list_icon_blue

نشست عرفان مثبت و عرفان منفی

عرفان اسلامی
-
مجمع عالی حکمت اسلامی مشهد
چهارشنبه ۰۴ شهریور ۱۳۹۴
نشست عرفان مثبت و عرفان منفی
list_icon_blue خلاصه جلسه
در این نشست علمی استاد رضایی تهرانی ابتدا به بررسی تحلیلی و سپس به بررسی ترکیبی عنوان نشست می‌پردازند. منظور از عرفان مثبت را عرفانی قابل‌دفاع و دارای ضرورت ترویج و عرفان منفی را قابل‌نقد و دارای ضرورت اصلاح یا طرد بیان داشتند. در بررسی تطبیقی بین عرفان مثبت و عرفان منفی به مهم‌ترین شاخصه‌های افتراق بین این دو عرفان مانند اعتقاد یا عدم اعتقاد به استاد کامل مطرح ساخته‌اند.
دسته بندی عرفان اسلامی
مکان مجمع عالی حکمت اسلامی مشهد
زمان چهارشنبه ۰۴ شهریور ۱۳۹۴
مناسبت -
video_icon_blue ویدیو سخنرانی
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \begin{center} {\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم\\ \vspace*{5mm} بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم»} \end{center} \begin{center} {\large «قَالَ الإِمَامُ عَلیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام: «اَلْمَعْرِفَةُ دَهَشٌ وَ اَلْخُلُوُّ مِنْهَا غَطَشٌ}\{{\large عَطَشٌ}\}{\Large{1}}».» \end{center} معنایی که در این بحث از "عرفان مثبت" مورد نظر است، عرفانی است که قابل‌دفاع بوده و نیز ضرورت ترویج دارد و در مقابل، معنایی که از "عرفان منفی" اراده شده است، عرفانی است که قابل‌نقد است و نیز ضرورت اصلاح و در صورت عدم امکان اصلاح، ضرورت طرد دارد و باید کنار گذاشته شود. ازآنجاکه عرفان مثبت و عرفان منفی دارای اصطلاح و عرف خاص نیست، در حقیقت داریم برای آن اصطلاح‌سازی می‌کنیم. قهراً جای این سؤال مطرح است که آیا اصولاً تعبیر عرفان منفی یک تعبیر پارادوکس {\textbf{2}} و خود متناقض نیست؟ آیا عرفان می‌تواند منفی باشد؟ پاسخ این است که اگر عرفان را به معنی مطلق گرایش به غیب و کشف غیب معنا کنیم، تناقضی در کار نیست، اما اگر عرفان را به معنای معرفت الله بگیریم، البته متناقض است؛ زیرا معرفت الله منفی، معنا ندارد. اگر منفی است پس معرفت الله نیست، و اگر معرفت الله است جنبه سلبی ندارد و منفی نیست. بنابراین، ما معنای اول را بیشتر مدنظر گرفته‌ایم که به عرفان مثبت و عرفان منفی تقسیم کرده‌ایم. یعنی عرفان را بیشتر به معنای مطلق گرایش به کشف غیب در نظر می‌گیریم. مطلب دیگر که به‌عنوان مقدمه ذکر می‌کنم، ضرورت این بحث است؛\\ وجوه ضرورت را این‌گونه می‌شود برشمرد؛\\ اولاً، عرفان به فطرت بشری گره خورده است. امور فطری نادیده‌انگاشتنی نیست، قابل تحریف هست؛ اما قابل نفی مطلق نیست. امور فطری چون با انسان گره می‌خورد، در سرنوشت زندگی آدمی در هر دو دنیا نقش دارد و قهراً اگر به تحریف یا انحراف کشیده شد، انسان و انسانیت خسارت می‌بیند. اینکه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هدف اصلی بعثت انبیا را {\large «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُول {\Large{3}}.»} برای إثارة و برانگیختن دفینه‌های عقول معرفی کرد، به همین جهت است که اگر امور فطری به انحراف و تحریف کشیده شد، انسانیت در معرض خطر قرار می‌گیرد. ثانیاً، با نادیده‌گرفتن این بحث، انسان‌شناسی که موضوع علوم‌انسانی است ناقص مطرح می‌شود. اگر بحث عرفان و گرایش به غیب و کشف، (\{کشف\} غیب امری فطری است) این نادیده گرفته شد، انسان‌شناسی ما ناقص است و قهراً موضوع علوم‌انسانی ما پیراسته و پالایش شده نیست. ثالثاً، اعتقاد بر آن است که اگر این بحث نادیده انگاشته شود، دین‌شناسی ما هم ناقص خواهد بود. یعنی بدون شک بخشی از همه ادیان الهی، عرفان است، حالا در برخی از ادیان مثل مسیحیت، پررنگ‌تر و در برخی از ادیان مثل یهودیت کم‌رنگ‌تر مطرح می‌شود. ولی به‌هرحال دینی نداریم که از این بعد از ابعاد خالی باشد و استناد به حق داشته باشد که معمولاً در ادیان ابراهیمی متجلی است. پس اگر دین‌شناسی ما بخواهد ناقص نباشد حتماً باید این بحث مورد عنایت قرار گیرد. رابعاً، موقعیت کنونی است که ما در جهان امروز داریم، به‌ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران، در جهان، در منطقه و ایران بحث عرفان و عرفان گرایی اهمیت مضاعف یافت و در همین راستا است که عرفان‌های منفی رقیب و عرفان‌های نوظهور، خودنمایی می‌کند و با نام "عرفان‌های وارداتی" امروزه شناخته می‌شود؛ لذا ضرورت اصل بحث قابل‌تردید نیست. مطلب دیگر باز پاسخ به یک سؤال است که آیا ما عرفان‌های مثبت داریم و یا اینکه عرفان مثبت مانند صراط مستقیم یکی بیش نیست؟ مرحوم علامه طباطبایی در المیزان نظریه‌ای تحت عنوان «صراط مستقیم» دارند. این نظریه بعد از انقلاب توسط بعضی از روشنفکران نقادی شد (البته اینکه این نقدها وارد بود یا خیر؟ حرف دیگری است!) و با عنوان «صراط‌های مستقیم» مقاله نوشتند {\textbf{4}}. اکنون این سؤال جای طرح دارد که عرفان مثبت مانند صراط مستقیم، همواره یکی است و عرفان‌های منفی، متعدد و گونه‌گون؟ یا اینکه می‌توانیم عرفان‌های مثبت هم داشته باشیم و لذا گفتند مثلاً {\large «الطُّرُقُ إِلَی اللهِ بِعَدَدِ أَنفَاسِ الخَلَائِقِ ؟ {\Large{5}}»}\\ پاسخ این است که اگر ما روح کلی شریعت را در نظر گرفتیم و او را واحد دانستیم که {\large «إِنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسلامُ {\Large{6}}»،} و قهراً طریقت که زیر مجموعه این شریعت است را نیز واحد انگاشتیم، یعنی روح کلی طریقت را در نظر گرفتیم، یک عرفان مثبت بیشتر نخواهیم داشت. حالا این عرفان، موسوی باشد، عیسوی باشد یا محمدی (صلوات الله علیهم) باشد، فرقی نمی‌کند، عرفان، عرفان واحدی است. اما اگر به خصوصیات و جزئیات دقت کردیم، طبیعی است که لااقل ما ادیان حقه‌ای مثل ادیان ابراهیمی داشته‌ایم و قهراً می‌توانیم بگوییم عرفان‌های مثبت متعددی داریم. یک عارف عیسوی با عارف موسوی و با یک عارف مسلمان در عملکرد شرعی و طریقتی خود اختلافاتی دارند که این اختلافات در آن روح کلی نیست و در جزئیات است. پس زاویه دید را هر گونه در نظر بگیریم می‌توانیم نظر بدهیم که آیا عرفان مثبت واحد است و یا متعدد.