\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\\
{\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ ألْشَیْطانِ ألْرَّجیم\\
بِسمِ اللهِ ألْرَّحمٰنِ ألْرَّحیم\\
ألْحَمْدُ للّٰهِ ربِّ ألْعالَمین وَ ألْصَّلاة وَ ألْسَلام عَلَي ألْنَيِّرِ اَلْأعْظَم وَ نَتیجَة ألْعالَم\\ هادي ألْسُبُل وَ مُنجي ألبَشَر، سَیِّدَنا وَ مَولانا، حَبیبِ إلهِ ألْعالَمین، ابِاالقاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)».}\\
{\large «وَ عَلیٰ آلِهِ ألطَّیِبینَ ألطاهِرینَ ألمَعصومینَ ألمُکَرَّمین وَ لَعْنُ ألدائِم عَلیٰ أعدائِهِم أجمَعین مِنَ أَلان إِلیٰ قیامِ یَومِ ألدّین».}\\
{\large «وَ اسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِكَ كَثِيرَ الطَّاعَةِ لِلَّهِ إِزْرَاءً عَلَى النَّفْسِ وَ تَعَرُّضاً لِلْعَفْوِ 1».}\\
شب هفتم محرمالحرام، شب آقازاده علیاصغر (سلاماللهعلیه) انشاءالله گرههاي بزرگ فرد و جامعه و خانواده اسلامي ما با اين دستهاي كوچك بازگردد، به بركت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\
ابزار ارتباط ما با خداي متعال اسماء و صفات الهي است، ما به ذات خدا دسترسي نداريم؛ لذا به ما از باب ترحم فرمودند در ذات خدا فكر نكنيد، ديوانه ميشويد، هلاك ميشويد.\\
{\large «و لا تفكّروا في ذات اللّه فتهلكوا 2»،}
ما نميتوانيم نسبت به ذات گزارهاي داشته باشيم مگر يك گزاره و آن اينكه میدانیم كه هيچ نميدانيم. به تعبير خواجه شيراز:
\begin{center}
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
\hspace*{2.5cm}
کآنجا همیشه باد به دست است، دام را
\end{center}
\\
ولي با اسماء و صفات الهي بايسته است و شايسته است كه كار كنيم. خداي متعال هزاران اسم و صفت دارد كه هر يكي از اين اسماء و صفات به ساحتي از وجود او، به بُعدي از ابعاد او، به شأني از شئون او اشاره دارد، اگر كسي به تعبير مرحوم عارف كامل آیتالله قاضي بتواند علم الاسماء را فرابگیرد و با اسماء الهي كار كند، به هیچ وجه من الوجوه در زندگي به چه كنم، چه كنم دچار نميشود. ما اصلاً اسماء الهی را بلد نيستيم و اينكه كي، كجا، به چه تعداد، چطور بايد از اسماء الهي بهره ببريم.\\
خب، يكي از اسماء الهي اسم شريف شاكر است.\\
{\large «َ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ 3».}\\
اين آيه پايانش اين است
{\large «فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ»،}
خدا شاكر است، يعني اگر خداي متعال از من خواسته است كه اهل سپاس باشم، در حقيقت خود او هم اهل سپاس است، با اینکه هيچ نيازي نه به من و نه به عملکرد من دارد، نه اگر من او را عبادت كردم او نفعي ميبرد. گفت:
\begin{center}
گر جمله كائنات كافر گردند
\hspace*{2.5cm}
بر دامن كبرياش ننشيند گرد
\end{center}
\\
اما در عین حال بر خود واجب ساخته است كه در مقابل شكر من شاكر باشيد. فرمود:
{\large «َمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ 4»،}
تو اگر شكر ميكني براي خودت شكر ميكني؛ ولي درعینحال خداي متعال نهتنها شاكر است، شكور هم است، بسيار سپاسگزار است.\\
خب، شكر ما و سپاس ما معنايش مشخص است. شكر و سپاس خدا يعني چه؟\\
خدا از بنده نمازگزار، از بنده متدين، از بندهاي كه به حدود او اعتقاد دارد ميخواهد سپاسگزاري كند، چهکار ميكند؟\\
بهترين هديه ممكن را خدا به او ميدهد. اين بهترين هديه ممكن چيست؟\\
مرحوم عارف كامل، مرحوم آیتالله حاج ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي ميفرمايند که بهترين هديه اين است، حجابهاي بين بنده و خدا را یکییکی برمیدارد، يعني اين بنده را به خودش دائماً نزديك ميكند. ما هيچ نعمتي بالاتر از قرب به خدا نداريم. ما را خداي متعال براي عبادت خلق كرده است،
{\large «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ 5»،}
جن و انس را نيافريدم مگر براي عبادت. خب شما اول هر عبادتي وقتي نيت ميكني آخر نيتت میگویی:
{\large «قربة الي الله»،}
نماز مغرب ميخوانم
{\large «قربة الي الله»،}
روزه ميگيرم
{\large «قربة الي الله»،}
حج بهجا ميآورم
{\large «قربة الي الله»،}
يعني چه؟\\
