\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\\
{\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ ألْشَیْطانِ ألْرَّجیم\\
بِسمِ اللهِ ألْرَّحمٰنِ ألْرَّحیم\\
ألْحَمْدُ للّٰهِ ربِّ ألْعالَمین وَ ألْصَّلاة وَ ألْسَلام عَلَي ألْنَيِّرِ اَلْأعْظَم وَ نَتیجَة ألْعالَم\\ هادي ألْسُبُل وَ مُنجي ألبَشَر، سَیِّدَنا وَ مَولانا، حَبیبِ إلهِ ألْعالَمین، ابِاالقاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)».}\\
{\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\
{\large «وَ عَلیٰ آلِهِ ألطَّیِبینَ ألطاهِرینَ ألمَعصومینَ ألمُکَرَّمین وَ لَعْنُ ألدائِم عَلیٰ أعدائِهِم أجمَعین مِنَ أَلان إِلیٰ قیامِ یَومِ ألدّین».}\\
{\large «وَ تَزَیَّنْ لِلَّهِ ِعَزَّ و جلَّ بِالصِّدْقِ فِی الْأَعْمَالِ 1».}\\
شب پنجم محرم الحرام، انشاءالله به زودی زائر مراقد پنج تن آل عبا (علیهم السلام) بوده باشید به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\
چون فضا آزاد است، اصلاً صدا انعکاس ندارد، صلواتهایتان را محمدی ختم کنید. سبک زندگی صحیح اسلامی را در سفارشات امام باقر (علیه السلام) به صاحب سرشان جناب جابربن یزید جعفی را بررسی میکردیم فرمود:
{\large «وَ تَزَیَّنْ لِلَّهِ بِالصِّدْقِ فِی الْأَعْمَالِ تَزَيَّنْ 2»}،
جناب جابر با کردار صادقانه خود، خودت را برای خدای متعال بیارای، آراسته کن، اولین نکته آن است که در دین ما آراستگی، زیبایی، جمال محبوب است. روایت این است:
{\large «إنّ اللهَ جميلٌ يُحِبُّ الجَمالَ 3»،}
خدا خودش زیباست، زیبایی را هم دوست دارد. به تعبیر شهید مطهری ما مفهوم زیبایی را خوب میفهمیم اما خیلی علت زیبایی را تفسیری از آن نداریم، به این خانم زیبا میگوییم، به آن دختر خانم زشت میگوییم، به این ساختمان زیبا میگوییم، به آن ساختمان زشت میگوییم، چرا؟\\
چون این ابرویش کمانی است، چرا ابروی کمانی باید معیار زیبایی باشد؟\\
این چشمش درشت است، چرا چشم درشت باید معیار زیبایی باشد؟ \\
نمیدانیم، خیلی از اینکه چرا ما اموری را زیبا به حساب میآوریم و اموری را زشت از علت آن دست پری نداریم، آگاهی چندانی نداریم ولی این را میدانیم که اموری در نظر ما زیبا هست، صداهایی زیبا هست
{\large «إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ 4»،}
صدای الاغ زیبا نیست، صدای طوطی زیبا هست، زیبایی را دوست داریم، خدا هم دوست دارد. این یک نکته (که بیان شد). نکته دوم اینکه زیباترین زیبایان خدا هست، از خدای زیبا جز زیبا نتراویده یعنی چه؟\\
یعنی دو تا آیه را در قرآن کنار هم میگذاریم، میفهمیم اگر ما چیزی را زشت میبینیم، چشم ما مشکل دارد. آیه اول
{\large «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ 5»،}
همه چیز را خدا آفریده ، آیه دوم
{\large «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ 6»،}
هر چیزی خدا آفریده، زیبا آفریده است. اصلاً معنا ندارد خدای متعال زشت بیافریند، عملاً زشتیها در نسبتها به ذهن ما جلوه میکند، وگرنه با یک نگاه اطلاقی میشود به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست. با یک نگاه اطلاقی می شود
\begin{center}
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
