کتاب المشاعر، دوره اول، المشعر الثامن، المنهج الثالث، المشعر الثالث، جلسه 13
جلسه
۱۳
از
۱۳
در این جلسه بحث بسیار مهمی مورد بحث قرار میگیرد: آیا عالم حادث است یا قدیم؟ منشاء این سوال این است که خداوند قدیم است، چگونه از علت قدیم معلول حادث صادر می شود؟ اگر علت قدیم باشد و معلول حادث، لازم میآید تخلف معلول از علت. صدرا دلیلی میآورد و میفرماید این دلیل را قرآن کریم گرفته است.
\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\\
{\large «أَعوذُ باللّٰهِ مِنَ أَلْشَیْطانِ أَلْرَّجیم\\
بِسمِ اللهِ أَلْرَّحمٰنِ أَلْرَّحیم و به نستعین، إنَّهُ خیر مُوَفَّق و مُعین»}\\
{\large «المشعر الثالث: في حدوث العالم»،}
این مشعر آخرین مشعر کتاب مشاعر است که ما بعد از این مشعر فقط یک خاتمه داریم و در حقیقت در مورد یکی از جنجالیترین بحثهای فلسفه و کلام است به نام حدوث عالم. عزیزان مستحضر هستند که یکی از چالشیترین بحثهای فلسفه و کلام در این است که آیا عالم حادث است یا عالم قدیم است؟\\
بحث بسیار قابل توجهی است؛ یعنی متدیّنین در همه ملتهای الهی اعم از یهودیت و مسیحیت و اسلام، عالم را حادث میدانند. خدا بود و خلق و آفرینشی نبود و خدای متعال عالم را آفرید.\\
حکماء آمدند و عالم را دو بخشی کردند؛ بخشی از عالم را قدیم دانستند، منتها قدیم بالعرض، بخشی از عالم را حادث دانستند. این مسئله برای متکلّمین خیلی سنگین آمد، چرا؟\\
آنها گمان دارند که قدیم یعنی خدا و خدا یعنی قدیم. اگر قدیم بودن با خدا بودن گره خورده، قدیم یعنی خدا و خدا یعنی قدیم، پس اگر ما غیر خدا را قدیم بدانیم نعوذبالله مشرک هستیم!\\
مرحوم ملاصدرا که الآن داریم کتاب ایشان را میخوانیم، به همین اعتقاد قائل هستند، یعنی چه؟\\
یعنی میگویند که عالم دو بخشی است؛ بخش مجردات و بخش مادیات. بخش مجردات امر الهی هستند، از لوازم اسماء و صفات هستند، از لوازم ذات هستند. به تعبیر صدرا، مربوط به صقع ربوبی هستند. صقع با صاد، قاف و عین است و لذا فرازمان هستند؛ یعنی اصلاً زمانی نیستند، قدیم هستند، منتها قدیم بالعرض، نه قدیم بالذات. وقتی به عالم مادیات میرسیم، افلاک و زمین و آسمان و زمینیان و به عالم افلاک که میرسیم به عالم اجسام که میرسیم، عالم حادث زمانی است. هر موجودی پیشینه عدم زمانی دارد.\\
صدرا میگوید که من یک برهانی بر این مطلب دارم که این برهان را از قرآن گرفتم، از کتاب آسمانی گرفتم. از مواردی که صدرا دارد تصریح میکند که من معارف خودم را از قرآن گرفتهام، همین مورد است. حالا برهانی که صدرا بر این مطلب اقامه میکند که عالم جسم و جسمانی حادث است به حدوث زمانی، همان حرکت جوهریه است. صدرا میگوید مقتضای حرکت جوهریه این است که همه عالم حادث زمانی است. حالا فلک باشد یا عنصر، نفس باشد یا بدن، زمینی باشد آسمانی، بسیط باشد یا مرکب، هیچ فرقی نمیکند، همه اینها حادث زمانی هستند و پیشینه عدم دارند.\\
عبارت را ببینید:
{\large «المشعر الثالث:»،}
این آخرین مشعر کتاب است. بعدش فقط یک خاتمه داریم.
