\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ\\
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرِّحَیمِ\\
وَ بِه نَستَعِینُ، إِنَّه خَیرُ مُوَفِّقٍ وَ مُعِینٍ.»}
\end{center}
در این نشست، روش مرحوم شیخ حسین بحرانی در کتاب نفیس الطریق الی الله {\textbf{1}} مورد بررسی قرار میگیرد.\\
هر چند از ارتحال مرحوم شیخ حسین بحرانی زمان زیادی نمیگذرد، ولیکن متأسفانه اطلاع فراوانی از شخصیت ایشان نداریم و اطلاعات ما نسبت به این شخصیت، ناقص است {\textbf{2}}.\\
ابتدا به ذکر اطلاعات مختصری از جناب شیخ حسین بحرانی میپردازم؛\\
نام مبارک این بزرگوار، "حسین" فرزند "علی" فرزند "صادق" است. معظم له در ۱۸ شوال ۱۳۰۲ هجری قمری در نجف اشرف متولد شده است. ایشان از نوادگان شیخ احمد، آل بحرانی است و از فقهای رجالی اخلاقی شیعه میباشد، یعنی هم به فقه و رجال و هم به اخلاق ستوده شده است. \\
از جناب بحرانی چهار اثر در معاجم ذکر شده است؛\\
{\large «"ریاض المدح و الرثاء لسادات النجباء"»}
که اشعار و دیوان این بزرگوار در مدائح و مراثی اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) میباشد؛\\
{\large «"نزهة الناظر"»}
و نیز
{\large «"تصریح القلوب"»}
که بنده از این سه کتاب خبری ندارم و چهارمین کتاب نیز کتاب
{\large «"رسالة فی الاخلاق"»}
یا همین کتاب
{\large «"الطریق الی الله"»}
است.\\
شهرت جناب بحرانی، به کتاب الطریق الی الله و به روشی است که در این کتاب پی گرفتهاند.\\
مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی، سید محسن امین عاملی و نیز شیخ عباس قمی در کتاب
{\large «"الکُنی و الألقاب"»}
از ایشان تعبیراتی دارند، اما در مورد زندگینامه این بزرگوار، چیزی بیش از این تعبیرات به دست نمیآید و در همه این تعبیرات، بخشی مدح و ثنا بر کتاب اخلاق ایشان است.\\
\begin{center}
\Large{ویژگیهای کتاب الطریق الی الله}
\end{center}
یکم، این کتاب از کتابهایی است که در علم اخلاق، بسیار مختصر و کوتاه است.\\
چاپی که بنده در نظر دارم، همراه با پنجاه و چهار حاشیه از جناب آقای شیخ حبیب کاظمی است که مجموعاً صد و پانزده صفحه کتاب و آن هم در قطع وزیری است.\\
یعنی اگر بنا باشد بدون حاشیه و با نوع خط مناسب چاپ شود، شاید بیشتر از هفتاد یا هشتاد صفحه نباشد.\\
دوم، متأسفانه کتاب، ناتمام است و سرّ ناتمام بودن آن نیز معلوم نیست.\\
ما از عبارتی که مرحوم بحرانی در پایان کتاب دارند، حدسی داریم که مشخص میشود ناتمام بودن کتاب مربوط به فرارسیدن مرگ ایشان نیست و باید عامل دیگری داشته باشد. عبارت این است:
{\large «وَ قَد حَالَ القَضَاءُ دُونَ التَّمَام»،}
قضای الهی نگذاشت ما این کتاب را تمام کنیم.
{\large «فَأَسئَلُ اللهَ المَلِکَ العَلَّامَ أَن یَخلفَ عَلَینَا مَن یَتِمُّ هَذَا الکَلَامَ»،}
ما از خدا میخواهیم بهجای ما کسی را بفرستد که این سخن را تمام کند.
{\large «وَ لَایَیأَسُ مِن رَحمَتِه إِلَّا القَومُ اللِّئَامُ {\Large{3}}»،}
از رحمت او جز مردم پست ناامید نمیشوند، من ناامید هم نیستم، انشاءالله شخصی پیدا میشود که این کتاب ما را تمام کند.\\
بههرحال کتاب الطریق الی الله از جمله کتابهایی است که ناتمام مانده است و همهی پسینیان غصه و تأسف خوردهاند.\\
سوم، کتاب ظاهراً بینام بوده و چون به اتمام نرسیده، نامی برای آن انتخاب نشده است، لذا در تراجم با نام
{\large «"رسالة فی الاخلاق"»}
آمده است و این در حقیقت نام کتاب نیست، بلکه مانند این است که بگویند مقالهای علمی در دانش فیزیک.\\
پسینیان نام
{\large «"الطریق الی الله"»،}
یعنی راه بهسوی خدا را برای آن گذاشتهاند و شاید این اسم بهخاطر باب هفتم این کتاب باشد که عنوانش این است:
{\large «کَیفَ نَسلُکُ الطَّرِیقَ إِلَی اللهِ»»،}
چگونه ما راه بهسوی خدا را سلوک کنیم
\{{و بپیماییم}\}؟\\
اما مشکل آنجا است که عناوین ابواب این کتاب را هم دیگران گذاشتهاند.\\
مرحوم شیخ حسین بحرانی این کتاب را بر یازده باب تقسیم کرده؛ اما ظاهراً این عناوین در نسخه اصلی نیست و عناوین بعداً قرار داده شده است.\\
بههرحال اکنون این کتاب در معاجم و آثار به نام
{\large «"رسالة فی الاخلاق"»}
و در چاپهایی که اخیراً انجام شده، به نام کتاب الطریق الی الله مورد معرفی است.\\
چهارم: در نیت مؤلف این بوده که این کتاب نگاشته شود، اما به دو جهت دست به نگارش نمیبرده است؛
\begin{enumerate}
\item
این که خود را اهل عمل نمیدیده و در روایات خوانده بوده:\\
«\{{\large جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَ ثُمَّ عَادَ لِيَسْأَلَ عَنْ مِثْلِهَا فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ مَكْتُوبٌ فِي اَلْإِنْجِيلِ لاَ تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ}\}{\large فَإِنَّ اَلْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلاَّ كُفْراً وَ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً {\Large{4}}.»}
اگر علم مورد عمل قرار نگیرد، صاحب خود را از خدا دور میکند و چون خودش را عامل نمیدیده جرئت نمیکرده دست به قلم ببرد.
\item
نوشتن را بیتأثیر میدیده است و آن هم بهخاطر روایاتی است که میگوید:
«\{{\large عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ}\}{\large إِنَّ اَلْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ اَلْقُلُوبِ}\{{\large َمَا يَزِلُّ اَلْمَطَرُ عَنِ اَلصَّفَا}\}.»
عالم اگر به علمش عمل نکند، تأثیر نمیگذارد و مؤثر نیست {\textbf{5}}.
