list_icon_blue

جلسه ششم دهه اول محرم، شرح حدیث جابر

جلسه ۶ از ۱۲
اهل بیت (علیهم‌السلام)
دهه اول محرم
دانشگاه شیراز
چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱
جلسه ششم دهه اول محرم، شرح حدیث جابر
list_icon_blue خلاصه جلسه
امام باقر علیه السلام به جابر فرمودند که جابر برای اینکه بنده سپاسگزار حق باشی، اهل شکر باشی، اگر کسی به تو خوبی کرد در مقابل او شاکر باش، اهل سپاس باش. اگر کسی شکر خلق را به جا نیاورد، شکر خالق را هم به جا نمی‌آورد . «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ، لَمْ يَشْكُرِ الخالق». همچنین مومن نه تنها باید دنبال سپاس باشد، باید دنبال سپاس بزرگ باشد، باید دنبال شکر عظیم باشد، تعبیر این است: «وَ تَخَلَّصْ إِلَى عَظِیمِ الشُّكْرِ». یعنی نعمت‌ها و عبادات کوچک را بزرگ بشمارد.
مکان دانشگاه شیراز
زمان چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱
مناسبت دهه اول محرم
شماره جلسه
جلسه ۶ از ۱۲
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \\ {\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ ألْشَیْطانِ ألْرَّجیم\\ بِسمِ اللهِ ألْرَّحمٰنِ ألْرَّحیم\\ ألْحَمْدُ للّٰهِ ربِّ ألْعالَمین وَ ألْصَّلاة وَ ألْسَلام عَلَي ألْنَيِّرِ اَلْأعْظَم وَ نَتیجَة ألْعالَم\\ هادي ألْسُبُل وَ مُنجي ألبَشَر، سَیِّدَنا وَ مَولانا، حَبیبِ إلهِ ألْعالَمین، ابِاالقاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)».}\\ {\large «وَ عَلیٰ آلِهِ ألطَّیِبینَ ألطاهِرینَ ألمَعصومینَ ألمُکَرَّمین وَ لَعْنُ ألدائِم عَلیٰ أعدائِهِم أجمَعین مِنَ أَلان إِلیٰ قیامِ یَومِ ألدّین».}\\ {\large «يَا جَابِرُ اِسْتَكْثِرْ لِنَفْسِكَ مِنَ اللهِ تَعالی قَلِيلَ الرِّزْقِ تَخَلُّصاً إِلَى الشُّكْرِ وَ اسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِكَ كَثِيرَ الطَّاعَةِ لِلَّهِ إِزْرَاءً عَلَى النَّفْسْ وَ تَعَرُّضاً لِلْعَفْو 1».}\\ ایام حزن و سوگ اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، خداوند ان‌شاءالله نام ما را در لیست اقامه‌کنندگان عزای حسینی ثبت و ضبط بفرماید. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\ امام باقر (علیه السلام) به جابر فرمودند که جابر برو به سمت اینکه بنده سپاسگزار حق باشی، اهل شکر باشی؛ {\large «يَا جَابِرُ اِسْتَكْثِرْ لِنَفْسِكَ مِنَ اللَّهِ تَعالی قَلِيلَ الرِّزْقِ».}\\ اولاً شکر نعمت وجوب عقلی دارد، یعنی اینکه انسان اگر کسی به او خوبی کرد در مقابل او شاکر باشد، اهل سپاس باشد، حکم عقل آدمی است. اختصاص به ما انسان‌ها هم ندارد، در حیوانات هم دیده شده است؛ یعنی در حیوانات هم وقتی شما به حیوانی کمک می‌کنی، علوفه‌ای می‌دهی، او هم می‌فهمد و به گونه‌ای تشکر می‌کند. شاید در بخشی از گیاهان هم دیده شده باشد. مرحوم علامه طباطبایی در شاد آباد تبریز باغ داشتند فرمودند که یک درختی بود بار نمی‌داد، از جلوی این درخت رد شدم، به دستیار فرموده بودند که این درخت پارسال بار نداده است، یادت باشد آن را ببرید. رفتیم داخل باغ کارهایمان را انجام دادیم، برگشتنی آمدیم باز به این درخت که رسیدیم به دستیارم گفتم یادت باشد این درخت را باید ببریم این بار نمی‌دهد و بعد آن سال، این درخت دو بار میوه داد، کَأَنَّ پیغام را دریافت کرد. موارد متعددی گزارش این چنینی در مورد گیاهان هم داریم و به هر حال گیاهان موجودات زنده هستند، شکر نعمت واجب عقلی است.\\ نکته دوم، این شکر در ارتباط با غیر خدا هم مطرح است، بلکه اهل‌بیت (علیهم السلام) فرمودند: «اگر کسی شکر خلق را به جا نیاورد، شکر خالق را هم به جا نمی‌آورد».\\ {\large «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ، لَمْ يَشْكُرِ الخالق 2».