\\ اما عرفان‌های منفی یقیناً گونه‌گون و متعدد هستند و به مقدار زاویه انحراف از آن روح کلی، تعدد و تمیز خواهیم داشت. بحث دیگر که به‌عنوان مقدمه ذکر می‌کنم، ساحت‌های این بحث است. ما گاهی می‌توانیم بحث را به‌صورت نظری مطرح کنیم و گاهی می‌توانیم به‌صورت عینی و عملی در نظر بگیریم. اگر نگاه ما نگاه عینی و عملی بود، قهراً نگاه، نگاه تاریخی است و با یک تراثی روبه‌رو هستیم اعم از گفتارها، کردارها و افکار که از عرفا نقل شده است و در میان عرفا وجود داشته است. اکنون می‌خواهیم این را مورد بحث‌وبررسی قرار بدهیم که چه بخشی منفی و چه بخشی مثبت است. اگر نگاه ما عینی و عملی بود و قهراً نگاه، تاریخی شد باز قابل‌تقسیم است که ما نگاه به گذشته داشته باشیم، یا نگاه به حال و آینده؟ اگر نگاه ما به گذشته باشد، حاصل دسترنج ما توصیف است، اما اگر نگاه به آینده داشته باشیم، حاصل دسترنج ما هم می‌تواند توصیف باشد بر اساس حدس اینکه در آینده چه اتفاق می‌افتد و هم می‌تواند توصیه باشد که چه باید کرد و چه‌طور باید آینده را در این زمینه رقم زد.\\ از دیدگاه دیگر، بحث را می‌توان تطبیقی در نظر گرفت، بین الادیانی، بین المذاهبی، یا نه عرفان اسلامی با عرفان‌های نوظهور.\\ آنچه که در این بحث مورد نظر است، بررسی عرفان مثبت و عرفان منفی در ساحت عرفان اسلامی با دیدی تاریخ‌نگرانه است {\textbf{7}}. مقدمه دیگر اینکه واژه عرفان پنج اطلاق دارد، باید ببینیم از این اطلاق کدام را مدنظر داریم. عرفان گاهی بر آنچه که متن عمل است، اطلاق می‌شود.\\ رفتارهایی که از یک سالک به‌عنوان سیروسلوک سر می‌زند که این رفتارها از نظر فلسفی جامع کلی هم ندارد. یعنی در مقوله‌های مختلف می‌گنجد. نماز شبی که سالک بر او پای می‌فشارد، صمت یا جوع که هر کدام از اینها داخل در مقوله‌ای است. خود نماز یک امر ترکیبی از ده‌ها مقوله است. پس این یک معنای عرفان است. می‌گوییم فلانی اهل عرفان است؛ یعنی اهل رفتارهای سلوکی خارجی است و چه‌بسا سواد هم ندارد.\\ ما در میان عرفا کسانی را داشتیم که اینها به بی‌سوادی مشتهر شدند؛ مانند حبیب اعجمی که در تذکرةالاولیاء عطار آمده است. چون سواد ندارد به او اعجمی گفته‌اند.\\ گاهی عرفان بر عمل و آنچه که متن عمل سلوکی است اطلاق نمی‌شود، بلکه بر علم اطلاق می‌شود که دو صورت دارد، یا علمی که عرفان بر آن اطلاق می‌شود علم حضوری و شهودی است یا علم حصولی است و در محدوده فکر و تفکر است.\\ اگر علم حضوری باشد دو گونه است، یا دانشی است که محصول کمال است، یا دانشی است که محصول سلوک است. (توضیح مطلب این که انسان سالک ادراکاتی دارد که این ادراکات، حضوری و شهودی است، حصولی نیست. این انسان سالک وقتی به کمال می‌رسد یک ادراک شهودی دیگری دارد که سنخ آن با ادراکات گذشته متفاوت است. به‌تصریح همه عرفا یک سنخ دیگری از ادراک است که محصول سلوک نیست، بلکه محصول کمال است.) اگر عرفان بر آنچه که علم حضوری است، اطلاق شود، از این دو بیرون نیست، یا علمی است محصول سلوک و یا علمی است محصول کمال. اگر بر آنچه که علم حصولی است اطلاق شود، این هم دو صورت دارد یا علم حصولی عرفان عملی است و یا علم حصولی عرفان نظری است. نماد اول، یعنی علم حصولی عرفان عملی در حوزه‌های علمیه، کتاب منازل‌السائرین مرحوم خواجه بوده است (کتاب منازل‌السائرین تقریباً تک کتاب مورد تدریس در گذشته بوده است. در سده ما چند کتاب دیگر نیز مطرح شد مثل سیروسلوک مرحوم بحرالعلوم، لب اللباب علامه آیت‌الله سید محمدحسین حسینی طهرانی، الطریق الی الله مرحوم شیخ حسین بحرانی و بحر المعارف مرحوم صمدانی. اینها کتاب‌هایی شد که علم حصولی عرفان عملی را توضیح می‌دهد. علم حصولی عرفان نظری در حوزه‌ها معمولاً با چند کتاب شناخته می‌شد که از تمهید القواعد ابن ترکه شروع و سپس فصوص‌الحکم ابن عربی و بعد مصباح الانس جناب ابن حمزه فنّاری و سپس هم فتوحات ابن عربی پایان می‌پذیرفت). مطالب بحث را که در قالب بیش از بیست مصداق بیان می‌دارم البته خیلی تقسیم‌بندی نکردم، و تقسیم‌بندی آن را به ذهن خواننده آن واگذار می‌کنم (در این موارد ابتدا عرفان مثبت و در مقابل آن عرفان منفی، ذکر می‌شود). \begin{enumerate} \item عرفان مثبت از شریعت شروع می‌کند، با شریعت پیش می‌رود و با شریعت می‌ماند.\\ در مقابل، عرفان منفی یا اصلاً از شریعت نمی‌آغازد، یا با آن پیش نمی‌رود و یا از آن گذر می‌کند و با آن نمی‌ماند.\\ عرفان مثبت عرفانی است که بسیار شرع محور و شریعت محور است. در حدی که گاهی انسان احساس می‌کند افراط دارد صورت می‌گیرد. مثلاً به فلان عارف گفتند در گوشه‌ای عارفی است، با چند نفر حرکت کرد و به دیدن او رفت. نزدیک او که شد از دور او را دید، دید این آقا به‌طرف قبله آب دهان انداخت. از همان جا برگشت و گفت این اگر ادب شده بود و اگر عارف و سالک بود به سمت قبله آب دهان نمی‌انداخت. در این حد، دقت و مراقبت دارد.\\ اما در عرفان منفی و عرفان‌های نوظهور، بسیار مشهور و مشهود است که یا با شریعت پیش نمی‌رود و یا از شریعت گذر می‌کند. طرف نماز نمی‌خواند، می‌پرسی چرا نماز نمی‌خوانی؟ می‌گویند ایشان عارف کامل است، کسی که واصل است که نباید نماز بخواند، خدا فرمود: «\{{\large وَاعْبُدْ رَبَّكَ}\} {\large حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ {\Large{8}}.»} \item عرفان مثبت به عالمان دین و فقها که اهل عرفان نیستند بدبین نمی‌شود.\\ اما عرفان منفی به فقها و عالمان دین بدبین می‌شود و احیاناً بی‌اعتنایی و کم‌اعتنایی می‌کند.\\ خدا مرحوم شیخ محمد بهاری {\textbf{9}} را رحمت کند؛ آن بزرگوار در کتاب تذکرة المتقین به‌صراحت نوشتند: اول مصیبتی که اگر سالک دقت نکند، دامن او را می‌گیرد، این است که به عالمان دین و فقها بدبین می‌شود.\\ برای او کشفی، شهودی، خواب خوشی، اطلاع از ضمیری یا دیدن صورت برزخی برای وی پیش آمده است و می‌داند که این فقیه از این معارف بی‌بهره است، پس در نظرش خرد جلوه می‌کند. \item عرفان مثبت، تقلید محور است؛ تخصص فقیهان را ارج می‌نهد و بر تقلید از مرجع اعلم تأکید می‌ورزد.\\ اما عرفان منفی یا تخصص فقیهان را ارج نمی‌نهد، یا اصلاً اهل تقلید نیست و یا نهایتاً اهل تقلید از اعلم نیست. من فراوان دیده‌ام کسانی که مرید یک آقایی هستند و آن آقا هم مختصر فضلی و علمی هم دارد، از او تقلید می‌کنند؛ این منفی است. خدا مرحوم آیت‌الله بهجت را رحمت کند، من شاهد بودم، کسانی به ایشان مراجعه می‌کردند و می‌گفتند آقا ما می‌خواهیم اهل سیروسلوک بشویم. می‌فرمودند راست می‌گویی؟\\ می‌گفت: بله.\\ می‌فرمودند رساله مرجع تقلیدت را بگیر از اول تا آخر عمل کن، با اخلاص. در آخر اضافه می‌کردند: با اخلاص. \item عرفان مثبت مفاهیم دینی را مانند عزلت، ذکر و سیاست درست معنا می‌کند.