کتاب المشاعر، دوره اول، مقدمه، جلسه 1

جلسه ۱ از ۱۳
حضرت استاد در این جلسه به صدرا شناسی می‌پردازند: 1. ادوار زندگی صدرا 2. ویژگی‌های شخصیتی صدرا 3. شناخت آثار و انواع آنها 4.شیوه طرح مباحث در این کتاب‌ها
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \\ {\large «أَعوذُ باللّٰهِ مِنَ أَلْشَیْطانِ أَلْرَّجیم\\ بِسمِ اللهِ أَلْرَّحمٰنِ أَلْرَّحیم و به نستعین، إنَّهُ خیر مُوَفَّق و مُعین»}\\ بحث ما در این کلاس پیرامون حکمت متعالیه است. در هدف این درس گفته شده است: آشنایی با اندیشه حکیمان بزرگ مسلمان، بررسی و بحث امّهات کار ایشان از طریق تحقق در آثارشان و کسب زمینه لازم برای مقایسه با آراء فیلسوفان معروف مغرب‌زمین، چگونگی مزج عرفان و فلسفه و شریعت با یکدیگر و فهم تکامل در اندیشه فلسفی از طریق مقایسه با حکیمان مشایین.\\ سرفصل‌ها هم که ماشاءالله فراوان است. حکمت متعالیه چیست؟\\ متولوژی حکمت متعالیه صدر المتألهین، سیستم وجودشناسی صدرا، رابطۀ وجود و ماهیت، اصالت و اعتبار در مفاهیم فلسفی، مناظرات موجود در مسئله اصالت، اصالت وجود یا اصالت ماهیت، علّیت در فلسفه اصالت وجودی، حالا مباحث دیگری هم دارد، منابع اصلی، مشاعر، فرعی، شرح رساله مشاعر لاهیجی، به تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، مبدأ و معاد، اسفار، الشواهد الربوبیه، اصول و معارف ملا محسن فیض کاشانی، شرح منظومه، نهایة الحکمة.\\ باز کسی که سرفصل را نوشته است، یقیناً این کاره نبوده است، چون ببینید که در اهداف چیزی آمده که در منابع هیچ منبعی برای آن معرفی نشده است!\\ در اهداف آمده است: فهم تکامل در اندیشه فلسفی از طریق مقایسه با آراء حکیمان مشایین یا آشنایی با اندیشه حکیمان بزرگ مسلمان؛ اما منابع فقط اصلی‌اش مشاعر است و فرعی‌اش هم بعضی از کتاب‌های مرحوم صدر المتألهین است.\\ علی القاعده ما در این درس باید بپردازیم به مشاعر ملاصدرا و حالا این مباحثی که در سرفصل آمده در مشاعر مورد توجه قرار بگیرد.\\ اما پیش از پرداختن به مشاعر، یک بحثی در ارتباط با حکمت متعالیه باید داشته باشیم. شاید از بهترین نوشته‌جات در زمینه بررسی حکمت متعالیه به عنوان یک کل، نوشتۀ جناب آقای عبودیت در کتاب درآمدی به نظام حکمت صدرایی است. ایشان از فیلسوفان معاصر ماست، عبدالرسول عبودیت از دوستان من، یک بار هم برای دانشگاه دعوت شده و این‌جا هم تشریف آوردند. کتابی دارند در حکمت به نام درآمدی به نظام حکمت صدرایی، سه جلد است. از بهترین کتاب‌هایی که در مورد حکمت متعالیه نوشته شده، همین کتاب است. از صفحه 29 تا صفحه 74، یعنی حدود چهل صفحه ایشان در ارتباط با صدر المتألهین و حکمت متعالیه مطالبی را فرمودند که شاید به این دسته‌بندی و به این صورت تاکنون ما نوشته‌ای نداشتیم. حرف‌های جدید هم در نوشته ایشان پیدا می‌شود.\\ مثلاً عرض می‌کنم: مشهور این است که صدرا قبرش در بصره است ولی قبر گم شده و نمی‌دانیم کجاست!\\ ایشان معتقدند که نه، جنازه به نجف منتقل شده و بعد در نجف و از نوه مرحوم صدر المتألهین مستند، ذکر می‌کنند، منبع ذکر می‌کنند. اینها حرف‌هایی است که جدید است و قبلاً در این حد مطرح نبوده است. ما آنچه که می‌خواهیم در ارتباط با صدرا و حکمت متعالیه عرض کنیم، براساس همین نوشتۀ آقای عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی جلد اول است، این سه جلد کتاب را حتماً باید شما داشته باشید و حتماً باید مطالعه کنید. من جلد یک و دو این کتاب را تدریس هم کردم، فایل‌های صوتی‌اش هم موجود شده است، دفتر تبلیغات تدریس شده و بسیار در صدراشناسی و هم حکمت متعالیه این سه جلد کتاب نقش دارد.\\ (استاد در پاسخ به سوال یکی از دانش‌پژوهان می‌فرمایند)\\ استاد: من از ترم‌های بعد شما خبری ندارم!\\ (استاد در پاسخ به سوال یکی از دانش‌پژوهان می‌فرمایند)\\ استاد: من ترم‌های بعد را نمی‌دانم، اما بعید می‌دانم!\\ یقیناً، چون مشاعر یک کتابی است که در یک ترم با دو واحد معمولاً جمع می‌شود، یعنی نباید ترم‌های دیگر هم مشاعر باشد؛ علی القاعده باید کتاب‌های دیگر صدر المتألهین باشد. منتها من از سیر درس فلسفه در کارشناسی ارشد آگاهی ندارم، چون می‌دانید ما این‌جا دکتری فلسفه برگزار کردیم، اما کارشناسی ارشد اولین دوره است دارد برگزار می‌شود؛ شاید سرفصل‌هایش هم تازه به مشهد آمده است. حالا اگر خدا بخواهد بعد از کلاس می‌گیرم از دفتر، ببینم که حدس من این است که مشاعر فقط مال این ترم است، ترم دیگری نباید مشاعر باشد.\\ ایشان در درآمدی به نظام حکمت صدرایی، آقای عبودیت مدخلی دارند و در این مدخل، دو فصل دارند؛ فصل یک تحت عنوان صدر المتألهین.\\ فصل دوم تحت عنوان حکمت متعالیه است.\\ اول راجع به صدرا مطالبی دارند، بعد هم راجع به حکمت متعالیه. عرض کردم مطالب مقدّمی ما راجع به حکمت متعالیه و صدرا براساس همین کتاب جناب آقای عبودیت است.\\ می‌فرمایند: ملاصدرا در 979 یا 980 ـ اختلافی است! ـ در شیراز به دنیا آمده است. پس سال تولد 979 یا 980 قرن دهم است. خانواده‌ای که صدرا در آن به دنیا آمده، هم ثروتمند بوده، هم متنفّذ؛ یعنی پدر صدر المتألهین هم مال‌دار و پول‌دار است و هم قدرت اجتماعی دارد. نام پدر ابراهیم است، محمد بن ابراهیم. در نوجوانی جناب صدرا پدر را از دست داده است، مرحوم صدر المتألهین از شیراز راهی پایتخت شده، پایتخت آن زمان اصفهان است نه تهران. دوره، دوره صفویه است. بزرگ‌ترین علما در زمان مرحوم صدر المتألهین در اصفهان زندگی می‌کردند. به اصفهان که وارد شده علوم نقلی را پیش شیخ بهاء (رحمة الله علیه) که قبرش در مشهد است، تلمذ کرده است، قبر شیخ بهایی در نزدیک دار الزهد حرم است. می‌دانید که آن‌جا خانه شیخ بهایی بود. شیخ بهایی خانه‌ای داشت نزدیک حرم، بعد که حرم بزرگ شده، این خانه داخل حرم افتاده است. در خانه خودش شیخ بهایی دفن شده است. شیخ بهایی از مراجع ماست، اولین رساله فارسی را شیخ بهایی نوشته است. ما تا قبل از او رساله فارسی نداریم به نام «جامع عباسی». جامع عباسی اولین رساله توضیح المسائل است که جناب شیخ بهایی برای شاه عباس نوشته است.\\ علوم عقلی را پیش مرحوم میرداماد (اعلی الله مقامه) فرا گرفته است. این هر دو یعنی هم شیخ بهایی و هم میرداماد اهل سلوک و عرفان هستند؛ لذا صدرا پیش هر دو اهل ریاضت و سلوک شده است. صدرا از میرفندرسکی هم استفاده بُرده است. میرفندرسکی از حکمای به نام عباسی است در زمان حکومت شاه عباس. عجیب است با اینکه میرفندرسکی عارف است، اما نحله فکری‌اش مشایی است!\\ طبیعی هم هست، چون حکمت متعالیه هنوز مطرح نشده است. میرداماد هم چون معاصر است، افکارش هنوز تأثیرگزار نبود. نحله متداول آن روز حکمت مشاء بود. چرا عجیب است؟\\ چون میرفندرسکی به‌خاطر اینکه اهل عرفان است و عارف به حساب می‌آید، علی القاعده باید به حکمت اشراق مایل باشد، ولی نیست، یک حکیم مشایی است.\\ سرّ مطلب چیست؟