list_icon_blue

جلسه دوازدهم دهه اول محرم، شرح حدیث جابر

جلسه ۱۲ از ۱۲
اهل بیت (علیهم‌السلام)
دهه اول محرم
دانشگاه شیراز
دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱
جلسه دوازدهم دهه اول محرم، شرح حدیث جابر
list_icon_blue خلاصه جلسه
انسان خالی از هوا و هوس نیست و همین مایه رشد و استعداد آدمی است. خدا به فرشته‌ها فرمود که من آدم می‌خواهم و دست به خلقت زد. خدا هیچ موجودی را به‌اندازه فرشته خلق نکرده است. مقام آدم از فرشته بالاتر است. برنامه‌ریزی زمان شبانه‌روز به سه یا چهار بخش در روایات: 1ـ استراحت 2ـ اختصاص زمان به کار 3ـ عبادت 4ـ خوش‌گذرانی و تفریح. هوا و هوس یک نعمت است اما وقتی هوا و هوس طغیان کرد طبق روایت باید عاقلانه رفتار کرد و با دانش و با خردورزی آن را کنترل کرد. سفارش اهل‌بیت (علیهم السلام) به یاران خود این بود که برای روز قیامت یک‌چیزی را نگه‌دار و مواظب باش از دست تو نپرد. برای داشتن اخلاص طبق روایات انجام این موارد کمک‌کننده است: 1ـ کتمان نیکی 2ـ عظمت الهی و حقارت ما سوی الله را در نظر بگیرید 3ـ در ارتباطات با آدم‌های مخلَص بنشینیم. اگر مخلَص بشویم خداوند چهار هدیه به ما می‌دهد: 1ـ وقتی در صور دمیده می‌شود مخلص در آن‌جا حاضر است. 2 ـ تنها گروهی که شیطان جلوی ایشان لنگ می‌اندازد مخلصین هستند. 3 ـ جزا و پاداش بهشت که فقط به صورت اختصاصی به مخلصین داده می‌شود. 4 ـ فقط مخلص می‌تواند خدا را وصف کند. ائمه و انبیاء (علیهم السلام) و مخلصین می‌توانند.
مکان دانشگاه شیراز
زمان دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱
مناسبت دهه اول محرم
شماره جلسه
جلسه ۱۲ از ۱۲
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \\ {\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ ألْشَیْطانِ ألْرَّجیم\\ بِسمِ اللهِ ألْرَّحمٰنِ ألْرَّحیم\\ ألْحَمْدُ للّٰهِ ربِّ ألْعالَمین وَ ألْصَّلاة وَ ألْسَلام عَلَي ألْنَيِّرِ اَلْأعْظَم وَ نَتیجَة ألْعالَم\\ هادي ألْسُبُل وَ مُنجي ألبَشَر، سَیِّدَنا وَ مَولانا، حَبیبِ إلهِ ألْعالَمین، ابِاالقاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)».}\\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\ {\large «وَ عَلیٰ آلِهِ ألطَّیِبینَ ألطاهِرینَ ألمَعصومینَ ألمُکَرَّمین وَ لَعْنُ ألدائِم عَلیٰ أعدائِهِم أجمَعین مِنَ أَلان إِلیٰ قیامِ یَومِ ألدّین».}\\ {\large «وَ تَوَقَّ مُجَازَفَةَ اَلْهَوَى بِدَلاَلَةِ اَلْعَقْلِ وَ قِفْ عِنْدَ غَلَبَةِ اَلْهَوَى بِاسْتِرْشَادِ اَلْعِلْمِ 1».}\\ شام غريبان سيد و سالار شهيدان، ان‌شاءالله به‌زودي زائر مرقد منورش در كربلاي معلي، با معرفت بوده باشيم، به بركت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ حضار: {\large «اللهم صل علي‌محمد و آل محمد وعجل فرجهم».}\\ با مطالبي كه امشب خدمت عزيزان عرض مي‌كنم، نيمي از روايت امام باقر (عليه‌السلام) را به جناب جابر، با هم مرور كرديم. فرمود جناب جابر آنگاه ‌كه هوا و هوس طغيان مي‌كند، زياده‌خواهي مي‌كند، اميالت سركشي مي‌كند، اين سركشي را با دلالت عقل و استرشاد علم مديريت كن.\\ اولاً انسان خالي از هوا و هوس نيست و همين مايه استعداد و رشد آدمي است. چرا بنده و شما بر ملك فضيلت و شرافت داريم؟\\ ملائكه به خدا گفتند خدايا ما عبادت مي‌كنيم، ما تو را تقديس مي‌كنيم. خداي متعال نپذيرفت و دست به خلقت آدم زد. خدا رحمت كند مرحوم امام را، در درس اخلاقشان به طلبه‌ها فرموده بودند که سعي كنيد آدم بشويد. ملائكه به خدا گفتند خدايا ما مقدس مي‌شويم. خدا فرمود من مقدس نمي‌خواهم، من آدم مي‌خواهم. اشاره به آيه قرآن كريم {\large «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ 2»،} گفتند ما مقدس مي‌شويم، ما مقدس هستيم. خدا فرمود از شما زياد دارم، از سنخ ملك زياد دارم. ائمه فرمودند که خدا هيچ موجودي را به ‌اندازه فرشته خلق نكرده است، هر قطره باران كه به زمين مي‌رسد، در دست يك فرشته به زمين مي‌رسد، اعتقاد ديني ما اين است و اين احترام و كرامت آدمي را نشان مي‌دهد. فرمود من از سنخ شما زياد دارم، من مقدس نمي‌خواهم، من آدم مي‌خواهم.\\ خب، من چه خصوصيتي دارم كه در فرشته نيست؟\\ فرشته عقل دارد ولي فقط عقل دارد، لذا فرشته عصمت دارد، لذا از فرشته گناه سر نمي‌زند، لذا جريان فطرس بايد توجيه بشود. سه تا توجيه هم علما براي آن گفتند، وگرنه فرشتگان معصوم هستند.\\ {\large «لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ 3»،} فرق من چيست؟