\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم\\
\vspace*{5mm}
بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «الحَمدُ للّهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسولِ الله وَ آلِهِ آلِ الله وَ اللَّعْنُ عَلی أعْدائِهم أعداءِ اللهِ إلي یَوْمِ لِقاءِ الله؛»}
\end{center}
{\large «قال الامام جعفر الصادق علیهالسلام: اَلْعَارِفُ شَخْصُهُ مَعَ اَلْخَلْقِ وَ قَلْبُهُ مَعَ اللَّهِ لَوْ سَهَا قَلْبُهُ عَنِ اللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ لَمَاتَ شَوْقاً إِلَيْهِ وَ اَلْعَارِفُ أَمِينُ وَدَائِعِ اللَّهِ وَ كَنْزُ أَسْرَارِهِ وَ مَعْدِنُ أَنْوَارِهِ وَ دَلِيلُ رَحْمَتِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَطِيَّةُ عُلُومِهِ وَ مِيزَانُ فَضْلِهِ وَ عَدْلِهِ قَدْ غَنِيَ عَنِ اَلْخَلْقِ وَ اَلْمُرَادِ وَ اَلدُّنْيَا وَ لاَ مُونِسَ لَهُ سِوَى اللَّهِ وَ لاَ نُطْقَ وَ لاَ إِشَارَةَ وَ لاَ نَفَسَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لِلَّهِ وَ مِنَ اللَّهِ وَ مَعَ اللَّهِ فَهُوَ فِي رِيَاضِ قُدْسِهِ مُتَرَدِّدٌ وَ مِنْ لَطَائِفِ فَضْلِهِ مُتَزَوِّدٌ وَ اَلْمَعْرِفَةُ أَصْلٌ فَرْعُهُ اَلْإِيمَانُ {\Large{1}}.»}\\
نخستین کشف مرحوم قاضی (ره) بهعنوان یک انسان کامل و یک انسان الگو در مسائل روحی و معنوی، به برکت امام رضا (علیهالسلام) صورت پذیرفته است و قضیه ازاینقرار بوده که شخصی که شغل وی حلبیسازی بوده است بهعنوان زائر خدمت امام رضا (علیهالسلام) مشرف میشود؛ اما گذرنامه او با مشکل برخورد میکند، این فرد مضطر و متحیر در صحن امام رضا (علیهالسلام) مینشیند، مرحوم قاضی (ره) او را میبینند و وجه اضطرار او را میپرسند. پس از آگاهی از مشکل گذرنامه، مرحوم آقای قاضی پیگیری میکنند و با ارتباط با اداره گذرنامه، مشکل آن فرد را حل نموده و وی به عراق باز میگردد. در عراق و شهر نجف داستان خود را برای دیگران بازگو میکند و آنها نیز اظهار میدارند که آقای سید علی قاضی جایی نرفتهاند و در این مدت در نجف بودهاند. مسئله به گوش خود مرحوم آقای قاضی میرسد و ایشان نیز بهشدت انکار میکنند. انکار ایشان و اصرار جناب جواد سمکری باعث میشود عدهای از افاضل نجف در آن زمان - که در رعیل اول شاگردان مرحوم آقای قاضی هستند - به بزرگی و بزرگواری او پی برده و از ایشان تقاضای درس اخلاق کنند که همان درس اخلاق موجب پیریزی مکتب مرحوم قاضی در نجف شد که چند دوره شاگردان را به خود دید.
بنابراین، کشف مرحوم آقای قاضی بهعنوان یک پیر طریقت و استاد راه خدا از برکات قبر مطهر علی ابن موسی رضا (علیهالسلام) است؛ لذا شایسته است در شهر مقدس مشهد و در جوار مضجع مقدس علی ابن موسی الرضا (علیهالسلام) مجالسی که میتواند در تبیین شخصیتی مرحوم قاضی، قدمی هر چند کوچک بردارد، به طور متعدد برگزار شود.
\begin{center}
خبرت هست که آن طاق معلی افتاد
\hspace*{2.7cm}
ناگهان کنگره سنگی کسری افتاد
\end{center}
\begin{center}
خبرت هست ستونهای یهودا افتاد
\hspace*{2cm}
خبرت هست هُبَل خرد شد، عُزّی افتاد
\end{center}
\begin{center}
خبر این است زمین پر شده از آب حیات
\hspace*{1.7cm}
آی بر احمد و بر آل محمد صلوات
\end{center}
\begin{center}
یک نفر آمده تا بار جهان بردارد
\hspace*{3.7cm}
پرده از منظره باغ جنان بردارد
\end{center}
\begin{center}
تا که از گُرده ما یوغ گران بردارد
\hspace*{3.4cm}
از کران تا به کران بانگ اذان بردارد
\end{center}
\begin{center}
آخر از سمت خدا آنکه نیامد آمد
\hspace*{3.4cm}
چهارده تَن همه با نام محمد آمد {\textbf{2}}
\end{center}
در این جلسه بنا دارم به زندگی مرحوم آقای قاضی رضوان الله تعالی علیه به روایت فرزند ایشان مرحوم آقای سید محمدحسن قاضی بپردازم. موضوع مورد بحث را با ذکر پنج مقدمه آغاز مینمایم و بعد مطالبی را در ارتباط با موضوع اصلی ذکر میکنم.
\begin{center}
{\large ضرورت بحث}
\end{center}
مقدمه اول در ارتباط با این است که چه ضرورتی دارد ما به زندگی بزرگانی مانند مرحوم قاضی بپردازیم؛
ابتدا خاطرهای را در این باره ذکر کنم و بعد به طرح ضرورت بحث بپردازم.