\\ به گمان ما سرّ مطلب این است که حکمت متعالیه هنوز پیدا نشده بود، حکمت اشراق هم قابل قیاس با حکمت مشاء نبود. حکمت اشراق از نظر قوّۀ برهان حکمت قوی‌ای نیست. به عبارت دیگر: شیخ اشراق نتوانست هیمنۀ حکمت مشاء را بشکند. استاد ما حضرت آیت الله حسن‌زاده آملی نکته‌ای داشتند، می‌فرمودند: اساتید ما مثل آقای شعرانی، مثل آقای الهی قمشه‌ای، مثل آقای رفیعی قزوینی می‌گفتند که شیخ اشراق نتوانست هیمنۀ حکمت مشاء را بشکند. به تعبیر دیگر: می‌فرمودند که علمای بزرگ کسانی هستند که علم در دستشان غلطک بزند و جلو برود، مثل ابن‌سینا، مثل فارابی، مثل خود صدر المتألهین؛ اما شیخ اشراق نتوانست این غلطک را ایجاد کند. البته نابغه است، بزرگ است شیخ اشراق، در 35 سالگی شهید شده است، جوان‌های ما در 35 سالگی هنوز در اوّلیات دارند سیر می‌کنند. این همه کتاب، تأسیس یک نحله!\\ شاید اگر شیخ اشراق زنده می‌ماند تا هفتاد یا هشتاد سالگی، می‌توانست حکمت خودش را به مقداری رشد بدهد که هیمنۀ حکمت مشاء بشکند.\\ به هر حال، میرفندرسکی صاحب همان قصیده مشهور است که شرح‌های متعددی خورده و جزء قصاید ماندگار به حساب می‌آید. آغازش این است:\\ \begin{center} چرخ با این اختران نقض و خوش و زیباستی \hspace*{2.5cm} صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی \end{center} \begin{center} صورت زیرین اگر با نردبان معرفت \hspace*{2.5cm} بر رود بالا، همی با اصل خود یکتاستی \end{center} \\ از آن قصاید بسیار نغز است. اواسطش می‌گوید: \begin{center} این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری \hspace*{2.5cm} گر ابونصر استی ور بوعلی سیناستی \end{center} \\ با اینکه خودش مشایی است، اما این قصیده‌اش قصیده عرفانی است و شرح‌های متعددی بر این قصیده خورده است. داستانی در تاریخ است، چه مقدار واقعی است را من نمی‌دانم!\\ ملاصدرا وقتی به اصفهان رسید، پیش میرداماد رفت و گفت که می‌خواهم درس بخوانم. گفت که منقول می‌خواهی بخوانی، برو پیش شیخ بهاء. معقول می‌خواهی بخوانی، برو پیش میرفندرسک. هر دو را می‌خواهی، بیا پیش خودم؛ یعنی هم معقول هم منقول. البته میرداماد هم واقعاً ملّا است.\\ به هر حال اولین دوره از دوره‌های زندگی صدرا، دوره علم‌آموزی است، پیش اساتید به‌نامی مثل میرداماد، مثل شیخ بهایی و احتمالاً میرفندرسکی. در این دوره، صدرا مشاء را خوب یاد گرفته، اشراق را خوانده، عرفان را تحصیل کرده است. من عبارتش را در مقدمه اسفار بخوانم: {\large «إنّی قد صرفت قوّتی فی سالف الزمان 1»،} در سرفصل‌هایی که الآن برای شما خواندم در حکمت، این مطلب آمده بود که حکمت متعالیه چیست؟\\ با تکیه بر مقدمه اسفار. ما داریم الآن از مقدمه اسفار عبارت می‌خوانیم که آقای عبودیت نقل کرده است، {\large «إنّی قد صرفت قوّتی فی سالف الزمان»،} من قوه خودم را، توان خودم را در گذشته صرف کردم، {\large «منذ أول الحداثة و الريعان‌»،} از اول جوانی {\large «في الفلسفة الإلهية»،} جان گذاشتم روی فلسفه. {\large «و اقتفيت آثار الحكماء السابقين و الفضلاء اللاحقين»،} به دنبال حکماء و فضلای گذشته راه افتادم. {\large «و حصلت ما وجدته في كتب اليونانيين و الرؤساء المعلمين»،} آنچه که در کتاب‌های ارسطو، افلاطون، ابن‌سینا، فارابی، در اینها نوشته بود، اینها را یافتم و فرا گرفتم.\\ این مرحله اول زندگی صدرا است.\\ مرحله دوم زندگی صدرا مرحله عزلت صدرا است. خودش می‌گوید که حسودها زیاد شدند، نفهم‌ها زیاد شدند، کودن‌ها زیاد شدند، صدرا هم همه فعالیت علمی‌اش را کنار می‌گذارد، تدریس، تألیف، می‌رود سراغ عزلت و سیر و سلوک و تصفیه باطن. می‌دانید که صدر المتألهین سالیانی در قم، در روستایی به نام کهک آن‌جا زندگی کرد و عجیب این است که در خود قم هم نیست. کهک با قم 25 کیلومتر فاصله دارد. من رفتم مکرر، پرفسور هانری کربن هم که آمده بود ایران، رفتند آن خانه‌ای را که صدرا در کهک زندگی می‌کرد را پیدا کردند و الآن آن خانه جزء آثار ملی است. خانه هست، سردر خورده، تعمیر شده و برای بازدید حکمت‌دوستان می‌روند، آن خانه را می‌بینند.\\ چند سال که بعضی گفتند هفت سال طول کشیده، صدرا در این خانه به ریاضت باطن و تأمّلات مشغول شد. باز در همان اسفار در مقدمه، عبارت را می‌خوانم: {\large «لما رأيت من معادات الدهر بتربية الجهلة و الأرذال {\Large{2}}»،} من دیدم روزگار دارد به نادانان و به آدم‌های پَست بال و پَر می‌دهد، {\large «و قد ابتلينا بجماعة غاربي الفهم تعمش عيونهم عن أنوار الحكمة و أسرارها»،} یک عده‌ای کودن پیدا شدند که اینها اصلاً چشمشان در مقابل نور حکمت کور است، {\large «ضربت عن أبناء الزمان صفحا»،} عزلت گزیدم. {\large «فألجأني خمود الفطنة إلى أن انزويت في بعض نواحي الديار»،} رفتم به یک جای غریب که نگفته کجاست که همان کهک قم است. {\large «لا على درس ألقيه أو تأليف أتصرف فيه»،} نه تدریسی و نه نگارشی.\\ عجیب است تعدادی از متفکرین ما این‌جوری بودند؛ مثلاً کانت این چنین بود. کانت لااقل سه دوره زندگی دارد، یک دوره ده ساله دارد که یک کلمه ننوشته است، یک کلمه تدریس نکرده است. دوره تأمّلات کانت است. بازگشت به خود برای پالایش آموخته‌ها.\\ صدرا می‌گوید: همه کارهای علمی را کنار گذاشتم، شروع کردم به سیر و سلوک و تأمّلات باطنی. چه شد؟\\ مشاهدات، مکاشفات شروع شد. باز عبارتش در مقدمه اسفار این است: {\large «فلما بقيت على هذا الحال»،} مدتی که در این خلوت ماندم، {\large «من الاستتار و الإنزواء»،} نه کسی مرا می‌شناخت، منزویِ منزوی بودم. {\large «زمانا مديدا»،} نسبتاً هم طول کشید، {\large «اشتعلت نفسي لطول المجاهدات اشتعالا نوريا»،} جان من به‌خاطر مجاهدات طولانی شعله‌ور شد. {\large «ففاضت عليها أنوار الملكوت»،} انوار ملکوت بر دلم تابیدن گرفت. {\large «فاطلعت على أسرار لم أكن أطلع عليها إلى ألآن»،} اسراری در دل من جوشید که قبلاً مطلع نبودم. {\large «بل كل ما علمته من قبل بالبرهان عاينته مع زوائد بالشهود و العيان»،} آنچه را که با برهان یافته بودم، حالا برای من عین الیقین شد، آن هم تازه نه همان، بیشتر {\large «مع زوائد»،} یک چیزهایی افزون‌تر هم داشت. {\large «من الأسرار الإلهية و الحقائق الربانية و الودائع اللاهوتية و الخبايا الصمدانية».}\\ در حقیقت اسّ و اساس حکمت متعالیه از مشاهدات و مکاشفات جناب صدرا سرچشمه می‌گیرد. این مرحله باید حود 35 یا 36 سالگی صدرا باشد؛ یعنی قبل از چهل سالگی است. پس مرحله اول، مرحله آموختن و یاد گرفتن بود. مرحله دوم مرحله انزوا و کارهای علمی را به ظاهر کنار گذاشتن و متمحّض در سیر و سلوک شدن بود. مرحله سوم، مرحله تعلیم و پرورش شاگردان و تألیف است. در حقیقت پیدایش حکمت متعالیه و زایش حکمت متعالیه متولد این مرحله سوم است. یعنی صدرا اول یک دانشجوی موفق است، خوب درس خوانده است، نه برای مدرک بوده نه برای دکترا بوده، نه می‌خواست ملّا بشود، خوب فهمیده و اساتید خیلی خوبی داشته است. مرحله انزوا و تأمّلات و سیر و سلوک و بعد هم مرحله تعلیم و تعلّم است.