\\ فرق من اين است آدمي‌زاده طرفه معجوني است كز فرشته سرشته وز حیوان. \begin{center} گر رود سوي اين شود بد از اين \hspace*{2.5cm} ور رود سوي آن شود به از آن \end{center} \\ هوا و هوس در وجود من نعمت الهي است. اگر نفس اماره نمي‌بود، اگر هوا و هوس نمي‌بود، من نمي‌توانستم با مجاهده نفس پاي بر فرق فرقدان بگذارم و از فرشته بالا بزنم. در شب معراج جبرئيل دارد همراه با رسول خدا (صلي ‌الله عليه و آله) بالا مي‌رود؛ يك‌دفعه پيغمبر متوجه شد جبرئيل ايستاده است، نيامده بود، خب مقام، مقام عليين است، پيغمبر (صلی الله علیه و آله) به جبرئيل رو كرد فرمود که برادرم جبرئيل، اين‌جا جايي نيست که من را تنها بگذاري، حضرت قدس الهي است. يك جمله مشهور دارد، فرمود: {\large «يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ 4»،} يك بندانگشت ديگر بالا بيايم مي‌سوزم، جاي من تا اينجا است.\\ {\large «كُلُّ مَلَكٍ مِنَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ 5»،} چرا پيغمبر (صلی الله علیه و آله) دارد بالاتر مي‌رود؟\\ پيغمبر (صلی الله علیه و آله) انسان است، انسان هوا دارد، هوس دارد، با مديريت خشم و شهوت و غضب بالا مي‌كشد، لذا اصل هوا و هوس در وجود آدمي از بزرگ‌ترين نعمت‌هاي الهي است. عمده اين است كه اين هوا و هوس گاه زياده‌خواهي مي‌كند، طغيان مي‌كند، سركشي مي‌كند، اگر سركشي نكرد اگر مديريت‌شده بود بسيار عالي است.\\ اين روايت را من مقيد هستم براي مستمع تبيين كنم. اهل‌بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) فرمودند که يكي از مديريت‌هاي زمان شما، يكي از برنامه‌ريزي‌هاي زمان شما مديريت شبانه‌روز تو است.\\ شبانه‌روزتان را بايد مديريت كنيد، به سه بخش تقسيم كنيد، در برخي روايات، يا به چهار بخش تقسيم كنيد در برخي روايات ديگر. رواياتي كه مي‌گويد به سه بخش، تعدادي از آن مشكل است، مي‌گويد شبانه‌روز تو بايد به سه بخش يا چهار بخش تقسيم بشود؛ معني آن اين نيست اين سه بخش يا چهار بخش بايد مساوي هم باشد، نه. \begin{enumerate} \item يك بخش مال استراحت تو است، انسان نخوابد مي‌ميرد. يكي از شكنجه‌ها در همه زندان‌ها در همه نظام‌هايي كه شكنجه در آن‌جا حاكم است كه بدترين شكنجه است، شكنجه بي‌خوابي است. نمي‌گذارد اين زنداني بخوابد، سي ساعت!، چهل ساعت!، پنجاه ساعت!، ديگر در آستانه كما قرار مي‌گيرد. شكنجه سختي هم هست، پس بايد بخشي را خوابيد. \item فرمود بخشي را به كار اختصاص بده. پيغمبر (صلی الله علیه و آله) جوان رعنايي را مي‌ديد، مي‌پرسيد اسم تو چيست؟\\ فاميلي تو چيست؟\\ پدر تو كيست؟\\ از چه قبيله‌اي هستي؟\\ جوانِ برومندِ خوش قامتِ سرو قامت، بعد در ضمن سؤالات پيغمبر (صلی الله علیه و آله) مي‌پرسيد حرفه تو چيست؟\\ شغل تو چيست؟\\ كار تو چيست؟\\ اين جوان اگر مي‌گفت من بیکارم، {\large «سَقَطَ مِنْ عَيْنِ رسول‌الله 6»،} از چشم پيغمبر (صلی الله علیه و آله) مي‌افتاد، پيغمبر (صلی الله علیه و آله) ديگر با او حرف نمي‌زد، راهش را می‌كشيد، مي‌رفت. جوان، بيكاري!، مگر كار ننگ است. حالا من مهندس هستم، فعلاً مديريت‌كار شغلي مهيا نيست، خب اسنپ كاري كنم. مگر اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) چاه نمي‌كند، مگر باغ ايجاد نمي‌كرد. اين شعر علي بن ابي‌طالب (علیه السلام) درس‌آموز است. فرمود: {\large «لَنَقلُ الصَخرِ مِن قُلَلِ الجِبالِ. أَحَبُّ إِلَيَّ مِن مِنَنِ الرِجالِ 7»،} وسيله بردارم، قله كوه بروم، سنگ بكنم، به دوش بگيرم، پايين بيايم و اين سنگ‌ها را بفروشم.\\ {\large «لَنَقلُ الصَخرِ مِن قُلَلِ الجِبالِ. أَحَبُّ إِلَيَّ مِن مِنَنِ الرِجالِ».}\\ براي من محبوب‌تر از اين است كه دستم را به چيزي دراز كنم، بخواهم كسي به من كمك كند، بگويم من شغل ندارم، من فعلاً بيكار هستم. تا مي‌گفت بيكار هستم از چشم پيغمبر (صلی الله علیه و آله) مي‌افتاد. فرهنگ ديني ما هم اين است، كار عيب نيست. همين امام باقر (عليه‌السلام) كه داريم روايتش را مي‌خوانيم،حضرت چاق بود، ثقيل بود. مي‌دانيد ائمه ما بعضي سياه چهره بودند، بعضي گندم‌گون بودند، بعضي سفيد بودند، بعضي قدبلند بودند، بعضي قد متوسط بودند، بعضي ثقيل، بعضي لاغر، همه نوع در ائمه (علیهم‌السلام) داشتيم، خود امام زمان ما (عليه‌السلام) گندم گون هستند آن‌ها كه ديدند، تاريخ هم همين را حكايت مي‌كند. حالا امام باقر (عليه‌السلام) امامي بودند كه مقداري ثقيل بودند، سني هم از حضرت گذشته بود، با كمك غلام‌هايشان داشتند به‌طرف جايي مي‌رفتند. اوج گرما!، يكي از اين خشك‌مقدس‌هاي كم‌فهم كم‌شعور كه شيعه هم نبود، ولي امام باقر (عليه‌السلام) را مي‌شناخت، گفت الآن مي‌روم نصيحتش مي‌كنم. خجالت نمي‌كشد در اين گرما، عرق‌ريزان، آمده است دنبال دنيا برود!\\ جلوي امام باقر (عليه‌السلام) آمد، گفت که يا ابا‌جعفر از شما بعيد است، شما با سه واسطه فرزند پيغمبر (صلی الله علیه و آله) هستيد، اين‌طور در اين گرما بيرون كشيدي، كجا مي‌رويد؟