\end{enumerate}
مرحوم بحرانی میگوید نوشتن این کتاب در نیت من بود، ولی به این دو جهت، دست به قلم نمیبردم و در نهایت، تقاضای دوستان باعث شد که دست به قلم ببرم. دوستان ایمانی و اخلّاء اخوانی به من گفتند و تقاضا نمودند و من به جهت اینکه دیدم نفس پاسخگفتن به تقاضای دوستان، برکت میآورد، جرئت کردم و دست به قلم بردم.\\
عبارت ایشان این است:\\
{\large «ذلِکَ أَنِّی کَثِیراً مَا کُنتُ أُمنِّی نَفسِی المَیَّالَةَ لِلبَاطِلِ بِجَمعِ مَا إستَفَدتُ مَن آثَارِ أَهلِ البَیتِ عَلَیهِمُالسَّلَامُ فِی الإِیقَاظِ لِهَذِهِ القُلُوبِ الغَافِلَةِ و الإِحیَاءِ لِهَذِهِ النُّفُوسِ المَیتَةِ فَیَمنَعُنِی عَن ذلِکَ»؛}
من میخواستم آثار اهلبیت (علیهمالسلام) را که احیاگر نفوس مرده و دلهای غافل است را جمع کنم؛ ولی به دو جهت نمیکردم؛
\begin{enumerate}
\item
اول:
{\large «عَدَمُ نِشَاطِی فِی العَمَل»؛}
خودم اهل عمل نبودم و اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودهاند:
{\large «فَإِنَّ اَلْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلاَّ كُفْراً وَ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً»؛}
عالم بیعمل روزبهروز از خدا دور میشود.
\item
دوم: تأثیر نداشت؛ چون اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودند:
{\large «إِنَّ اَلْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ اَلْقُلُوبِ»؛}
عالم بیعمل پندش تأثیر ندارد؛
\end{enumerate}
ولیکن چطور شد که نوشت؟\\
{\large «فَقَادَنِی إِلَی ذلِکَ إلتِمَاسُ بَعضِ الأَحِبَّةِ وَ إِرَادَةُ جُملَةٍ مِن الخُلَّان وَ رَجَوتُ فِیه الیُمنَ وَ البَرَکَةَ بِسَبَبِ کَونِه إِجَابَةَ الإِخوَانِ فِی اللهِ»،}
دوستان آمدند و تقاضا کردند و من گفتم بهخاطر این که دارم تقاضای دوستان را پاسخ میدهم، انشاءالله برکت میکند.\\
پنجم: رساله الطریق الی الله، رسالهی اخلاق خشک نیست. ما کتابهای اخلاقی داریم که اینها اخلاق خشکی است. این کتاب، نه فقط اخلاق، بلکه اخلاق عرفانی است و بلکه اخلاق عرفانی روایی میباشد. یعنی بحث روایات اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)، بسیار در آن پر رنگ است.\\
اکنون که به بحث روایات اشاره داشتم، ما یک فصل مشبعی در ارتباط با نگرش به آیات و روایات در این کتاب باید ذکر کنیم.\\
در ابتدا کارهایی که بر روی کتاب شده است را ذکر میکنم؛
\begin{enumerate}
\item
اولین کاری که انجام شده، اسمگذاری است که نام
{\large «"الطریق الی الله"»}
را که نام خوبی نیز هست، برای این کتاب گذاشتهاند؛
\item
دومین کار، عنوانگذاری است؛ زیرا بابهای یازدهگانه کتاب، عنوان نداشته و برای آن عنوان قرار دادهاند؛
\item
سومین کار، استخراج مصادر و منابع است، تا جایی که بنده مشاهده کردهام، در چاپهایی که شده، منابع مطالب، استخراج نشده، ولی منابع آیات و روایات، هر چند بهصورت ناقص، استخراج شده است. علت ناقص بودن هم این است که ایشان در بسیاری از موارد، به آیه یا روایتی اشاره دارد و یک انسان فنی متوجه میشود که آیه و روایت است، اما اینها در استخراج منابع نیامده است؛
\item
چهارمین کار، تعلیقه نویسی است، آقای شیخ حبیب کاظمی که از بزرگان دانشمندان کویت و عراق است {\textbf{6}}، پنجاه و چهار تعلیقه بر کتاب دارند که در چاپی که نزد من موجود میباشد، این تعلیقات که تعلیقات خوبی است، وجود دارد.
\item
پنجمین کار، مقدمهنویسی است، یعنی مرحوم شیخ مهدی سماوی، محقق کتاب و همچنین مترجمین آن، مقدمه کوتاهی بر کتاب دارند؛
\item
ششمین کار، ترجمه است، این کتاب یک ترجمه قدیمی دارد، سپس جناب مرحوم سید احمد فهری ترجمه دارند. جناب آقای دکتر شیروانی نیز ترجمهای دارند و یک ترجمه هم بنده حدود دوازده سال قبل بر کتاب نوشتهام که باوجوداینکه دومین ترجمهای بود که بر کتاب نوشته شد، ولی اخیراً به طبع رسیده است. ترجمه خوبی نیست؛ اما ترجمههای دیگر، نسبتاً قابل استفاده است؛
\item
اما کار هفتم که اصلی است و باید بر روی کتاب انجام شود و نشده است، بررسی روش مرحوم شیخ حسین بحرانی است. تا جایی که بنده، طی جستجوهای اینترنتی و دستی و نیز در مجامع داشتم، ندیدم کسی به روششناسی ایشان در این کتاب، پرداخته باشد.
\end{enumerate}
کتاب الطریق الی الله بهخاطر این روشی که در پی گرفته، بسیار مورد تعریف و تمجید پسینیان واقع شده است. بزرگان گفتهاند: مطالب این کتاب، مصداق واقعی سلوک اهلبیت و سلوک شرعی است. مرحوم سید صدر فرمودهاند: «این کتاب از دست من نمیافتد.» مرحوم سید محسن امین عاملی فرمودند: «این کتاب نظیر ندارد و بهعنوان یک سلوک شرعی و دینی، و یک سلوک منطبق با مذهب اهلبیت عصمت و طهارت بیبدیل است.»\\
مثلاً مرحوم شیخ آقابزرگ در الذریعة نوشتهاند:
{\large «رَأَیتُهُ فِی مَکتَبَةِ سَیِّدِنَا العَلَّامَةِ الحَسَن صَدرُالدِّین الکاظِمِی»،}
من کتاب را در کتابخانه مرحوم صدرالدین کاظمی دیدم؛
{\large «وَ کَانَ یَستَحسِنُهُ کَثِیراً وَ یَقُولُ مَا رَأَیتُ کَلَاماً أَحسَنَ مِن کَلَامِه فِی بَابِ الأَخلَاقِ {\Large{7}}»،}
خیلی از این کتاب تعریف میکرد و میگفت من در باب اخلاق بهتر از این کلام بحرانی نیافتهام.\\
نظیر این تعبیر را مرحوم محدث قمی در
{\large «الکُنَی و الأَلقَاب»}
دارند:\\
{\large «الشيخ الجليل العارف الربانى الشيخ حسين بن علي بن صادق البحرانى في رسالته في الاخلاق و السلوك الى اللّه على طريقة اهل البيت عليه السّلام... {\Large{8}}.»}\\
پس باید در حقیقت به روش مرحوم شیخ حسین بحرانی در این کتاب پرداخت.
\begin{center}
\Large{روش مؤلف در کتاب}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
مؤلف در این کتاب قصد تفصیل ندارد، تصریح وی در مقدمه، این است:
{\large «فان المقصود مجرد الاشاره»،}
مقصود ما صرف اشاره است.