يعني آنچه من بايد به دنبال اين باشم نزديكي به خداي متعال است. شكر خدا به اين است، سپاسگزاري خدا از بنده به اين است كه اين حجابها را برمیدارد، اين تقرب حاصل شود.\\
آنوقت امام معصوم ميفرمايد: «ايمان ده درجه دارد». جناب سلمان فارسي در درجه دهم به سر ميبرد. چهکار كرده است؟\\
سلمان شكور بوده است، چون سلمان شكور بوده است، درجه درجه خدا حجابها را برداشته است، به درجه دهم ايمان رسيده است، بين او و خداي متعال هيچ حجابي باقي نمانده است. باقي نماندن هيچ حجابي ميان انسان و خدا را اصطلاحاً میگوییم ولايت. اين آقا ولیالله شده است. اين آقا ولي پروردگار شده است. ولا، ولي در كلام عرب يعني دو چيز پشت سر هم قرار بگيرد و هيچ فاصلهاي ميانشان نباشد. اگر كسي ولیالله است يعني ميان او و خداي متعال هیچچیزی فاصله نيست!\\
جبرئيل كه بماند، روحالقدس هم فاصله نيست. اين ولیالله ميشود. سلمان ولي خدا ميشود. مرحوم قاضي ولي خدا ميشود. پلهپله بالا آمده است چون اهل شكر بوده است در مقابل شكر من خدا شاكر است، شكر خدا براي انسان يعني حجابها از ميان انسان و خدا برداشته بشود.\\
سلمان ديدن ابوذر رفت، ابوذر به بازديد آمد وقتي رسيد كه سلمان داشت غذا ميخورد داشت نان ميخورد، خب تعارف كرد، نشست، به غذا آوردن شروع كرد، يك دو لقمه كه خوردند ابوذر گفت که اين نان اگر كنارش يك خمري يعني سركهاي يا مِلحي يعني نمكي بود چقدر خوب بود. مهمان خيلي عزيز است، جناب سلمان چيزي نداشت، آفتابهاي داشت، آفتابهاش را برد نزد يك يهودي گرو گذاشت، مقداري نمك گرفت، نمك سر سفره آمد. غذا تمام شد. ابوذر دستهايش را به آسمان بلند كرد خدايا شكرت، خدايا شكر كه ما را از شاكرين قرار دادي. ظاهراً سلمان مثل همه ما ايرانيها يك رگ طنز و طنازي داشته است فرمود: «اگر شكور بودي آفتابه من به گرو نميرفت، اینكه آفتابه من به گرو رفت يعني تو بنده شاكري نيستي». در روايت خوانديم
{\large «اِستَكثِر لِنَفسِكَ مِنَ اللّهِ قَليلَ الرِّزقِ؛ تَخَلُّصا إلَى الشُّكرِ 6»،}
امام باقر (علیهالسلام) بهجابر فرمودند که روزي اندك را زياد بهحساب بياور تا بلكه بتواني شاكر نعمت الهي باشي.
حالا، گاهي وقتها خداي متعال برخي از شكرها را آنقدر ميپسندد كه فرشتگانش را جمع ميكند، از اين انساني كه در حال شكر است آنقدر خوشش آمده است كه به اين فرشتگان ميگويد: «من به اين بنده بر شما مباهات ميكنم». در روايات ما مواردي دارد يك موردش را عرض كنم، فرمود که انسان مؤمن نمازش را بهجا ميآورد، نماز واجب. الآن شما نماز مغرب و عشاء خوانديد، نماز هم نمازِ واجب است، واجب يعني ترك شدني نيست، آنهم نماز. ما يك نوع نماز داریم صلاة الغريق، يعني شمال درياي خزر رفتي شنا كني، جنوب رفتي پاي تو گرفت داري غرق ميشوي، صداي مؤذن بلند شد، اللهاکبر، ميگويد که بايد نماز بخواني. بعد جناب عزرائيل جان تو را قبض كند. ميگويي خدايا من دارم غرق ميشوم، ميگويد صلاة الغريق مال همين جا است. صلاة الغريق يعني چه؟\\
ميگويد يك دور سريع مفاهيم نماز را در ذهنت مرور بده، از حمد و قل هو الله شروع كن تا السلام عليكم، خلاص!\\
اين چيزي نيست كه شما بخواهي آن را ناديده بگيري، نه، ولو نماز غريق (را باید بخوانی). امام حسين (علیهالسلام) ظهر عاشورا صلاة خوف خواند، نماز دوركعتي، آنهم يك دستور خاص دارد، ولي خواند، همان نماز خوف را كه در فقه ما دستور خاص دارد را انجام داد، خواند.\\
حالا نماز واجبت را خواندي، مستحب است انسان بعد از نماز به سجده برود خدا را شكر كند، سه مرتبه يا هفت مرتبه يا بيشتر،
{\large «شكراً الله، شكراً الله، شكراً الله».}
دستورش هم اين است، به سجده ميروي، سرت را به سجده ميگذاري، هیچچیزی نميگويي بعد سمت راست سر را ميگذاري سه مرتبه يا هفت مرتبه
{\large « شكراً الله، شكراً الله، شكراً الله».}
اگر عجله داري لله آن را نميگويي، شكراً، شكراً، شكرا، بعد سمت چپ را روي مهر ميگذاري سه مرتبه يا هفت مرتبه
{\large «شكراً الله، شكراً الله، شكراً الله»،}
يا شكراً، شكراً، شكرا، حالا دومرتبه پيشاني را روي مهر ميگذاري الآن میگویی
{\large « شكراً الله، شكراً الله، شكراً الله».}
