list_icon_blue

ولادت امام رضا علیه‌السلام

اهل بیت (علیهم‌السلام)
ولادت امام رضا علیه‌السلام
بیت حضرت آیت الله حاج سید محمد‌صادق حسینی طهرانی
چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲
ولادت امام رضا علیه‌السلام
list_icon_blue خلاصه جلسه
استاد رضایی تهرانی در این جلسه که به مناسبت ولادت انیس النفوس، شمس الشموس، سلطان الطوس برگزار شده است، در ابتدای امر به پنج فتنه و معضل بزرگ در زمان امامت ایشان می‌پردازند و هریک از این فتنه‌ها را توضیح می‌دهند. بزرگ‌ترین و مهم‌ترین فتنه در دوران امامت ایشان فتنه ولایت‌عهدی بود که اگر درایت و کیاست امامت نبود، امام از این فتنه سربلند بیرون نمی‌آمد. حضرت استاد به بیان هدف‌های مأمون از تحمیل مسئله ولایت‌عهدی به امام رضا (علیه‌السلام) می‌پردازند.
مکان بیت حضرت آیت الله حاج سید محمد‌صادق حسینی طهرانی
زمان چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲
مناسبت ولادت امام رضا علیه‌السلام
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \\ \begin{center} {\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم\\ \vspace*{5mm} بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم»} \end{center} \begin{center} {\large «الحَمْدُ للّٰه ربِّ العالَمین و الصَّلاةُ و السَّلامُ عَلَی النَیِّرِ الأعْظَمِ وَ نَتیجَةِ العالَمِ، هَادي السُّبُلِ وَ مُنجي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولانا حَبیبِ إلهِ العالَمینَ أبِي القاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلّم)\\ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآن إلیٰ قیامِ یَومِ الدِّینِ.»} \end{center} \begin{center} {\large «قالَ رَسُولُ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم): «سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَکرُوبٌ إلَّا نَفَّسَ اللَّهُ کُربَتَه وَ لَا مُذْنِبٌ إلَّا غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ.»} \end{center} سالروز میلاد شمس الشموس، أنیس النفوس، إمام الرئوف و العطوف، علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) است، ان‌شاءالله در برزخ و قیامت به‌مانند این دنیا هم‌جوار حضرتش باشیم به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد. \begin{center} {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد.»} \end{center} \\ صلوات خاصه حضرت را با من زمزمه کنید:\\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا المُرْتَضَى الإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏.»}\\ باز هم نثار روح آن امام همام صلواتی محمدی ختم بفرمایید. \begin{center} {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد.»} \end{center} \\ دوره امامت ائمه اطهار (علیهم‌السلام) به‌جز امام‌زمان (علیه‌السلام) حدود 250 سال به طول انجامیده است، این 250 سال متصلاً با حوادث و وقایعی روبه‌رو بوده است که هر امامی به مناسبت شرایط مکانی و زمانی این وقایع و حوادث را مدیریت کرده است. طول دوره امامت امام رضا (علیه‌السلام) بیست سال است که در این بیست سال امام رضا (علیه‌السلام) با چالش‌هایی و حوادثی روبه‌رو بوده است که حضرت این حوادث را مدیریت کردند. تمام سیر علی بن موسی (علیه‌السلام) در این بیست سال برای تک‌تک شیعیان آن حضرت می‌تواند درس باشد.\\ پنج مشکله، معضله یا چالش اساسی در زندگی امام رضا (علیه‌السلام) وجود داشته است؛ \begin{enumerate} \item چالش اول، خمودگی شیعه به‌خاطر حبس نسبتاً طولانی‌مدت امام مفترض الطاعة موسی بن جعفر (علیه‌السلام)؛ \item چالش دوم فتنه بسیار شکننده واقفیه که از فتنه‌های مهم دوران امامت است؛ \item چالش سوم، فتنه تهمت ابتر بودن امام رضا (علیه‌السلام)؛ \item چالش چهارم، فتنه ولایت‌عهدی که مهم‌ترین حادثه دوران امامت رضا (علیه‌السلام) است و در جریان امامت بی‌بدیل بوده است، نه پیش از حضرت و نه پس از حضرت چنین فتنه‌ای دامن‌گیر هیچ امامی نشده است؛ \item فتنه پنجم، چالش پنجم و فتنه آخر، فتنه مواجهه با مذاهب و ادیان مختلف. \end{enumerate} \\ این پنج چالش، چالش‌های زندگی علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) است. چالش اول که خمودگی شیعه است، درون‌مذهبی است. چالش دوم که فتنه واقفیه است، درون‌مذهبی است. چالش سوم که فتنه تهمت ابتر بودن امام رضا (علیه‌السلام) است، درون‌خانوادگی است که به فتنه درون‌مذهبی هم می‌توانسته تبدیل بشود. چالش چهارم که فتنه ولایت‌عهدی است، درون‌دینی است و چالش پنجم که بحث مناظرات حضرت با مذاهب و ادیان است، چالش فرامذهبی، بین المذاهبی و بین الأدیانی است.