list_icon_blue

دهه اول محرم‌الحرام بحث جهاد اکبر، جلسه 1

جلسه ۱ از ۱۰
اهل بیت (علیهم‌السلام)
دهه اول محرم
مسجد جامع دانشگاه شیراز
شنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۳
دهه اول محرم‌الحرام بحث جهاد اکبر، جلسه 1
list_icon_blue خلاصه جلسه
حضرت استاد رضایی تهرانی در این جلسه از دهه اول محرم به شرح جهاد اصغر و جهاد اکبر می‌پردازند. جهاد یکی از سخت‌ترین فروع دین ما است. استاد در ابتدای امر روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بررسی می‌کنند؛ در این روایت حضرت خطاب به مسلمانانی که از جهاد برگشته بودند، می‌فرمایند که جهاد اکبر برای آن‌ها باقی مانده است؛ جهاد اکبر همان مبارزه و مجاهده با نفس است. سپس حضرت استاد رضایی تهرانی تفاوت‌های جهاد اکبر و جهاد اصغر را بررسی می‌کنند. برای نمونه یکی از این تفاوت‌ها این است که ما در جهاد اصغر دشمن بیرونی را دشمن خود می‌دانیم و خود را لازم به مبارزه با آن می‌دانیم؛ در جهاد اصغر ما نفس خود را بسیار به آن علاقه داریم و آن را می‌پرستیم.
مکان مسجد جامع دانشگاه شیراز
زمان شنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۳
مناسبت دهه اول محرم
شماره جلسه
جلسه ۱ از ۱۰
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \begin{center} {\large «أعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ\\ بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِیمِ\\ الحَمْدُ للّٰه رَبِّ العَالَمِینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی النَیِّرِ الأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ العَالَمِ، هَادِي السُّبُلِ وَ مُنجِي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ العَالَمِینَ أَبِي القَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»} \end{center} \\ {\large «قَالَ رسول‌الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ اَلَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ {\Large{1}}.»}\\ شب اول سال، شب اول محرم‌الحرام، آغاز عزاداری سید و سالار شهیدان است ان‌شاءالله در این سال پیش را خودمان، خانواده‌مان، ملت، مملکتمان و دولتمان بیمه سیدالشهدا سلام‌الله‌علیه بوده باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد؛\\ یکی از دستورات دینی گرچه ما به‌عنوان فروع دین می‌شناسیم؛ اما از دستورات سخت و مشکل دین است دستور جهاد در راه خداست.\\ روایات ما می‌گوید: «\{{\large عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رسول‌الله صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ:}\} {\large فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ} \{{\large فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ وَ إِنَّ فَوْقَ كُلِّ عُقُوقٍ عُقُوقاً حَتَّى يَقْتُلَ اَلرَّجُلُ أَحَدَ وَالِدَيْهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَلَيْسَ فَوْقَهُ عُقُوقٌ{\Large{2}}}\}.»\\ بالای هر کار نیکی کار نیک دیگری است تا انسان به شهادت برسد، بالاتر از شهادت مقام و مرتبه‌ای نیست. سیدالشهدا سلام‌الله‌علیه در مکه، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را خواب دیدند. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام حسین علیه‌السلام فرمودند:\\ {\large «أُخرُج إِلَی العِرَاقِ وَ إِنَّ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ‌ دَرَجَاتٍ لاَ تَنَالُهَا إِلاَّ بِالشَّهَادَةِ {\Large{3}}»،} حسین جان برو به سمت عراق چون تو در پیش خدا درجه و مرتبه‌ای داری که جز با شهادت به آن دست پیدا نمی‌کنی. طبیعی است شهادت محصول جهاد است. انسانی که در راه خدا مجاهده می‌کند، اگر در راه خدا به شهادت برسد شهادت می‌شود ثمره این جهاد؛\\ این را مقدمه عرض کردم تا برسیم به این بحث که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمدند به استقبال، گروهی را فرستاده بودند برای جهاد و آنها رفته بودند، جنگیده بودند، خوش درخشیده بودند، برگشته بودند به مدینه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وقتی سریه‌ای تشکیل می‌شد، سریه یعنی آن گروهی که می‌رفتند به جهاد ولی پیغمبر با ایشان همراه نبود. در مقابل آن غزوه است که غزوه گروهی بودند که می‌رفتند به جهاد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز همراهشان بود. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم سریه‌ای را که می‌فرستادند به جهاد، می‌رفتند بدرقه و برای ایشان دعا می‌کردند، وقتی برمی‌گشتند می‌آمدند استقبال و دوباره از ایشان تشکر می‌کردند.