اين دستور سجده شكر است. سجده شكر بعد از نماز سر به سجده هیچچیزی نميگويي، یکلحظه صبر ميكني، حالا سمت راست سه مرتبه شكر، سمت چپ سه مرتبه شكر، بعد دومرتبه پيشاني سه مرتبه شكر. بهتر اين است در سجده شكر انسان پخش زمين بشود، پا را باز كند، سينه را به زمين بچسباند، اینطور سجده شكر بهجا بياورد. سجده در سير و سلوك هم همين است، يعني اگر كسي ميخواهد ذكر يونسيه بگويد مثل سجده شكر است. پا باز ميشود، سينه به زمين چسبانده ميشود، حالا چهارصد بار
{\large «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ 7»،}
كه به اين سجده يونسيه میگوییم. مرحوم آیتالله ملا حسين قلي همداني بزرگ عرفان سده اخير فرمودند: «من نديدم عملي را در رفع حجابها به مانند چهارصد بار ذكر يونسيه در سجده بين الطلوعين». بگذرم.\\
سجده شكر كه انجام شد، ميگويد مؤمن وقتي به سجده شكر ميرود، خدا ملائكه را صدا ميكند، ميگويد من به اين بنده بر شما مباهات ميكنم، افتخار ميكنم. چرا؟\\
چون عمل واجب من را انجام داده است، نمازي كه من برايشان واجب كردم انجام داده است، من بايد او را شكر كنم، او دارد من را شكر ميكند.\\
خب، نكته ديگر، هر شكري كه ما ميكنيم با دو شكر الهي احاطه شده است، يك شكر قبل، يك شكر بعد. اين جملات سعدي شيرازي اختصاص به نعمت ندارد:\\
هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات.\\
پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.\\
فقط نعمت نيست، شكر هم همين است، عبادت هم همين است. هر عمل خيري از انسان سر میزند، علامه طباطبايي اثبات كرده قبل از آن و بعد از آن دو تا دستگيري وجود دارد، يك دستگيري قبلي هست كه من توفيق پيدا كردم، يك دستگيري بعدي هست چون ثواب دارد، ثواب يعني دستگيري بعدي، شكر هم اینطور است اگر من خدا را شكر ميكنم، شكر من محفوف به دو شكر است.\\
خب، بحث شكر را تمام كنيم. آنچه در اين فقره وجود داشت يك مطلب ديگر هم بود فرمود:
{\large «وَ اِسْتَقْلِلْ»،}
جناب جابر
{\large «وَ اِسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِكَ كَثِيرَ اَلطَّاعَةِ»،}
رزق كم را زياد بشمار كه شاكر بهحساب بيايي. حالا، طاعت بسيار را كم بهحساب بياور، اگر طاعت زيادت را كم بهحساب آوردي سه تا ثمره دارد، اربعين رفتي نجف را زيارت كردي، دو سه روز ماندي، 80 كيلومتر را با پاي پياده رفتي، عقب ميافتي، پاها تاول زده است، رفتي در آن شلوغي حرم اباعبدالله (علیه السلام) را زيارت كردي، كاظمين رفتي، سامرا رفتي، سخت است! من صحنههايي در زيارت اربعين در كربلا ديدم كه براي من تصورش سخت بوده يعني ديدم اين آقا جايي دارد ميخوابد كه خوابيدن در اينجا به اين كيفيت براي من تصورش مشكل است، اینقدر من نازپرورده هستم و او دارد اين كار را انجام ميدهد. حالا، سختي كشيدي، اين را نبيند، طاعت خودش را كم ببيند، امام باقر (علیهالسلام) فرمود سه فايده دارد:
\begin{enumerate}
\item
خود اين نوعي شكرگزاري است. خود اين نوعي سپاسگزاري به درگاه الهي است.
\item
فرمود اگر اين كار را كردي، نفست را خاك كردهاي، به سر نفس اماره زدهاي. نفست را كوبيدي، نفست را سركوب كردهاي و مؤمن بايد دائماً به دنبال اين باشد نفس را سركوب كند.
\begin{center}
گفـتـم این نفـس رام کی گـردد
\hspace*{2.5cm}
گفت چون یافت گوشمالی چند
\end{center}
\\
عمل سنگين حج را بهجا آوردي، دويست ميليون خرج تو شده است!\\
يك ماه از زن و بچه و خانواده دور بودي!\\
ما روز دوازدهم امسال رفتيم رمي جمرات كرديم، آمديم زائر من، حاجي من، با اين برنامههاي نرمافزاری كه در موبايلها هست مسافت را گرفته بود، 9580 متر ما راه رفته بوديم. يعني حدود ده كيلومتر!\\
خب، اين را انسان نبيند. آنهم در آفتاب، آنهم با احتمال قتل، من بارها در كنار رمی، در كنار جمرات جنازه ديدم، 180 تا، 120 تا، 110 تا، حالا گاهي وقتها صدا ميكند مثل آن كشتههاي منا، قديم صدا هم نميكرد. مخصوصاً روز اول روز عید قربان، بكش بكش است. اين را نبينيم، وقتي نبينيم نفس را خار كردهايم.
\item
ثمره سوم، فرمود که شايسته گذشت الهي ميشويد. یکبار عبارت عربي آن را ميخوانم،
{\large «َ اِسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِكَ كَثِيرَ اَلطَّاعَةِ لِلَّهِ»،}
كم بشمار در نزد خودت طاعت بسياري را كه براي خدا انجام دادي.