}\\ اگر کسی منعم از مخلوق را، (پدر، مادر، استاد، بزرگتر)، شکر آن را به جا نیاورد، او شکر خدای متعال را هم به جا نمی‌آورد.\\ لذا خدای متعال که رضایتش بسیار‌بسیار مهم است، گاه رضایت خود را گره می‌زند به رضایت بعضی از خلق خود. مثلاً این روایت در کلمات اهل‌بیت (علیهم السلام) تکرار شده، {\large «رضی الله رضی الوالدین 3»،} اگر می‌خواهی خدا از تو راضی باشد، باید والدین از تو راضی باشند. نمی‌شود پدر و مادر از تو ناراضی باشند و خداوند متعال از تو راضی باشد.\\ مبغوض‌ترین اعمال در پیش پروردگار شرک است.‌ خداوند متعال هم فرمود: «هر گناهی را می‌آمرزم، شرک را نمی‌آمرزم».\\ {\large «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ 4»،} فرمود شرک را نمی‌آمرزم. شرک خیلی‌خیلی مبغوض است. خیلی خدا از شرک بدش می‌آید. این شرک که این مقدار مبغوض است خداوند می‌فرماید اگر یک پدر و مادری تلاش کردند بچه را مشرک کنند، {\large «وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِالله 5»،} تلاش می‌کند که این پسر، این دختر مشرک شود. فرمود تو پسر و دختر، تو فرزند، حق مشرک شدن نداری، اما حق بی‌احترامی هم به این پدر و مادر کافر نداری.\\ {\large «فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا 6».}\\ سنی از آنها گذشته، افتاده شده اند، مبادا طوری عمل کنید که آنها بفهمند تو از آن‌ها بدت می‌آید و منزجر هستی. پدر و مادر مشرک است، کافر است، دارد تلاش می‌کند بچه را مشرک کند، می‌گوید که وظیفه تو این است که مشرک نشوی، شرک بد است و به خاطر این تلاش آن‌ها، مبادا به آن‌ها بی‌احترامی کنی.\\ استاد ما، مرحوم علامه تهرانی مکرر فرمودند: «در بوسیدن دست پدر نوری است که این نور خاص در سایر عبادات نیست». حالا ایشان اهل سیر و سلوک بوده است و چشمشان باز بود، می‌دیدند و می‌فهمیدند، فرمودند: «در بوسیدن دست پدر نوری است که این نور در سایر عبادات، این سنخ نور وجود ندارد».\\ لذا خدای متعال مکرر و مکرر در قرآن کریم می‌فرماید از من اطاعت کنید, من را بپرستید و {\large «و بالوالدین احسانا 7».} چون {\large «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ الخالق».} اگر کسی شکر مخلوق را به جا نیاورد، نباید توقع داشت که شکر خالق را به جا بیاورد.\\ البته این نکته را باید ادامه دهیم، معنای سپاس از مخلوق این نیست که من کار و خدمت را از او ببینم. یک آیه در قرآن نازل شد، اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) لرزیدند، بعد ها مسلمانان‌ دیگر هم لرزیدند و ترسیدند، واقعاً هم لرزیدن دارد. آیه این است {\large «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ 8»،} معنای آیه روشن است. اکثر مومنان مشرک هستند، شرک خیلی بد است. اکثر مومنین مشرک هستند شرک هم که نجاسات و کثافات است.\\ {\large «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ 9»،} قرآن فرمود مشرک نجس است. می‌آمدند خدمت ائمه (علیهم السلام) و می‌گفتند که این آیه یعنی چه؟\\ {\large «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ»،} اکثر مومنان مشرک هستند، این یعنی چه؟!، مثل چی؟، و مصداق آن چیست؟\\ امام صادق (علیه السلام) فرمود که می‌دانید مصداق آن چیست؟\\ همان که شما در سخنان محاوره ای، روزی، ماهی، سالی چند بار این جمله را تکرار می‌کنید. اگر فلانی نبود ما بدبخت بودیم، اگر فلانی چک ما را پاس نکرده بود ما گوشه زندان بودیم، اگر فلانی آستین بالا نزده بود برای ما زن نگرفته بود ما هنوز مجرد بودیم، خب این شرک است. گفتند آقا پس چه کار کنیم؟!