\\ در یکی از این سرایا که پیغمبر به استقبال آمدند لشکر هم خوشحال بود زیرا توانسته بدرخشد، توانسته فتح کند و توانسته امر پیغمبر را اجرایی کند، پیغمبر آمدند تشکر کردند، یک جمله گفتند این جمله شده محور سخنان امشب ما. پیغمبر فرمود: {\large «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا اَلْجِهَادَ اَلْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ لَهُمُ اَلْجِهَادُ اَلْأَكْبَرُ} \{{\large قِيلَ يَا رسول‌الله وَ مَا اَلْجِهَادُ اَلْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ اَلنَّفْسِ {\Large{4}}}\}.»\\ خوشا به حال گروهی که جهاد اصغر و جهاد کوچک‌تر را پشت سر گذاشتند، اما جهاد بزرگ‌تر هنوز بر دوششان و بر گردنشان مانده است، برای اینها جای تعجب داشت، چرا؟ چون جهاد در راه خدا، سخت‌ترین کار است شما از زن، بچه، کشور و ملت خودت دور بشوی، جانت را کف دستت بگذاری در طبق اخلاص که جان انسان محبوب‌ترین چیز پیش انسان است و این را در راه خدا بدهی، این تازه بشود جهاد اصغر؛ لذا سؤال شد از پیغمبر پرسیدند: {\large «يَا رَسُولَ اَللَّهِ‌ وَ مَا اَلْجِهَادُ اَلْأَكْبَرُ»،} آن جهاد بزرگ‌تر چیست؟ رفتیم جانمان را به خطر انداختیم، با دشمن جنگیدیم، تیر، نیزه، شمشیر، اسارت، مجروحیت، شهادت و دوری از خانواده دیگر از این بالاتر چیست؟ اگر این جهاد، جهاد اصغر است، جهاد اکبر چیست؟ پیغمبر سلام‌الله‌علیه جوابی دادند که به یک معنا این جواب بر ابهام افزود. مطلب به‌گونه‌ای مبهم‌تر شد. پیغمبر فرمودند: جهاد بزرگ‌تر جهاد انسان مؤمنی با خویشتن خویش است؟ جهاد هر مسلمانی با خودش است فرمودند جهاد اکبر {\large «جِهَادُ اَلنَّفْسِ»} است. جهاد با خود، نه جهاد با دشمن بیرونی؛ طبیعتاً اولین سؤالی که به ذهن من و شما می‌رسد یعنی می‌پرسید معنی این چیست؟ مگر می‌تواند انسان با خودش دعوا کند، مگر می‌تواند انسان با خودش بجنگد، جهاد به قول ما طلبه‌ها باب مفاعله است {\large «جَاهَدَ، یُجَاهِدُ، مُجَاهَدَةً و جهاداً »} مصدر باب مفاعله است باب مفاعله طرفین می‌خواهد مقاتله یعنی دو نفر همدیگر را بکشند؛ مضاربه یعنی دو نفر با هم همکاری مالی کنند؛ مساقات؛ مزارعه؛ باب مفاعله دو طرف می‌خواهد. چطور ممکن است من خودم با خودم بجنگم؛ مگر ممکن است؟\\ مثل این که من بخواهم خودم با خودم فوتبال بازی کنم، خودم با خودم والیبال بازی کنم، این که نمی‌شود من یا در این دروازه ایستادم و از این طرف دارم دفاع می‌کنم یا در آن دروازه ایستادم و از آن طرف دارم دفاع می‌کنم؛ چطور ممکن است انسان با خودش بجنگد؟ بعدها اهل‌بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین این را برای ما باز کردند و فرمودند: انسان یک معجون مرکب است. \begin{center} آدمیزاده طرفه معجونی است \hspace*{2.5cm} کز فرشته سرشته و ز حیوان \end{center} \begin{center} گر کند میل این بود کم از این \hspace*{2.5cm} ور کند میل آن شود به از آن {\textbf{5}} \end{center} \\ انسان یک مجموعه مرکب است. ما ملک نیستیم که فقط عقل داشته باشیم، شهوت و غضب نداشته باشیم. حیوان هم نیستیم که فقط بر اساس غریزه، شهوت و غضب عمل کنیم، عقل و خرد نداشته باشیم. ما هم قوه عاقله داریم، خرد ورزیم، خردمندیم و هم قوای حیوانی داریم. جناب ابن‌سینا که بیست و پنج قوه در وجود هر انسانی ترسیم می‌کند. دو عدد آنها قوه انسانی است، آن بیست و سه عدد دیگر ما با نباتات و با حیوانات شریک هستیم من قوه واهمه دارم، حیوان قوه وهمش از من قوی‌تر است. من قوه رشد و تغذیه دارم، بعضی از گیاهان و حیوانات در این قوه از من جلوترند. من به قوه عقل نظر و عقل عمل انسان هستم، قوه عاقله قوه دانستن چه هست و چه نیست و چه باید و چه نباید، چه شایسته است و چه شایسته نیست؟ اگر انسان هستم با قوه عاقله خود انسان هستم؛ اما من فرشته نیستم، عقل محض باشم، شهوت و غضب دارم، درگیرم بین این دو قوه. من نفس اماره دارم، نفس لوامه دارم، نفس مطمئنه دارم، درگیرم بین این سه نفس؛ من جسم و غریزه و مقتضیات غرایز دارم. فطرت توحیدی دارم، سرشت الهی دارم و درگیرم بین این دو، من یک موجود پیچیده چندلایه‌ام و به‌خاطر همین پیچیدگی و چندلایه بودن و قدرت مدیریتی که در وجود من نهاده شده است، من شدم خلیفةالله؛ چرا فرشته خلیفةالله نیست؟ چرا حیوان خلیفةالله نیست؟ چون من یک موجود مرکبم من می‌توانم با خرد، عقل نظر و عقل عمل خود را جوری مدیریت کنم بشوم سلمان می‌توانم جوری خود را مدیریت کنم بشوم صدام! هر دو دست من است هر دو در اختیار من است، اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود جهاد اکبر جهاد با نفس است؛ یعنی من بتوانم با قوه عاقله‌ام قوای شهوت و غضب را مدیریت کنم. با نفس مطمئنه راضیه مرضیه خود نفس اماره‌ام را مدیریت کنم، با آن مقام تجردم مقتضیات جسم و ماده خود را مدیریت کنم. پس نگوییم چطور ممکن است انسان خودش با خودش دعوا کند، خودش با خودش مجاهده کند، خودش با خودش جنگ کند، این جنگ بخشی از وجود من با بخش دیگری از وجود من است. این جنگ لایه‌ای از من با لایه دیگر است، این جنگ ساحتی از وجود من با ساحت دیگر است. آنچه که سؤال است این است چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به این جهاد فرمود جهاد اکبر؟ چرا این اکبر است؟ چرا این بزرگ‌تر است؟ سخت‌ترین دستور فروع دین ما جهاد است. جان خود را کف دستت بگذاری بروی سوریه، بروی یمن، بروی لبنان، بروی غزه و در راه خدا بجنگی، احتمال اسارت هست، احتمال شکنجه هست، احتمال جراحت هست، احتمال جانبازی هست، احتمال شهادت هم هست، از این بالاتر چیست؟ از این مهم‌تر چیست؟ درعین‌حال پیغمبر می‌فرماید: نه، این جهاد، جهاد اکبر نیست تو در خانه خود، در شهر خود، محله خود، سر کار، در اداره هستی، آن جهادی که با خودت می‌کنی، آن درگیری که با خودت داری، آن دعوایی که در درون خودت برپاست آن جهاد اکبر من است؛\\ بگویم چرا جهاد اکبر جهاد اکبر است؟ سرّ اکبر بودن یعنی تفاوت‌های جهاد اکبر و اصغر را خدمت عزیزان خودم، در حدی که وقت به من اجازه می‌دهد اشاره‌ای داشته باشم. به روح مطهر، سید و سالار شهیدان هدیه کنید صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم.\\ فقط روایتی که خواندم کافی جلد پنج صفحه دوازده کتاب الجهاد، باب وجوه الجهاد. ما در کتاب کافی یک بابی داریم راجع به گونه‌های جهاد اقسام جهاد. آن جا این روایت ذکر شده سند هم سند مشهوری است {\large "عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ عَنِ اَلسَّكُونِيِّ"} این سند در کافی بیش از هفت‌صد بار تکرار شده است. پرتکرارترین سند کتاب کافی همین سند است که سند صحیح است و روایت، روایت معتبری است. تفاوت‌های جهاد اکبر و اصغر را خدمتتان عرض می‌کنم. \begin{enumerate} \item اول، ببینید در جهاد اصغر جهاد گهگاه پیش می‌آید؛ یک موقعی این ملت هشت سال با عراقی‌ها جنگیدند تمام شد، قطعنامه شد و گذشت. جهاد بیرونی گهگاهی است، اما جهاد با نفس آن روزی که این دخترخانم بالغ شد آن روزی که این آقاپسر بالغ شد تا آن موقعی که حضرت عزرائیل سلام‌الله‌علیه می‌گوید: سلام‌علیکم بنده در خدمتم ادامه دارد، یک‌لحظه تعطیل‌بردار نیست، خیلی تفاوت دارد. جهاد اصغر جهاد گهگاهی است، گاهی پیش می‌آید، ممکن است پیش نیاید برای انسان. اما جهاد اکبر یک جهاد دائمی است و از اول بلوغ بلکه از قبل از بلوغ، چون احکام وضعی بلوغ سرش نمی‌شود، شما هفت‌سالگی زدی شیشه مردم را شکستی به محض اینکه بالغ شدی باید بروی تاوانش را بدهی. ده‌سالگی در روستا رفتی از باغ مردم میوه خوردی، بالغ شدی باید بروی صاحب باغ را پیدا کنی و حلالیت بطلبی، احکام وضعی سر جای خود است. پس جهاد اصغر گاه‌گاه است و جهاد اکبر از بلوغ بلکه قبل از بلوغ شروع می‌شود تا زمان مرگ هم ادامه پیدا می‌کند. \item دوم، در جهاد اصغر امکان صلح و سازش هست؛ اما در جهاد اکبر صلح و سازش نداریم. ما بالاخره با عراق صلح کردیم، قطعنامه پیش آمد، یک مقدار ما عقب‌نشینی کردیم شد صلح؛ الان غزه و اسرائیلی‌ها صحبتش هست صلح کنند. قطر و مصر دارند تلاش می‌کنند به‌گونه‌ای صلح پیش بیاید. صلح که شد جنگ تمام می‌شود. در جهاد اکبر، صلح و سازش نداریم، من تا هستم باید بجنگم و می‌جنگم. شما تمام نهج‌البلاغه را ببینید، تمام کلمات علی بن ابی‌طالب روحی له الفداء را ببینید یک جا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: {\large «فُزْتُ وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ {\Large{6}}»،} چه زمانی گفت؟ بعد از خوردن ضربه! چون تا آن موقع نمی‌شود بگویی: {\large «فُزْتُ وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ {\Large{6}}»،} امام حسین علیه‌السلام در گودال که افتاده دارد، اعتراف می‌کند: {\large «إِلهِى رِضىً بِقَضَاكَ تَسلِيماً لِأَمرِكَ لَامَعبُودَ سِوَاكَ يَا غِيَاثَ المُستَغِيثِينَ {\Large{7}}.»}\\ تا لحظه آخر شیطان دست برنمی‌دارد تا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: یا علی تو در ماه رمضان از دنیا می روی، یک جمله علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام پرسید: {\large «یا رسول‌الله فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دَيْنِي؟»}\\ وقتی دارم از دنیا می‌روم، عاقبت‌به‌خیر شده‌ام؟ دینم سالم است؟ پیغمبر امضا داد، فرمود: {\large «فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دِينِك {\Large{8}}.»}\\ ما آدم داشتیم تو این انقلاب با مرحوم امام خمینی (ره) از پاریس، در هواپیمای امام کنار دست امام خمینی (ره) آمده جمهوری اسلامی و بعد به‌خاطر افساد و محاربه اعدام شده است؛ در این نظام ما مرجع تقلید داشتیم جامعه مدرسین از مرجعیت او را خلع کرده و بدنام از دنیا رفت. ما در جهاد اصغر امکان صلح و سازش داریم؛ اما در جهاد اکبر امکان صلح و سازش نیست چرا؟ چون تا پایان عمر نفس هست و تا نفس هست «\{{\large وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي}\}{\large إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي}\{{\large إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ {\Large{9}}}\}»؛ \item سوم، در جهاد اصغر امکان آتش‌بس هست، آتش‌بس صلح نیست، نه صلح است نه جنگ است؛ اما در جهاد اکبر امکان آتش‌بس نداریم. قوه عاقله من به قوه شهویه من بگوید بیا یک سالی سربه‌سر هم نگذاریم، نمی‌شود! شما هر دوره که انتخابات ریاست‌جمهوری است، در فضای مناظرات بداخلاقی‌ها را می‌بینید، این بداخلاقی برای چیست؟ این است که قوه عاقله با قوه شهویه و غضبیه کنار نمی‌آیند آتش‌بسی وجود ندارد. شهوت و غضب در این جا به معنی عرفی نیست بلکه به معنای اخلاقی است، شهوت یعنی جذب ملایم و غضب یعنی دفع منافر، یعنی آنچه که من می‌پسندم و دوست دارم را بخواهم جذب کنم و آنچه را که نمی‌پسندم پس می‌زنم، ربطی به مسائل جنسی ندارد.\\ در علم اخلاق، قوه عاقله با قوه شهویه و غضبیه، نفس مطمئنه با نفس اماره کنار نمی‌آیند و شیطان دست برنمی‌دارد. خدای متعال راجع به حضرت یوسف فرمود: یوسف صدّیق بود، مخلص بود، مخلص یعنی فانی فی الله و باقی بالله، اما شیطان دست برنداشت. در قرآن کریم خدای متعال فرمود: یوسف رو کرد به خدا عرضه داشت: «\{{\large قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ}\}{\large وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ}\{{\large وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ {\Large{10}}}\}.»\\ این خانم‌های زیبای مصری! اگر تو کمکم نکنی من یوسف را تور می‌کنند بگیم آقا یوسف پیغمبر بود، مخلص بود، صدیق بود. درست! پیغمبر افتاده بود بر سجده {\large «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ»،} سرش را که بلند کرد خاک‌های زیر صورتش گل شده بود، عایشه به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرضه داشت یا رسول‌الله خدا مگر نگفت در قرآن کریم {\large «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ}\{{\large وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا {\Large{11}}}\}.» تو گناه نداری و تو بخشیده شدی؟ پیغمبر فرمود: {\large «أَ فَلاَ أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً {\Large{12}}»} عبد شاکری نباشم؟ خدا برادرم یونس را یک لحظه به خود واگذاشت. سر از شکم ماهی درآورد. {\large «فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ {\Large{13}}»،} می‌ماند در شکم نهنگ اگر اهل ذکر نبود پس آتش‌بس نداریم. \item چهارم، در جهاد اصغر معمولاً کمک‌کار داریم، در جنگ تحمیلی دیدید مردم می‌آمدند، کمک می‌کردند، این گردان خسته می‌شد، گردان بعدی این لشکر فتح می‌کرد لشکر بعدی می‌آمد خط را نگه می‌داشت. بچه‌های مهندسی با بچه‌های جهاد با بچه‌های خط‌شکن با هم کار می‌کردند؛ اما در جهاد اکبر کمک‌کار نداریم جنگ همیشه تن‌به‌تن است، همیشه منم و دشمن، منم و خودم شما که نمی‌توانی بیای با خود من بجنگی، من خودم هستم که با خودم باید بجنگم. من نفس مطمئنه‌ام، باید با نفس اماره خودم بجنگد. من قوه عاقله‌ام باید با قوه شهویه و غضبیه خودم بجنگد، لذا جنگ تن‌به‌تن است کمک‌کار ندارد. کسی نیست به انسان کمک کند و لذا روز قیامت هم ما فرادی مبعوث می‌شویم، چون فرادی زندگی کردیم ما فردی زندگی می‌کنیم فردی می‌میریم؛ مرحوم علامه طباطبایی (ره) در کتاب المیزان فی تفسیر القرآن الکریم اثبات کرده هر انسانی اگر ضرر بزند به خود ضرر می‌زند، اگر نفع برساند فقط به خود نفع می‌رساند {\textbf{14}}. انسان این‌گونه است؛ لذا فرمود: {\large «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَىٰ كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ {\Large{15}}»،} ما در آن دنیا چشم باز می‌کنیم میبینیم منم و هیچ‌کسی را ندارم تا اینکه برویم به بهشت، در بهشت آن جا باز اجتماع هست، «\{{\large وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ}\}{\large إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ {\Large{16}}}.» بگوبخند با هم هستیم، ولی تو فضای قیامت ما تنهاییم، چرا؟ چون این جا تنهاییم. این جا در جهاد اکبر منم و منم و منم و لذا {\large «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَىٰ {\Large{17}}.»}\\ انتخابات گذشت آنهایی که رأی ندادند و آنهایی که رأی دادند، آنهایی که تحقیق کردند آنهایی که تحقیق نکردند هر کسی هر کاری کرده در خود تنیده، نفع رسانده به خود رسانده، ضرر رسانده به خود ضرر رسانده؛ ما در جهاد اصغر می‌توانیم کمک داشته باشیم. اما در جهاد اکبر کمکی نیست. \item پنجم، در جهاد اصغر، امکان فرار هست؛ اما در جهاد اکبر امکان فرار نیست. در بعضی از جنگ‌های اسلامی، لشکر اسلام فرار کرد. بعدازاین که جناب جعفر شهید شد، عبدالله بن رواحه شهید شد، فرمانده سوم گول زد دشمن یونانی را، گول زد دشمن رومی را، لشکر را کشید مدینه، فرار کردیم به آن می گوییم عقب‌نشینی؛ اما در جهاد اکبر فرار نداریم، چون من از خودم که نمی‌توانم فرار کنم، من از قوای خودم که نمی‌توانم فرار کنم، من از حقیقت خودم که نمی‌توانم فرار کنم. من فرشته نمی شوم. شیطان چه جوری پدر و مادر ما را گول زد؟ گفت: از این شجره بخورید فرشته می‌شوید. آدم که فرشته نمی‌شود، آدم، آدم است یک گونه خاص است؛ سیب که گلابی نمی‌شود و هندوانه که خربزه نمی‌شود. گونه‌های هر کس گونه خودش است. انسان گونه خاص است یک نوع خاص است تغییر هم نمی‌کند. ما که فرشته نمی‌شویم پس تا هستیم قوای ما هست، پس تا هستیم خودمانیم و لذا ما در جهاد اکبر فرار نداریم. باید بایستیم و بجنگیم.\\ خدا رحمت کند شهید خدمت شهید جمهور مرحوم شهید سید ابراهیم رئیسی را، جلسه‌ای پایان یافت، سفره پهن کردند و غذا گذاشتند، دیدند ایشان شروع کرد نان و سبزی و ماست خوردن! این را خیلی‌ها نقل کردند، به ایشان گفتند آقا شما میل ندارید؟ غذا نمی‌خورید! غذا خوشمزه نیست؟ فرمود: نه ظاهراً غذای خوبی است، ولی من گمان نمی‌کنم ملت و همه مردم قدرت داشته باشند، این غذا را بخورند. می‌خواهم با آنها مواسات کرده باشم. بارک‌الله او مواظب خودش است. این فرد می‌داند از خودش نمی‌تواند فرار کند، این چلوکباب دارد چشمک می‌زند، این شیشلیک دارد چشمک می‌زند؛ ولی از آن طرف قوه عاقله‌اش، نفس مطمئنه‌اش می‌گوید: {\large «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ اَلْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ اَلنَّاسِ كَيْلاَ يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ فَأَلْقَى عَاصِمٌ اَلْعَبَاءَ وَ لَبِسَ اَلْمُلاَءَ {\Large{18}}.»}\\ مسئول باید در سطح فقرا زندگی کند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: تا فقر باعث این نشود که شورش ایجاد کند، ناامیدی ایجاد کند، افسردگی ایجاد کند؛ بگوید آقای ما هم مثل ماست، آقای ما دارد مثل ما زندگی می‌کند.\\ عزیزی هم اکنون در تهران ساکن است پدرش وصی سلوکی مرحوم آقای قاضی (ره) است آقای حاج شیخ عباس هاتف قوچانی، آقازاده ایشان آقای شیخ محمود هاتف قوچانی هستند در تهران مدت‌ها مسئولیت داشتند، ایشان از نزدیک‌ترین افراد به مرحوم امام خمینی (ره) بود. گفتند در نجف من به‌خاطر انتشارات تحریرالوسیله و کتاب‌های امام خمینی (ره) به ایشان نزدیک بودم، با هم کار می‌کردیم، یک شب بعد از نماز مغرب و عشا متوجه شدم امام خیلی لاغر شده، گردن لاغر شده، بدن لاغر شده است از اندرون پرسیدم چرا امام این‌طور شده است؟ فرمودند مدتی است امام غذای گرم نمی‌خورد، نان و ماست و سبزی و پنیر، گفتم چرا؟ گفتند نمی‌دانیم هر چه به ایشان گفتیم جواب نمی‌دهد نمی‌گوید چرا! گفتم من می‌پرسم شبانگاه جلو ایشان که نشستم برای مقابله تحریرالوسیله تا آمدم حرف بزنم به پهنای صورت گریستم امام فرمودند آقای شیخ محمود چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: آقا این چه وضعی است شما برای خودتان درآوردید؟ چرا شما این‌قدر لاغر شدید؟ چرا غذا نمی‌خورید؟ خیلی مرحوم امام سلم بودند خیلی، ایشان محکم بودند. می‌گوید یک‌دفعه دیدم چشم مرحوم امام پر اشک شد فرمودند آقای شیخ محمود من این جا غذای گرم بخورم درحالی‌که جوانان مردم و جگرگوشه‌های مردم در ایران زیر شکنجه‌های ساواک به‌خاطر اسم من و به‌خاطر رساله من و به‌خاطر دفاع از من شکنجه بشوند! من این جا خود پروری کنم؟ مگر می‌توانم؟ این کسی است که اهل جهاد اکبر است این کسی است که اهل جهاد نفس است؛ دوست دارد غذای لذیذ بخورد می‌بیند به‌خاطر او جوان مردم دارد زیر شکنجه ساواک جان می‌دهد؛ بعضی از مجاهدین را من یادم است ساواک سرشان را با دریل سوراخ کرد و این جوری آن‌ها را شهید کرد.\\ در جهاد اکبر فرار ممکن نیست؛ چون انسان با خودش درگیر است؛ \item ششم، در جهاد اصغر معمولاً ضربه دشمن محسوس است، بالاخره صدام موشک‌های شش متری می‌زد در دزفول، اهواز؛ من تهران بودم می‌دیدیم آژیر قرمز شروع می‌شد، چیست؟ صدام آمده بود بمباران! این بمب کجا می‌افتاد نمی‌دانستیم همه می‌ترسیدند و همه می‌لرزیدند. بالاخره ضربه دشمن محسوس است؛ اما در جهاد با نفس گاهی وقت‌ها اصلاً ضربه محسوس نیست یک‌دفعه چشم باز می‌کنی می‌بینی یک موقعی سردار سپاه بودی الان شدی یک تاجر، موقعی در جبهه برای خودت کاره‌ای بودی و لشکری روی تو حساب می‌کرد، گردانی روی تو حساب می‌کرد، الان دنبال چیز دیگری هستی؛ به این در فرهنگ قرآنی می گوییم استدراج؛ استدراج یعنی یواش یواش آب شدن، یواش یواش ضعیف شدن و یواش یواش در امور معنوی باختن. چشم باز می‌کنی می‌بینی باختی؛ در جهاد اصغر ضربه محسوس است و می‌بینی، تو می‌زنی، می‌بینی آن هم می‌زند؛ اما در جهاد اکبر خیلی وقت‌ها نمی‌فهمی داری ضربه می‌خوری. اول طلبگی نماز شبت ترک نمی‌شد. الان گاهی نماز صبحت قضا می‌شود. اول دانشجویی حزب اللهی بودی الان تو فضای آزاد دانشگاه شش تا دوست دختر داری؛ خوردی ضربه را و نفهمیدی یا دیر فهمیدی. چون ضربه گاهی محسوس نیست بلکه نامحسوس است.