{\large «إِزْرَاءً عَلَى اَلنَّفْسِ»،}
نفست را خاركني،
{\large «وَ تَعَرُّضاً لِلْعَفْوِ»،}
خودت را در معرض عفو الهي قرار بدهي. خدا دوست دارد بندهاي را كه تلاش بكند ولي تلاشي را نبيند.
\end{enumerate}
\\
جناب خواجه چه گفت؟\\
\begin{center}
گرچه وصالش نه به كوشش دهند
\hspace*{2.5cm}
آنقدر اي دل كه تواني بكوش
\end{center}
\\
ما امروز زيارت خواجه حافظ رفته بوديم. هر دفعه شيراز ميآييم، مقيد هستيم زيارت اين عارف كاملِ موالي برويم. هر دفعه هم ميآييم غصه ميخوريم، خواجه حافظي كه عكسهايش هست، مرقدش ضريح داشته است، گنبد داشته است، معبدي بوده است، محل بیحجابهای لاابالي شده است، كنار آنهم كه دائماً دارد موسيقي پخش ميشود، انگار اينجا يك عياشي خوابيده است. يك آدمي كه قرآن را حافظ است با چهاردهروایت، فقيه است، مفسر است، مؤلف است، اصلاً در زمان خودش به شعر مشهور نبوده است، بعد از فوتش به شعر مشهور شده است. شاگردش محمد گلاندام برداشته اشعارش را جمع كرده وگرنه اشعار از بين ميرفت. يك عارف كامل مرقدش به يك گردشگاه عيش و طرب تبدیل شده است. اين درست نيست. اين با واقعيت تاريخ هم موافق نيست. اطراف قبر حافظ بزرگاني از عرفا رفتند، از طوايف اهل عرفان، خب اين صحيح نيست. حالا بههرحال، گفت:
\begin{center}
گرچه وصالش نه به كوشش دهند
\hspace*{2.5cm}
آنقدر اي دل كه تواني بكوش
\end{center}
\\
خدا دوست دارد كه انسان عمل عبادي خود را نبيند. چهکار كنيم طاعات خودمان را كم بهحساب بياوريم؟\\
چه كنيم كه اين طاعات را نبينيم؟\\
من اينجا هفتتا كار را نوشتم كه خدمت عزيزان تقديم ميكنم. به روح مطهر اولياء بخصوص جناب حافظ كه اسم او را برديم، هديه كنيد صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\
استاد ما علامه طهراني ميفرمايد: «انسان از مشهد پياده براي زيارت قبر خواجه بيايد، بعد از زيارت شاهچراغ و امامزادگان، ميارزد». در كنار قرآن و مفاتيح در جانماز قاضيها، ملاحسین قليها، سيد احمد كربلاييها، مرحوم امامها و مرحوم علامه طباطباييها ديوان حافظ بوده است.
\begin{center}
هزار جهد بکردم که یار من باشی
\hspace*{3.2cm}
انيس و مونس دلغمگسار من باشي
\end{center}
\begin{center}
من این مراد ببینم به خود که نیم شبی
\hspace*{2.5cm}
بهجای اشك روان در كنار من باشي
\end{center}
ببينيد شعر از كجا نازل شده است؟!
\begin{center}
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
\hspace*{4.1cm}
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
\end{center}
\begin{center}
جلوهای کرد رخش، دید ملک عشق نداشت
\hspace*{2.5cm}
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
\end{center}
\\
يعني انسان به وجد ميآيد. وقتي مرقد جايي است كه دختر پسر آنجا پلاس هستند، اين شأنش اين است؟\\
كنار او موسيقي پخش بشود. حالا پهلوي يك غلطي كرد، خب غلط كرد، ديگر مردم با آن برخورد تقدس داشتند. به دو سه تا از ائمه جمعه شيراز من اين را گفتم، گفتند که نميتوانيم، يك حركت اجتماعي بايد شكل بگيرد تا اين صورت بگيرد. حافظ نماد ادبيات نيست، حافظ نماد عرفان شيعه است، عرفان اسلامي است، نماد معرفت است. اعتقاد بايد داشت كه چهار سفر او تكميل است، اسفار اربعه او تكميل است، به مقام فنا رسيده است، به مقام بقاء رسيده است.\\
\begin{center}
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
\hspace*{2.5cm}
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
\end{center}
\begin{center}
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم كردند
\hspace{4.1cm}
باده از جام تجلي صفاتم دادند
\end{center}
\\
اين فناي ذاتي يعني فناي صفاتي، ما يك نفر فاني ذاتي باشد تمام وجودش را بگويند طلا ميگيريم. اين مناسب نيست،
{\large «تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ 8»،}
بگذريم.\\
چه كنيم طاعت خودمان را كم ببينيم؟
\begin{enumerate}
\item
