list_icon_blue

نشست بزرگداشت علامه طباطیایی (ره)

شخصیت شناسی
بزرگداشت علامه طباطبایی
حوزه علمیه انوار الصادق علیه السلام
سه شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱
نشست بزرگداشت علامه طباطیایی (ره)
list_icon_blue خلاصه جلسه
در این جلسه حضرت استاد شیخ علی رضایی به نقش مرحوم علامه طباطبایی در عصر حاضر پرداخته و جایگاه تفسیر المیزان و خدماتی که ایشان در قبال روایات انجام داده‌اند را بیان می‌کنند. ایشان برای مرحوم علامه طباطبایی چهارده صفت و ویژگی ذکر می‌کنند که در بسیاری از این ویژگی‌ها ایشان کم‌نظیر هستند. حضرت استاد در آخر بحث، مشکلات و مصائب زندگانی مرحوم علامه طباطبایی را متذکر شده و به طلاب توصیه نمودند که ایشان را الگوی خود قرار دهند.
دسته بندی شخصیت شناسی
مکان حوزه علمیه انوار الصادق علیه السلام
زمان سه شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱
مناسبت بزرگداشت علامه طباطبایی
پسندیدم
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} {\large «أَعوذُ باللّٰهِ مِنَ أَلْشَیْطانِ أَلْرَّجیم\\ بِسمِ اللهِ أَلْرَّحمٰنِ أَلْرَّحیم\\ ألْحَمْدُ للّٰهِ ربِّ ألْعالَمین وَ ألْصَلاة وَ ألْسَلام عَلَي سَیِّدِنا وَ مَولانا حَبیبِ إلهِ ألْعالَمین\\ أبِي القاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)\\ وَ عَلیٰ آلِهِ ألطَّیِبینَ ألطاهِرینَ ألمَعصومینَ ألمُکَرَّمین وَ لَعْنُ ألدائِم عَلیٰ أعدائِهِم أَجمَعین مِنَ أَلان إلیٰ قیامِ یَومِ ألدِّین.\\ قالَ ألامام علی بن حسین (علیه السلام):\\ «و لكنَّ الرجُلَ كُلَّ الرجُلِ نِعمَ الرجُلُ هُو الذي جَعَلَ هَواهُ تَبِعا لأمرِ اللّه ِ و قُواهُ مَبذولَةً في رِضَى الله ، يَرَى الذُّلَّ مَع الحَقِّ أقرَبَ إلى عِزِّ الأبدِ مِن العِزِّ في الباطِلِ، و يَعلَمُ أنَّ قَليلَ ما يَحتَمِلُهُ مِن ضَرّائها يُؤدِّيهِ إلى دَوامِ النَّعيمِ ··· فذلِكُمُ الرجُلُ نِعمَ الرجُلُ، فبِهِ فَتَمَسَّكُوا، و بسُنَّتِهِ فاقتَدُوا، و إلى رَبِّكُم فبِهِ فَتَوَسَّلوا، فإنّهُ لا تُرَدُّ لَهُ دَعوَةٌ ، و لا تَخِيبُ لَهُ طَلِبة».}\\ خب مجلس به مناسبت سالروز بزرگداشت مرحوم علامه طباطبایی است، نثار روح این بزرگ‌مرد که به حق، به جهان بشریت حق دارد، {\large «رَحِمَ اللهُ مَنْ یَّقراء ألفاتِحَةَ مَعَ ألْصَّلَوات».}\\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».}\\ خب، گفتند سخنران که پشت بلندگو قرار می‌گیرد معمولاً اینگونه است که یک ربع اول مخاطب هم دل می‌دهد، هم گوش می‌دهد، یک ربع دوم گوش می‌دهد، دل نمی‌دهد، یک ربع سوم نه گوش می‌دهد و نه دل می‌دهد، یک ربع آخر فحش می‌دهد.\\ اگر آحوند باشد، از اول فحش می‌دهد. چون آخوند را تحمل کند، نوعی معجزه است. ان‌شاء‌الله به آن یک ربع آخر نمی‌رسد، ما زودتر مباحثمان را جمع می‌کنیم. من آنچه که می‌خواهم در ارتباط با شخصیت علامه طباطبایی عرض کنم، در عدد و شماره عرض می‌کنم که برای خودم مفهوم‌تر باشد. \\ مطلب اول اینکه معرِف آنچنانکه در منطق خواندیم باید اجلای از معرَف باشد یا لااقل همسان با معرَف باشد و اگر این قاعده منطقی رابخواهیم رعایت کنیم نه تنها بنده بلکه بسیاری دیگر هم توان تبیین شخصیتی مانند شخصیت مرحوم علامه طباطبایی را نداریم. شخصیتی که برخی از بزرگان معتقدند در جهان اسلام شیعتاً و سنتاً هیچ دانشمندی به پایه او نمی‌رسد. خود مرحوم علامه طباطبایی طبق نقل مرحوم علامه طهرانی این مطلب را در ارتباط مرحوم فیض کاشانی معتقد بودند، یعنی معتقد بودند مرحوم فیض برترین دانشمند اسلامی است اما به گمان مرحوم علامه طباطبایی این صفت را از مرحوم فیض گرفته باشند و ایشان به عنوان برترین دانشمند جهان اسلام قابل تعریف باشد.\\ خب، طبیعی است، شخصیتی با این مقام، تبیین شخصیتی‌اش برای امثال من چندان ممکن نیست.\\ مطلب دوم اینکه ما وقتی در حوزه‌ها می‌خواهیم یک نفر را در قله و در اوج معرفی کنیم، معملاً دو صفت برای او ذکر می‌کنیم. اگر بخواهیم مختصراً ذکر کنیم، می‌گوییم علامه. علامة علی الاطلاق مرحوم علامه حلی است که در حقیقت برای مرحوم علامه حلی لقب شده است ولی بزرگانی که به‌خاطر اوج علمی و اوج رفعت مقام علامه نام گرفتند به مانند علامه طباطبایی.\\ صفت دوم که تعبیر می‌کردند به جامع المعقول و المنقول، این جامع المعقول و المنقول را اگر ما یک کلمه دیگر به آن اضافه کنیم، اوج می‌شود، جامع المعقول و المنقول و المشهود. مرحوم علامه طباطبایی چنین شخصیتی دارند، یعنی جامع المعقول و المنقول و المشهود.