{\large «المشعر الثالث: فی حدوث العالم»،}
مشعر سوم درباره حدوث عالم است. عالم در این اصطلاح صدرا یعنی عالم جسم و جسمانی، به مجردات کاری نداریم. عبارت را ببینید:
{\large «العالم بجميع ما فيه حادث زمانی»،}
عالم با هر چه در اوست حادث زمانی است. چرا؟\\
{\large «إذ کلّ ما فیه مسبوق الوجود بعدم زمانیّ»،}
چون هر چه که در عالم است مسبوق الوجود است به یک عدم زمانی. الآن شما نگاه کنید این صندلی، این در، این خاک، من، شما، خورشید، ماه، آسمان، این درخت، آن درخت، هر چه در عالم ماده است، پیشنیه عدم زمانی دارد، یک موقعی نبوده و الآن هست.
{\large «بمعنى أن لا هويّة من الهويّات الشخصيّة إلّا و قد سبق عدمها وجودها»،}
به این معنا که هیچ هویتی از هویتهای شخصی نیست مگر اینکه عدمش پیشی گرفته وجودش را،
{\large «و وجودها عدمها»،}
وجودش باز پیشی گرفته عدمش را. یعنی چه؟\\
یعنی موجود است، معدوم میشود. معدوم بوده، موجود میشود.\\
{\large «سبقا زمانيا»،}
این سبق هم سبق زمانی است.\\
یادتان هست در فلسفه، ما 8 یا 9 تقدم داشتیم، اقسام تقدّم و تأخر در فلسفه بیان میشود. یکی از اقسام سبق و یکی از اقسام تقدم، تقدم زمانی است. سعدی بر من متقدم است. من هم بر نتیجهام متقدم هستم. سعدی بر من تقدم زمانی دارد و من تأخر زمانی دارم. نتیجه من بر من تأخر زمانی دارد و من تقدم زمانی دارم.\\
{\large «و بالجملة»،}
خلاصه مطلب:
{\large «لا شيء من الأجسام و الجسمانيات الماديّة»،}
هیچ چیز از اجسام و جسمانیات مادی نیست،
{\large «ـ فلكيّا كان أو عنصريّا، نفسا كان أو بدنا ـ»،}
من گفتم بسیط باشد یا مرکب، زمینی باشد یا آسمانی، فرقی نمیکند.
{\large «إلّا و هو متجّدد الهويّة»،}
مگر اینکه این جسم و جسمانی از نظر هویت متجدد است، متسرّم است، تجددپذیر است.
{\large «غير ثابت الوجود»،}
وجودش متغیر است.
{\large «غیر ثابت الشخصيّة»،}
شخصیت آن متغیر است، متبدّل است.
{\large «مع برهان لاح لنا من عند اللّه»،}
با یک برهانی که برای ما آشکار شده از پیش خدا.
چقدر صدرا متعبد است!\\
چقدر بنده شکوری است!\\ میگوید برهان را خدا در ذهن ما انداخت:
{\large «مع برهان لاح»،}
یعنی
{\large «ظَهَرَ»،}
برهانی که آشکار شد برای ما از پیش خدا. اسباب ظاهریاش چه بود؛ چه بود که این برهان برای شما ظاهر شد؟\\
{\large «لأجل التدبّر في آيات الله تعالى و كتاب اللّه العزيز»،}
بهخاطر تدبر در آیات الهی و تدبر در کتاب عزیز پروردگار که مرادش حرکت جوهریه است. ایشان میگوید که ما یک برهانی بر حدوث زمانی داریم، مبدأش حرکت جوهریه است، این حرکت جوهریه را ما از قرآن گرفتیم. یکی، دو تا، سه تا، چهار تا، پنج تا، شش تا، هفت تا، هشت تا آیه مرحوم صدرا در اینجا ذکر میکند و میگوید من اگر حرکت جوهریه دارم، از این آیات دارم. من اگر حدویث زمانی عالم را دارم، اثبات میکنم با حرکت جوهریه، از این آیات دارم. ماشاءالله، میگوید که قرآن دارد به من برهان میدهد، بارک الله!\\
حالا آیات را بخوانیم:
\begin{enumerate}
\item
{\large «مثل قوله تعالى:»،}
مثل این آیه
{\large «بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ 1»،}
بلکه مردم در اشتباه به سر میبرند از آفرینش نو. چقدر آیه گویاست!\\
دقت کنید!\\
مردم خیال میکنند که خدا آفریده و رفته در کناری نشسته و دارد قلیان میکشد!\\
متکلمین بعضی از آنها اینجوری خیال میکردند. یک جملهای دارند که من شرم میکنم این جمله را بگویم!\\
میگفتند:
{\large «لو جاز علی الباری العدم لما ضرّ عدمه وجود العالم 2»،}
اگر ممکن بود خدا نباشد، نبودنِ خدا به عالم ضرری نمیرساند. نعوذبالله خدا میمُرد، عالم دارد کارش را میکند!\\
آن مردک عالِم غربی چه گفته بود؟\\
گفته بود که انرژی و ماده را به من بدهید، من عالم را میسازم!\\
کأنّ انرژی و ماده عالم را میسازد. خدا عالم را میسازد. ما در فلسفه چه میگوییم:
«علت مبقیه همان علت محدثه است {\textbf{3}}».