\item
کتاب بیش از این که علم اخلاق باشد، درس اخلاق است؛ خداوند متعال امام خمینی را رحمت کند، بین علم اخلاق و درس اخلاق فرق میگذاشتند.\\
یک موقع شجاعت را تعریف میکنیم، تهور و جبن را تعریف میکنیم و میگوییم شجاعت، فضیلتی بین دو رذیلت است که افراطش تهور و تفریطش جبن است. راه رسیدن به شجاعت این است، زایلکنندههای شجاعت این است. اینها علم و مفید است؛ ولی درس اخلاق چیز دیگری است و تأثیر دیگری دارد؛ مثلاً کتاب
{\large «"لقاءالله"»}
مرحوم ملکی تبریزی درس اخلاق، سلوک و عرفان است.\\
در کتاب الطریق الی الله تعبیرات فراوانی داریم.\\
اولاً اکثر این تعبیرات، خطاب است. یعنی گویی مؤلف با غایب سروکار ندارد. در همین باب اول خطابات را توجه کنید:
{\large «إعلم ایّدک الله!»،}
یا
{\large «و لا تتوهّم!»،}
یا
{\large «فلا یثبّطنّک الشیطان عن أخذ نصیبک من علم الاخلاق!»،}
و
{\large «یا ایها الاخ الطالب للاقبال علی الله!»،}
یعنی دائماً دارد با مخاطب حس میگیرد و یکی از عوامل تأثیرگذاری این اثر نیز، همین است.\\
پس همانگونه که در بالا اشاره شد، کتاب الطریق الی الله، مثل کتاب
{\large «"معراجالسعادة"، "جامع السعادات"»}
و
{\large «"المحجة البیضاء"»،}
اخلاق عرفانی است و مانند "اخلاق ارسطو" و
{\large «"طهارة الاعراق"»}
یک اخلاق خشک نیست؛ بلکه قلم مانند مرحوم ملا مهدی نراقی و مرحوم ملامحسن فیض، قلم ایشان، اخلاق عرفانی و بلکه اخلاق عرفانی روایی است.
\item
ولیکن درعینحال، با المحجة البیضاء، معراجالسعادة و جامع السعادات، یک تفاوت اصیل دارد که به نظر ما این تفاوت اصیل میتواند بیانگر روش مرحوم شیخ حسین بحرانی در این کتاب باشد.\\
مرحوم بحرانی، بحرینی است و بحرینیها غالباً ذوق اخباری دارند.\\
تفسیر برهان که بهترین و مفصلترین تفسیر روایی قرآنی ما است را یک شخص بحرینی اخباری نوشته است، اما ایشان گر چه در دریای روایات اهلبیت (علیهمالسلام) شناگر واردی است، ولی نه به معنای اخباریگری، بلکه به معنای اخبارگرایی و انصاف اینکه در این زمینه بسیار قوی است.\\
پس مرحوم شیخ حسین بحرانی، در عین اینکه مسلکش اجتهاد است و اخباری نیست، بهشدت روایت گرا است؛ بنابراین کتاب الطریق الی الله مشحون از آیات و روایات است. قریب به دویست آیه و روایت، یعنی حدود شصت آیه و حدود صد و چهل تا صد و پنجاه روایت در این رسالهی مختصر جمع شده است.\\
نخستین نکتهای که در کار مرحوم بحرانی موردتوجه است، اعتقادی است که ایشان به روایات دارد و دوم اعتقاد به اینکه با روایات چگونه باید تعامل کرد.\\
مرحوم بحرانی بهصراحت معتقد است راه نجات، تبحر در اخلاق اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) است.
\item
به مسیری که شیخ حسین بحرانی پیشنهاد میکند، اشارهای داشته باشم:\\
ایشان میگوید مسیر این است: هدف اصلی، رسیدن به قرب الهی است. به تعبیر دقیق ایشان:
{\large «مراتب سامیه عند الله»}
و بنا به نظر شیخ، به التزام به این امور میتوان به این مرتبه نائل شد:\\
با رضا به قضای الهی (گرچه قضا متعلق به بلا باشد) اما چطور به رضا به قضا برسد؟ با انشراح صدر، حال چطور شرح صدر پیدا کنم؟ با نور علم و معرفت، چطور به نور علم و معرفت برسم؟ با دخول در رحمت ویژه و خاص الهی، چطور میشود به این رحمت نائل شد؟ با انقطاع به اخبار اهلبیت (علیهمالسلام).\\
بنابراین، شیخ حسین بحرانی در صفحهی سی و چهار، بهصراحت مسیر را اینگونه مطرح میکند:\\
{\large «و من دخل فی رحمة الله بالانقطاع الی اخبار اهل البیت علیهمالسلام واقتفی آثارهم لن تضق علیه بل لا تزال تتسع و تنفتح له الابواب التی کل باب ینتفح منه الف باب حتی یوصله الی مقام انشراح صدر بنور العلم و المعرفة و هو من افضل ما اثنی الله علی نبیه فیقول الم نشرح لک صدرک فاذا منّ الله علیه بوصول هذه الرتبه...».}
\end{enumerate}
نگاه مرحوم بحرانی به روایات اهلبیت (علیهمالسلام)، نگاه شبکهای است. ایشان میفرمایند: هر چه اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) گفتهاند، بههمپیوسته گفتهاند و ما تک روایت نداریم.\\
ایشان در صفحه ۱۱۵ اینچنین تصریح دارد:
{\large «و کذلک احادیث اهل البیت یفسّر بعضها بعضاً لا یخالف بعضها بعضاً وانّما یُری الاختلاف فیها لعدم معرفة المقامات التی سیقت لبیانها و کل منها یقصد به بیان مقام من المقامات و یشار به الی غیره من المقامات بالاشارة و التلویح لینال کل احد نصیبه.»}\\
پس ایشان تأکید میکند که روایات با هم تفسیر میشوند پس آنها را باید شبکهای و بههمپیوسته دید. در خود روایات نیز به این نکته تأکید شده است که مثل قرآن کریم
{\large «یفسر بعضه بعضاً»؛}
لذا آنقدر برای روایت احترام قائل است که گاهی همه یک روایت طولانی را در این کتاب مختصر، نقل کرده است. بهعنوانمثال از امام صادق (علیهالسلام) روایت نقل میکند، اینقدر این روایت پر مطلب است که در چهار صفحه، در طی صفحات ۱۱۱ تا ۱۱۵ آن را میآورد.\\
و نکته دیگر اینکه هنرمندی ایشان این است که بر اساس روایات، قانون میسازد. هم در مقدمه گفته:
{\large «اصول متعدده»،}
و هم مکرر میگوید:
{\large «لما اصّلناه»،}
خواننده در این کتاب، فراوان قانونهای روایی مشاهده میکند. همانطور که ما در فقه و اصول، قوانین مصطاده {\textbf{9}} فقهی داریم،
{\large «مثل ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده.»}
ایشان از متن روایات نیز قواعد اخلاقی اصطیاد میکند و قابل توجه اینکه، به نظر من این نکته اصلی است که کاری که ایشان با روایات میکند، این است که روایات را به هم پیوند میدهد و از آن قانون بیرون میکشد و در نتیجه با این قانون سازی پیوندزدن روایات، اخلاق میسازد.\\
بنابراین، ما سه نوع اخلاق میتوانیم داشته باشیم:
\begin{enumerate}
\item
اول: اخلاقی که به مضامین دینی ما کاری ندارد، مانند اخلاق خشک ارسطو که به دین کاری ندارد {\textbf{10}}.
\item
دوم: اخلاقی که علمای ما اخلاق ارسطویی را گرفته و با روایات تطبیق کردهاند، همانند کاری که کموبیش در جامع السعادات شده و یا مرحوم ملامحسن فیض در المحجة البیضاء انجام داده است و یا غزالی و دیگران کردهاند. این تطبیق است و گاهی هم تطبیقها متکلفانه است.
