\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\\
\begin{center}
{\large «أعوذُ بأللّٰهِ مِنَ ألشَّیطانِ ألرَّجیم\\
\vspace*{5mm}
بِسمِ اللهِ ألرَّحمٰنِ ألرَّحیم»}
\end{center}
\\
{\large «الحَمْدُ للّٰه ربِّ العالَمین و الصَّلاة و السَّلام عَلَی النَیِّرِ الْأعْظَم وَ نَتیجَة العالَم، هادي السُّبُلِ وَ مُنجي البَشَر سَیِّدِنا وَ مَولانا حَبیبِ إلهِ العالَمین، أبِي القاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلم) \\
وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین وَ اللَّعْنُ الدائِم عَلیٰ أعدائِهِم أَجمَعین مِنَ الان إلیٰ قیامِ یَومِ الدِّین.»}
\vspace*{5mm}\\
عنوان بحثی که برای بنده در نظر گرفته شد "امام صادق (علیهالسلام) و علوم عقلی" است؛ در حقیقت واو در این جمله که امام صادق (علیهالسلام) و علوم عقلی است، مبین ربط و ارتباط بین این دو است که چه ارتباطی بین امام صادق (علیهالسلام) و علوم عقلی وجود داشته است.\\
علوم عقلی اصطلاحاً بر علومی اطلاق میشود که در آنها عقل کاربرد دارد یا بهتنهایی مثل فلسفه یا در کنار نقل مثل کلام؛\\
علم کلام دارای دو بخش عقلی و نقلی است؛ ولی دانش فلسفه عقلی صرف است و از نقل بهره نمیگیرد مگر برای تأیید؛\\
گرچه عنوان بحث امام صادق (علیهالسلام) و علوم عقلی است؛ اما بیشتر باید در ارتباط با امام صادق (علیهالسلام) و تأثیر حضرت در گسترش تفکر عقلانی که تفکر عقلانی زیربنای کلام و فلسفه است سخن بگوییم بهخاطر اینکه در زمان امام صادق (علیهالسلام) هنوز فلسفه به معنای رسمی در جامعه اسلامی پدید نیامده است، گرچه عصر ترجمه شروع شده اما اوج ترجمه در زمانهای بعد شکل گرفته است؛ ولی دانش کلام البته مطرح بوده است آنهم با نحلهها و شعبههای مختلف.\\
مقدماتی را عرض میکنم تا بعد انشاءالله در آن حدی که وقت به من اجازه میدهد به اصل بحث بپردازیم؛\\
در اواخر دوره بنیامیه و اوائل دوره بنیعباس، شور و نشاطی علمی که به تعبیر مرحوم شهید مطهری در تاریخ بشر کمسابقه است در میان مردم مسلمان پدید آمد.\\
این شور و نشاط علمی در اواخر دوره بنیامیه و اوائل دوره بنیعباس عوامل پنجگانهای دارد که خدمت عزیزان عرض خواهم کرد.\\
این شور و نشاط علمی در حدی بود که اگر خلفا هم میخواستند او را از بین ببرند یا حتی کنترل کنند نمیتوانستند و میدانیم اواخر دوره بنیامیه و اوائل دوره بنیعباس مصادف است با اواخر امامت امام باقر (علیهالسلام) و اوائل امامت امام صادق (علیهالسلام).\\
این شور و نشاط علمی عواملی اینچنین داشت:
\begin{enumerate}
\item
اولاً دینی بودن محیط، مذهبی بودن محیط باعث میشد که مردم تفکر و تعقل را بهعنوان دعوت خدای متعال در قرآن کریم و دعوت پیامبر (سلاماللهعلیه) در سنت نبوی جدی بگیرند و به این دعوت پاسخ مثبت بدهند.\\
میدانیم فقط در قرآن کریم بیش از 300 آیه ما را دعوت به تعقل و تفکر و تدبر کرده و چند برابر این عدد در سنت نبوی وجود دارد و این بر خلاف بعضی از پندارهای مستشرقین اولین عامل گرایش مسلمانها به تعقل و تدبر بود.\\
چرا در این عصر؟\\
چون قبل از این عصر بهخاطر یک فکر انحرافی و بسیار زشت نقل، تدوین و نشر حدیث ممنوع بود؛ بهمجرداینکه این منع در زمان عمر بن عبدالعزیز شکسته شد آرامآرام علم طلبی، دانشآموزی، دانشافزایی در میان مسلمانان شکل گرفت؛ پس اولین عامل که نقشش قابل انکار نیست دینی بودن محیط و تأثر مستقیم مسلمانها از قرآن و سنت در دعوت به علمآموزی و علم افزایی است؛
\item
عامل دوم ورود نژادهای مختلف به ساحت جهان اسلام؛\\
نژادهایی مثل ایرانیان، هندیان، مصریان و سوریان فعلی که آن زمان بینالنهرین نام داشت، این نژادها بر خلاف عربهای حجاز که سابقه تمدنی نداشتند، اینها بعضاً سابقه تمدنی داشتند آن هم تمدنهای کهن و بسیار، بسیار قدیمی ورود نژادهای مختلف با فرهنگهای مختلف با سابقههای تمدنی احیاناً گوناگون باعث بروز نشاط علمی در جامعه اسلامی شد؛
\item