روزی بنده از مرحوم علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی پرسیدم که چه ضرورتی دارد که ما سیره ائمه اطهار (علیهمالسلام) را بررسی کنیم و حال این که خود آن بزرگواران فرمودهاند سیره ما سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، بنابراین بهتر نیست که ما به سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بهجای سیره امام صادق، امام رضا و امام جواد (سلاماللهعلیهم) بپردازیم؟\\
ایشان فرمودند ضرورت بحث در سیره اولیا، سه جهت دارد:
\begin{enumerate}
\item
اول، تبیین این موضوع که تنها اهلبیت (علیهمالسلام) ملتزم به سیره نبوی بودهاند، نه غاصبان خلافت و نه مدعیان دروغین.\\
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است که زهد نبوی دارد و هنگام ارتحال، داراییاش فقط هفتصد درهم است، نه طلحه که طلاهای او را پس از مرگ با تبر میشکنند تا تقسیم کنند.
\item
دوم، سیره اهلبیت (علیهمالسلام)، متضمن بخشهای ناگفته سیره نبوی است، مانند عملکرد متفاوت علی ابن ابیطالب (علیهالسلام) در دو جنگ جمل و صفین که در جنگ جمل بهگونهای عمل میکنند و در صفین بهگونهای دیگر. علمای اهلسنت خود معترف هستند اگر این عملکرد علوی نبود، ما این بخش سیره را کشف نمیکردیم.
\item
سوم، تبیین جزئیات سیره نبوی در مواردی که به کلیات بسنده شده است.
\end{enumerate}
در این مقام هفت علت برای ضرورت بحث در سیره اولیا ذکر میکنم؛
\begin{enumerate}
\item
نشاندادن برتری مکتب تربیتی و انسانساز اسلام و تشیع است؛\\
افراد و مکاتب بسیاری در عالم، ادعای تربیت و انسانسازی دارند، اما با بررسی زندگی اولیا، برتری مکتب تربیتی اسلام و تشیع را ارائه میکنیم.
\item
اثبات امکان وقوعی و بلکه وقوع دستیابی به مراحل عالی کمال، در غیرمعصومین (علیهمالسلام).
\item
نقد عملی انحرافات فکری گروههای منحرفی مانند شیخیه که به ارکان اربعه قائل شدند و گفتند رکن رابع در رکن ثالث و رکن ثالث در رکن ثانی و رکن ثانی در رکن اول فانی است و اینگونه نیست که دست هر انسانی به خداوند برسد؛\\
وقتی مشخص شد آقای قاضی کوهی از توحید بودند و حدود سی یا چهل سال با فنا و بقا سپری کردند، معلوم میشود ادعای این گروهها و نحلهها درست نیست.\\
خداوند مرحوم شیخ انصاری را رحمت کند، از ایشان پرسیده بودند که نظر شما درباره رکن رابع چیست؟ ایشان پس از تأملی فرموده بودند: مرحوم محقق در شرایع فرموده است:
{\large «الرکن الرابع فی النجاسات {\Large{3}}.»}
\item
الگوسازی و نمادسازی برای تمام امت بهویژه طلاب؛\\
مرحوم قاضی با آن عائله سنگین، بهسختی زندگی میکردند؛ اما درعینحال درس و بحث و مطالعه ایشان سر جای خود باقی بود.
\item
تقویت عملی معنویت در محیط جامعه؛\\
اگر ما اینها را مطرح کنیم و سر دست بگیریم، سبب نوعی تقویت عملی معنویت در سطح جامعه است.\\
بنده از مرحوم آیتالله بهجت شنیدم که فرمودند: «خواندن، قرائت و بررسی زندگی اولیای الهی، خودش یک درس اخلاق است.»
\item
جلوگیری از تکبعدی جلوهکردن دین و محدودشدن دین به فقه و ظاهر دین؛\\
مرحوم علامه طباطبایی در الرسالة و الولایة ثابت کردهاند:
{\large «انّ لظاهر هذا الدّین باطناً {\Large{4}}.»}
دین باطن دارد که به آن هم باید پرداخت.\\
بنابراین، ترویج این شخصیتها سبب جلوگیری از تکبعدی جلوهکردن دین میشود.
\item
مقابله ایجابی و مثبت با عرفانهای نوظهور و وارداتی است که این امر به امروز ما بسیار ارتباط دارد؛
\end{enumerate}
\begin{center}
{\large چالشهای بحث}
\end{center}
اکنون به مقدمه دوم، مشکلات بحث میپردازم.
بررسی زندگی اهلدل و عرفا مشکلات و موانعی دارد که به اهمّ آنها اشاره میکنم.
\begin{enumerate}
\item
مشکل اول به لفظ در نیامدن مقامات اولیا است.