\\ همه این چالش‌های پنج‌گانه را امام رضا (علیه‌السلام) به‌خوبی مدیریت کرده است. اشاره‌ای به بحث بیشتر نمی‌توانم داشته باشم، تنها امامی که در زندان از دنیا رفت، موسی بن جعفر (علیه‌السلام) بود، حالا پنج سال، هفت سال، {\large «ِمِنَ السَّجْنِ إلي السِّجن»،} و این باعث شده بود که شیعه سرخوردگی پیدا کند، نوعی کم امیدی در شیعه رقم بخورد و همین باعث شده بود که با شهادت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) شیعه بر جان امام بعدی بترسد. وقتی امام رضا (علیه‌السلام) در سال 183 هجری قمری بار امامت را به دوش کشیدند، موجی از امید در شیعه آفریدند. این موج این‌گونه رقم خورد که تصور شیعیان این بود که سخت‌ترین و شدیدترین و کوبنده‌ترین برخورد را هارون ملعون با علی بن موسی (علیه‌السلام) خواهد داشت. امام رضا (علیه‌السلام) در یک جمله معجز گون فرمودند: «اگر هارون توانست یک لاخ مو از سر من کوتاه کند، یقین کنید که من امام مفترض الطاعة نیستم.» خیلی عجیب بود، هارونی که نسبت به سادات و شیعیان خالص از کشته، پشته ساخته بود، صدها نفر از سادات را یا زنده‌به‌گور کرده بود یا در زندان‌ها نابود کرده بود و شکی نداشتند که با امام بعدی \{نیز\} برخورد می‌کند، در طول ده سال اول امامت رضا (علیه‌السلام) هیچ تعرضی نسبت به امام رضا (علیه‌السلام) نداشت و این جمله معجزه گونه امام امیدی به دل‌ها رساند. مکرر می‌شد وُشَات {\Large{1}} (خبر‌چین‌ها) می‌آمدند به هارون خبر می‌دادند که علی بن موسی (علیه‌السلام) چنین کرد، علی بن موسی چنان کرده است؛ هارون در جواب اینها یک جمله می‌گفت: «شما به من امر می‌کنید من همه بنی علی را از بین ببرم؟ تازه بزرگ آنها (موسی بن جعفر) را در زندان کشتم و مسموم کردم.»\\ در ده سال اول زندگی، امام رضا (علیه‌السلام) مبسوط الید است، شاگردانی دارد، کلاس دارد، ارتباطاتش نسبتاً آزاد است و همین باعث شد که امام رضا (علیه‌السلام) نور امیدی در دل شیعه دوانید و شیعه از آن خمودگی چند سال حبس موسی بن جعفر (علیه‌السلام) رها شد.\\ دومین فتنه، فتنه واقفیه بود؛ چون از زمان امام صادق (علیه‌السلام) نهضت وکالت شکل گرفت و در اقصی‌نقاط جهان اسلام وکیل برای خود تعیین کردند که بتوانند بر مسائل مذهبی، فقهی، اعتقادی و مالی شیعه رسیدگی کنند؛ در زمان موسی بن جعفر (علیه‌السلام) این نهضت وکالت رشد بیشتری کرد و به‌خصوص در زمانی که حضرت در زندان به سر می‌بردند و مستحضرید این نهضت ادامه پیدا کرد تا به نواب اربعه امام‌زمان (علیه‌السلام) رسید و بعد از نواب اربعه هم تبدیل به مرجعیت عامه که به دست مراجع تقلید شیعه است گره خورد؛ چون امام (علیه‌السلام) لااقل پنج سال در زندان بودند، برخی از نواب حضرت و وکلای حضرت ثروت فراوانی در اختیارشان بود، وقتی امام کاظم (علیه‌السلام) شهید شدند، اینها در این پول‌هایی که دستشان بود طمع کردند؛ با خود نشستند، اندیشیدند که چه کنیم که این پول‌ها را بالا بکشیم و به امام بعدی تحویل ندهیم. گفتند: امام کجا است؟ موسی بن جعفر (علیه‌السلام) از دنیا نرفته است، موسی بن جعفر غایب شده است، یک روزی برمی‌گردد. امامت امام رضا (علیه‌السلام) را انکار کردند که بتوانند این پول‌ها را به امام بعدی تحویل ندهند. علی بن حمزه بطائنی سی هزار دینار، عثمان بن عیسی رواسی سی هزار دینار، زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار، پول‌های کمی نبود، به این گروه، گروه واقف یا واقفیه می‌گویند، کسانی که توقف کردند روی امامت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) و گفتند که امام بعدی وجود ندارد. فتنه واقفیه تبدیل به یک فتنه اعتقادی شد و به یک تشعّب و انشعاب درون‌مذهبی \{تبدیل شد\} و اینها کاش فقط به خوردن پول‌ها اکتفا می‌کردند، شروع کردند علیه امام رضا (علیه‌السلام) فعالیت‌کردن، علیه علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) شروع به کار