\\ عرفان منفی مفاهیم دینی را غلط و ناقص معنا می‌کند. سالک و عارف غارنشین، کوخ‌نشین و بریده از خلق و جامعه کم نداشتیم؛ چرا؟ می‌گفتند ما داریم عزلت می‌گیریم.\\ درحالی‌که در دین ما معنای صحیح عزلت، {\large «کُن فِیهِم وَ لَاتَکُن مَعَهُم {\Large{10}}»،} می‌باشد، یعنی در بین خلق باش و با آن‌ها نباش، دل و قلب و روح تو جای دیگری باشد.\\ اساتید اهل معرفت به‌صراحت فرمودند: «اگر مردی زن نگیرد یا زنی شوهر نکند، به کمال هم که برسد، باز هم ناقص است»؛ همین مقدار که از سنت نبوی دور شده به همین مقدار، نقص دارد.\\ بد معناشدن مفاهیم دینی، در تذکره‌های اهل تصوف و عرفان موج می‌زند که مثلاً طهارت، عزلت، پاکی یا قناعت را معنایی می‌کنند که اصلاً این معنا قابل‌قبول نیست. گاهی آدابی در این زمینه دارند که در خانقاه چه‌طور زندگی کنیم؟ چه نوع تکدی؟ به چه کیفیت؟ برای اینکه نفس خود را خار کنیم.\\ این عرفان منفی است و اگر درست انجام شود، عرفان مثبت است. امام صادق (علیه‌السلام) به محمد بن مسلم فرمودند همه چیز تو خوب است، اخیراً یک مقدار نخوت و تکبر پیدا کردی، یک کاری بکن. \\ با اینکه محمد بن مسلم بزرگ قبیله بود (محمد بن مسلم از بزرگان اصحاب امامین صادقین (علیهماالسلام) است. در روایت است: {\large «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ‌: بَشِّرِ اَلْمُخْبِتِينَ بِالْجَنَّةِ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ اَلْعِجْلِيُّ، وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثُ بْنُ اَلْبَخْتَرِيِّ اَلْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةُ أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ أُمَنَاءُ اَللَّهِ عَلَى حَلاَلِهِ وَ حَرَامِهِ لَوْ لاَ هَؤُلاَءِ اِنْقَطَعَتْ آثَارُ اَلنُّبُوَّةِ وَ اِنْدَرَسَتْ {\Large{11}}.»}\\ اگر این چهار نفر نبودند، اکثر روایات نبود)، از فردای آن روز کنار قبر رسول خدا یعنی بیرون از مرقد مطهر، طبق خرما گذاشت و مشغول خرمافروشی شد.\\ اصحاب قبیله اعتراض کردند که این چه کاری است! تو که پول‌دار هستی! فرمود: نه، مولای من به من امری کرده باید اتیان شود. چند روزی به خرما فروشی که در آن زمان برای شخصیتی مثل محمد بن مسلم شغل پستی به‌حساب می‌آمد، پرداخت، تا این که حضرت بعد از مدتی پیغام دادند: «کافی است.» آن نخوت خوابید. این تکدی نیست، مبارزه با نفس است و درست است. اما این که یک کشکول به دست بگیری و در خیابان‌ها بگردی و گدایی کنی، منفی و بد معناکردن مفاهیم دینی است. بعضی از فقها تکدی را در غیرضرورت شدید، حرام می‌دانند. \item عرفان مثبت با بخشی از دین، بخش دیگر را نفی یا کم‌رنگ نمی‌کند؛ لذا در عرفان مثبت، عرفان در کنار حماسه می‌نشیند، حماسه در کنار عرفان می‌نشیند. اما در عرفان منفی چنین نیست، بخشی از دین، بخش دیگر را نفی یا کم‌رنگ می‌کند و مصادیق فراوانی هم دارد. امروزه در پاکستان متدینین فراوانی داریم که به اینکه حکومت چه می‌کند و یا آمریکا و طالبان در آن جا چه‌کار می‌کنند، هیچ کاری ندارند (شهید عارف نقوی رحمةالله‌علیه به من گفت: اینها اهل سجاده‌اند)، باطن‌گرایی را گرفته؛ اما جهاد و حماسه و شهادت ازدست‌رفته است. این شاخصه عرفان منفی است. عرفان مثبت چنین نیست. حسین بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السلام) صاحب دعای عرفه، ایجادکننده نهضت عاشورا است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که در لیلة الهریر هفتصد و ده نفر را گردن زده، همان شب نماز شب خوانده است. اینها معیارهای ما هستند. \item عرفان مثبت تأویل‌گرایی افراطی ندارد و ضوابط تأویل را رعایت می‌کند. یقیناً دین ما دارای باطن است و یقیناً تأویل، حق است. اما در عرفان منفی آنگاه که به مشکل برخورد می‌کند، تأویل‌گرایی افراطی می‌بینیم که واقعاً بعضی از اینها اصلاً قابل‌توجیه نیست.\\ عرفان مثبت چنین نیست و ضوابط تأویل را رعایت می‌کند. مرحوم آیت‌الله معرفت مقاله‌ای دارند، در آن مقاله پنج شاخصه برای تأویل صحیح باز شمردند که تأویل مثل تفسیر ضابطه دارد و فرق نمی‌کند و این پنج ضابطه کاملاً حق است. به‌عنوان‌مثال عرض کنم، ارتباط ظاهر و باطن را قطع نمی‌کند. می‌گویند باطن قرآن باید با ظاهر مرتبط باشد. ارتباط تأویل باید با ظاهر حفظ شود. درحالی‌که در تأویل‌گرایی افراطی، این‌چنین نیست. \item عرفان گرایی مثبت، نصوص شریعت را توجیه نمی‌کند، اما عرفان گرایی منفی، نصوص را توجیه می‌کند. یکی از آقایان متصوفه کتابی به نام رساله رفع شبهات نوشته است (کتاب کوچکی است، من آن را مطالعه کرده و به آن حاشیه زدم)، در آن کتاب بعضی از اشکالات را فی‌الجمله جواب می‌دهد، یکی از اشکالاتی که آنجا مطرح می‌کند این است که با وجود این که سنت پیامبر قصّ شارب بوده است (سنت رسول‌الله این بوده است که نوک سبیل باید قیچی شود و لب نباید با شارب پوشیده شود) و در میان همه مذاهب سنت است، صوفی‌ها در حدی سبیل می‌گذارند که دو لب را می‌پوشاند. در آن کتاب می‌خواهد به این اشکال جواب دهد، می‌گوید: «جد مرحومم فرمود اولاً دینی را به مویی نبسته‌اند!»، دینی را به مویی نبسته‌اند، توجیه است؟! ما فتوا بدهیم خانم‌ها بی‌حجاب بیرون بیایند و بگوییم دینی را به مویی نبسته‌اند {\textbf{12}}؟!\\ مرحوم علامه طباطبایی (رحمةالله‌علیه) می‌فرمودند مرحوم آقای قاضی (رحمةالله‌علیه) در نجف آن قدر به مستحبات اعتنا داشتند که مخالفین ایشان می‌گفتند ایشان صوفی است و این کارها را برای ظاهر فریبی می‌کند و گر نه مگر می‌شود یک مسلمان و عالم دین این‌قدر سنت‌گرا باشد! بنابراین عرفان مثبت، نصوص را توجیه نمی‌کند، بلکه طبق نصوص عمل می‌کند. \item عرفان مثبت، مبدأ تصوری و تصدیقی سلوک را فقط کشف صحیح سنجیده شده در میزان می‌داند (کشف صحیح کشفی است که عقل، نقل و کشف معصوم را پشتوانه دارد. {\large «علی سبیل منع الخلوّ»؛} یعنی گاهی هر سه هست، گاهی دو عدد از آن‌ها هست، گاهی یکی از آن‌ها هست؛ ولی بالاخره یکی از این سه را پشتوانه دارد).\\ در عرفان منفی، گرایش‌ها به عقاید فردی، گرایش‌ها به عقاید گروهی و احیاناً مذهب باطل دخالت دارد.\\ عرفانی که ما در میان عارفان و سالکان داریم، در بخش نظری، شاید هشتاد یا نود درصد برگرفته از حدیث است، همان انحرافاتی که در علم الحدیث وجود داشته بعضاً به عرفان کشیده شده است. مثلاً یک سؤال مطرح است که خدای متعال قبل از اینکه عرش را بیافریند کجا بود؟ {\large (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ {\Large{13}})؟