ما در مورد مرحوم قاضی (ره) چه بگوییم؛\\
هر کسی از ظن خود شد یار من\\
از درون من نجُست اسرار من\\
در نیابد حال پخته، هیچ خام\\
پس سخن کوتاه باید والسلام {\textbf{5}}\\
یکی از عزیزان شاگردان مرحوم آقای بهجت میگفتند که ایشان فرمودند: «من از زندگی مرحوم آقای قاضی چیزهایی درک کردم که آقای طباطبایی درک نکردند و آقای طباطبایی از آقای قاضی چیزهایی درک کردند که من درک نکردم.»\\
آن قدر آن وجود وسیع است که هر یک از این دو استعداد بزرگ، چیزهایی درک کرد که دیگری نفهمید.
یا مرحوم علامه حسینی طهرانی در کتاب روح مجرد در مورد آقای حداد نوشتند:
{\large «الحداد و ما ادراک ما الحداد {\Large{6}}.»}
مقام معظم رهبری فرمودند: «عارف بینظیر یا کمنظیر، نادره دهر.»\\
مرحوم آقای بهاری در تذکرة المتقین بهصراحت فرمودند: «اینگونه مسائل، علی ما هو حقه، بیان لفظی ندارد و هر چه بگوییم همراه با نوعی استعاره و تشبیه است {\textbf{7}}.»
\item
مشکل دوم این است که اگر هم بخواهد و بتواند به لفظ در بیاید مخاطب، تاب شنیدن ندارد. \\
حضرت امیر (علیهالسلام) کمی پرده را در خطبه همام برداشت،
{\large «فَصَعِقَ هَمّامٌ صَعْقَةً كانَتْ نَفْسُهُ فيها {\Large{8}}.»}\\
امام باقر (علیهالسلام) هفتاد هزار حدیث به جابر بن یزید جوفی آموختند و فرمودند: «اگر یکی از آنها را به هر کس بگویی لعنت خدا و ملائکه و پیامبران بر تو باد {\textbf{9}}.»
\item
مشکل سوم برای طرح این مباحث، کژتابی فهم کوتهنظران است. بزرگان فرمودند: «فهمیدن حرف عرفا مخ میخواهد.»\\
اینقدر عرفا فریاد زدهاند و باز هم دارند فریاد میکشند که وحدت شخصی وجود، حلول و اتحاد نیست؛ ولی همچنان عدهای، توحید عرفانی را خدا عالمی و جهان خدایی تفسیر کردند.\\
چه تعداد اهل معرفت را از دم تیغ گذراندند!\\
مرحوم علامه حسینی طهرانی و علامه طباطبایی میفرمودند که یکی از برکات تمدن غربی این بود که بساط عارف کشی و صوفی کشی بر افتاد که اگر این آزادی نبود، امروز نیز شاهد همان بساط بودید.
\item
مشکل چهارم خلط عرفان و عارفان حقیقی با عرفان نمایان و عارف نمایان است.\\
از قرن نهم به بعد، افرادی داریم که به نام عرفان سروصدای فراوان ایجاد کردهاند؛ اما دغلباز و دکاندار هستند. فردی مسئول دفتر فرح پهلوی بوده است، اکنون در آمریکا ادعای قطب بودن دارد!
\item
مشکل پنجم این است که این مباحث، پیش از انقلاب جدی گرفته نمیشد و از سوی دیگر این مباحث، پس از انقلاب به وادی سطحینگری، تذکرهنویسی و ذکر و توجه به خواب دچار شده است؛ بنابراین تحلیل عمیقی در این زمینه نداریم.
\end{enumerate}
\begin{center}
{\large روشهای شناسایی یک شخصیت}
\end{center}
مقدمه سوم در بیان این است که شناسایی یک شخصیت، به دو گونه مستقیم یا غیرمستقیم ممکن است.\\
مستقیم، به این صورت است که من با آن فرد مراوده داشته باشم. مثلاً آیتالله محمود قوچانی میفرمودند که ابوی ایشان چهارده سال خدمت مرحوم آقای قاضی بودهاند، بنابراین ایشان راوی هستند و میتوانند به طور مستقیم از زندگی مرحوم آقای قاضی روایت کنند.
غیرمستقیم نیز به این شکل است که یا از آثار علمی یا از آثار عملی استفاده کنند. آثار علمی یا مکتوب و یا ملفوظ و آثار عملی نیز یا کسان و خویشاوندان را شامل میشوند یا شاگردان و اساتید و دوستان.\
در مورد مرحوم آقای قاضی خود بنده با ایشان ارتباط مراودهای نداشتم و متأسفانه آثار ملفوظ و صوتی و تصویری نیز از ایشان - تا جایی که بنده میدانم - در دسترس نیست.\\
آثار مکتوبی از ایشان داریم که هیچ یک از آنها نیز در دسترس نیست.\\
حواشی بر فتوحات و حواشی بر مثنوی مولوی دارند که گفتهاند در اختیار مرحوم شیخ عباس قوچانی بوده است.\\
تفسیر قرآن کریم از آقای قاضی در کتابخانه بحرالعلوم نجف موجود است. اساتید و شاگردان ایشان نیز فراوان هستند.