کردند. فتنه، فتنه سنگینی بود؛ امام رضا (علیه‌السلام) تمام‌قامت به مخالفت با واقفیه پرداخت، کرامات و معجزات که از حضرت بروز می‌داد، سخنان بلندی که از علی بن موسی (علیه‌السلام) بروز پیدا می‌کرد، آرام‌آرام امامت حضرت را چنان شاخص کرد که ما تا سه نسل بعد از امام رضا (علیه‌السلام) را به امام رضا (علیه‌السلام) می‌شناسیم. یعنی امام جواد (علیه‌السلام) إبن الرضای اول، امام هادی (علیه‌السلام) إبن الرضای دوم و امام عسکری (علیه‌السلام) إبن الرضای سوم می‌شود. این‌قدر امام رضا (علیه‌السلام) امامتش جا افتاد که تا سه نسل بعد إبن الرضا (علیه السلام) شناخته شدند و فتنه واقفیه منکوب شد؛ البته ضربه زدند، گروهی از بهترین‌های شیعه را جدا کرد، مورد لعن علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) و امامان متأخر قرار گرفتند. الان هم ما واقفیه را یکی از فرق درون‌مذهبی شیعه می‌دانیم و بعضاً به روایتشان نسبت به زمان استقامتشان اعتنا داریم؛ می‌گوییم که از این تاریخ روایاتشان معتبر و از این تاریخ روایاتشان غیرمعتبر \{است\}. {\large «خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا {\Large{2}}.»} رأی‌اش را کنار بگذار، اگر روایتی نقل کرد، روایت را بپذیر، ولی به‌هرحال این فتنه هم با همت علی بن موسی (علیه‌السلام) و توفیق خداوندی از بین رفت.\\ فتنه سوم فتنه ابتر بودن امام بود که این فتنه درون‌خانوادگی بود، خدا بسوزد پدر و مادر حسد را که فرمود: {\large «{عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌:} إِنَّ اَلْحَسَدَ يَأْكُلُ اَلْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ {\Large{3}}»،} امام رضا (علیه‌السلام) دیر فرزند دار شد، طبق رأی مشهور شیعه یک فرزند هم بیشتر ندارد، البته همین‌الان در کشور ما دو امامزاده داریم، یک دختر و پسر که اینها از فرزندان بلافصل امام رضا (علیه‌السلام) شناخته می‌شوند؛ اما شیخ مفید و کثیری از بزرگان می‌گویند علی بن موسی (علیه‌السلام) تک‌فرزند است. خوب، خدا بچه پسر داده است؛ اما این بچه هم دیر آمده است، هم شکل و شمایل از نظر ظاهر و رنگ پوست به امام رضا (علیه‌السلام) نرفته است. علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) از نظر پوست سفید بود، امام جواد (علیه‌السلام) از نظر رنگ پوست تیره و‌ سبزه‌ تند بود. دیر متولد شدن، همرنگ‌نبودن از نظر رنگ پوستی باعث شد حسودان، شایعه کنند که علی بن موسی (علیه‌السلام) ابتر است و این بچه، بچه خودش نیست. این که می‌گویید {\large «ألسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّها الإمامُ الغَریب»،} غریب فقط این نیست که حضرت از مدینه آمدند و مشهد دفن شدند؛ غریبی این است که خانواده تو، آشنای تو به تو تهمت بزند، آن هم چه تهمتی، اینکه این فرزند فرزند‌خوانده تو است و از صلب تو نیست. فتنه داشت بالا می‌گرفت، پیشنهاد شد تن به حکم قیافه‌شناسان بدهند، معمول فقهای شیعه تن به حکم قیافه‌شناس را یا مطلقاً حرام می‌دانند یا اگر بر او حرامی مترتب بشود، حرام می‌دانند و مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید: «این دو قابل انفکاک نیست؛ یعنی معمولاً در مسئله مراجعه به قیافه‌شناس یک اثر حرامی بر کار مترتب می‌شود {\Large{4}}»، در عین حال امام رضا (علیه‌السلام) از باب ضرورت به این مسئله تن دادند. داستانش مشهور است، خانواده در باغی جمع شدند، به تن علی بن موسی (علیه‌السلام) لباس رعیتی و کارگری کردند، بیلی به دست آقا دادند و آقا شروع به کار در باغ کردند. قیافه‌شناس را آوردند، امام جواد (علیه‌السلام) را وسط دایره نشاندند، آن \{قیافه‌شناس\} در کار خودش خبره بود، گفت: «این دایی‌اش است، عمویش است، این پسردایی‌اش است، این پسرعمویش است»؛ همه را تشخیص داد، گفت: «من در این جمع پدری برای این پسر نمی‌بینم»، نگاهش به باغبانی که دارد در باغ کار می‌کند افتاد، گفت: «در این باغ اگر این فرزند پدری داشته باشد، پدر او این فرد باغبان است»؛ فتنه از بین رفت.\\ {\large «روحي لَکَ الفداء یا علیّ بن موسي الرّضا»،} چقدر آقای من و شما غریب است.\\ اگر ابتر بودن می‌ماسید، یعنی تبار شیعه بر باد می‌رفت؛ چرا؟