کتاب البرهان، دوره دوم، مقاله اولی، جلسه 11

جلسه ۱۱ از ۲۴
در جلسه پیشین بیان شد که تکثر در ادراکات داریم، امروز می‌خواهیم بحث کنیم که چند دسته ادراک داریم؟ 1- ماهیات یا معقولات اولی یا حقایق 2- معقول ثانی یا اعتباریات. تکثر در هر دو دسته وجود دارد، فرقی که این دو دسته با یک دیگر دارند، این است که : ماهیات ما بإزا خارجی داشته و مستقیم از خارج به ذهن منتقل می‌شوند اما اعتباریات اینگونه نیستند، بلکه مفهومی هستند، از مفهومی دیگر استخراج شده‌اند.
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \\ {\large «أَعوذُ باللّٰهِ مِنَ أَلْشَیْطانِ أَلْرَّجیم\\ بِسمِ اللهِ أَلْرَّحمٰنِ أَلْرَّحیم و به نستعین، إنَّهُ خیر مُوَفَّق و مُعین»}\\ به کتاب ما صفحه 139 (بررسی می‌شود). {\large «ثم إن هذه العلوم سواء کان کلیة أو جزئیة علی قسمین: فمنها ما یطابق صوره عینیة، کصورة السطح و الجسم»،} در ادامه مطلب مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمایند که ادراکات آدمی که در آنها تکثر ثابت کردیم، بر دو گونه است. این دو گونه را با تعبیرات مختلف ارائه می‌کنیم: گونه نخست ماهیات است یا به تعبیری دیگر، معقولات أولی است. گونۀ دوم مفاهیم است یا به تعبیری دیگر، معقولات ثانیه است.\\ تفاوت جوهری این دو قسم در نام سوم تجلی می‌کند. نام دیگر ماهیات یا معقولات أولی، حقائق است. نام دیگر مفاهیم یا معقولات ثانیه، اعتباریات است. از این نام سوم، حقیقت اینها به دست می‌آید.\\ حقائق ادارکات انسانی هستند که در خارج صورت عینی دارند. البته خارج که می‌گوییم، خارج به معنای عام اوست و شامل مادیات، مجردات، نفسانیات آدمی و همه اینهاست. ادراکات آدمی که در خارج صورت عینی دارند، حقائق نامیده می‌شوند، مثل سطح و مثل جسم تعلیمی. هر آنچه که در خارج دارای ما بإزا است و دارای فرد است و در تعبیری دارای مصداق است در مقابل اعتباریات. اعتباریات در خارج دارای ما بإزاء نیست، گرچه دارای منشأ انتزاع باشد.\\ تفاوت دیگر بین این دو گونه به نظر مرحوم علامه طباطبایی این است که حقائق مستقیماً از خارج به ذهن می‌آید. حداکثر با نوعی تقشیر و تجرید که البته تعبیر به تقشیر و تجرید به نظر مرحوم علامه طباطبایی تعبیر {\large «علی سبیل التقریب»} است، چون عملیات ادراک با تجرید و تقشیر واقعی نیست. انسان در هنگام ادراک کلی، چیزی را در عالم مجردات می‌بیند، در هنگام ادراک جزئی چیزی را در مثال می‌بیند، عالم مثال؛ حالا مثال متصل یا منفصل. ارتباط با خارج فقط در حد استعدادسازی است، آمادگی ایجاد کردن است که این بحث مربوط به حقیقت ادراک است و پس از این باید بالاخره به آن بپردازیم.\\ اما در اعتباریات، ادراک ذهنی من مستقیماً از خارج گرفته نشده است. از خارج انتزاع شده است با نوعی کار ذهنی که این کار ذهنی تشبیه است، قیاس و سنجش است، گاه تعمیم است، گاه تخصیص است. مجموعه‌ای از عملیات ذهنی بر روی داده‌های خارجی یعنی معقولات أولی انجام می‌شود. با انجام این عملیات ذهنی، معقول ثانی پیدا می‌شود و لذا است که معقول ثانی، ثانی نامیده شده است. البته این نکته را نباید از ذهن برد که مراد از ثانی در اینجا یعنی {\large «ما لیس بأول».} مثل صورت ثانیه. صورت ثانیه در بحث جسم، در بحث ماده صورت یعنی {\large «ما لیس بأول».} معقول ثانی یعنی معقولی که معقول اول نیست، گرچه اگر بخواهیم سلسله تشکیل آن را در نظر بگیریم گاه معقول خامس است، گاهی معقول سادس است، ثانی یعنی {\large «ما لیس باول».} این مقدمه بود.