آن چه من امروز در صدد بیان آن هستم، روایت زندگی مرحوم قاضی فقط از طریق فرزند ایشان جناب آقای حاج سید محمدحسن قاضی است.
\begin{center}
{\large شخصیتشناسی مرحوم حاج شیخ محمدحسن قاضی}
\end{center}
مقدمه چهارم، در شخصیتشناسی حاج شیخ محمدحسن قاضی است.
حاج سید محمدحسن قاضی که بنده نیز چند بار با ایشان ملاقات داشتهام فرزند پسر پنجم یا ششم مرحوم آقای قاضی و از همسر لاهیجانی ایشان هستند. طلبهای فاضل و باسواد و بهویژه در زمینه ادبیات عرب بسیار چیرهدست بودند و از این نظر خلف صالح پدرشان بودند و صفای نفس عجیبی نیز داشتند.\\
جناب آقا سید محسن ابطحی زمانی برای بنده نقل کردند که حضرت آیتالله نجابت برای ایشان نقل کرده بود که ما محضر مرحوم آقای قاضی بودیم که دیدیم ایشان به سجده رفتند و مشغول ذکری شدند که خیلی تند آن را میگفتند و ما متوجه مضمونش نمیشدیم و فقط چیزی شبیه "سید محمدحسن" از فحوای کلام پیدا بود. سجده که تمام شد پرسیدم آیا این ذکری جدید بود؟ فرمودند نه، خداوند فرزندی به بنده عنایت فرموده است که نامش را سید محمدحسن گذاشتهام و این فرزند بسیار صفای نفس دارد و دعای من این بود که أللهم إجعلنی مثل سید محمدحسن؛ خداوندا مرا مثل سید محمدحسن قرار ده.
ایشان بیست سال با پدرشان زندگی کردند و هم قبل از ارتحال و هم پس از ارتحال موردتوجه پدر بودند.
سید محمدحسن برای بنده نقل کردند که در نجف اشرف جشن غدیریه برگزار شد که قرار بود شعرا، اشعار خود را عرضه کنند. مرحوم آقای قاضی شعری گفتند و به من دادند و فرمودند سید محمدحسن این شعر را تکرار کن و آن جا بخوان. میفرمودند من کمسنوسال بودم، وارد جلسه شدم و مرحوم آقای قاضی به مسئولین گفتند که این پسر نیز شعری دارد که میخواهد بخواند. موافقت کردند و من روی سن رفتم و شروع به خواندن شعر کردم. هر یک بیت که میخواندم، حاضرین احسنت، احسنت میگفتند و من نیز که خردسال بودم گمان میکردم ایشان با دست اشاره میکنند که زودتر شعر را تمام کن و پایین بیا. شعر تمام شد و پایین آمدم و سر جای خود نشستم، بعد یکی آمد و ساعتی روی من انداخت و دیگری پارچهای روی من انداخت ـ رسم عربها این است که اینگونه هدیه میدهند - بعد فردی آمد و گفت پسر شعر را ببینم و شعر را از من گرفت. وقتی از مجلس بیرون آمدیم آقای قاضی به من فرمودند سید محمدحسن شعر را به من بده تا اصلاحی روی آن انجام دهم. عرض کردم آقا فردی شعر را از من گرفت و از نظر پنهان شد. فرمودند از همان جا که آمد، به همان جا رفت. یعنی شعر هم ازدسترفته بود.
آقا سید محمدحسن بعد از فوت هم مورد عنایت پدرشان بودند و تا این اواخر داستانها داشتند که یکی دو نمونه را ذکر میکنم.
فرمودند من میخواستم حج مشرف شوم؛ اما از هواپیما میترسیدم. دوست دکتری داشتم، قرصی به من داد و گفت این را پیش از پرواز بخور - ظاهراً قرص خواب بوده است - ایشان فرمودند من قرص را گرفتم؛ اما فراموش کردم آن را بخورم و یک ساعت پس از پرواز خوردم، در نتیجه وقتی به فرودگاه جده رسیدیم خوابم گرفت و گوشهای سرم را روی چمدان وسایل گذاشتم و خوابم برد. وقتی بیدار شدم دیدم قافله رفته است و من جا ماندهام، سپس دیدم یکی از شاگردان مرحوم آقای قاضی که در کاروان بود، بازگشته و دنبال من آمده است. پرسیدم چه شده است؟ گفت ما سوار ماشین شدیم و رفتیم که بنده خوابم برد. مرحوم آقای قاضی به خوابم آمدند و با تغیّر فرمودند شما آمدهاید و آقا سید محمدحسن مرا تنها گذاشتهاید؟ برگرد و او را بیاور، او تنها است.