} اهل‌سنت یک روایت مجعول دارند و آن روایت این است: {\large «عَنْ أَبِي رَزِينٍ‌ قَالَ‌: قُلْتُ‌: يَا رَسُولَ اللَّهِ‌، أَيْنَ كَانَ رَبُّنَا قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ؟ قَالَ‌: كَانَ فِي عَمَاءٍ مَا تَحْتَهُ هَوَاءٌ وَ مَا فَوْقَهُ هَوَاءٌ‌، وَ خَلَقَ عَرْشَهُ عَلَى الْمَاءِ‌ {\Large{14}}.»}\\ خدا در عماء بود، نه بالای او هوا بود و نه پایین او هوا بود. این روایت مجعول، دست‌مایه یک مطلبی شده که محی‌الدین إبن عربی آن را تحت عنوان {\large «"الحضرة العمائیة"»} پرورانده است {\textbf{15}}.\\ همین سؤال در فرهنگ شیعه از ائمه ما شده است که خدا قبل از خلقت خلق کجا بود؟\\ «\{{\large َوَ رُوِيَ أَنَّهُ سُئِلَ أَمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ}\}{\large أَيْنَ كَانَ رَبُّنَا قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ}\{{\large سَمَاءً وَ أَرْضاً فَقَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَيْنَ سُؤَالٌ عَنْ مَكَانٍ وَ كَانَ اَللَّهُ وَ لاَ مَكَانَ}\}{\textbf{16}}.»\\ امام فرمودند: این سؤال غلط است، اصلاً جواب نمی‌خواهد، چون خدا {\large «أَینَ»} برنمی‌دارد. اصلاً {\large (أَینَ، کَیفَ، مَتَی)} در مورد خدا بی‌معناست. حدیث \{جعلی\} به عرفان کشیده شده و عرفان را به سمت منفی بودن می‌کشد و در حقیقت گرایش‌های فردی، عقاید مذهبی و عقاید گروهی دخالت کرده و مشکل ایجاد کرده است. \item عرفان مثبت از آداب {\large «"مِن عِندِی"»} به‌دور است، اما عرفان منفی به‌شدت گرفتار آداب {\large «"مِن عِندِی"»} است. فیلسوفان، فقیهان و متکلمان که گروه‌های علمی جامعه هستند، به تعبیر مرحوم شهید مطهری (رحمة‌الله‌علیه) فقط بعد علمی دارند، به عرفان و تصوف که می‌رسیم در کنار این بُعد علمی، یک بروز اجتماعی داریم که جای آن‌ها خانقاه، هیکل آن‌ها طیلسان {\textbf{17}} و کشکول، تبرزین و... دارند.\\ متأسفانه در این بروز اجتماعی، آداب {\large «"مِن عِندِی"»} فراوانی داریم که بعضاً هیچ چگونه سندیت عقلی یا شرعی ندارد و صرف یک ادب من‌درآوردی است. عرفان مثبت از اینها به‌دور است.\\ مرحوم آیت‌الله بهجت سجده‌های طولانی داشتند که گاهی سه ساعت به طول می‌انجامید، قبل از سجده و بعد از سجده چند بار محکم به پیشانی خود دست می‌کشیدند و لذا تا آخر عمر همین‌طور که در عکس‌های ایشان هم مشهود است، جای سجده ندارند. این‌قدر از تظاهر به‌دور هستند. حالا نماد یک نفر بشود گیسو، سبیل بلند، تبرزین و کلاه هشت‌ترک که هر ترکش به یک جای عالم نشانه دارد. اینها آداب {\large «"مِن عِندِی"»} است. مسلمان عمامه به سر دارد که مخصوص روحانیت هم نیست. بنا به فرمایش پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به عمامه، «\{{\large عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: عَمَّمَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِيَدِهِ فَسَدَلَهَا مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ قَصَّرَهَا مِنْ خَلْفِهِ قَدْرَ أَرْبَعِ أَصَابِعَ ثُمَّ قَالَ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ هَكَذَا}\}{\large تِيجَانُ اَلْمَلاَئِكَةِ.»} اگر می‌خواهی به سمت دین حداکثری بروی، عمامه به سر بگذار، نه کلاه هشت‌ترک. \item در عرفان مثبت به سلسله اعتقاد نیست یا لااقل آن را ضروری نمی‌بیند، اما در عرفان منفی به سلسله اعتقاد کامل دارند. همان‌گونه که ما در علم الحدیث مطلبی تحت عنوان اتصال سند داریم (سند اگر متصل باشد و منفصل نباشد، می‌گوییم این سند، سند خوبی است. اگر این اتصال، تعداد وسائطش کم‌تر باشد می‌گوییم خوب‌تر است، لذا مرحوم برقی قرب الاسناد می‌نویسد)، در عرفان هم گمان کردند باید چنین چیزی باشد. یعنی باید سلسله باشد از من شروع بشود و به پیغمبر برسد. آن وقت بعضی جاها که سلسله کم آورده، بافتند و ساختند و افرادی را که در آن مقام و شأن نبودند، در آن داخل کردند، لذا مجبور شدند خرقه درست کنند و برای خرقه نیز اقسامی درست کنند؛ مانند خرقه ارشاد، خرقه غیر ارشاد و حال اینکه در عرفان مثبت ما چنین التزامی نداریم.\\ سید محمدحسن قاضی فرزند مرحوم سید علی قاضی، به من فرمودند: «من یک موقع از پدرم مرحوم آقای قاضی پرسیدم آقا استاد شما چه کسی بوده است؟ گفتند آقا سید احمد کربلایی، گفتم استاد ایشان چه کسی بوده است؟ گفتند مولی حسینقلی همدانی، گفتم استاد ایشان چه کسی بوده است؟ گفتند آقا سید علی شوشتری، گفتم استاد ایشان چه کسی بوده است؟ گفتند چه‌کار داری؟ می‌خواهی برای من سلسله درست کنی؟»\\ من از سفر کربلا برگشته بودم، خدمت حضرت آیت‌الله بهجت در مشهد رسیدم. عرض کردم: «یک آقایی در قم کتاب نوشته و بزرگان سلسله نجف را نقد کرده است.»\\ فرمودند: «چه نقدی؟» گفتم: «نقد وی این است که سرسلسله این افراد منقطع است. می‌رسند به آن فرد جولا و او هم شخصیتی مجهول و نامعلوم است.»\\ ایشان سه جواب دادند؛ فرمودند: «اولاً، ما به مکتب دعوت می‌کنیم نه به افراد؛ ثانیاً، آن‌ها احتیاجی به سند نداشتند، کسانی که از عرفای نجف بودند سند نمی‌خواهند، هر کدام خودشان یک سند هستند، مولی حسینقلی سند است، آقا سید احمد کربلایی سند است؛ ثالثاً، آن‌ها خودشان هم ادعای سلسله نداشتند، از تلمذ شاگردی نزد استادی و او نزد استادی و او نزد استادی، انتزاع سلسله شده و گر نه سلسله‌ای در کار نبوده است.» \\ اما بحث سلاسل در تصوف، عالمی است و هیچ ضرورت عقلی یا دینی ندارد. \item در عرفان مثبت به دنبال شایسته‌سالاری هستند؛ اما در عرفان منفی به‌جای شایسته‌سالاری، روابط نسبی و سببی جایگزین است.\\ مرحوم علامه حسینی طهرانی و مرحوم انصاری همدانی (رحمة‌الله‌علیهما) وصیّ ‌تعیین نکردند، شاگردانشان هم با بحران روبه‌رو شدند، اما احساس کردند کسی که بخواهند به‌عنوان وصیّ سلوکی تعیین کنند، ندارند؛ لذا تعیین نکردند.\\ مرحوم صاحب جواهر (رحمةالله‌علیه) هنگامی که داشت از دنیا می‌رفت، با اینکه پسرش فقیه بود و همه چشم داشتند او را معرفی کند، فرمود بعد از من شیخ انصاری مرجع شما است. شایسته‌سالاری همان‌طور که در فقها مطرح است، در عرفان مثبت نیز باید مطرح باشد. اما در سلاسل تصوف این‌چنین نیست. قطب فرقه که از دنیا رفت، گاهی بچه چهارده‌ساله او را که هنوز تکلیف نشده، به‌عنوان قطب فرقه انتخاب می‌کنند و اینکه این فرد داماد قطب یا برادر و پسر قطب است، ارزش‌گذاری می‌شود. \item در عرفان مثبت از مبالغه در شأن افراد دوری می‌شود، اما در عرفان منفی این مبالغه در حد افراط وجود دارد.