\item
سوم: هنر مرحوم شیخ حسین بحرانی این است که میخواهد از دل روایات، یک سیستم اخلاقی بیرون بکشد و نیز میخواهد اخلاقی بالا بیاید که محصول تعامل درست با روایات اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) است و ما این وضعیت را بهخصوص با این قدرت، در جای دیگری ندیدیم. یعنی بر روایات اخلاقی، بسیار مسیطر است، گویا سالها روی این روایات عمر و ذهن گذاشته است. ایشان بسیار خوش حافظه است و ذهن جوّالی دارد که میتواند مطالب را به هم پیوند زند و با این پیوند مطالب، مطلب جدید استخراج کند.
\end{enumerate}
متأسفانه، این هنر و روش مرحوم شیخ حسین بحرانی در این رسالهی هفتاد، هشتادصفحهای، مغفول مانده و لذا حدس بنده بر این است که سرّ ناتمامماندن این کتاب نیز همین است. یعنی مرحوم شیخ حسین بحرانی در این کتاب، ساخته و ابداع نموده است، درحالیکه ابداع، کار آسانی نیست و جان میبرد. جناب شیخ حسین بحرانی در این رساله، در بحث اخلاق روش جدید دارد و این روش واقعاً مغفول مانده است.\\
مرحوم بحرانی در نقل روایات، نه اسناد را ذکر میکند و نه به نقل الفاظ تأکید دارد و خود دراینرابطه میگوید:\\
{\large «من غیر ذکر الاسانید و لا تحرّ لنقل خصوص الالفاظ. فانّ مضامینها بعد التنبیه علیها والتنبه لها ما تصدقها العقول و تشهد بها الفطرة المستقیمة»،}
روایات اخلاقی ما روایاتی است که چندان سند نمیخواهد، چون مضامینش با فطرت سلیم و عقل سلیم سازگار است.
در حقیقت گویا روایات اخلاقی که از طرف اهلبیت (علیهمالسلام) گفته شده، نوعی ارشاد به عقل سلیم و فطرت مستقیم است. البته گاهی روایاتی هم در این کتاب آمده که تا کنون در مجامع روایی دیده نشده، یعنی نتوانستیم با تتبعاتی که تا کنون داشتیم، این روایت را پیدا کنیم.\\
ذکر این نکته به نظر بنده ضروری است که اگر بنا باشد کار مرحوم شیخ حسین بحرانی تکمیل شود، باید این مراحل طی شود:
\begin{enumerate}
\item
نخست، باید تمام روایات اخلاقی از اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) باتکیهبر عرفان عملی، گردآوری شود، یعنی به آن بخش نیز توجه ویژه داشته باشیم؛
\item
دوم، تمام این روایات عرفانی اخلاقی تنظیم موضوعی و فیشبرداری جزئی شود؛
\item
سوم، این فیشها و موضوعات، از جزئی به کلی نمودار درختی پیدا کند؛
\item
چهارم، بر اساس این نمودار درختی و چیدن هر کدام از روایات، در طبقه مخصوص خودش، کتابی به دست میآید که شاید متشکل از بیست و یا سی جلد باشد، نظیر کتاب
{\large «تفصیل وسائلالشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة»،}
با آن چینش و تلاش شبیه معجزه {\textbf{11}} مرحوم شیخ حر در وسائلالشیعه.
\end{enumerate}
البته این کتاب پیشنهادی ما نامش
{\large «"تفصیل وسائلالشیعة الی تحصیل مسائل الطریقة"»}
میشود و الان چنین کتابی نداریم.\\
یک کتاب اینچنینی باید نگاشته شود، و اذهانی که جوّال است حتماً روی آن کار کند و بتواند با پیوند روایات این چهار مرحله را طی کند:
\begin{enumerate}
\item
یکم، مبانی فلسفی اخلاق اسلامی شیعی را استخراج کند؛ امروزه ما در فلسفه اخلاق حرف زیاد داریم که حالا مبنا سودگرایی، لذتگرایی یا فضیلتگرایی باشد، اینها را باید استخراج کنیم و ببینیم اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) چه فرمودهاند؟ در این فضا باید سراغ گزارههای نگرشساز برویم، این گزارهها هر چند کم هستند؛ ولی زیربنا و فونداسیون هستند؛
\item
دوم، راهبردهای کلان اخلاق اسلامی شیعی را استخراج کنیم؛
\item
سوم، به راهکارهای جزئی برسیم؛
\item
چهارم، صدها نسخه بپیچیم و با این شیوهای که جناب شیخ حسین بحرانی دارد، مثلاً برای بیهمت بودن و یا برای کسی که مشکل چشم دارد، نسخه اخلاق روایی عرفانی داشته باشیم.
\end{enumerate}
در ادامه متن، به شیوه مرحوم شیخ حسین بحرانی در کتاب الطریق الی الله میپردازم.
\begin{center}
\Large{روش مرحوم شیخ حسین بحرانی}
\end{center}
در این مسیری که مرحوم بحرانی فرمودند: «مسیر، رسیدن بهمراتب عالیه است با توغل در اخبار اهلبیت (علیهمالسلام).» با آن وسائطی که پیشازاین آوردم، ایشان در این کتاب مسیر را با این ابزارها خوب طی میکند؛
\begin{enumerate}
\item
دیدن بعد پنهان امور و تعامل با آن بعد پنهان که در این کتاب موج میزند. یعنی وقتی میبینیم از دل روایات، مطلبی بیرون کشیده شده است، باوجوداینکه طلبه هستیم و سیسال است در این کار تجربه داریم، تعجب میکنیم؛
\item
دید اطلاقی و درعینحال ارتباطی داشتن نسبت به همه عالم؛ انسان از عالم بریده نیست، بلکه از عالم متأثر و در عالم مؤثر است، آن هم نه فقط در محیط محدود خودش. میگوید تو در همه عالم تأثیرگذار هستی، آن هم با یک سری کارهای ابتدایی که به نمونهاش اشاره خواهم داشت، در عبارت وی آمده است:
{\large «و بالجمله فهذا العالم مرتبط بعضه ببعض و هو بمنزلة الشخص الواحد إذا دخل ألم فی عضو من أعضائه سری إلی الکل فإذا نزل ذلک الألم عن ذلک العضو فقد أراح الکل من ذلک الألم»؛}
\item
دید الهی در همه امور پیداکردن و آن جنبه مثبت را دیدن؛\\
امروزه میگویند باید نیمه پر لیوان را دید که رحمت است، به تعبیر زیبای یک بزرگی، نیمه خالی لیوان نیز حکمت است، نه اینکه نقمت باشد.\\
مرحوم بحرانی روی حکمت بودن این نیمه خالی لیوان، تأکید دارد؛ مثلاً میگوید: اکنون حال عبادت نداری؟\\ درست، با این نیت که اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام فرمودند: «عبادت را بر خودت اکراه نکن» بگو دارم حرف گوش میکنم؛ روزه مستحبی نمیتوانی بگیری؟ با این نیت نگیر که:
{\large « إِنَّ اللهَ یُحِبُّ أَن یُؤخَذَ بِرُخَصِه کَمَا یُحِبُّ أَن یُؤخَذَ بِعَزَائِمِه {\Large{12}}»،}
خدا دوست دارد آنجا که دستت را، باز گذاشته، تو هم دستت را باز ببینی.\\
اینچنین جهتدهی میکند؛ مثلاً میگوید میخواهی تجارت کنی و دوست داری پولدار شوی؟ با استناد به روایاتی که میگوید:
{\large «التِّجَارَةُ تَشُدُّ العَقلَ {\Large{13}}»،}
یا
{\large «التِّجَارَةُ نِصفُ العَقلِ»،}
تجارت کن و یا با استناد به روایتی که میگوید در آخرالزمان، نُه دهم عبادت، بهدستآوردن رزق حلال است {\textbf{14}} و یا میگوید:
{\large «الکاسب حبیبالله {\Large{15}}»،}
به تجارت بپرداز. داشتن نگرش مثبت به همه چیز و اینکه جنبه مثبت همه چیز را از دل روایات اهلبیت علیهمالسلام استخراج کند، در این کتاب دهها مثال دارد.