\\ این مقدمه را تکمیل کنیم به این مطلب که هر دو قسم هم در کلیات جاری است و هم در جزئیات. یعنی چه حقائق، چه اعتباریات، هم در ادراکات کلی ما جریان دارد، هم در ادراکات جزئی ما. من در ذهنم گاهی انسان دارم، گاه این انسان یعنی زید، هر دو از سنخ معقولات أولی است، یکی کلی و یکی جزئی است. من در ذهن خودم گاهی امکان دارم، گاهی امکان این درخت، امکان زید از سنخ معقولات ثانی است، کلی و جزئی.\\ من گمان می‌کنم مقدمه را تکمیل کنیم با یک مثال در ارتباط با معقول ثانی، بعد بحث را ادامه بدهیم. اینکه معقول را معقول ثانی می‌گوییم و می‌گوییم که ذهن با تأمل و با کار به معقول می‌رسد، یک نمونه مثال بزنم، من زید و بکر و خالد و حسن و حسین را دیدم، با تقشیر خصوصیات فردی معنای انسان را در ذهن خود دارم. مثال را روی کلی پیاده می‌کنم که روشن‌تر است.\\ وقتی خوب به ماهیات این انسان نگاه می‌کنم و این ماهیت را نسبت به متناقضات و متضادات و در رأس همه، وجود و عدم می‌سنجم، می‌بینیم این ماهیت نه وجود در آن أخذ شده است، نه عدم. نسبتش به وجود و عدم {\large «علی السوی»} است. پس من استواء نسبت را با قیاس به دست آوردم با سنجش. یک ماهیت را با دو مفهوم وجود و عدم در نظر گرفتم، در این سنجش به استواء نسبت رسیدم؛ این استواء نسبت را امکان می‌نامم. ذهن من انسان را به گونه‌ای گرفت و امکان را به گونه دیگر. انسان را مستقیماً از خارج گرفت. این آقا فرد انسان است، آن آقا هم فرد انسان است، آن آقا هم فرد انسان است. از حسن و حسین و خالد، من سه صورت جزئی خیالی دارم. این سه صورت جزئی خیالی را مشخصات فردی‌هایش را حذف می‌کنم، گوهر را می‌گیرم، گوهر که ماهیت کلی است، حیوان ناطق است. این شد ارتباط مستقیم ذهن با خارج، حداکثر با نوعی تقشیر و تجرید. اما من هیچ گاه از خارج به این کیفیت امکان نمی‌گیرم. اگر بخواهم امکان بگیرم، باید معقول اوّلی را داشته باشم، آن معقول اول را با دو چیز بسنجم، نسبت‌سنجی که کردم به یک نتیجه برسم، به اعتبار این نتیجه مفهومی به دست بیاید که این مفهوم را بگویم امکان.\\ این است که معقول ثانی متفرع است بر معقول اول، البته معقول ثانی منطقی با فلسفی تفاوت دارد. خود معقولات ثانی فلسفی اگر آن سه قسمی که صدر المتألهین از آنها ترتیب داده با هم تفاوت دارند؛ یعنی معقولات ثانی وجود و {\large «من تبع»} ماهیت و {\large «ما تبع»} عدم و {\large «ما تبع».} در عدم مخصوصاً بحث پیچیدگی خاصی دارد.\\ این مقدمه تمام شد. مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید آنچه که ما در ارتباط با کثرت در معقولات أولی گفتیم، همان در ارتباط با کثرت در معقولات ثانیه هم هست. با یک تفاوت و آن تفاوت این است که اعتباریات روی دوش حقائق سوارند. معقولات ثانیه روی دوش معقولات أولی سوارند. به این اعتبار، معقولات ثانیه تکثراتی دارند وابسته به معقولات أولی. معقولات ثانیه تکثرشان مستند به تکثر معقولات أولی است و لا عکس. اما معقولات أولی می‌توانند تکثراتی داشته باشند که آن تکثرات در معقولات ثانیه وجود نداشته باشند، اگر معقول ثانی متوقف است بر معقول أولی. اگر اعتبار گره خورده به حقیقت و بر روی دوش حقیقت سوار است، تکثر اعتباریات مبتنی و متفرع بر تکثر حقائق هست اما همه گونه‌های تکثر حقائق در تکثر اعتباریات وجود ندارد و لاعکس، چون ارتباط یک طرفه است. اعتباریات به حقائق وابسته‌اند، حقائق به اعتباریات وابسته نیستند. معقول ثانی اسمش روی آن است، معقول ثانی است. معقول ثانی روی دوش معقول اول است.\\ به هر حال البته این نکته قابل توجه است که خود اعتباریات تکثراتی خاص خود دارند، چون معقول ثانی هستند که ربطی به ماهیات و معقولات أولی ندارد. من از این تعبیر می‌کنم به تکثرات درونی و داخلی.