آن به آن دارد خدا میسازد، این را خدای متعال میفرماید که
{\large «بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ»،}
بلکه مردم در اشتباهی هستند از خلق نوی ما. دائماً ما داریم میآفرینیم، این میشود حرکت جوهریه. حرکت جوهریه یعنی همه عالمِ جسم و جسمانی، هر آن دارد نو میشود. شما صبح از خواب بلند شدید و آمدید دانشگاه. شمای ساعت یازده، شمای ساعت دَه نیستی. شمای ساعت 10، شمای ساعت 9 نیستی. شمای دقیقه 59، شمای دقیقه 58 نیستی. شمای دقیقه 59 و 10 ثانیه، 59 و 9 ثانیه نیستی. دائماً در حال تغیییر است، به این معنا که خدا دارد میآفریند و افاضه میکند. اگر یک لحظه افاضه نکند، عالم عدم اندر عدم است و هیچ چیزی نیست. مثل اینکه اگر این ژنراتور برق یک لحظه انرژی ندهد و الکتریسته ندهد، لامپ خاموش میشود و تاریک میشود.
{\large «بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ»،}
این یک آیه بود.
\item
دوم:
{\large «و قوله تعالى: ﴿عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ4﴾»،}
قبلِ این آیه را کاش جناب صدرا میآورد که
{\large «بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَه 5»،}
ما قدرت داریم که تبدیل کنیم شما را به مثلتان و داریم این کار را میکنیم. یعنی قدرت داریم، نه اینکه نمیکنیم، چرا؟\\
چون قدرت یعنی چه؟\\
{\large «إن شاء فَعل و إن لم یشأ لم یَفعل».}
چون قضیه شرطیه است، میگوییم:
{\large «إن شاء فَعل و إن لم یشأ لم یَفعل و لکنه شاء و فَعل»،}
همیشه خواسته و انجام داده است. خدا دائماً دارد تبدیل مثل میکند.
{\large «وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ»،}
شما را انشاء و ایجاد کنیم در آنچه نمیدانید. استدلال به این
{\large «نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ»}
است، ما دائماً داریم تبدیل به مثل میشویم. چرا شما وقتی من را میبینید، اشتباه نمیکنید که خودم، خودم هستم؟\\
چون این لحظه بعد مثل لحظه قبل، مثل روح و نظیر روح دارد ایجاد میشود.
\item
آیه سوم:
{\large «و قوله تعالی:»،}
خیلی از آیاتش شاهدی روشن بر بحث حرکت جوهری است.
{\large «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ 6»،}
میبینی کوهها را، میپنداری ساکن و ثابت هستند. جامد یعنی ثابت و ساکت. در حالی که کوهها میروند به مانند رفتن ابرها. ببینید الآن در آسمان ابر داریم یا نه؟\\
بله، در گوشه آسمان ابر هست. رفتن ابر چندین ویژگی دارد؛ یکی از ویژگیهایش این است که دیده نمیشود مگر اینکه آدم دقت کند. دیدید که ابر بالای سرتان است، همین که نگاه بکنید، نمیفهمید که دارد میرود. باید دقت کنید و با اطراف بسنجید، میبینید که بله، دارد حرکت میکند.