\\ حضرت فرمود «به مزرعه خودم مي‌روم».\\ چه‌كار كني؟\\ كار كنم.\\ گفت: «خجالت نمي‌كشي؟».\\ حضرت فرمودند: «تو خجالت نمي‌كشي؟».\\ گفت: «آقا براي چه مي‌خواهيد كار كنيد؟».\\ گفت: «مي‌خواهم براي اينكه به‌مثل تويي محتاج نباشم، دستم را پيش تو دراز نكنم».\\ كار عار نيست و با همان حال حضرت داخل مزرعه‌شان رفتند، بيل را برداشتند، به جان زمين افتادند. تا اين جوان مي‌گفت من بيكار هستم، {\large «سَقَطَ مِنْ عَيْنِ رسول‌الله»،} از چشم پيغمبر (صلی الله علیه و آله) مي‌افتاد. اين هم يك بخشي از زندگي روزانه.\\ يك بخش خواب است، استراحت است، يك بخش هم كار است. \item بخش سوم فرمود که عبادت است. ما دنيا آمديم بندگي كنيم. {\large «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ».} بنده هستي بايد بندگي كني، مسلمان هستي، بايد تسلیم باشي، اهل طاعت و عبادت باشي. اين هم يك بخشي است. \item بخش چهارم، فرمود تفريح، خوش‌گذراني، به نفس خود مهلت دادن براي لذت بردن.\\ من بر اساس همين روايت يك كتابي نوشتيم هنوز چاپ ‌نشده است، اسم اين ساعت را ساعت چهارم گذاشتيم؛ چون فرمود مؤمن بايد شبانه‌روزش را به چهار ساعت تقسيم كند، اين ساعت اسمش ساعت چهارم شد. ساعت چهارم يعني ساعت تفريح.\\ امام صادق (عليه‌السلام) خانه‌باغ برادرش رفت، برادر حضرت يك خانه‌باغ بزرگي داشت. راوي مي‌گويد رفتم درِ خانه حضرت، نبود، پرسان‌پرسان رفتم، ديدم يك خانه‌باغي است، امام نشستند، جلوي ايشان ميوه است، گفتم آقا براي چه اينجا آمديد؟\\ فرمود: {\large «لِلنُزهَة»،} گردش آمدم. ما به خيالمان امام صادق (عليه‌السلام) 65 سال عمر كرد، از دوسالگي، 7 صبح بلند مي‌شد، سرش را سجده مي‌گذاشت، 12 شب بلند مي‌كرد، و الله، بالله ائمه ما اين‌طور نبودند. الحمدالله در بحث ازدواج كه اصلاً تك همسر نداريم، حالا ما تشيعمان مي لنگد حرف ديگر است، ضرر هم داريم مي‌كنيم. مخالفان ما در كشور دستور دارند چهار چهل، رمزش چهار چهل است، چهار همسر از هر همسر ده تا، چهار چهل. بخش‌هايي از كشور تركيب جمعيتي ما عوض‌شده است، بخش شيعه‌نشين بوده است، اغلب اهل سنت شدند!\\ مشكلي هم نيست، ولي به‌هرحال. فرمود: {\large «لِلنُزهَة»،} براي گردش آمدم.\\ امام رضا (عليه‌السلام) با اصحاب نشسته بودند، صحبت شد چه غذايي از همه خوشمزه‌تر است؟\\ يكي گفت مرغ بريان، يكي گفت گوسفند، يكي گفت بره‌تودلي، هر چيزي، حضرت هم ساكت است. به امام رضا (عليه‌السلام) گفتند آقا نظر شما چيست؟\\ فرمودند که بگويم تعجب مي‌كنيد. گفتند حالا شما بفرماييد. فرمود نمك. گفتند آقا چطور؟\\ فرمودند که ما يك روز با دوستان گردش رفته بوديم، اين رفقا برداشتند گوسفندي براي ما ذبح كردند، گوسفند چاق‌وچله‌اي هم بود، آمديم بخوريم، ديديم يادمان رفته است نمك بياوريم، اصلاً به ما نچسبيد. امام رضا (عليه‌السلام) هم گردش مي‌رفت!، گوسفند هم مي‌كشتند!، نمك هم يادشان مي‌رفت!\\ فرمود ساعت چهارم اين است به نفس خودت مهلت بدهي. خب، نكته روايت اين است، خيلي عجيب است. خيلي عجيب است!\\ فرمود که اگر اين ساعت چهارم در زندگي تو نباشد، نه خواب تو خواب است، نه عبادت تو عبادت است، نه كار تو كار است. اگر با زن و بچه‌ات اهل تفريح نباشي، تفريح سالم كه حالا نمونه آن را شنا گفتند، نمونه آن را اسب‌سواري گفتند، نمونه آن را گردش در سبزه گفتند. {\large «ثَلاثَهٌ یُذهِبنَ عَن قَلبِ الحَزَن اَلماءُ وَ الخَضراءُ وَ الوَجهُ الحَسَن 8»،} گفت اگر اين ساعت چهارم را در زندگي نداشته باشي، نماز تو هم نماز نيست، روزه تو هم روزه نيست. اگر همين يك دانه را ما رعايت كنيم، يك مؤمن افسردگي نمي‌گيرد، افسردگي مال اين است که بخشي از دين را گرفتيم، بخشي را رها كرديم، مي‌گوييم چرا دل ما گرفته است؟، چرا بي‌انگيزه هستيم؟، چرا به سر ما فكر خودكشي مي‌زند؟\\ علتش همين است. \end{enumerate} \\ پس اصل وجود هوا و هوس در وجود من نعمت است، من با اين مي‌خواهم از فرشته بالا بزنم به شرطي كه مديريت بشود. مديريتش چيست؟\\ فرمود گاهي هوا و هوس طغيان مي‌كند، بالا مي‌زند. حالا مأموريت كاري براي تو پيش‌آمده است، آلمان فرستادند، خب فضا يك فضاي ديگری است، از دروديوار شهوت مي‌بارد. همان اولين مغازه‌هاي فرودگاه مغازه مشروب‌فروشي است، بار است. تو بايد چه‌كار كني؟