list_icon_blue

جلسه نهم دهه اول محرم، شرح حدیث جابر

جلسه ۹ از ۱۲
اهل بیت (علیهم‌السلام)
دهه اول محرم
دانشگاه شیراز
شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
جلسه نهم دهه اول محرم، شرح حدیث جابر
list_icon_blue خلاصه جلسه
استاد در این جلسه به بررسی خطبه 156 نهج البلاغه که مردم به حال خود رها نمی‌شوند مگر مورد امتحان قرار گیرند، می‌پردازند. امیرالمومنین (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد خویش می‌پرسد و از محبوب خود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) پاسخ می‌شنود که شهید خواهی شد و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مورد فتنه‌های بعد از خودشان به امیرالمومنین (علیه السلام) توضیح می‌دهند. رجزهای حضرت عباس (علیه السلام) در روز عاشورا حاوی تأکید بر آموزه‌هایی چون عدم هراس از مرگ، زمانمند نبودن حمایت از دین و حمایت ابدی از رهبری حق می‌باشد.
مکان دانشگاه شیراز
زمان شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
مناسبت دهه اول محرم
شماره جلسه
جلسه ۹ از ۱۲
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \\ {\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ ألْشَیْطانِ ألْرَّجیم\\ بِسمِ اللهِ ألْرَّحمٰنِ ألْرَّحیم\\ ألْحَمْدُ للّٰهِ ربِّ ألْعالَمین وَ ألْصَّلاة وَ ألْسَلام عَلَي ألْنَيِّرِ اَلْأعْظَم وَ نَتیجَة ألْعالَم\\ هادي ألْسُبُل وَ مُنجي ألبَشَر، سَیِّدَنا وَ مَولانا، حَبیبِ إلهِ ألْعالَمین، ابِاالقاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)».}\\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\ {\large «وَ عَلیٰ آلِهِ ألطَّیِبینَ ألطاهِرینَ ألمَعصومینَ ألمُکَرَّمین وَ لَعْنُ ألدائِم عَلیٰ أعدائِهِم أجمَعین مِنَ أَلان إِلیٰ قیامِ یَومِ ألدّین».}\\ {\large «قال الله تعالی: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ 1».}\\ شب تاسوعای حسینی، مجلس منور است به پیکر مطهر شهیدی بزرگ، خداوند ان‌شاء‌الله عاقبت امر ما را سعادت و شهادت قرار دهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ به مناسبت اینکه امشب مجلس، میزبان پیکر مطهر شهید حاج عبدالله اسکندرانی بود که این شهید از بزرگان شهدای مدافع حرم است و نسبتی دارد با عباس بن علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) که او نیز بزرگ مدافعان حرم است و چون بحث شهادت است و شهید، امروزه نیز در غزه ما مرتب داریم شهید می‌دهیم در این جنگی که با اسرائیل درگرفته است و پایانش نیز چندان معلوم نیست، این روایت را از امیرمؤمنان (سلام الله علیه) در خطبه ۱۵۶ نهج البلاغه تقدیم می‌کنم.\\ {\large «إِنَّهُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قَوْلَهُ: الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ 2»،} امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید یک آیه در قرآن وقتی نازل شد من متفطن نکته‌ای شدم. آیه این است: {\large «الم»} که این از حروف مقطعه است؛ حروف مقطعه تا الآن معنایش برای بشر غیر معصوم معلوم نیست، یعنی ما هیچ ادراک روشنی از حروف مقطعه نداریم، رمزی است بین خدای متعال و رسولش و ما در ارتباط با او گنگ هستیم. نمی‌دانیم این رمز معنایش چیست.\\ {\large «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ 3»،} آیا مردم گمان می‌کنند همین که گفتند ما ایمان آوردیم، مؤمن شدیم به خدا، به پیغمبر گرویدیم، همین کافی است و آن‌ها مورد امتحان قرار نمی‌گیرند؟