\\ مرحوم علامه می‌فرماید که در معقولات ثانی گاه شما ترتب می‌بینید؛ یعنی مفهومی از مفهومی دیگر، آن مفهوم از مفهومی دیگر، آن مفهوم از مفهومی دیگر و هکذا. پس در خود اعتباریات، ما کثرت درونی داریم؛ ولی اصل کثرت در اعتباریات گره می‌خورد به کثرت در اعتباریات. اگر حقائق متکثر نمی‌بود، اعتباریات هم متکثر نمی‌بود. از این مرحوم علامه یک نتیجه کلی می‌گیرند. نتیجه‌ای که اول فرمودند؛ کثرت حاصل در ادراک مبتنی بر کثرت حاصل در امور جزئی، حسی و خارجی است. اگر خارج متکثر نمی‌بود، صور ادراکی جزئیِ من متکثر نمی‌بود. اگر آنها متکثر نمی‌بود، معانی و صور وهمی متکثر نمی‌بود. اگر آنها متکثر نمی‌بود، کلیات یعنی معقولات أولی متکثر نمی‌بود. اگر معقولات أولی دارای کثرت نبود، معقولات ثانیه دارای کثرت نبود. پس ما اگر کثرت را از بالا نگاه کنیم، از معقولات ثانیه و مفاهیم و اعتباریات می‌رسیم به کثرت در امور جزئیه و اگر از پایین نگاه کنیم از امور جزئیه، پله پله پله بالا می‌رویم تا برسیم به کثرت در اعتباریات.\\ این بحث را در این‌جا تمام می‌کنند. می‌خواهند بگویند که ما در اعتباریات مثل حقائق کثرت داریم، چون اعتبار مبتنی بر حقیقت است و روی دوش حقیقت است. معقول ثانی روی دوش معقول اول است. اگر ما در کلیات کثرت نمی‌داشتیم، قهراً در اعتباریات کثرت نداشتیم. این بحث را تمام می‌کنند و می‌گویند همه آنچه که تاکنون گفتیم درباره تصور بود. ما عبارت را بخوانیم بعد اگر رسیدیم اشاره‌ای هم به آن بحث تصدیق می‌کنیم.\\ {\large «ثم إن هذه العلوم»،} این ادرکات {\large «سواء کان کلیة أو جزئیة»،} چه کلی باشد، چه جزئی، حتی در معقولات ثانی، امکان یا این امکان، امکان این درخت. {\large «علی قسمین»،} دو گونه است: {\large «فمنها ما یطابق صورة عینی»،} برخی ازاین ادراکات مطابق است صورت عینی را، {\large «کصورة السطح و الجسم»،} البته ما جسم تعلیمی را می‌بینیم. جسم طبیعی را با برهان اثبات می‌کنیم.\\ دانش‌پژوه: جسم تعلیمی را می‌بینیم واقعاً؟\\ استاد: می‌بینیم، چون بُعد است، حجم است.\\ دانش‌پژوه: با فکر به دست می‌آید، ولی دیدن که نمی‌شود، صفحه است.\\ استاد: نه، من صفحه نمی‌بینم، سه بُعدی می‌بینم. دانش‌پژوه: لامسه است.\\ استاد: نه لامسه نیست، من واقعاً دارم سه بُعدی می‌بینم، جسم تعلیمی را که می‌بینم، جسم طبیعی را نمی‌بینم.\\ دانش‌پژوه: عکس روی صفحه می‌افتد.\\ {\large «و منها ما لا صورة له عینیة و انّما ینتزعها النفس بضرب من الاعتبار و التشبیه، کجمیع الأمور الاعتباریة».}\\ {\large «و الحال فی القسمین من جهة الکثرة الحاصلة واحدة، غیر انّ الاعتبارات حیث کانت متعلقة الحقیقة بالحقیقة\\ فربما تکثرت نوع تکثر بها دون العکس، و ربما تکثرت باشیاء أُخر، و ربما ساقت المعانی متسلسلة، فانتزع معنی من صورة، ثم معنی من المعنی الأول، و ربما یذهب الی غایات بعیدة».}\\ {\large «و قد بان من ذلک أن الکثرة الحاصلة فی العلم بالمعانی، و کذلک الکلی، و کذلک الاعتبارات بعد الکثرة الحاصلة بالعلم بالجزئیات و الامور الخارجیة».}\\ {\large «هذا کله فی العلم التصوری، و اما العلم التصدیقی فکالعلم التصوری فی جملة احکامه. فانّ التصدیق حیث کان هو الاذعان بالنسبة، و النسبة لا تقوم الا بطرفین بالضرورة، فحکمها حکم الطرفین. فأوّل تصدیق حاصل لنا هو التصدیق الجزئی، ثم الکلی، و کذلک سایر احکام التصور».} \begin{center} {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد»} \end{center} \end{document}
منطق و معرفت شناسی
منزل استاد چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
مکان منزل استاد
زمان چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
شماره جلسه
جلسه ۱۱ از ۲۴
voice_icon_blue صوت درس
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