\\ من نمونه عرض می‌کنم، در منقول، ما طلبه‌ها در دو ساحت درس می‌خوانیم، یکی در ساحت کتاب، یکی در ساحت سنت؛ سنت را هم در علم اصول تعریف کردیم، گفتیم گفتار معصوم، کردار معصوم و تقریر معصوم. خب مرحوم علامه طباطبایی در منقول، یعنی در کتاب و سنت، در همه ساحت‌ها در اوج هستند. در قرآن، یعنی در تفسیر، تفسیر ایشان بدون شک بهترین تفسیری است که بر قرآن کریم نوشته شده است و از طرف عالم بالا هم پذیرفته شده است، به‌خاطر آن جریانی که برادر مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم آیت الله حاج سید محمد‌حسن الهی تعریف کردند. بیست جلد تفسیر المیزان که به عنوان سند افتخار جهان اسلام، جهان شیعه، به عنوان برترین تفسیر موجود تا الآن - آینده را نمی‌دانیم - شناخته می‌شود. تفسیری که مرحوم شهید مطهری فرمودند اگر حوزه‌ها دویست سال بر روی آن کار کنند، بعد از دویست سال اسرار این کتاب کم و بیش روشن می‌‌شود. مرحوم علامه در این تفسیر کاری اعجاز‌گونه کردند و کأنَّ در بعضی از موارد قلم را دیگری چرخانده است. مترجم المیزان حضرت آیت الله همدانی می‌فرمودند که من خدمت ایشان می‌رفتم، پشت کرسی می‌نشستیم، من یک طرف، ایشان یک طرف، من ترجمه فارسی را می‌خواندم، ایشان با عربی که نوشته بودند، تطبیق می‌کردند.\\ گهگاهی سرشان را بلند می‌کردند، می‌گفتند که آقای موسوی همدانی این مطالب را من نوشتم؟\\ یعنی کأنَّ خود ایشان هم استقراء می‌کردند، بلندای مطلب در حدی بوده است که می‌فرمودند این مطالب را من نوشتم؟\\ دویست سال باید بگذرد تا حالا این تفسیر جای خود را نشان بدهد. مرحوم شهید مطهری فرمودند من اکثر نوشته‌ها و کتاب‌هایم را، سوژه‌اش و عمده مطالبش را از المیزان گرفتم.\\ حضرت آیت الله جوادی آملی فرمودند سه تا کتاب در زمانه ما بی‌نظیر شد: یکی عرو ة الوثقي از مرحوم سید محمد کاظم، دیگری الغدیر از مرحوم شیخ عبدالحسین امینی وسوم المیزان. با این تفاوت که مرحوم سید محمد‌کاظم در عروة بر سر سفره جواهر نشسته است، عمده فرمول را از جواهر گرفته است. مرحوم علامه امینی در الغدیر عمده مطالب را از عبقات الانوار از میر حامد حسین هندی گرفته است؛ اما مرحوم علامه طباطبایی در المیزان سر هیچ سفره‌ای ننشسته است. یک روش تفسیری ابداع کرده است، هیچ پیشینه‌ای هم ندارد و در این تفسیر خروار خروار دُر و گوهر آورده است. کاری شبیه به اعجاز در المیزان شده است. بنده دستی در تحقیق دارم، اگر الآن بخواهیم یک لجنه تشکیل بدهیم، فرصت هم به آن‌ها بدهیم که یک کتابی نظیر المیزان بنویسند، لجنه باید لجنه صد نفره باشد، فرصت هم باید سی‌ساله باشد، نه یک نفر در اوج مشکلات به تنهایی این کتاب را رقم بزند، این نوعی کرامت و نوعی عنایت الهی است. این در قرآن، در سنت علامه طباطبایی چه در بخش گفتاری، چه در بخش کرداری، چه در بخش تقریری که بخش کرداری و تقریری را تعبیر می‌کنیم به سیره و تاریخ اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، علامه طباطبایی بسیار بسیار جلودار است.\\ اولاً در تفسیر روایی قرآن في الرعیل الاول است، نامدار است. اگرکسی در تفسیر المیزان، این تفسیر الروایی‌ها را جدا کند، حدود سه جلد می‌شود و این سه جلد تفسیرالروایی بهترین تفسیر روایی قرآن کریم است. الآن از بهترین تفاسیر روایی قرآن کریم برهان مرحوم بحرانی است و نورالثقلین است، هر دو جمع روایت است، نه پالایش روایت. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیرالروایی هم جمع کرده است، هم گزیده کرده است، هم پالایش کرده است، هم تطبیق کرده است، هم بین شیعه و سنی تطبیقی کار انجام داده است و علی التحقیق بهترین تفسیرالروایی‌های ما تفسیرالروایی‌های داخل المیزان است.\\ در سیره رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) کتاب سنن النبی ایشان جلودار است، تا قبل از کتاب الصحیح من سیرة ألنبي ألأعظم جناب مرحوم جعفر عاملی بهترین کتاب سیره، کتاب علامه بود در جهان شیعه و در بحث تاریخ اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) فروان کار کرده است که در کتب ایشان منبث است، در المیزان و سایر کتاب‌ها، یعنی در سنت، چه در بخش گفتاری، چه در بخش کرداری و چه در بخش تقریری هم آگاه است، هم متخصص است. خب ایشان شروع کردند بر بحار حاشیه‌ای نوشتند، شش جلد نوشتند، چقدر این حواشی ممتع است، خب به این حاشیه دومرتبه برمی‌گردیم، این در بخش منقول. مستحضرید ما رشته منقولمان در حوزه‌ها فقه و اصول است. ایشان در فقه و اصول در حد یک مرجع اعلم یا قریب الاعلم است، حواشیشان بر کفایه چاپ شده است، از بهترین مطالب اصولی است، فقهشان هم در حدی بود که در زمان خودشان فراوان مقلد داشت، مرحوم علامه طباطبایی مقلد داشتند، از ایشان تقلید می‌کردند و گاه بزرگان به ایشان ارجاع می‌دادند و ایشان را مقلد و مرجع معرفی می‌کردند، گرچه از این مطلب اعتراض داشتند، اوج فقه و اصول در حوزه‌های ما مرجعیت است. از این بگذرم، گفتین جامع منقول و المعقول، خب در معقول اصلاً حرف نزنیم بهتر است، به عنوان بزرگ فیلسوفان جهان شرق ایشان شناخته شد، حواشی ایشان بر اسفار بهترین حواشی اسفار از نظر دقت است، دو کتاب بدایه و نهایه محصول قلم ایشان است. کتاب روش رئالیسم که بالاترین خدمت را در دوره ما به اسلام کرد، چرا؟\\ به‌خاطر اینکه شما هیچ کدام سنتان قد نمی‌دهد، من سنم قد می‌دهد، در ایران ما کمونیسم آن قدر رشد کرده بود که شب بچه مسلمان می‌خوابید، فردا شب کمونیسم بود، اصلاً کمونیسم شدن به یک ارزش تبدیل شده بود.