\\ چون شیعه اثنی‌عشری است، اثنی‌عشر را به‌عنوان عام مجموعی قبول دارد، {\large «کُلّ بِما هُوَ کُلّ»،} هیچ‌کدام نباید نادیده گرفته شود. اگر علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) بدون فرزند بود، این نکته از بین می‌رفت و این فتنه نیز از بین رفت.\\ اما بدترین فتنه در زمان علیّ بن موسی الرّضا (علیه‌السلام) فتنه ولایت‌عهدی است. این مقدمه را من عرض کنم، از زیرک‌ترین زیرکانِ شاهانِ دنیا مأمون عباسی است و این از نظر تاریخی مسلم است، بسیار تیز است، خوش‌حافظه، ملّا، اهل نشست‌وبرخاست با علما، اهل مناظره، اهل جدل، اهل خطابه، جناب مأمون عباسی خیلی آدم کم‌نظیری است. هرچه دشمن زیرک‌تر است، عملکرد باید زیرکانه‌تر باشد، این خلیفه هم زمان با امامت علی بن موسی (علیه‌السلام) است.\\ یکی از هنرهای اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) که ما باید یاد بگیریم و ملت ایران بعد از انقلاب یاد گرفتند، این است که اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) استاد تبدیل تهدید به فرصت هستند. هر انسانی در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی تهدیدهایی دارد، می‌تواند دستانش را بلند کند و مغلوب بشود یا می‌تواند \{به صورت\} حداکثری این تهدید را طوری مدیریت کند که آسیب نبیند، می‌تواند این تهدید را سکوی پرش قرار دهد. ائمه اطهار (علیهم‌السلام) این‌چنین هستند. فاطمةالزهرا (سلام‌الله‌علیها) در مسئله فدک، تهدید را به فرصت تبدیل کرد؛ امام مجتبی (علیه‌السلام) در مسئله صلح، تهدید را به فرصت تبدیل کرد؛ سیدالشهدا (علیه‌السلام) در مسئله تهدید به کشته‌شدن با قیام خود \{تهدید را\} به فرصت تبدیل کرد؛ علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) چنین کرد، یعنی در مسئله ولایت‌عهدی که آمده بود همه چیز شیعه را ببرد، بلکه همه چیز اسلام را ببرد، حضرت این تهدید را به فرصت تبدیل کرد.\\ داستان چیست؟ داستان این است که هارون به درک واصل شده است، وصیت او این بوده است، امین شاه، مأمون ولیعهد او باشد؛ امین از دنیا رفت، مأمون به‌جای او بنشیند. امین که بر حکومت مستقر شد، چیزی نگذشت، فرمانی به جمیع انحای مملکتش نوشت که من مأمون را از ولایت‌عهدی عزل کردم. این فرمان که منتشر شد، امین بغداد است، مأمون خراسان است، مأمون دید اینکه نمی‌شود، علم مخالفتش را برافراشت، او (امین) لشکری \{مهیا کرد\}، این (مامون) لشکری \{مهیا کرد\}، پنج سال در سر هم زدند \{و با هم جنگیدند\} و این پنج سال فرصتی شد برای علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) و فرصتی شد برای انقلابیون شیعه که آنها هم به نهضت \{دست\} بزنند، دست به انقلاب بزنند، سهم‌خواهی کنند، سهم خودشان را بگیرند. فقط در جنگ أبوالسرایا از سربازان مأمون دویست هزار نفر کشته شدند. حالا امین کشته شد، سر او خراسان آمد، آویزان شد، مأمون بر تخت نشست، اولین دغدغه او این است که این نهضت‌های شیعی را من چطور مدیریت کنم. یک حکومت تضعیف‌شده‌ به خاک‌نشسته‌ نوبنیاد، این را من چطور تدبیر و مدیریت کنم؟\\ با آن فکر شیطانی‌اش نشست، از یک مثل ایرانی به تعبیر من بهره برد؛ مثل این بود: گفت که "کدخدا را ببین، ده را غارت کن"، "چون که صد آمد، نود هم پیش ما است". گفت که رأس همه انقلابیون علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) است، بزرگ شیعه او است، او را پیش خودمان می‌کشیم، ولایت‌عهدی را به او می‌دهیم، همه فتنه‌ها، انقلاب‌ها و شورش‌ها که هر روز از یک نقطه این امپراطوری بزرگ سر برمی‌آورد، همه می‌خوابد و فروکش می‌کند. فکر، فکر شیطانی بود. خیلی عجیب است، مرحوم شیخ صدوق نوشته است: «وقتی که مأمون داشت در جنگ با امین مغلوب می‌شد، با خود عهد کرد اگر پیروز شود، علی بن موسی (علیه‌السلام) را ولیعهد خود کند»، این فکر، فکر درستی نیست یا بعضی خیال کردند این کار از سر محبت به امام رضا (علیه‌السلام) انجام شد و این کار به این‌گونه رقم خورد که سهل بن فضل که در دربار مأمون نفر دوم یا سوم حساب می‌شد، چون به علوی‌ها متمایل بود، او این پیشنهاد را به مأمون کرد، و در ذهن مأمون انداخت تا حکومت به علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) برسد، اینها ساده‌انگاری و ساده‌اندیشی است. با یک نقشه دقیق مأمون به طرف ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السلام) رفت که اگر جز نور امامت و کیاست ایمان چیز دیگری می‌بود، هرگز امام رضا (علیه‌السلام) نمی‌توانست این توطئه را خنثی کند.