\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\\
{\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ ألْشَیْطانِ ألْرَّجیم\\
بِسمِ اللهِ ألْرَّحمٰنِ ألْرَّحیم\\
ألْحَمْدُ للّٰهِ ربِّ ألْعالَمین وَ ألْصَّلاة وَ ألْسَلام عَلَي ألْنَيِّرِ اَلْأعْظَم وَ نَتیجَة ألْعالَم\\ هادي ألْسُبُل وَ مُنجي ألبَشَر، سَیِّدَنا وَ مَولانا، حَبیبِ إلهِ ألْعالَمین، ابِاالقاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)».}\\
{\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\
{\large «وَ عَلیٰ آلِهِ ألطَّیِبینَ ألطاهِرینَ ألمَعصومینَ ألمُکَرَّمین وَ لَعْنُ ألدائِم عَلیٰ أعدائِهِم أجمَعین مِنَ أَلان إِلیٰ قیامِ یَومِ ألدّین».}\\
{\large «يَا جَابِرُ اِغْتَنِمْ مِنْ أَهْلِ زَمَانِكَ خَمْساً إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ وإِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشَاوَرْ وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ يُقْبَلْ قَوْلُكَ وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ 1».}\\
شب دوم محرم الله، انشاءالله زير خيمه اباعبدالله (عليهالسلام) بهترينها در باقيمانده عمر روزي ما مانده باشد به بركت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\
{\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\
روايتي را از امام باقر (عليهالسلام) كه راوي جابر بن يزيد جعفي است خدمت سروان خودم معنا ميكردم، اين روايت محورهاي فراواني دارد، تلاش ميكنيم بتوانيم هر چه بيشتر اين محورها را بازگويي كنيم.\\
محور اولي كه امام باقر (عليهالسلام) به جناب جابر نصيحت كردند مبتني بر اين مطلب است كه جابر اگر توفيق گمنامي، اگر توفيق مشهور نبودن نصيب تو بود اين توفيق را غنيمت بشمار.\\
{\large «اِغْتَنِمْ مِنْ أَهْلِ زَمَانِكَ خَمْساً».}\\
نكته اول اين است كه اصولاً اصل اولي اين است كه انسان مؤمن دنبال اشتهار نيست، دنبال شهرت و مشهور شدن نيست و اين به خاطر آفات فراواني است كه در شهرت نهفته است. شهرت يك جاده لغزنده، يكخانهي سست و يك مسير پر سنگلاخ است؛ لذا اصل اوليه اين است كه انسان مؤمن شناخته نشود، ديده نشود، موردتوجه قرار نگيرد، بر سر زبانها نيفتد، ناشناخته بماند تا بتواند از آثار منفي اشتهار در امان باشد.\\
نكته دوم اين است مشهور بودن، در چشم بودن، ديده شدن، در هر عصري مصاديقي دارد. امام باقر(عليهالسلام) نسبت به عصر خودش هم پنج شاخصه را ذكر كردهاند:
\begin{enumerate}
\item
شاخصه اول، جابر اگر جايي هستي شناخته نشوي.
\item
شاخصه دوم، اگر نبودي كسي دنبال تو نگردد. نبودن تو به چشم نيايد.
\item
شاخصه سوم، اگر جايي بودي شناخته هم شدي مورد مشورت قرار نگيري.
\item
شاخصه چهارم، اگر مورد مشورت هم قرار گرفتي حرفي زدي خيلي روي حرفت حساب نكنند.
\item
شاخصه پنجم، خواستگاري براي خودت يا كسي رفتي راحت بگذر، ندهند، نگويند اين فرماندار است، اين استاندار است، اين پسر وكيل است، اين پسر وزيراست يا رئيس بيمارستان است، اين رئيس فلان مثلاً فرض كنيد بخش است.