سرّ اینکه سازمان مجاهدین خلق در سال 1354 در زندان تغییر موضع دادند، رسماً گفتند ما کمونیسم هستیم و آیه قرآن را از سر سربرگ‌هایشان حذف کردند، همین بود. می‌گفتند کمونیسم است که علم مبارزه دارد، اسلام علم مبارزه ندارد. هفتاد تا کشور را سیستم کمونیسم گرفته بود که یکی‌اش عراق است، یکی‌اش سوریه است، در ایران موفق نبودند، چرا؟\\ دکتر عمویی که نفر هفتم کمونیسم در جهان بود، بسیار ملا بود، گفته بود این شیخ و سید، یعنی مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم شهید مطهری، با این کتابی که نوشتند دویست سال کمونیسم را در ایران عقب انداختند، اسم کتاب چه بود؟\\ اصول فلسفه یا روش رئالیسم، فرمودند دویست سال کمونیسم را با این کتاب عقب انداخت. آثار فلسفه ایشان یکی و دوتا نیست. در معقول ایشان از شش مرحله که ما برای علم فلسفه در نظر می‌گیریم، پنج مرحله را طی کرده بود. ما برای علم فلسفه شش مرحله در نظر داریم: \begin{enumerate} \item آشنایی با فلسفه \item فهم فلسفه \item هضم فلسفه \item اجتهاد تجزی در فلسفه \item اجتهاد مطلق در فلسفه \item دارای یک سیستم جدید فلسفی بودن \end{enumerate} \\ مرحوم علامه طباطبایی پنج‌تای اول را رفته است، با فلسفه آشنا شده است، فهمیده، هضم کرده است، مجتهد متجزی شده است، مجتهد مطلق شده است، یعنی در تمام ابواب فلسفه ایشان اجتهاداً نظر دارد و می‌دانید اجتهاد در فلسفه علی التحقیق ده برابر اجتهاد در فقه جان می‌طلبد.\\ به تعبیر مرحوم شیخ انصاری اگر اجتهاد در فقه به مانند کندن کوه با سوزن است، اجتهاد در فلسفه به مانند کندن کوه با ناخن است. علمی که صاحب‌نظران در این علم نوابغ عالم هستند، ابن‌سینا‌ها، فارابی‌ها، ملاصدراها، تو با اینها می‌خواهی دست و پنجه نرم کنی؛ این کار آسانی نیست.\\ الآن در کشور ما اگر به من بگویند مجتهد مطلق (کیست)، دو نفر رابیشتر را نمی‌شناسم؛ نه در کشور ما، در جهان اسلام، مجتهد مطلق، یعنی در تمام ابواب حکمت، از مرحله اولی تا مرحله دوازدهم، نفس، معاد، احکام کلی وجود، مواد ثلاث، کسی اجتهاداً در هر مرحله به رأی رسیده باشد و بتواند رأیش را تبیین و اثبات کند.\\ بله، مرحوم علامه صاحب سیستم نیستند، صاحب مکتب نیستند، بعد از صدر‌المتألهین تا الآن هیچکس صاحب مکتب در حکمت نبوده است متأسفانه ولی مرحوم علامه طباطبایی برخی از نظراتش مانند نظری که در مورد برهان صدیقین دارند به گونه‌ای است که اگر درست تقریر شود می‌تواند یک بازچینشی برای فلسفه ایجاد کند. این مسئله چون مسئله فنی و تخصصی است، از آن می‌گذرم.\\ بگذریم، مرحوم علامه طباطبایی در قله معقول است، به گونه‌ای که در زمان حیات خودشان، در جوانی مشهور به فیلسوف شرق شدند. آمریکایی‌ها خیلی تلاش کردند آقای طباطبایی را آمریکا ببرند، زورشان نرسید، دست به دامن محمدرضا شاه شدند، شاه طاغوت ایران؛ او هم نامه‌نگاری کرد، آدم فرستاد، سید حسین نصر را فرستاد، دیگران را فرستاد؛ آقای طباطبایی فرمودند که ما لباس نوکری امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به تن کردیم، هیچ جا نمی‌رویم. خواستند ایشان را بدزدند، چون آن‌ها در دزدیدن مغز‌ها متخصص هستند، آقای طباطبایی در اوج فقر ایستادگی کردند که حالا به بحث فقر ایشان می‌رسیم.\\ خب، شد جامع المنقول و المعقول و المشهود، بدون شک علامه طباطبایی انسان کامل است. ما انسان کامل را دو تا اصطلاح برایش داریم: \begin{enumerate} \item کسی که از اسفار اربعه، سفر اولش تکمیل است. به مقام فناء و لقاء رسیده است. \item کسی که چهار تا سفرش تکمیل است. \end{enumerate} \\ آن اصطلاح اولش حتماً در مورد آقای طباطبایی محقق شده است. مرحوم علامه طباطبایی یک انسان سالک کارکرده پیشرفته، به اوج عرفان که رسیدن به مقام لقاء الهی است، یقیناً بوده و این هم به شهادت اهل خبره و هم به شهادت نوشته‌های ایشان و این نکته عجیبی است.\\ خدا رحمت کند مرحوم آقای شیخ محمد‌حسین کمپانی اصفهانی را، شاگردانش می‌گفتند کسی به علم ایشان نگاه می‌کرد، می‌گفت ایشان فقط درس خوانده است، دو رکعت نماز مستحبی نخوانده است، یک حرم برای زیارت نتوانسته برود، این قدر ملا بود. به عملش نگاه می‌کرد، می‌گفت این یک سطر درس نخوانده است، این یک کلاس شرکت نکرده است، یعنی آن قدر علم در اوج بود که می‌گفتند این هفتاد سال فقط درس خوانده است، آن قدر عمل در اوج بود که می‌گفتند این هفتاد سال فقط عمل کرده است، نتوانسته به علم بپردازد؛ علامه طباطبایی اینطوری است. کسی به علمش می‌نگرد، می‌بیند یا للعجب، حالا می‌آید به مراحل سلوکی و شهودی و عرفان و کمال و مستحباتش نگاه می‌کند، می‌بیند یا للعجب. سال‌ها ایشان روزه که می‌گرفت، افطار ماه رمضان او به تعبیر خودش بوسه بر درب حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) بود و عجیب این بود که روزی از روز‌ها ایشان در برگشتن حرم یادشان رفته بود درب حرم را ببوسد موقع خداحافظی، به قول خودشان افطار نکرده بودند؛ با آن سن برگشتند، حرم را بوسیدند، باز به منزل برگشتند. در راه به ایشان سلام می‌کردند، فقط یک جواب سلام می‌داد، چرا؟