\\ از این مرحله، صدرا تعبیر خیلی خوبی دارد و آن این است که صدرا می‌گوید: احتمال داشت که من این مطالب را با خودم به گور ببرم!\\ شاید اگر صدرا اصالت وجود را نگفته بود، تا الآن همه اصالة الماهوی بودند!\\ اگر نگفته بود اتحاد عاقل و معقول، تا الآن هیچ کس قائل به اتحاد نبود!\\ اگر نگفته بود حرکت جوهریه، تا الآن کسی حرکت جوهریه را نمی‌فهمید!\\ ممکن بود من این مطالب را به گور ببرم، ولی رحمت الهی اقتضاء دارد که فیض مخفی نماند.\\ عبارتش چیست؟\\ {\large «و حيث كان من دأب الرحمة الإلهية و شريعة العناية الربانية أن لا يهمل أمرا ضروريا يحتاج إليه الأشخاص 3»،} رحمت الهی اقتضاء دارد امور ضروری که مردم به آن محتاج هستند، مهمل نماند، {\large «فاقتضت رحمته أن لا يختفي في البطون و الأستار هذه المعاني المنكشفة لي»،} رحمت الهی اقتضاء کرد که مطالبی که برای من منکشف شده، روشن شده، مبرهن شده، بلکه مشهود است و بلکه مورد مکاشفه است و من دیدم، اینها مخفی نماند.\\ نظیر این حرف را جناب ابن عربی دارد. ابن عربی می‌گوید که عرفا شعارشان این است: \begin{center} هر که را اسرار حق آموختند \hspace*{2.5cm} مُهر کردند و لبانش دوختند\textbf{4} \end{center} \\ بنایشان بر این است. ما روز عید غدیر بود که نزدیک هم هست، در قم بودیم. رفتیم به دیدن آیت الله بهجت، یک جلسه خصوصی بود، آیت الله مصباح بود، آقازاده ایشان بود، من بودم و دو سه نفر دیگر؛ اواخر عمرشان بود. ایشان به مناسبت صحبت‌هایی فرمودند، از جمله اینکه فرمودند یک آقایی بچه‌اش فوت کرده بود، من چیزی دیدم، یعنی مرادشان مکاشفه بود، دیدم آنچه را که من دیدم اگر برای او بنویسم، به مغز مطلب نمی‌رسد و متوجه نمی‌شود. لذا مجبور شدم این آیه را برای او به عنوان تسلیت نوشتم، یک آیه قرآن نوشتم. تعبیرش این بود که من چیزی دیدم، دیدم که او نمی‌فهمد و متوجه نمی‌شود!\\ لذا نمی‌گویند، دهنشان بسته است.\\ ابن عربی می‌گوید که اینکه من مشت مشت، دامن دامن در کتاب‌هایم ریختم علت دارد، من جدم حاتم طایی است. ابن عربی از قبیله طیّ است. می‌گوید که ما خلاصه ژنتیک اهل بذل و بخشش هستیم و لذا من گفتم و ریختم و رفتم؛ وگرنه اهل معرفت بنایشان بر گفتن نیست.\\ \begin{center} هر که را اسرار حق آموختند \hspace*{2.5cm} مُهر کردند و لبانش دوختند \end{center} در آن شعر دیگر جناب حافظ چه می‌گوید: \begin{center} گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند \hspace*{2.5cm} جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد\textbf{5} \end{center} \\ صدرا هم در این‌جا می‌گوید که ممکن بود این معارف برود زیر خاک!\\ اما رحمت الهی دأبش این نیست، رحمت الهی دأبش این است که آنچه را مردم به آن محتاج هستند و واقعاً اگر نبود حکمت صدرایی، ما با کلام، با حکمت مشاء، با حکمت اشراق، اصلاً نمی‌توانستیم شبهات سیل‌آسای فکری و عقیدتی امروز را در سطح دنیا پاسخگو باشیم. به تعبیر آقای طباطبایی فرمودند: صدار به گردن ما حق حیات دارد. حق حیات دارد، اگر نبود واقعاً ما نمی‌توانستیم اداره کنیم. این رحمت الهی است.\\ {\large «فأعملت فيه فكري و قلت لنفسي هذا أوان الاهتمام و الشروع 6»،} شروع کردم فکرم را به کار انداختم و گفتم الآن وقتش است، {\large «فصنفت كتابا إلهيا للسالكين المشتغلين بتحصيل الكمال»،} کتاب نوشتم که مرادش هم همین کتاب اسفاری است که جزو بهترین آثاری است که ما در جهان اسلام داریم. پس مرحوم صدر المتألهین سه دوره زندگی دارد؛ دوره یادگیری، دوره انزوا و تأمّلات و ریاضات و دوره آموختن که صدرا حدود هفتاد یا 71 سال هم بیشتر عمر نکرده است، شاید هم 65 سال. مشهور این است که صدرا سال 1050 از دنیا رفته است. قبلاً هم که ولادتش را عرض کردم، اگر هشتاد باشد، هفتاد سالش است یا 71 سالش است. اگر 1045 باشد فوتش که بعضی گفتند، حدود 65 سالش است، یک عمر بسیار پربرکت داشت.\\ مطلب دیگر این ادوار زندگی صدرا است. مطلب دوم شخصیت‌شناسی صدرا است، حکمت متعالیه است. برای شخصیت صدرا ما باید نکاتی را به ترتیب عرض کنیم: \begin{enumerate} \item صدر المتألهین ذهنی نقّاد، فکری خلّاق و نبوغی شگرف دارد و در کنار این ذهن و فکر نقّاد، حافظه‌ای قوی دارد. امروزه کسی شک ندارد که صدر المتألهین از بزرگ‌ترین نوابغ بشری است. بعضی از کتاب‌هایش را که امروزه به سختی ما می‌فهمیم و تدریس می‌کنیم، در سنّ سی سالگی نوشته است. ببینید چه خبر است!\\ بسیاری از مشکلاتی را ابن‌سینا نتوانسته حل کند، صدرا حل کرده است. ببینید این چه ذهنی است و چه استعدادی است! \item دومین مطلب راجع به شخصیت صدرا، مثل اینکه صدرا اساتید خوبی روزی او شده است. می‌دانید در فلسفه ما یک چیزی داریم به نام انتقال سینه به سینه. من تا خودم پیش حضرت آیت الله جوادی آملی درس نخوانده بودم، این مطلب را نمی‌فهمیدم و می‌گفتم که یعنی چه؟\\ همه مطالب در کتاب‌ها هست. وقتی هفت هشت سال پیش ایشان زانو زدیم و نزدیک شدیم، دیدیم که واقعاً این‌جوری است؛ یعنی یک سری ریزه‌کاری‌ها و نکاتی است که جز انتقال سینه به سینه کأنّ راهی ندارد و هیچ‌گاه نوشته نمی‌شود، گفته نمی‌شود. صدرا اینها را گرفته است.\\ مستحضرید حکماء به مانند عرفا سلسله دارند. چطور عرفا سلسله دارند؛ سلسلۀ ذهبیه، سلسلۀ شاه نعمت اللهیه، سلسلۀ خاکساریه. حکماء هم سلسله دارند؛ یعنی الآن بنده که این‌جا نشستم، می‌توانم سلسلۀ خودم را به ابن سینا بچینم. شما می‌توانید سلسله‌تان را به ابن‌سینا بچینید که من درس خواندم پیش آیت الله جوادی، ایشان خوانده پیش آقای علامه طباطبایی، او خوانده پیش بادکوبه‌ای، او خوانده پیش آقامحمد بیدآبادی، او خوانده، او خوانده، او خوانده تا برسیم به صدرا، از صدرا هم می‌رسیم به ابن‌سینا. این حفظ سلسله، بخشی‌اش مربوط به همین است که بگوییم انتقال سینه به سینه انجام شده است.\\ من نرفتم خودآموز بخوانم، تلخیص بخوانم، ترجمه بخوانم، به سیستم دانشگاهی درس بخوانم و بعد هم نمره‌ای بگیرم و مدرکی بگیرم، نه!\\ این نکات در زندگی صدرا قابل توجه است. \item صدرا خود از شارحان بزرگ حکمت مشاء است. ببینید اصلاً فرض کنید که صدرا حکمت متعالیه نداشته باشد، خودش یک مشایی بوده است. بهترین دلیل، دو تا کتاب از آثار اوست که شرح هدایه اثیریه (با ث سه نقطه) و شرح شفای ابن‌سینا است. شفای ابن سینا، الهیات را شرح کرده است، هدایه اثیریه را شرح کرده است. آن قدر شفاء را زیبا شرح کرده، یعنی حاشیه زده ـ شرح که می‌گوییم یعنی حاشیه زده است ـ شفای ابن سینا را حاشیه زده و هدایه اثیریه را هم شرح کرده است. در این دو تا کتاب، صدرا یک حکیم مشایی است. در سطح کندی و در سطح فارابی. \item صدرا یک حکیم اشراقی است، حکمت اشراق را خوب خوانده است. شاهد مثال، حواشی او بر حکمة الاشراق است. صدرا بر حکمة الاشراق حواشی‌ای دارد که اگر بگوییم حکمت اشراق را در حد خود شیخ اشراق فهم کرده، گزافه نگفته‌ایم. \item تتبّع قوی در آثار پیشینیان. مرحوم ملاصدرا چون هم ثروتی داشت از ناحیه پدر، هم در پایتخت زندگی می‌کرده، هم اساتیدش با دربار میانه خوبی داشتند، میرداماد، شیخ بهایی، اینها با صفوی‌ها خیلی نزدیک بودند، دست به کتابش خیلی خوب است و بسیار انسان متتبّعی است و آثار یونانیان، رواقیان، افلاطونیان، نوافلاطونیان. پس در کنار نبوغ فکری و در کنار حافظه قوی، از تتبّع وافری هم برخوردار است.