خدا میفرماید که کوه در حال حرکت است. کوه دماوند که ده هزار سال است سرجایش است!\\
این همان حرکت جوهریه است. حرکت از درون است. میدانید خاک از چه چیزی تولید میشود؟\\
از سنگ. روند تبدیل سنگ به شن و شن به خاک یک روند میلیونی است که دارد انجام میشود. این صحراهایی که ما میبینیم یک موقعی سنگ بود، الآن خاک شده است. این حرکت جوهریه است. کوه دماوند همین است، اورست هم همین است که دائماً در حال حرکت هستند که همان حرکت جوهری است.
\item
چهارم:
{\large «و قوله تعالى: إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ 7»،}
اگر خدا بخواهد شما را میبرد یک خلق جدید میآورد. یعنی خدا میتواند، خدا در حال انجام خلق جدید است. عرض کردیم که این
{\large «إن یشأ»}
ها قضیه شرطیه است. قدرت یعنی همین که اگر بخواهد بکند و اگر نخواهد نکند. منافات ندارد بخواهد بکند و دائماً میخواهد و دائماً دارد انجام میدهد.
{\large «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ»،}
میتواند اینجوری باشد که دائماً دارد شما را میمیراند و زنده میکند. میمیراند و زنده میکند، میمیراند و زنده میکند. ما دائماً در حال موجود و معدوم شدن هستیم.
{\large «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ»،}
اگر خدا بخواهد شما را میبرد و خلق جدیدی میآورد.
\item
پنجم:
{\large «و قوله: وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ 8»،}
آسمانها پیچیده در دست قدرت الهی است. یعنی چه؟\\
یعنی دست الهی و قدرت الهی دارد آسمانها را دائماً در هم میپیچد. این حرکت حرکت جوهریه است.
{\large «َالسَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ».}\\
یک نکته عرض بکنم که نکته نجومی است؛ میدانید که در نجوم در حرکتهای کشتیها و در قطبنماها ما با ستارگان کار داریم. ستاره قطب شمالی، ستاره قطب جنوبی، خیلی عجیب است!\\
این ستارهها هیچ کدام ثابت نیستند. ما هم ثابت نیستیم. زمین، خورشید، منظومه شمسی، کهکشهان راه شیری، همه در حال حرکت هستیم. آن ستاره هم در حال حرکت است. ولی از بس فاصله دور است، این حرکت اثری در معادلات ندارد. این قدرت خداست. هزار سال قبل، ستاره قطب شمالی کأنّ همانجا بوده، الآن هم کأنّ همان جاست. با اینکه هر دو در حال حرکت است. فرمود:
{\large «وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ»،}
آسمانها پیچیده در دست قدرت الهی است.
\item
ششم:
{\large «و قوله تعالی: إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ 9»،}
ما وارث زمین هستیم، ما وارث هر آنچه که بر روی زمین است هستیم و به سوی ما بازگشت داده میشوید. چه شد؟\\
ما وارث زمین هستیم، زمین یک روزی به ما برمیگردد. من وارث پدرم هستم، یعنی چه؟\\
یعنی یک روزی اموالش به جیب من میآید. خدا وارث زمین است، یعنی یک روزی زمین به خدا برمیگردد. وارث هر چیزی که روی زمین است.
{\large «وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ»،}
این نکته است. همه عالم و آدم به سوی خدا بازگشت داده میشوند، این حرکت جوهریه است. بازگشت عالم و آدم به سمت پروردگار را میگوییم حرکت جوهری.