\\ فرمود وقتي هوا و هوس بالا زد، دوران عذوبت تو است، هنوز ازدواج نكردي. فرمود اينجا بايد با دو وسيله اين طغيان هوا و هوس را كنترل كني، فرمود: \begin{enumerate} \item {\large «تَوَقَّ مُجازَفَةَ الهَوى بدَلالَةِ العَقلِ»،} عاقلانه رفتار كن. \item {\large «وَ قِفْ عِندَ غَلَبَةِ الهَوى باستِرشادِ العِلمِ 9»،} با دانش، با خردورزي. \end{enumerate} \\ اين‌ها هم دو تا مقوله است، هم بايد دانايی‌ات را بالا ببري، هم بايد فهمت را زياد كني. اگر عقل تو درست عمل كند و اگر ذهن تو و دانايي تو درست ‌كار كند، جلوي هوا و هوس را مي‌تواني بگيري، استرشاد علم، دلالت هوا. البته در اين روايت مراد از عقل، هم عقل نظري است هم عقل عملي است، هم دانسته‌هاي من بايد زياد بشود، دانا بشوم.\\ دو‌سه نفر، شايد بيشتر، در اين دو‌سه شب به من مراجعه كردند، مي‌گويند که آقا ما مي‌خواهيم دين را بهتر بشناسيم، مي‌خواهيم فهم ديني ما بالا برود، نسخه مي‌خواهيم. چند نفر هم مراجعه كردند كه آقا ما مي‌خواهيم در مسائل عملي ثابت‌قدم باشيم، نسخه مي‌خواهيم. من به گروه اول چه گفتم؟\\ گفتم آقا اگر كسي بتواند يك دور آثار شهيد مطهري را خوب مطالعه كند، اين يك روحاني بدون عمامه است. از داستان راستان شروع كند، جهان‌بيني‌ها را ببيند، آزادي معنوي را بخواند، علل گرايش به مادي‌گري را ببيند، جلوتر بيايد تا به آن تفسير قرآن برسد، جلو بيايد تا به بعضي از آثار فلسفي مثل روش رئاليسم برسد. الآن كسي روش رئاليسم را مسلط باشد، هفتاد درصد فلسفه صدرايي را بلد است و مرحوم شيخ مطهري اين را براي عموم مردم نوشته‌اند كه عمل كني، زور (کمونیسم) را در ايران شكست. به قول دكتر اميني دويست سال كمونيسم را در ايران عقب انداخت، بعد انقلاب شد كلاً حزب توده مضمحل شد. خب اين ‌همه مي‌خواهيم رمان بخوانيم، مدام روزنامه بخوانيم، بعد مي‌رويم مطالعه كتاب‌هاي مرحوم شهيد مطهري را شروع كنيم. اگر عقل انسان، عقل عملي انسان، درست‌كار كند، شايسته و ناشايسته‌ها را بداند، بايسته‌ها و نا‌بايسته‌ها را بداند، زاويه ديدش نسبت به عالم و آدم درست‌كار كند، زاويه ديد درست‌كار كند.\\ حالا كه از شهيد مطهري گفتيم اين خاطره را هم بگوييم، شايد قبلاً هم اينجا گفته باشم. مرحوم شهيد مطهري براي مهندسين سخنراني داشتند، محصول اين سخنراني‌ها هم چاپ شد، از كارهايي كه قبل از انقلاب مي‌شد، بعد از انقلاب فراموش شد. ما منبرهاي تخصصي متأسفانه نداريم. مخاطب من الآن همه هستند، منبرهاي عمومي لازم است، منبرهاي تخصصي هم لازم است. ايشان سخنراني‌اش را براي جامعه مهندسان، همه ازنظر رتبه علمي در يك سطح، همه مهندسي خوانده. براي پزشكان، باز منبر تخصصي. در اين منبري كه براي جامعه مهندسان داشتند، ايشان فرمودند که من راجع به خداشناسي حرف مي‌زدم، بعد از يكي از سخنراني‌ها جواني جلوي من آمد گفت که آقاي مطهري، اين خدايي كه شما از او دم مي‌زنيد كجا است؟\\ گفتم يعني چه، توضيح بده. گفت يعني اين خدايي كه شما از او صحبت مي‌كنيد، كجاي عالم است؟\\ در كهكشان راه شيري است يا آن‌طرف‌تر است؟، در پلوتون است؟، در نپتون است؟، مريخ است؟، همين در زمين خودمان است؟، در جنگل‌هاي آمازون است؟، كجا است؟\\ آقاي مطهري فيلسوفِ اسلام‌شناس فقيه فهيم، فرمود من به اين جوان گفتم اين سؤال تو اين‌طوري جواب ندارد، برعكسش كني جواب دارد. گفت که يعني چه؟\\ فرمودند يعني اگر نگوييد خدا كجاي عالم است، بگوييد عالم كجاي خدا است. فرمودند اين جوان گفت من كه نمي‌فهمم، حالا سؤال را برعكس مي‌كنيم. عالم كجاي خدا است؟\\ آقاي مطهري فرمودند كه من به او گفتم يك ‌چند دقيقه گوش كن، خداي متعال عين هستي است و اين هستي نامتناهي است، يك وجود بي‌نهايت، نه بي‌نهايت رياضي، نه بي‌نهايت هندسي، بي‌نهايت وجودي، يك هستي نامتناهي. اين هستي نامتناهي صفاتي دارد، اين صفاتش هم نامتناهي است، دانش نامتناهي، توانايي نامتناهي، حيات نامتناهي. گفت خب. گفتم حالا اين هستي نامتناهي با اين صفات نامتناهي يك كاري هم كرده است، اسم اين را ما به آن خلقت مي‌گوييم، آفرينش. اين آفرينش درجه‌بندي است، ما به اين درجات عوالم مي‌گوييم. از آن عوالم بالا تا به اين عالم دنيا برسيم كه اين عالم دنيا طبق ادله فلسفي و نقلي از همه عوالم كوچك‌تر، تنگ‌تر، تاريك‌تر (است). همين عالم دنيايي كه بخشي از آن آسمان‌ها است و كهكشان‌ها است، همان كهكشان‌هايي كه عددش را نداريم و هركدام آن اقلاً ميليارد ستاره دارد و بعضي از اين ستاره‌ها هزار برابر خورشيد ما است و بيشتر، كه خورشيد ما هزار برابر زمين ما است. مرحوم مطهري فرمودند اين جوان زيرك بود، فهيم بود. اين نگاه عميقي به من كرد، گفت که جناب استاد، شما مي‌دانيد در اين پنج دقيقه صحبت با من چه كرديد؟\\ گفتم چه كردم؟\\ فرمود که جناب استاد، هندسه معرفتي من را زيرورو كرديد، هندسه معرفتي من زيرورو شد. فرمود به استرشاد علم اگر انسان زاويه ديد او درست بشود، جهان‌بيني او درست بشود، آدم و عالم را درست ببيند، درست بشناسد، عقل عملي او هم بايد نبايدها، شايسته‌ها و ناشايسته‌ه را براي او درست تعريف كند؛ وقتي هوا و هوس طغيان مي‌كند، مي‌تواند ترمز بگيرد، كنترل كند و هوا و هوس را مديريت كند.