\\ چون دائماً در راه در حال خواندن نماز مستحبی بودند. می‌گفتند چرا ایشان به این طرف و آن طرف نگاه نمی‌کند؟\\ چون مشغول بود، دائم الذکر، دائم الطهارة، در اوج، در حدی که ایشان دستگیری می‌کردند و شاگردانی در عرفان بیرون دادند که هر کدام گل سرسبد عالم هستی شدند و کم هم نیستند، امثال علامه حسن‌زاده، مرحوم سعادت‌پرور، علامه طهرانی، مرحوم آقای حق‌شناس، عمده کسانی که در ایران استفاده عرفانی بردند، از این بزرگان استفاده بردند. شد جامع المنقول و المعقول و المشهود. اوج گزارش کتبی کمال ایشان در دو جا منعکس است، یکی در یک بحثی که در ذیل سوره مبارکه اعراف دارند، ببینیم، طلبه‌ها ببینند، یکی هم در رسالة الولایة، رسالة الولایة رساله کوچکی است، من هم یک موقعی آن را ترجمه کرده بودم، اولین ترجمه هم بود، گرچه چاپ نشد. حضرت آیت الله جوادی آملی این رساله را در دو جلد شرح کردند. حضرت آیت الله جوادی می‌فرمودند که علامه طباطبایی سه تا زندگی‌نامه دارد، یک زندگی‌نامه خودنگاشت است، ایشان در دو صفحه زندگی خودش را نوشته است، به نام خود نگاشت، یک زندگی‌نامه کتاب‌ها و شاگردان ایشان است، غیر از رسالة الولایة؛ زندگی‌نامه سوم رسالة الولایة ایشان است، اصلاً این رساله را جز یک انسان کامل مکمل نمی‌تواند قلم بزند، این قدر مطلب بلند و این قدر مطلب ابداعی است.\\ این هم مطلب دیگر (که عرض شد).\\ مطلب سوم، علامه طباطبایی از روحانیون روشنفکر زمانه خود است. ما دو نوع آخوند داریم، یک آخوند متحجر، یک آخوندی که زمانه را می‌شناسد، پا‌به‌پای زمانه دین را تبلیغ می‌کند، علامه طباطبایی روحانی روشنفکر زمان خود بودند، اولاً آزادمرد بودند. جناب استاد دینانی فرمودند من خیلی‌ها را در عمر خودم دیدم، به آزادگی و آزادمردی مرحوم علامه کسی را ندیدم، چه در ساحت علم، چه در ساحت فکر، چه در ساحت رفتار آزاد بودند، مسائل روز را رصد می‌کردند، هم در سطح جهان اسلام، هم در سطح جهان شیعه، هم در سطح حوزه. من نمونه‌های فراوان دارم، در سطح جهان اسلام، جزو اولین کسانی بودند که در مسئله فلسطین اعلامیه دادند، در کنار چند نفر دیگر، امضا کردند، حساب باز کردند، برای اینکه برای مردم فلسطین مردم ایران کمک کنند، کمک مالی کنند. ساواک برخورد کرد و جمع کرد. در سطح جهان شیعه بسیار دغدغه‌مند بودند، خب فلسفه شروع کردند، تفسیر شروع کردند، با اینکه می‌توانستند فقه و اصول شروع کنند، رساله بدهند، مرجع هم خب وضع مالی‌اش خوب می‌شود، این کار را نکردند.\\ گفتند هر طلبه‌ای وارد حوزه می‌شود چند جامه‌دان یعنی چمدان شبهه وارد می‌شود و من طباطبایی وظیفه‌ام این است که به درد طلاب برسم. در سطح حوزه، بین دو بزرگ در حوزه دعوا بود، بین مرحوم امام و کس دیگری، مدت‌ها ایشان نامه‌نگاری کردند، رفت‌و‌آمد کردند، آقای میلانی را وسط انداختند که این دعوا حل بشود، گرچه نشد.\\ یک انسان روشنفکر، مدت‌ها با پروفسور هانری کربن دیدار کردند، ملاقات کردند، معتقد بودند پروفسور هانری کربن شیعه شده است و ظاهراً هم اینطور است؛ دعا‌های صحیفه مهدویه را می‌خواند، زار زار گریه می‌کرد. ما الآن در فرانسه یک جریانی از تشیع و فلسفه داریم که بزرگشان پروفسور هانری کربن است و هانری کربن شیعه شده دست علامه طباطبایی است. با آن ماشین‌های آن موقع، ایشان از قم بلند می‌شدند و تهران می‌رفتند با چه سختی، تا بتواند با پروفسور هانری کربن صحبت کنند. مصاحبات چاپ شده است، نگاه کنید، خیلی خیلی شیرین است.\\ مستحضرید مقام معظم رهبری فرمودند که عمده ایدئولوژیست‌ها و تئوریسین‌های انقلاب ما شاگردان مرحوم علامه طباطبایی هستند، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید قدوسی و دیگران و اگر کسی روحیه‌اش روحیه انقلابی نبود، شاگردانش اینگونه تربیت نمی‌شدند و لذا در بعضی از جلساتی که مربوط به انقلابیون بود در تهران شرکت می‌کرد، امضایشان پای اعلامیه‌ها هست. یک آخوندی که در عین ملایی و در عین علم و عرفان، به‌روز، دغدغه‌مند و به تعبیر من روشنفکر است.\\ خب این بخش‌های کلی زندگی علامه طباطبایی بود، من 14 ویژگی برای مرحوم علامه نوشتم، برایتان عرض کنم. به روح مطهر این بزرگ‌مرد هدیه کنید صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».} \begin{enumerate} \item اولین ویژگی ایشان نظم مثال‌زدنی ایشان است. دختر ایشان نقل می‌کند وارد خانه شدم، دیدم ایشان پشت میز نشسته است، دارد می‌نویسد، رفتم با بابا سلام علیک کردم، به من گفت که دخترم، این کاری که می‌بینی من در شبانه‌روز دارم انجام می‌دهم، 26 سال است تغییر نکرده است.\\ به وقت بخوابد، به وقت بیدار شود، به وقت قلم به دست بگیرد، به وقت تدریس کند، 26 سال است کار من مرتب همین است، این نظم.\\ خدا مرحوم امام را رحمت کند، وارد کلاس درس که می‌شدند طلبه‌ها ساعتشان را تنطیم می‌کردند، این قدر منظم، این قدر دقیق.