\item
آیه هفتم:
{\large «و قوله تعالى: ﴿و كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ 10﴾»،}
هر چه که بر روی کره زمین است الآن فانی است. الآن هالک است و باقی میماند، وجه پروردگار تو که این وجه دارای جلال و إکرام است. از آیاتی که بسیار پُرعمق است. ببینید من نمیدانم شما یک بخشی هم فقه و اصول را در آن اوایل خواندید!\\
یک بحث اصولی داریم که در حقیقت ادبی است، مشتق مثل اسم فاعل و اسم مفعول، ظهورش در الآن است. اگر من گفتم که من دانشجوی دکتری هستم، یعنی الآن. گفتم که من باسواد هستم، یعنی الآن. گفتم که من ازدواج کردهام، یعنی الآن. اگر من بگویم که من ازدواج کردهام و مرادم این باشد که پنج سال بعد ازدواج میکنم، این مجاز است. اگر نسبت به آینده بخواهیم در نظر بگیریم، مجاز است. اسم فاعل و اسم مفعول ظهورش یعنی الآن.\\
کلمه
{\large «فان»}
و
{\large «فانی»}
اسم فاعل است، یعنی الآن فانی است. خدا میفرماید هر چیزی که روی کره خاک است، الآن فانی است. شما از این چه میفهمید؟\\
یعنی چه؟\\
این شیشه الآن باقی است. این تلفن همراه باقی است، این صدا باقی است، این کتاب باقی است، من باقی هستم، یعنی چه که ما فانی هستیم؟\\
این یعنی حرکت جوهریه. یعنی لحظه به لحظه ما داریم معدوم میشویم، موجود میشویم!\\
معدوم میشویم، موجود میشویم!\\
معدوم شدن ما به انانیت ما است و موجود شدن ما به آن ارتباط با خدایمان است؛ لذا فرمود:
{\large «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ»،}
وجه پروردگار که همان فیض الهی است، آن فیض باقی است. فیض الهی که همان ولایت الهی است و همان ارتباط خدا با ماسوا است، این باقی است و این میماند.
\item
آیه هشتم:
{\large «و قوله: ﴿إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً 11﴾»،}
چقدر قرآن شیرین است!\\
الآن بحث تفسیر قرآن به قرآن بود که بهترین کار است. مسلمان باید یک دور کتاب آسمانیاش را مطالعه کند بفهمد.
{\large «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً»،}
هر کس در آسمان و زمین است، کسی در آسمان و زمین نیست مگر اینکه آینده است پروردگار را به صورت عبد.
{\large «إِنْ»،}
إنِ نافیه است، یعنی
{\large «ما».}
لذا بعدش
{\large «إلا»}
آمده است. هر کس در آسمان و زمین است، به طرف پروردگار دارد میرود آن هم عبد است.\\
الآن ما در این آیه یک کلمه
{\large «آتِي»}
داریم. این
{\large «آتی»}
اسم فاعل است. الآن گفتم که اسم فاعل، دایرهاش در چیست؟\\
در حال است. همه آنچه در آسمان و زمین است الآن دارند به پیشگاه پروردگار میروند در حالی که عبد هستند. عبد یعنی چیزی که از خودش هیچ چیزی ندارد، یعنی حرکت جوهریه، یعنی نقص ذاتی، یعنی حدوث ذاتی، چیزی ندارد.\\
من علاوه بر اینکه مطلب را میخوانم، میخواهم مطلب را به یک جایی برسانم؛ بحث حدوث زمانی پیچیده است. حدوث زمانی از مباحث پیچیدۀ فلسفی و کلامی است. حالا در این بحث حدوث زمانی، یکی از پیچیدهترین بحثها این سؤال است: کیفیت ربط حادث به قدیم؟\\
این یکی از پیچیدهترین سؤالات است. چطور حادث به قدیم ربط دارد؟\\
چطور متغیر به ثابت ربط دارد؟\\ چطور مادی به مجرد ربط دارد؟\\
ربط مخلوق به خالق!\\
شما بگویید گیر قضیه کجاست؟\\
گیر قضیه یک طرف است، ببینید: این قدیم این حادث. از شما میپرسم: قدیم آیا علت تامه هست یا نیست؟\\
ما میگوییم هست. مشکل کجاست؟\\
اگر قدیم علت تامه است، پس از وقتی که قدیم بوده باید حادث هم باشد، چون تخلص معلول از علت ممکن نیست.\\
سؤال این است که چطور میشود که علت قدیم باشد و معلول حادث؟\\
نمیشود!\\