\\ آیه سوره مبارکه عنکبوت، آغاز سوره. حضرت فرمودند این آیه که نازل شد {\large «عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه وَ سَلَّم) بَيْنَ أَظْهُرِنَا 4»،} حضرت می‌فرماید من فهمیدم تا وقتی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در بین ما است فتنه بر ما نازل نمی‌شود. خب پیغمبر نیز هنوز زنده بود، آمدند خدمت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، {\large «فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِي أَخْبَرَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا؟»،} چه قدر خوب است انسان اهل سوال باشد، زیرک باشد، زرنگ باشد، فهیم باشد، مومن باید کیس باشد. یک آیه نازل شده است، حس علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) این‌گونه آلارم داده است که فتنه در راه است و این فتنه در زمان خود رسول خدا نیست. دوان‌دوان آمده است پیش پیغمبر (صلی الله علیه و آله)؛ سؤال، پرسش، پرسش به جا، خوب سوال کردن، سوال خوب کردن.\\ می‌گوید از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پرسیدم این فتنه‌ای که در این آیه، خدا فرموده است، چیست؟ \\ {\large «فَقَالَ يَا عَلِيُّ»،} پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که علی‌جان!\\ {\large «إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ مِن بَعْدِي»،} امت من، بعد از من دچار فتنه می‌شوند؛ سقیفه پیش می‌آید، فاطمه کتک می‌خورد، در خانه وحی بسته می‌شود، بعد از من امت مفتون می‌شوند، دچار فتنه می‌شوند. در میان انبیاء که 124000 پیغمبرند، ۲۷ پیغمبر در قرآن از آن‌ها یاد شده است؛ از حضرت موسی (علیه السلام) بیشترین یاد صورت گرفته است، جابه‌جا خدای متعال داستان موسی (علیه السلام) را تکرار می‌کند، از زوایای مختلف با اهداف مختلف. اما وقتی سر سفره اهل بیت (علیه السلام) می‌نشینیم که چرا داستان موسی (علیه السلام) این اندازه در قرآن تأکید شده است، می‌گویند علتش این است که همان جریاناتی که بعد از موسی (علیه السلام) سر بنی‌اسرائیل آمد، همان‌ها {\large «طابق النّعل بالنّعل و القُذّة بالقُذّة 5»،} در امت من هم پیش می‌آید. تعبیر روایت این است {\large «وَلَو أَنَّهُم دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلتُمُوهُ 6»،} اگر آن‌ها وارد یک غاری می‌شدند و امتحانشان از این مسیر می‌گذشت، این امت نیز همان مسیر را خواهد رفت.\\ فتنه‌ای بعد از پیغمبر شکل می‌گیرد. خب تا بحث فتنه می‌آید، همه باید بلرزیم، همه باید بترسیم. فتنه یعنی امتحان. امتحان عمومیت دارد؛ انبیاء نیز امتحان می‌شوند، اوصیاء نیز امتحان می‌شوند، اولیاء نیز امتحان می‌شوند، خوبان نیز امتحان می‌شوند، بدها نیز امتحان می‌شوند. یونس (علیه السلام) پیغمبر خدا است؛ مدت‌ها در دل ماهی به سر برد. قرآن می‌گوید: {\large «لَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ 7»،} اگر او داخل شکم ماهی به سجده نمی‌افتاد، ذکر یونسیه را تکرار نمی‌کرد که {\large «سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ 8»،} تا روز قیامت آن ماهی زنده می‌ماند و جناب یونس (علیه السلام) زنده می‌ماند و در شکم ماهی زندگی می‌کرد. اما چون اهل تسبیح بود و ذکر یونسیه گفت {\large «وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ 9»،} ماهی آمد کنار ساحل و او را پرت کرد به سمت ساحل. یونس (علیه السلام) نیز امتحان می‌شد، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که من نیز امتحان می‌شوم. امتحان خطرناک است، اصلاً ذات امتحان ترسناک است، ترس‌آور است. چون ذات امتحان ترس‌آور است، علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) بلافاصله حساس شد. امتحان است، {\large «َقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ»،} می‌گوید به پیغمبر گفتم ای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، {\large «أَوَ لَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ 10»،} آقا یک خاطره‌ای یادتان است؟