\\ امیرالمومنین (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) فرمود: {\large «وَ نَظْمِ أَمرِكُمْ»،} منظم باشید. انسان با بی‌انگیزه زندگی کردن، بی‌هدف زندگی کردن، غیرمنظم بودن به هیچ جا نمی‌رسد. \item دوم، اهتمام به هدر نرفتن عمر و مدیریت زمان. همه اساتید ما که شاگرد علامه طباطبایی بودند، می‌فرمودند که ایشان هر چه می‌خواست بنویسد، مقید بود وقتی نوشت، یک دور بخواند که غلط ننوشته باشد، کم ننوشته باشد، زیاد ننوشته باشد، چون باید یک دور می‌خواند، هر چه می‌نوشت، بی‌نقطه می‌نوشت، بعد شروع به خواندن و نقطه گذاشتن می‌کرد.\\ استاد ما فرمودند که به ایشان گفتیم چرا اول بی‌نقطه می‌نویسید، بعد نقطه می‌گذارید. فرمودند که حساب کردم که با این روش در هر صفحه مقداری وقت صرفه‌جویی می‌شود. اول بی‌نقطه می‌نویسد، بعد نقطه می‌گذارد که حالا مثلاً در یک کتاب صد صفحه‌ای بیست دقیقه، پنجاه دقیقه، دو ساعت وقتش صرفه‌جویی بشود. \item هرگز اشکالی را در درس بر استاد عرضه نکردند، خودشان فرمودند، فرمودند که من عادتم این بود که من هر شب درس فردا را مطالعه می‌کردم، تعبیر خودشان این است، با هر خودکشی‌ای بود مسئله را حل می‌کردم و لذا اشکال بر استاد عرضه نکردم. یعنی وقتی سر کلاس می‌رفتند، استاد برایشان مانند هم‌بحث بود، چون درس را گرفته بودند، درس را خوانده بودند و درس را مشکلاتش را حل کرده بودند. \item چهارم، بسیار از نظر روحی لطیف بودند. من تبریز یک سفر بیشتر نرفتم، خب اقوام روحیات خاصی دارند، کردها جوری هستند، لرها جوری هستند، ترک‌ها جوری هستند. آقای جوادی می‌فرمودند که در میان قوم ترک، آن‌هایی که لطیف می‌شوند، خیلی لطیف می‌شوند، آقای طباطبایی این‌طوری بودند، خیلی لطیف بودند، خیلی، یعنی هیچ در وجودشان ما غیر لطافت نمی‌دیدیم. \item در خانه بسیار اهل رعایت همسر و فرزندان بودند. \item ششم، مطلقاً از سهمین استفاده نمی‌کردند، نه سهم سادات، نه سهم امام، آقازاده‌شان، آقای عبدالباقي، مهندس عبدالباقي آمدند طلبه بشوند. گفتند که پسرم اگر می‌توانی گرسنگی بکشی، بیا طلبه بشو، نمی‌توانی برو و اجازه ندادند آقای سید عبد‌الباقي سهم مصرف کنند. نمی‌خواهم بگویم این کار را ما باید انجام بدهیم، نه. من از علامه طهرانی پرسیدم آقا من شهریه‌ای که می‌گیرم زیاد می‌آید، به حوزه برگردانم؟\\ فرمودند که نه، اولاً دوران نان و پیاز خوردن گذشته است، به خودتان برسید، مریض می‌شوید اگر نرسید، بعد هم اگر پول شهریه اضافه آمد، برای خودتان کتاب بخرید. به ایشان عرض کردم که این سهم است، فرمودند باشد. این تعبیر برای من جالب بود، فرمودند: «تا وقتی در راه ولایت و دفاع از ولایت قدم می‌زنی، خوردن سهم برای شما از شیر مادر حلال‌تر است». ولی مرحوم علامه استفاده نمی‌کردند. \item هفتم، تلاش داشتند ذهن شریفشان برهانی بماند و لذا ایشان خیلی به عرفان نظری ورود نکردند، با اصرار شاگردانشان تمهید القواعد گفته است، تمهید القواعد یک کتاب نیمه فلسفی، نیمه عرفانی است. فرمودند نمی‌خواهم ذهن برهانی‌ام، این قوت منطق نمی‌خواهم از دست برود. \item کتاب منطق ابن‌سینا سه جلد است، من منزل دارم، خیلی قطور است، نسخه‌اش نبود، ایشان و برادرشان در نجف نسخ را از کتابخانه گرفتند، همه کتاب را با خطشان استنساخ کردند. الآن در آثار علامه طباطبایی کتاب‌هایی داریم که ایشان استنساخ کرده است، یعنی کتاب کم بوده است، الآن است که کامپیوتر و رایانه و کتاب‌ها در مدرسه فقاهت و جاهای دیگر هست، نبود، امکانات نبود، یک کتاب را که سه جلد قطور است، با خط خودشان استنساخ کردند. \item مرحوم علامه طباطبایی اهل هنر بودند، خط ایشان عالی بود، نقاشی ایشان فوق‌ العاده بود، شعر می‌گفتند، غرل، در حد حافظ، اشعارشان را نگه نمی‌داشتند؛ متأسفانه خیلی از آن از بین رفته است اما حدود بیست فطعه شعر لااقل از ایشان داریم، یکی از یکی بهتر.\\ شعر دارند، یک آدمی که اصالتاً ترک است، فارسی را با سختی حرف می‌زند، بعد هم که نجف رفته است، فارسی‌اش عربی هم شده است، شعر فارسی گفته است، یک کلمه غیر فارسی دری در آن نیست، یعنی یک کلمه عربی در آن نیست و در عین حال روان، ایشان هنرمند بودند. \item در نگارش عربی توانمند بودند. المیزان وقتی به کشورهای عربی رفت، قلم را پسندیدند، با اینکه ایشان فارسی‌زبان است.\\ می‌دانید ما طلبه‌ها متأسفانه عربی را بد می‌نویسیم، من تقاضا می‌کنم از مسئولین این مدرسه حتماً به صورت فوق‌برنامه هم که شده، برای طلاب عربی جدید کلاس بگذارند، ما عربی‌مان عربی خوبی نیست، عربی ما عربی صاحب کفایة است. یعنی طلاب عرب‌زبان وقتی کفایة می‌خوانند، می‌گویند در هر یک صفحه یک بار جانمان در می‌آید. {\large «لا یکادُ یکونُ»،} صفحه‌ای نیست که {\large «لا یکادُ یکونُ»} نداشته باشد. عربی، عربی نشسته‌ای است، طبیعی هم است، ما متن کار می‌کنیم اما نگارش کار نمی‌کنیم، speaking که هیچی، چهار کلمه می‌خواهیم عربی صحبت کنیم، درب و داغان. ما یک رفیقی داشتیم می‌گفت که ما به صورت ماشینی رفتیم مکه، اردن، یک‌جایی دیدیم سبزه‌ناک است، ماشین را کنار زدیم، بچه‌هایمان شروع کردند فوتبال بازی کردن، توپ بچه ما بالای پشت‌بام افتاد، گفت که من هرچه فکر کردم توپ به عربی چه می‌شود، یادم نیامد. در زدم، یک پیرمردی دم در آمد، گفتم: {\large «شیخُنا شیءٌ مُدَوَرٌ فیه ریحٌ وَقَعَ علي ألفوق»،} پشت بامم نمی‌دانست چه می‌شود. گفت دو سه بار ما که گفتیم گفت چه شده است، توپ بچه‌ات بالا افتاده است؟