بدانيم هیچگاه حق به طاعت الهي بهجا آورده نميشود، نميشود. خيال نكنيد خدا اینطوری است، والدين تو اینطوری است. خدمت پيغمبر (صلی الله علیه و آله) میآمدند، خدمت ائمه (علیهم السلام) ميآمدند، ميگفتند آقا ما براي بابايمان اين كار را كرديم، آن كار را كرديم، اين كار را كرديم، اين كار را كرديم، آن كار را كرديم، براي مادرمان اين كار را كرديم، آن كار را كرديم، آن كار را كرديم، آن كار را كرديم. پيغمبر (صلی الله علیه و آله) ميفرمود (اشاره به سكوت كردند). طرف خيلي از خدماتي كه به مادرش كرده است گفت، حضرت فرمودند يك آه از آن آههايي كه هنگام زايمان، مادر تو كشيد هنوز جزايش داده نشده است. در پزشكي وقتي يك دردي را ميخواهند بگويند خيلي ديگر درد (سنگینی) است، میگویند مثل درد زايمان است، مثلاً شكستگي استخوان را میگویند مثل درد زايمان است. زن ميميرد و زنده ميشود در اين 9 ماه تا بخواهد تو را بزايد. من گاهي شده يكي دو روز پشت سر هم ترش كردم، به خانمم گفتم خانم و الله من بهجای تو بودم يك بچه نميآوردم. 9 ماه اين زن دارد ترش ميكند، تو را در شكم نگهداشته است، بعد حالا سني از او گذشته است، خانه سالمندان ميگذاري، خاکبرسرت. خاکبرسر تو كه پدرت را خانه سالمندان ميگذاري. بايد نوکریاش را بكني. فرمود حق والدين داده نميشود، حق والدين ادا نميشود؛ البته والدين هم بايد دقت كنند فرقگذاری نكنند، در تربيت بكوشند؛ ولي بههرحال خب حق والدين داده نميشود، حق خدا داده ميشود؟\\
یقیناً داده نمیشود. بدانيد خودمان را در عبادت بُكشيم،
{\large «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ 9»،}
حق عبادت الهي بهجا آورده نمیشود، پيغمبران نميتوانند ما كه كسي نيستيم.
\item
دوم، بدانم طاعت من به اندازه خود من است، به اندازه او نيست،
{\large «عَلی حَدِّ قَدَری»،}
بهاندازه خودم است. گفت جناب سليمان بارعام داد، از آنطرف شرط كرد هرکسی ميآيد با هديهاي بيايد. يك گنجشكي دارد ميآيد يك بال ملخ گرفته است دارد ميآورد، كنار سليمان رسيد، نگاهي كرد، ديد هرکسی چيزي آورده است، مخصوصاً سليمان جن در اختيار او بود، باد در اختيار او بود. احساس كرد اين جناب گنجشك كه هديهاش ناديده گرفته شده است، اين شعر بر زبان حالش گفته شد،
{\large «جاءت سليمان يوم العرض هدهدة أهدت له من جراد كان في فيها 10»،}
گفت جناب سليمان بر من خرده نگيريد، هديه من بهاندازه خود من است، من چقدر مگر وزن دارم؟\\
چقدر مگر زور دارم؟\\
هديه من اندازه خودم است. من بدانم آنچه من دارم بالا ميفرستم بهاندازه خود من است، بهاندازه او نيست.
\item
سوم بدانم خداوند به من و طاعت من نياز ندارد.
اين خطبه متقين را، خطبه 193 به نظر من در نهجالبلاغه كه راجع به صفات متقين است. اين را بخوانيد، مكرر بخوانيد. بله، بله، يك سني به نام ابن ابي الحديد يكي از خطبههاي اميرالمؤمنين (علیهالسلام) را كه در مورد زهد در دنيا است بگويد من بيش از هزار بار خواندم و هر بار خواندم گريستم. منِ شيعه يك دور نهجالبلاغه مولايم را نخوانده باشم!\\
پنجاهتا كتاب لقمان خواندم، پانصدتا مجله و روزنامه خواندم، روزي نيم ساعت نهجالبلاغه از اول من بروم مطالعه كنم، سر يك سال تمام ميشود، سر دو سال تمام ميشود. در اين خطبه متقين اميرالمؤمنين (علیهالسلام) فرمود:
{\large «غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ 11»،}
خدا به طاعت من نيازي ندارد، به اصل وجود من نياز ندارد، به هيچ چيز نياز ندارد، غني مطلق است.
{\large «َیا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ 12»،}
اي مردم شما را نياز ندارد خدا، خدا غني و بینیاز است.
رضوان خدا بر مولود اين شهر، فيلسوف اسلام، مرحوم صدرالمتالهين ببارد. با برهان اثبات كرد، با برهان، مو لاي درزش نميرود. با برهان اثبات كرد و اين اوج فلسفه اسلامي است كه ماسوي خدا فقير نيست، محتاج نيست، نيازمند نيست، پس چيست؟\\
گفت فقر است، نياز است، حاجت است. گفت من محتاج به خدا نيستم، من عين حاجت هستم، من فقير نيستم، من عين فقر هستم، عين نياز هستم. برهان دارد، ذات من فقر و نياز است چه اينكه ذات او غنا است، ذات او استقلال است، برهانش هم محكم است! به تعبير مرحوم شهيد مطهري از غرر مباحث فلسفي است، از بلنداي حكمت اسلامي است. هنوز كه هنوز است ما در فلسفه غرب اين مطلب را نداريم، يعني به اينجا نرسيده است، صدرا چند صدسال است از دنيا رفته است، پانصد سال گذشته است، هنوز اين مطلب را غربيها را به آن نرسيدند، ما اثباتش كرديم كه خدا عين غنی است، ما فقر هستيم نه فقير؛ لذا نبايد بپرسيم آقا چرا انسان به خدا نيازمند است؟\\ مثلاینکه شما بگوييد چرا روغن چرب است؟، چرا دانههاي روغني چرب هستند؟، چرا آب تر است؟\\
آب، تر بودن ذاتي آن است، دانه روغني چرب بودن ذاتي آن است، ماسوي خدا، فقر ذاتي او است، جز فقر چيزي نيست، فقير نيست، فقر است. خداي متعال به من نياز ندارد.