\item
چهارم: میگوید کارها را طبق تعلیم اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) کامل و بینقص انجام بده؛ بهعنوان نمونه، ایشان در بحث احسان و انفاق به دیگران میگوید اگر میخواهی در خدمت اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام بنشینی میبینی این مسیر را باید طی کنی:\\
اول، در معاشرت با خلق به دنبال رضای خدا باش، نه رضای خلق، با خلق باش؛ اما دنبال رضایت الهی باش؛\\
دوم، همت تو در نفعرسانی و احسان به مردم باشد. در روایت آمده است:
{\large «الخلق عیال الله، احبّ الخلق من ادخل النفع علی عیال الله {\Large{16}}.»}
خلق عیال خداست، محبوبترین انسان نزد خدا کسی است که به عیال الهی، به کسی که در عیلولت خدا است نفعی برساند؛\\
سوم، میگوید: «بدان که تو در نفعرسانی به انسانها بیشتر از آنها نفع میبری»، داری برای مردم جان میکنی، تو داری سود میکنی. چرا؟ چون با این نفعرسانی به دیگری، تو أحبُّ خلقالله میشوی. اکنون که این شد، حالا این مسیر را طی کن؛\\
اول، در اولین گام مواظب باش به خلق آزار و اذیت نرسانی، سپس طبق سیره اهلبیت علیهمالسلام بر آزار دیگران صبوری کن، نهتنها بر آزار آنها صبوری کن، بلکه در برابر بدی آنها خوبی کن.\\
اهلبیت علیهمالسلام فرمودهاند: «سیره ما اینچنین است:
{\large العفو عمن ظلم، الوصل مع من قطع {\Large{17}}،}
{\large الاعطاء لمن حرم {\Large{18}}.»}\\
حالا که در برابر بدی، خوبی کردی، خدا فرموده:
{\large «أنا أولی»،}
من سزاوارتر هستم، پس من نیز در مقابل بدیهای تو خوبی میکنم:
«\{{\large إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا}\}{\large فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ}\{{\large وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}\}{\textbf{19}}.»
مرحوم بحرانی اینچنین نگاهی دارد که یک احسان و تعامل و انفاق به خلق را، به آیات و روایات دیگر پیوند میزند و نتیجهگیری میکند.\\
سپس میگوید: «در این فضا که تو احساس میکنی با خدمت به دیگری، نه فقط داری به خودت بالاترین خدمت را میکنی، حالا اگر دیگری به تو احسان کرد، این نعمت غیرمترقبه است و خیلی لذت الهی میبری»؛ تو فضای ذهنیات این بوده که با خدمت به دیگری، تو داری سود میبری، حالا میبینی در مقابل خدمت به دیگری او هم دارد به تو خدمت میکند. حالا میگویی احسان تو را مکافات کرد، ببین نیت طرف مقابل چیست؟ دوست دارد احسانش را بپذیری؟ بپذیر. اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودند: ما رد احسان نمیکنیم.
{\large «لا یردّ الاحسان الّا الحمار {\Large{20}}.»}
دوست دارد احسان وی را بپذیری، ولی دست او تنگ است، ابتدا بپذیر، باز به خودش هدیه بده و تشکر کن یا دوست دارد احسان وی را بپذیری و میخواهد محترمانه، سر تو کلاه بگذارد، یعنی بیشتر بگیرد، خر بدهد و اسب بگیرد، درهم بدهد و دینار بگیرد، این کار را بکن! اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودهاند این کار را که میکنی، کریم باش و بهگونهای عمل کن که نفهمد تو متوجه شدی. سپس کاری را که کردی کوچک شمار،
{\large «صَغِّر ألْعَمَل {\Large{21}}.»}
بگو ما کاری نکردیم! کار را انجام دادی، کوچک هم شمردی، در قدم بعدی مخفی کن که احدی متوجه نشود و در نهایت اینکه مبادا منت بگذاری.\\
پس از اینکه این مطالب را در مورد اینکه احسان به خلق، انسان را محبوب خدا میکند، تذکر میدهد: «همه وقت خود را خرج مردم نکن!» اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودند انسان خلوت میخواهد و روایت بیان میکند: امام (علیهالسلام) به آن شخص فرمود:
«\{{\large عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ قَالَ لَهُ مَعْرُوفٌ اَلْكَرْخِيُّ أَوْصِنِي يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ}\}{\large أَقْلِلْ مَعَارِفَكَ}\{{\large قَالَ زِدْنِي قَالَ أَنْكِرْ مَنْ عَرَفْتَ مِنْهُمْ قَالَ زِدْنِي قَالَ حَسْبُكَ}\}{\textbf{22}}.»\\
دوستان خود را کم کن، خیلی فضای تو فضای اجتماعی شده است، یک مقدار به فکر خودت باش.\\
امام صادق (علیهالسلام) در وادی عقیق عزلت گرفت، راوی گفت:
\{{\large وَ قِيلَ لَهُ}\}{\large خَلَوْتَ بِالْعَقِيق وَ تُعْجِبُكَ اَلْوَحْدَةُ؟»}\\
سپس حضرت فرمودند:
{\large «لَوْ ذُقْتَ حَلاَوَةَ اَلْوَحْدَةِ لاَسْتَوْحَشْتَ مِنْ نَفْسِكَ}\{{\large ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَقَلُّ مَا يَجِدُ اَلْعَبْدُ فِي اَلْوَحْدَةِ أَمْنُ مُدَارَاةِ اَلنَّاسِ}\}{\textbf{23}}.»
اگر میدانستی در وحدت چه شیرینیای را میچشی، از خودت هم وحشت میکردی!\\
چنان مرحوم بحرانی بحث را به هم ضمیمه میکند و یک مطلب کامل ارائه میدهد و از روایات، اصل، استخراج میکند، سپس اصول را با هم تنظیم میکند و نتیجه میگیرد که واقعاً شگفتانگیز است.