\\ در پرانتز یک نکته‌ای را عرض بکنم که حالا در آستانه عید قربان هم هستید، خوشحالی خوب است، نزدیک عید هستیم. گرچه این روزها شهادت حضرت مسلم (سلام الله علیها) هم هست، از آن جهت انسان محزون است!\\ آن خوشحالی چیست؟\\ خوشحالی این است که ما در زمانی زندگی می‌کنیم که یک پدیده‌ای در تکنولوژی بالا آمده که این پدیده باعث شده که نسبت معکوس شده است؛ یعنی چه؟\\ یعنی پیشینیان ما هشتاد درصد تلاش آنها مربوط به تتبّع بود، بیست درصد مربوط به تفکر. این قضیه طبیعی هم بود. الآن نسبت برعکس شده است؛ یعنی الآن یک پژوهشگر و یک محقق می‌تواند هشتاد درصد را روی تفکر و تعقّل بگذارد، بیست درصد تتبّع بکند، و این بیست درصد به اندازه همان هشتاد درصد یا بیشتر اثربخش باشد و آن پدیده، پدیده رایانه و کامپیوتر و نرم‌افزار است. قدیم یک دانشمند می‌دانست روایتی را در بحار دیده، گاهی یک سال این 110 جلد را باید تتبّع می‌کرد تا روایت را پیدا کند!\\ الآن با یک شصتی که می‌زند، آن هم در موبایلش، پیدا می‌کند.\\ من خاطره‌ای دارم از خودم سریع اگر عرض بکنم؛ درس فقه آیت الله بهجت می‌رفتم که یک روز روایتی را آوردم سر کلاس خواندم، آن روایت این است: {\large «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ مَرَّةً لَمْ يَبْقَ لَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ ذَرَّةٌ {\Large{6}}»،} پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود اگر کسی یک بار بر من صلوات بفرستد، از گناهانش هیچ چیزی باقی نمی‌ماند. ایشان می‌فرمودند اگر این روایت درست باشد، معنایش این است که صلوات کار استغفار را هم می‌کند؛ یعنی اگر من ذکر می‌گوییم: {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد»،} کأنّ دارم می‌گویم: {\large «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ».} فرمودند که این روایت را پیدا کنید. من قبلاً دیدم، نمی‌دانم کجا بود!\\ من عمداً کاری نکردم، رفقا رفتند و سه چهار روز بعد، یک شیخ عربی به درس ایشان می‌آمد، گفت: آقا، من آن را پیدا نکردم، نظیرش را پیدا کردم و آن روایت این است که {\large «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ مَرَّةً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ عَشْراً وَ مَنْ صَلَّى عَلَيَّ عَشْراً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ مِائَةَ مَرَّة 7»،} پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود اگر کسی یک صلوات بر من بفرستد، من ده تا می‌فرستم بر او و اگر ده تا بفرستد، من صد تا می‌فرستم. حضرت آقای بهجت فرمودند که نه، من این را نمی‌خواستم. همان روایتی را می‌خواستم که خودم گفتم.\\ آنها که پیدا نکردند، من آن موقع در مرکز تحقیقات کامپیوتری مسئول گروه علوم عقلی بودم، برنامه نرم‌افزار هم چیزی تولید نشده بود، تازه یک سری چیزهایی داشت تولید می‌شد. نشستم پای کامپیوتر در منزل، زدم {\large «صلّی علیّ مرة»،} روایت آمد که {\large «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ مَرَّةً لَمْ يَبْقَ لَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ ذَرَّةٌ»،} که در جامع الأخبار، صفحه 28 بود. نوشتم و بردم خدمت ایشان. گفتم که آقا، این سند روایت مستندش جامع الأخبار، صفحه 28 است. خیلی خوشحال شد. فرمودند که شما چقدر وقت گذاشتید این روایت را پیدا کردید؟\\ گفتم یک دقیقه.\\ فرمودند: «شوخی می‌کنید؟».\\ گفتم نه.\\ آدم بامزه‌ای بود مرحوم آقای بهجت. کم شوخی می‌کرد، ولی بامزه بود.\\ فرمودند: «طی الزمان کردی!؟».\\ گفتم که نه آقا، طی الزمان نکردیم. دستگاهی است به نام کامپیوتر، علوم اسلامی را دارند به آن تزریق می‌کنند!\\ گفتند: کامپیوتر دیگر چیست؟\\ آن موقع هنوز اسمش رایانه نشده بود. یک بخشی در مرکز تحقیقات داشتیم که برای معرفی مرکز بود. گفتم به دوستان می‌گویم که خدمت شما بیاورند. به اینها گرا دادیم، اینها هم آوردند خدمت آقای بهجت و آموزش دادند؛ خیلی ایشان خوشحال شد.\\ دو سه روز دیدم که هفت ـ هشت ـ ده تا روایت را ایشان نوشته است و گفتند که شما که آنها را پیدا کردید، اینها را هم پیدا کنید!\\ یک لیست دیگری هم داده بود.\\ به برکت کامپیوتر الآن یک دانشجو و طلبۀ محقق نسبت برایش معکوس شده است؛ یعنی اطلاعات آمده است، تحلیل می‌خواهد، فکر می‌خواهد، تفسیر می‌خواهد که بنشیند و اینها را براساس همین تغییری که الآن در این نسبت انجام شده، جای هزاران کتاب خالی است در میان ما. نمونه عرض بکنم، من حالا بعضی را مشغول هستم به نوشتن. یک مَثلی ما در فارسی داریم به نام: «خودم کردم که لعنت بر خودم باد»!\\ این را ما می‌گوییم. این در متن روایات، موضوع یک بحث است: {\large «لَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ {\Large{8}}»،} نشستم این {\large «لَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ»}\\ را پیدا کردم، دیدم در چهل مورد اهل بیت (علیهم السلام) فرمودند و شاید بیش از چهل مورد که انسان به این‌جا می‌رسد که خودم کردم که لعنت بر خودم باد. این موضوع یک مقاله است، یک کتاب است.\\ کی اهل بیت (علیهم السلام) می‌گویند یک انسانی به جایی می‌رسد که {\large «لَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ»؟}\\ یعنی خودم کردم که لعنت بر خودم باد. مواردی را ذکر کردند. یعنی آن قدر جای خالی برای تألیف جدید و تحقیق جدید هست و فضا آماده است، مشکل این است که پژوهشگران ما، محققان ما تنبل شدند. اگر این ابزار دست گذشتگان بود، تراث علمی امروز ما ده برابر بود. با آن همّت‌ها ده برابر بود. پرانتز من بسته.\\ مرحوم ملاصدرا در کنار حافظه قوی و استعداد بالا، متتبّعی است بسیار قوی. اهل تتبّع بود و الحمدلله وضع مالی‌اش هم اوایل بد نبود، در پایتخت بود، اساتیدش به کتاب دسترسی داشتند. \item صدرا از متخصصان عرفان نظری است. عرفان را خوب فهم کرده است. فصوص را، مقدمه فصوص را، فتوحات را خوب خوانده است. \item صدرا خود از سالکان سلوک عملی است. یک اختلافی است که آیا به کمال رسیده یا نه؟