\\ در شرح گلشن راز چند بار از قطب خودش به امام‌زمان و حجت خدا بر خلق تعبیر می‌کند، و حال اینکه امام‌زمان حضرت حجت بن الحسن المهدی (سلام‌الله‌علیه) است.\\ در تذکره عطار نیز بیشترین مبالغه‌ها راجع به عبدالقادر گیلانی است. تعبیراتی که ما این تعبیرات را راجع به پیغمبر به کار نمی‌بریم. \item در عرفان مثبت مرزهای لازم‌الرعایه حفظ می‌شود، اما در عرفان منفی مرزها به هم می‌ریزد. به‌عنوان‌مثال عصمت از دیدگاه ما مخصوص چهارده‌معصوم (علیهم‌السلام) است، عصمت به معنای دقیق آن که شامل خطا، سهو و نسیان هم بشود.\\ در عرفان منفی می‌بینیم این مرزها به‌هم‌ریخته است؛ اما در عرفان مثبت این‌طور نیست. از روایات شیرین اهل‌بیت (علیهم‌السلام) این است: «\{{\large عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَم: إِيَّاكَ وَ اَلرِّئَاسَةَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَطَأَ أَعْقَابَ اَلرِّجَالِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَمَّا اَلرِّئَاسَةُ فَقَدْ عَرَفْتُهَا وَ أَمَّا أَنْ أَطَأَ أَعْقَابَ اَلرِّجَالِ فَمَا ثُلُثَا مَا فِي يَدِي إِلاَّ مِمَّا وَطِئْتُ أَعْقَابَ اَلرِّجَالِ فَقَالَ لِي لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ}\}{\large إِيَّاكَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلاً دُونَ اَلْحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ فِي كُلِّ مَا قَالَ {\Large{18}}.»}\\ بپرهیز کسی را غیر از حجت خدا جلوی خودت بگذاری و هر چه گفت و هر کاری کرد بگویی چشم، نه! نقد کن، حرف بزن، سؤال کن و بپرس. جابر بن یزید جعفی می‌گوید خدمت امام باقر (علیه‌السلام) رسیدم و گفتم آقا من تازه به مدینه آمده‌ام، از من می‌پرسند تو از چه قبیله‌ای هستی؟ چه بگویم؟ حضرت فرمودند: بگو من هاشمی هستم. از امام سؤال می‌کند: آقا من که هاشمی نیستم، این دروغ نیست؟ امام فرمودند: اگر کسی مدتی با کسانی مراوده داشته باشد، از آنها حساب می‌شود، نه دروغ نیست. (جابر بن یزید جعفی آدم بی‌نظیری است و در اصحاب امام باقر (علیه‌السلام)، از اصحاب سرّ است. امام باقر (علیه‌السلام) هفتاد هزار حدیث به وی یاد داده و فرموده است اگر یکی از اینها را به کسی بگویی، لعنت خدا و پیغمبر و ائمه (علیهم‌السلام) همه بر تو باد. آمد خدمت امام صادق (علیه‌السلام) و عرض کرد: «سینه‌ام تنگ شده است، چه کنم؟» حضرت فرمودند: «به صحرا برو! چاه حفر کن، سرت را داخل چاه کن و احادیث را به چاه بگو {\textbf{19}}.» یعنی حالی مثل حالت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام).)\\ وقتی برایش شبهه است، حتی از امام معصوم سؤال می‌کند، درحالی‌که در بعضی از این فرق گویا اگر بخواهی مطلبی را بفهمی، داری اشتباه می‌کنی و حال این که جای سؤال دارد. \item عرفان مثبت از شطحیات به‌دور است و یا اگر شطحیاتی دارد توجیه نمی‌کند، می‌پذیرد اشتباه کرده است، اما در عرفان منفی این‌چنین نیست، گرفتار شطحیات هستند و توجیه نیز می‌کنند. \item عرفان مثبت، عرفان را عام و همه را قابل آن می‌داند و اینکه هر انسانی می‌تواند به کمال برسد، اما در عرفان منفی نگاه، نگاه آپارتایدی {\textbf{20}} و تبعیض آلود است و می‌گوید: عرفان مال همه نیست و تنها به افراد خاص و بااستعداد و ویژگی‌های خاص منحصر می‌شود.\\ در عرفان مثبت چنین نیست، استاد ما مرحوم علامه حسینی طهرانی (رحمةالله‌علیه) می‌فرمودند راه عرفان جاده اصلی دین بوده است، این‌قدر مردم نرفتند که جاده حاشیه‌ای شده است. به یاد دارم یکی از شاگردان ایشان پرسید: «آقا می‌شود ما هم به فناء، بقاء و کمال برسیم؟» ایشان فرمودند: «مگر آن‌ها که رسیدند از خانه عمه جانشان آوردند؟!» یعنی عمومی است. بله! همت می‌خواهد، اخلاص می‌خواهد، استاد می‌خواهد و هر چیزی لوازم خاص خودش را دارد. اگر من بخواهم بهترین پزشک جراح این شهر شوم، باید راهی را بروم، باید زحمت بکشم؛ اگر می‌خواهم مسیطر بر ملک و ملکوت بشوم، یقیناً باید راه بروم، نماز شبی، جوعی، صومی و اطاعتی می‌خواهد و اینها طبیعی است؛ ولی برای همه این استعداد هست. \item عرفان مثبت، مرتبت و جایگاه عرفان را حفظ می‌کند، اما عرفان منفی عرفان را به اخلاق و یا حداکثر، اخلاقی عرفانی فرومی‌کاهد و این کار صحیحی نیست. این که به نام عرفان و به کام اخلاق، انحراف است و متأسفانه در عرفان‌های نوظهور و بیگانه که سر از مسائل جنسی و مسائل اباحی‌گری در می‌آورد، زیاد هم شده است. \item این مطلب را از مرحوم آیت‌الله انصاری همدانی به ارث دارم، ایشان می‌فرمودند: عرفان مثبت به دنبال فنای نفس است. \\ روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر\\ خرمن سوختگان را همه گو باد ببر {\textbf{21}}\\ اما عرفان منفی به دنبال تقویت نفس و آثار این تقویت است. اینکه بتواند اظهار کرامت کند، بتواند یک عصا دستش بگیرد و یک متر روی هوا بنشیند درحالی‌که زیرش خالی باشد، بتواند در دیگران تصرف کند، بتواند اِخبار غیبی یا اظهار کرامتی کند.\\ و این در حالی است که عرفای مثبت و عرفای عالی‌مقام درباره کرامات می‌گویند {\large «الکَرَامَاتُ حِیضُ الرِّجَال»،} کرامت ناپاکی مردان خداست. یعنی در ضرورت از آن‌ها صادر می‌شود. اصلاً ضرورت است و گاهی بی‌اختیار صادر می‌شود و برای این است که عالم آن گونه که خدا می‌خواهد رقم بخورد و پیش برود. \item عرفان مثبت بر فهم صحیح و به‌روز از مذهب تأکید دارد، اما در عرفان منفی چنین نیست. عرفان منفی به‌روز نیست و منقولات گذشتگان را وحی منزل می‌بیند. مرحوم شهید مطهری (رحمةالله‌علیه) فرمودند عرفا به‌مانند فقها موفق نیستند. یعنی آن کاری را که فقیه در مستندسازی آموزه‌های فقهی و گزاره‌های فقهی به دین انجام داده، یک‌صدم آن را اهل معرفت انجام ندادند.\\ فقیه در یک واو و فاء روایت، دقت می‌کند. گاهی پیرامون یک روایت، شش ماه درس خارج گفته می‌شود. اما در روایتی مثل قرب نوافل و قرب فرائض، حتی چهل صفحه مطلب نداریم.\\ اینکه ما قائل به اجتهاد هستیم، هم در ساحت شریعت است و هم در ساحت طریقت و فرقی نمی‌کند. البته در ساحت شریعت فهم به‌روز داریم؛ اما در ساحت طریقت فهم به‌روز نداریم. \item عرفان مثبت در فهم صحیح از مذهب تأکید دارد؛ اما عرفان منفی چنین نیست و می‌گوید: "مذهب عاشق ز مذهب‌ها جداست" و یا عرفان را به‌گونه‌ای فرامذهبی بلکه فرا‌دینی، آن هم به معنای غلط مطرح می‌کند و عرفان را صلح کل می‌داند و می‌گوید همه بیایند. ما در آمریکا رئیس فرقه داریم که نماز نمی‌خواند. در ایران رئیس فرقه داشتیم که به جرم بعضی از اعمال شنیع اعدام شد؛ اینها عرفان منفی است. \item عرفان مثبت عرفان را مقدمه هیچ‌چیز جز خدا نمی‌داند، شعارش شعار ابن‌سینا است: {\large «مَن آثَرَ العِرفَانَ لِلعِرفَانِ فَقَد قَالَ بِالثَّانِی {\Large{22}}.»