\hspace*{2.5cm}
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
\end{center}
\\
شعر اول مال جناب سعدی، شعر دوم مال جناب حافظ (است). در پرانتز عرض کنم، ما در این آب و گل شیراز ماندیم، ماندیم، واقعاً ماندیم. یعنی چه چیزی این خاک تربیت میکند، نمیدانم. اولین فیلسوف عالم مال اینجا هست، جناب ملاصدرا، اولین ادیب همه زبانهای دنیا یعنی جناب سعدی مال اینجا هست، بالاترین شاعر در میان همه شعرای عالم، جناب حافظ مال اینجا هست، بزرگترین ادیب زمان عرب جناب سیبوِیه، شما میگویید سیبوُیه مال اینجا هست. حالا شیراز قدیم اینطوری بود، الان چه تغییری میدهد، نمیدانم. خدا رحمت کند آیت الله نجابت را فرموده بودند فضای شیراز، فضای سبکی است، خاک شیراز، خاک سبکی است، سبک روح، سبکبال و این به خاطر دو عامل امامزادگانی که در این شهر دفن هستند و عرفایی که در این شهر دفن هستند (میباشد)، درست هست؟\\
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست. عالم زیبا است. خب، خدای زیبا کسی را آفریده، امام باقر (علیه السلام) به جابر فرمود که جابر، خدا دوست دارد تو خودت را برای او زیبا کنی، مومن باید آراسته باشد هم در ظاهر انسان باید آراسته باشد
{\large «خُذو ا زینَتَکُم عِندَ کُلِّ مَسجِدِ 7»،}
می خواهی بروی با خدا عبادت کنی، آراسته باش. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دم در یک ظرف آب گذاشته بود، وقتی میخواست از خانه بیرون بیاید، میآمد در این آب نگاه میکرد، عمامهاش را مرتب میکرد، محاسنش را شانه میکرد، موهایش را مرتب میکرد، یکیدو بار عایشه به حضرت گفت که آقا شما هم؟\\
آقا فرمودند که مومن باید آراسته باشد، خدا از مومن پلشت ژولیده به هم ریخته (بدش میآید)، هیچ امام و پیغمبری اینطوری زندگی نکرده، خب در کنار این آراستگی ظاهری این را هم عرض بکنم، خانمها اشتباه نگیرند، آراسته بودن معنایش برای نامحرم آرایش کردن و تیپ زدن نیست، آن گناه است. آقایان هم اشتباه نگیرند، میبینی این قدر بازو کلفت کرده، رفته بدنسازی، حالا آستین حلقهای میپوشد در کوچه و بازار راه میافتد، دختر مردم را به گناه میکشد. پیرمرد هم باید پوشش داشته باشد، بگذریم. در کنار این آراستگی ظاهری، مومن باید آراستگی باطنی داشته باشد. امام باقر (علیه السلام) فرمودند که آراستگی باطنی در برابر خدای متعال، فقط و فقط و فقط به صدق در اعمال است. عبارت را یک بار دیگر بخوانم، اهل علم در جلسه عربی آن را میفهمند
{\large «وَ تَزَیَّنْ ِ لِلَّهِ عَزَّ و جلَّ»،}
خودت را برای خدا بیارای، آرایش کن، آراسته کن به چه چیزی؟\\
{\large «بِالصِّدقِ فِي الأعمالِ»،}
در اعمال، به عبارت دیگر آن عمل خالص میشود، اگر میخواهی پیش خدا آراسته باشی باید در زندگی اهل عمل خالص باشی. ببینید، حالا یک ذره بحث را علمیتر کنیم چه اشکالی دارد؟\\ بنده که این جا نشستم، شما که این جا نشستید، هویت ما چه چیزی هست؟\\
حقیقت ما چه چیزی هست؟\\
یعنی من فرقی با سنگ دارم؟\\
فرقی با درخت دارم؟\\
فرقی با سایر حیوانات دارم؟\\
آن فصل مقوم من، آن چیزی که من را انسان کرده، خلیفه الله کرده، آن چیزی که من تاج گل سر سبد خلقت شدم، آن چیزی که من را در صدر نشانده، چیزی نیست جز علم.