\item
پنجم: در روش اخلاقی مرحوم شیخ حسین بحرانی، دقت در تفکیک مشابهات، بسیار است. مثلاً میگوید: یک مداهنه داریم و یک مدارا، و بین این دو فرق است،
{\large «و کثیر من الجهال یشتبه علیه مقام المداراة للناس فی مقام المداهنة.»}
مداهنه، به معنی ماستمالی کردن و بهخاطر رضایت مردم، حق را نادیدهگرفتن و ناحق گفتن است؛ اما مدارا، نوعی تقیه است و بهجای خود برای حفظ یک مطلب برتر است؛ لذا مدارا ممدوح و مداهنه، مذموم است؛
\item
ششم: تأکید بر بهدستآوردن بعضی مهارتها؛ ایشان مثالی میزند و میگوید من این کار را کردم شما هم انجام دهید، بروید به سمت اینکه در مصالح احکام و اشیاء تأمل کنید. چه میشود؟ میگوید اگر در مصالح احکام و اشیاء تأمل کردید، آرامآرام به مقام رضا و مقام قضا میرسید. تعبیر ایشان هم این است:
{\large «اذا اوّل المؤمن نفسه علی التأمّل فی حکم الاشیاء و مصالحها یظهر له کثیر منها و یسهل علیه الرّضا»،}
برگردید سابقه خود را ببینید، بگویید اینجا این کار شده، چقدر عالی شده، علتش این بوده است. یعنی انسان بتواند اینگونه مهارتها را کسب کند.
\end{enumerate}
از نکاتی که ایشان در بحث اخلاق، خیلی شدید مطرح میکند، این است که میگویند باید به مردم تأکید کرد که اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) مافوق بشر نیستند، بلکه بشر مافوق هستند. اینطور نباشد که ما امام صادق
(علیهالسلام) را بستهبندی کنیم و بالای طاقچه بگذاریم و بگوییم به ما چه؟ خیر! او رفته جایی و دعوت میکند: بیا.
تعبیر ایشان این است:
{\large «فلایثبطنّک الشّیطان عن أخذ حظّک من هذه المقامات بما القاه علی السنة اهل عصرنا هدیهم الله مِن أنّ هذه المعانی مقصورة علی اهل البیت و هی مِن خواصهم فلیس الخطاب بها شامله لامثالنا ولعمری لقد تاهو تیها شدیداً اضلوا ضلالا بعیدا»؛}\\
شیطان تو را برای رسیدن به این مقامات کند نکند، بهخاطر مطلب باطلی که گمراهانی که خدا آنها را هدایت کند در عصر ما خیلی بر زبانشان جاری است، میگویند: «این مقامات به ما چه مربوط است اینها ویژه اهلبیت است»، من این تفکر غلط را در مردم زیاد دیدهام.\\
مرحوم علامه امینی فرمودند: «من شک کردم که میشود در یک شب، هزار رکعت نماز خواند! یک شب زمستانی کنار حرم امام رضا (علیهالسلام) ایستادم خواندم و دیدم که مقدور است». مرحوم علامه دارد تجربه میکند که اصلاً به بسط الزمان هم نیازی نباشد.\\
تعبیر مرحوم بحرانی این است:
{\large «مقامات التی تبلغها عقولنا و احلامنا لیست الّا لعبید اهل البیت بل اقلّ عبیدهم»،}
این مقامات مربوط به بندههای اهلبیت است، مربوط به سلمان، ابوذر، مقداد و جابر بن یزید جعفیهاست.\\
از نکاتی که ایشان در سیرهاش دارند، تأکید بر نگاه به سیره عملی اهلبیت (علیهمالسلام) و عدم اکتفا به سیره قولی آن بزرگواران است؛ امروزه بهخصوص با وجود فضای اینترنت، یک بحث اخلاقی میخواهیم داشته باشیم، روایات بسیاری پیش روی ما است.\\
مرحوم بحرانی عمده در این کتاب، خیلی از جاها داستان نقل میکند. یعنی دارد سیره عملی نقل میکند. ایشان در صفحه نود و هشت، یک بحثی دارد که عنوان بحث ایشان این است
{\large «"دقائق الملاحظات ممّا نبّه علیه اهل البیت شیعتهم فی باب الرّضا بالقضا"»،}
سپس از اهلبیت (علیهمالسلام) که نقل میکند، همه داستان است و اصلاً روایت نقل نمیکند.\\
میگوید یک نفر آمد خدمت امام سجاد (علیهالسلام) و شروع به گریهکردن نمود و شکایت کرد: آقا! فقیر هستم، نان ندارم. امام سجاد علیهالسلام شروع به اشک ریختن نمودند. طرف گفت:
{\large «هَلْ يُعَدُّ اَلْبُكَاءُ إِلاَّ لِلْمَصَائِبِ وَ اَلْمِحَنِ اَلْكِبَارِ؟»}\\
اشک! آن هم از مرد! اشک مال مصیبت است. حضرت فرمودند:
{\large «فَأَيَّةُ مِحْنَةٍ وَ مُصِيبَةٍ أَعْظَمُ عَلَى حُرٍّ مُؤْمِنٍ مِنْ أَنْ يَرَى بِأَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ خَلَّةً فَلاَ يُمْكِنُهُ سَدُّهَا وَ يُشَاهِدُهُ عَلَى فَاقَةٍ فَلاَ يُطِيقُ رَفْعَهَا»،}
چه مصیبتی از این بالاتر، برادر مؤمن من مشکل دارد و من نتوانم حل کنم؟ طرف از خانه امام سجاد (علیهالسلام) بیرون آمد، ناصبیها شنیدند و گفتند: «اینها میگویند آسمان و زمین در مشت ما است؛ ولی فقر یک شیعه خود را نمیتوانند برطرف کنند.» پس خدمت امام سجاد (علیهالسلام)برگشت و عرض کرد: «آقا! این حرفی که اینها زدند، طوری بود که اصلاً گرسنگی و فقر را از یاد بردم.» حضرت فرمودند: «من روزه هستم، دو قرص نان برای افطار و سحر دارم، برای تو باشد.» شخص نیازمند قرص نانها را گرفت، دید اینقدر خشک است که نمیشود خورد. از منزل خارج شد و با خود گفت: «مرحمتی امام را که نمیشود رد کرد»، در مسیر خود به ماهیفروشی رسید، ماهیفروش گفت: «بخر» گفت: «پول ندارم» وی گفت: «همین نانها را بده»، نانها را داد و ماهی را گرفت و به خانه برد. شکم ماهی را باز کرد، دید دو عدد جواهر در شکم ماهی است. دربخانه زده شد، ماهیفروش آمد گفت: «آقا! ماهی را به تو بخشیدم، این نانها هم مال خودت، قابل خوردن نیست.»\\
حضرت غلام خود را فرستادند و فرمودند: «حاجت تو روا شد، نانهای ما را برای افطار و سحریمان برگردان.»\\
بنابراین، تأکید بر سیره عملی اهلبیت (علیهمالسلام) است، یعنی آنچه که نگاه انسان را به نگاه اهلبیت نزدیک میکند. خواننده کتاب بهخصوص اگر با کتاب مأنوس است، با این نیت بهخصوص که هم استفاده ببرد و هم بتواند ذوقی را که مرحوم شیخ حسین بحرانی در این کتاب در بحث اخلاق پیدا نموده که یک کتاب اخلاق با رویکرد اخلاقی، عرفانی و روایی است را ذوق کند. اگر خوانندگان به این کیفیت که روایات اهلبیت (علیهمالسلام) اصل است و با یک نگاه شبکهای و با نگاه
{\large «یُفَسِّر بَعْضها بَعضاً»}
و با یک نگاه اصل گرفتن از روایات، اصول اصطیادی را و ترکیب این اصول اصطیادی با یکدیگر و چیدن یک بنای مستحکم در علم اخلاق در نظرشان باشد، سود میبرند.
\begin{center}
\Large{پرسشها}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
پرسش:\\
این کتاب آیا یک نظام اخلاقی به ما میدهد یا نه؟\\
پاسخ:\\
به نظر بنده، این کتاب یک شیوهای برای نظامسازی به ما میدهد. بخصوص اگر این کتاب کامل میبود. نکته قابلی توجهی که در این کتاب وجود دارد، آن شیوهای است که بر اساس آن میشود یک نظام اخلاقی ریخت و زیرساختهایی نیز دارد که متأسفانه بعضاً این زیرساختها آماده نیست و البته به نظر بنده کار تکمیل این اثر نیز کار فردی نیست. کار، کار یک لجنه {\textbf{24}} قوی است.\\
درعینحال آنچه که مهم میباشد این است که بزرگان به همین دلیل به این کتاب اعتنا داشتند.\\
مرحوم آیتالله بهجت این کتاب را ندیده بودند، کتاب را که به ایشان دادند، وقتی خواندند، از آن به بعد هر کس خدمت ایشان میرسید میفرمودند: الطریق الی الله را داری؟ با این کتاب مأنوس باش.