\\ اختلاف است. استاد ما مرحوم علامه طهرانی معتقد بودند که صدرا انسان کامل نیست. حتی حاج ملا هادی هم ایشان می‌فرمودند با اینکه سلوکش از صدرا شیرین‌تر است و أحلی است به تعبیر خودشان، ولی او هم انسان کامل نیست. شاهدی هم ذکر می‌کردند و می‌فرمودند که در تشییع جنازه مرحوم حاج ملا هادی سبزواری عده‌ای از شاگردان سلوکی حاج ملا هادی سبزواری، جنازه که از درِ مدرسه بیرون آمد، اینها بالای پشت بام داشتند نظاره می‌کردند، جنازه که از درِ مدرسه بیرون آمد، دو سه نفر خودشان را از بالای بام انداختند و کشته شدند و مُردند!\\ از شدت عشق و علاقه‌ای که به حاجی داشتند، شاگردان سلوکی ایشان بودند، جنازه که آمد!\\ ایشان یعنی مرحوم علامه طهرانی می‌فرمودند که مرحوم آقای قاضی می‌فرمودند که حاجی انسان کامل نبوده، اگر انسان کاملی می‌بود، شاگردانش را جوری تربیت نمی‌کرد که نتوانند خودشان را کنترل کنند.\\ پس در اینکه صدرا انسان کامل هست یا نیست، اختلاف است. عرض کردم که علامه طهرانی ایشان را انسان کامل نمی‌دانست، ولی سالک هست. سالک پیشرفته‌ای است. اهل مشاهدات سلوکی است. الآن در مقدمه اسفار خواندم که گفت من مکاشفات داشتم، حالات داشتم، مشاهدات داشتم، براساس ریاضیت‌ها، کشف و شهود داشتم. \item صدرا بر متون دینی تسلط دارد. یک فقیه است، یک مفسر است. بگذارید ما اصلاً با تفکیکی‌ها این‌جوری صحبت کنیم و بگوییم که اصلاً فکر می‌کنیم که صدرا حکمت بلد نبوده، عرفان نمی‌دانسته، فیلسوف نبوده، صدرا یک فقیه است، یک مفسر قرآن است، شارح روایات است. شرحش بر اصول کافی تا الآن بهترین شرح است و نظیر ندارد و عجیب این است که شرح صدرا بر اصول کافی کامل نیست!\\ نتیجه چه شد؟\\ تا آن جایی را که صدرا قلم زده، همه شرّاح کَرّ و فرّ دارند، چون دارند از صدرا می‌گیرند. آن‌جا که صدرا قلمش خشکیده و فوت کرده، تمام شد و همه قلم‌ها شکسته است. ما این را بررسی کردیم که ببینید تا آن‌جایی که صدرا بر اصول کافی شرح دارد اسم نمی‌برم، حالا مثلاً ملاصالح یا مرحوم مجلسی، اینها هم کَرّ و فرّ دارند. گاهی اسم می‌برند، گاهی اسم نمی‌برند. مثلاً مجلسی در بحار با عظمت از صدرا نام می‌برد: {\large «قال صدر اهل التحقیق 9»،} آن‌جایی که صدرا فوت کرده و بالاخره ننوشته، می‌بینید که کسی هم مطلبی ندارد و قلم‌ها خشکیده است!\\ صدرا مسلّط بر متون دینی است. \item صدرا در طول عمر جز علم و عمل کاری نکرده است. از هر اشتغال دیگری سر باز زده است. نه امام جماعت است، نه منبری است، نه امام جمعه است، نه قاضی القضات است. شیخ بهایی این‌طور نیست، میرداماد این‌جور نیست. یک کتاب دارد شیخ بهایی به نام کشکول، سه جلد چاپ شده است. من خیلی با این کتاب مأنوس هستم. آنجا می‌گوید که پدرم من را از لبنان به ایران آورد و ما وارد دربار شدیم، از شاه‌ها و سفره آنها استفاده کردیم، سر سفره آنها غذا خوردیم، نفس ما تغییر کرد. شیخ بهایی می‌گوید اگر نبود که من به ایران می‌آمدم و دربار من را از سر ضرورت به خود جذب نمی‌کرد، اگر این‌طور نبود، {\large «کنتُ من أزهد الناس»؛} من زاهدترین مردم بودم. با اینکه شیخ بهایی از عرفا است و خیلی پاک است. اما می‌گوید که من بالاخره گرفتار دربار شدم و گرفتار سلاطین شدم. صدرا این‌جور نبود. صدرا جز علم و عمل در مدت عمرش کاری از او سر نزد. \item از حکمت جز میل به حقیقت نیّت دیگری ندارد؛ یعنی اگر فلسفه می‌خواند، می‌خواهد به حقیقت برسد، نه دنبال جاه بود نه دنبال مقام؛ نه دنبال شهرت است نه دنبال ثروت، نه دنبال مکنت، هیچ!\\ صدرا را این‌جوری بگوییم که در حکمت‌آموزی خالص است و مخلص است و پاک است و هیچ نیّتی غیر از رسیدن به حقیقت ندارد. \item صدرا مؤمنی است متعبّد، هم به ظاهر دین هم به باطن دین. این را دقت کنید، نکته است!\\ هم به ظاهر دین و هم به باطن دین، هیچ کدام را فدای دیگری نمی‌کند. نه مثل متکلم قشری یا فقیه قشری است که ظاهر دین را بچسبد و آن بخش‌هایی که به قلب و محبت و عاطفه و کشف و شهود مرتبط است را بگوید هیچ، بریزیم دور. نه مثل بعضی از صوفیه است که به باطن دین بچسبد و آن بخشی که مربوط به فقه و اصول و کلام است را بگوید هیچ، بریزیم دور. مؤمن متعبّدی است که هم ظاهر دین را می‌خواهد، هم باطن دین را می‌خواهد و هیچ کدام را فدای دیگری نمی‌کند.\\ حالا جلسه خصوصی است، من این نکته را بگویم بد نیست، قابل توجه است که چه؟\\ این نکته باید خیلی دقت بشود!\\ ببینید که چون جلسه خصوصی است عرض می‌کنم: ما اخیراً یک تحقیق و بررسی داشتیم، دیدیم بعضی از اصلی‌ترین مباحث اعتقادی ما تا قبل از صدر المتألهین، تمام نوشته‌های علمای شیعه را که در موردش جمع بکنیم، ده صفحه نمی‌شود. مثلاً فرض کنید صراط، از قبل از شیخ مفید بگیرید بیایید تا صدرا، مجموعۀ نوشته‌ها را اگر جمع کنید شاید ده صفحه نمی‌شود و این ده صفحه هم هفت ـ هشت صفحه‌اش رونویسی است، یعنی أخذ و اقتباس است. می‌آییم در صدرا، می‌بینیم که یک دفعه صدرا راجع به صراط مثلاً هفتاد صفحه مطلب دارد، آن هم نو است و محصول تفکر و تدبّر است. آن هم پُر از استناد به آیات و روایات در کنار ادلۀ عقلی است.\\ می‌شود ما مثل این اصحاب تفکیک بگوییم که صدرا جز ضرر چیزی برای شیعه نداشته و جز ضرر چیزی برای جهان اسلام نداشته و این قابل دقت است که چرا این‌طور شده است؟\\ یعنی چرا اصول اعتقادی ما این قدر ضعیف مورد عنایت قرار گرفته است؟\\ تنها جایی که اصول اعتقادی ما فربه شده از قدیم و خوب هم فربه شده است، بحث امامت است. هم از بحث امامت بگذریم، می‌بینیم که خبری نیست و دست‌ها خالی است و لذا من در یک نوشتاری نوشتم، برای بعضی سنگین بود!\\ نوشتم که در بحث معاد، صدرا بیش از اینکه فیلسوف باشد، متکلم است. اصلاً آمده آیات و روایات معاد را دارد زنده می‌کند، تفسیر می‌کند، تعریف می‌کند. اصلاً متکلمانه ظاهر شده است، منتها یک متکلم قَدَر. \item صدرا مجمع الطرق بود؛ یعنی چه؟\\ این‌طور بگویم که صدرا بهترین استفاده کننده از تراث پیشینیان بود. از تراث پیشینیان بیشترین و بهترین استفاده را کرد.\\ توضیح مطلب: این‌جوری فرض کنید صدرا روی یک کرسی نشسته، زیر پایش هم آبی روان است. اما این آب مجمع الأنهار است، جوی‌های مختلف و نهرهای مختلف در این حوض دارد می‌ریزد. یک نهرش نهر حکمت اشراق است؛ یک نهرش نهر حکمت مشاء است. آثار شیخ اشراق را مسلط است. آثار مشاییان، فارابی و ابن‌سینا و بهمنیار، اینها را کاملاً مسلط است. یک نهرش نهر کلام است؛ آثار خواجه نصیر، میر سیدشریف. شارحان تجرید مثل دوانی، مثل صدر‌الدین دشتکی. یک نهرش نهر عرفان است. یک نهرش نهر کتاب و سنت است. شد پنج نهر. پنج تا رودخانه دارد می‌ریزد در این استخر، صدرا کنار این استخر نشسته است؛ هم مکتب مشاء، هم مکتب اشراق، هم متکلمان، هم عارفان و هم قرآن و سنت و محتوای دین، اینها فراروی صدرا است. به جرأت عرض می‌کنم که در همه اینها مسلّط است؛ یعنی پایش بیافتد یک مشایی است، پایش بیافتد یک اشراقی است، پایش بیافتد یک متکلم قَدَر است، پایش بیافتد یک عارف به عرفان نظری است. در مقام خودش هم یک مفسر قرآن است و یک شارح روایت است و عجیب این است که همه این پنج محور را مجتهدانه می‌داند نه مقلدانه.