\\ جمله بعد، فرمود: {\large «وَ اسْتَبْقِ خَالِصَ الْأَعْمَالِ لِيَوْمِ الْجَزَاءِ 10»،} با چه جمله‌اي يازده شب عزاداري ما دارد تمام مي‌شود. به نظر مي‌رسد هديه‌اي است اين جمله امام باقر (عليه‌السلام) به عزاداري كه يازده شب است به سر و سينه زده است. فرمود جابر براي روز قيامت يك‌چيزي را نگه‌دار، سعي كن آن را حفظ كني. اولاً ايجاد كن، بعداً مواظب باش از دست تو نپرد. دُر است، گوهر است، اين گوهر را به دست بياور، بعد هم آن را نگه‌دار، تا روز قيامت اين را نگه‌دار.\\ {\large «وَ اِسْتَبْقِ»،} از ماده بقا، نگه ‌دار، {\large «خَالِصَ اَلْأَعْمَالِ»،} اعمال خالصت را، {\large «لِيَوْمِ اَلْجَزَاءِ»،} براي روز قيامت.\\ ببينيد خداي متعال از بنده و شما عمل زياد نخواسته است. واجبات ما چند تا است؟\\ هفده ركعت نماز است، بعضي هفده ركعت را در هفده دقيقه مي‌خوانند، نه بگو بيست دقيقه، نه بگو بيست‌وپنج دقيقه، نه بگو با مقدماتش نيم ساعت. نيم ساعت در 24 ساعت. 12 ماه داريم، يك ماه آن را از ما روزه خواستند، حالا اگر سفر نيستي، اگر مريض نيستي، اگر مشكل نداري، اگر زخم معده نداري، اگر قند کنترل‌نشده نداري، مريض اگر روزه بگيرد، نه‌تنها روزه او باطل است، خوب كه بشود بايد دومرتبه بگيرد، اين‌قدر سلامتي براي خدا مهم است. مي‌گويد سلامتي حرف اول تو را مي‌زند، مريض هستي، روزه براي تو ضرر دارد، حرف دكتر هم مهم نيست، خودت بايد به نتيجه برسي. اگر براي تو ضرر دارد، اگر گرفتي، كار حرام كردي و اگر خوب شدي دومرتبه بايد بگيري؛ چون بعضي از خشك‌مقدس‌ها هستند مي‌گويد که حاج‌آقا من بمیرم هم روزه‌ام را می‌گیرم، این کاتولیک‌تر از پاپ می‌شود.\\ اين کاسه داغ‌تر از آش مي‌شود. همان خدايي كه گفت بگير، الآن مي‌گويد نگير.\\ پيغمبر (صلی الله علیه و آله) براي جنگ بدر راه افتادند. جنگ بدر شب هفدهم ماه رمضان بود، شنيديد. بيرون مدينه آمدند، روز، روزه خود را خوردند. يكي از اصحاب گفت که روزه بخوريم؟، مگر مي‌شود؟\\ آن‌قدر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ناراحت شد، فرمود من كه پيغمبر شما هستم، دارم روزه خود را مي‌خورم. به تعبير من و شما کاسه داغ‌تر از آش هستي؟\\ پيغمبر (صلی الله علیه و آله) ناراحت شد.\\ خب، هفده ركعت نماز است، يك ماه روزه است، يك‌بار اگر مستطيع شدي بايد حج بروي، اگر معونة و سرمايه تو سودي كردي سر سال بايد خمسي بدهي، خب تمام شد. چقدر است كه بار روي دوش ما گذاشتيد؟\\ فرمود مهم اين است كه تو به‌جاي كثرت عمل، حسن عمل داشته باشي. حسن عمل شرط اول آن اين است كار براي خدا انجام بدهي.\\ {\large «إِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ 11»،} عمل صالح، يعني كار با اخلاص، بالا مي‌رود. بگذاريد يك مسئله شرعي براي شما بگويم. فقهاي ما مي‌گويند رياي قبل از عمل، عمل را باطل مي‌كند. آمدي (نماز بخوانی) رئيس دانشگاه (را دیدی)، در استانداري كار مي‌كني، ايستادي نماز بخواني، مي‌بيني جناب استاندار كنار دست تو است، يك الله‌اكبري مي‌گويي كه در عمرت نگفته‌اي.\\ الله‌اكبر!\\ هيچ، نماز تو در سطل آشغال رفت. رياي قبل از عمل، عمل را باطل مي‌كند. ريايِ حين العمل، آن ‌هم عمل را، نماز را باطل مي‌كند. نماز مي‌خواني، رئيس دانشگاه وارد شد يكم آن را چرب مي‌كني، خلاص، انا لله، نماز در سطل آشغال رفت. رياي بعد از عمل، عمل را باطل نمي‌كند. حالا پنج سال قبل حج رفتي، در يك جمعي مي‌نشيني چطور رمي جمرات كردي، چطور استلام حجر کردی، تا دلت مي‌خواهد ريا كن، عمل تو باطل نمي‌شود ولي اين عمل ديگر روز قيامت دستي از تو نمي‌گيرد، فروختي. فرمود: {\large «وَ اِسْتَبْقِ خَالِصَ اَلْأَعْمَالِ»،} اولاً عمل خالص داشته باش، ثانياً عمل خالصت را نگه‌دار. خب، چطور ما اخلاص در عمل داشته باشيم؟\\ شب آخري يك‌ذره كاربردي حرف بزنيم. \begin{enumerate} \item با كتمان، {\large «اسْتَعينوا علي قَضاءِ حَوائجِكُم بالكِتْمانِ 12»،} انسان مي‌تواند خيلي كارهاي خير را بكند زن او هم نفهمد، بچه او هم نفهمد. فرمود خودت هم يادت برود. \begin{center} تو نيكي مي‌كني و در دجله انداز \hspace*{2.5cm} كه ايزد در بيابانت دهد باز \end{center} \\ من ديدم يك آقاي روحاني كه چون كويت بزرگ شده است، دستش در مسائل مالي باز بود، براي يك آقايي خانه خريده بود كه اين خانه الآن به نظر است بايد بالاي يك ميليارد باشد. حدود چهار‌پنج سال بعد من يادآوري كردم شما براي فلاني خانه‌اي خريديد. گفت من؟!\\ هر چه آمديم به او يادآوري كنيم، يادش نمي‌آمد و آخر هم يادش نيامد؛ و اين دو عامل داشت، از بس كار خير كرده است تعداد بالا رفته است. بلافاصله در دجله مي‌انداخت.