\\ من اهداف مأمون و عملکرد علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) را اجمالاً اشاره کنم، باز هم به روح مطهر علی بن موسی (علیه‌السلام) هدیه کنید صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). \begin{center} {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد.»} \end{center} \\ مأمون اهداف ده‌گانه از این عملکرد داشت: \begin{enumerate} \item تبدیل صحنه حادّ مبارزات انقلابی شیعیان که دو ویژگی مظلومیت و قداست را داشت به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی‌خطر؛\\ چرا امام رضا (علیه‌السلام) را ولیعهد کرد؟ می‌خواست به شیعیان بگوید بس است دیگر، دست از انقلابی‌گری بردارید، بیایید به‌عنوان یک حزب سیاسی گفتمان کنید. \{مانند\} الان که تمام تلاش اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها این است، به حزب‌الله لبنان می‌گویند که شما سلاح‌ها و موشک‌هایتان را کنار بگذارید، شما هم یک حزب از احزاب سیاسی \{باشید\}، بیایید در پارلمان و دولت آدم داشته باشید، روزنامه داشته باشید، سخنرانی کنید، موشک نه! \{نداشته باشید\}. امام رضا (علیه‌السلام) را کشید به دربار و ولیعهد کرد که شیعه دست از انقلابی‌گری بردارد. امام رضایی که در دربار است، نه مقدس می‌نماید و نه مظلوم، این دو عنصر اساسی انقلابی‌گری شیعه بود، این را می‌خواست از شیعه بگیرد. \item دوم، تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت‌های اَمَوی و عباسی؛\\ \{زیرا\} شیعه فریاد می‌زد از اولی و دومی و سومی بگیر بیا تا معاویه، یزید، عبدالملک مروان، منصور و هارون، همه غاصب هستند. وقتی امام رضا (علیه‌السلام) بشود ولیعهد جناب مأمون، یعنی من امضا کردم این مسیر را، دیگر معاویه هم غاصب نیست، دیگر یزید را هم نباید فحش داد؛ چون تبار همان تبار است، سیستم همان سیستم است. در حقیقت بالاکشیدن همه ارزش‌های شیعی با یک عملکرد \{بود\}، خیلی عجیب است. \item سوم، ازبین‌بردن وجهه مردمی امام که مرجع سؤال‌ها، ناله‌ها و شکوه‌های مردم بود؛\\ امام را به دربار کشید، دربار هم که درش بسته است، چه کسی بیاید و چه کسی برود، از قبل وقت بگیرد، پول‌دارها بیایند، صاحب‌نفوذان بیایند، رؤسای قبایل بیایند؛ ولی قشر آسیب‌پذیر، مردم، مستضعفین، اینها به حضرت دسترسی نداشته باشند. آن وجهه مردمی و اجتماعی امام را ازبین‌بردن \{هدف دیگر مأمون بود\}. \item چهارم، کسب وجهه معنوی برای خود؛\\ همه در جهان اسلام بگویند ببینید \{مأمون\} پسرش را نادیده گرفت، برادران، برادرزادگان و همه را نادیده گرفت، آمد و دودستی دارد حکومت را تقدیم می‌کند به فرزند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، فرزند فاطمةالزهرا (سلام‌الله‌علیها)، فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، دارد \{مأمون\} برای خودش وجهه درست می‌کند. می‌دانید امام رضا (علیه‌السلام) که ولیعهد شد، هم عرب خوشحال شد، هم ایرانی‌ها خوشحال شدند. عرب خوشحال شد؛ چون دربار را ایرانی‌ها گرفته بودند و اعراب ناراحت بودند که چرا مدیریت دست ایرانی‌ها در دربار است. ایرانی‌‌ها خوشحال شدند؛ چون ایرانی‌ها از قدیم به اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) علاقه داشتند. اصلاً بنی‌عباس با همت ایرانی‌ها به حکومت رسیدند، بنی‌عباس در خراسان توانستند بدرخشند که توانستند بغداد را بگیرند. ایرانی‌ها به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) مایل بودند، با آمدن علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) هم عرب خشنود می‌شد که یک عرب در دربار کاره‌ای شده است، هم ایرانی‌ها خوشحال می‌شدند که علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) را به‌عنوان اهل‌بیت دوست داشتند. \item پنجم؛ تبدیل امام (علیه‌السلام) به یک توجیه‌گر دستگاه خلافت؛\\ امام در دربار آمده است و از این سفره دارد می‌خورد، در همین مکان دارد می‌نشیند، به تعبیر امروزی‌ها وارد سیستم شده است و باید توجیه‌گر سیستم باشد. وارد سیستم شده است، پذیرفتی، یعنی باید توجیه کنی. \item ششم، این را من جایی ندیدم از یافته‌های خود من است، حدس من این است، مأمون شیعه است، بدون شک، گرچه تاریخ او را معتزلی می‌داند؛ ولی شیعه است. تشیع را هم از پدرش هارون گرفته است، داستان تشیع هم خودش نقل کرده است که در مدینه موسی بن جعفر (علیه‌السلام) آمد و پدرم به من و امین گفت: «رکاب بگیرید، این پیرمرد را احترام کنید، خودش آمد از تخت پایین، در آغوش گرفت، برد بالا \{امام را و\} کنار خودش نشاند»، بعد به من و امین گفت: «بروید برسانیدش تا خانه»، برگشتیم گفتیم: «آقا این که بود؟» گفت: «حکومت برای اینها است، اینها اعلم هستند، اتقی هستند، به پیغمبر نزدیک‌ترند، ما غاصبیم.» می‌گوید که من تشیع را از این واقعه گرفتم، بدون شک مأمون شیعه است، شیعه امام‌کش \{است\}؛ {\large «ألْمُلْکُ عَقیم {\Large{5}}.»