\\ خدمت کرده به ما، ما را سر و سامان داده و به ما شغل داده، دختر ما را شوهر داده، پسر ما را زن داده است و قرض ما را ادا کرده است. فرمود که درست حرف بزنید که مشرک نشوید، حرف درست این است که {\large «لَولا أنَّ اللّه َ مَنَّ عَليَّ بِفلانٍ لَهَلَكت 10»،} اگر خدا (مرجع ضمیر به خدا بر‌می‌گردد)، دل فلانی را رحم نداده بود، اگر خدا فلانی را برنینگیخته بود که دست ما را بگیرد ما بیچاره بودیم. خدای متعال است که افراد را به رحم و مروت می‌کشاند.\\ این آیه تفسیرش این است که در صحبت کردن مواظب باشید و خوبی‌ها را اول و به ذات به خداوند متعال نسبت دهید.\\ نکته سوم: در این روایت فقره ششم، هفتم و بیست و هفتم با هم مرتبط است. از این فقرات سه گانه به دست می‌آید مومن نه تنها باید دنبال سپاس باشد، باید دنبال سپاس بزرگ باشد، شکر عظیم باشد، تعبیر این است: {\large «وَ تَخَلَّصْ إِلَى عَظِیمِ الشُّكْرِ»،} شکر آدمی باید شکر بزرگی باشد.\\ چه کار کنم که شکر من شکر بزرگ باشد؟\\ این را بدانید هر مقدار هم ما شکر الهی را به جا بیاوریم، حق شکر به جا آورده نمی‌شود. بگذارید یک قانون کلی به شما بگویم، این قانون هم در فلسفه مورد تأکید است، هم در عرفان مورد تأکید است، بحث فلسفه عقلی است و روشن است. ما‌سوای خدا محدود است. خدای متعال نامحدود است. نسبت بین محدود و نامحدود، نامحدود است. فاصله بین نامحدود و محدود، نامحدود است. و لذا این فاصله هیچگاه و توسط هیچ‌کس پر نمی‌شود. یعنی چه؟\\ یعنی تاج خلقت رسول الله (صلی الله علیه و آله) است. هیچ‌کس معرفت خدا را به اندازه پیغمبر ما ندارد، هیچ‌کس مثل پیغمبر ما خدا را عبادت نکرده است، هیچ‌کس مثل پیغمبر ما خدا را حمد نکرده است، هیچ‌کس مثل پیغمبر ما خدا را شکر نکرده است، اما، همین پیغمبر نه این‌جا، در بهشت، آن هم نه اول که وارد می‌شود، بعد از میلیاردها سال هنوز آن مقدار جهلی که نسبت به خدا دارد نسبت به آن مقدار علمی که نسبت به خدا دارد، نسبت محدود به نامحدود است.\\ لذا خداوند در قرآن فرموده است: {\large «وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ 11»،} خدا که پایان ندارد، هرچه من به خدا علم پیدا کنم، نسبت علم من به نسبت جهل، نسبت به ذات پروردگار نسبتی است که این فاصله پر نمی‌شود.‌ لذا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مکرر می فرمودند: {\large «لا اُحْصي ثَناءً عَلَيْكَ اَنْتَ كَما اَثْنَيْتَ عَلي نَفْسِكَ 12»،} خدایا من نمی‌توانم آنگونه که تو هستی تو را ستایش کنم. تو خودت از پس ستایش خودت برمی‌آیی.\\ این جمله را باز پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: {\large «ما عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ 13»،} خدایا به مقداری که حق معرفت تو است، تو را نمی‌شناسیم. خود خدای متعال در قرآن فرمود: {\large «وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ 14»،} کسی نمی‌تواند اندازه خدا و حق خدا را به جا بیاورد، چرا؟\\ چون او موجودی است نامحدود، (نامحدود وجودی نه نامحدود محدوده ریاضی و هندسی)، نامحدود وجودی. یک وجود که هیچ حدی ندارد. حالا من می‌خواهم او را مدح کنم، شکر کنم، حمد کنم، هر چقدر هم تلاش کنم باز به اندازه خودم است.\\ این جمله را در دعاها هر سال می‌خوانید {\large «عَلَى أَنَّ ذِكْرِي لَكَ بِقَدْرِي لا بِقَدْرِكَ 15»،} معصوم می‌فرماید: «خدایا تو را شبانه‌روز ستایش کنم به اندازه خودم است، به اندازه تو نیست».\\ با توجه به این نکته، از ما امام باقر (علیه السلام) می‌خواهد به دنبال شکر عظیم باشیم، برای اینکه شکر ما شکر عظیم باشد فرمود سه چیز را رعایت کنید. سپاسی که می‌گذارید، شکری که می‌کنید، در پیشگاه الهی شکر عظیم، سپاس بزرگ به حساب می‌آید، این سه چیز را خدمت عزیزان خودم عرض کنم.