\\ تو نيكي مي‌كني و در دجله انداز.\\ اگر انسان بتواند كتمان كند، يكسري كارهايي كه هيچ‌كس نفهمد. من بچه بودم، پدر من امام جماعت بود بين نماز مغرب و عشاء خادم آمد در گوش باباي من چيزي گفت. پدر ما ايستاد، فرمود جوان‌ها بلند شوند، جوان‌ها بلند شدند، برويد جلوي در مسجد دو تا فرش دوازده متري است بياوريد در مسجد پهن كنيد. رفتند دو تا فرش نو!، گران‌قيمت! آوردند، مسجد هم آن موقع خيلي وضعش خراب بود، پهن كردند. پدر ما (رحمة الله عليه) آمد توضيح بدهد، اشك‌هايش جاري شد. گفت ببينيد، اسم او مشهدي يدالله بود، مشهدي يدالله آمده است مي‌گويد يك آقايی ايستاد، يك ماشين بسيار (گران‌قیمت)، آخرين سيستم، از اين‌ها كه كابين داشت. گفته بود تو خادم مسجد هستي؟\\ گفت: «بله».\\ گفتند: «اين فرش‌ها مال مسجد است، داخل مسجد پهن كنيد». آقا تو چه كسي هستي؟، اسم تو چيست؟، كجا هستي؟\\ (اشاره به سكوت كرد) بارك‌الله. بارك‌الله.\\ تو نيكي مي‌كني و در دجله انداز، كتمان. \item مي‌خواهيد اخلاص داشته باشيد، راهكار دوم، عظمت الهي و حقارت ما سوي الله را در نظر بگيريد. ديديد سوار هواپيما مي‌شويد، هنوز در فرودگاه نشستيد، همه‌چيز به‌اندازه خودش است، هر چه بالا برود، اين آينه ها كوچك‌تر مي‌شود. آدم اين دوره هر چه سكوت كند ماسوي براي او كوچك‌تر مي‌شود، مقام باشد، پول باشد، هر چه بالا برود براي او اين‌ها پايين مي‌آيد. اگر من بتوانم دائماً عظمت الهي را براي خودم تقدير كنم، ماسوي الله كوچك مي‌شود. جمله اميرالمؤمنين (علیه السلام) در خطبه متقين، خطبه همام چه بود؟\\ {\large «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم 13»،} خدا در نظر او بزرگ شد، ما سوي خدا نزد او كوچك شد، به ماسوي الله اعتنا ندارد. اگر ما بتوانيم خدا را در ذهن و دل خود بزرگ بداريم، خودبه‌خود ما‌سوي كوچك مي‌شود. \item سوم، در ارتباطات او. با آدم‌هاي مخلص بنشينيم. \begin{center} هم‌نشين تو از تو به بايد \hspace*{2.5cm} تا تو را عقل و دين بيفزايد \end{center} \\ با آن‌ها كه منم‌منم دارند، با آن‌ها كه خودشيفته هستند، با آن‌ها كه عجب دارند، با آن‌ها كه كار خودشان را زياد مي‌بينند، با اين‌ها ارتباط را كم كنيد. با آن‌ها كه مخلص هستند، خالص هستند (ارتباط خود را زیاد کنید). شهيد سرافراز مرحوم شهيد قاسم سليماني را خدا رحمت كند، اصلاً نه خودش را انگار می‌دید، نه كار خودش را. مقام معظم رهبري فرمودند: «در جلسات همه مي‌آمدند صف اول، صف دوم مي‌نشستند، ما نمي‌دانستيم حاج قاسم هست يا نيست. بايد دنبالش مي‌گشتيم كه حالا پشت يك ستوني، پشت يك ديواري (بود) كه اصلاً ديده نشود». آن جمله‌ او هم كه مشهور است ديگر، فرمود که ما اين مهارت را بايد ياد بگيريم كه ديده نشويم چون آن‌كسي كه بايد ببيند مي‌بيند، آن‌كسي كه بايد ببيند و بداند مي‌بيند. به‌هرحال، اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) فرمود: {\large «وَ بِالْإِخْلَاصِ يَكُونُ الْخَلَاص 14»،} اگر انسان بخواهد آزاد بشود، رها بشود، سبك‌بال باشد، چه در دنيا و چه در آخرت، بايد اهل اخلاص باشد. كار را بايد براي خدا انجام داد. \end{enumerate} \\ يك ثمره اخلاص دارد، بحثم را تمام كنم. ببينيد مخلِص، مخلَص مي‌شود، تفاوتش يك كسره و فتحه است، يك زيروزبر است. مخلِص، مخلَص مي‌شود. ولي فاصله مخلِص تا مخلَص چند هزار سال نوري است، چند هزار سال نوري!\\ چاره‌اي نيست بخواهي مخلَص بشوي بايد مخلِص باشي. مخلَص يعني چه؟، مخلِص يعني چه؟\\ مخلِص يعني من در اعمالم كار را براي خدا انجام مي‌دهم، مخلَص يعني بالا مي‌روم، بالا مي‌روم، بالا مي‌روم، بالا مي‌روم، ذات من را خدا پاك مي‌كند. اگر من مخلَص شدم به نص صريح آيه قرآن چهارتا هديه خداي متعال به من مي‌دهد: \begin{enumerate} \item دستم را مي‌كشد، مي‌برد آن‌جايي كه مردم مي‌خواهند بعد از نفخ صور بيايند. همه بايد ببينند نفخ صور بشود، در صور دميده بشود، دومرتبه زنده بشوند. من مخلَص آقاي قاضي، من مخلَص ملأ حسينقلي، من مخلَص علامه بحرالعلوم را خدا آنجا برده است؛ لذا {\large «فَإِنَّهُم لَمُحضَرُونَ 15»،} مي‌شود {\large «إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلمُخلَصِينَ 16»،} مخلَص احضار نمي‌شود، آن‌جا حاضر است، هست. شما كه اين‌جا نشسته‌ايد، من كه لازم نيست بخواهم از بيرون تو را صدا كنم، اين‌جا هستي. فرمود مخلَصين پيشاپيش در صحراي قيامت عندالله حاضر هستند. \item عجيب است! فرمود تنها گروهي كه شيطان جلوي آن‌ها لنگ مي‌اندازد، خود شيطان گفت، روز اول گفت: {\large «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِينَ 17»،} همه بنده‌هاي تو را گمراه مي‌كنم، زور من به مخلَص نمي‌رسد. حالا چرا شيطان زور او به مخلَص نمي‌رسد؟