\item
پرسش:\\
انگیزه شما در انتخاب این کتاب برای توضیح پیرامونش چه بود؟\\
پاسخ:\\
انگیزه بنده از پرداختن به روش و ساختار این کتاب این است که عرفان همیشه با چالش مطرح بوده است و اصلاً بعضیها روی اسم عرفان حساسیت دارند. ما اگر بتوانیم به یک معنا عرفان را بهگونهای اخلاق فروبکاهیم و یا اخلاق را بهنوعی عرفان، بالا ببریم و این را به متن شریعت، آن هم مذهب حقه، یعنی شیعه اثنیعشری، ضمیمه کنیم، محصول آن، چیزی میشود که دیگر دافعه ندارد.\\
خدا مرحوم شیخ انصاری را رحمت کند، فرموده بودند: «اگر میرزا محمدامین استرآبادی زنده میبود و این اصول و رسائل من را میدید، قبول میکرد.»\\
یعنی ایشان اینقدر این اصول را در رسائل قوی و متین و درست نوشته که رأس الاخباریین اگر زنده میشد این را میپذیرفت. ما باید در بحث تقریب بین افکار، به این سمت برویم که واقعاً با اینگونه نگاهها بتوانیم حساسیتها را کم کنیم و بعد واقعاً یک چیزی ارائه بدهیم که قابل دفاع باشد، یعنی ما از اینکه در بسیاری از موارد، تطبیقی عمل میکنیم، رنج میبریم. آمدیم اخلاق ارسطویی را گرفتیم و حالا داریم تطبیق میکنیم. اگر بخواهیم از متن روایات، اخلاقی را بیرون بکشیم که این اخلاق، علمی و قابل دفاع باشد، به نظر بنده چینش مرحوم شیخ حسین بحرانی در این کتاب است و کار سنگینی نیز هست؛ سرّ این که این کتاب همین مقدار مانده و کسی تکمیلش نکرده به نظر من همین است. چون ساختن میخواهد، یعنی ایجادکردن میخواهد. یک ذهن جوّال و تسلط قوی نیاز دارد.\\
بنده در عملکرد مرحوم بحرانی در این کتاب، یاد خطبه حضرت زینب و خطب امیرالمؤمنین (سلاماللهعلیهما) میافتم؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام چنان در خطب خود، آیات قرآن را با کلام خودش مزج میکند که انسان اصلاً متوجه نمیشود، کدام قسمت آن قرآن و کدام قسمت، کلام علی بن ابیطالب
(علیهالسلام) است. در خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مقابل یزید هم اینچنین است؛ مثلاً آیه
{\large «ثمّ کان عاقبة الّذین أساءوا السوأی {\Large{25}}»}
را چنان وسط یک عبارت میآورد که انگار جزئی از عبارت است. \\
مرحوم بحرانی نیز اینقدر بر روایات اخلاقی تسلط دارد و به حدی زیبا روایات را در متن عبارات خود میآورد که انسان گمان میکند، جزء متن عبارت ایشان است.\\
یک ذهن جوّال است که میتواند اینها را با هم پیوند زند و سپس قاعده گرفتن، و این قواعد را چیدن و در یک مسیر به نتایج مشخص رسیدن را انجام دهد. \\
به نظر بنده، این هنرمندی است که مرحوم شیخ حسین بحرانی در این کتاب انجام داده است. ایشان، یک پایلوت {\textbf{26}} و نمونه کوچکی برای ما در این مورد ایجاد کرده که قابلپیگیری است و من گشتهام و تا کنون مشابه آن را به این کیفیت ندیدهام.\\
البته در سبک تدبر مشابه آن را داریم. یعنی علامه طباطبایی در المیزان فی تفسیر القرآن الکریم در سبک تفسیر قرآن به قرآن این کار را میکند. گاهی ده الی دوازده طائفه آیات را، یکییکی با هم پیوند میزند، سپس چند تا چند تا با مرتبط میکند و در نهایت یک نتیجه متین و قاطع، بیرون میکشد که چه شیعه باشی، چه سنی، هر فردی که باشی میبینی خاضع و تسلیم هستی.\\
البته کثیری از افراد مانند ابن ترکه، شیخ اشراق و ملاصدرا تلاش کردهاند که فلسفه و اخلاق و عرفان را با دین مرتبط کنند. اینان معتقدند میتوان برای گزارههای خود، از گزارههای دینی شاهد آورد.\\
آقای مطهری نیز در تماشاگه راز فرمودند: «ما مطلبی از مطالب عرفان نظری نداریم مگر اینکه بشود در دین، شاهد یا شواهدی از آن پیدا کرد»؛ اگر در عرفان نظری که اصطلاحاتی مانند فیض اقدس، فیض مقدس، عین ثابت، تعین اول و تعین ثانی و... وجود دارد بتوان از روایات استشهاد کرد، در عرفان عملی بهطریقاولی چنین استشهاداتی ممکن است. ولی استشهاد، یک مطلب است و این که انسان از روایات، با یک روش مشخص، یک علم منسجم بیرون بکشد که تعریف علم بر آن صادق باشد، مطلب دیگر؛
بنابراین، استشهاد به روایات یک مقوله است و این که انسانمانند شیخ حسین بحرانی برود در دل روایات و یک سبکی در کار با روایات و در بحث اخلاق ایجاد کند و به همین دلیل است که این مقدار استعجاب و استغراب شده است.
\item
پرسش:\\
ظاهراً در این زمینه رساله بحرالعلوم بیشتر جا افتاد و اقبال شد. چرا؟\\
پاسخ:
در رساله منسوب به مرحوم بحرالعلوم نیز روال کار مشخص است. یک آیه را گرفتند، مثلاً هر کدام از موضوعات اسلام، ایمان، هجرت و جهاد را سه بخش کردند، دوازده تا مقام بهدستآمده و این دوازده مقام را بیان میکنند و چون جهاد ابتدایی و هجرت مع الرسول نداریم، دو عالم فتح و ظفر را بهجای آن دو اضافه میکنند که این را مرحوم علامه حسینی طهرانی اشکال میگیرند و ما نیز در این کتاب اشکال گرفتیم. این یک کار ذوقی است و گر نه چرا
{\large «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ {\Large{27}}»،}
ملاک قرار نگیرد؟ چرا یقین دراینبین مطرح نشود؟\\
البته این کتاب جدیداً چاپ شد و در دسترس قرار گرفت که اگر زودتر در دسترس بود همان اقبال را میداشت؛ به همین سبب است که اخیراً سه، چهار ترجمه شده است. البته کتاب را اهلفن و کسانی که با این مقوله آشنا هستند، نه عموم، میشناختند.