یک مورد دیگر فرمودند خدمت آقا سید احمد رفتم (عموی ایشان و برادر آقای قاضی در تبریز که ایشان نیز کراماتی داشتند؛ اما چندان شناخته شده نیستند) با ماشین حرکت کردم و چون جادههای آن زمان خراب بود اصلاً خوابم نبرد. به تبریز که رسیدیم از گاراژدار پرسیدم جایی وجود دارد که استراحت کنم؟ اتاق بالا را نشان داد، رفتم و مشغول استراحت شدم. وقتی منزل آقا سید احمد رسیدم ظهر شد. ایشان بهمحض این که در را باز کرد با تغیّر فرمودند من از صبح منتظر تو هستم، تا حالا کجا بودی؟ عرض کردم شما از کجا میدانستید بنده میآیم؟ گفتند برادرم آقا سید علی آقا این جا بود، گفت آقا سید محمدحسن دارد میآید، تحویلش بگیر.
این ارتباط تا آخر هم وجود داشت.
جناب آقای سید محمدحسن بهخصوص این اواخر از وصّافان مرحوم آقای قاضی بودند و توصیف گری ایشان نیز نسبتاً خوب بود.
مرحوم علامه حسینی طهرانی در وصف سید محمدحسن عباراتی دارند که برای بنده قابل توجه است. عبارات ایشان این است: «اما از آن جایی که ولد ارشد و افضل و اعلم آیتالله معظم و حجة الله مکرم الهی حضرت حاج سید میرزاعلی آقای قاضی اعلی الله مقامه المنیف، جناب محترم و سرور مکرم، فخر الفضلاء العظام و عماد العشیرة الفخام و سید البررة الکرام، ولد جسمانی و روحانی آن فقید، حاج سید محمدحسن قاضی طباطبایی ادام الله ایام ظلاله و برکاته {\textbf{10}}»؛ این اول عبارت است و آخر آن نیز میگویند: «{\large «لهذا امتثالاً لأمره»،} که در حقیقت، امر مرحوم والدشان است...».
تعبیرات را ببینید، ولد جسمانی و روحانی، ارشد و افضل و اعلم فرزندان مرحوم آقای قاضی که میگویند امر او امر پدرشان است و لذا کتاب روح مجرد را نوشتند که مقام معظم رهبری فرمودند:
«این کتاب تحفهای بود که آقای حاج سید محمدحسین برای ما گذاشتند و رفتند.»
بههرحال راوی، ایشان است و بنده از ایشان روایت میکنم. معمولاً بنده از سه طریق از ایشان روایت کردهام:\\
بخشی ملاقاتهای حضوری؛\\
بخشی از کتاب صفحات من تاریخ اعلام نجف الاشرف که این کتاب ده جلد است و داستانی دارد، نسخه اصلی آن دست من است که ایشان آن را برای چاپ به بنده سپرده است؛ اما متأسفانه هنوز موفق به چاپ آن نشدهام؛\\
و بخشی نیز از مصاحبههای ایشان در دست دارم.
\begin{center}
{\large کرامات منقول محمدحسن قاضی از پدر}
\end{center}
بنده یکی، دو خاطره از ایشان، با عنوان کراماتی که خود ایشان دیده است ذکر میکنم؛
مرحوم آقای قاضی ده پسر و پانزده دختر که برخی از پسرها و دامادها در کسوت روحانیت هستند؛ اما عجیب است که ظاهراً در میان اولادشان اهل سلوک به معنای خاص کلمه نداریم {\textbf{11}}.
مرحوم سید محمدحسن گفتهاند ما بچه بودیم از مکتب که برمیگشتیم، به کوچه و خیابان میرفتیم تا بازی کنیم و چون پابرهنه میرفتیم، پاهایمان کثیف میشد. یک شب من وارد خانه شدم، مادرم برای نماز خواندن سجاده انداخته بود، گفت سید محمدحسن نرو، گفتم نه باید بروم، جواب داد اگر بروی عقرب پایت را نیش بزند. بهمحض این که پایم را از در بیرون گذاشتم عقرب پایم را زد. برگشتم و شروع به گریه و زاری نمودم که مرحوم آقای قاضی وارد شدند و از علت گریه جویا شدند. خواهرم گفت میخواست برای بازی بیرون برود، مادر گفت نرو، رفت عقرب پایش را نیش زد. آقای قاضی نگاه تندی به همسر لاهیجانی خود انداختند و فرمودند تو نفرین کردی؟ حالا من درستش میکنم، انگشت پای چپ من را گرفتند، مختصری فشار دادند و خوب شد.
و اینکه نقل میکنند مادر ما بیسواد بود، به پدر ما مرحوم آقای قاضی گفت سالها است دارم در خانه تو خدمت میکنم، اما تو به من قرآن خواندن نیاموختی. مرحوم آقای قاضی فرمودند مشکلی نیست مصحف را بازکن و سر هر سطر صلواتی بفرست و بعد آن را بخوان. ایشان میفرمایند مادر ما قرآن را باز میکرد و سر هر سطری صلوات میفرستاد و آیه را میخواند. بعد ایشان نقل میکردند بعدها که من بزرگ شدم خدمت مادر میرسیدم و به او آیه میگفتم که این آیه در کدام قسمت قرآن است؟ قرآن را باز میکرد، صفحه و سطر را میآورد و آیه را نشان میداد.