} این جناب مأمون شیعه امام‌کش، آرزوی بنی‌عباس در سرش \{است\}، بنی‌عباس پسرانشان را نام می‌نهادند مهدی، ملقب می‌کردند به مهدی که بگویند مهدی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است این است. آمده چه \{کاری\} کرده است؟ امام رضا (علیه‌السلام) را به دربار کشیده است، به زور یکی از دخترانش را به امام رضا (علیه‌السلام) تزویج کرده است که امام رضا (علیه‌السلام) از این دختر بچه‌دار بشود، امامت و خلافت را یک‌جا بقاپد. یک فرزند پسری به دختر مأمون خدا از امام رضا (علیه‌السلام) بدهد، بگوید این هم امام بعدی و لذا اینجا که سنگش بالا نرفت، تیرش به سنگ خورد، آمد سراغ امام جواد (علیه‌السلام)، یک دختر هم به امام جواد (علیه‌السلام) داد که این قضیه آنجا تکرار شود، أم الفضل، در هر دو نقشه برملا شد و فرزندی در بین نبود و لذا این نقشه نگرفت؛ ولی از نقشه‌های اساسی مأمون علی‌القاعده باید این باشد. \item هفتم، شکستن مقام علمی امام رضا (علیه‌السلام)؛\\ \{مأمون\} مناظرات متعددی برگزار می‌کرد، دو هدف داشت، یا امام رضا (علیه‌السلام) می‌برد یا می‌باخت. اگر می‌باخت که او دوست داشت در این مناظره \{امام\} ببازد، تمام می‌شد، به شیعه می‌گفت امام باید اعلم باشد، امام شما باخت، کم آورد، در مناظره شکست خورد. اگر می‌برد که برد، افتخار می‌کرد، ببینید ولیعهد من این است، پس من دیگر چه هستم! \item هشتم، ازبین‌بردن وجهه معنوی امام با رفتارهایی؛\\ امام رضا (علیه‌السلام) را صدا زد، یک ساعت بعد پیش ما باش؛ کسی را فرستاد به‌عنوان پیک {تا این مسئله را به امام بگوید}. امام فرمودند: «برو، من می‌آیم.» علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) آمدند از در بیرون، فاصله‌ای نبود بین مسکن امام و مسکن مأمون، تا حضرت آمدند درب کوچه را باز کردند، دیدند هزار کنیز، پانصد کنیز این‌طرف، پانصد کنیز آن‌‌طرف، کوچه تشکیل دادند، همه آرایش‌کرده، همه با لباس‌های بدن‌نما، {\large «وَ بِیَدِ کُلِّ واحِدَةِ مِّنْهُنَّ طَاقَةُ رَیحانَ»،} دست هر کدام هم یک‌شاخه گل \{بود\}. دام چیده است، امام رضا (علیه‌السلام) بدون عیال و زن و بچه در مرو دارد زندگی می‌کند، حضرت یک نگاه کردند، سرِ \{حضرت\} آمد پایین، از این دالان وحشت گذشتند، رسیدند \{به تخت مأمون\}، تا دم تخت مأمون اینها ایستاده بودند. بعدها مأمون از این کنیزان پرسید که گزارش دهید چه خبر \{بود\}؟ گفتند که دریغ از یک نگاه \{که علی بن موسی به ما بکند\}. آمده قداست‌زدایی کند، می‌خواهد بگوید امامان شیعه آب ندیدند وگرنه شناگران ماهری هستند.\\ اخیراً جمله‌ای از یک بزرگی از بزرگان، حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (رحمةالله‌علیه) دیدم، جمله زیبایی بود، فرمودند: «ما داشتیم در مدعیان عرفان و در اقطاب تصوف، کسانی را که باغ و راغ، خانه و ماشین، بگیر و ببر \{داشتند\}»، تعبیر ایشان این است: «با هزار سریش هم اینها به عرفان نمی‌چسبند» در اقطاب تصوف داشتیم؛ اصلاً اموالشان {\large «لاتُعَدُّ وَ لاتُحصيٰ»،} این یعنی زهد؟ این یعنی عرفان؟ این است سلوک؟\\ خدا رحمت کند مرحوم کوشانپور را، به تحریک مرحوم شیخ محمدتقی آملی مقداری پول آورد گذاشت جلوی آقای قاضی (ره). آقای قاضی (ره) فرمودند: «اینها چیست؟» عرض کردند: «من که از تهران حرکت کردم، آقای شیخ محمدتقی گفتند که این پول‌ها را می‌بری خدمت آقای قاضی، اینها سهم سادات است.» آقا فرمودند: «بردار، بردار، جمع کن، جمع کن، من بیست و یک فرزند دارم، اینها الان بیایند ببینند، فکر می‌کنند به ما می‌رسد، اینها به ما نمی‌رسد، اینها برای طلاب است، جمع کن.»