\\ در جنگ احد که ۷۰ نفر از مسلمان‌ها شهید شدند، من نیز دوست داشتم شهید بشوم، مردانه نیز جنگیدم، 90 زخم برداشتم، سه بار روی زمین افتادم. آن‌جا بود این مدال به گردن علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) آویخته شد که {\large «لا سَیفَ اِلاّ ذُوالفَقار وَ لا فَتی اِلاّ عَلی 11».} به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌گوید شما یادتان هست آن‌جا {\large «يَوْمَ أُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»،} حمزه رفت، مصعب بن عمیر رفت، أبو دجانه رفت، خیلی‌ها رفتن، {\large «وَ حِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ»،} من لیاقت شهادت پیدا نکردم، شهادت از کنار من رد شد، من را پر آن نگرفت. {\large «فَشَقَّ عَلَيَّ ذَلِكَ 11»،} خیلی بر من سخت گذشت یا رسول الله؛ رفقایم شهید شدند، من شهید نشدم. آمدم خدمت شما اشک ریختم، ضجه زدم، گریه کردم، گفتم یا رسول الله چرا من علی بن ابی‌طالب لیاقت شهادت پیدا نکردم؟\\ جا ندارد امشب غبطه بخوریم به شهید سر جدا مرحوم حاج عبدالله اسکندرانی؟\\ خانواده‌اش نقل کردند، گفتند روزی که بازنشست شد از سپاه، آمد خانه قسم خورد، گفت والله با این که الآن بازنشست شدم، هر کجای عالم سفره شهادت پهن بشود، خودم را می‌رسانم. آن بزرگ‌مرد دیگر رفت زبان افغانی یاد گرفت تا بتواند برود سوریه بجنگد، چون در آن برهه، در آغاز جنگ سوریه، ایرانی را اعزام نمی‌کردند؛ فقط مدافعان حرم از دیگر کشورها بودند، حیدریون، زینبیون. زبان افغانی یاد گرفت تا برود و به شهادت برسد و رسید. بارک الله!\\ شهادت این است، مثل علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) می‌گوید رفتم پیش پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، {\large «حِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ»،} من در آن جنگ شهادت نصیبم نشد، الآن دارد به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یادآوری می‌کند. سال‌ها گذشته است، اواخر عمر پیغمبر است، آیه نازل شده است، {\large «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُو»،} فتنه در راه است، فتنه ترسناک است. به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌گوید یا رسول الله، آن‌ها که شهید شدند به این فتنه‌ها نخوردند، به بحث حجاب اجباری نخوردند که یک عده پیدا بشوند و بخواهند ضروریات دین را انکار کنند به اسم دین، به نام دین، به این فتنه‌ها دچار نشدند.\\ حالا فتنه در راه است. من علی نیز شهید نشدم، {\large «فَشَقَّ عَلَيَّ ذَلِكَ»،} سخت بود برای من، {\large «فَقُلْتَ لِي»،} شمای پیغمبر به من گفتی که {\large «أَبْشِرْ»،} بشارت!، {\large «فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ»،} شهادت پشت سرت است، به تو نیز می‌رسد، نوبت تو نیز می‌شود، آسیاب به نوبت. مگر این حرف را به من نزدی؟\\ مگر این سخن را به من نگفتی؟\\ مگر این قول را به من ندادی؟\\ حالا فتنه دارد می‌آید، من نیز هنوز شهید نشدم. {\large «فَقَالَ لِي إِنَّ ذَلِكَ لَكَذَلِكَ»،} پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند که حرفی که احد به تو زدم درست است، همان حرف صادق است، شهادت نصیب تو خواهد شد.