\\ ایرانی بود، گفتم که مرد حسابی تو این‌جا چه کار می‌کنی.\\ گفت: «من سال‌ها است که اردن زندگی می‌کنم».\\ بعد فهمید ما طلبه‌ایم خندید گفت که تو مثلآً حوزه رفتی، {\large «شیءٌ مُدَوَرٌ فیه ریحٌ»،} مرحوم آقای طباطبایی عربی‌شان را قشنگ می‌نویسند، درست است، مثل یک عرب‌زبان امروز نمی‌نویسند ولی نامفهومی در تعبیر را آقای طباطبایی ندارد و قلم عربی ایشان روان‌تر از قلم فارسی‌اش است. \item علامه طباطبایی به حق محیی قرآن در حوزه‌های علمیه شیعی است و محیی فلسفه در حوزه علمیه قم است. \item در تفسیر همانطور که عرض کردم، ایشان صاحب سبک است، سبک تدبر، سبک تفسیر قرآن با قرآن، در فلسفه هم امروزه هر کس از فلسفه چیزی می‌داند یا شاگرد علامه طباطبایی است یا شاگرد شاگرد است، عمدتاً این چنین است. \item عجیب است در این زمینه مرحوم علامه طباطبایی مورد عنایت ویژه خدای متعال قرار گرفته است. مستحضرید ایشان درس را شروع کردند و نمی‌فهمند درس چیست، دو سال گذشته بود، استاد یک روز امتحان می‌گیرد سر درس، آقای طباطبایی هم بلد نبوده جواب بدهد. استاد ناراحت می‌شود، می‌گوید که بابا بلند شو برو، دو سال وقت ما را تلف کردی، عمر خودت را هم تلف کردی، این چطور درس خواندن است، مگر کار قحط است که آمدی آخوند شوی. آقای طباطبایی فرمود به من برخورد، به آن رگ غیرتم برخورد. از کلاس بیرون آمدم، از مدرسه بیرون آمدم، از محله بیرون آمدم، از شهر بیرون آمدم، بیرون تبریز رفتم، روی یک تپه‌ای رفتم، عملی انجام دادم. تا آخر عمر هر کاری کردند دوستان ایشان تا بفهمند این عمل چه بوده است، نفهمیدند، ایشان نگفتند، این قسمت را سانسور می‌کردند، عملی انجام دادم، سر به سجده گذاشتم بعد از آن عمل و به خدای متعال عرض کردم خدایا یا فهم یا مرگ، غیرت را ببینید. برگشتم، فرمودند که از آن به بعد من دیگر هیچ مطلبی بر ذهنم دشوار نبود، هیچ مطلبی ذهن من را تا حدی درگیر نکرد که ذهن بخواهد تلاش کند تا بفهمد، مطلب را می‌فهمیدم، حالا با کمی دقت، با کمی کوشش بیشتر ولی اینکه نفهمم نبود، این عنایت الهی است. \item لذا المیزان هم که می‌نویسند مورد عنایت الهی است. یعنی برادر ایشان طلبه‌ای را به عنوان شاگرد دارد به نام ادیب العلماء. این آقای ادیب، دست به چشم بکشد، هر روحی را بخواهد احضار می‌کند. این جناب ادیب العلماء روح همه را احضار کرده بود الا دو نفر، مرحوم سید بن طاووس، مرحوم بحرالعلوم که اینها پیغام داده بودند ما دربان امیرمومنان (سلام الله علیه) هستیم، وقت تنزل نداریم. افلاطون، ارسطو، ابن‌سینا، زکریای رازی، ملاصدرا، میرداماد، فیض کاشانی، همه را احضار می‌کردند، داستان عجیبی دارد. روح پدر مرحوم علامه طباطبایی را احضار کرده بوده است، آنها گله کرده بودند که آقای سید محمد‌حسین تفسیر نوشته، ما را در ثوابش شرکت نداده است. اخوی ایشان از تبریز نامه‌ای به برادر بزرگترشان می‌نویسند که بابا ناراحت است، مادر هم ناراحت است. اخلاص را یاد بگیرید، آقای طباطبایی وقتی این خبر به ایشان می‌رسد، می‌گوید که من گمان نمی‌کردم این تفسیر ارزشی داشته باشد، ما که کاری نکردیم. تفسیر نوشته در جهان اسلام بی‌نظیر است، می‌گوید ما که گمان نمی‌کردیم کاری کرده باشیم. حالا طرف یک مقاله می‌نویسد، اولش به پانصد نفر هدیه می‌کند. اهدا به امام زمان حجت بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، همه اهل‌بیت (علیهم السلام)، همه شهدا، مدافعین حرم، کَأنَّ مثلاً دوقلو زاییده است. بیست جلد کتاب نوشته است، می‌گوید که ما گمان نمی‌کردیم ارزشی داشته باشد. گفت که خدایا اگر ارزش داشته است، همه‌اش برای والدین من باشد. هفته بعد نامه برادر ایشان می‌رسد که پدر را احضار کردیم، تشکر کرد. گفت که آقای سید محمد‌حسین روزی ما را فرستاد، دستش درد نکند.\\ خب، علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) مورد عنایت ویژه قرار گرفته است. درس را نمی‌فهمیده است، خودشان فرمودند که من نمی‌دانم نمی‌فهمیدم، دل نمی‌دادم یا ذهنم نمی‌کشید. من به احتمال قوی می‌گویم که ایشان دل نمی‌داده است، به این دلیل که برادر ایشان خوش‌ذهن است، فرزندان ایشان چه دختر و چه پسر، همسر آقای قدوسی، همسر آقای مناقبی، پسرشان آقای سید عبدالباقي خوش‌ذهن هستند؛ اینها نشانگر این است که ایشان هم خوش‌ذهن بوده است، به هر دلیل دل به درس نمی‌دادند. انگیزه بالا آمده است، ایشان در خودنگاشتش نوشته است من بسیاری از شب‌های عمرم را تا صیح نخوابیدم و مشغول مطالعه بودم و این گذر زمان را نفهمیدم. ساعت 10 شب پای کتاب نشستم، بلند شدم دیدم نیم ساعت به اذان است؛ گذر زمان را نفهمیدم، این قدر علم در مذاق ایشان شیرین جلوه کرده است. این عنایت تا پایان عمر هم بوده است، این داستان را شنیدید، نجف ایشان مشکل پیدا می‌کنند، مشکل مالی، مضطرب نشسته بودند، هیچی در خانه نیست، چه کنم، چه نکنم. می‌بینند در خانه زده می‌شود، دم در خانه می‌روند، می‌بینند یک درویش‌مانندی آمده است، می‌گوید که من از طرف خدا آمدم، برای تو پیغامی آوردم، از فلان تاریخ کی من و تو را رها کرده است؟