سوم تأکید دین مبین اسلام بهعنوان یک آموزه تغییرناپذیر بر جهانوطنی اسلام بر شکستن مرزهای فیزیکی که این آموزه تغییرناپذیر اسلامی یعنی تأکید بر جهانوطنی اسلام مایه کمرنگشدن تعصبات و نوعی همزیستی مسالمتآمیز شد؛\\
فراوان میبینیم در این دوره که استاد عرب حجازی است و شاگرد ایرانی است، شاگرد ایرانی است و استاد مصری است و بالعکس استاد ایرانی است شاگرد عرب است، این شکستهشدن تعصبات قومی و ازبینرفتن اینگونه تعصبات نوعی همزیستی مسالمتآمیز را که مایه ایجاد شور و نشاط علمی شد برانگیخت؛
\item
چهارم تساهل و تسامح دینی به معنای نوعی مسالمت همزیستی و همزیستی مسالمتآمیز با غیرمسلمانها؛\\
مستحضرید این مطلب هم ریشه قرآنی دارد هم ریشه روایی، قرآن مجید میفرماید اگر کسانی از اهل کتاب از مشرکین با شما جنگ نکردند، شما را تهجیر نکردند، از خانهتان بیرون نکردند خداوند متعال منعی نمیبیند به آنها نیکی کنید با آنها تعامل کنید؛\\
{\large «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ\\ \{فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ{\Large{1}}\}.»}\\
در روایات:\\
روایت اول، {\large «\{وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ:\} خُذُوا الْحِكْمَةِ وَ لَوْ مِنْ \{أَهْلِ\} اَلْمُشْرِكِينَ {\Large{2}}.»}\\
روایت دوم، {\large «\{قَالَ عَلِیٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: اَلْحِكْمَةُ ضَالَّةُ اَلْمُؤْمِنِ\} خُذِ اَلْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ اَلنِّفَاقِ {\Large{3}}.»}\\
روایت سوم، {\large «\{عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: أن\} الحكمة ضالة المؤمن يأخذها أينما وجدها {\Large{4}}.»}
\item
پنجم ضعف حکومت بنیامیه در اواخر دوره خود و حکومت بنیعباس در اوائل دوره خود؛\\
در اواخر دوره بنیامیه ما یک ضعف عمومی سیاسی داریم و در اوائل دوره بنیعباس هم ما یک ضعف سیاسی مشاهده میکنیم، این ضعف باعث شد که کنترل حکومتی بر مسائل فرهنگی حداقلی باشد و بتوانند نحلههای مختلف یک شور و نشاطی را رقم بزنند.\\
لذا در زمینههای مختلف و دانشهای مختلف این نشاط علمی دیده میشود؛ اما در هیچ ساحتی از ساحات علمی بهمانند مباحث کلامی و اعتقادی به یک معنا فلسفی مناقشات داغ نیست؛ یعنی مباحث قرآن و تفسیر و قرائت، مباحث فقه و مباحث دیگر همه حوزههایی دارد، کلاسهایی دارد، چالشهایی دارد؛ اما بیشترین چالشها درگیریهای فکری مربوط به مناقشات کلامی است، مناقشات عقلی است؛ مستحضرید که این مناقشات گاه سیاسی هم هست؛ مثلاً مسئله حدوث قرآن که آیا قرآن حادث است یا قدیم؟ ازلی است یا نه؟\\
هزاران کشته و خون پای او ریخته، مسئله جبر و تفویض، صدها و هزاران کشته در کنار او ریخته است؛ یعنی علاوه بر اینکه در ساحتهای عمومی بحث مطرح است، در ساحتهای فراتر هم بحث مطرح است در این دوره وضعیت اهلبیت (علیهمالسلام) چگونه است در این دوره همه نگاهها متوجه به اهلبیت (علیهمالسلام) است، سرّ مطلب هم این است که در اواخر عهد بنیامیه قیامی که بر علیه عهد بنیامیه شکل گرفت و به حکومت بنیعباس منتهی شد شعار اصلیاش که یک شعار انحرافی هم بود، در حقیقت استفاده سیاسی از یک شعار مقدس بود، شعار ابومسلم در خراسان، ابوسلمه در کوفه و دیگران در جاهای دیگر "الرضا من آل محمد" (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.\\
این شعار زبانزد همه است؛ یعنی در امپراطوری آن زمان جهان اسلام هر کجا که شما چهار نفر دارند با هم بحث میکنند بحث این است که حکومت در حال تغییر است و این حکومت شعارش این است در آل پیغمبر دو نفر مقدم و جلودارند، در بنی الحسن عبدالله محض و در بنی الحسین امام صادق (علیهالسلام). یعنی ما در آل پیغمبر در بنی الحسن مثل عبدالله محض نداریم و در بنی الحسین مثل امام صادق (علیهالسلام) نداریم و چون پیشبینیها و تحلیلهای عبدالله محض از نظر سیاسی خطا از کار درآمد، از چشمها افتاد، فرزندانش کشته شدند و همه نگاهها متوجه امام صادق علیهالسلام شد، همین باعث شد که امام صادق (علیهالسلام) با طلوعی که در این مقطع یعنی در این عصر نشاط فرهنگی و ثقافی داشت در چشمها خیلی جلوه کند.