\item
من بدانم، ميخواهيد ببينيد چهکار كنيد وقتي نماز شب ميخواني یکدفعه تو را عُجب نگيرد، تو را غرور نگيرد. ده شب عزاداري كردي، عجب تو را نگيرد. فرموديد بدانيد همين مقدار طاعت شكسته پِكَسته ما توفيق شروع داده است. شعري كه چند شب پيش براي شما خواندم چه بود؟\\
گفت قول بدهيم نماز شب بخوانيم. یکشب بخوانم، گفت خدايا اینهمه گفتيم یا الله، تو یکبار بگو يا بنده. پيك آمد:\\
اینهمه الله تو لبیك ماست\\
اگر توفيق نبود، بنده الآن آنتاليا بودم، شما هم آمريكا بوديد، آنیکی هم ساحل نميدانم مالديو بود، اينجا نبوديم كه. مگر نيستند؟\\
شيعه اميرالمؤمنين (علیه السلام) است، محرم ميآيد، ميرود، نميفهمند. عاشورا ميآيد، ميرود، متوجه نميشود. خب اين توفيق را خدا به ما داده است.
\item
خب پنجم، بدانم طاعت من، عبادت من با يك نگاه ديگر عين قصور و معصيت است. شعر به نظر من مال جناب سعدي است:
\begin{center}
عاصیان از گناه توبه كنند
\hspace*{2.5cm}
عارفان از عبادت استغفار
\end{center}
\\
ما كه جانش را نداريم. مرحوم شيخ انصاري بزرگ فقهاي شيعه كه شايد در فقه و اصول مثل او نداشته باشيم فرمودند، مرجع تقليد است، در زندگینامهاش فرمودند سه بار نمازهاي طول عمرش را قضا كرد. ما نماز صبحمان قضا ميشود زورمان ميآيد قضايش را بخوانيم. سه بار!، اين توجيهش چيست؟\\
شيخ دارد رشد ميكند، دارد تكامل ميكند، حالا چهلساله شده است، ميبيند نه، با معرفتي كه الآن دارد آن نمازها نماز نبود. نمازها را قضا ميكند. حالا هفتادسالش شده است ميبيند با معرفتي كه الآن دارد آن نمازها نماز نبود، حالا قضا ميكند.
\begin{center}
عاصیان از گناه توبه كنند
\hspace*{2.5cm}
عارفان از عبادت استغفار
\end{center}
\\
اين همان است كه ما میگوییم
{\large «حَسَنَاتُ اَلْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ اَلْمُقَرَّبِينَ 13».}
كارهاي خوب ابرار براي مقربين سيئه بهحساب ميآيد.
\item
ششم، طاعت خودمان را با طاعت برتر از خودمان بسنجيم. ميخواهيم طاعتمان را قليل بشماريم، كم بشماريم، راهش اين است مقايسه كنيم. امام سجاد (علیهالسلام)، آقا لقبش چيست؟ \\
سيد الساجدين. لقب ديگر ايشان چيست؟\\
زینالعابدین. لقب ديگر ايشان چيست؟\\
ذوالثفنات. اين را يكم تشريح دهيد، ذوالثفنات، ثفنه يعني پينه، ذوالثفنات يعني حضرت اينقدر سجده ميكردند، پيشاني ايشان پينه ميبست. پينهها را ميچيدند، داخل كيسه ميريختند، باز اینقدر سجده ميكردند، پيشاني پينه ميبست، پينهها را ميچيدند، داخل كيسهاي ميريختند و وصيت كردند اين كيسهاي كه پينههاي پيشاني او است با حضرت دفن شود.\\
خب، اهلبیت (علیهم السلام) ديدند امام سجاد (علیهالسلام) دارد در عبادت خودكشي ميكند، چه كنيم، چه نكنيم، چه كسي ميتواند روي حضرت تأثیرگذار باشد؟\\
رسيدند به فاطمه بنت الحسين (علیهالسلام) خواهر ايشان، خيلي فاطمه را دوست داشت. اطراف فاطمه را گرفتند، گفتند برو جلوي ايشان را بگير، دارد خودش را ميكشد!\\
فاطمه بنت الحسين (سلام الله علیها) خدمت برادر آمد، اين ديالوگ در تاريخ نقل شيعه است به امام سجاد (علیهالسلام) عرضه داشت تو فرزند حسين (علیه السلام) هستي، حسين فرزند فاطمه (سلام الله علیها) است، اهلبیت (علیهم السلام) مغفور هستند؛ چه خبر است؟!، حضرت گفت چه طور؟\\
گفتند
{\large «مِنْ عِبادَتِکَ»،}
كم كن. شب از عبادتت كم كن.\\
امام سجاد (علیهالسلام) كنيزي داشتند، دستور دادند برو در پستو، فلان جاي پستو، فلان كتاب را بياور. کنیز در پستو رفت، كتاب را به امام سجاد (علیهالسلام) داد، كتاب را روي پايشان گذاشتند، شروع كردند ورق زدن، ورق زدند گريه كردند، ورق زدند گريه كردند. فاطمه بنت الحسين (سلام الله علیها) خواهرش فرمودند که آقا چيست؟، چه چيزي را داريد نگاه ميكنيد و گريه ميكنيد؟\\
فرمود: «اين تفصيل عبادات علي بن ابیطالب (علیه السلام) است». بعد فرمودند