\\ آقای طباطبایی می‌گوید که من آمدم نشستم، مکاشفه هم بوده است، چون می‌گویند که وقتی به خودم آمدم، دیدم پشت میزم نشستم، تا دم در نرفتم. فرمودند که نشستم فکر کردم موقع طلبه شدن من است، دیدم نه، موقع هجرت من به نجف است، دیدم نه، موقع ازدواج کردن من است، دیدم نه، تاریخ جور در نمی‌آید، خوب که حساب کردم دیدم موقع عمامه‌گذاری من است. به من پیغام دادند که از موقعی که تو معمم شدی، کی ما تو را رها کردیم؟\\ این نشان می‌دهد خود ملبس شدن چقدر ارزشمند است، حالا زیر عمامه می‌زنند، خب بزنند. اولاً نگذارید بزنند، بزنید، من اجازه می‌دهم، آمد زیر عمامه‌ات بزند، بگیر چنان بزن که دیگر بلند نشود.\\ ثانیاً زمان رضا شاه نمی‌گذاشت عمامه سرت باشد، حالا باز سرت است، می‌زنند، این هم ان‌شاء‌الله موقت است، ان‌شاء‌الله می‌رود. استاد ما می‌گفت که در روز روشن به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌گفتند که {\large «إنَّکَ لَمَجنون»،} سه چهار تا تأکید، تو حتماً حتماً حتماً خل هستی، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم می‌خندید. ما هم قرار شد چه باشیم؟\\ {\large «ألعلماءُ وَرَثَةُ ألأنبیاء».}\\ باید فحش‌خورمان ملس باشد، لذا است که باید به انبیاء و اوصیاء رفته باشیم. عنایت در طول عمر بوده است، شعر آقای طباطبایی چه بود؟\\ \\ من خسی بی‌سر‌و‌پایم که به صید افتادم\\ او که می‌رفت، مرا هم به دل دریا برد \end{enumerate} \\ من حرفم تمام است، فقط آخرین مطلبی که می‌خواهم عرض بکنم، چون نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود، من می‌خواهم برخی از رنج‌های اقای طباطبایی را بگویم، شما با خودتان بسنجید، ببینید شما غم و غصه بیشتر دارید یا آقای طباطبایی؟\\ آن وقت شما اگر از آقای طباطبایی بالا نزنید، به خوتان جفا کرده‌اید. چون این قدر مرحوم علامه گرفتاری داشته است، مرحوم علامه شده است. من تند تند بشمارم: \begin{enumerate} \item از دست دادن والدین در طفولیت، ایشان یتیم بلکه لطیم بودند، فرق یتیم و لطیم چه است؟\\ یتیم پدر از دست داده است، لطیم پدر و مادر از دست داده است، طلبه‌های قدیم سبیان می‌خوانند، این در نساب السبیان است. لطیم یعنی {\large «مَن قَقدَ والِدَیه»،} آقای طباطبایی از کودکی نه پدر بالا سرش است، نه مادر. \item دوم، نفهمیدن درس در دو سال اول، دو سال از بین رفتن عمر. \item سوم، فشار مالی در نجف. ایشان سهمین مصرف نمی‌کرد، زمینی موروثی در تبریز داشتند، مقرری از او می‌رسید. روابط ایران و عراق به هم ریخت، پول نرسید و این پول نرسیدن باعث شد ایشان برگردد ایران، نتواند نجف بماند. بازگشت ایشان به ایران به‌خاطر فقر بود. \item چهارم، در نجف که بودند، از دست رفتن چند کودک، پنج شش تا از بچه‌های ایشان در کودکی فوت کردند، در غربت، خانواده‌شان غریب، خودشان غریب.\\ مرحوم آقای قاضی دیدن ایشان می‌آید، علامه طباطبایی می‌خندیدند و این داستان را تعریف می‌کردند، عرفان چیز عجیبی است. مرحوم آقای قاضی دیدن علامه طباطبایی می‌آید، چای می‌خورند و موقع رفتن به خانم آقای طباطبایی می‌گویند که این بچه که در شکم داری می‌ماند، اسمش را عبدالباقي بگذار. آقای طباطبایی می‌گفت من که شوهر ایشان بودم، خبر نداشتم ایشان باردار است، هنوز به من نگفته بود، من شوهر نمی‌دانستم، آقای قاضی فهمیدند، گفتند این بچه می‌ماند، اسمش را عبدالباقي بگذار که مهندس عبدالباقي همین بچه‌ای است که مانده است. \item پنجم، به ایران برگشتند، نه حوزه قم آمدند، نه حوزه مشهد آمدند، نه، مستقیم آمدند روستا زندگی کردند، روستای شاد‌آباد، من آن روستا را رفتم، خانه علامه طباطبایی هم دیدم. شادآباد تبریز یک روستا است، ده سال در این روستا ایشان فرمودند که عمر تلف شد. خودشان می‌رفتند بیل می‌زدند، کشاورزی می‌کردند، تولید می‌کردند، تولیدشان را می‌فروختند که زندگی کنند، از گرسنگی نمیرند، ده سال. حالا این ده سالی که تبریزند، در چه دوره‌ای است؟