\\ مأمون می‌خواست بگوید اینها شناگران ماهری هستند، آب ندیدند، بیایند داخل دربار، آن وقت مشخص می‌شود چه خبر است. خدا رحمت کند مرحوم شیخ بهایی را، کنار علی بن موسی (علیه‌السلام) دفن است، می‌گوید که من ازهد مردم می‌توانستم باشم، پدرم من را آورد ایران، وارد دربار شدیم، از غذای سلاطین خوردیم، زهد ما از بین رفت. \item آخرین مورد را عرض کنم، شناسایی هسته‌های مخفی و مبارزه شیعیان که با تقیه خوفی زیر پرده کار می‌کردند؛\\ امام رضا (علیه‌السلام) را ولیعهد کرد، اینها خودشان را نشان بدهند که بعد در یک حرکت همه را نابود کند. \end{enumerate} در پنج دقیقه من عملکرد امام رضا (علیه‌السلام) را عرض کنم: \begin{enumerate} \item اولین کاری که حضرت کردند، این بود که از مدینه که می‌خواستند حرکت کنند، جمع کردند خانواده را، گفتند: «برای من گریه کنید». گفتند: «آقا گریه در مقابل مسافر شگون ندارد»، فرمود: «آن مسافری است که می‌داند برمی‌گردد، من از این سفر برنمی‌گردم». دارد کد می‌دهد، دارد از اول هدف را مشخص می‌کند. \item دوم، اصرار کرد مأمون بر خلافت، حضرت فرمودند نمی‌پذیرم حتی اگر من را گردن بزنی. بر ولایت‌عهدی اصرار کرد، حضرت نپذیرفتند، تهدید کرد، گفت می‌دانی عمر یک شورای شش‌نفره تعیین کرد، می‌دانی راجع به آن شش نفر چه گفت؟ این تهدید بود دیگر، چون عمر گفته بود اگر شش روز گذشت، این شش نفر خلیفه تعیین نکردند، همه‌شان را گردن بزنید. یعنی تو را گردن می‌زنم، حضرت فرمودند که خدا فرموده است: {\large «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ {\Large{6}}.»} می‌پذیرم، حالا پذیرفت، می‌خواهد با این پذیرش همه کار بکند. \item سوم، حضرت فرمودند: «به شرطی می‌پذیرم که همه بدانند من هیچ‌کاره هستم، نه عزل می‌کنم، نه نصب می‌کنم، نه چیزی را تغییر می‌دهم، نه در هیچ امر اجتماعی و حکومتی شرکت می‌کنم.» و لذا بعد از اینکه حضرت ولیعهد شد، مأمون نامه نوشت به امام رضا (علیه‌السلام) که فلان‌جا یک قیامی صورت‌گرفته است، شما نامه بنویسید، حرف شما را می‌شنوند. حضرت زیر نامه نوشتند: «عهدت یادت رفته است؟ من گفتم که دخالت نمی‌کنم». \item چهارم، عمل‌کردن به‌گونه‌ای که مأمون را پشیمان کند. در یک مورد حضرت مجبور شد به‌خاطر فشار مأمون بپذیرد، نماز عید \{بود\}. طوری امام رضا (علیه‌السلام) برای نماز عید حرکت کرد که وسط راه مأمون گفت آقا برگرد، شهر را حضرت به هم ریخت. \item پنجم، استفاده از ابزار حکومتی برای معرفی عقاید شیعه، شیعه تا آن زمان در بیغوله‌ها و پستوها \{بود\}، جز یک دوره مختصر امام باقر و امام صادق (علیهما‌السلام)، این‌طوری تعلیم‌وتعلم داشتند. حال آمد ولیعهد دارد سخن می‌گوید، در جلسات، امام رضا (علیه‌السلام) دارد سخن می‌گوید و همه دارند می‌شنوند و همین باعث شد که یک قشر زیادی از جامعه خاکستری آن زمان به تشیع گروید. \item نکته دیگر، هر جا امام رضا (علیه‌السلام) توانست خودش را به مردم رساند، با مردم بود، با مردم زندگی کرد. حمام عمومی رفت، در را برای مردم باز گذاشت، یعنی یکی‌یکی تمام توطئه‌های مأمون را نابود کرد.\\ آن‌قدر این ظالمانه بودن تعیین علی بن موسی (علیه‌السلام) برای همه مشخص شد که دعبل شعر گفته است:\\ {\large «مَدارِسُ آياتٍ خَلَت مِن تِلاوَةٍ \hspace*{2.5cm} \{وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ اَلْعَرَصَاتِ\} {\Large{7}}»}\\ از بلند ترین اشعار فصیح عربی است. با خودش عهد کرده است که فقط اول برای امام رضا (علیه‌السلام) بخواند. آمده است طوس، خدمت آقا دست‌بوسی رفته است، قصیده را خوانده است، سه بار در قصیده امام رضا (علیه‌السلام) گریه کرده است، هق‌هق گریه کرده است، واقعاً هم قصیده، قصیده مُبکی است. حضرت فرمودند: «تا من نگفتم \{این شعر را\} برای کسی نخوان.» \{گفت\} چشم آقا. مأمون او را خواست، \{گفت که\} دعبل قصیده‌ات را بخوان، گفت که کدام قصیده \{را بخوانم\}؟ \{مأمون گفت\} قصیده‌ای گفتی. \{دعبل\} گفت نه \{چیزی نگفتم\}. هر چه مأمون اصرار کرد نخواند، \{مأمون\} امام رضا (علیه‌السلام) را صدا زد، امام رضا (علیه‌السلام) نشست، \{مأمون\} گفت که آقا به دعبل گفتیم قصیده‌اش را بخواند، نمی‌خواند. حضرت فرمودند: «برای مأمون بخوان.» حالا این قصیده را ببینید، علی‌القاعده دعبل باید خیلی خوشحال باشد که امامش ولیعهد شده است. یک جمله در این قصیده بلند دال بر خوشحالی نیست، اصلاً به مسئله ولایت‌عهدی اشاره نمی‌کند. برعکس به ظلم بنی‌امیه و بنی‌عباس اشاره می‌کند.