\\ یعنی چه که مجتهدانه می‌داند؟\\ توضیح بدهم: فرض کنید که صدرا حکمت متعالیه ندارد، در حواشی بر شفاء یک حکیم مشایی است و دارد اجتهادی نقد می‌کند و بررسی می‌کند. در حواشی بر حکمت اشراق دارد اجتهادی نقد می‌کند و بررسی می‌کند. در نقد متکلمین مثل فخر رازی می‌بینیم اجتهادی برخورد می‌کند. در نقد عرفان، عرفا خیلی صدرا به گردن آنها حق دارد. در بحث و بررسی قرآن و حدیث مجتهدانه دارد قلم می‌زند.\\ دوازده تا نکته در مورد شخصیت صدرا عرض کردیم، ولی یک نکته اصلی که حالا می‌خواهیم نتیجه‌گیری کنیم این است که حالا من بعداً توضیح می‌دهم، الآن فقط اشاره می‌کنم که حکمت متعالیۀ صدرایی سیستمی نوین فلسفی است و نه جمع نحله‌های دیگر. روی این مطلب را تأکید می‌کنیم به تبع استادمان حضرت آیت الله جوادی آملی و استاد شهید مطهری.\\ ببینید که عده‌ای گمانشان بر این است که صدرا یک آش شله قلمکار درست کرده است! مقداری کلام، مقداری آیه، مقداری روایت را جمع کرده، شده حکمت متعالیه. نه، این‌طور نیست. حکمت متعالیه یک سیستم نوین فلسفی است. اگر بخواهیم مطلب واضح بشود، باید این‌جوری تقریر کنم که ما یک مورچه داریم در زندگی جمعی حیوانات، یک زنبور داریم که آنها هم زندگی جمعی دارند در بین حیوانات. راجع به زندگی هر دو هم کتاب نوشتند؛ هم راجع به زندگی مورچگان، هم راجع به زندگی زنبوران که خیلی هم زندگی پیچیده و قابل تأملی دارند. ما اگر مراجعه کنیم به جایی که مورچه‌ها زندگی می‌کنند با جایی که زنبورها زندگی می‌کنند، با دو پدیده روبرو می‌شویم؛ در انباری که مورچه‌ها دارند، می‌بینیم که این طرف یک مقدار جو ریخته، آن طرف یک مقداری گندم ریخته، این طرف یک مقدار ذرّت ریخته، این طرف یک مقداری همین‌طور. کار مورچه گردآوری است، جمع کردن است. زنبور چه می‌کند. زنبور روی این گل می‌نشیند، روی آن گل می‌نشیند، روی آن گل می‌نشیند، هر کدام از اینها شهدی دارند، اما آنکه بیرون می‌دهد، یک چیز جدیدی است به نام عسل.\\ کار صدرا کار زنبورگونه است نه مورچه‌گونه. صدرا کارش جمع کردن نیست. بیاییم در اسفار ببینیم، این‌جایش کلام است، این‌جایش فلسفه است، این‌جایش مشاء است، این‌جایش عرفان است، نه!\\ صدرا همه این پنج نهر را باهم جمع کرده، یک نهر جدیدی را خودش ایجاد کرده که مطلب جدید دارد، سیستم است. سیستم یعنی یک مجموعۀ به هم پیوستۀ دارای نظم منطقی؛ معنی سیستم این است. یک سیستم مکانیزم دارد. بدئش، ختمش، فرآیندش، همه‌اش معلوم و مشخص است. اصلاً امروزه تفکر سیستمی قوی‌ترین نوع تفکر است.\\ در پرانتز عرض می‌کنم: حتی ما راجع به دین، اعتقادمان این است و معتقدیم که یکی از مشکلات دین‌شناسی تاکنون این بوده که به دین به عنوان یک سیستم نگاه نشده است. اگر در این زمینه می‌خواهیم اطلاعات ما بروز باشد، کتاب نگرش سیستمی به دین از آقای شیخ عبدالحمید واسطی که از دوستان ما در مشهد است، الآن مکه است، دو شب پیش به من پیامک داده بود که من کنار مسجد الحرام دعاگویتان هستم، مکه هستم. سه چهار تا چاپ هم تا حالا خورده است «نگرش سیستمی به دین» کتاب بسیار خوبی است. مشکل ما در نگاه به دین هم همین است. ما دین را به عنوان یک سیستم نمی‌بینیم. این کتاب را با قیمت مناسب می‌شود از مؤسسه مطالعات راهبردی به قیمت ارزان‌تری گرفت که شاید مثلاً چهل درصد تخفیف دارد. خواستید می‌توانید تهیه کنید.\\ صدر المتألهین در حکمت متعالیه دارای یک سیستم است و این خیلی مهم است که صدرا این‌گونه نیست که مجموع الآثار دیگران باشد و از دیگران بگیرد، نه! نه! نه! \end{enumerate} \\ آثار فراوانی صدرا دارد که این آثار را آقای عبودیت به پنج دسته تقسیم کرده است، سریع‌تر من مسئله را چون وقت دارد می‌گذرد عرض بکنم؛ ببینید تا حالا ما چه گفتیم؟\\ مطلب از دستمان نرود!\\ مطلب اول ما سه دوره زندگی ملاصدرا بود. مطلب دوم ما دوازده شاخصه شخصیتی جناب صدر المتألهین بود. مطلب سوم آثار است. مرحوم صدر المتألهین پنج نوع اثر دارد: \begin{enumerate} \item متون فلسفی است. اسم‌هایش را شما بهتر از من بلد هستید؛ مثلاً اسفار است، شواهد الربوبیه است، مفاتیح الغیب است، مبدأ و معاد است، اینها بیشتر متون فلسفی هستند. \item حاشیه‌ها و شروح فلسفی است. متن مستقل نیست، حاشیه و شرح است، مثل حاشیه شفاء، مثل شرح هدایه الاثیریه، مثل حاشیه حکمة الاشراق. اینها حاشیه فلسفی است، شرح فلسفی است. \item رساله‌های فلسفی است که رساله‌های تخصصی است که بسیار رساله‌های گران‌قیمتی است و اینها زیاد هم هست. الآن ما در این کلاس قرار شده که به یکی از این رساله‌ها بپردازیم، اسمش چه بود؟\\ مشاعر. مشاعر اندکی امور عامه دارد، راجع به الهیات بالمعنی الأخص است و راجع به خدا صحبت دارد. وگرنه زاد المسافر راجع به معاد جسمانی است یا رسالة الحدوث فی الواردات الغربیة، اکسیر العارفین، نمی‌خواهم رسائلش را بگویم. شاید برای شما جای تعجب باشد، بعضی از رسائل ملاصدرا در زمان ما برای اولین بار چاپ خورد!\\ آقای حامد ناجی اصفهانی پیدا کرد و چاپ کرد. این اوج غم و غصه است که یک فیلسوفی مثل ملاصدرا چهارصد سال از فوتش بگذرد، بعضی از رساله‌هایش هنوز مخطوط مانده باشد! \item آثار تفسیری قرآنی یا روایی. در حقیقت کتاب‌های دینی صدرا است. مثلاً تفسیر سوره «حمد» که ایشان تفسیر سوره «حمد» دارد یا شرح اصول کافی دارد. خدا حفظ کند و تأیید کند رفیق ما جناب آقای بیدار را، محسن بیدار که ایشان در قم انتشاراتی دارند، ایشان آمدند همه تفسیر قرآن صدر المتألهین را یک‌جا چاپ کردند که هفت هشت جلد شد، من دارم. حالا من یادم نیست در این کنگره‌ای که برای صدرا گرفتند، آثار تفسیری ایشان دو مرتبه چاپ شد یا نه؟\\ آقای محسن بیدارفر خودش فلسفه خوانده پیش آقای حسن‌زاده، پیش آقای جوادی، از مریدان آقا شیخ جعفر مجتهدی در سیر و سلوک بود، آدم دوست داشتنی بود. ایشان یک مقدمه خیلی خوبی هم بر این تفسیر زده است که مقدمه قابل ملاحظه است. \item آخرین گروه از کتب صدر المتألهین آثار متفرقه است. مثلاً یک رساله‌ای ایشان در منطق دارد {\large «التنقیح».} یک رساله در تصور و تصدیق دارد. ایقاظ النائمین که بیشتر کتاب فلسفی عرفانی است. \end{enumerate} \\ این آثار مرحوم صدر المتألهین است که در پنج گروه قابل ارائه و قابل بررسی است.\\ مرحوم صدر المتألهین در این آثار یک شیوه ارائه مطلب دارد که این مطلب چهارم ماست. ادوار حیات مطلب اول بود که گفتیم. ویژگی‌های شخصیتی مطلب دوم بود که گفتیم. گونه‌های آثار مطلب سوم بود که عرض شد. مطلب چهارم شیوه ارائه مطلب در این آثار چگونه است؟\\ این خیلی مهم است.