\end{enumerate}
\\
اين شاخصهها كه امام باقر (عليهالسلام) فرمودند مربوط به آن زمان و اين زمان است؛ اما شاخصههاي گمنامي، مشهور نبودن متفاوت است. مثلاً نكتهي سوم در زمانهي ما يكي از شاخصههاي گمنامي اين است كه ضمانت تو را قبول نميكنند، ضامن ميشوي، نميگذارند، ميگويند گردش مالي تو ضعيف است پول و پله نداري. شهادت تو را قبول نميكنند، شهادت ميدهي، گواهي ميدهي. چون که تو را بهحساب نميآورند به تو مسئوليت نميدهند!\\
به شكايت تو اهميت داده نميشود، مريض ميشوي به عيادت تو نميآيند. بههرحال اينكه انسان وقتي گمنام است اين گمنامي چه آثاري دارد مصاديقش در زمانهاي مختلف، مكانهاي مختلف و مليتهاي متفاوت متفاوت است، عمده اين است، دستور امام باقر (عليهالسلام) اين است اگر گمنامي سعي كن اين را غنيمت بداني، اگر مشهور نيستي، شهرت نداري اين عدم مشهور بودن را غنيمت بشمار، نعمت خدا بدار، چرا؟\\
چون شهرت آفت دارد. نه اين (مشهور نبودن) آفت دارد، آفات دارد كه به آفات شهرت ميرسيم.\\
نكته چهارم، ما دو گونه شهرت داريم:
\begin{enumerate}
\item
شهرت خواسته
\item
شهرت ناخواسته
\end{enumerate}
\\
شهرت خواسته اين است من به در و ديوار ميزنم شناخته بشوم، ديده بشوم، به چشم بيايم، به من احترام بگذارند، براي من ارزش قائل باشند، به من اينطوري نگاه كنند، در مقابل من احترام بگذارند. پيج اينستاگرام ميزنم ده هزار، صد هزار فالوور فيك ميخرم، ميخواهم ديده بشوم. خانم خانه هستم، بيرون ميآيم بهگونهاي آرايش ميكنم و لباس ميپوشم كه صدها دل را متوجه خود كنم. بازيگر هستم، شب و روز به فكر اين هستم چه ناهنجاري از خودم بروز بدهم كه بيشتر مورد توجه قرار بگيرم. اين را شهرت خواسته ميگوييم، دنبال شهرت هستند، دنبال اشتهار هستند. مگر عمر سعد دنبال چه بود، دنبال ري بود؛ يعني دنبال حكومت بود، آن هم ري آن زمان كه در تاريخ داريم در ري آن زمان هزار مسجد وجود داشت، دهها بازار تخصصي وجود داشت، شهر بسيار پرجمعيت آبادی (بود)، دنبال اشتهار رفت، دنبال شهرت رفت. اين شهرت، شهرت خواسته است.\\
يك شهرت، شهرت ناخواسته است، اين يعني چه؟\\
يعني من از شهرت فراري هستم من دنبال گمنامي هستم؛ ولي هر گمنامي بايد به وظيفهاش عمل كند، به وظيفهام عمل ميكنم شهرت پيدا ميكنم. سردار سليماني از شهرت فراري بود، مقام معظم رهبري فرمودند در جلسات بايد دنبالش ميگشتي پشت يك ستوني، پشت يكدري، يكگوشهاي كه ديده نشود. اينجور وضعشان مشهور است. فرمودند بايد اين مهارت را ياد بگيريم كه ديده نشويم چون آنكسي كه بايد ببيند ميبيند. خب، ولي دارد به وظيفهاش عمل ميكند. در شش تا كشور شش تا ارتش براي جمهوري اسلامي ايجاد كرده است كه در يك كشورش مثل عراق آن ارتش سه ميليون جمعيت دارد به نام حشد شعبي. شهرت آمده است؛ اما اين شهرت ناخواسته است. شهرت، شهرت خواسته نيست. مؤمني است به وظيفه خود عمل كرده است، مشهور شده است. خدمت امام آمدند گفتند آقا ما مقلد تو هستيم، بازهم رساله نداد. گفتند آقا ما تو را اعلم ميدانيم زن و بچهي ما مقلد شما است. مجبور شد رساله داد. رساله داد، مرجع شد، مشهور شد. اين شهرت ناخواسته است، شهرت خواسته نيست.\\
پس شهرت دو گونه است. آنچه مذموم است به دنبال اشتهار بودن است، به دنبال مطرحشدن بودن است، به دنبال ديده شدن بودن است، شهرتِ ناخواسته مذموم نيست.\\
نكته پنجم، اگرچه شهرت ناخواسته مذموم نيست اما نه اينكه بستر آفت نيست، شهرت مطلقاً بستر آفت است چه خواسته باشد چه ناخواسته باشد. اشتهار ناخواسته هم مايه آفت ميتواند باشد.\\
نكته ششم؛ و لذا اين مطلب در زبان اهلبيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) تكرار شده است. لااقل از سه تا معصوم، سه تا روايت با اين مضمون دارم كه فرمود عقل آدم، عقل مؤمن به نصاب، به تماميت نميرسد مگر اينكه ده تا صفت داشته باشد.