\end{enumerate}
\\
من قبل از اینکه فعالیتهای امام صادق علیهالسلام را در راستای علوم عقلی و عقل و گسترش تعقل و تفکر عرض بکنم، نگاه شخصیتهای مختلف که اینها عمدتاً هم عصر با امام صادق (علیهالسلام) هستند یا نزدیک به عصر امام صادق (علیهالسلام) هستند دو سه نمونه را خدمتتان عرض میکنم؛\\
مستحضرید بزرگ اهلتسنن در فقه ابوحنیفه است جمله مشهوری دارد که همه از او نقل کردند
{\large «لَولَا السَنَتَانِ لَهَلَکَ النُّعمَانُ»،}
اگر آن دو سالی که من در خدمت امام صادق (علیهالسلام) زانو زدم نمیبود من یکی هلاک بودم و میدانید ابوحنیفه اصالتاً ایرانی است که اسم جد اعلایش "مرزبان" است که مرزبان یک واژه ایرانی است، با اینکه میدانیم تاریخ را که الان مراجعه میکنیم امام صادق (علیهالسلام) دائماً ابوحنیفه را نقد میکند، دائماً بر او سرکوفت میزند و مستحضرید ابوحنیفه بر خلاف آنچه که مشهور شده هیچ تمایلی به دستگاه حکومت ندارد و تمایل شدید به زیدیه دارد و بهخاطر همین که فتوا داد به نفع زید بن علی و قیامش، باید بههرحال خروج کرد مدتی زندانی شد و شلاق خورد ابوحنیفه و اصلاً بعضی در تاریخ گفتند زیدی است؛ یعنی او را به یک معنا شیعه میدانند البته این حرف قابلدفاع نیست. این ابوحنیفه با اینکه دائماً از ناحیه امام صادق (علیهالسلام) در فکر و عمل نقد میشود؛ اما به امام صادق (علیهالسلام) احترام میگذارد. یک مورد داریم که مثلاً ظاهراً در کافی هم نقل شده که داشت با امام صادق (علیهالسلام) غذا میخورد در مجلسی، غذا که تمام شد امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
{\large «الحمد لله و لرسوله»،}
یا
{\large «شکرا لله و لرسوله»،}
ابوحنیفه رو کرد به امام صادق (علیهالسلام) گفت: «شرک میورزی به خدا؟»\\
{\large «الحمد لله»}
درست اما
{\large «الحمد لله و رسوله»}
یعنی چه؟\\
امام صادق (علیهالسلام) دو تا آیه خواندند که در یک آیه خداوند متعال میفرماید:
{\large «\{وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ\} أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ \{ِمِنْ فَضْلِهِ\} {\Large{5}}.»}\\
خدا و رسول مردم را بینیاز کردند.\\
بلافاصله ابوحنیفه گفت: «من گویا این دوتا آیه را نشنیده بودم و نخوانده بودم.»\\
حضرت فرمودند: «بارها خوانده بودی؛ اما تو قلبت گیر دارد، تو رین قلب داری، مشکل دل داری.»\\
با این برخوردهای صریح باز هم تعبیرش این است که
{\large «لَولَا السَنَتَانِ لَهَلَکَ النُعمَانُ»؛}
میرسیم به مالک، مالک بن انس از بزرگان اهلسنت و بسیار در نزد اهلسنت بزرگ است؛ این تعبیری که مالک دارد که هم عصر امام صادق (علیهالسلام) هم هست و محترم هم هست و امام به او احترام میگذارد در یک سفری از مدینه تا مکه هم کجاوهای امام است؛ یعنی هر دو نفر باهم در یک کجاوه نشستند؛ همین است که نقل میکند که در مسجد شجره امام صادق (علیهالسلام) هرچه میخواست بگوید لبیک نمیتوانست بگوید لبیک، و بالاخره مالک گفت آقا چارهای نیست باید بگویید کاروان رفت حضرت فرمودند: «چطور بگویم لبیک درصورتیکه ممکن است جواب بیاید "لالبیک، لاسعدیک".»\\
این مالک انس میگوید:
{\large «ما رأتُ عَین وَ لا سَمِعتُ أذن وَ لا خطر علی قلب بشر أفضلُ مِن جَعْفَرَ بنِ مُحَمَّد»،}
خیلی است، هیچ چشمی ندیده، گوشی نشنیده، کسی نمیتواند تصور کند بافضیلتتر از او؛\\
میآییم بعدتر در حدود قرن پنجم مثلاً محمد شهرستانی صاحب ملل و نحل با اینکه از الدّ خصام شیعه است، شیعه را هیچ تا نمیکند به امام صادق (علیهالسلام) که میرسد عبارتش این است:
{\large «هُوَ ذُو عِلمٍ غَزیرٍ وَ زُهدٍ فِی الدُّنیَا وَ وَرَعٍ تَامٍّ عَنِ الشَّهَوَاتِ یُفِیضُ عَلَی المَوَالِی أسرَارَ العُلُومِ لَانَازَعَ أَحَداً فِی الخِلَافَةِ»؛}
این جمله آخرش برای من شیرین بود، میگوید: چرا دنبال خلافت نرفت؟\\
{\large «وَ مَن غَرِقَ فِی بَحرِ المَعرِفَةِ لَم یَقَع فِی شَطٍّ وَ مَن تَعَلَّی إِلَی ذِروَةِ الحَقِیقَةِ لَم یَخَف مِن حَطٍّ»،}
اگر کسی غرق اقیانوس معرفت است، این دنبال جویی نمیگردد که حالا در یک نهری بخواهد شنا کند. امام صادق (علیهالسلام) را میگوید:
{\large «مَن غَرِقَ فِی بَحرِ المَعرِفَةِ»،}
یک آدمی که شیعه نیست و سنی متعصب است، اینجور امام صادق (علیهالسلام) را میستاید؛\\
جاحظ قرن سوم است، اواخر قرن امام صادق (علیهالسلام) شاید کودک بوده است، میدانید جاحظ هم سنی متعصبی است؛ میگوید:
{\large «جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ الَّذِی مَلَأَ الدُّنیَا عِلمُهُ وَ فِقهُهُ»،}
همه عالم را علم و فقهش پرکرده است، این بروز علمی امام صادق (علیهالسلام) در دوره امامتشان در حدی است که اینگونه تعبیرات را ما از کسانی داریم که در خدمت امام صادق (علیهالسلام) بودند یا نزدیک به امام صادق (علیهالسلام) بودند؛\\