} اگر عرفان را برای عرفان بخواهی مشرک هستی. اما عرفان منفی این‌چنین نیست، عرفان را مقدمه اموری دیگر می‌داند؛ اموری بی‌ارزش مانند مرید بازی، جمع مال، جمع شهرت و کسب شهرت یا امور کم‌ارزش مانند تقویت نفس و رسیدن به کشف و کرامات. \item عرفان مثبت به عقل بها می‌دهد و از تحلیل‌های عقلی و دقت‌های صاحب‌نظران مانند ملاصدرا و ابن‌سینا (رضوان‌الله‌علیهما) لااقل در مقام تبیین استفاده می‌کند.\\ بعد از نوشته شدن نمط عارفین، همه اهل معرفت، ابن‌سینا را تحسین کردند. با اینکه ابن‌سینا یک حکیم مشائی است البته حضرت آیت‌الله جوادی آملی معتقد هستند این اواخر تمایلات عرفانی پیدا کرده است و جناب غلامحسین ابراهیمی دینانی معتقد است که ابن‌سینا گویا عارف نیز بوده است؛ ولی به هر ابن‌سینا حکیم مشایی است، حتی مرحوم شهید مطهری معتقد است بعضی از کنایه‌های تند حافظ به ابن‌سینا است که تو اگر می‌خواهی در مدرسه درس عشق بخوانی، مثلاً "دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد"، اما اهل معرفت در عرفان مثبت استفاده می‌کنند. \\ در عرفان منفی از عقل گریزان هستند و پای استدلالیان را همه‌جا چوبین می‌بینند. از جمله "طور وراء طور العقل" سوءاستفاده می‌کنند درحالی‌که عرفان مثبت چنین نیست. آیت‌الله محمدرضا قمشه‌ای (رحمة‌الله علیه)، آیت‌الله میرزا هاشم آملی (رحمة‌الله‌علیه) و مرحوم علامه طباطبایی (رحمة‌الله‌علیه) چنین نیستند. \item در عرفان مثبت بر کمال استاد یا لااقل اجازه داشتن وی از طرف انسان کامل تأکید دارند. کامل در عرفان دو اصطلاح دارد: کسی که اسفار اربعه وی تکمیل است و یا کسی که لااقل به فناء رسیده است. می‌گویند اگر کامل به یکی از این دو معنا نیست که اسفار اربعه وی تکمیل باشد یا لااقل به فناء یعنی آخر سفر اول رسیده باشد، لااقل باید از طرف انسان کاملی مجاز \{به دستگیری\} باشد، مانند مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی (رحمة‌الله‌علیه) با اینکه کامل نبود از طرف مرحوم قاضی اجازه داشت. گفته بود من دستگیری کنم! آقای قاضی فرموده بودند: «تو شاگرد قبول کن، به عهده ما، ما تربیت و امداد می‌کنیم.»\\ اما در عرفان منفی، اصلاً چنین تأکیدی نیست یا مفهوماً یا مصداقاً؛ یعنی یا اصلاً بر کمال استاد تأکید نمی‌ورزند یا در تعیین مصداق دقت نمی‌کنند قبلاً عرض کردم که پدر مرده است فرزند چهارده‌ساله‌اش را جای او گذاشته‌اند یا برادر مرده است برادرش را جایگزین او می‌کنند. \item "وحدت وجود" در عرفان منفی این نظریه غلط یا ناقص تعبیر می‌شود. در بسیاری از رشته‌های تصوف و عرفان، از حلول، اتحاد، جهان خدایی و امثال‌ذلک سر در می‌آوریم و این مال همان تقریر غلط این نظریه است. اما در عرفان مثبت چنین نیست، مرحوم سید احمد کربلایی (رحمةالله‌علیه) در هفت نامه می‌خواهد به‌مثل مرحوم شیخ محمدحسین غروی اصفهانی (کمپانی) بگوید آنچه که از "وحدت وجود" می‌فهمی نادرست است و این حرف عرفا نیست. یعنی آن قدر بحث دقیق و سنگینی است که مثل مرحوم شیخ محمدحسین غروی اصفهانی (کمپانی) مطلب را مشکل دارد. بعدها یکی از شاگردان مرحوم آقای قاضی آمده ساعت‌ها با او بحث کرده تا او مطلب را گرفته و فهمیده است. در عرفان منفی چنین نیست، اصلاً مسئله جدی تلقی نمی‌شود، لذا سر از حرف‌ها و مباحثی در می‌آورد که اصلاً در شأن عرفان نیست. \end{enumerate} \begin{center} {\Large پرسش و پاسخ} \end{center} \textbf{دکتر عباس جوارشکیان:}\\ \\ از دیگر مسائل در عرفان منفی که خیلی در فرقه‌ها، مورد ابتلا است، دعوت به خود است. بزرگان فرمودند اگر کوچک‌ترین شائبه دعوت به خود باشد، اگر منحرف هم نباشد، قطعاً به انحراف کشیده خواهد شد و متأسفانه غالب کسانی که آن‌ها را متصل به عرفان منفی می‌بینیم، این مشکل را دارند و یا حداقل در بخشی از آن‌ها در بیاناتشان این شاخصه خیلی مهم است.\\ نکته دوم که باز خیلی مبتلا به است ادعای وساطت است. در عرفان منفی، ضرورت وجود واسطه بین انسان با خدا و بین انسان با معصوم که متأسفانه موجب بسیاری از رفتارهای مشرکانه شده است. مثلاً می‌گویند رفتی خدمت امام معصوم، خودت که قابلیت نداری با امام معصوم حرف بزنی، اینجا استادت را در نظر بیاور و یا وقتی می‌خواهی نماز بخوانی چهره استاد را در نظر بیاور... . \\ \\ \textbf{استاد رضایی تهرانی:}\\ \\ راجع به این نکته توضیحی بدهم که شاید نیاز به توضیح داشته باشد:\\ در ارتباط با وساطت با خدا معمولاً هم همین را می‌گویند که هیچ واسطه‌ای بین عبد و رب نیست. اما اهل معرفت در مورد استفاده از معصوم یک تعبیری دارند، حتی عرفایی که ما عرفان آن‌ها را عرفان مثبت می‌دانیم مثل مرحوم بحرالعلوم، مثل سلسله مرحوم مولی حسینقلی همدانی و امثال‌ذلک که می‌گویند به‌خاطر قوت آنچه که از معارف علمی و عملی از امام معصوم (سلام‌الله‌علیه) نشر پیدا می‌کند، گاه گرفتن اینها به‌صورت مستقیم توسط سالک، مقدور نیست؛ یعنی باید یک مقدار رقیق شود و این کار را استاد انجام می‌دهد، به این معنا که به‌صورت فیلتر عمل می‌کند که \{از امام معصوم علیه‌السلام\} می‌گیرد و \{به شاگردان خود\} می‌بخشد. مرحوم بحرالعلوم این را تصریح دارند، نمی‌خواهند بگویند انسان نمی‌تواند با امام‌زمان ارتباط مستقیم داشته باشد، می‌گویند همه با امام‌زمان ارتباط مستقیم دارند و به مقداری هم که کشش دارند دریافت می‌کنند، اگر آن چیزی که دارد صادر می‌شود در حدی قوی باشد که این کشش و این تحمل در وجود او نباشد، تعبیرشان این است که می‌گویند: «سالک بر شهپر استاد سوار می‌شود و سیر می‌کند» و لذا این لیاقت را پیدا می‌کند که بگیرد. به‌نوعی به این‌گونه واسطه‌گری تصریح دارند و می‌پذیرند و مانعی هم ایجاد نمی‌کند. مثلاً مرحوم آقای قاضی شاگردی به نام آقا شیخ محمدتقی آملی دارند (شیخ محمدتقی آملی از بزرگان تهران است و سپس مرجع تقلید شد و استاد آقای جوادی آملی و علامه حسن‌زاده آملی است و شخصیت خیلی بزرگی است)، ایشان مدتی از مرحوم آقای قاضی تقاضا می‌کردند به من ذکری یاد بدهید که امام‌زمان (علیه‌السلام) را ببینم. آقای قاضی هم به ایشان وردی یاد می‌دهند، شب چهارشنبه‌ای با حضرت در مسجد سهله ملاقات می‌کنند.