{\large «وَ مَن یقدِرُ عَلى عِبادَةِ جَدِّى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ؟ 14».}\\
چه كسي ميتواند مثل علي (علیه السلام) عبادت كند؟\\
ببينيد امام سجاد (علیهالسلام) است، دارد خودش را با برتر از خودش ميسنجد كه عبادتش را كم به حساب بياورد. ما بايد اين كار را كنيم که دائم عباداتمان را كم بهحساب بياوريم. ببينيد شهيد دستغيب چه طوري نماز شب ميخواند. من يك نماز شب ميتوانم مثل شهيد دستغيب بخوانم؟\\
آنوقت شهادتش هم اين ميشود كه بدن صد تكه ميشود، إِرباً إربا ميشود. بارکالله. ببينم مثل مرحوم امام ميتوانم در ماه رمضان هفت دور ختم قران كنم؟\\
\item
آخرين مطلب، بخواهيم عبادتمان را كم بشماريم اين است كه بترسيم كه همين عبادات شكسته پِكسته ممكن است روي هوا برود. پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هر يك سبحانالله كه بگويي، يك نخل خرما براي تو در بهشت كاشته ميشود». اصحاب گفتند پس يا رسولالله ما در بهشت خيلي باغ داريم. فرمود که درست است، صبح تا شب سبحانالله بگويي درخت ميكاري، شب يك آتشي نفرستي همه را بسوزاني. بترسيد از اينكه عبادتتان باد هوا برود. لذا فرمودند که
{\large «ألأمور بِخَواتیمِها»،}
عاقبت، و لذا، و لذا از ما خواستند دائماً دعا كنيم
{\large «اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً».}
خدايا آخر امر ما را به خير كن، عاقبتبخیر شويم. شمر هم اهل جهاد بوده است، هم ايثارگر است، هم جانباز است، كجا؟ \\
زير پرچم اميرالمؤمنين (علیهالسلام) در صفين جنگيده است، جهاد كرده است، زير ولایت علي بن ابیطالب (علیهالسلام) مجروح هم شده است، چشمش آسيب ديده است، اين شمر (لعنت الله علیه) سیدالشهداء (علیه السلام) را كشته است.
{\large «إنَّما ألأمور بِخَواتیمِها».}\\
بگوييم:
{\large «اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً».}
\end{enumerate}
\\
{\large «صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ»}\\
در تهران بزرگي بود، مرحوم آقا شيخ عبدالكريم حقشناس، نفس عجيبي داشت، اهل معرفت بود، بعد از انقلاب ايشان فوت كردند چند سالي است. اهلدل بود، اهل معنا بود، مكاشفاتي داشت، مشاهداتي داشت. ايشان فرمودند من يك اربعين ختم زيارت عاشورا برداشتم، مشغول بودم، به اين ختم زيارت عاشورا هم دلبسته بودم. وسطهاي ختم گرفتاري براي من پيش آمد، اربعين من شكسته شد. اربعين در سير و سلوك مثل نماز است، انسان بايد تلاش كند يا شروع نكند يا شروع كرد شكسته نباشد. ايشان فرمود خيلي ناراحت شدم، خيلي ناراحت شدم، آنقدر ناراحت بودم كه چشمهايم اشکبار شد، بيدار بودم، در حال بيداري، در حال مكاشفه ديدم سيدالشهدا (سلاماللهعلیه) جلو آمدند، عبایی به دوش داشتند، فرمودند: «آقا ميرزا عبدالكريم چه شده است؟».\\
گفتم آقا چله زيارت عاشورا برداشته بودم، شكسته شده بود، خيلی ناراحت هستم، گرفتاري پيش آمد. فرمود: «آقا ميرزا عبدالكريم چرا برای رفع گرفتاري به آيت عظمي عاشورا متوسل نميشوي؟».\\
آيت عظمي يعني نشانه بزرگتر، نشانه بزرگ. به آقا سيدالشهداء (علیه السلام) عرض كردند، خود ايشان داستان را نقل كردند، عرض كردند که آقا آيت عظمي عاشورا كيست؟\\ عبايشان را كنار زدند قنداقه علیاصغر (علیه السلام) را بيرون آورد. گفتند: «چرا به علیاصغر متوسل نميشوي؟».\\
لذا مرحوم حقشناس بعد از آن خيلي به روضه حضرت علیاصغر (علیه السلام) اعتقاد داشت. جای اعتقاد هم دارد، كودك است، چون كودكي است خيليخيلي رقیقالقلب است، خيلي مهربان است، خيلي زود حاجتروا ميكند.\\
خب، سيدالشهداء (علیه السلام) براي جنگ آماده شده است، رفته است، اول شروع كرد دشمن را نصيحت كردن. تعبير مقاتل اين است كه وقتي سيدالشهداء (علیه السلام) شروع كرد حرف زدن،
{\large «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی هل مِن مُعینٍ یُعینُنی».}