یک سخن هم از معاصرین من نقل کردم میرعلی هندی که این هم سنی است، تعبیری دارد که من یک تکه آن را نوشتم:
{\large «لامُشَاحَّةَ»،}
هیچ دعوایی نیست،
{\large «مِن عِقَالِهِ»،}
علم در زمان امام صادق (علیهالسلام) که گسترش پیدا کرد باعث شد فکر از عقال خودش، از بند خودش بیرون بیاید مثل فنری که آزاد بشود،
{\large «فَأَصبَحَت المُنَاقَشَاتُ الفَلسَفِیَّةِ عامَّةً فِی کُلِّ حَاضِرَةٍ مِن حَوَاضِرِ العَالَمِ الإِسلَامِی»،}
همهجا بحثهای عقلی و فلسفی بود،
{\large «وَ لَایَفُوتُنَا أَن نُشِیرَ»،}
ما باید اشاره کنیم:
{\large «إِلَی أَنَّ الَّذِی تَزَعَّمَت الحَرَکَةُ»،}
کسی که زعیم این حرکت بود، بزرگ این حرکت بود،
{\large «هُوَ حَفِیدُ علّیِ بنِ أبِیطَالِب»،}
نوه علی بن ابیطالب (علیهالسلام)،
{\large «المُسَمَّی بِالإِمامِ الصَّادِقِ»،}
او جلودار است،
{\large «وَ هُوَ رَجُلٌ رَحبَ أُفُق التَّفکِیر»،}
این آدمی است که بسیار افق فکریاش باز است،
{\large «مُلِمٌّ کُلَّ إِلمَامٍ بِعُلُومِ عَصرِهِ»،}
همه دانشهای عصرش را آگاه است،
{\large «وَ یَعتَبِرُ فِی الوَاقِعِ هُوَ أَوَّلُ مَن أَسَّسَ المَدَارِسَ الفَلسَفِیَّةِ المَشهُورةِ»،}
اولین کسی که پایهریزی کرده مکاتب فکری و فلسفی مشهور را میگوید امام صادق (علیهالسلام) است؛ مرادش از مدارس فلسفی همان مکاتب فکری است.\\
{\large «وَ لَم یَکُن یَحضُرُ حَلقَتَهُ العِلمِیِّ أُولئِکَ الَّذِینَ أَسبَقُوا مُؤَسِّسِی المَذَاهِبِ الفِقهِیَّةِ»،}
میگوید: فقط مؤسسین مذاهب مثل ابوحنیفه مثل مالک اینها شاگردانش نبودند،
{\large «بَل کَانَ یَحضُرُهَا طُلَّابُ الفَلسَفَةِ وَ المُتَفَلسِفُونَ مِن أَنحَاءِ الوَاسِعَةِ»،}
از همه عالم میآمدند سراغش و از او استفاده میکردند.\\
مخصوصاً شخصیت امام صادق (علیهالسلام) را از دیدگاه مخالفان گفتیم و یک نفر از موافقان را نگفتیم، عمدتاً از معاصران گفتیم که بگوییم بروز و طلوع امام صادق (علیهالسلام) در عصر خودش چقدر قوی بوده است که حتی کسانی را که با شیعه خصومت دارند و امام را امام نمیدانند، مجبورند اینطور اعتراف کنند.\\
وارد بحث میشویم آرامآرام!\\
شیعه نسبت به اهلسنت اهتمامش به مسائل عقلی قابل قیاس نیست و این را همهکس اعتراف کردند. یک نمونه خدمتتان عرض بکنم، شما همه کتب حدیثی اصلی اهلسنت را بررسی کنید ببینید مباحث عقلی چه مقدار در آن ذکر شده است؟\\
صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن داود عمدتاً مسائل فرعی است یک مقداری هم سیره یعنی مسائل فقهی است و سیره.\\
اما وقتی میرسیم به کتب حدیثی شیعه در کتب اربعه اولین کتاب، کتاب الکافی است و اولین کتابِ کتاب الکافی، کتاب العقل و الجهل است.\\
روایات متعدد در بحث فکر، عقل و تعقل، از زوایای مختلف عقل، به معانی مختلف، چون عقل در روایات معانی متفاوتی دارد؛
کتاب دوم کتاب التوحید، باز مباحث توحید، توحید مرحوم شیخ صدوق را نگاه کنید اول تا آخر عمدتاً مسائل عقلی است، آن هم بسیار پیچیده بسیار عمیق؛\\
این خاطره را من از استادم حضرت آیتالله جوادی آملی (حفظهالله) دارم فرمودند: «من در عمرم مطلب علمی را در کتابها مشکل نداشتم»، راست هم میگفتند، ایشان اسفار، فصوص و مصباح گفتند، هیچ مشکلی نبوده است، فرمودند: «ولی در قرآن و حدیث گاه انسان میماند».\\ فرمودند: «من توحید صدوق را شروع کردم به تدریس، مدتی تدریس کردم کنار گذاشتم آنقدر این کتاب عمیق بود آنقدر این کتاب ثقیل بود، دیدم نمیشود»؛\\
کار فردی نیست، جمعی باید کار کنند که بشود کار کرد.\\
لذا است که در کتب ما برخلاف کتب اهلسنت اهتمام فراوانی به مسائل عقلی میبینیم و عجیب است؛ مثل بسیاری از موارد دیگر عمده روایات هم صادقی است، مربوط به امام صدق (علیهالسلام) است.\\
اینکه گفتند اولین کسی که مدارس فلسفی و عقلی را تأسیس کرده است امام صادق (علیهالسلام) است. الان در عبارت میرعلی هندی خواندیم که مراد از مدارس علمی و مدارس فلسفی همان احادیث عقلی است که پرداخته به مباحث عقلی و استدلالات و براهین؛ به همین خاطر است که عمده مسائل اینچنینی در کلام امام صادق (علیهالسلام) آمده است.\\
آمدیم سراغ اصل بحث امام صادق (علیهالسلام) و عقلگرایی؛\\