\\ دو‌سه تا توجيه عرفاني و فلسفي دارد. وقت من گذشته است. \item سوم، هر كس در بهشت هر چه به او جزا و پاداش داده مي‌شود در مقابل عمل او است؛ منتهي خدا بيايد بزرگ بگيرد، دو ركعت نماز خواندي. پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که دو درهم صدقه با اخلاص بده، خدا آن را پرورش مي‌دهد، پرورش مي‌دهد، پرورش مي‌دهد، روز قيامت مي‌بيني اين دو درهم اندازه كوه ابوقبيس شده است. كوه ابوقبيس مكه كنار خانه خدا، كوه صفا بچه كوه ابوقبيس است. الآن هم آل سعود آمدند روي آن كاخ ساختند. معجزه شق‌القمر هم آن‌جا اتفاق افتاده است. يك كوه بزرگي است!\\ دو درهم بود خدا آن را بزرگ كرد، بزرگ كه شد، پاداش بزرگ مي‌دهد. فرمود فقط مخلَصين هستند كه من چيزهايي به آن‌ها مي‌دهم كه اين‌ها در مقابل عملي قرار نمي‌گيرد، آن‌قدر اين پاداش‌ها مهم است كه هيچ عملي نمي‌تواند آن‌ها را تضمين كند. اين سه تا يك‌طرف، چهارمي يك‌طرف. \item فرمود فقط مخلَص مي‌تواند خدا را وصف كند. {\large «سُبحانَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»،} هر كس خدا را وصف كند، خدا منزه‌تر است، خدا مقدس‌تر و پاك‌تر است. {\large «سُبحانَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلمُخلَصِينَ 18»،} علي مي‌تواند، حسن مي‌تواند، حسين مي‌تواند، انبياء مي‌توانند، اوليا مي‌توانند خدا را وصف كنند. اين‌يكي را سرش را بگويم، سرش يك كلمه است، چون به مقامي رسيده است كه زبان او زبان خدا شده است. \end{enumerate} \\ ما الآن چه مي‌گوييم؟\\ شما در زيارت چه مي‌خوانيد؟\\ {\large «السلام عليك يا ثارالله و ابن ثاره».} اي خون خدا، پسر خون خدا.\\ حضرت آيت‌الله بهجت گه گاهي ما طلبه‌ها را نصيحت مي‌كردند، اين‌طوري مي‌گفتند، مي‌فرمودند، حالا با آن لهجه فومني، ايشان مي‌فرمودند که در مقابل {\large «عيْنُ اَللَّهِ اَلنَّاظِرَةُ وَ أُذُنُهُ اَلسَّامِعَةُ 19»،} حواستان باشد.\\ {\large «عيْنُ اَللَّهِ اَلنَّاظِرَةُ»،} چشم بيناي خدا يعني امام زمان (عجل الله نعالی فرجه الشریف)، گوش شنواي خدا يعني امام زمان (عجل الله نعالی فرجه الشریف).\\ آمد نزد امام صادق (عليه‌السلام) نشست، حضرت فرمودند چه‌كاري بود دو روز گذشته كردي؟، من بگويم يا تو مي‌گويي؟\\ عرق سرد به پيشاني اين صحابي نشست، گفت آقا شما بفرماييد. فرمود که تو معلم خصوصي هستي؟\\ گفت که درست است.\\ به چند نفر تدريس خصوصي داري.\\ گفت که درست است. در يكي از شاگردان تو يك خانم مجرد است، به خانه پدر او مي‌روي، به او قرآن درس مي‌دهي. گفت که درست است.\\ گفتند دو روز گذشته چرا در وسط درس با او شوخي كردي؟، چرا پرده‌دري كردي؟\\ به امام گفتند يا ابن رسول‌الله غلط كردم. فرمودند: {\large «تَوبةُ الآن»،} الآن توبه كن، نه براي شب بگذاري، همين الآن توبه كن. بعد فرمودند که اگر خيال كنيد اين ديوارها همين‌طور كه براي شما حجاب است براي ما هم حجاب است، چه فرقي مي‌كند. انسان كامل چون نظام خدا مي‌شود، توصيفش توصيف خدا مي‌شود، زبان من زبان خدايي است، زبان علي بن ابي‌طالب (سلام‌الله‌عليه) زبان خدا است.\\ {\large «صلي‌الله عليك يا اباعبدالله»}\\ شام غريبان و جلسه آخر اين محفل و عزيزان همان‌طور كه شب‌هاي قبل هم گفتم كمك به هيئت داشته باشيد. من آمار را كه گرفتم هنوز وصولي‌ها نسبت به هزينه‌ها خيلي عقب است. خب، پرچم امام حسين (عليه‌السلام) است، هر چه خرج كنيم چند برابر آن را در دنيا و آخرت مي‌گيريم. از من تقاضا كردند، برگه‌ها آن جلوي در توزيع مي‌شود كه دوست دارند عزيزان هيئت محبين، هركس با هر تواني كه دارد بتواند در مسائل مربوط به هيئت خدمت كند؛ از پشتيباني و تداركات، سيستم صوت، ساخت كليپ و عكاسي، طراحي پوستر و سايت، تلاوت‌هاي قرآني، خيريه، حمل‌ونقل، هر چه. هيئت سيدالشهداء (علیه السلام)، مجلس اباعبدالله (علیه السلام)، هيئت هم در طول سال برنامه دارد، فقط محرم نيست. اسمتان را بنويسيد، خادم الحسين (علیه السلام) باشيد، خادم الحجة (علیه السلام) باشید ان‌شاءالله.\\ خب، شام غريبان، روضه شام غريبان را نياز دارد. آنچه از مقاتل به دست مي‌آيد كار سيدالشهداء (سلام‌الله‌عليه) بعد از زمان نماز عصر تمام شد. حالا اختلاف در مقاتل است كه امام حسين (عليه‌السلام) نماز عصر را هم خواندند، نشسته يا نه موفق نشدند، يا در حين نماز عصر حضرت را شهيد كردند. دو‌سه نظر در بين مقاتل وجود دارد. كار امام حسين (عليه‌السلام) عصر امروز تمام شد. حوادثي پيش آمد اين حوادث را مرور كنيم، روضه من است.