\\ حضرت تصمیم می‌گیرند به‌طرف او بیایند. هرچه امام نزدیک می‌شدند، تپش قلب او بیشتر می‌شد در حدی که مثلاً ده متر مانده بوده، حضرت را به قسم‌های جلاله قسم می‌دهد که آقا نزدیک‌تر نشوید من می‌میرم. فردای آن روز که خدمت آقای قاضی می‌رسند، بدون اینکه چیزی گفته باشند، آقای قاضی می‌فرمایند: «بعضی به ما اصرار می‌کنند که ما می‌خواهیم امام‌زمان (علیه‌السلام) را ببینیم؛ ولی وقتی می‌بینند طاقت ندارند، اینکه رویت ظاهری است، تو بنگر معارف باطنی را.»\\ این «تو بنگر معارف باطنی را» یعنی همان وساطت‌کردن که این مقدار ظاهراً می‌تواند قابل‌دفاع باشد.\\ \\ \textbf{دکتر عباس جوارشکیان:}\\ \\ فرمایش شما کاملاً متین است، منتها عرض بنده این بود که این وجهی که فرمودید، به لحاظ تکوینی است که همین نظام در واقع علّی و سببی هست و چه ما بدانیم و چه ندانیم قاعدتاً هم این اتفاق خواهد افتاد و نه‌تنها ذوات مقدسه معصومین این‌چنین هستند، انبیای الهی، مؤمنین و صالحان نیز در واقع محل فیض پروردگار هستند، ولی در مقام تشریع و توجه به امام معصوم (علیه‌السلام) واسطه‌ای نیست. ما مثلاً حرم حضرت علی بن م(علیه‌السلام)وسی الرضا (علیهماالسلام) که مشرف می‌شویم مستقیماً با خدا صحبت می‌کنیم که خدایا این امام معصوم (علیه‌السلام) را شفیع من قرار بده، یک چنین درجه‌ای؛ یعنی قطعاً رابطه ما با خدا نزدیک‌تر است از رابطه ما با معصوم؛ لذا آنجا از خداوند می‌خواهیم ایشان را شفیع ما قرار بده. درعین‌حال باورش به صفتی که مذموم است نمی‌باشد.\\ \\ \textbf{ استاد رضایی تهرانی:}\\ \\ بله! نظیرش را ما در زیارت عاشورا داریم که به امام معصوم می‌گوییم ما از طرف خدا داریم به تو سلام می‌کنیم می‌گوییم: {\large «عَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً {\Large{23}}»،} نمی‌گوییم: {\large «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ»،} و این دو تا مقام است. یک موقع من دارم به امام حسین سلام می‌دهم و می‌گویم: {\large «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ {\Large{24}}»،} ولی یک موقع من می‌گویم من بار سلام خدا را به تو، به دوش می‌کشم که این خیلی مقام است: {\large «َعَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً»،} که یعنی {\large «سَلَامُ اللهِ مِنِّی عَلَیکَ.»}\\ این مال همان احساس قربی است که انسان در مقام زیارت به خدای متعال می‌کند، در حدی که زبانش گویا \{و باز\} می‌شود و این‌طور می‌تواند به زبان بیاورد.\\ \\ \textbf{ یکی از حضار:}\\ \\ درباره عرفان منفی که شما سخن گفتید، ظاهراً برخی از این شاخه‌های عرفان ضاله یا عرفان منفی، سالک خود را به یک قناعت و در واقع ارضائی می‌رساند، چطور می‌شود او را توجیه کرد که تو هنوز ارضاء نشدی؟ یعنی چطور می‌شود او را از تمام لذایذی که از این عرفان ضاله برده، تخلیه کرد؟\\ \\ \textbf{ استاد رضایی تهرانی:}\\ \\ خدای متعال این‌گونه در تکوین و در نظام علّی و معلولی قرار داده است که مثلاً استامینوفن تب‌بر است. در روایات ما آمده که نفس مخالفت با نفس آثاری دارد. این کارهایی که بعضی از هندی‌ها می‌کنند هیچ صبغه دینی ندارد، مثلاً گاوپرست است، ولی ازآنجاکه خدای متعال، مخالفت با نفس را در جهان تکوین باعث تقویت نفس قرار داده و تقویت نفس نوعی اعتمادبه‌نفس، اطمینان به نفس و تمایز از دیگران ایجاد می‌کند، سبب ارضاء می‌شود. منتها این ارضاء، ارضائی ناقص است و لذا اگر یک آدم صاحب‌نفسی با همین فرد روبه‌رو شود، آنچه را که از او دارد می‌گیرد و می‌بیند دستش خالی است. - احمد آقا فرزند مرحوم انصاری همدانی (ره) که اکنون در قید حیات هستند، می‌گفتند: «درویشی در همدان با من آشنا شد که آدم عجیب‌وغریبی بود، وقتی می‌خواست با من ملاقات کند، از زمین می‌جوشید و بعد هم که حرفش تمام می‌شد، نیست می‌شد. یک روز این درویش به من گفت احمد آقا می‌خواهم تو را به مکه ببرم؟ می‌آیی برویم؟ گفتم من پول ندارم. گفت از راه غیرعادی می‌خواهیم برویم. گفتم من مانعی ندارم، فقط باید به پدرم بگویم. به پدرم آقای انصاری گفتم آقا این درویش می‌خواهد من را به مکه ببرد، ایشان فرمودند مانعی ندارد، فقط بیاید من او را ببینم، بعد بروید. فردای آن روز مرا در خیابان دید، گفتم پدرم گفتند بیا من تو را ببینم، بعد بروید، قبول کرد. به‌طرف خانه حرکت کردیم حدود سی، چهل متر مانده بودیم برسیم، ایشان ایستاد و گفت من نمی‌آیم. گفتم چرا نمی‌آیی؟ گفت به‌خاطر اینکه بابای تو خیلی قوی است، اگر من بیایم، هر چه دارم از من می‌گیرد و رفت غیبش زد.» من ماجرا را خدمت پدرم عرض کردم، آقای انصاری فرمودند: «خوب فهمیده و درست گفته است، هر چه داشت از او می‌گرفتم، ولی چیزهایی که به او می‌دادم شیرین‌تر بود.»\\ این به لایه‌های وجودی انسان برمی‌گردد. واقعاً مخالفت با نفس و ریاضت‌ها، بخشی آرامش می‌آورد، اما هم موقت است و هم ناقص است. چطور می‌شود این را از او گرفت؟ با ارائه یک نسخه‌ای که بتواند رقابت کند. \\ اینکه می‌گوییم در عرفان اسلامی باید ایجابی کار کنیم، مراد ما این است که من اگر بتوانم یک نسخه قابل‌رقابت تجربه شده در مقابل او بگذارم، یقیناً اگر بخواهد به کمال برسد و اهل کمال باشد، آن را کنار می‌گذارد و به این می‌چسبد.\\ \\ \textbf{حجت‌الاسلام حمید اسمعیلی:}\\ \\ این تفاوت‌ها و اصولی که بیان فرمودید و استقرایی که داشتید، از برخی از عرفا و بزرگان، این شائبه و تصور را ایجاد می‌کند که این نقدها به خود عرفای بزرگ و به نام که از بزرگان عرفان حساب می‌شوند و بعضاً سردمداران عرفان نیز هستند مثل جناب محی‌الدین، جناب ملاصدرا و امثالهم، این اشکالات بعضاً به خود این افراد نیز برمی گردد و قاعدتاً امثال شما نباید با این افراد مخالفتی داشته باشید. نقد شما در صحبت‌ها بیشتر به تصوف و صوفیه و شاید بعضاً به تفکیک می‌خورد، ولی گوشه‌ای از آن‌ها، این‌چنین افراد را در بر می‌گیرد.\\ آیا مقصود شما میانه‌روی در عرفان بود؟ تعدیل در عرفان و نه افراط؟ و آن افرادی که نام بردم شاید افراط داشتند و لذا مثلاً مورد شش، هفت و هشت، تأویل‌گرایی نصوص شریعت را توجیه نمی‌کردند، مبدأ تصوری تصدیقی سلوک و چند مورد دیگر که اینها را شامل آن‌ها می‌شود به‌خاطر افراطشان بود، ولی مثلاً صاحب الطریق الی الله مرحوم بحرانی که شما هم قبول دارید که ایشان خیلی متعادل بودند، این اصولی که می‌فرمایید در امثال ایشان پیاده می‌شود و کسانی که راه ایشان را رفتند، معتدل بودند و نه این‌طور که هر بزرگ عارف‌مسلکی که در ظاهر با همین مسلک است، یعنی مسلک ایشان را داریم پیش می‌رویم، باز شامل آن‌ها هم نشود. \\ \\ \textbf{استاد رضایی تهرانی:}\\ \\ نقدها دو گونه بود، برخی نقدها به کلیت یک جریان تصوف یا عرفان برخورد می‌کرد، برخی از نقدها به پاره‌ای از عملکردهای دیگران. آنچه که شما اشاره فرمودید درست است. برخی از نقدها مثلاً به بعضی از عملکردهای ابن عربی برخورد می‌کند، مثل تأویل‌گرایی افراطی زیرا موارد متعددی در آثار ایشان داریم که مورد قبول نیست. پس در حقیقت دو جور نقد بود من تفکیک نکردم و در ابتدا هم گفتم من تقسیم نمی‌کنم، تفکیک نکردم، پاره‌ای از نقدها به کلیت یک جریان عرفانی گره می‌خورد، مثلاً فرض کنید هر کدام از فرقه‌های گنابادی، یا ذهبیه یا نقشبندیه یک بخش از آن‌ها شامل این نقدها می‌شود. اگر بخواهم به مصادیق اشاره کنم، گستره مطالب بسیار زیاد می‌شود؛ لذا اگر بخواهیم نسبت به آینده کاری انجام بدهیم، هم توصیف از باب حدس است و هم توصیه است که چه باید کرد. اما نسبت به گذشته فقط داریم توصیف می‌کنیم. ما با یک تراثی روبه‌رو هستیم داریم این تراث را نقد می‌کنیم. نقد هم یعنی بررسی؛ در بررسی می‌بینیم بسیاری از این فرقه‌ها در کلیت خود، مشکلات فراوانی دارند که به عرفان منفی دچار شدند که اینها هم {\large «"علی سبیل مانعة الخلو"»} است؛ یعنی ممکن است یک فرقه‌ای پنج تا از اینها، یک فرقه‌ای ده تا از این‌ها، و همین‌طور مختلف است. اما سایر بزرگانی که ما به آن‌ها اعتقادی داریم، نخواستیم کلیت مسیرشان را نقد کنیم ولی می‌خواستیم بگوییم بعضی از این اشکالات به برخی از عملکردهای آن‌ها ورود پیدا می‌کند. \begin{center} {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد.»} \end{center} \newpage \begin{center} {\Large{فهرست منابع}} \end{center} \begin{enumerate} \item علی بن ابی‌طالب (ع)، امام اول، آمدی، عبدالواحد بن محمد، و رجایی، مهدی. ۱۴۱۰-۱۹۹۰. غررالحکم (تصحیح رجایی). ۱ ج. قم - ایران: دار الکتاب الإسلامي، ص 86. \item Paradox. \item صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی‌طالب (ع)، امام اول. ۱۴۱۴. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة، ص 43. \item برای مطالعه بیشتر ر ک به خسروپناه، عبدالحسین. ۱۴۰۰. سکولاریسم نقابدار (تبیین انتقادی دین شناسی عبدالکریم سروش). ۱ ج. تهران ایران: مجلس شورای اسلامی. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد، ص 208. \item برخی از این تعبیر به عنوان حدیث یاد کرده اند؛ برای یافتن نسخه خطی ر ک به صدرایی خویی، علی. ۱۳۸۲. فهرستگان نسخه‌های خطی حدیث و علوم حدیث شیعه. ۱۲ ج. قم - ایران: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر، صص 490 و 491. \item سوره آل‌عمران، آیه ۱۹. \item در حقیقت مقصود، بررسی تراث عرفانی ما است. البته تراث به معنای عام: مکتوبات، رفتارها، افکار. \item سوره حجر، آیه 99. \item عارف بزرگ همدانی که قبر ایشان هم در بهار همدان است و به این مشهور است که اگر کسی به زیارت قبرش برود، پذیرایی می شود و تجربه هم شده و همینطور است. \item سنن الْنَّبِيّ الأكرم (عليهما السلام): ج 4:20؛ به نقل از سند، محمد، و زبیدی، رافد. ۱۳۹۴-۱۴۳۶. التوحید فی المشهد الحسینی و انعکاسه علی خارطة مسؤولیات العصر الراهن. ۱ ج. کربلای معلی عراق: العتبة الحسينية المقدسة. قسم الشؤون الفکریة و الثقافیة، ص 184. \item حر عاملی، محمد بن حسن، حسینی جلالی، محمدرضا، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۶. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة. ۳۰ ج. قم - ایران: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ج 27، ص 142. \item برای مطالعه بیشتر ر ک به حسین، تابنده گنابادی، «رساله رفع شبهات»، 1 ج. \item سوره طه، آیه 5. \item ترمذی، محمد بن عیسی، و شاکر، احمد محمد. ۱۴۱۹-۱۹۹۹. سنن الترمذي (العلل الصغير). ۶ ج. قاهره - مصر: دار الحدیث، ج 5، ص 133. \item برای مطالعه بیشتر ر ک به ابن عر‌بی، محمد بن علی، مزیدی، احمد فرید، مهائمی، علی بن احمد، و قاری، ابراهیم بن عبدالله. ۱۴۲۸-۲۰۰۷. خصوص النعم في شرح فصوص الحکم. ۱ ج. بیروت - لبنان: دار الکتب العلمية، ص 303. \item غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 1، ص 89-90. \item نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند، و شبیه شنل که خواص، مشایخ، یا زردشتیان بر دوش می‌انداختند؛ ردا؛ فرهنگ عمید، واژه طیلسان. \item غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 298. \item عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ‌: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ سَبْعِينَ حَدِيثاً لَمْ أُحَدِّثْ بِهَا أَحَداً قَطُّ وَ لاَ أُحَدِّثُ بِهَا أَحَداً أَبَداً فَلَمَّا مَضَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثَقُلَتْ عَلَى عُنُقِي وَ ضَاقَ بِهَا صَدْرِي فَأَتَيْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أَبَاكَ حَدَّثَنِي سَبْعِينَ حَدِيثاً لَمْ يَخْرُجْ مِنِّي شَيْ‌ءٌ مِنْهَا وَ لاَ يَخْرُجُ شَيْ‌ءٌ مِنْهَا إِلَى أَحَدٍ وَ أَمَرَنِي بِسَتْرِهَا وَ قَدْ ثَقُلَتْ عَلَى عُنُقِي وَ ضَاقَ بِهَا صَدْرِي فَمَا تَأْمُرُنِي فَقَالَ يَا جَابِرُ إِذَا ضَاقَ بِكَ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‌ءٌ فَاخْرُجْ إِلَى اَلْجَبَّانَةِ4وَ اِحْتَفِرْ حَفِيرَةً ثُمَّ دَلِّ رَأْسَكَ فِيهَا وَ قُلْ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ بِكَذَا وَ كَذَا ثُمَّ طُمَّهُ5فَإِنَّ اَلْأَرْضَ تَسْتُرُ عَلَيْكَ قَالَ جَابِرٌ فَفَعَلْتُ ذَلِكَ فَخَفَّ عَنِّي مَا كُنْتُ أَجِدُهُ؛ غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 8، ص 157. \item Apartheid. \item دیوان حافظ، غزل شماره 250. \item ابن سینا، حسین بن عبد الله. بدون تاریخ. الاشارات و التنبیهات (انتزاعي). ۱ ج. قم - ایران: دفتر نشر الکتاب، ص 147. \item . امینی، عبدالحسین، و ابن‌قولویه، جعفر بن محمد. ۱۳۵۶. كامل الزيارات. ۱ ج. نجف اشرف - عراق: المطبعة المبارکة المرتضویة، ص 176. \item امینی، عبدالحسین، و ابن‌قولویه، جعفر بن محمد. ۱۳۵۶. كامل الزيارات. ۱ ج. نجف اشرف - عراق: المطبعة المبارکة المرتضویة، ص 176. \end{enumerate} \end{document}