\\ مرحوم امام خمینی (ره) با تندی فرمودند: یک آقایی آمده پیش من (ببینید در آرشیو سخنان امام خمینی (ره) موجود است) نشسته صحبت کرده است ناراحت و عصبانی با انتقاد، بعد فهمیدیم انتقادها این است آقا می‌گوید چرا به فتاوای من عمل نمی‌شود؟ این جا بود که مرحوم امام خمینی (ره) فرمودند: "من" شیطان است من یعنی شیطان. کشور رهبر دارد مرجع تقلیدی است مثل امام، به یک فتوا باید نظام اداره بشود. چرا به رساله من عمل نمی‌شود؟ فرمود: "من" شیطان است؛ یعنی گاهی وقت‌ها ضربه در جایی می‌خورد که انسان تصور نمی‌کند. \item هفتم، در جهاد اصغر به دشمن به چشم خشم نگاه می‌کنیم. ما الان اسرائیل را چه جور می‌بینیم؟ تکفیری‌ها را ما چه جور می‌بینیم؟ داعش را چه جور ببینیم به چشم خشم، اما در جهاد اکبر ما دشمن را نه که دوست داریم، می‌پرستیم. این‌قدر خودمان را دوست داریم که نگو می‌پرستیم خودمان را، عاشق این دشمن هستیم، در جهاد اصغر با دشمن به چشم خشم نگاه می‌کنیم و دشمن را دشمن می‌بینیم؛ اما در جهاد اکبر چون با خود درگیریم و خود را دوست داریم، نه اینکه دوست داریم بلکه می‌پرستیم!\\ آخرین مرحله‌ای که در سیر و سلوک الی الله اهل معرفت نوشتند که انسان باید از او بگذرد گذشتن از خود است که با فنا انجام می‌شود، با تجلی ذاتی انجام می‌شود، یعنی چه؟\\ یعنی آن سالک پیشرفته پیشرفته پیشرفته مثل آیت الله بهجت (ره) در سن هفتاد یا هشتاد سالگی یک‌دفعه نگاه می‌کند می‌بیند مکه رفتن هایش، عمره رفتن هایش، اربعین رفتن هایش، نماز خواندن هایش و روزه گرفتن هایش همه اینها برای خودش بوده است، خودش را دوست داشته می‌گویند حالا در مقابل حضرت محبوب این خود را باید کنار بگذاری!\\ میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست\\ تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز {\textbf{19}}\\ روی بِنْمای و وجودِ خودم از یاد بِبَر\\ خِرمنِ سوختگان را همه گو باد بِبَر {\textbf{20}}\\ این می‌شود آخرین مرحله و سخت‌ترین مرحله، لذا در جهاد اصغر من دارم به چشم خشم به دشمن نگاه می‌کنم. در جهاد اکبر متأسفانه من به چشم خشم به خودم نگاه نمی‌کنم.\\ جاسوسان امیرالمؤمنین علیه‌السلام خبر دادند که عثمان بن حُنَیف فرماندار حضرت‌عالی دعوت شده به یک سفره‌ای از این مترفین از این پول‌دارها از این بی‌دردها او نیز شرکت کرده و با آنها ریخته روی‌هم! حضرت نامه نوشتند (این نامه در نهج‌البلاغه هست) حضرت می‌فرمایند: عثمان! من به خودم به چشم خشم نگاه می‌کنم، من مواظبم خودم را یک موقع بی‌جهت نستایم. فرمود: {\large « أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اِكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ {\Large{21}}.»}\\ فرمود: امام شما دو تا لباس دارد، یک زمستانی یک تابستانی غذایش هم در شبانه‌روز دو تا قرص نان است آن هم نان جوین آن را هم گاهی باید با سر زانویش بشکند. فرمود: من می‌توانستم خوش زندگی کنم. من می‌توانستم. طلحه وقتی کشته شد، طلاهایش را با تبر می‌شکستند. علی علیه‌السلام نمی‌توانست می‌توانست؟ می‌توانست کاری کند طلاهایش را با تبر بشکنند؟ جناب طلحه پنج قصر داشت، مدینه، بصره، کوفه و مصر داشت. این هم اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. امیرالمؤمنین نیز اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود.\\ من مواظبم یک موقع ضربه‌فنی نشوم، یک موقع نفس مرا زمین نزند. بعد فرمود: بله دیگر کافی است. علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام بعد از آن جهاد در جنگ احد و بدر و حنین، حالا بخواهد شکم‌باره بشود. همین مانده است!\\ فرمود: نمی‌کنم. بعد فرمود: کاری می‌کنم و جوری زندگی می‌کنم که نان خشک ببینم به تعبیر من انگار بهترین غذا را دیدم این‌طور با خودم می‌جنگم، پس انسان باید با نفس خود بجنگد، باید نفس خود را دشمن بدارد. این روایتی بود که اول سخن قرائت کردم: {\large «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ اَلَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ.»} پیغمبر فرمود: دشمن‌ترین دشمنان تو خودتی که خودت را نابود می‌کنی و از بین می‌بری. \end{enumerate} \begin{center} {\large «صلی الله علیک یا اباعبدالله»} \end{center} آمدیم مجلس امام حسین علیه‌السلام تا از سیدالشهدا علیه‌السلام نیرو بگیریم، اهل جهاد اکبر بشویم، بتوانیم با خودمان بجنگیم، بتوانیم بر خودمان پیروز بشویم. این دعا را در قنوت زیاد بخوانید: {\large «أَللهُمَّ أُنصُرنَا عَلَی أَنفُسِنَا»،} بزرگان ما می‌خواندند؛ یعنی خدایا ما را کمک کن بر خودمان بتوانیم خودمان را مدیریت کنیم تو توفیق بده. شب اول معمولاً می‌رویم درب‌خانه باب‌الحوایج حضرت مسلم بن عقیل سلام‌الله‌علیه روایت بخوانم. وارد روضه بشوم.\\ امیرالمؤمنین علیه‌السلام به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرضه داشت: {\large «يَا رسول‌الله إِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقِيلاً؟»