{\large «الانسان، حیوان الناطق»،}
نطق یعنی ادراک کلیات علم، دانش، قدرت تفکر، قدرت تحلیل، خب دیگر چه چیزی؟\\
عمل، علم و عمل، علم به اضافه عمل هویت من را میسازد. قدرت خدا، این جمله امیرالمومنین (علیه السلام) از معجزات گفتاری علی بن ابیطالب (علیه السلام) است، از معجزات گفتاری است یعنی قبل از اینکه در سده هزار هجری ملاصدرای شیرازی بتواند اتحاد علم و عالم و معلوم را اثبات کند، علی بن ابیطالب (علیه السلام) در یک جمله این بحث فلسفی را به کرسی نشاند و فرمود:
{\large «كُلُّ وِعاءٍ يَضيقُ بِما جُعِلَ فيهِ إلاّ وِعاءَ العِلمِ فَإنَّهُ يَتَّسِعُ 8».}\\
هر ظرفی شما هر چیزی در آن بریزی پر میشود، مدام پرتر میشود، مدام پرتر میشود. بالاخره اقیانوس آرام هم پر میشود، دریای مدیترانه هم پر میشود، یک ظرف در عالم داریم که هر چیز در آن بریزیم بزرگتر میشود، هیچگاه هم پر نمیشود و آن ظرف علم است، هر چیز در آن بریزی مدام بزرگتر میشود. لذا استاد ما حضرت آقای جوادی (حفظه الله) تاکید داشتند، گفتند که بعضی از واژهها را باید خدا حافظی کنیم، دور بگذاریم، در سطل آشغال بریزیم چون واژهها، واژههای خلاف حقیقت است. میگوید که فلانی فارغالتحصیل شد، یعنی چه؟ \\
یعنی که دیگر از دانشآموزی فارغ شد؟\\
از تحصیل علم فارغ شد؟\\
این واژه، واژه ناهنجاری است، هنجار آن چه چیزی است؟\\
جناب شاعر بزرگ ایرانی چه چیزی گفت؟\\
زگهواره تا گور دانش بجوی، زگهواره تاگور دانش بجوی پس فارغالتحصیل نداریم. ابنسینا گفت: «اگر یک روزی انسان به یک جایی میرسید که احساس کرد از آموختن سیر شده، برود در بیابان یک قبر بکند، خودش را در آن بیندازد بگوید که روی من را خاک بریزید، تمام شد، این مرد». انسان به دانش زنده است، علم و عمل انسانساز هستند، خب امام باقر (علیه السلام) فرمود که عملی ارزش دارد که به خدا برسد، عملی به خدا میرسد و تو را میآراید که خالص باشد. چقدر تعبیر شیرین است
{\large «وَ تَزَیَّنْ ِ لِلَّهِ عَزَّ و جلَّ بِالصِّدقِ فِي الأعمال 9».}
تعبیرم این است، خدای عزوجل هم عزیز است، هم نفوذ ناپذیر است، هم جلیل است و بلندمرتبه است. اگر بخواهی به خدای عزیز جلیل برسی، باید اهل صدق در عمل باشی، صدق در عمل یعنی عمل خالص. این روایت را از سیده النساء (سلام الله علیها) همه نقل کردند، روایت خیلی شیرین است:
{\large «مَنْ أصْعَدَ إلی اللّهِ خالِصَ عَمَلِه، أهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ أفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ 10».}\\
میگوید که آی مردم، شیعیان فاطمه (سلام الله علیها)، شیعیان سیده النساء، شیعیان امابیها، بیایید با خدا یک معامله بکنیم از اول بلوغ تا وقتی میخواهیم بمیریم، می خواهی به چه کنم، چه کنم، دچار نشوی، میخواهی مدام مشکل تشخیص وظیفه که بسیار مهمتر از انجام وظیفه است گریبان گیر شما نشود؟\\
بیا با خدا یک معامله کن، معامله این است این قدرت را، این مهارت را داشته باش عمل خالصت را بالا بفرست. اگر توانستی عمل خالصت را بالا بفرستی، خدا بالاترین مصلحت تو را همیشه روزی شما میکند، عمل خالصت را بالا بفرست؛ بالاترین مصلحت روزی تو میشود. پدرش هست، چشمهایش دارد کور میشود، این پدر هم دختر دارد هم پسر دارد اما به یک پسر دلبسته است، به یک پسر مأنوس است، حالا این پسر قم رفته تدریسی و فقهی و اصولی و درس سطحی و یواشیواش درس خارجی و مرجعیتی و تمام آمال و آرزوهای آیندهاش این است که قم بماند، پلهپله رشد کند، آیت الله بروجردی بشود. پدر بر زبان نمیآورد ولی میلش این است که این پسر به مشهد برگردد، عصای دست او بشود. داستان مال مقام معظم رهبری است، من آمدم تهران رفتم پیش یک طلبه اهل دلی به ایشان گفتم که آقا من چه کار کنم؟\\