قرنها این سؤال ذهن بشر را درگیر کرده است که چگونه علت تامه قدیم باشد و جهان حادث باشد؟\\ مشائین یک چیزی گفتند، اشراقیین یک چیزی گفتند، حکماء یک چیزی گفتند، متکلمین یک چیزی گفتند، خلاصه گیر دارند.\\
صدرا میگوید که من این مسئله را حل کردم و راست هم میگوید. متکلمین میخواهند از اختیار خدا استفاده کنند و بگویند که خدا مختار است. ده هزار سال اختیار نکرده بود، بله، مثلاً اختیار نکرده بود، اما این مسئله گیر دارد!\\
مشائین میخواهند از عنایت استفاده کنند که این مشکل دارد!\\
\end{enumerate}
\\
صدرا میخواهد از حرکت جوهریه استفاده کند. صدرا چه میگوید؟\\
دقت کنید!\\
صدرا میگوید که این عالم، عالم جسم و جسمانی است. این عالم جسم و جسمانی ـ دقت کنید! ـ یکپارچه حرکت است و حرکت هویتش است. یقیناً در بحثهای قبلی فلسفه، بحث حرکت را خواندید. صدرا میگوید که ما شیء متحرّک نداریم، اشتباه نکنید. نه اینکه این ماژیک متحرّک است، نه اینکه این شیشه متحرک است، نه اینکه من مینویسم متحرک هستم!\\
نه، اینها حرکت هستند، نه متحرک. عین حرکت است. اگر حرکت را از آن بگیری، هیچ چیزی نیست. عالَم، شدن است. عالَم صیرورت است. در فیلسوفان غربی هم فلسفههای پویشی به همین جا نزدیک شدند، مثل وایتل که به همین نظر رسیده است که عالم پویش است، عالم حرکت است، عالم متحرک نیست.\\
دقت کنید، ربط حادث به قدیم چه میشود؟\\
نکته دارد و با ظرافت است. صدرا میگوید که این عالم که یکپارچه حرکت است، یک وجه ثبات دارد. میگوییم آن وجه ثباتش چیست؟\\
میگوید ثبات حرکت است. یعنی چه؟\\
این را دقّت کنید!\\
من را فرض کنید که عالم هستم، یک موقع عالم اینجوری است که دو قدم میآید، حالا یک ربع میایستد. بعد یک قدم میرود، حالا ده دقیقه میایستد. صدرا میگوید که عالم اینجوری نیست که بخواهد مثلاً پنج هزار سال عین حرکت باشد، بعد حالا بایستد. سکون ندارد. هویت عالم این است که یک حرکت مستمر است. پس در حرکت بودن ثبات دارد.
مسئله حل شد؛ خدای ثابت حرکت ثابت ایجاد کرده است به جعل بسیط، اینکه مشکلی ندارد. خدای ثابت حرکت ثابت ایجاد کرده است. شما میگویید که ثابت باید ثابت بیافریند، ثابت را آفریده است. عالم که یکپارچه حرکت است، در حرکت بودن ثابت است. اینجور نیست که عالم مثلاً دو هزار سال عین حرکت باشد، بعد هم صد سال ساکن باشد!\\
باز سه هزار سال عین حرکت باشد، باز پانصد سال ساکن باشد!\\
نه، خدای متعال عالم جسم و جسمانی، آسمان، زمین، نفس، بدن، عنصر، اینها عین پویش است، عین شدن است. خدا هم به جعل بسیط، عالم را ایجاد کرده که یکپارچه حرکت است. این حرکت چون ثابت است، به خدای ثابت ارتباط دارد.\\
دقت کنید!\\
جمله من تمام شد؛ عالم از چهره تخیلش به خدا مرتبط نیست. عالم از چهره ثباتش به خدا مرتبط است. ثبات در چه چیزی؟\\
ثبات در حرکت بودن. عالم در عین تغیر از چهره ثبات برخوردار است.\\
دانشپژوه: از چهره تغیّرش به خدا مرتبط نیست؟\\
استاد: نه، از چهره ثباتش به خدا مرتبط است. چون گیر کجا بود؟\\
گیر را دقت کنید!\\
گیر چه بود؟\\
کیفیت ربط حادث به قدیم بود. در این مانده بودند.\\
بگذارید یک مقدار بیشتری برای شما باز کنم، چون این بحث جایش اینجا نیست؛ فیلسوفان چه میگویند؟\\
میگویند ما یک سری موجودات ابداعی داریم. ابداع را قبلاً گفتیم که در مقابل صنع و در مقابل تکوین است. ماده و مُدّه ندارد. دقت کنید!\\
در این موجودات ابداعی مثلاً عقل ابداعی است، روح ابداعی است. حالا دقت کنید!\\