\\ {\large «قُبُورٌ بِكُوفَانَ \{وَ أُخْرَى بِطَيْبَةَ \hspace*{3.5cm} وَ أُخْرَى بِفَخٍّ نَالَهَا صَلَوَاتِ\\ وَ أُخْرَى بِأَرْضِ اَلْجَوْزَجَانِ مَحَلُّهَا \hspace*{2.8cm} وَ قَبْرٌ بِبَاخَمْرَى لَدَى اَلْغُرُبَاتِ\\ وَ قَبْرٌ بِبَغْدَادٍ لِنَفْسٍ زَكِيَّةٍ \hspace*{3.5cm} تَضَمَّنَهَا اَلرَّحْمَنُ فِي اَلْغُرُفَاتِ\}»} \\ یکی‌یکی قبرها را می‌شمارد، دو بیت هم امام رضا (علیه‌السلام) اضافه کرد، یا سه بیت:\\ {\large «وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ \hspace*{2.5cm} تَوَقَّدَ فِي الْأَحْشَاءِ بِالْحُرُقَاتِ {\Large{8}}»} \item و از همه مهم‌تر در این بخش این است که حضرت چنان درخشیدند در مسئله مناظرات، می‌دانید که بیشترین مناظرات را خود مأمون با امام رضا (علیه‌السلام) دارد؛ احتجاج طبرسی را ببینید، چندین مناظره بین خود مأمون و امام رضا (علیه‌السلام) اتفاق افتاده است؛ چالش می‌کند راجع به عظمت انبیا، راجع به خلافت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، راجع به فدک و لذا فدک را هم به بنی‌هاشم و بنی علی برگرداند. حضرت از تمام این مناظرات \{پیروز\} بیرون می‌آید که امروزه یکی از برگ‌های افتخار زندگی علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) همین مناظرات است. \end{enumerate} \\ به روح مطهر حضرت هدیه کنید صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). \begin{center} {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد.»} \end{center} \\ {\large «بِإسْمِكَ العَظيمِ الأعْظَمِ الأَعَزِ الأَجَلِّ الأكْرَمِ، إلَهَنا بِإمامَنا علي بن موسي الرِّضا (علیه‌السلام) یا الله.\\ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد؛ یا عالیُ بِحَقِّ علی؛ یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه؛ یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن؛ یا قدیمَ ألإحسان بِحَقِّ ألْحُسَیْن.»}\\ در فرج منتقم خونش تعجیل بفرما.\\ توفیق هم‌جواری حضرتش را از ما نگیر.\\ در مواضعی که حضرت خود وعده فرموده است، علی بن موسی (علیه‌السلام) را به دادوفریاد ما برسان.\\ شر دشمنان به خودشان بازگردان.\\ خدایا همه کسانی که در این جلسات امروز شرکت می‌کنند؛ به امیدی \{آمده‌اند\}، حاجت‌روا بفرما.\\ گذشتگان، شهدا، رهبر راحل، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع حرم سر سفره کرم رضوی میهمان بفرما.\\ سیدنا الأستاذ و اساتیدشان سر سفره امام رضا (علیه‌السلام) میهمان و متنعم بفرما.\\ خدایا آنچه برای خوبان زائران علی بن موسی (علیه‌السلام) مقدر کرده‌ای و می‌کنی، برای ما مقدر بفرما.\\ مرضای ما شفای عاجل عنایت بفرما.\\ اسباب ازدواج و اشتغال جوانان ما را فراهم بفرما.\\ رهبر معظم انقلاب را طول عمر، سلامتی، موفقیت عنایت بفرما.\\ قرض قرض‌داران ادا، حاجت حاجتمندان را ادا بفرما.\\ آنچه خواستیم و نخواستیم و صلاح ما در آن است، برای ما مقدر بفرما. \begin{center} {\large «وَ عَجِّل في فَرَجِ مَولانا صَاحِبِ الزَّمان.»} \end{center} \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item جمع واشی. \item حر عاملی، محمد بن حسن، و قائنی، محمد. ۱۳۷۶-۱۴۱۸. الفصول المهمة في أصول الأئمة (تکملة الوسائل). ۳ ج. قم - ایران: مؤسسه معارف اسلامی امام رضا (علیه السلام)،ج 1، ص 539. \item غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 306. \item برای مطالعه بیشتر ر.ک به انصاری، مرتضی بن محمدامین، و شهیدی تبریزی، میر فتاح. ۱۳۸۸-۱۴۳۰. المکاسب. ۵ ج. قم - ایران: سماء قلم، ج 1، صص 446 و 447. \item قول ابی جعفر المنصور، دیلمی، حسن بن محمد. ۱۳۷۱-۱۴۱۲. إرشاد القلوب (دیلمی). ۲ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ج2، ص 432. \item سوره بقره، آیه 195. \item سبحانی تبریزی، جعفر، رسولی، هاشم، و اربلی، علی بن عیسی. ۱۳۸۱. كشف الغمة في معرفة الأئمة. ۲ ج. تبریز - ایران: بني هاشمي، ج 2، ص 318. \item سبحانی تبریزی، جعفر، رسولی، هاشم، و اربلی، علی بن عیسی. ۱۳۸۱. كشف الغمة في معرفة الأئمة. ۲ ج. تبریز - ایران: بني هاشمي، ج 2، ص 318. \end{enumerate} \end{document}