\\ از این جای روایت را ببینید؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مدرسه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رشد کرده است، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌فرمود: {\large «أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي 11»،} مؤدِّب من خدا است، خوب من را ادب کرده است، خوب من را تربیت کرده است. بعد می‌فرمود: {\large «و عَلِيٌّ أدِيبي 12»،} من نیز علی (علیه السلام) را تربیت کردم و چه خوش تربیت کردم. تربیت را ببینید، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پرسید {\large «فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذاً؟ 13»،} چگونه صبر می‌کنی؟\\ {\large «فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ»،} چقدر این دانش‌آموز مکتب نبوت درس‌هایش را درست یاد گرفته است، دارد به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) درس می‌دهد، نعوذ بالله نمی‌خواهد چیزی به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یاد بدهد. گفت یا رسول الله، می‌گویی چگونه صبر می‌کنی؟\\ مگر زمانه شهادت، زمانه صبر است؟!\\ هنگام شهادت هنگام شکر است، هنگام بشری است، هنگام قهقهه مستانه زدن است. شهید در خلوت خود با خدای متعال قهقهه مستانه می‌زند. زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت. به تعبیر خواجه، زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت. گفت یا رسول الله، {\large «لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ»،} شهادت جای شکر است.\\ {\large «وَ قَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ وَ يَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ»،} از این جا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) شروع می‌کنند در ارتباط با اینکه فتنه بعد از من در چه محورهایی می‌گردد؛ بخشی‌اش محور مالی و اقتصادی است، بخشی‌اش محور عقیدتی است، بخشی‌اش محور رفتاری است، بخشی‌اش مربوط به شل‌دینی و مسامحه در دینداری است.\\ برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) توضیحاتی می‌دهد. بعد امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آخر می‌فرماید که یا رسول الله، اگر امت تو به این فتنه مفتون شد و مبتلا شد، {\large «فَبِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِكَ»،} من با امت تو چه کنم؟\\ این‌ها را مرتد به حساب بیاورم یا مفتون؟\\ {\large «َبِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ؟ فَقَالَ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ»،} فرمود نه، این‌ها مرتد از دین نیستند، ولی فتنه دامن آن‌ها را گرفته است، دنیازده شدند، از شهادت‌طلبی دور افتادند و این دنیازدگی آن‌ها را مفتون کرده است. شب، شب عباس بن علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) است. شب، شب باب الحوائج إلی الله، علمدار کربلا است. رجزهای عباس (علیه السلام) را که مرور می‌کنیم، می‌بینیم روی چند عنصر، روی چند آموزه تأکید می‌کند. عرض کنم شما که حسینی هستید، عباسی هستید، اگر دارید تقویت کنید، اگر ندارید در خودتان ایجاد کنید: \begin{enumerate} \item فرمود من هیچگاه از مرگ نهراسیدم، نمی‌هراسم، به ویژه در هنگام بحران و جنگ {\large «لا أرهَبُ المَوتَ إذا المَـوتُ زَقَا حَتَّى أُوارى في المَصاليتِ لِقَى 14»،} این نکته اول. انسان مؤمن چرا از مرگ بترسد؟