\\ دوره پیشه‌وری است. یعنی در دوره‌ای است که تبریز دست کمونیسم‌ها است و گروه گروه مردم دارند کمونیسم می‌شوند و آزادی‌خواهان و مسلمانان واقعی را می‌گیرند اعدام می‌کنند، دوران پیشه‌وری داستانش مشهور است. خب، بعد به قم برگشتند، تا اواخر عمر در قم مستاجر هستند، تا اواخر عمر. خیلی از طلاب ما بالاخره خدای متعال عنایت می‌کند و خانه‌دار می‌شوند؛ اجاره‌نشین بودند در خانه. حالا یک خانه خوبی گیرشان آمده بود که دیگر اجاره نبود، به‌خاطر دعوای دو تا از بزرگان ایشان را از آن خانه بیرون کردند. به آقای جوادی می‌فرمودند آقای شیخ عبدالله نگذاشتند من اثاث‌هایم را جمع کنم، کأنَّ اثاث‌هایشان را ریخته بودند بیرون از خانه. خب اخوی ایشان که تنها برادر ایشان است آمد به قم، یکی از مراجع تقلید گفته بود کمک می‌کنم، بدقولی کرد، نکرد، دومرتبه ایشان به تبریز برگشت، دومرتبه آقای طباطبایی تنها شدند. \item فوت این اخوی که مایه کسارت قلبی ایشان شد، فوت همسر ایشان که اساتید ما می‌گفتند در جلسات درس ایشان گریه می‌کردند. هر چه می‌گفتیم آقا ما باید صبر را از شما یاد بگیریم، می‌فرمودند دست خودم نیست. \item این اواخر مریضی پارکینسون ایشان، ارتعاش ایشان، من دیدن ایشان رفته بودم، ارتعاش شدید که مرحوم شهید مطهری ایشان را انگلستان برد برای مداوا. \item خب حالا می‌خواهد کار آخوندی بکند، تدریس شروع کرده است، درس فلسفه ایشان را تعطیل کردند، شهریه شاگردان ایشان را قطع کرده‌اند و ایشان گریه می‌کردند که اینها از کجا شهریه بیاورند، نمی‌توانند بدون شهریه زندگی کنند. کتاب دارد می‌نویسد، بحار، آزادی ندارد، می‌گویند چرا به مرحوم مجلسی انتقاد کردی، جلوی نوشتن این کتاب را گرفتند و الآن ما نداریم، ما شش جلد بیشتر بحار را با تعبیر مرحوم علامه طباطبایی نداریم. \item نامه‌هایی که هفتگی برای ایشان می‌رفت و سراپا فحش بود. من از خود علامه طهرانی شنیدم، فرمودند که به علامه طباطبایی می‌گفتند که درست است شما اخیراً این نامه‌ها را باز نمی‌کنید؟\\ فرمودند که نه آقاجان، باز می‌کنیم، تا آخرش هم می‌خوانیم. \item دزدی از آثار ایشان، طلبه برداشته بود کتاب ایشان را بخشی‌اش را با نام خود چاپ کرده بود، مقاله ایشان را به نام خودش چاپ کرده بود. \item شهادت شاگردان ایشان، دختر ایشان گفتند که بعد از شهادت شهید بهشتی رفتم دیدنشان، زار می‌زد، فرمود که این دشمن تا همه بال‌های من را نکند دست برنمی‌دارد، آن شهید مطهری، آن شهید بهشتی، آن دامادشان شهید قدوسی، یکی یکی (شهید شدند). اینها داغ است. \end{enumerate} \\ من طلبه باید الگویم علامه طباطبایی باشد، روایت را از امام سجاد (علیه السلام) اول سخن خواندم فرمود: {\large «فبِهِ فَتَمَسَّكُوا، و بسُنَّتِهِ فاقتَدُوا»،} آدم اینطوری پیدا کردی، انسان کامل اینطوری پیدا کردی، به او اقتدا کن، تمسک کن به او، او را الگوی خودت قرار بده. سختی‌ای که آقای طباطبایی کشید، یک‌صدمش را ما نکشیدیم و نمی‌کشیم. هی نق می‌زنیم. خب نه، اگر می‌خواهیم سیره ما سیره بزرگان باشد، باید سعی کنیم، تلاش کنیم، نتیجه‌اش چه شده است؟\\ تحقیق علمی‌ای نیست مگر اسم این بزرگوار در آن است. کسی تفسیر بگوید، کسی اصول بگوید، کسی فلسفه بگوید، کسی عرفان بگوید، کسی عرفان عملی بگوید، کسی بخواهد اینها را بخواند، سر سفره آقای طباطبایی نشسته است.\\ مرحوم امام به جوان‌ها توصیه کردند آثار شهید مطهری را بخوانید، همه آثارش خوب است. شهید مطهری تصریح دارد من اکثر آثارم را از مرحوم علامه طباطبایی گرفتم. این نشانگر این است که انسان اگر این روایت را جدی بگیرد، سود می‌برد.\\ {\large «مَن کانَ لله کانَ اللهُ لَه».}\\ ببخشید، عذرخواهی می‌کنم اگر طول کشید، امیدواریم ان‌شاءالله سایه بلند مقام معظم رهبری بر سر ما مستدام باشد، این فتنه به خوبی مدیریت بشود و این اغتشاش بخوابد، این گرد‌و‌خاک‌ها بنشیند.\\ امیدواریم انگیزه‌های ما روزافزون باشد. کسی که می‌آید طلبه می‌شود با خدا دارد معامله می‌کند و ما ندیدیم، تا الآن من ندیدم هیچ کسی از حوزه بیرون برود و خوشوقت و خوشبخت باشد، با خودشان هم که صحبت می‌کنیم، می‌نالند، می‌گویند که اشتباه کردیم، چرا؟\\ چون اگر شکر کنی، خدا زیاده می‌کند، شکرش هم به این است که قدر بدانیم، بالاخره مسیر، مسیر علم و دانش است. استاد ما حضرت آیت الله حسن‌زاده فرمودند من گاهی نصف شب در کتاب‌خانه‌ام می‌روم، حالاتی دارم، این کتاب‌ها را برمی‌دارم، به سینه‌ام می‌گذارم، راه می‌روم، روی سرم می‌گذارم، راه می‌روم، می‌گویم توی حسن‌زاده کجا و کتاب کجا، فقه کجا، حصول کجا، تفسیر کجا، فلسفه، ادبیات. دعا می‌کنیم می‌فهمیم، روایت می‌خوانیم می‌فهمیم، قرآن می‌خوانیم می‌فهمیم، این را با چه مبادله کنیم؟\\ با چند میلیارد دلار، با چه انسان می‌خواهد مبادله کند که مناجات می‌کند، می‌فهمد، دیگری می‌خواند، نمی‌فهمد، لقلقه زبان است.\\ خب در این دنیا هم هر کس چیزی را می‌گیرد، ممکن است چیزی را از دست بدهد، این را افتخار کنید که ما علم دین را، تقوای الهی را گرفتیم، گرچه بسیاری از امور فرودستی را از دست دادیم. باز هم نثار روح همه گذشتگان، مرحوم امام امت، گذشتگان از شهدا، شهدای مدافع حرم، حاج قاسم سلیمانی، شهدای امنیت فتنه اخیر، شهدای سلامت، گذشتگان خودتان، مرحوم علامه طباطبایی و شاگردان متوفی و اساتید متوفی‌شان {\large «رَحِمَ اللهُ مَنْ یَّقراء ألفاتِحَةَ مَعَ ألْصَّلَوات».} \end{document}