\\ شیوه ارائه مطالب در آثار صدرا به این‌گونه قابل تلخیص است: \begin{enumerate} \item اولاً صدرا ابتدا یک مسئله را براساس نظر مشهور طرح می‌کند و تا آنجا که می‌شود از آن دفاع می‌کند؛ یعنی صدرا منصف است. اول مطلب مشهور را ذکر می‌کند، دفاع می‌کند، بعداً همان‌جا یا جای دیگر ـ روی این تأکید داریم که همان جا یا جای دیگر ـ نظر خاص خودش را بیان می‌کند. چرا این کار را می‌کند؟\\ اگر لُری بخواهیم حرف بزنیم صدرا می‌گوید: برای اینکه مخاطب رَم نکند!\\ لُری‌اش این می‌شود. یک چیزی که در ذهن‌ها جا افتاده و هزار سال در حکمت مشاء روی آن تأکید شده، من از در وارد بشوم یک مطلبی را برخلاف آن بگویم، می‌گویند برو بابا، حرف چرت و پرت می‌گویی!\\ صدرا می‌گوید من اول حرف قوم را نقل می‌کنم و خوب دفاع می‌کنم و آرام آرام و یواش یواش نظر خودم را می‌گویم.\\ عبارت ایشان در مقدمه اسفار این است: {\large «نحن سلكنا أولا مسلك القوم في أوائل الأبحاث و أواسطها 10»،} ما مسالک قوم را پی می‌گیریم اول بحث، وسط بحث. {\large «ثم نفترق عنهم في الغايات»،} بعد هم آرام آرام جدا می‌شویم، چرا؟\\ {\large «لئلا تنبو الطبائع عما نحن بصدده في أول الأمر»،} چون طبیعت آدم این‌جوری است یک چیز خلاف را که اولین بار می‌شنود، مشکل پیدا می‌کند.\\ خدا رحمت کند مرحوم شهید مطهری را!\\ در حماسه حسینی، ایشان به صراحت نوشته که داستان حضرت رقیه (سلام الله علیها) افسانه است!\\ من رفته بودم شیراز، دانشجوهای شیراز چند نفر آمده بودند دور من که حاج آقای رضایی ما چه کار کنیم؟\\ این حرف آقای مطهری درست است؟\\ اگر درست باشد ما این همه گریه کردیم، به سرمان زدیم، اشک ریختیم، اصلاً گیج شده بودند!\\ اگر غلط است، بگویید غلط است و اگر درست است ما چه کار کنیم؟\\ چرا؟\\ چون مطلب یک مقدار خلاف مشهور است. ایشان در حماسه حسینی نوشتند که در عاشورا و در کربلا اصلاً اسبی به نام ذو الجناح وجود نداشت!\\ همین یک جمله باعث شد که انتشاراتی را که آثار شهید مطهری را به اردو چاپ می‌کند در هند، انتشارات را آتش زدند. چرا؟\\ چون در هندوستان نود درصد از عزاداری آنها ذوالجناح کِشی است. این هیأت چهار تا ذو الجناح دارد، بعد این ذو الجناح‌ها نسب‌نامه دارند که این همان ذو الجناحی است که از نسب اوست. اصلاً انتشارات را آتش زدند و آقای رفسنجانی که می‌خواست در آن ایام به هند برود، گفته بودند که ایشان را می‌کشیم و دولت هند یک سری از بزرگان شیعه را آن‌جا زندانی کرد تا ایشان بیاید و برود!\\ حرف خلاف مشهور در حوزه‌ها که خیلی سخت‌تر است. در حوزه‌ها این‌گونه است. یکی از مزیت‌های دانشگاه بر حوزه است که در دانشگاه ما یک مقدار تعصب کمتر داریم؛ یعنی انسان می‌تواند یک حرف خلاف مشهور بزند. در حوزه اگر شما حرف خلاف مشهور بزنید، اول تکفیر است!\\ آن وقت عجیب است که صدرا این کار را کرد، باز هم تکفیر شد. یعنی باز هم از اصفهان فرار کرد، آمد کهک، هفت سال کهک قایم شد. با اینکه این کار را کرد. صدرا می‌گوید: برای اینکه این‌جور نشود، ما اول حرف قوم را می‌گوییم و یواش یواش خوب دفاع می‌کنیم، بعد می‌گوییم که به نظر این اشکال را دارد. طرف می‌بیند که بله، درست است. می‌گوید این اشکال را هم مثلاً دارد. طرف می‌بیند که بله، این هم درست است.\\ آن وقت بعضاً بعضی از مطالب را صدرا سفت اثبات کرده است؛ مثلاً اتحاد عاقل و معقول را که ابن‌سینا با تمام ادبی که دارد در این بحث، کشیده به فحش. می‌گوید کسی قائل به اتحاد و معقول باشد دیوانه است و خُل‌مشنگ است. می‌گوید آقایی که راجع به اتحاد عاقل و معقول کتاب نوشته، {\large «حشو الکلّه»،} همه‌اش چرت است!\\ حالا صدرا می‌خواهد بگوید که نه، اتحاد عاقل و معقول درست است، برهان دارد. همه هم مشایی هستند، حتی میرداماد. لذا در یک رساله‌ای که صدرا آثار خاص خودش را می‌خواهد بفرستد برای میرداماد تا میرداماد اظهار نظر کند، این قدر شکست‌‌نفسی می‌کند که حالا ما چند کلمه به ذهنمان رسیده، حالا خدمت شما سؤال می‌کنیم، حالا شما فلان!\\ این فضا خوب نیست. نه اینکه هر کس از در رسید، هر چرتی را به اسم نوآوری بگوید. الآن این‌جوری شده است، نه!\\ اما اگر یک نفر اهل فن است، درس‌خوانده است، ملّا است، تحصیل‌کرده است، آقای مصباح یزدی می‌فرمودند چهل سال طول کشید تا من جرأت کنم در حوزه نظرات فلسفی نو را بگویم. چهل سال!\\ به ما می‌گفت که شما قدر خودتان را بدانید که راحت اشکال می‌کنید. در زمان ما اصلاً جرأت نمی‌کردیم حرف بزنیم.\\ صدرا هم می‌گوید: {\large «بل يحصل لهم الاستيناس به و يقع في أسماعهم كلامنا موقع القبول إشفاقا بهم 11»،} صدرا می‌گوید که من دلم می‌سوزد که اینها حق را نفهمند. ولی از آن طرف تا حرف جدید گفته بشود، قبول نمی‌کنند. لذا آقای مطهری می‌فرماید خیلی از آثار ابتکاری صدرا حرف خودش است. می‌گردد، می‌گردد، می‌گردد، از افلاطون، از ارسطو یک جایی یک مؤیدی پیدا کند تا بگوید که او هم گفته است فقط من نگفتم!\\ فلانی هم گفته است، فقط من نگفتم!\\ از بس جو، جو شکننده‌ای بود که این قابل قبول نیست.\\ ما در یک جلسه زنانه‌ای بود، به مناسبت حرف پیش آمد که گفتیم امیرالمؤمنین (علیه السلام) سه روز بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) داماد شد. زن‌ها با لنگه کفش می‌خواستند ما را بزنند!\\ بابا این متن تاریخ است که خود حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیشنهاد کرده و داماد هم شده و زن گرفته است. سه روز بعد، یعنی حاج آقا سال نگه نداشتند؟\\ نخیر، ماه هم نگه نداشت، هفته هم نگه نداشت، سه روز بعد عمامه را گرفته است. یک علی‌ای را در ذهن خودش ساخته، با آنچه که من دارم می‌گویم مخالف است و چون آنکه در ذهنش ساخته با اینکه من دارم می‌گویم مخالف است. من دارم متن تاریخ را نقل می‌کنم، می‌گویم امام بچه کوچک داشت، امام حسن (علیه السلام) که بزرگش است، هفت ساله بود و اینها نگهداری می‌خواستند، کار مادر را باید یک نفر می‌کرد، خود حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفته که عمامه را بگیر، ایشان هم گرفته است. باورش نمی‌شود. می‌گویم امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی به شهادت رسید، هفده تا کنیز داشت!\\ می‌گوید این حرف‌ها را نگو، ما اعتقادمان برمی‌گردد! \\ این متن دین ماست. 27 تا بچه داشتند. یعنی ما یک چیزهایی را می‌بافیم و براساس بافته‌های ذهنی زندگی می‌کنیم، نه براساس واقعیات خارجی و این خوب نیست. این باعث می‌شود که به مشکل بربخوریم.\\ پس اولاً صدرا مطالب را اول حرف قوم را می‌زند، آرام آرام حرف خودش را می‌زند. \item دومین نکته در شیوه ارائۀ صدرا تحقیق در محتوای مسئله است، نه تأکید بر اثبات مسئله. در سنت فیلسوفان پیشین می‌بینید که زود می‌خواهند مطلب را اثبات کنند. صدرا این‌جوری نیست. صدرا اول می‌خواهد بحث را باز کند، جوانب بحث را ببینید؛ لذا می‌بینید گاهی وقت‌ها یک اشکالی مطرح می‌شود، مثلاً در بحث وجود ذهنی، پاسخ ابن‌سینا را می‌آورد، پاسخ فاضل قوشجی را می‌آورد، پاسخ سید صدر را می‌آورد، پاسخ دوانی را می‌آورد، قول به شبح را بررسی می‌کند، همه اینها بررسی که شد و بحث به خوبی روشن شد، حالا می‌گوید که نظر ما هم این است؛ دلیلش هم این است. یا در بحث مُثل افلاطونی مثلاً، جلد دو اسفار که ما خسته شدیم ما این جلد را پیش آقای جوادی خواندیم. این قدر گسترده بحث را مطرح کرده که اصلاً اسفار می‌شود دایرة المعارف، مبدئین این‌جور نیستند. اهل ابداع چون فکر می‌درخشد، راحت می‌گوید که این نظر من است.