\\ به روح مطهر امام باقر (علیه السلام)، امام معارف که ما از محضر عظمت او در این شب‌ها استفاده می‌بریم، هدیه کنیم صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\ اولین کار فرمودند اگر می‌خواهی شکر تو بزرگی باشد، روزی اندکی را که داری زیاد حساب کن. خدای متعال رزاق است و روزی می‌دهد، او می‌داند که چه قدر بدهد، {\large «ان الله یبسط و یقدر»،} خدای متعال است که می‌داند به هر کس چه قدر باید بدهد، چه باید بدهد، چه زمانی بدهد و کجا بدهد. تو رزق قلیل را، روزی اندک را زیاد بشمار. روایات می‌گوید سعی کنید بیشتر نان جو بخورید، کمتر نان گندم بخورید. می‌گوید آقا چرا؟\\ چون نان گندم نسبت به نان جو لطیف‌تر است، خوشمزه‌تر است، بیشتر به انسان می‌چسبد. فرمود گمان ندارم اگر شما همیشه نان گندم بخورید بتوانید از عهده شکر آن بر بیایید.\\ حالا که ماشاءلله پلو و زعفران و مرغ و جوجه و بلدرچین و ماهی. فرمود در خوراک، بخشی از سبد غذایی را نان جو قرار دهید، بلکه بتوانید مقداری از شکر نعمت‌ها را برآورده کنید. اگر می‌خواهی شکر شما، شکر عظیم باشد سعی کنید اگر روزی هم تنگ است، این روزی کم را بزرگ ببینی، بزرگ بدانی. مبادا روزی خدا را اندک بشماری.\\ من فراموش نمی‌کنم مدت اندکی بود ارادت و محبت به استادمان مرحوم علامه طهرانی پیدا کرده بودم، یک بچه طلبه ۱۴، ۱۵ ساله. به ایشان عرض کردیم آقا شما حجره ما هم می‌آیید؟\\ فرمودند: «بله، میرسم خدمتتان». دوستشان داشتیم، استاد ما است، بزرگ ما است و سید اولاد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است، عارف است، کامل است. از حرم امام رضا (علیه السلام) بیرون آمدم، دیدم مرحوم علامه طهرانی آن طرف و از حرم به منزل می‌روند، رفتم خدمتشان سلام کردم، جواب سلام را دادند. گفتم آقا فرمودید یک سری به حجره ما می‌زنید. ‌حجره‌های طلبگی، حجره‌های ساده بی شیله و پیله. گفت: «من می‌آیم خدمتتان».\\ گفتم آقا می‌ترسم مثل گوساله آقازاده باشد (خندیدند).\\ داستان این گوساله این بود که ایشان در بچگی به آقازاده‌شان قول داده بودند که یک گوسفندی برای تو می‌خرم. این آقازاده بزرگ شده بود و زن گرفته بود و بچه‌دار شده بود و هنوز گوسفند خریداری نشده بود. ایشان خندیدند و گفتند: «همین امشب می‌آیم». مدرسه ما سر راه بود. آمدند وارد شدند. آمدند حجره و نشستند. هیچ چیزی در حجره نداشتم، الا مقداری خرما. خرما هم مرغوب نبود، خرمای نامرغوبی بود. همان را در ظرفی ریختم با یک قاشق دادم خدمتشان. خب میوه که نبود، چیز دیگری هم نبود، یک خرما بود و ظرف آن هم، ظرف پلاستیکی. یک ذره خودم خجالت کشیدم. به ایشان عرض کردم که حضرت استاد ببخشید ما همین ناقابل را داشتیم. تا گفتم ناقابل مثل اینکه این عالمِ عارفِ فیلسوفِ فقیهِ نویسندهِ بزرگ انگار برق سه‌فاز به او منتقل کردند، گفتند چه!؟ ( با تندی)\\ نعمت خدا ناقابل می‌شود؟!\\ این چه حرفی بود که شما زدید؟!\\ نعمت پروردگار ناقابل می‌شود؟!\\ خجالت کشیدم. شکر یعنی این. فرمود: {\large «ِستَكثِرْ لِنفسِكَ مِنَ اللّه ِ قليلَ الرِّزقِ»،} روزی کم را زیاد به حساب بیاور، اگر می‌خواهی شکرت در درگاه الهی شکری باشد که خدا بپسندد و بپذیرد، همان روزی کم را هم زیاد ببین، عظیم در نظر بگیر.\\ این روایت را وقتی خود بنده می‌خوانم از ته دل مسرور می‌شوم. فرمود: «هر کس شب سر بر بالین بگذارد، صبح بلند شود، سه چیز داشته باشد، خیال کند خدا بنده‌ای را بیشتر از او دوست دارد و به بنده‌ای بیشتر از او عنایت کرده است، کفران کرده است». همه ما شب می‌خوابیم، صبح بلند می‌شویم، صبح که بلند شدیم اگر سه چیز را داشته باشیم و گمان کنیم که کسی محبوب‌تر نزد خدا از ما است که این سه چیز را به ما داده است، کفران کرده‌ایم.