مستحضرید بهخاطر این فضای بازی که در زمان امام صادق (علیهالسلام) باز شد، ما اندیشههای نو و جدید فراوانی را میبینیم متولد شد، بسیاری از اندیشهها که هنوز هم در جهان اسلام ریشه دارد تولدش برای زمان امام صادق (علیهالسلام) است؛ مثلاً مرجئه یا همان اشاعره برای عصر امام صادق (علیهالسلام) است، معتزله برای عصر امام صادق (علیهالسلام) است، قیاسیون که قائل به قیاساند به سردمداری ابوحنیفه برای زمان امام صادق (علیهالسلام) است، حتی مثلاً صوفیه که به یک معنا عقل گریزند؛ اما وقتی میآیند با امام صادق (علیهالسلام) چند نفر از بزرگانشان مینشینند، میخواهند حضرت را نصیحت کنند از اول تا آخر استدلالات عقلی به کار میبرند. امام (علیهالسلام) با همه این گروهها از نظر فقهی درگیر است، همه با حضرت مرتبطاند و برندهترین سلاح امام صادق (علیهالسلام) در ارتباط با این گروهها عقل و براهین عقلی است و عجیب این است در کنار ترویج شدید عقلگرایی که در کلمات امام صادق (علیهالسلام) میبینیم حضرت عقلگرایی منفی را بهشدت نفی میکند؛ یعنی در دو جبهه حضرت تلاش دارند عقلگرایی مثبت را بهشدت تأیید و ترویج میکنند و عقلگرایی منفی را بهشدت حضرت نفی میکند؛ عقلگرایی منفی همان است که از آن در فقه تعبیر میکنیم به "قیاس" و در منطق تعبیر میکنیم به "تمثیل" عزیزان میدانند قیاس فقهی همان تمثیل منطقی است و تمثیل منطقی حجت نیست؛ پیبردن از جزئی به جزئی است.\\
بهشدت امام صادق (علیهالسلام) به تمثیل منطقی که قیاس فقهی است، میتازد و ابوحنیفه را که سردمدار این جریان است تخطئه میکند، جلوی جمع تخطئه میکند و منکوب میکند؛ اما وقتی میرسیم به عقلگرایی مثبت، استفاده از برهان، استدلال و جدال به احسن، امام صادق (علیهالسلام) به اصحابی که تحملشان در این زمینه کم است برخورد میکند که چرا تحمل نکردی؟\\
میگوید: «آقا طرف زندیق بود، در مسجد پیغمبر داشت خدا را انکار میکرد».\\
حضرت فرمودند: «با من هم این کار را کردند، تحمل داشته باش، گوش کن و پاسخ بده».\\
من هفت مورد از راههایی را که امام صادق علیهالسلام بهوسیله آنها عقلگرایی مثبت را ترویج کرده است، نوشتم پس خدمت عزیزان هفت کاری را که امام صادق (علیهالسلام) کردند برای ترویج عقلگرایی مثبت خدمت عزیزان عرض میکنم؛\\
\begin{enumerate}
\item
اولین کاری را که امام صادق (علیهالسلام) در این راستا فرمودند "تبیین استدلالهای قرآنی" است؛\\
یک موقعی به ذهن ما رسیده بود که بنشینیم از کلمات اهلبیت (علیهمالسلام) استدلالاتی که ائمه (علیهمالسلام) از دل قرآن کریم بیرون کشیدند را بیرون بکشیم، صورت منطقی به آن بدهیم، دستهبندی و فهرست کنیم و بهعنوان کتاب چاپ کنیم؛ مثل خیلی از آرزوها که بر جوانان عیب نیست، همینطور مانده مثل آرزو ولی واقعاً کار ارزشمندی است که انسان استدلالاتی که اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) از قرآن بیرون کشیدند را انسان بیرون بکشد، امام صادق (علیهالسلام) در این زمینه پیشتاز است؛ یعنی فراوان حضرت دو کار را انجام داده است، یک استدلالاتی که در خود قرآن هست بیرون کشیده است، دو بهوسیله آیات قرآن کریم و ضم آیات به یکدیگر حضرت استدلال ایجاد کرده است.\\
اگر وقت به ما اجازه میداد شاید به مقداری از آن میتوانستیم برسیم؛ اما آدرس خدمتتان عرض میکنم میتوانید مراجعه کنید.\\
آنقدر این جمعکردن آیات با یکدیگر و استدلال عقلی کردن بهوسیله آنها شیرین بوده است در کلمات امام صادق (علیهالسلام) که این
\{تعبیر\}
زیاد تکرار شده است که مخاطب میگوید: «آقا گویا من این آیه را اولینبار است شنیدم، گویا این جمعکردن را اولینبار است میفهمم»؛
\item
دوم "تبیین استدلالهای سنت نبوی" است، این هم خیلی قابل تعجب است!\\
میدانیم و میدانید أمّ العلوم الاسلامیه علم حدیث است، شما الان تاریخ را هم بردارید تاریخ گذشته ما حدیث است، شما طبری را بردارید و نگاه کنید اول تا آخر با
{\large «حدثنا»،}
شروع میشود، تفسیر ما هم حدیث بوده است، شما جامع طبری را ببینید، یا حتی تبیان مرحوم شیخ طبرسی خود ما را ببینید، ام العلوم ما حدیث است و اصلاً بیشترین ارزش را محدّث در زمان گذشته داشته است، منتها در زمان امام صادق (علیهالسلام) تأکید بر روایت حدیث بوده است، امام صادق (علیهالسلام) آمدند تأکید کردند بر "درایت حدیث" ائمه بودند که فرمودند:
{\large «\{حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ اَلْكَرْخِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ:\} حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِيثٍ تَرْوِيهِ \{وَ لاَ يَكُونُ اَلرَّجُلُ مِنْكُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلاَمِنَا وَ إِنَّ اَلْكَلِمَةَ مِنْ كَلاَمِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِينَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِيعِهَا اَلْمَخْرَجُ\} {\Large{6}}.»}\\
یک روایت را درست بفهمی و معنا کنی از هزار روایت که فقط روایت کنی بهتر است. برایناساس امام صادق (علیهالسلام) پرداختند به روایات پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، پالایش این روایات و ویرایش این روایات و بیرونکشیدن استدلالهایی که از روایات پیغمبر داریم بهخصوص در مسئله امامت که خود این یک بحث مفصل است که چطور استدلالات سخنان پیغمبر را امام صادق (علیهالسلام) میگرفتند و بهوسیله آن خصم را منکوب میکردند.