، مگر مرگ ترسیدن دارد؟\\ مرگ که نابود شدن نیست، حداکثر یک انتقال است. وقتی نیز انسان منتقل می‌شود به عالم برزخ، مؤمن می‌گوید کاش زودتر آمده بودیم. خب عالم برزخ نسبت به این عالم، مثل این عالم است نسبت به شکم مادر. فاصله این مقدار است، خیلی بزرگ‌تر (است)، {\large «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ 15»،} زندگی آن‌جا است. این‌جا که انسان در کبد و رنج و {\large «إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‌ رَبِّكَ 16»،} راحتی آن‌جا است.\\ فرمود مؤمن جان‌دادنش مثل خوردن یک شربت گوارا است، این‌قدر راحت جان می‌دهد. ۱۴ معصوم (علیهم السلام) می‌آیند بالای سرش، با آن‌ها سخن می‌گوید. خدا رحمت کند پدر من را، کمتر از دو سال است از دنیا رفته است. پیش از مرگ نشست روی تخت، برای ما عجیب بود، شروع کرد شمردن ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴، بعد فرمود سلام علیکم. بارک الله!\\ همه ما این‌گونه هستیم و به این امید زنده‌ایم.\\ \begin{center} ای که گفتی {\large «فَمَنْ یَمُتْ یَرَنِی 17»} \hspace*{2.5cm} جان فدای کلام دلجویت \end{center} \begin{center} کاش روزی هزار مرتبه من \hspace*{3.1cm} مردمی تا بدیدمی رویت \end{center} \\ امیرالمؤمنین (علیه السلام) وعده داده است، سیدالشهداء (علیه السلام) وعده داده است، امام رضا (علیه السلام) وعده داده است، فاطمه زهرا (علیه السلام) وعده داده است، این‌ها می‌آیند بالای سر، مرگ ترس ندارد. اگر ترسیدیم، یعنی فرهنگ شهادت را از دست دادیم، اگر فرهنگ شهادت را از دست دادیم یعنی باختیم. ما در مقابل آمریکا و اسرائیل و اروپا و مثلث منحوس ملعون غربی، عبری، عربی، با فرهنگ شهادت ایستادیم. الآن موشک نقطه‌زن داریم، زمان جنگ تحمیلی فانوسقه نداشتیم، نخ بخیه نداشتیم. با چه مگر توانستیم بایستیم در مقابل آن جنگ جهانی؟\\ جنگ، جنگ جهانی بود کسی با ما نبود. دو تا کشور ضعیف، آن نیز فی‌الجمله به ما عنایتی داشتند، همه با ما جنگیدند. اگر از مرگ ترسیدیم، نه تنها عباسی نیستیم، ابوالفضلی نیستیم، می‌بازیم. \item فرمود من حمایت از دینم، زمانمند نیست؛ {\large «وَ اللهِ إنْ قَطَعْتُمُوا یَمِینِی إِنِّی اُحامِی اَبَداً عَنْ دینی 18»،} حمایت از دین، زمان ندارد. مبادا انسان وسط راه، راهش کج بشود، خطش منحرف بشود. مبادا دانشجوی من این جا شریف درس بخواند، سر از کانادا در بیاورد، این جا امیرکبیر درس بخواند، سر از آلمان در بیاورد، بایست به کشورت خدمت کن. چه می‌خواهی آن جا؟، یک مقدار پول بیشتر؟!، رفاه بیشتر؟!\\ این جا بارت را بستی، نسل و تبار تو این‌جا است، دین و ایمان تو این‌جا است. مبادا راه را کج کنیم و اشتباه برویم. فرمود: {\large «إِنِّی اُحامِی اَبَداً عَنْ دینی».} \item حمایت ابدی از رهبری حق؛ {\large «وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ نَجلِ النَّبِيِّ المُصطَفی الأَمينِ 19»،} من از پیشوایم، از رهبرم دائماً دفاع می‌کنم. می‌دانید ابوالفضل العباس (علیه السلام) ویژگی‌هایی دارد؛ یکی از ویژگی‌ها که خیلی‌ها نوشتند این است: آخرین فردی است که قبل از سیدالشهداء (علیه السلام) به شهادت رسید، یعنی یکی از مسئولیت‌های کمتر شنیده شده عباس بن علی (علیه السلام) در روز عاشورا غیر از علمداری، غیر از آب‌آوری، غیر از دفاع حرم، غیر از شکستن حلقه محاصره که چند بار تنها به دل لشکر زده است و محاصره را شکسته است، حالا گاهی آن‌ها قبول کردند، آمدند از محاصره بیرون، گاهی نیز نه، ایستادند و نیامدند و شهید شدند، غیر از همه این‌ها محافظ شخصی سیدالشهداء (علیه السلام) است. شمع دور اباعبدالله (علیه السلام) است و لذا امام حسین (علیه السلام) تا وقتی جنگ را شروع نکرد یک خراش بر بدن حضرت وارد نشده است، با اینکه امام حسین (علیه السلام) دائماً وسط لشکر است؛ علی‌اکبر (علیه السلام) را می‌آورد، قاسم (علیه السلام) را می‌آورد، اما عباس (علیه السلام) محافظ است، حفاظت می‌کند.