\item
پرسش:\\
چه تفاوتی میان عرفان و اخلاق است؟\\
پاسخ: \\
درصد پویایی را که در عرفان مطرح است، در اخلاق نداریم. \\
بحث شهود و مکاشفات، در بحث اخلاق به این معنا مطرح نیست.\\
در اخلاق تمام تلاش در حفظ نفس و اصلاح نفس است. درحالیکه در عرفان تمام تلاش در فنای نفس و ازدستدادن نفس، ازدستدادن تعین و رسیدن به اطلاق میباشد.
در اخلاق بحث در تقویت نفس است؛ لکن در عرفان بحث در تضعیف نفس تا رسیدن به مقام لقاء و مقام فنا.\\
و به همین منوال، فرقهای متنوع و متعددی دارند که در کتابها بحث شده است. مرحوم شهید مطهری نیز در عرفان اسلامی خود دارد و بنده نیز در کتاب سیروسلوک به این مسئله پرداختم.
\item
پرسش:\\
اخلاق عرفانی به چه معنا است؟\\
پاسخ: \\
پاسخ: یعنی تقریباً برخی از قوانین اخلاق ارسطویی حفظ شده، اما این اخلاق ارتقا پیدا کرده است. نظیر کاری که ما در فلسفه اسلامی داریم. ما در فلسفه اسلامی، مواردی را در ابتدا از یونان گرفتیم. ولی اکنون فلسفه اسلامی ما نسبت به فلسفه یونانی، به تعبیر شهید مطهری مثل فیزیک نیوتنی نسبت به فیزیک ارسطویی است، اینقدر تفاوت دارد.
\end{enumerate}
\begin{center}
{\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد.»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
برای مطالعه بیشتر ر. ک به حسین، بحرانی، «راه خدا در پرتو سیره اولیاء»، ترجمهی علی رضایی تهرانی.
\item
بنده تصمیم داشتم با ارتباطاتی که با بحرین داریم، اگر توانستیم از جناب آقای شیخ عیسی قاسم بزرگ علمای بحرین یا جناب آقای عریفی اطلاعات بیشتری کسب کنم که متاسفانه ارتباط ممکن نشد.
\item
این مضمون در قرآن کریم نیز بیان شده است، إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ؛ سوره یوسف، آیه 87.
\item
غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 1، صص 44 و 45.
\item
غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 1، ص 44.
\item
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حبیب کاظمی ایرانی تبار هستند اما کویت متولد شدند.
\item
آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، و حسینی اشکوری، احمد. ۱۴۰۳-۱۹۸۳. الذریعة إلی تصانیف الشیعة. ۲۶ ج. بیروت - لبنان: دار الأضواء، ج 1، صص 372 و 373.
\item
قمی، عباس، و امینی، محمد هادی. ۱۳۶۸. الکنی و الألقاب. ۳ ج. تهران - ایران: مکتبة الصدر، ج 1، ص 329.
\item
صید شده.
\item
البته حرفی هست که ارسطو پیغمبر بوده یا پیغمبر دیده، اما از نظر تاریخی قابل اثبات نیست. موحد است اما اینکه حالا به شریعتی ملتزم بوده باشد، معلوم نیست.
\item
استاد ما آقای شیخ جواد تبریزی می فرمودند: در نجف یک تیمی تشکیل شد و بسیار گشتند یک روایتی که مستقلا به درد افتاء بخورد ولی در مستدرک وسائل میرزای نوری باشد و در وسایل نیامده باشد را پیدا نکردند. این قوت کار مرحوم شیخ حر عاملی است.
\item
حر عاملی، محمد بن حسن، حسینی جلالی، محمدرضا، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۶. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة. ۳۰ ج. قم - ایران: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث.
\item
با اندک تغییر: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اَلتِّجَارَةُ تَزِيدُ فِي اَلْعَقْلِ؛ غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 5، ص 148.
\item
قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: اَلْعِبَادَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِي طَلَبِ اَلْحَلاَلِ؛ شعیری، محمد بن محمد. بدون تاریخ. جامع الأخبار. ۱ ج. نجف اشرف - عراق: المطبعة الحيدرية، ص 139.
\item
با اندک تغییر: عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم: الكاسب من يده خليل الله؛ پاینده، ابوالقاسم. ۱۳۸۲. نهج الفصاحة. ۱ ج. تهران - ایران: دنیای دانش، ص 618.
\item
با اندک تغییر: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلْخَلْقُ عِيَالُ اَللَّهِ فَأَحَبُّ اَلْخَلْقِ إِلَى اَللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِيَالَ اَللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ سُرُوراً؛ غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 164.
\item
با اندک تغییر: عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ مُرُوءَتُنَا اَلْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنَا؛ ابنبابویه، محمد بن علی، و غفاری، علیاکبر. ۱۴۱۶. الخصال. ۲ ج. قم ایران: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، ج 1، ص 10.
\item
با اندک تغییر: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَخْبِرْنِي بِمَكَارِمِ اَلْأَخْلاَقِ فَقَالَ اَلْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ صِلَةُ مَنْ قَطَعَكَ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَكَ وَ قَوْلُ اَلْحَقِّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِكَ؛ ابنبابویه، محمد بن علی، و غفاری، علیاکبر. ۱۳۶۱. معاني الأخبار. ۱ ج. قم - ایران: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی.
\item
سوره فرقان، آیه ۷۰.
\item
با این مضمون: لاَ يَأْبَى اَلْكَرَامَةَ إِلاَّ حِمَارٌ قُلْتُ مَا مَعْنَى ذَلِكَ قَالَ اَلتَّوْسِعَةُ فِي اَلْمَجْلِسِ وَ اَلطِّيبُ يُعْرَضُ عَلَيْهِ؛ ابنبابویه، محمد بن علی، و غفاری، علیاکبر. ۱۳۶۱. معاني الأخبار. ۱ ج. قم - ایران: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، ص 268.
\item
با همین مضمون: فِي مَنَاهِي اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: لاَ تُحَقِّرُوا شَيْئاً مِنَ اَلشَّرِّ وَ إِنْ صَغُرَ فِي أَعْيُنِكُمْ وَ لاَ تَسْتَكْثِرُوا اَلْخَيْرَ وَ إِنْ كَثُرَ فِي أَعْيُنِكُمْ فَإِنَّهُ لاَ كَبِيرَ مَعَ اَلاِسْتِغْفَارِ وَ لاَ صَغِيرَ مَعَ اَلْإِصْرَارِ؛ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 70، ص 355.
\item
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 11، ص 387.
\item
غفاری، علیاکبر، و ابنشعبه، حسن بن علی. ۱۳۶۳-۱۴۰۴. تحف العقول. ۱ ج. قم ایران: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، ص 370.
\item
لَجنَة: گروه مردم كه براى كارى گرد آيند و بدان خشنود باشند؛ نفیسی، علی اکبر، و فروغی، محمد علی. بدون تاریخ. فرهنگ نفیسی. ۵ ج. تهران - ایران: خيام، ج 4، ص 2950.
\item
سوره روم، آیه ۱۰.
\item
Pilot.
\item
سوره احزاب، آیه ۳۵.
\end{enumerate}
\end{document}