\item
سوم که اگر میشد ما این سومی را یک مقداری توضیح میدادیم، بیشترین ارتباط را با موضوع بحث ما را این سومی دارد "اقامه براهین صددرصد عقلی در مسائل علمی" یعنی همان کاری را که ما در فلسفه میکنیم در فلسفه بحث ما این است که ما میخواهیم برویم سراغ "عوارض موجود بما هو موجود" از راه برهان، میخواهیم برویم سراغ هستیشناسی با سلاح برهان، این در کلام امام صادق (علیهالسلام) بسیار فراوان است؛ نمونهاش توحید مفضل است که اگر ما میخواستیم و وقت ما اجازه میداد یک گزارشی فقط از توحید مفضل ما میداشتیم، انسان میدید چقدر این حدیث پر استدلال است، روایت دیگر حدیث اهلیلجه است که آن هم همینطور است پر از استدلال است و بسیاری از این استدلالها نه به قرآن گره میخورد و نه به حدیث، یعنی صددرصد عقلی است صغری عقلی، کبری عقلی و نتیجه عقلی است؛ مقدم عقلی، تالی عقلی و نتیجه عقلی است؛
\item
چهارم پرورش شاگردان متکلم و مناظرهکنندگان قوی است. ما در میان اصحاب امام صادق (علیهالسلام) فقیه داریم، مفسر داریم، مختلف هستند؛ اما آن چیزی که در میان اصحاب امام صادق (علیهالسلام) خیلی درخشید شاگردان متکلم حضرت بودند کسانی مثل هشام بن سالم، هشام بن حکم، قیس ماصر و دیگران و عجیب این است که خود امام صادق (علیهالسلام) به اینها لقب متکلمین داده است؛ راوی میگوید: «در سفر به مکه من خدمت امام صادق (علیهالسلام) بودم، یک فرد شامی وارد شد گفت: «من از شام آمدم با شما مناظره کنم».»\\
در احتجاج طبرسی داستانش هست، راوی میگوید: «حضرت به من فرمودند: «برو بیرون خیمه بگرد ببین از متکلمین چه کسی را پیدا میکنی؟»\\
آمدم هشام بن سالم را پیدا کردم، قیس ماصر را پیدا کردم و اینها را آوردم داخل خیمه، نشسته بودیم قبل از مناظره دیدیم صدای پای مرکب آمد حضرت پرده خیمه را بالا زدند فرمودند: «به خدا قسم هشام بن حکم است»»؛ یعنی بزرگترین متکلم که حالا عرض میکنم پرورش متکلمان و مناظرهکنندگان قوی که بعضی از اینها در زندگینامهشان آمده است قبل از اینکه خدمت حضرت برسند در فلسفه یونانی مسلط بودند جناب هشام بن حکم قبل از اینکه خدمت امام برسد همه این را نوشتند که
{\large «کان خبیرا بالفلسفة الیونانیة.»}
فلسفه میدانست و اول هم از نظر فکری جهمی بود، بعد امام صادق (علیه السلام) او را برگرداند و ولاییاش کرد و آنقدر خدمت امام محبوب شد که هر وقت میآمد حضرت میفرمودند:
{\large «ناصرنا بقلبه و لسانه»،}
\{راه\}
پرورش متکلمان و مناظران بیبدیل بود.\\
ابوالهذیل علاف در مناظره و مجادله بینظیر بود، خودش مکرر میگفت: «در مناظره با هیچکس نترسیدم الا در مناظره با هشام بن حکم»؛
\item
پنجم "برپاکردن جلسات مناظره و مجادله با اندیشهها و فرقههای گوناگون در تمامی مکانها حتی مکانهای مقدس"، پارهای از مجالس مناظره و مجادله پیشآمده است که امروز گزارشش را ما میخوانیم در مسجدالحرام است، پارهای در مسجدالنبی است و پارهای در منا است؛ یعنی امام صادق (علیه السلام) پیشتاز برگزاری این جلسات بود بهمنظور همان رشد تفکر عقلانی و رشد تفکر کلامی.
\item
ششم تشویق همگان بهخصوص شیعیان به شنیدن حرف همه و با استدلال جوابدادن و عصبانی نشدن یعنی نوعی حلم ورزی در مقابل رکیکترین صحبتها، رکیک که عرض میکنم مرادم رکاکت علمی است رکاکت عرفی و بازاری نیست، بیپیرایهترین حرفها
\{را شنیدن\}.
خود امام صادق (علیهالسلام) اینطور بود؛\\
مستحضرید من احتجاج را آوردم که اگر وقت میشد بعضی از این عبارات را مثلاً من میخواندم، آمده خدمت امام صادق (علیهالسلام) نشسته چه کسی است؟\\
زندیق مشهور که البته زندقه خودش را تا مدتها حفظ میکرد و مواظب بود کسی این زندقه را نبیند، ابن ابیالعوجاء زندیق است، قبلاً شاگرد حسن بصری بوده است و تلونات حسن بصری او را بدبخت کرده است. خودش هم گفت: «او مرا به این راه کشاند یک روز جبری بود، یک روز تفویضی بود، اصلاً معلوم نبود چه میگوید.» استاد که بیسواد باشد شاگرد بدبخت است؛
{\large «فَقَالَ: إِنَّ صَاحِبِي كَانَ مُخَلِّطاً كَانَ يَقُولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ مَا أَعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دَامَ عَلَيْهِ.»}\\
این باعث شد که بیدین شد حالا مکه آمده است که حجاج را از این کار منصرف کند. رسید خدمت امام صادق (علیهالسلام) من عبارتش را بهخاطر نکتهای دارم میخوانم
{\large «يَا أَبَا عَبْدِ الله، إِنَّ الْمَجَالِسَ أَمَانَاتٌ»،}
این معلوم است مخفیانه دارد کار میکند.\\
آنهایی که کتاب نوشتند "طهارت ذاتی انسان {\textbf{7}}" و در آن کتاب میخواستند اثبات کنند؛ چون ابن ابی العوجاء رفته مکه و در مکه با امام صادق (علیهالسلام) مناظره کرده با این که زندیق بوده پس مشرک نجاست ذاتی ندارد، دقت در روایات نمیکنند اینکه میگوید:
{\large «إِنَّ الْمَجَالِسَ أَمَانَاتٌ»،}
یواشکی آمده است، نه اینکه مشرک میتوانسته مکه برود، مشرک نجس بوده و هست، نجاستش هم ذاتی است. گفت:
{\large «إِنَّ الْمَجَالِسَ أَمَانَاتٌ وَ لا بد لِكُلِّ مَنْ بِهِ سُعَالٌ أَنْ يَسْعلَ»،}
یعنی چه؟\\
حرفش به امام صادق (علیهالسلام) این است آقا اگر کسی سرفهاش بگیرد باید چهکار کند؟\\
باید سرفه کند و اگر کسی هم شبهه ذهنی پیدا کرد باید شبههاش را بگوید، نگوید مشکل پیدا میکند
{\large «أَ فَتَأْذَنُ فِي الْكَلَامِ؟»}\\
اجازه میدهید صحبت کنم؟\\
{\large «فَقَالَ: «تَكَلَّمْ».»}\\
حضرت فرمود: بگو. ببینید عبارات را من مخصوصاً این عبارات
\{ را عرض میکنم\}
چقدر امام صادق (علیهالسلام) باید متحمل باشد و ما شاگردان چقدر به حضرت باید در این صفت تشبه داشته باشیم،
{\large «إِلىٰ كَمْ تَدُوسُونَ هٰذَا الْبَيْدَرَ، وَ تَلُوذُونَ بِهٰذَا الْحَجَرِ، وَ تَعْبُدُونَ هٰذَا الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ بِالطُّوبِ وَ الْمَدَرِ، وَ تُهَرْوِلُونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعِيرِ إِذَا نَفَرَ؟»}\\
تا کی مثل شتری که از دست مثلاً گرگ فرار میکند شما دور این خانه هی میچرخید!\\
چرا دور این گِلها میچرخید!\\
اینجوری دارد حج را مسخره میکند،
{\large «إِنَّ مَنْ فَکَّرَ فِی هَذَا وَ قَدَّرَ عَلِمَ أَنَّ هَذَا فِعْلٌ أَسَّسَهُ غَیْرُ حَکِیمٍ وَ لَا ذِی نَظَرٍ، فَقُلْ، فَإِنَّکَ رَأْسُ هَذَا الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ أَبُو \{کَ\} أُسُّهُ وَ نِظَامُهُ \{تَمَامُهُ\}.»}\\
با همین تندی مثل حیوان دور این کعبه میگردید!\\
دور این سنگها میگردید!\\
تعبیرش این است:
{\large «إِلىٰ كَمْ تَدُوسُونَ هٰذَا الْبَيْدَرَ، وَ تَلُوذُونَ بِهٰذَا الْحَجَرِ»،}
به چهارتا سنگ پناه میبرید؛\\
حضرت شروع کردند به همان وزن جوابش را دادند:
{\large «ِنَّ مَنْ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمَی قَلْبَهُ و اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ وَ لَمْ یَسْتَعِذِبْهُ وَ صَارَ الشَّیْطَانُ وَلِیَّهُ \{وَ رَبَّهُ وَ قَرِینَهُ\} یُورِدُهُ مَنَاهِلَ الْهَلَکَهِ ثُمَّ لَا یُصْدِرُهُ وَ هَذَا بَیْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ {\{خَلْقَهُ\} لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَهُمْ فِی إِتْیَانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلَی تَعْظِیمِهِ وَ زِیَارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ أَنْبِیَائِهِ وَ قِبْلَهً لِلْمُصَلِّینَ لَهُ \{ِلَیْهِ فَهُوَ شُعْبَهٌ مِنْ رِضْوَانِهِ وَ طَرِیقٌ یُؤَدِّی إِلَی غُفْرَانِهِ مَنْصُوبٌ عَلَی اسْتِوَاءِ الْکَمَالِ وَ مَجْمَعِ الْعَظَمَهِ وَ الْجَلَالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْأَرْضِ بِأَلْفَیْ عَامٍ فَأَحَقُّ مَنْ أُطِیعَ فِیمَا أَمَرَ وَ انْتُهِیَ عَمَّا نَهَی عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْأَرْوَاحِ وَ الصُّوَرِ\} {\Large{8}}.»}}\\
نمیخواهم روایت را بخوانم، میخواهم بگویم که این حرکت امام صادق (علیه السلام)، این تحمل توسط حضرت بهشدت از دوستانشان خواسته میشد و اگر کسی رعایت نمیکرد ناراحت میشد، عصبانی میشد، مورد توبیخ حضرت قرار میگرفت و این خود باعث این بود که آن خوشرویی اصحاب امام صادق (علیه السلام) با کسانی که صاحبان اندیشههای دیگر بودند آنها را جری کند در گفتن و شنیدن و این انتشار مباحث عقلانی و خردگرایی بود؛
\item
هفتم تبیین مسائل تجربی با پرورش شاگردی همچون جابر بن حیان کوفی صوفی، مستحضرید جابر بن حیان پدر علم شیمی است، غربیها به احترام او را پدر علم شیمی میدانند؛\\
علومتجربی مستقیماً علوم عقلی نیستند؛ اما وابسته به علوم عقلی هستند؛ یعنی اگر ما در فلسفه قانون "القسر لا یدوم" را نداشته باشیم، تجربه نداریم، اگر تجربه نداشته باشیم هیچ علم تجربی نداریم؛ لذا علومتجربی به یک معنا عقلانی هستند و گسترش آنها به یک معنا گسترش تفکر عقلانی است؛\\
امام صادق (علیه السلام) کسی را پرورش داده به نام جابر بن حیان که صدها رساله در علم شیمی و علوم مشابه دارد؛ البته در این که جابر بن حیان شاگرد مستقیم امام صادق (علیه السلام) است یا شاگردِ شاگردِ امام صادق (علیه السلام) است، اختلاف است؛ ولی بههرحال اگر هم شاگرد مستقیم نباشد، وامدار امام صادق (علیه السلام) است و لذا از حضرت نقل فراوان دارد و تصریح دارد که هرچه من دارم از جعفر بن محمد دارم.