\\ اول كاري كه دشمن كرد، سر اباعبدالله (علیه السلام) را شستند، به دو نفر دادند كه اين‌ها به سمت كوفه بتازند بلكه به شب برنخورند و بتوانند سر را به عبيدالله برسانند. به شب خوردند، جلوي دارالأماره رفتند، در بسته بود و لذا خولي به خانه برگشت، سر را هم با خود برد. داستان سر در خانه خولي را شنيديد. اين كار اول بود.\\ كار دومي كه مقاتل نوشتند اين است ملعون عمر سعد فرياد زد {\large «من ینتدب للحسین و یوطئه فرسه؟ 20»،} چه كسي حاضر است با اسب خود روي بدن اباعبدالله حسين (عليه‌السلام) بتازد؟\\ ده نفر براي اين كار نامزد شدند. طبق برخي از مقاتل سُم اسب‌هايشان را اصلاح كردند كه بيشتر كار انجام شود، ابوعمر زاهد گفت تك‌تك اين ده نفر را نسب آن‌ها را بررسي كرديم، همه زنازاده بودند و آمدند روي جنازه اباعبدالله (علیه السلام). يك تعبيري در مقاتل آمده است كه من اگر اين تعبير را در مثال به كار ببرم، يك‌بار بيشتر، آن‌هم در عاشورا، حالا يا ظهر عاشورا يا شب عاشورا نخواهد بود، در غير چنين مجلسي جرئت نمي‌كنم اين تعبير را به كار ببرم، عربي آن اين است، چه طوري هم ترجمه كنم نمي‌دانم.\\ تعبير است وقتي اين اسب‌ها چند بار روي اين جنازه رفت‌وآمد كردند، تعبير اين است: {\large «فَداسُوا بالارض»،} يعني اين بدن به زمين چسبيد. ديديد بعضي چيزها را ما مي‌گوييم بايد با كاردك جمع كنيم، اين بدن پخش زمين شد. بي‌خود نبود مثل امشبي آخر شب زينب كبري (سلام‌الله عليها) بدن را پيدا نمي‌كرد.\\ كار سومي كه انجام شد، لشكر به سمت خيمه‌ها ريختند، اول كاري كه كردند خيمه‌ها را آتش زدند. زينب كبري (سلام‌الله عليها) از امام سجاد (عليه‌السلام) كه الآن امام زمانش او است، پرسيد پسر برادرم وظيفه چيست؟\\ بمانيم، بسوزيم، چه كنيم؟\\ فرمود که زينب‌جان، {\large «عَلَيكُنَّ بِالفرار».} اين هشتادوچهار زن و بچه در اين بيابان (فرار کردند). تعبير مقاتل اين است گاهي وقت‌ها براي يك گوشواره چند نفر با هم دعوا مي‌كردند. براي يك لباس يك دختر كوچك چند نفر با هم تنازع مي‌كردند. خود زينب (سلام الله علیها) هم دارد امام سجاد (عليه‌السلام) را تيمار مي‌كند. فرار كردند، كسي آسيب چنداني نديد، خيمه‌ها هم سوخت. يك خيمه نيمه‌سوخته باقي ماند كه خيمه امام سجاد (علیه السلام) است. خب، حالا كار زينب و ام‌كلثوم (علیهما السلام) و خانم‌هاي حرم تازه شروع‌شده است، شروع كردند در اين بيابان دنبال بچه‌ها مي‌گشتند. اين بچه‌هاي كتك‌خورده، تشنه، پدر فوت كرده است، اين‌ها را زينب خانم داخل يك خيمه‌اي جمع كرده است، فرمودند که نماز شبش را نشسته خواند. طبق بعضي از مقاتل آمده است خدمت امام سجاد (عليه‌السلام) اجازه بگيرد، آقاجان دلم براي حسينم تنگ‌شده است. حالا امشب بوده است، فردا بوده است، آرام‌آرام به سمت قتلگاه آمد. \begin{center} گلي گم‌كرده‌ام مي‌جويم او را \hspace*{2.5cm} به هر گل مي‌رسم مي‌بويم او را \end{center} \begin{center} گل من يك نشاني در بدن داشت \hspace*{2.5cm} يكي پيراهني كهنه به تن داشت \end{center} \\ گشت، گشت، طبق مقاتل پيدا نكرد. آمد برگردد صدايي شنيد، {\large «أُخيَ أُخيَ».} بالاي سر اين جنازه بي‌سر آمده كه طبق نقل تاريخ پا را بريدند، دست را بريدند، انگشت را بريدند، سينه را شكافتند، گردن را بريدند. يك نگاهي كرد سه مرتبه فرمود: {\large «أأنت اخي الحسين»،} دست‌هايش را زير اين جنازه برده است، {\large «اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقُرْبَانَ 21»،} خدايا اين قرباني را از ما قبول كن، دل او آرام نگرفت لب‌هايش را روي رگ‌هاي حسين (عليه‌السلام) گذاشت. قصد زيارت كن سه مرتبه بگو يا حسين (علیه السلام). \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۸۴. \item سوره بقره، آیه 30. \item سوره انبیاء، آیه 27. \item بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۸، صفحه 382. \item المحتضر، جلد ۱، صفحه ۱۴۵. \item مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۳، صفحه 11. \item معلومات عن علی بن ابی طالب، قصیه 418، الاقتباسات 19، متابعین 1194. \item المحاسن، ابوجعفر براقی، ج2، ص 622. \item مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۲، صفحه ۱۱۲. \item تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۸۴. \item الاحتجاج، جلد ۱، صفحه ۲۵۹. \item شرح نهج البلاغة: 316/1. \item ـاخلاق، دفتر تبلبغات اسلامی حوزه علمیه قم، ج 16، ص 2. \item کافی، ج‏ 2، ص 468. \item سوره صافات، آیه 127. \item سوره صافات، آیه 128. \item سوره ص، آیه 82 و 83. \item سوره صلفات، آیه 160. \item التوحيد، جلد ۱، صفحه ۱۶۷. \item ـ تاریخ طبری، ج 2،ص 335. \item أضواء على ثورة الحسين عليه السلام، سید محمد باقر صدر، ج 1، ص 96 \end{enumerate} \end{document}