\\ {\large «مَن اَصبَحَ آمِناً فی سَربِهِ 16»،} امنیت. الحمدلله کشور امنی داریم، با اطلاع عرض می‌کنم. جزو یکی از ۵ کشور امن دنیا هستیم، با اینکه اطراف ما افغانستان است، پاکستان است و عراق است، یعنی هرچه منبع اغتشاش است دور ما است. من لبنان بودم، با دوستان حزب الله صحبت می‌کردیم، یکی از مطالبی که روی آن اصرار داشتند، این بود که اسرائیل تا حالا دو مرتبه به لبنان حمله کرده است و هر دو بار هم تا بیروت آمده است. خب کشته است، برده است، جنایت جنسی کرده است، این‌ها می‌گفتند این دو بار حمله اسرائیل برای ما سبک‌تر بود از ( الحرب الداخلیه)، جنگ داخلی. گفتم چرا؟\\ گفتند از خواب بیدار می‌شدیم، شش نفر در محله کشته شده بودند، چه کسی کشته است؟، چرا کشته است؟، برای چه کشته است؟ \\ نمی دانستیم، نمی دانستیم که چه کسی دوست است و چه کسی دشمن!\\ می‌گفتند ما حاضر هستیم ۱۰ بار دیگر اسرائیل به لبنان حمله کند، ما جنگ داخلی نداشته باشیم، امنیت داشته باشیم.\\ فرمود: {\large «آمِناً فی سَربِهِ»،} صبح بیدار می‌شویم، امنیت داریم، زن و بچه امنیت دارند و راحت یک دختر خانم راه می‌افتد از این طرف شهر به آن طرف شهر می‌رود، از آن طرف برود سعدی و حافظ و بچرخد با خیال راحت، کسی نگاه چپ به او نکند، چه نعمتی.\\ دوم، {\large «مُعَافًى فِي بَدَنِه»،} سالم هستی، روی پایت هستی، در بیمارستان روی تخت دراز نکشیده ای و می‌توانی دنبال رزق و روزی و زندگی و فعالیت و نشاط بروی. امنیت داری، سلامت جسمی داری.\\ سوم، فرمود {\large «عِندَهُ قُوتُ يَومِهِ»،} رزق آن روز را داری، ۲ کیلو برنج در خانه‌ات است، پول یک نان را داری، پول خربزه را داری، یک چیزی که بتوانی این شکم را سیر کند داری. فرمود: {\large «آمِناً في سِرْبِهِ، مُعَافَىً في بدندهِ، عِندَهُ قُوتُ يَومِهِ»،} اگر کسی صبح از خواب بیدار شود، این سه چیز را داشته باشد و خیال کند که خدای متعال به کسی نعمتی برتر داده این کفران کرده است. رفیق ما کویت زندگی می‌کند، می‌گفت این شیوخ کویت گاهی وقت‌ها سفره می‌اندازند ۵۰ نوع غذا، ۲۰ نوع دسر، ۳۰ نوشیدنی، سفره عربی، گفت خودش می‌نشیند و نان و سبزی می خورد. چون همه چیز برای او ضرر دارد، قند دارد، اوره دارد. یعنی تمام بدن مریضی است. خب این ثروت به چه درد خورد؟!\\ رفیق من می‌گفت ما آنجا یک بزرگی داریم و او در بیمارستان یک اتاق خصوصی دارد، با تمام تجهیزات اتاق برای او است. می‌گفت گاهی وقت ها در هر سال یکی، دو بار که نمی‌تواند به نان و سبزی و نان و شلغم اکتفا کند، می‌نشیند سر سفره می‌خورد، قبلش زنگ می‌زند به رئیس بیمارستان. می گوید که من نیم ساعت بعد آمبولانس می‌آید و می‌گوید در خدمت شما هستم. خب این چه زندگی کردن است؟!\\ فرمود اگر می‌خواهی شکر تو، شکر بزرگی باشد فرمود که روزی کم خدا را زیاد بشمار. دوم، اگر می‌خواهی شکر تو، شکر بزرگی باشد بیا طاعت و بندگی زیاد خودت را اندک بشمار. {\large «اِستَقلِلْ مِن نَفسِكَ كَثيرَ الطّاعَةِ»،} ۱۰ شب آمده‌ای، چند ساعت مسجد نشستی، لباس سیاه پوشیده‌ای، منبر گوش کرده‌ای، اشک ریخته‌ای، سینه زده‌ای، شب آخر بگو یا اباعبدالله (علیه السلام) ما کاری نکرده‌ایم، مولای ما کاری نکردیم، طاعت خودت را قلیل بشمار. مستحب است انسان وقتی یک کار عظیمی از عبادات می‌کند، من در حج به حاجی یاد دادم اواخر عملیات حج گفتم دستت را بگیر بالا و مرتب این ذکر را بگو: {\large «اللهم تقبل منا هذا القلیل»،} خدایا این عمل کوچک را از ما قبول کن.\\ زینب کبری (سلام الله علیها) جنازه تکه‌تکه شده اباعبدالله (علیه السلام) را بالا گرفت و فرمود: {\large «اللّهمّ تقبّل منّا هذا قليل القربان 17»،} خدایا این قربانی را از ما بگیر. کاری نکرده ایم، این را از ما قبول کن. خدا دوست دارد، خدا دوست دارد انسان عمل زیاد خودش را کم ببیند. اگر این روایت را محدثین ما نقل نکرده بودند آدم جرات نمی‌کرد مطرح کند، ولی در کتب روایی ما آمده است. مکرر از امیرالمومنین (علیه السلام) پرسیدند که آقا چه قدر نماز می‌خوانید؟!