\\ خدا رحمت کند آقای بروجردی را!\\ در درس خارج اصولشان فقط نظر آخوند صاحب کفایه را می‌گفتند، بعد هم نظر خودشان را می‌گفتند به احدی اعتنا نداشتند، چون حرف داشتند، چون ابداع داشتند. معمولاً مبدعین این‌جوری هستند. یک اشاره‌ای به نظرات می‌کنند و نظر خودشان را می‌گویند، چون فکر دارند. صدرا این‌جوری نیست. صدرا بیشتر محتوا را باز می‌کند، بعد نظر خودش را انتخاب می‌کند، نظر بدعی است، بعد هم شروع می‌کند به اثبات کردن. \item سومین ویژگی: صدرا با فیلسوفان قدیم یونان، روم، ایران، مواجهه خوش‌بینانه‌ای دارد. ببینید که می‌خواهیم یک مقداری تأکید کنیم. امروزه می‌گویند ارسطو کافر است، افلاطون کافر است، نوافلاطونی‌ها این‌جوری هستند!\\ صدرا این‌جوری نیست. صدرا می‌گوید این حکمای یونان یا پیغمبر بودند، یا مسلمان بودند. مسلمان یعنی معتقد به دین. لذا تا آن‌جایی که ممکن است حرف‌هایشان را تأویل می‌کند، توجیه می‌کند. این هم یک شیوه است. پس با فیلسوفان قدیم مواجهه خوش‌بینانه‌ای دارد. \item صدرا بین دو واژه فیلسوف و متفلسف فرق می‌گذارد. به بزرگان حکمت که اهل تجزیه و تحلیل هستند می‌گوید فیلسوف؛ ابن‌سینا، بهمنیار، شیخ اشراق، خواجه نصیر، میرداماد. به آنهایی که نه، قدرت تحلیلشان ضعیف است و اهل جدل هستند بیشتر، اینها را متفلسف می‌داند و مزمّت می‌کند. \item صدرا بعد از تکمیل نصاب برهان، از عرفان یا حدیث و قرآن هم استشهاد می‌آورد و این را بد نمی‌داند، خیلی خوب می‌داند. یک مطلب را اول به نصاب برهان می‌رساند. نصاب برهانش که تکمیل شد، حالا از قرآن و از حدیث استشهاد می‌آورد و گاه مفصل به اینها استشهاد می‌کند. \item صدرا در مسائل مهم تکرار را قبیح نمی‌داند. تکرار می‌کند تا مطلب جا بیافتد. اصالة الوجود را در خیلی از جاها به آن پرداخت. حرکت جوهری را خیلی جاها به آن اشاره دارد. \item صدرا گاه تبویب منطقی را رعایت نمی‌کند. به خصوص در اسفار؛ لذا آقای مطهری می‌گوید که اصلاً اسفار کتاب نیست. می‌خواسته کتاب بشود. صدرا وقت نکرده کتابش بکند، تنظیمش تنظیم کتابی نیست. \item صدرا از نقل عبارات دیگران گریزان نیست. مفصل عبارات دیگران را نقل می‌کند بدون اینکه نام ببرد. این مهم است!\\ در بسیاری از مورد بدون اینکه نام ببرد می‌آورد و این در آن زمان ـ این نکته است که دارم عرض می‌کنم ـ قبیح نبود. این قابل توجه است. الآن شما مطلبی را از کسی نقل کنی و رفرنس ندهی، قبیح است. در آن زمان این فرهنگ بود. صفحاتی را گاهی می‌بینید که از فخر رازی دارد نقل می‌کند، نمی‌گوید: {\large «قال الرازی فی المباحث المشرقیه»!}\\ و لذا بعضی از مخالفین صدرا چه کار کردند؟\\ کتاب نوشته {\large «سرقات الصدرا»؛} یعنی دزدی‌های صدرا. رفته گشته در اسفار، این‌جا از مباحث است، این‌جا از المطالب العالیه است، این‌جا از فلان است و حال اینکه این یک سنت بوده در آن زمان که مطالب را نقل می‌کردند، به تعبیر استاد ما آقای جوادی می‌بیند مطلبی را که می‌خواهد بگوید را دیگری گفته است، خوب هم گفته، جای آن مطلب هم همین‌جاست، می‌آورد، مثل اینکه خودش می‌خواسته بنویسد و آن موقع این را بد نمی‌دانستند که حالا دو صفحه مطلب دیگری را بیاوری و نگویی از کجاست و عجیب است که آن دیگری هم از دیگری گرفته است و نگفته است!\\ آن دیگری هم از دیگری گرفته و نگفته است!\\ بگذارید کلی‌تر خدمت شما عرض بکنم: سه تا کتاب داریم که اینها شفاء است و با قلم دیگری است. اصلاً شفاء است با قلمی دیگر. {\large «التحصیل»} بهمنیار، شفاء است با قلمی دیگر. {\large «المعتبر»} ابوالبرکات بغدادی، این اصلاً شفاء است با قلمی دیگر. می‌بینید که همان کتاب است اما با قلم دیگری است. \end{enumerate} \\ بحث ما تمام شد. یک مطلب بود که حالا چه متفکرانی بر صدرا تأثیرگذار بودند؟\\ که إن‌شاءلله این بحث را اگر شد در بحث حکمت متعالیه می‌گنجانیم. ما شخصیت صدرا را بررسی کردیم و حکمت متعالیه را هم یک جلسه یا نصف جلسه وقت ما را می‌گیرد، بعد هم إن‌شاءالله کتاب مشاعر را باید شروع کنیم. ما خیال کردیم امروز به متن هم می‌رسیم، ولی نرسیدیم.\\ (استاد در پاسخ به سوال یکی از دانش‌پژوهان می‌فرمایند)\\ استاد: من معتقدم کتابی که انسان می‌خواهد درس بگیرد، اگر چند نسخه از آن نمی‌گیرد با نسخه‌های مختلف، یک نسخه را لااقل باید داشته باشد تا در کنارش بنویسد، چون شما پس‌فردا استاد دانشگاه می‌شوید و می‌خواهید تدریس کنید. یک متن داشته باشید و ببینید که استاد چه گفته و شما چه شنیدید؟\\ یعنی من کثیری از استفاده‌های تدریسی‌ام مال نسخه‌هایی است که پیش اساتیدم خواندم. متأسفانه دانشجو می‌آید کتاب را از کتابخانه می‌گیرند بعد هم می‌گذارد در کمدش و می‌رود و دوباره فردا از کمدش برمی‌دارد و باز دوباره می‌گذارد در کمد!\\ این‌جوری آدم ملّا نمی‌شود. یک ذره پول خرج کنید و یک کتاب خیلی خوبی بخرید. ما که درس می‌خواندیم قبل از اینکه سر کلاس برویم، می‌گشتیم ببینیم بهترین چاپ موجود چه چاپی است و گاهی شده بود که من با نامه‌نگاری از یک شهر دیگری این چاپ را تهیه می‌کردم که بتوانیم یک متن را درست بخوانیم، مقدمه‌ای باشد برای تدریس و شرح.\\ به نظرم کتاب داشته باشید بهتر است و خواستید هم می‌توانید فتوکپی بگیرید، کتاب من هست که می‌توانید از روی این فتوکپی بگیرید، مشکلی نیست. \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج 1، ص 4. \item الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج 1، ص 5. \item الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج 1، ص 8. \item مثنوی معنوی مولانا، دفتر پنجم، بخش 88. \item الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج 1، ص 8. \item جامع الأخبار، ص 59. \item جامع الأخبار، ص 58. \item الأمالی (للصدوق)، ص 497. \item شرح الكافي ـ الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج ‏3، ص 318. \item الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج 1، ص 85. \item الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج 1، ص 85. \end{enumerate} \end{document}
فلسفه
دانشگاه شهید مطهری دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
موضوع فلسفه
مکان دانشگاه شهید مطهری
زمان دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
شماره جلسه
جلسه ۱ از ۱۳
voice_icon_blue صوت درس
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