و اما مهمترین کرامتی که از ایشان درباره پدر نقل شده است را ذکر میکنم، پیشازاین که این خاطره را نقل کنم باید توجه خواننده محترم را به این نکته جلب کنم که امروزه نهتنها سرتاسر کشور بلکه سرتاسر جهان، حرف از آقای قاضی است و مورد احترام فراوان میباشد و قبر ایشان تعمیر شده است، اما درگذشته اینطور نبوده و این بزرگان غربت و فلاکت زیاد کشیدهاند.
روزی مرحوم آقای انصاری همدانی مهمان حضرت آقای شیخ عباس قوچانی شدند، یکی از مراجع نجف که نمیخواهم نام ببرم آن روز نصف درس را در مذمت عرفان و تصوف سخن گفت (امروزه به برکت نهضت خمینی کبیر است که ما این وضعیت را داریم)، مرحوم سید محمدحسن میفرمودند همراه مرحوم والد (مرحوم آقای قاضی) در نجف راه میرفتیم و بنده بهخاطر احترام، پشت پدر حرکت میکردم، شیخی آمد و پرسید از کجا معلوم حرفهای تو درست باشد؟ من نمیتوانم اینها را بپذیرم، مگر این که از شخص شخیص امامزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بشنوم. ایشان فرمودند برویم! تا فرمودند برویم آقای سید محمدحسن فرمودند ناگهان دیدم دیگر شهری در کار نیست و مشغول قدمزدن درون بیابانی هستیم. همینطور که حرکت میکردیم، دیدم مقابل ما تپه مانندی و بلندایی است که جمعیت همینطور در حال رفتوآمد هستند. تا آن شیخ این صحنه را دید به آقای قاضی گفت آقا من عذر میخواهم، دیگر بیش از این پیش نمیروم، مرا برگردان. آقای قاضی فرمودند شما خودت خواستی به دیدار ایشان بروی!\\
گفت: ببخشید پشیمان شدم، بازگردیم. ایشان فرمود بسیار خوب و بعد دیدیم که دوباره در شهر نجف هستیم.
با وجود تمام این کرامات، همانطور که عرض میکردم مرحوم آقای سید محمدحسن بهظاهر اهل سلوک عملی نبودند، در کتابشان که الان دست من است نوشتهاند که آن قدر برخورد علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی، انسانی و اسلامی و عالی بود که من دغدغه پیدا کردم بروم شاگرد ایشان شوم. چنین تعبیری در زندگی ایشان وجود دارد، اما بیش از این چیزی نمیبینیم.
به همین جهت که ایشان به معنای خاص اهل سلوک خاص نبودند در برخی از نقلهای ایشان که از متفردات ایشان است باید بازخوانی صورت گیرد. یعنی برخی از نقلهای متفرد ایشان شاید احتیاج به معاضد و مساعد دارد تا به طور کامل پذیرفته شود. بنده در مجلسی که در کرج خدمت ایشان بودم، دیدم ایشان مثلاً نسبت به برخی از اموری که میان شاگردان آقای قاضی از مسلمات محسوب میشود، میخواستند تشکیک کنند. همچنین نسبت به بخشی از وصیتهای مرحوم آقای قاضی. البته همانطور که عرض کردم این را من حمل بر این کردم که ایشان به معنای خاص اهل سلوک نبودند.
پدر مرحوم آقای قاضی و اجدادشان، همه از بزرگان هستند و آقای سید محمدحسن نوشتهاند در تمام این خانواده، این نسب و شجرهنامه قاب شده و بهعنوان تبرک روی دیوار قرار داده شده است.\\
مرحوم آقای قاضی از سادات طباطبایی هستند و طباطباییها، سادات حسنی و حسینی (علیهماالسلام) هستند.
\begin{center}
نسب از دو سو دارد این نیکپی
\hspace*{2.5cm}
ز اسفندیار و ز کاووس کی {\textbf{12}}
\end{center}
مرحوم آقای سید حسین پدر میرزاعلی آقای قاضی در وادیالسلام نجف دفن هستند و عجیب این است که مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی فرمودهاند که ما تا اواخر عمر مرحوم آقای قاضی نمیدانستیم قبر پدر ایشان در وادیالسلام و در همان مکانی بوده است که مرحوم آقای قاضی معمولاً روزها میرفتند و مینشستند. پدر آقای قاضی شاگرد مرحوم آقای سید حسین قریشی، امام قلی نخجوانی، ملاحسین قلی همدانی و مرحوم آقای قاضی نیز شاگرد پدر خودشان بودهاند.
این که پدر مرحوم آقای قاضی، شاگرد ملاحسین قلی همدانی است از تصریحات جناب آقای سید محمدحسن است اگر چه در تذکرهها کمتر نوشته میشود. مرحوم آقای قاضی ظاهراً یک برادر و یک خواهر بیشتر ندارند.\\
برادر ایشان مرحوم آقا سید احمد اهل کمالات بودهاند و آقا سید محمدحسن میگویند من ایشان را دیدهام، گر چه عمهشان را ندیدهاند. کرامات متعددی هم از مرحوم آقا سید احمد نقل شده است.