\\ فرمود: {\large «وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ»،} مبادا من رهبری را سپر خودم قرار بدهم. مرد این است، خودش را سپر رهبرش قرار بدهد، جانش را سپر پیشوایش قرار بدهد، کاری که عباس بن علی (علیه السلام) کرد، {\large «وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ».} فرمود نسبت به امامم جان نثارم، {\large «نَفسِي لِنَفس المُصْطَفى الطُّهرِ وِقا إنِّي أنا العَبَّاس أغْدُو بالسِقَا ولا أخافُ الشرَّ يومَ المُلتقى نَفسِي لِنَفس المُصْطَفى الطُّهرِ وِقا 20»،} چه قدر شیرین است.\\ می‌گوید اولاً پیغمبر مصطفی (صلی الله علیه و آله) است، برگزیده خدا است. او یزید است که با لب و دندان اباعبدالله (علیه السلام) بازی می‌کند، می‌گوید: {\large «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ 21»،} آن‌ها آل‌امیه‌اند که می‌گویند خبری نبود، نبوتی نبود، پیغمبری نبود، یک آقایی آمد سر مردم را با این حرف‌ها کلاه گذاشت تا مدتی بر آن‌ها حکومت کند. عباس چه می‌گوید؟\\ می‌گوید رسول خدا، مصطفی (صلی الله علیه و آله) بود، برگزیده بود، یک.\\دو، من حسین بن علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) را جان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌دانم. {\large «نَفسِي لِنَفس المُصْطَفى الطُّهرِ وِقا»،} من دارم از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دفاع می‌کنم، من در وجود سیدالشهداء (علیه السلام)، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را می‌بینم، صاحب مکتب را می‌بینم، پیامبر خاتم را می‌بینم و لذا جان‌فشانم و لذا جان‌نثار او هستم. {\large «نَفسِي لِنَفس المُصْطَفى الطُّهرِ وِقا».}\\ خب نتیجه‌اش چه می‌شود؟\\ وقتی از مرگ نترسیدی، وقتی دائماً به فکر حمایت از دین بودی.\\ شب‌های گذشته عرض کردم، به عنوان یک دستور به ما گفتند مالت را فدای آبرویت کن. آبرویت را فدای جانت کن. امر دائر شد بین آبرو و جان؛ جانت را نگهدار، آبرو برمی‌گردد. مال و آبرو و جانت را بگذار کف دستت، فدای دینت کن. {\large «اجعَل مالَکَ دُونَ عِرضِکَ، عِرضَکَ دُونَ نَفسِکَ، اجعَل نَفسَکَ دُونَ دینِکَ 22».} جانت را بگذار کف دستت اگر بحث دین پیش آمد، چرا؟\\ چون انبیاء این کار را کردند. ما ۱۴ تا معصوم داریم جز امام زمان (علیه السلام) که او نیز به شهادت خواهد رسید، 12 امام ما شهیدند؛ {\large «مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُومٌ 23»،} یا با شمشیر کشته می‌شویم یا ما را زهر می‌دهند. در چه راهی؟\\ در راه دین.\\ {\large «أَشْهَدُ أَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً 24»،} در زیارت نامه‌هایشان می‌خوانیم.\\ من اگر اهل بیتی هستم، باید جانم کف دستم باشد برای دینم. خب نتیجه چه می‌شود؟