بابای من دوست دارد من کنار دستش بروم، چشمهایش ضعیف شده، عمل ناجح نبوده، با من مانوس است من هم همه آینده خودم را در قم میبینم.\\
یک جمله گفت، آی مردم، با عالم دین مأنوس باشید، با اهل دل مأنوس باشید، اهل مشورت باشید، مشورت بگیرید، ضرر نمیکنید.\\
حضرت آقا فرمودند که این طلبه اهل دل که اسم ایشان را هم نمیبرند به من فرمودند که آقای آقا سید علی، خدایی که در قم هست، در مشهد هم هست. تو وظیفهات را انجام بده، پدر به تو محتاج هست، از همه آیندهاش گذر میکند، مشهد میآید، میشود حضرت آقایی که صدها میلیون دلداده او هستند، بارک الله. فرمود فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، تو عمل خالص بالا بفرست، مصلحت تو چیست؟\\
او برای شما تعیین میکند. امام باقر (علیه السلام) به جابر فرمود که جابر، اگر میخواهی در پیشگاه الهی آراسته باشی
{\large «تَزَیَّنْ ِ لِلَّهِ عَزَّ و جلَّ بِالصِّدقِ فِي الأعمالِ».}\\
مقابل اخلاص چه هست آقا؟\\
کفر و شرک و ریا، کفر و شرک و ریا جایش ته جهنم است
{\large «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ 11».}\\
انسان وقتی مخلص است یعنی یک مومن موحد بااخلاص است، کافر، مومن نیست، منافق، مومن نیست. آدم اهل ریا، آدمی که اهل صومعه است، آدمی که دنبال دیده شدن (در چشم) دیگران است، این نه خودش رشد میکند، نه عملش رشد میکند.
{\large «إِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ 12».}\\
قرآن میفرماید که خدا پاک است، پاک، به سمتش بالا میرویم. از ائمه (علیهم السلام) پرسیدند که نماز ما چقدر بالا میرود؟\\
گفتند که در حقیقت نماز حضور قلب است، دهدرصد حضور قلب داری، دهدرصدش بالا میرود، بیستدرصد حضور قلب داری، بیستدرصد بالا میرود. حالا اگر ریا کردی،
{\large «یُرَاوِنَ النَّاس 13»،}
برای ریا نماز میخواند، خب این نماز به سرت زده میشود. کفر، شرک، ریا، نجاست است، بد است. (نباید) این حرف را من به این صراحت بزنم ولی چارهای نیست، اگر قرآن نگفته بود من هم نمیگفتم، دیگر از قرآن که دیگر ما مودبتر نداریم، قرآن میفرماید که انسان گل سرسبد عالم است
{\large «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ 14».}\\
همین انسان اگر به ریا، به شرک مبتلا شد، آرامآرام میرود به جایی میرسد که از او موجودی نجستر وجود ندارد. قدرت خدا، فاصله را میبینی؟\\
انسانی که میتواند سلمان باشد به جایی میرسد
{\large «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ 15»،}
دست تر به این آقا زدی باید دستت را بشویی. اگر بخواهیم پاک باشیم، اگر بخواهیم برای خدا، خداآرایی کنیم، امام باقر (علیه السلام) فرمود که باید اهل صدق در عمل باشی، صدق در عمل یعنی اخلاص. این نکته را عرض کنم، این بحث را ببندم، صدق در گفتار بخشی از صدق در اعمال هست. یک جملهای اهل بیت (علیهم السلام) به ما یاد دادند، میدانید دست ما خیلی کار نمیکند، خیلی از وقتها گوش ما خیلی کار نمیکند اما این زبان مدام وراجی میکند، مدام وراجی میکند. اهلبیت (علیهم السلام) فرمودند که اگر انسان یک نکته را بداند خموش میشود، این نکته چه هست؟\\
{\large «اِنَّمَا کَلَامُکَ مِن عَمَلِک»،}
حرف تو بخشی از عملکرد توست، یعنی یک لفظش، یک حرفش هدر نمیرود.