مرحوم آقای سید علی قاضی پنج عیال دارند، چهار دائم و یک منقطعه.\\
همسر اول آقای قاضی، دخترعموی ایشان است و این نکته قابل توجه است. آقای سید محمدحسن از پدرشان نقل میکردند که من قصد کردم از بنی اعمام زوجه اختیار کنم (قاضیها در تبریز دو تیره بودند، یک عده، تیره شهید اول محراب و یک عده نیز تیره مرحوم آقای قاضی) آن تیره ثروت و مکنت داشتند؛ اما این تیره فقیر بودند آقا سید علی که خواستند از بنات اعمام خود (دختر عموهایشان) زن بگیرند. پدرشان فرمودند: پسر! آنها ثروت و مکنت دارند و اگر ازدواج کنی مبتلا میشوی. ایشان میگفتند پدر من مکرر این را نقل میکردند تا این که من به پدرم عرض کردم: این جا که خبری نیست، حداقل آن جا ثروتی هست. \\
این نکته نشاندهنده این است که آقای قاضی هم یک مقدار اهل مزاح بود و هم این که چه دقتهایی وجود داشته است.
این خانم بسیار مجلله بودند، وقتی نجف آمدند برای آقای قاضی خانهای خریدند، وقتی فوت کردند پنج فرزند داشتند، سه دختر و دو پسر، و بعد از فوت ایشان مرحوم آقای قاضی خانه را فروختند و بیرون از شهر نجف آن زمان، سه خانه خریدند و سه عیال اختیار کردند که هر کدام از این ازدواجها برای خودش داستانی دارد. عجیب هم این است که آقای سید محمدحسن میفرمودند: مرحوم آقای قاضی یک روز در نجف اجارهنشین نبودند. امروزه برخی از مخالفان عرفان مسئله تعدد زوجات آقای قاضی را بهانه مخالفت قرار دادهاند.
بنده از کربلا برگشته بودم، خدمت آیتالله بهجت رسیدم و به ایشان عرض کردم: آقایی در قم کتابی نوشته است و در آن ذکر کرده که این سلسله بر باد است، زیرا به جناب جولا میرسد و جولا را هم ما نمیدانیم چه کسی بوده و از کجا آمده است.
ایشان بسیار ناراحت شدند و سه جواب دادند.\\
اولاً این که ما به مکتب دعوت میکنیم نه به افراد؛\\
ثانیاً اینها هر کدام سند هستند و سند لازم ندارند، آقا سید احمد کربلایی سند است، مرحوم شیخ عباس قوچانی سند است؛\\
ثالثاً خود ایشان نیز ادعای سلسله نداشتهاند؛ بلکه از تلمّذ برخی نزد بعضی، این سلسله انتزاع شده است و گر نه خود اینها با سلسلهگیری و این مباحث مخالف بودند.
بههرحال میخواستم این نکته را ذکر کنم که همسران آقای قاضی معمولاً در یک حادثهای گرفته شدهاند.\\
مثال عرض کنم؛ آقای سید محمدحسن میفرمودند: ایشان با دو پسرشان به مشهد آمدند، پیشازاین که بیایند، بزرگی به ایشان گفت به زیارت حضرت رفتی سه حاجت اولیهات مورد قبول قرار میگیرد. آقای قاضی فرموده بودند این مسئله در ذهن من بود. سه حاجت خود را اینها قرار دادم:\\
یک، من نقرس داشتم و با عصا بهسختی راه میرفتم.\\
دو، من با دو طفل خردسال آمدهام و میخواهم مدتی بمانم، همسری نیاز دارم که فرزندانم را جمع کند.\\
مورد سوم را ایشان تا آخر عمر نقل نکردند. اما آقای سید محمدحسن میگفتند من از قراین اینطور فهمیدم که مرادشان این بوده که از حضرت تواضع بگیرند. حضرت آقای قاضی در تواضع بینظیر است. کفشهای شاگرد خود مانند آقای خویی را (خویی جوان که هنوز به آن مقامات نرسیده بوده است) جفت میکردند. سپس فرمودند رفتیم حمام، از حمام که در آمدیم پیش از زیارت، نقرس خوب شد. پس از زیارت به مسافرخانه مراجعه کردیم، خانمهای محل آمدند و گفتند: سید بزرگوار، شما دو طفل خردسال دارید و میخواهید مدتی بمانید، زن بیوهای هست که کسی را ندارد، شما بزرگی کن و او را به همسری بگیر. خب اینگونه ازدواج غیر از ازدواج عیاشانه و از روی هواوهوس است و نباید خدایناکرده کسی در این زمینه فکر دیگری به ذهن راه دهد.\\
مرحوم آقای قاضی چندان اهل مسافرت نبودند. یک حج واجب رفتند و ظاهراً یکبار هم مشهد آمدهاند. امروزه میگویند که ایشان چند سفر هم قونیه رفتهاند که البته نمیدانم چه مقدار قابل دفاع است. ولی این مسئله وجود دارد که مرحوم آقای قاضی گهگاه در عمرشان مخصوصاً دهه آخر ماه رمضان ناپدید میشدند. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی سهله، کوفه، نجف، کربلا، خانه و مدرسه هندی را میگشتند؛ اما اثری از ایشان نبود و تا آخر عمر هم هیچکس این سرّ را از ایشان نپرسید. اما اگر سفر شامل اینگونه غیبتها هم شود، زیاد اهل سفر بودند.