یکی از موجودات ابداعی، اصل المادة است. یکی از موجودات ابداعی اصل الزمان است. اصل زمان و اصل ماده اینها مکوّن نیستند، اینها ابداعی هستند. شما را راحت کنم، فیلسوف ماده را قدیم میداند، اصل ماده را. میدانید اسم دیگر اصل ماده چیست؟\\ هیولانی أولی است. فیلسوف میگوید که هیولای أولی قدیم است. زمان قدیم است. میتوانید به من بگویید که چرا زمان قدیم است؟\\
بیایید باهم فکر کنیم؛ اگر زمان بخواهد حادث باشد، حادث زمانی داشته باشیم، بخواهیم یک جمله در موردش بگوییم، چه میشود؟\\
دانشپژوه: میشود زمانی باشد که زمان نبود.\\
استاد: بارک الله. میشود زمانی بوده که زمان نبود!\\ این جمله غلط است. معنا ندارد که زمان حادث زمانی باشد. پارادوکس است؛ لذا اصل ماده قدیم است، اصل زمان قدیم است. حالا این ماده و زمان دست به دست هم دادند، یک عالمی ایجاد شده که عین حرکت است، عین ثابت است. هم عین حرکت است، هم عین ثبات است. عین حرکت است، حرکت جوهری همه جا را گرفته است. عین ثابت است یعنی چه؟\\
یعنی این عالم در متحرک بودن، ثابت است. این عالم در متحرک بودن، از ثبات برخوردار است.\\
دانشپژوه: یعنی این حرکت را همیشه دارد.\\
استاد: اصلاً نمیشود مثل اینکه بگویند من میتوانم بگویم که این دانههای روغنی، چربی را همیشه دارد. دانههای روغنی یعنی چربی. یک نکتهای را قبلاً برای شما گفتم یادتان هست؟\\
ببینید:
{\large «الذاتی لا یعلل، الذاتی لا یختلف، الذاتی لا یتخلل» ،}
ذاتی معنایش این است. من نمیتوانم بگویم که دانههای روغنی همیشه چرب است. بله، چربی ذاتش است. ذاتش را بگیری، بگویم انسان حیوان ناطق است، بله اگر حیوان ناطق را بگیری، چیزی نمیماند، چون ذاتش این است. عالم جسم و جسمانی ذاتش حرکت است و اگر حرکت را از آن بگیری چیزی نمیماند. تجدد، حدوث زمانی، حرکت عین ذاتش است. آن وقت گیر میکنیم. گیر ما چیست؟\\
میگوییم آنچه که ذاتش عین حرکت است، این چگونه با قدیم رابطه پیدا میکند؟\\
جواب یک کلمه است؛ خدای ثابت، عالم را که ایجاد کرد یعنی حرکت ثابت ایجاد کرد. چه اشکالی دارد؟\\
این به جعل بسیط است. خدا عالم را به جعل بسیط ایجاد کرده و ماده را ابداع کرده، زمان را ابداع کرده، ماده و زمان همان عالم هستند، این عالم عین حرکت است، عین پویش است. این چه مشکلی ایجاد میکند؟\\
لذا من چند خط دیگر را چارهای ندارم که بخوانم. عبارت را ببینید ولو باقی عبارات را نتوانیم بخوانیم.\\
{\large «و مبدأ هذا البرهان المشار إلیه»،}
که الآن گفتیم خدا به ما داده به قبلیهای ما نداده، مبدأ این برهان که به آن اشاره شد،
{\large «تارة من جهة تجدد الطبیعة»،}
میدانید که حرکت جوهریه، سه نوع برهان بر آن جاری است. از طرف صورت یعنی از طرف خود صورت جوهری، از جهت غایت و از جهت مبدأ فاعلی. یعنی از سه نوع میشود این بحث را مطرح کرد. ایشان میگوید که گاهی از جهت تجدد طبیعت است که طبیعت چیست؟\\
همان صورت جوهری است که ساری در جسم است و همان مبدأ قریب است که با حرکت ذاتی و سکونش و منشأیّت آثارش در نظر گرفته میشود،
{\large «و هی المبدأ»،}
میدانید که فاعل قریب هر چیزی صورت نوعیهاش است. آب هر چه خاصیت دارد مال صورت نوعیۀ آب است. سیب هر چه آثار دارد مال صورت نوعیۀ سیب است. طلا هر چه خاصیت دارد مال صورت نوعیۀ طلا است؛ لذا فاعل قریب همه آثار خود آن صورت نوعیه است اما گاهی از طرف این صورت نوعیه میخواهیم بحث را مطرح کنیم،
{\large «و ما من جسم»،}
هیچ جسمی نیست مگر اینکه ذاتش متقوّم است از این جوهر صوری که ساری است در جمیع اجزایش. در آب آبیّت، در طلا طلائیت، در نقره نقرئیت،
{\large «و هو ابداً فی التحول السیلان»،}
این صورت جوهری در هر موجودی دائماً دارد تحول میپذیرد و سیلان و تجدد و انصرام و زوال و انهدام دارد.