\\ خیلی از شب‌ها حضرت هزار رکعت نماز می خواندند، نخلستانی داشتند، ۵۰۰ تا نخل داشت، در کنار هر نخل دو رکعت نماز می‌خواند، می‌شد هزار رکعت. هر شب نبوده، اما خیلی از شب‌ها بوده است. گاهی به حضرت می‌فرمودند که چقدر صدقه می‌دهی؟!\\ متن تاریخ است که امیرالمومنین (علیه السلام) از کد یمین و عرق جبین آن‌قدر کار کرد، هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. یکی از این بنده‌ها میثم تمار است، میثم آزاد شده دست امیرالمومنین (علیه السلام) بود.\\ جواب امیرالمومنین (علیه السلام) چه بود؟\\ همیشه جواب حضرت دو کلمه بود,، نسبت به نمازها می‌فرمودند: «اگر یقین داشتم دو رکعت پذیرفته شده دیگر نمی‌خواندم»، نسبت به صدقات: «اگر یقین داشتم دو درهم پذیرفته شده دیگر صدقه نمی‌دادم». این را می‌گوییم سیستم خوف و رجا، سیستم بیم و امید. این سیستم است که پرورش می‌دهد، یعنی انسان تا یوم الارض نمی‌داند که چه کاره است، این روایت شیرین است {\large «الغِنى و الفَقرُ بعدَ العَرضِ علَى الله»،} اینکه چه کسی دستش پر است و چه کسی دستش خالی است، مربوط به مقام عرض است. و لذا علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) این جمله را یک بار بیشتر نفرمود، وقتی ضربت خورد فرق شکافت، وقتی وعده پیغمبر (صلی الله علیه و آله) محقق شد که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) وعده داده بود که علی سرت که شکافته می شود {\large «فی سلامة من دینک»،} دینت سالم است. امضای آخر می‌آید، امضای آخر که آمد اینجا علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) فرمود: {\large «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه 18»،} فرق که شکافته شد، قبلاً هم پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خبر داده بود وقتی فرق شکافته می‌شود دینت سالم است.\\ امام باقر (علیه السلام) به جابر فرمود: {\large «اِستَقلِلْ مِن نَفسِكَ كَثيرَ الطّاعَةِ»،} طاعات و عبادات را زیاد حساب نیاور، بگو خدایا ما کاری نکردیم.\\ سوم، فرمود: «دائماً از زبان نعمت‌ها در ترس و هراس باش»، عبارت این است: {\large «وَ اِسْتَجْلِبْ زِيَادَةَ اَلنِّعَمِ بِعَظِيمِ اَلشُّكْرِ وَ اَلتَّوَسُّلِ إِلَى عَظِيمِ اَلشُّكْرِ بِخَوْفِ زَوَالِ اَلنِّعَمِ»،} اگر می‌خواهی سپاس تو، سپاس بزرگی باشد، دائماً دغدغه‌مند باش، دغدغه چه؟\\ مبادا حسین (علیه السلام) را از تو بگیرند، مبادا این لباس مشکی را از تو بگیرند، مبادا مسجد و نماز را از تو بگیرند، مبادا دینت از تو گرفته شود.\\ خدا رحمت کند استاد بزرگ شما شیرازی‌ها را، آیت الله دستغیب را، استادی دارند در عرفان مرحوم حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی، قبرش قم، مرقد مطهر علی بن جعفر (علیه السلام) است، رفتید قم می‌ارزد بروید علی بن جعفر (علیه السلام) را زیارت کنید، مرحوم آیت الله انصاری را هم زیارت کنید. مرحوم آیت الله انصاری فرمودند که من در دوران طلبگی رفیقی داشتم، طلبه خوش‌ذهن و خوش‌استعداد، درس خوان، اهل عبادت و نماز شب. خب دست روزگار چرخید و ما از هم جدا شدیم و دور افتادیم، من آمدم همدان و دیگر خبری از او نداشتم. مدتی گذشت، آمده بودم قم، قم که آمدم گفتم بروم رفیقم را پیدا کنم و یک سری به او بزنم. پرسان‌پرسان محله را پیدا کردم، کوچه را پیدا کردم، خانه را پیدا کردم، ماه رمضان بود نزدیک ظهر بود، در زدم، خودش آمد، در را باز کرد، وارد شدم، دیدم سفره غذا پهن است و غذا می‌خورد. به او گفتم جناب شیخ شما مریض احوال هستید؟\\ گفت: «نه سالم هستم». گفتم که جناب شیخ شما سفر بودید و امروز از سفر رسیدید؟\\ گفت: «نه مسافرت نبودم». گفتم چرا روزه می‌خورید؟\\ گفت: «آقا شیخ جواد، آب که از سر گذشت چه یک نی، چه صد نی، من روزه بگیرم یا نگیرم تفاوتی ندارد، جای من ته ته جهنم است». خیلی عجیب بود برای من.