{\large «ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ 16»،}
هر کلامی گه گفته میشود، نوشته میشود. تمام آنچه که شما در طول عمر گفتید ضبط شده، ثبت شده، در نامه عمل میبینید
{\large «ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ».}
حالا اگر میخواهیم عمل صادق داشته باشیم، بخشی از آن قول صادق است. باید انسان راست بگوید و دروغ نگوید. الان در مسجد دانشگاه گفتم، یک جملهای را اخیراً خوانده بودم، خیلی به دلم نشست و جملاتی که به دلم مینشیند هم مینویسم، هم معمولاً در ذهنم میماند. طرف نوشته بود هر شغلی برگزینم قضاوت برنمیگزینم، هر شغلی انتخاب کنم قاضی نمیشوم، چرا؟\\
نوشته بود چون قاضی جاهلی بین دو عالم است، بارک الله، راست میگوید، یک سری به دادگستری بزنید، دادگاه انقلاب، دادگاه نظامی، انتظامی، بینید، قضات را ببینید، پرونده میآید هم شاکی میداند حق با چه کسی است هم متشکی علیه، هم متهم میداند حق با چه کسی است هم آن یکی دیگر، آن هم میداند دروغ میگویند. گفت که قاضی نمیشوم چون قاضی جاهلی بین دو عالم است. با قرع و انبیق، با جادو جنبل، با هزار تا ترفند باید بتواند حالا بفهمد حق چیست. خب صادق باش خودت بگو، خودت حق را بده. همین یک جمله را اگر ما عمل میکردیم کل قوه قضائیه جمع میشد، این پانزده میلیون پروندهای که ما در سال در کشور داریم که آبروی نظام را برده است، هند دومیلیونونیم پرونده قضایی دارد، ما پانزده میلیون پرونده قضایی داریم. شیعه امیرالمومنین (علیه السلام) هم هستیم.اصلاً قوه قضائیه تعطیل میشد، راستش را بگو، این آقا با این خانم بیست سال زندگی کرده حالا به طلاق کشیده، تمام تلاشش این است، طلاق، طلاق خلع بشود که یک قران مهریه ندهد، چرا؟\\
حق این بدبخت هست، بیست سال کنارش بودید به تعبیر قرآن
{\large «وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْضٍ 17»،}
در آغوش هم بودید، فرمود اگر مهریهاش یک قنطار است، یک خشت طلا است، باید بدهی. دروغ میگوید، تهمت میزند، صدق در گفتار بخشی از صدق در اعمال است، ما امشب خدا به شما رحم کند، ساعت جلوی خودمان نداریم، دهان آخوند منبری هم که گرم بشود، دیگر چه زمانی پایین بیاید، یکی به من بگوید ساعت چند است؟\\
حاجی دوازدهونیم است، پس نماز شب بخوانیم، 10 و 25 دقیقه، هنوز یک ده دقیقهای وقت داریم. جمله بعد فرمود:
{\large «وَتَحَبَّبْ إِلَیْهِ بِتَعْجِیلِ الِانْتِقَالِ 18».}
ماشاءالله فدای امام باقر (علیه السلام) فرمود که جابر میخواهی خدا شما را دوست داشته باشد، محبوب خدا باشی، یک کار بکن محبوب خدا میشوی، آن کار چه است؟\\
فرمود که اولاً به سوی خدا رهسپار باش، ثانیاً، در رسیدن به خدا تعجیل داشته باش. حضرت موسی (علیه السلام) زود به کوه طور رفت، خدا به موسی گفت: «موسی چه خبر هست، چه زود آمدی».\\
گفت:
{\large «وَعَجِلْتُ إِلَیک رَبِّ لِتَرْضَی 19»،}
زود آمدم تا از من راضی باشی فرمود که جابر خودت را محبوب خدا کن، خدا به تو به نگاه محبت نگاه میکند، چطور؟\\
اولاً به سوی او رهسپار باش، ثانیاً در این ره سپردن عجله کن، من اینکه عرض میکنم درددلی است، بث الشکوی است، یک تعداد مطالب ما در حوزهها یاد گرفتیم، برخی از این مطالب با جان ما بازی میکند، یعنی هضم آن سنگین است. یکی از مطالبی که هضمش برای ما سنگین است و خیلی هم سنگین است؛اینکه واقعاً این معادله دنیا و آخرت را من نمیفهمم، خیلی متوجه نمیشوم. یعنی من احساس میکنم اگر کسی در این معادله فکر کند و عمیق فکر کند به او جنون دست میدهد، دیوانه میشود، معادله چه هست؟\\