{\large «فلا بقاء لها»،}
ما اصلاً در عالم بقاء نداریم. تمام عالم در حال شدن است. شدن یعنی وجود عدم، وجود عدم، وجود عدم، پیوسته.\\
{\large «و لا سبب لحدوثها و تجددها»،}
حدوثش و تجددش هم سبب ندارد، چرا؟\\
چون
{\large «الذاتی لا یعلل، لأن الذاتی غیر معلل بعلة سواء علة الذات»،}
ذاتی علتی ندارد مگر علت ذات. عالم را خدا ایجاد کرده، متحرکاً، حادثاً. حدوث هر موجودی علت ندارد، چون ذاتی آن است. مجموعه عالم، علتش خداست به جعل بسیط.
{\large «و الجاعل إذا جعلها»،}
جاعل وقتی جعل کرده،
{\large «جعل ذاتها المتجددة»،}
همین ذات متجدد را جعل کرده است به جعل بسیط.
{\large «و اما تجددها فلیس بجعل جاعل و صنع فاعل»،}
تجدد درونی عالم به جعل جاعل نیست، به صنع صانع نیست.
{\large «و بها یرتبط الحادث بالقدیم»،}
به همان ذات متجدد که به جعل بسیط جعل شده است، حادث به قدیم مرتبط میشود.
{\large «لأن وجودها بعینه هذا الوجود التدریجی و بقائها عین حدوثها و ثباتها عین تغیرها»،}
چون وجود این ذات متجدد، همان وجود تدریجیاش است و بقائش عین حدوثش است، ثباتش عین تغیرش است، صانع به وصف ثبات و بقائش ابداع میکند این موجودی را که ذاتاً متجدد است و هویتاً متجدد است که حالا من از بیرون یک مقداری توضیح دادم.\\
ایشان بعد میآید بحث حرکت جوهری را مطرح میکند و بعد از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایتی نقل میکند و بعد در خاتمه میرود سراغ برهان صدیقین که ما میخواستیم اینها را هم بخوانیم، ولی نرسیدیم. باقی عبارات را خودتان إنشاءالله مراجعه بفرمایید.
\begin{center}
{\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
سوره ق، آیه 15.
\item
إلهيات المحاكمات، الرازي، قطب الدين، ج 1، ص 138.
\item
مجموعه آثار (ط ـ صدرا)، مطهری، مرتضی، ج 7، ص 339.
\item
سوره واقعة، آیه 61.
\item
سوره قیامت، آیه 4.
\item
سوره نمل، آیه 88.
\item
سوره إبراهيم، آیه 19؛ سوره فاطر، آیه 16.
\item
سوره زمر، آیه 67.
\item
سوره مريم، آیه 40.
\item
سوره الرحمن، آیه 27.
\item
سوره مریم، آیه 93.
\end{enumerate}
\end{document}
فلسفه
دانشگاه شهید مطهری
سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴
مکان
دانشگاه شهید مطهری
زمان
سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