\\ خب می دانید خود این منطق بدترین منطق است. چون ما گناهی در قرآن بالاتر از یأس از رحمت الهی نداریم، یعنی یک ترازو بگذاریم در یک طرف زنا، شرک، کفر و هر چیز گناه است بریزیم و در یک کفه دیگری یأس از رحمت خدا را بگذاریم این کفه بالا می‌رود و آن کف پایین می‌آید.\\ {\large «قَالَ وَمَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ 19»،} یأس از رحمت الهی بدترین گناه است و سر آن هم مشخص است، به مجرد اینکه من از رحمت الهی مأیوس شدم، تبدیل به یک سنگ می‌شوم، تبدیل به یک جماد می‌شوم، هیچ تلاشی نمی‌کنم، هیچ حرکتی از من سر نمی‌زند، یعنی زنده‌ای هستم که از زنده بودن مرده‌ام، نیستم، نابود هستم. مرحوم انصاری فرمودند که این حال شما که خوب نیست، یأس از رحمت الهی که خوب نیست، ولی مگر شما چه کرده‌اید که ته ته جهنم جایتان است؟\\ گفته بود حاج شیخ شما می‌دانید که من طلبه خوش ذهنی بودم، خوب درس می‌خواندم،خوب عبادت می‌کردم، اما مبتلا شدم. یکی از موارد را به شما می‌گویم. من رفتم به سمت علوم غریبه، در علم تسخیر ماهر شدم، طوایفی از جنیان را تسخیر کردم و با آن‌ها کار انجام می‌دادم، یکی از کارهایی که من با جنیان مسخر انجام می‌دادم این بود که چند مورد وقتی عروسی برگزار می‌شد و عروس را می‌خواستند به خانه بخت ببرند، من موکلی داشتم، جنیان را می‌فرستادم و آن دختر بیچاره را می‌دزدیدند برای من می‌آوردند، من آن‌ها را بی آبرو می‌کردم. جای من کجاست؟!\\ خدا نکند انسان به عمل خودش مغرور شود. به عبادت خودش مغرور شود. نمونه‌های آن جلوی چشم من راه می‌رود، در این انقلاب بعضی‌ها همراه امام در پرواز تاریخی از پاریس به ایران آمدند، مدتی بعد اعدام شدند، بعضی‌ها را در حوزه‌ها داریم الآن حاشیه بر افسار ملاصدرا دارند، به جرم همجنس‌بازی در نظام اعدام شدند.\\ فرمود: {\large «اِستَقلِلْ مِن نَفسِكَ كَثيرَ الطّاعَةِ»،} طاعت را هر چقدر هم زیاد باشد کم بشمار. بگو خدایا کاری نکردم، اگر کاری کردیم تو توفیق دادی. اگر عبادت شکسته داشتیم تو توفیق دادی و کاری از ما سر نزده است.\\ این بحث ناتمام ماند.\\ {\large «صلی الله علیک یا اباعبدالله، یا اهل بیت النبوه»}\\ شب، شب قاسم بن الحسن (علیه السلام)، ما میهمان امام مجتبی (علیه السلام) هستیم، کریم اهل‌بیت (علیهم السلام).\\ انسان وقتی بررسی می‌کند مصائب سیدالشهداء (علیه السلام) در روز عاشورا را، هر کدام را به یک صفتی می‌تواند متصف کند، شاید بتوانیم بگوییم سوزناک‌ترین مصیبتی که بر سیدالشهداء (سلام الله علیه) وارد شده، مصیبت حضرت قاسم (سلام الله علیه) است. سر آن هم این است، من در هیچ یک از مصیبت‌های کربلا ندیدم که وقتی امام حسین (علیه السلام) می‌خواهد به کسی اجازه میدان بدهد، آن‌قدر این اجازه دادن سنگین است که حضرت بیهوش و مدهوش شود، از حال برود، این را فقط در جریان حضرت قاسم (علیه السلام) داریم. شب است، نشسته است، امام حسین (علیه السلام) سخنرانی کرده است، برای اینکه این‌ها دلشان قرص شود و بروند فرمود: «بیعتم را برداشتم». باز برای اینکه دلشان بیشتر قرص شود فرمود: «وقتی می‌روید، هر کسی که می‌رود، دست یکی از اهل‌بیت من را هم بگیرد و ببرد». «فَاِنَّ الْقَوْم اِنَّما یَطْلُبُونَنی»، این‌ها دنبال من هستند. رأس هرم را کار دارند. دست زن و بچه من را هم بگیرید و در تاریکی شب بگریزید.\\ خب داستان را شنیده‌ایم، عباس، زهیر، مسلم حبیب، همه سخن گفتند، چه سخنانی، هیچ‌کس نرفت. چراغ‌ها را روشن کردند. امام حسین (علیه السلام) دو‌مرتبه اتمام حجت کرد، فرمود: «اگر نروید همه کشته می‌شوید. جنگ است». تا فرمودند همه کشته می‌شویم، این آقازاده که آخر جلسه نشسته است، چون سنش کم است، شک کرد که آیا او را هم شامل می‌شود یا نه. طبق برخی از نقل‌ها دستش را بالا آورد فرمود: {\large «عمی، أأنا»،} من هم کشته می‌شوم؟