ببینید ما شمعی که تمام بشویم نیستیم، یک شمع میسوزد، میسوزد، خلاص. یک کاغذی را شما آتش میزنید، میسوزد، میسوزد، پودر میشود، خلاص. بنده و شما تمام نمیشویم، یعنی چه؟\\
یعنی هستیم که هستیم که هستیم، اسمش را ابدیت میگذاریم، اسمش را جاودانگی میگذاریم، میرویم سراغ قرآن اسمش را خلود میگذاریم
{\large «خالِدينَ فيها».}
خب به لفظ آسان است یعنی من عمرم، وجودم، عمر وجودیم ده هزار سال است، صد هزار سال هست، یک میلیارد سال هست، هزار میلیارد سال هست، هزار تریلیون تریلیارد سال است، برو بالا. خب میگویم من در این عمر بینهایت ابدی در چه حالی هستم؟\\
میگوید که معادله این هست یک طرف این ده هزار تریلیارد تریلیون سال، هفتاد سال است، یک طرف هم باقی آن، این طرف آن هفتاد سال هست نه هفت هزار سال. حالا بگوییم شش هزار سال از آن را خوش میگذرانیم، هزار سال عبادت میکنیم، نه هفتاد هزار سال، دیگر بالای شصت هزار سال از آن را عیاشی میکنیم، ده هزار سال از آن را عبادت میکنیم، هفتاد سال. میگوید که در این هفتاد سال تو باید به آنجا که باید برسی، برسی. مو بر بدن انسان راست میشود، انسان میلزرد اگر همین یک جمله را بفهمد و لذا عمده کسانی که در خاک میروند، تعبیر روایت این است وقتی شما را در قبر گذاشتند، همان شب اول قبر یک لحظه روح به بدن برمیگردد، جنازه بلند میشود به سقف میخورد، دومرتبه میافتد، محکم هم میخورد؛ حالا این فیزیکی است یا متافیزیکی است، علماء بحث دارند. خب، چه آنجا فریاد میکنی؟\\
{\large «رَبِّ ارْجِعُونِ 20»،}
خدایا من را برگردان، من حواسم نبود این هفتاد سال در برابرش ابدیت است، عمری به غفلت گذراندم
{\large «رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ 21»،}
شاید کار درست انجام بدهم، امام باقر (علیه السلام) فرمود که جابر وقت نداری، اگر میخواهی محبوب خدا باشی، مسیر، مسیر خدا، در این مسیر تعجیل، شتافتن، دویدن (داشته باش). دعای کمیل را همه میخوانیم، عبارت چه بود؟\\
{\large «حَتَّى اسْرَحَ الَیْکَ فِی مَیادِینِ السَّابِقِینَ، وَ اسْرَعَ الَیْکَ فِى الْبارِزينَ، وَ اشْتاقَ الى قُرْبِکَ فِی الْمُشْتاقِینَ»،}
قبلش چه بود؟\\
{\large «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارِحِی، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَةِ جَوانِحِی\\ وَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فِی خَشْیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الاتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ \\حَتَّى اسْرَحَ الَیْکَ فِی مَیادِینِ السَّابِقِینَ، وَ اسْرَعَ الَیْکَ فِى الْبارِزينَ».}\\
امیرالمومنین (علیه السلام) میفرماید که خدایا بدن قوی به من بده، اراده پولادین به من بده، برای چه؟ \\
بدن قوی برای چه؟\\
اراده پولادین برای چه؟\\
تا بدوم جلو بزنم، تا در این مسابقه اول بشوم، دوم بشوم، بدوم،
{\large «حَتَّى اسْرَحَ الَیْکَ»،}
خیلی تعبیر عجیبی است. امام باقر (علیه السلام) فرمود که جابر باید بدوی اگر می خواهی پیش خدا محبوب باشی، باید در مسیر پروردگار دواندوان پیش بروی و جلو بروی. سخنم تمام چون بحث محبوب شدن خدا پیش آمد، تورقی در قرآن کریم کردم، دیدم خدای متعال هشت تا گروه را دوست دارد، هشت تا گروه را هم دوست ندارد. فقط عناوین آن را برای شما بگویم یاد بگیرید. ببینید جزو کدام دسته هستید. به روح مطهر سیدالشهداء (علیه السلام) هدیه کنید صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\
این هشت گروهی که خدا دوست دارد:
\begin{enumerate}
\item
خدا محسنین را دوست دارد، کسانی که کار خوب میکنند، کار خیر میکنند.