\\ اگر کسی اینگونه شد، این مقدار ممکن است بالا برود، بالا برود که تعبیر روایات ما این است در روز قیامت همه مردم غبطه می‌خورند به شهدا، همه شهدا غبطه می‌خورند به شهدای کربلا، همه شهدا حتی شهدای کربلا جز سیدالشهداء (علیه السلام) که 14 معصوم در این احکام همیشه مستثنی‌اند، غبطه می‌خورند به عباس بن علی بن ابی‌طالب (علیه السلام). {\large «یَغبِطُهُ جَمیعُ الشُهداء 25»،} همه شهدا به او غبطه می‌خورند. باید نیز اینگونه باشد؛ عملکرد نشان می‌د‌‌هد، معرفت نشان می‌دهد، مقام گواهی می‌دهد. \end{enumerate} \\ خدا رحمت کند، ما در میان عرفای اسلام، عارفی چنان مرحوم آقای قاضی یا نداریم، عده‌ای تعبیر می‌کنند عارف بی‌نظیر، یا خیلی اندک داریم، دیگر در رتبه سید بن طاووس و بحرالعلوم و این‌ها. این آقای قاضی سال‌ها زحمت کشیده است، پیچ آخر در سلوک مانده است، گیر آخر مانده است. هر کاری که می‌کند این پیچ باز نمی‌شود. خودش نقل کرده است، دالان ورودی حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) داشتم می‌رفتم، یک آدمی که در کربلا خیلی نیز به او اعتنا نمی‌کردند، آدم ساده‌ای بود، به من گذر کرد، گفت آقای آسید علی هیچ می‌دانی الآن قبله اولیاء عباس بن علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) است؟\\ ایشان فرمودند که من نمی‌دانم این جمله چه آتشی بر دل من زد، وارد صحن که شدم شروع شد؛ اول حدود یک دقیقه، برطرف شد. بعد حدود پنج دقیقه، برطرف شد. بعد حدود یک ربع، تجلی ذاتی همان چیزی که {\large «وَ قُرْبُکَ غایةُ سُوْلِی وَ فِی مُناجَاتِک رَوْحِی وَ رَاحَتِی 26»،} همان چیزی که در مناجات مریدین امام سجاد آمده است. فرمود: {\large «یا نَعِیمِی وَجَنَّتِی، وَیا دُنْیای وَ اخِرَتِی»،} همان مقام لقاء، همان مقام فنا. فرمود می‌دیدم که به عنایت عباس بن علی (علیه السلام) دارد این مقام به من داده می‌شود.\\ از عباس بن علی (علیه السلام) فقط خانه و ماشین و زن و بچه نخواهید، این کم‌همتی است. مؤمن باید همت بلندی داشته باشد. از عباس بن علی (علیه السلام) امام‌شناسی بخواهیم، معرفت بخواهیم، توحید بخواهیم، حالا چیزهای دم دستی نیز خواستید، خواستید. این خانه و ماشین و زن را از حاج عبدالله اسکندرانی نیز بگیرید جای دوری نمی‌رود، این نیز از دستش برمی‌آید، این نیز پیش خدا مقرب است. از اسم عباس بن علی (علیه السلام) توحید بخواهید، مسائل معنوی بگیرید و خواهد داد.\\ {\large «صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاقربة یا قَمَرَ بَنِی هاشم یا عَبّاس بن علی بن أبی طالب»}\\ سه تا داداشش را پیش از خودش فرستاد برای جنگ. تعبیرش این بود شما زودتر بروید من ببینم مقتل شما را اجر من بیشتر بشود. برادر بزرگ هستم، این مقدار به گردنتان حق دارم که این جا یک معامله‌ای با شما بکنم؛ شما زودتر بروید جناب عثمان، جناب عبدالله، جناب جعفر، شما زودتر بروید. من دست و پا زدن شما را در خون ببینم، برادرم که ثوابم و اجرم بیشتر بشود. آن‌جا نیز دنبال رشد و تکامل است، بارک الله!\\ همه رفتند، طبق مقاتل چند بار آمده است از سیدالشهداء (علیه السلام) اجازه گرفته است. امام حسین (علیه السلام) نیز محکم مخالفت کرده است. یک بار از این بارها حضرت علت را نیز فرموده است، فرمود عباس‌جان تو بروی شیرازه لشکرم از هم می‌پاشد. بعضی‌ها را نیز نگفته است، من احساس می‌کنم امام حسین (علیه السلام) نگفته است که عباس خجالت نکشد. مثلاً نگفته است عباس‌جان تو اگر بروی، نگاه حرامی‌ها به حرم برمی‌گردد.\\ سر جنازه‌اش افتاد، گفت که عباس بلند شو ببین یک جور دیگر دارند به حرم نگاه (می‌کنند).\\ بالأخره اجازه را گرفته است، اجازه‌ای که شرط دارد، عباس‌جان، اگر می‌توانی یک مقدار برای بچه‌ها آب بیاور. چند بار رفته است آب بیاورد و آورده است، موفق بوده است. تا مشک را برداشت، لبخند بر این لبان دختران (نشست). بعضی مقاتل نوشتند این 4000 نفری که بر شریعه موکل بودند، سه مرتبه عباس بن علی (علیه السلام) دور کرده است، تا بار سوم آن‌قدر دور کرده است تا توانسته است وارد شریعه بشود. وارد شریعه شد، از صبح بلکه از دیشب آب ننوشیده است، دست‌ها را پر از آب کرد آورد جلوی صورتش ....