\end{enumerate}
\\
با این هفت راه تا آنجایی که بنده به نظرم میرسیده
\{مطلب را\}
جمع کنم. امام صادق (علیهالسلام) تفکر عقلانی را در میان مسلمانها و بهتبع در میان جامعه بشری، چون میدانیم یکی از بزرگترین تمدنها تمدن اسلامی بود که برای همه بشر تأثیرات مثبتی داشت و در جنگهای صلیبی این تمدن را غربیها کموبیش از ما دزدیدند. با تأثیرگذاری امام صادق (علیهالسلام) بر جامعه مسلمین در خردورزی، عقلگرایی و دانشافزایی و
\{بهصورت\}
غیرمستقیم در جامعه بشری حق عظیمی امام صادق (علیهالسلام) در گسترش علوم عقلی و علوم فکری دارد.\\
در کتاب احتجاج طبرسی چندین صفحه احتجاجات حضرت نقل شده است که اینهمه احتجاجات حضرت هم نیست.\\
وقت ما اجازه نمیدهد و الا بعضی از این احتجاجات را که مشتمل است بر صریحترین براهین عقلی و مشتمل است بر روشنترین براهینی که ما امروزه از آنها تعبیر میکنیم به براهین فلسفی، حضرت دارند؛\\
مثلاً نمونهای را عرض کنم زندیق از حضرت سؤال میکند:
{\large «کیف یعبد الله الخلق و لم یروه»،}
چگونه مردم خدا را میپرستند با اینکه ندیدند؟\\
حضرت میفرماید:
{\large «رأته القلوب بنور الایمان و اثبتته العقول بیقظتها اثبات العیان»،}
هم دل گواهی میدهد که معرفت شهودی است و هم عقل میپذیرد که معرفت ذهنی و حصولی است،
{\large «و أبصرته الأبصار»،}
چشم هم میبیند؛ چون دیدن معلول دیدن علت است \{زیرا\} معلول فانی در علت است،
{\large «بما رأته من حسن الترکیب و إحکام التألیف \{ثمّ الرّسل و آياتها و الكتب و محكماتها، و اقتصرت العلماء على ما رأت من عظمتها دون رؤيته\}.»}\\
زندیق از رو نمیرود، این جمله دوم بیشتر موردنظر من بود،
{\large «قال: «أ ليس هو قادر أن يظهرهم حتّى يرونه و يعرفونه فيعبد على يقين؟».»}\\
نمیشد خدا خودش را آشکار کند بر مردم همه ببینند مثل روز روشن، مثل خورشید؟\\
فلذا دیگر با شک و تردید نپرستند؟\\
خدا را ببینند و عبادت کنند!\\
شما مستحضرید الان بیشترین تفکر اعتقادی در اهلسنت اشعریات است و از گذشته این
\{چنین\} است. از بعد از دوران متوکل که ضربه جانانهای به معتزله زد، معتزله دیگر کمر راست نکردند به یک معنا، تفکر عمده اهلسنت شد اشعری و میدانید که اشاعره قائلاند به اینکه خدا را میشود دید نه در این دنیا بلکه در آن دنیا، ولی بالاخره میشود دید.\\
من شنیدم "بنباز" قدیمی نه این جدیدی در یک جلسهای گفته بود به نزدیکان فکریاش ما معتقدیم خدا با چشم سر قابل دیدن است؛ ولی این را نگویید؛ چون جامعه اسلامی فعلاً تحمل ندارد.\\
امام صادق (علیهالسلام) چه فرمودند در مقابل این؟\\
گفت:
{\large «أ ليس هو قادر أن يظهرهم؟»}\\
نمیتواند خدا برای همه ظهور کند و آشکار باشد؟\\
{\large «حتّى يرونه و يعرفونه فيعبد على يقين؟»}\\
ببینندش و با یقین عبادتش کنند؟\\
کلام امام صادق (علیهالسلام) روحی له الفداء:
{\large «قال: «لیس للمحال جواب».»}\\
کسی فلسفه کار کرده میفهمد این جمله یعنی چه، حکمت خوانده باشد میفهمد این جمله یعنی چه و چقدر عمیق است
{\large «لیس للمحال جواب»،}
خدایی که جسم باشد ناخدا است نه خدا، خدایی که دیده شود خدا نیست.\\
خدا رحمت کند مرحوم شیخ کاظم تبریزی را که از فقهای به نام قرن ما بودند
\{واقعاً\} فقیه بود، ایشان وقتی درس فقه میگفت گاهی درس را تطبیقی میکرد، ابوحنیفه، شافعی، مالکی و اینها بعد که نظر امام صادق (علیهالسلام) را میگفت با همان لهجه ترکی به وجد میآمد، میگفت:
{\large «بارکالله امام صادق علیهالسلام»،}
حالا
{\large «بارکالله امام صادق علیهالسلام»،}
فرمود:
{\large «لیس للمحال جواب».}\\
مناظرات امام صادق (علیهالسلام) فراوان است، توحید مفضل نمونهاش است، حدیث اهلیلجه نمونه دیگری است، عزیزان میتوانند مراجعه کنند، من مخصوصاً مباحث را کلی مطرح کردم تا ساختار بحث روشن شود البته جزئیات را خود عزیزان میتوانند بهتر بیابند و بفهمند.\\
عذر تقصیر داریم در محضر امام صادق (علیهالسلام) اولاً و در محضر عزیزان اگر نتوانستیم بیشتر از این خدمت عزیزان مطلبی ارائه کنیم.\\
{\large «صَلُّوا عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه»}
\begin{center}
{\large «أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد.»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
سوره ممتحنة، آیه 8.
\item
محدث، جلالالدین، و برقی، احمد بن محمد. بدون تاریخ. المحاسن. ۲ ج. قم - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 1، ص 230.
\item
نهج البلاغة، حکمت 80.
\item
اشتهاردی، علی پناه و دیگران، «روضة المتقین في شرح من لا یحضره الفقیه»، ج 13، ص 21.
\item
سوره توبه، آیه 74.
\item
ابنبابویه، محمد بن علی، و غفاری، علیاکبر. ۱۳۶۱. معاني الأخبار. ۱ ج. قم - ایران: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، ص 2.
\item
برای مطالعه بیشتر ر.ک به حسینی طهرانی، محمد محسن، «رساله طهارت انسان.»
\item
با اندکی تغییر، کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافي (دارالحدیث)»، محمدحسین درایتی و مرکز بحوث دار الحدیث. قسم احیاء التراث، ج 8، ص 38.
\end{enumerate}
\end{document}