\item
توابین را دوست دارد، کسانی که تا گناه میکنند، توبه میکنند، برمیگردند، خیلی اهل توبه هستند.
\item
متطهرین را دوست دارد، کسانی که دنبال پاک بودن هستند، دنبال پاک ماندن هستند.
\item
متقین را دوست دارد، کسانی که پرواپیشه هستند، حواسشان هست در محضر چه کسی دارند زندگی میکنند.
\item
صابرین را دوست دارد، کسانی که شکیبا هستند، چند سال هست ملت ایران دارد تحریم را تحمل می کند؟\\
خم به ابرو نیاورده، بیست سال هست دارد مدیریت میکند. خدا این ملت را دوست دارد، خدا اهل صبر و شکیب را دوست دارد.
\item
متوکلین، کسانی که بر خدا توکل میکنند، خدای متعال آنها را دوست دارد.
\item
مقسطین کسانی که اهل عدالت هستند، عدالتپیشه هستند، از ظلم دور هستند.
\item
هشتم مجاهدین پایمرد
{\large «الَّذينَ يُقاتِلونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيانٌ مَرصوصٌ 22».}
خدا حاج قاسم سلیمانی را دوست دارد. ما در این سفر مکه که بودیم با یکی از همیاران حاج قاسم بودیم که از ایشان نوشته داشت، با هم عکس فراوان داشتند. عملاً کیس افغانستان و پاکستان در سپاه قدس دست ایشان بود. ایشان به من گفت، گفت: «جنازه حاج قاسم را چطور شناختند؟».\\
گفتم: «نمیدانم».\\
گفت: «حاج قاسم در کمرش ده سانت آهن بود، ده سانت پلاتین، از این پلاتین دهسانتی جنازه را شناختند».\\
یک بدن بههمریخته، دستش که علیل بود، چشمش که ضربه دیده بود، کمرش که ده سانت پلاتین داشت، سراسر بدن که ترکش بود یک روز یمن بود، یک روز غزه بود، یک روز لبنان بود، یک روز عراق بود یک روز داشت به سیلزدهها (کمک میکرد). این را خدا دوست دارد
{\large «الَّذينَ يُقاتِلونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيانٌ مَرصوصٌ».}
\end{enumerate}
\\
خدا هشت گروه را هم دوست ندارد:
\begin{enumerate}
\item
کافر را دوست ندارد
\item
ظالم را دوست ندارد
\item
مفسد را دوست ندارد
\item
تجاوزگر را دوست ندارد
\item
مسرف را دوست ندارد
\item
خائن را دوست ندارد
\item
مستکبر را دوست ندارد
\item
کسانی که زیادی خوشحالی میکنند و خیلی غمشان نیست، اصلاً اهل حزن نیستند، خیال می کنند شش گوشه بهشت مال آنها هست، اینها را خدا (دوست ندارد).\\
{\large «إِنَّ اللهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ 23»،}
انسان باید در کنار فرح، حزن داشته باشد.