وقتي ناله غربت سيدالشهداء (علیه السلام) به خيمهها رسيد، اهل خيمه ضجه زدند، تمام صداي اين 84 زن و بچه بالا رفت، گويا امام حسين (علیهالسلام) برگشتهاند كه سفارش كنند خود را كنترل كنيد، مديريت كنيد، جلوي خيمه آمدند نصايحي كردند، ميخواهند برگردند، دلشان هوا كرد آقازادهشان را ببينند. كساني كه بچه در خانه دارند، ميدانند محبوبترين بچه، كوچكترين بچه است و اين بچه يك خصوصيت ديگر هم دارد، مادر او هم نزد سيدالشهداء (علیه السلام) خيلي محبوب است، سيدالشهداء (علیه السلام) هم نزد حضرت رباب (سلام الله علیها) خيلي محبوب است.\\
براي همين است كه تاريخ نقل كرده است بعد از شهادت سيدالشهداء (علیه السلام) هر روز تا يك سال حضرت رباب (سلام الله علیها) زير آفتاب ميرفت مینشست. یکبار غذاي گرم تناول نكرد، هر چه امام سجاد (علیهالسلام) ميآمدند ميفرمودند جناب رباب كافي است ديگر، فرمود من خودم ديدم پسر پيغمبر (صلی الله علیه و آله) زير آفتاب بود.\\
در مجلس عبيدالله یکدفعه بلند شد سر مقدس اباعبدالله (علیه السلام) را برداشت، به سينه چسباند، بوسيد، شعر خواند، بعدها زينب كبري (سلاماللهعلیها) گفت که رباب اين چهکاري بود كردي در مجلس نامحرم؟ \\
فرمود که تو از دل من خبر نداري، وقتي حسين براي خداحافظي آمد، شما خواهر بودي، در آغوش حسين رفتي، ما همسر بوديم، خجالت كشيديم. اين داغ به دل من مانده بود من یکبار ديگر پسر پيغمبر (صلی الله علیه و آله) را در آغوش بگيرم.\\
حالا جلوي خيمه آمده است، ميداند مادر قدرت ندارد، خواهر را صدا كرد، زینبجان،
{\large «ناوِلُوني عَلِيّاً اِبْني الطِّفْلَ حَتّى اُوَدِّعَهُ»،}
آن بچه خردسال من را بياورم من یکبار ديگر او را ببينم. همه مقاتل اینطوری نوشتند، نوشتند بچه را دست اباعبدالله (علیه السلام) دادند. چه در صورت علیاصغر (علیه السلام) ديدند، اشکهای ايشان جاري شد. آن نامرد بهزانو نشست با تير سه شعبه گلوی او را نشانه گرفت، تعبير اين است
{\large «فذبح الطفل من الاذن الى الاذن 15».}
وقتي امام حسين (علیهالسلام) ديد اين سر بچه، آنقدر مصيبت سنگين است از آسمان به حسين (علیهالسلام) ندا در دادند غصه مخور، فرمود او را مرضعهاي قرار داديم. دستهايش را زير خونهاي علیاصغر (علیهالسلام) گرفت، به آسمان پاشيد، يك قطره به زمين برنگشت. حالا با اين پسري كه سر او از بدن اینطوری ضربه ديده است، چهکار كند؟\\
آرام پشت خيمهها آمد، با غلاف شمشير قبري بكند بچه را دفن كند رباب نبيند، یکمرتبه شنيد
{\large «مهلاً مهلا».}
حسينيها شب جمعه است. چيزي نگذشت اين
{\large «مهلاً مهلا»}
یکبار ديگر تكرار شد. خواهر صدا زد
{\large «مهلاً مهلا يابن زهرا».}
ميخواهم یکبار ديگر تو را ببينم. بعضي نوشتند زیر گلو را بوسيد، الآن زير گلو را بوسيد، چند ساعت بعد در قتلگاه خم شد رگهاي حسين (علیهالسلام) را بوسيد.\\
بوسيدم آنجا را كه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) نبوسيد، زهرا (سلام الله علیها) نبوسيد، حيدر (علیه السلام) نبوسيد، حتي نسيم صحرا نبوسيد.\\
دستت را بالا بياور سه مرتبه بهقصد زيارت، يا حسين، یا حسین، یا حسین (علیه السلام).
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۵، صفحه ۱۶۲.
\item
نهج الفصاحة پاینده، ابوالقاسم ج 1، ص 389.
\item
سوره بقره، آیه 158.
\item
تفسير القمی، جلد ۲، صفحه ۱۶۱.
\item
سوره ذاریات، آیه 56.
\item
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۵، صفحه ۱۶۲.
\item
ذکر یونسیه. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل , جلد ۶، صفحه ۳۰۳.
\item
لأمالي (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۳۷۲.
\item
سوره زمر، آیه 67.
\item
نهج البلاغه، خطبه 193.
\item
نهجالبلاغه، خطبه 193.
\item
سوره فاطر، آیه 15.
\item
النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، جلد ۱، صفحه ۴۷.
\item
ناسخ التواریخ زندگانى امام باقر علیه السلام، جلد 7، ص 98.
\item
موسوعه کربلا، لبیب بیضون، ج2، ص 148.
\end{enumerate}
\end{document}