}\\ شما عقیل را دوست دارید؟ عقیل برادر امیرالمؤمنین بیست سال از امیرالمؤمنین علیه‌السلام بزرگ‌تر است. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: {\large «إِي وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ تُصَلِّي عَلَيْهِ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ ثُمَّ بَكَى رسول‌الله صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو مَا تَلْقَى عِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي {\Large{22}}.»}\\ از دو جهت من عقیل را دوست دارم. یکی اینکه ابوطالب او را دوست داشت. ابوطالب خیلی عقیل را دوست داشت. عقیل بذله‌گو بود، خوشمزه بود. ابوطالب دوستش داشت و چشمانش در کودکی فی‌الجمله آسیب دیده بود، چون آسیب دیده بود، محبوب بود. فرمود: یکی به‌خاطر محبت ابوطالب، چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ابوطالب را خیلی دوست داشت مثل پدرش است، در خانه ابوطالب بزرگ شده است؛ دوم فرمودند: خودش را نیز دوست دارم. بعد یک جمله فرمودند: تاریخ این‌گونه نوشته است: این جمله را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند تمام شد، چنان گریستند که اشکشان روی سینه ریخت، فرمود: علی جان فرزند عقیل در محبت فرزند تو کشته می‌شود و وقتی کشته شد دو اتفاق می‌افتد، یکی اینکه ملائکه مقرب خدا برای این فرزند عقیل درود می‌فرستند؛ دوم اینکه مؤمنین وقتی یاد می‌کنند از فرزند عقیل آنها هم گریه می‌کنند. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است که انسان مؤمن در شهادت مسلم گریه می‌کند.\\ امام حسین علیه‌السلام مسلم را صدا کرد فرمود: باید بروی مأموریت؛ عرض کرد: چشم یا اباعبدالله. مسلم آمده کوفه جوان است؛ ولی به‌خوبی مأموریت را انجام داده است. خدا بشکند قلم‌هایی را که امروز تحلیل می‌کنند می‌گویند مسلم فرماندار نالایقی بوده است! بشکند این قلم‌ها ولو نویسنده‌اش حوزوی باشد که هست!\\ نخیر، مسلم بسیار فرماندار لایقی است، منتها نمی‌آید دین به دنیا بفروشد، سیاست منفی ندارد، بر معیار دین حرکت می‌کند، فتک {\textbf{23}} نمی‌کند؛ چون فتک در اسلام حرام است.\\ بیعت گرفته از هجده هزار تاریخ نوشته است نماز مغرب که خواند جمعیت پر است، نماز عشا را که خواند جمعیت نصف شد. از درب مسجد که دارد می‌آید بیرون، ده نفر بیشتر با او نیستند. یک‌دفعه نماینده امام حسین علیه‌السلام که دارد در کوفه می‌چرخد در کوچه‌ها هیچ‌کس با او نیست.\\ روایت می‌گوید آن عزیزی که غریب می‌شود خیلی باید هوای او را داشته باشید، شمشیر حمایل دارد و می‌چرخد تا اینکه خسته شد، درب‌خانه‌ای ایستاد، تکیه داد، خانمی نشسته منتظر فرزندش است، شهرآشوب است. گفت: آقا برو، برو تکیه به دیوار خانه من نزن، سکوت کرد، بار دوم گفت: برو باز مسلم سکوت کرد، بار سوم که گفت برو مسلم فرمود: {\large «يَا أَمَةَ اَللَّهِ اِسْقِينِي مَاءً {\Large{24}}»،} آب بده، آب را خورد. این خانم گفت: آب را خوردی برو فرمود: کجا بروم!\\ من در این شهر خانه ندارم. تقوا را ببینید. در آن شهر از یک حاکم محبوب‌تر بوده است؛ اما برای خودش خانه‌ای نخریده و خانه‌ای تهیه نکرده است. مهمان مردم است فرمود: کجا بروم! پرسید مگر تو کیستی؟ گفت: من مسلم بن عقیل هستم فرمود اهلاً وسهلاً. بیا داخل منزل و مسلم را برد داخل خانه.\\ شب تا به صبح مواظبت کرده، خودش حکایت می‌کند می‌گوید شب تا صبح قرآن خواند و نماز خواند، مناجات کرد، خبر رسید، مکان مسلم لو رفت، آمدند دستگیرش کنند رو کرد به این خانم فرمود: خدمت کردی خدا دستت را می‌گیرد، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از تو تشکر می‌کند. جمعیت را از خانه بیرون کرد و جنگید، روحی لک الفداء سه مرتبه گردان اضافه آمده است برای دستگیری او، بن زیاد به پسر اشعث یک‌دفعه پیغام داد: چه کار می‌کنی؟\\ گفت: مگر مرا فرستادی به جنگ بقالی از بقال‌های کوفه بیا ببین چه می‌کند! مردان قوی را با دست می‌گیرد پرتاب می‌کند، شمشیر می‌زند، حالا دیگر مجروح شده است و لب بالا و پایین شکافته شد، دستگیرش کردند. آوردند لب دارالاماره؛ می‌دانم باید شب اول محرم رزق گریه را از مسلم بگیرید؛ چون غریبانه برای اباعبدالله گریه کرده است دست‌های بسته دم دارالاماره نشسته است فرمود آب بدهید جنگیده است، آب به او دادند. سه مرتبه آب خونی شده است، متدین است، آب خونی خوردنش، حرام است آب را ننوشید. این ظاهر قضیه است، باطن قضیه این است که هر کس با حسین است باید تشنگی بکشد. او را آوردند وارد مجلس شد، با عبیدالله برخورد کرده است، مرد است، شجاع است، عبیدالله گفت: می‌کشمت! پاسخ داد: بدتر از تو بهتر از من را کشته است، باید من را بکشی، توقعی بیش از این از تو نیست. خودت چنینی و پدرت چنین است، پس دستور داد ببرند و از بالای دارالاماره سر او را جدا کنند. تو راه که دارد می‌آید، زار، زار، گریه می‌کند، کسی که همراه اوست گفت: هدفی که تو داشتی بلندتر از این حرف‌هاست، مردان بزرگ این‌جور جاها خودشان را نگه می‌دارند، گریه نمی‌کنند، چرا گریه می‌کنی؟ یک جمله گفت دل عالمی را سوزاند فرمود: من برای خودم گریه نمی‌کنم برای آن آقایی گریه می‌کنم که دست هشتاد و چهار زن و بچه را گرفته است و دارد می‌آید بردنش بالای دارالاماره رو کرد به سمت مکه عرضه داشت: {\large «السلام علیک یا اباعبدالله.»} \begin{center} چه خوش بی‌ مهربانی هر دو سر بی \hspace*{2.5cm} که یکسر مهربانی دردسر بی \end{center} \begin{center} اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت \hspace*{2.5cm} دل لیلی از آن شوریده‌تر بی {\textbf{25}} \end{center} این جا مسلم بن عقیل به اباعبدالله علیه‌السلام سلام داد؛ برویم روز عاشورا از همین شب اول برویم حسین علیه‌السلام را در روز عاشورا ببینیم. فرمود: اباعبدالله وقتی تنها شد سی هزار لشکر، ایستاد، اول رو کرد به این‌هایی که شهید شده بودند فرمود: {\large «قُومُوا عَن نَوْمَتِكُمْ أَيُّها الكِرامُ و ادْفَعُوا عَن حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِئامَ {\Large{26}}.»}\\ بلند شوید نوشتن. در بعضی از مقاتل است که بدن‌های بی سر تکانی به خود دادند. حالا می‌خواهد سلام بدهد، از کجا شروع کند؟ فرمود: {\large «السَّلَامُ عَلَیکَ یَا مُسلِمَ بنَ عَقِیلٍ السَّلَامُ عَلَیکَ یَا هَانِیَ بنَ عُروَة.»}\\ دستت را بلند کن و قصد زیارت کن سه مرتبه بگو: یا حسین علیه‌السلام. \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item ورام، مسعود بن عیسی. بدون تاریخ. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام). ۲ ج. بیروت - لبنان: مکتبة الفقيه، ج 1، ص 59. \item غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 348. \item ابن بابویه، محمد بن علی، و کمره‌‌ای، محمدباقر. ۱۳۷۶. الأمالي للصدوق. ۱ ج. تهران - ایران: کتابچی، ص 152. \item غفاری، علی‌‌اکبر، مفید، محمد بن محمد، و موسوی زرندی، محمود. بدون تاریخ. الإختصاص. ۱ ج. قم - ایران: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، ص 240. \item شیخ بهایی، محمد بن حسین، و غضنفری، علی. ۱۳۹۰. کشکول شیخ بهایی با ترجمه روان و فهرست موضوعی. ۱ ج. قم ایران: نیلوفرانه، ص 845. \item مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایت‌‌الله، غفاری، علی‌‌اکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 42، ص 239. \item مکارم شیرازی، ناصر، علی بن ابی‌طالب (ع)، امام اول، و خادمی اصفهانی، اکبر. ۱۳۸۵. اخلاق اسلامی در نهج‌البلاغه (خطبه متقین). ۲ ج. قم - ایران: نسل جوان، ج 1، ص 203. \item مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایت‌‌الله، غفاری، علی‌‌اکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 28، ص 54. \item سوره یوسف، آیه 53. \item سوره یوسف، آیه 33. \item سوره فتح، آیه 2. \item رسولی، هاشم، ابن شهرآشوب، محمد بن علی، و آشتیانی، محمدحسین. بدون تاریخ. المناقب (ابن شهرآشوب). ۴ ج. قم - ایران: علامه، ج 4، ص 149. \item سوره صافات، آیه 143 و 144. \item طباطبایی، محمدحسین. ۱۳۵۲-۱۳۹۳. المیزان في تفسیر القرآن. ۲۰ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، جلد 13، ص 40. \item سوره انعام، آیه 94. \item سوره حجر، آیه 47. \item سوره نجم، آیه 39 و 40. \item حر عاملی، محمد بن حسن، حسینی جلالی، محمدرضا، و مؤسسة آل‌البیت علیهم‌السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۶. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة. ۳۰ ج. قم - ایران: مؤسسة آل‌البیت (علیهم‌السلام) لإحیاء التراث، ج 5، ص 112. \item دیوان حافظ، غزل 266. \item دیوان حافظ، غزل 250. \item با اندک تغییری، صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی‌طالب (ع)، امام اول. ۱۴۱۴. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة، ص 416. \item ابن بابویه، محمد بن علی، و کمره‌‌ای، محمدباقر. ۱۳۷۶. الأمالي للصدوق. ۱ ج. تهران - ایران: کتابچی، ص 128 و 129. \item فتک به معنای ترور است. \item مفید، محمد بن محمد، و مؤسسة آل‌البیت علیهم‌السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۳. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد. ۲ ج. قم - ایران: المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، ج 2، ص 54. \item دیوان باباطاهر، دوبیتی شماره 285. \item حسینی طهرانی، محمدصادق. ۱۴۴۱. گلشن احباب در کیفیت سیروسلوک أولی الألباب. ۸ ج. مشهد مقدس ایران: نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 101. \end{enumerate} \end{document}
picture_icon_blue آلبوم تصاویر
album picture item
album picture item
album picture item