برنامه روزانه ایشان را بنده از آقا سید محمدحسن پرسیدم و این عبارت را ۱۴ صفر المظفر ۱۴۱۸ هجری قمری، در خانه ایشان نوشتم که فرمودند: «سر شب پس از نماز عشاء مختصری تعشّی میکردند و میخوابیدند. در سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داریم که
{\large «کَانَ یُصَلِّی العِشَاءَ وَ یَأکُلُ العَشَاءَ وَ یَأوِی إِلی فِرَاشِه»،}
نماز عشاء را میخواندند، مختصری غذا میخوردند و بعد میخوابیدند. فرمودند پس از سه یا چهار ساعت برمیخاستند، بلافاصله چای یا دوغی آماده ساخته و میخوردند و در سرّش میگفتند من که برمیخیزم نفسم به من میگوید من دوغ یا چای میخواهم، من هم به او میدهم که دیگر بهانهای برای تنبلی پیدا نکند. بعد تا طلوع آفتاب مشغول تهجد میشدند، اول تیغ آفتاب به وادیالسلام نجف میرفتند و حدود یک ساعت مینشستند و معمولاً هم همینجا که الان دفن هستند و برخی اقربا مانند پدرشان دفن میباشند، مینشستند. پیش از رفتن یا بعد از رفتن در منزل صبحانه را میل میکردند و تا ظهر به درس و بحث و مطالعه مشغول بودند. ناهار را صرف کرده، حدود یک ساعت میخوابیدند»، آقای سید محمدحسن میفرمودند: «مرحوم آقای قاضی معتقد بودند چهار ساعت خواب برای انسان کافی است». - عجیب است، مرحوم ملکی تبریزی میفرمودند ۶ ساعت. مرحوم علامه طهرانی میفرمودند ۷ ساعت، زیرا خواب طبیعی را ۸ میگرفتند و یک ساعت برای ریاضت میکاستند - مرحوم آقای قاضی میفرمودند سه ساعت خواب شب و یک ساعت خواب روز برای بدن کافی است و اگر انسان تمرین کند، میتواند. مرحوم قاضی هر گاه اراده میکردند سر روی بالشت میگذاشتند و میخوابیدند و هر گاه اراده میکردند بیدار میشدند. من روزی به مرحوم پدرم عرض کردم شما آیه
{\large «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ}\{{\large مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا}\}{\textbf{13}}»
را میخوانید که اینطور بلند میشوید؟ فرمودند نه! بلند میشوم. بحث نذر و عهد و اینگونه چیزها نیست، بحث همت مطرح است.\\
در مورد ارتباط آقای قاضی با امامزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اگر بخواهم اشارهای داشته باشم، یک نمونه را در مورد آن شیخ شکاک که نزد ایشان آمده بود، ذکر کردم. \\
نمونه دیگر این است حجت ابن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مکه و کنار کعبه به یاران خاص خودش جمله و کلمهای را میگوید و ایشان جستجو میکنند تا ببینند آیا ولایت جای دیگری هست یا نه و بعد میبینند ولایت در این آقا منحصر است، آقای قاضی فرموده بود من آن جمله و کلمه را میدانم.\\
خداوند متعال آن بزرگوار را با اولیایش محشور گرداند.
\begin{center}
{\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد.»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
جعفر بن محمد (ع)، امام ششم. ۱۴۰۰-۱۹۸۰. مصباح الشريعة. ۱ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ص 191.
\item
شاعر حسن لطفی.
\item
محقق حلی، جعفر بن حسن، و بقال، عبد الحسین محمد علی. ۱۴۰۸. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام. ۴ ج. قم ایران: اسماعيليان، ج 1، ص 43.
\item
طباطبایی، محمد حسین. ۱۳۶۰. رسالة الولایة. ۱ ج. قم ایران: مؤسسه اهل البيت (علیهم السلام). قسم الدراسات الإسلامیة، ص 5.
\item
. مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش سرآغاز.
\item
حسینی طهرانی، محمدحسین. ۱۴۲۷. روح مجرد. ۱ ج. مشهد مقدس - ایران: علامه طباطبايی، ص 13.
\item
بهاری همدانی، محمد بن محمد. ۱۳۶۱. تذكرة المتقین. ۱ ج. تهران ایران: نور فاطمه، ص 70.
\item
صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۴۱۴. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة، ص 303.
\item
برای مطالعه بیشتر ر ک به غفاری، علیاکبر، مفید، محمد بن محمد، و موسوی زرندی، محمود. بدون تاریخ. الإختصاص. ۱ ج. قم - ایران: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، ص 66.
\item
حسینی طهرانی، محمدحسین. ۱۴۲۷. روح مجرد. ۱ ج. مشهد مقدس - ایران: علامه طباطبايی، ص 16.
\item
البته در میان دامادهای مرحوم آقای قاضی اهل سلوک وجود دارد.
\item
با اندکی تغییر، شرف الدین قزوینی، فضل الله، و فتوحی نسب، احمد. ۱۳۸۳. المعجم فی آثار ملوک العجم. ۱ ج. تهران - ایران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ص 211.
\item
سوره کهف. آیه ۱۱۰.
\end{enumerate}
\end{document}