\end{enumerate}
\\
{\large «صَلَّی الله عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله»}\\
شب پنجم و شب عبدالله بن حسن (علیه السلام)، میوه دل امام مجتبی (سلام الله علیه)، یک سالش بوده یا نبوده نمیدانیم، آمده خانه امام حسین (علیه السلام)، یک سال، لذا امام حسین (علیه السلام) برای ایشان هم پدر هست هم عمو. گاهی می گوید:
{\large «يا عَمّاه »،}
گاهی می گوید
{\large «یا أبتاهُ».}\\
امام مجتبی (علیه السلام) هم سفارش کرده، به سیدالشهداء (علیه السلام) فرمود که حسینجان، جان من و جان بچههای من، اینها خانه تو میآیند. (این چراغ را ما نیاز نداریم اگر نباشد راحت هستیم). جان من و جان بچههای من، جان تو و جان بچههای من و لذا تاریخ میگوید که سیدالشهداء (علیه السلام) به بچههای امام مجتبی (علیه السلام) از بچه های خودش بیشتر رسیدگی میکند.\\
{\large «روحی لَکَ ألفداء یا اباعبدالله»}\\
خب سیدالشهداء (علیه السلام) به زینب کبری (سلام الله علیها) دستور داده زینبجان مواظب باش، بخصوص بچهها را (مواظب باش). سیدالشهداء (علیه السلام) به زینب کبری (سلام الله علیها) فرموده که زینبجان مواظب باش، بچهها میدان را نبینند. رعایت هم شده، تمام تلاش زینب (سلام الله علیها) این بوده کوچولوها توی دست و پا نباشند ولی خود زینب (سلام الله علیها) که میدان را رصد میکند، کنار پرده خیمه ایستاده، از کنار پرده دارد میدان را رصد میکند، لحظات آخر سیدالشهداء (علیه السلام)، روحی و ارواح العالمین له الفداء، میدانید روضه عبدالله عملاً روضه گودال هست. مقتل اینطور نوشته یک لحظه از کنار چادر خانم، عبدالله یازدهساله میدان را مشاهده کرد. غیرت این بچه اجازه نداد بایستد. دواندوان به سمت میدان آمد. سیدالشهداء (علیه السلام) فریاد زد:
{\large «یا اُختَاه اِحبِسی»،}
خواهرجان بگیرش. خانم زینب (سلام الله علیها) فرزند امیرالمومنین (علیه السلام) هست قویهیکل، قوی، دواندوان آمد عبدالله را گرفت. نقل مقتل این است،
{\large «روحی لک الفداء یا عبدالله بن حسن (علیه السلام)»}\\
آنقدر این غیرت در این بچه به جوش آمده، زینب پنجاهساله نتوانست این بچه دهساله را نگه دارد، از دست خانم فرار کرد، دواندوان خودش را به گودال رساند، دید امام حسین (علیه السلام) افتاده، غرق خون است، دشمن هم دورش را گرفته است. آمد کنار اباعبدالله (علیه السلام) ایستاد، همزمان شمشیر بالا رفت جان اباعبدالله (علیه السلام) را هدف گرفت. دو تا کار عبدالله کرده، اول به کشنده ناسزا گفته
{\large «يا ابن الخبيثة أ تقتل عمي»،}
زنازاده عموی من را می خواهی بکشی؟\\
بعد هم دستش را بالا آورده، تعبیر مقتل این هست، روضه من تمام، شمشیر که فرود آمد چنان دست را شکست که به پوست آویزان شد. تمام روضههایی که عبدالله در بچگیاش شنیده در ذهنش جلوهگر شد. روضه مادر را زیاد شنیده، شنیده در مدینه یک بازویی آسیب دیده، لذا نگفت عموجان، نگفت پدرجان، نگفت، جد بزرگوارش را صدا زد،
{\large«یَا اُمَّاه»،}
مادر (را صدا زد). سیدالشهداء (علیه السلام) بچه را به سینه مبارکشان چسباندند، فرمودند که صبر کن، الان عمو حمزه را میبینی، الان عمو جعفر را میبینی، الان بابا حسن را میبینی. مقتل نوشته در همین اثنا حرمله نشست، تیر سه شعبه زد. دستت را بیاور بالا، قصد زیارت کن سه مرتبه بگو یا حسین، یا حسین، یا حسین، یا اباعبدالله (علیه السلام).
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
بحارالانوار، ج75، ص164؛ تحف العقول، ص285
\item
بحارالانوار، ج75، ص164؛ تحف العقول، ص285
\item
کافی، ج6 ، ص 438
\item
سوره لقمان، آیه 19
\item
سوره زمر، آیه 62
\item
سوره سجده، آیه 7
\item
کافی، ص48.
\item
شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج19، ص25.
\item
بحارالانوار، ج75، ص164.
\item
بحارالانوار، ج68، ص184.
\item
مصباح الشریعه، ص69.
\item
کافی، ج4، ص224.
\item
سوره نساء، آیه 142
\item
سوره تین، آیه 4
\item
سوره توبه، آیه 28
\item
سوره ق، آیه 18
\item
سوره نساء، آیه 21
\item
تحف العقول، ص 285.
\item
سوره طه، آیه 84
\item
سوره مومنون، آیه 99
\item
سوره مومنون، آیه 100
\item
سوره صف، آیه 4
\item
وسائل الشیعه، ج7، ص74.
\end{enumerate}
\end{document}