\\ جمله مشهور این‌جا است که امام حسین (علیه السلام) فرمود: «قتل و مرگ در نظر تو چگونه است؟». جمله مشهور قاسم: {\large «احلی من العسل»،} ماشاءلله به این تربیت. این‌هایی که در خان طومان سوریه سرشان از تنشان جدا شد. شب یکشنبه این‌جا سردار را می آورند، این‌طور بوده است. از قاسم (علیه السلام) درس گرفتند، {\large «احلی من العسل».}\\ فرمود: «بله قاسم‌جان شهید می‌شوی، نه تو شهید می‌شوی، عبدالله رضیع هم شهید می‌شود». (عبدالله رضیع یعنی علی اصغر)، تا این جمله را سیدالشهداء (علیه السلام) فرمودند، قاسم (علیه السلام) تند و تیز نشست و جمله‌ای گفت. یعنی عمو‌جان، یعنی دشمن به خیمه‌ها حمله ور می‌شود؟\\ امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «من می‌آیم در خیمه‌ها علی را در بغل می‌گیرم، آن‌جا کار علی ساخته می شود». خب، شب عمرش را گرفته، روز شده است. بعد از علی اکبر (علیه السلام)، نفر دوم آمده خدمت اباعبدالله، امام حسین (علیه السلام) آغوش باز کرده و قاسم (علیه السلام) آمد در آغوش سیدالشهداء (علیه السلام). تعبیر مقاتل این است: {\large «يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما»،} آن‌قدر هر دو گریستند که افتادند و بی‌حال شدند و مدهوش شدند. برخاستند، امام حسین (علیه السلام) می‌خواهد اذن دهد. تعجب است، دیشب اذن داده و امشب تأمل می‌کند، اذن ندادند، همه مقاتل نوشتند که افتاد روی پاهایش، آن‌قدر گریه کرد، خدایا می‌شود هنگامی که می‌خواهیم از دنیا برویم صورتمان روی پای اربابمان باشد، اجازه را گرفتند، حضرت فرمودند: «لباس مناسب بپوش». آمده در خیمه، هیچ زره‌ای هم قد او نیست، هیچ کلاه‌خودی اندازه او نیست، آن‌قدر عجله دارد، شمشیر را گرفته، بند کفشش باز بود، آمد و شروع کرد، {\large «إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحسنِ».}\\ خودش را با شیر جمل معرفی می‌کند. پسر حسن (علیه السلام) هستم. تاریخ نوشته ۱۳ سالش است، ۳۵ نفر را به درک واصل کرد. تا بالاخره ملعون قسم خورد که داغ او را بر جگر عمویش می‌گذارم، با شمشیر به سر او زد، سیدالشهداء (علیه السلام) ایستاده دم در خیمه، افسار اسب را گرفته و آمده و نگاه می‌کند که چه اتفاقی می‌افتد. یک دفعه صدای قاسم (علیه السلام) بلند شد. دوان‌دوان آمد، سر قاسم (علیه السلام) را به دامن گرفت و دو جمله گفت، شدت مصیبت روشن می‌شود، فرمود که بر عموی تو سخت است که صدایش کنی نتواند جوابت را بدهد یا اگر جوابت را بدهد، این جواب مفید به حال تو نباشد، خیلی برای عمو سخت است، امانت امام مجتبی (علیه السلام) را به دست سیدالشهداء (علیه السلام)، خیلی امام حسین (علیه السلام) در این زمینه اذیت شد. راوی می‌گوید دیدم جنازه قاسم (علیه السلام) را به سینه چسباند و کشان‌کشان او را کنار آورد.\\ قصد زیارت کن سه مرتبه بگو یا حسین (علیه السلام).\\ \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 75، ص 163. \item حر عاملی، وسایل الشیعه، ح 21638. \item حسین نوری، مستدرک الوسایل، ج 2، ص 627. \item سوره نساء، آیه 48 \item سوره لقمان، آیه 15 \item سوره اسراء، آیه 23 \item سوره نساء، آیه 36 \item سوره یوسف، آیه 106 \item سوره توبه، آیه 28 \item .تفسير العياشي: 2/200/96 \item سوره ق، آیه 35 ‌\item مجلسی، بحار الأنوار ؛ ج 68 , ص 23. \item بحار الأنوار ، ج 68، ص 23. \item سوره زمر، آیه 67 \item مناجات سیزدهم خمس عشر، صحیفه سجادیه \item بحارالانوار، ج 69، ص 69. \item شهادت نامه امام حسين عليه السّلام نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد جلد : 1 صفحه : 59 \item سید رضی، خصائص الأئمة، ۱۴۰۶ق، ص۶۳. \item سوره حجر، آیه 56 \end{enumerate} \end{document}