\\ مرحبا به این وفا، مرحبا به این برادری، آن‌هایی که اهل دل بودند، این‌جا این‌جوری نوشتند، نوشتند نمی‌دانیم در این آب‌ها چه دید اما یک جمله را نوشته‌اند، {\large «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَینِ».} رصد کرده، دیده است زبان علی‌اکبر (علیه السلام) که در زبان حسین (علیه السلام) قرار گرفت، سوخت این زبان. رصد کرده، دیده است، طبق نقل مقاتل لب‌های اباعبدالله (علیه السلام) از تشنگی ترک خورده و خونی است. مرحوم میرزا نائب ملکی تبریزی نوشتند این اواخر بر اثر شدت تشنگی اباعبدالله (علیه السلام) آسمان را غبارآلود می‌دید، چشم نیز دیگر یاری نمی‌کرد. {\large «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَینِ فَصَبَّ الماء عَلَی الماء 26»،} مشک را به دوش گذاشته است، دارد می‌آید، خوشحال، امر امامش دارد اطاعت می‌شود. صدای عباس (علیه السلام) بلند بود، صدا می‌رسید به گوش اباعبدالله (علیه السلام). حسین فاطمه (علیه السلام) دید یواش‌یواش لحن رجز دارد عوض می‌شود، رجز شد {\large «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی»،} مشک را به دوش چپ گرفته است، با دست چپ شروع کرد به جنگیدن، دارد می‌آید خوشحال است، آب دارد، می‌تواند بجنگد. یک دفعه به گوش اباعبدالله (علیه السلام) رسید {\large «قَد قَطَعوا بِبَغيِهِم يَساري 27»،} حسین‌جان دست چپم نیز برید اما هنوز امید دارم، آب دارم. تیر آمد و بر مشک نشست ....\\ هنوز خجالت می‌کشد برادر را صدا کند. عمود آهنین که به سرش خورد، این جا جرأت کرد صدا زد {\large «یَا أخاه»،} قصد زیارت کن سه مرتبه بگو یا حسین (علیه السلام). \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item سوره آل عمران، آیه 169. \item نهج البلاغه، خطبه 156. \item سوره عنکبوت، آیه 1 و 2. \item نهج البلاغه، خطبه 156. \item المسترشد، جلد۱، صفحه۲۲۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۰۳، ح ۶۰۹. \item المسترشد، جلد۱، صفحه۲۲۹؛ بحار الأنوار، جلد۲۸، صفحه۶. \item سوره صافات، آیه 143 و 144. \item سوره انبیاء، آیه 87. \item سوره انبیاء، آیه 88. \item بحار الأنوار، جلد۴۲، صفحه۶۴؛ الکافي، جلد۸، صفحه۱۱۰. \item بحار الأنوار، جلد۶۸، صفحه۳۸۲. \item مکارم الأخلاق، جلد۱، صفحه۱۷؛ بحار الأنوار، جلد۱۶، صفحه۲۳۱؛ مستدرك الوسائل، جلد۷، صفحه۳۲. \item نهج البلاغه، خطبه 156. \item أدب الطّف أو شعراء الحسين(ع)، شبّر، جواد، جلد1، صفحه 226. \item سوره عنکبوت، آیه 64. \item سوره انشقاق، آیه 6. \item تفسير الصافي، جلد۴، صفحه۳۵۹. \item أدب الطّف أو شعراء الحسين(ع)، شبّر، جواد، جلد1، صفحه 225. \item أدب الطّف أو شعراء الحسين(ع)، شبّر، جواد، جلد1، صفحه 225. \item اعيان الشيعة، ج 1، ص 608 و رجوع كنيد به: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 117 و بحارالانوار، ج 45، ص 40. \item حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج ۲، ص ۱۸۷، ج ۳، ص ۳۷۷. \item کنزالعمّال، ج15، ص933. \item ميزان الحكمه، المحمدي الري شهري، الشيخ محمد، جلد 6، صفحه 74. \item زیارت نامه حضرت عباس. \item بحارالانوار علامه مجلسی، ج 22، ص 274. \item مناجات مریدین. \item مفتاح الفلاح في عمل الیوم و اللیلة من الواجبات و المستحبات، جلد۱، صفحه۱۷۷. \end{enumerate} \end{document}