{\large «لاَ يَتِمُّ عَقْلُ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَكُونَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ 2»،}
يكي از اين ده تا خصلت، اين روايت از امام كاظم (عليهالسلام) آمده است، از امام رضا (عليهالسلام) آمده است، از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) آمده است، از پيغمبر (صليالله عليه و آله) هم آمده است. يكي از اين ده تا خصلت اين است
{\large «وَ اَلْخُمُولُ أَشْهَى إِلَيْهِ مِنَ اَلشُّهْرَةِ»،}
اگر يك انساني به اينجا رسيد كه گمنامي را بيشتر از شهرت دوست دارد، ديده نشدن را بيشتر از ديده شدن دوست دارد، شناخته نشدن را بيشتر از شناخته شدن دوست دارد اين معلوم است عقلش به نصاب تماميت رسيده است، اين كامل عقل شده است؛ يعني اگر كسي به دنبال اشتهار خاصه بود اين هنوز سفيه است، هنوز كمبود عقلي دارد، آفت شهرت را نميداند، لغزنده بودن اشتهار را نميداند و نميفهمد. \\
{\large «وَ اَلْخُمُولُ أَشْهَى إِلَيْهِ مِنَ اَلشُّهْرَةِ».}\\
اين روايت را من يك موقعي در مسجد دانشگاه مفصل مورد بحث قرار دادم.\\
خب، مطلب هفتم. حالا چرا شهرت بد است؟\\
چرا به دنبال ديده شدن بودن بد است؟\\
چرا امام باقر(عليهالسلام) به جابر فرمود جابر اگر خدا روزيات كرده است که شناختهشده نيستي، در چشم نيستي، مطرح نيستي، اين را قدر بدان اين را غنيمت بشمار. چرا؟\\
من آفات شهرت را خدمت عزيزان خودم عرض كنم، آفات را بشناسيم از آنها دوريكنيم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\
{\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\
اولين آفت شهرت الگو شدن است. بنده وقتي ناشناخته هستم الگوي كسي هم نيستم. حالا اولين فوتباليست يك كشور شدم، اولين خواننده يك ملت شدم، مرجع تقليد شدم، استاندار شدم، رئيسجمهور شدم، من الگو ميشوم. خب الگو شدم چه ميشود؟\\
اين روايت دست من را ميگيرد ميگويد مواظب باش.\\
{\large «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ ، وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ 3».}\\
اگر كسي الگو شد، حالا با اين الگو شدن يك انحرافي را اقامه كرد، پيشوايي كرد، هر كسي در اين انحراف از او الگو بگيرد يك گناه هم براي او مينويسند. اينطور نيست من هم هر غلطي كردم فقط به خودم مرتبط باشد. بهمجرداينكه الگو شدم اگر اين الگو شدن من باعث شد از من پيروي شود، آنهم در ناهنجار، در انحراف، در گناه بهپاي من مينويسند.\\
{\large «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا».}
اين اولين آفت.\\
آفت دوم، غفلت از ياد خدا است. تا من مراد شدم، تا من الگو شدم، تا من 4 ميليون فالوور پيدا كردم، ذهن و توجه آنها به من است، ذهن و توجه من هم به آنها است. چه كنم بينندگان من ريزش پيدا نكنند؟\\
چه كنم كماكان محدود بمانم؟\\
هم آنها از خدا غافل هستند، هم من از خدا غافل هستم. من به فكر رضايت آنها هستم، آنها به فكر رضايت من هستند.\\
{\large «ضَعُفَ اَلطّالِبُ وَ اَلْمَطْلُوبُ 4»،}
غفلت از ياد خدا.\\
سوم، به دنبال رضايت غير خدا رفتن. وقتي من توجهم به آنها شد و آنها توجهشان به من شد ديگر دنبال رضايت خدا نيستيم. يكدفعه ميبيني يك الگوي موي سر در دنيا نمونه شد!، چه است؟\\
چون فلان هنرپيشه موي سرش را اينطوري زده است. خب موي سر باشد آن را يك كاري ميكنيم؛ اما وقتي در انحرافات افتاد چه؟\\
وقتي در دفاعهاي بدون سند و دليل افتاد چه؟، نتيجهاش چه ميشود؟\\
دو تا تحليل در روايت داريم. ميگويد اگر كسي به فكر رضايت مردم بود، اگرچه خدا ناراضي باشد
\begin{enumerate}
\item
{\large «جَعَلَ اَللهُ حَامِدَهُ مِنَ اَلنَّاسِ ذَامّاً 5».}
چيزي نميگذرد همينهايي كه براي او كف ميزدند، فحشش ميدهند. من دو تا صحنه را خودم نماز جمعه تهران ديدم، يك صحنه قبل از اتفاق بنيصدر بود، مردم داد ميزدند بنيصدر صد در صد، تمام اين ملت ميليوني، رأی بالایی هم آورد.\\
در همان دانشگاه تهران بعد از نماز جمعه باز خودم شنيدم ملت فرياد ميزدند مرگ بر بنيصدر. چه شد؟\\
{\large «جَعَلَ اَللَّهُ حَامِدَهُ مِنَ اَلنَّاسِ ذَامّاً»،}
به دنبال رضايت غير خدا بودن نتيجهاش اين است. همانكه ميگفت درود، ميگويد مرگ. همانكه براي تو سينه ميزد تو را فحش ميدهد.
\item
دوم، فرمود اگر كسي در مقابل رضايت خالق به فكر رضايت خلق بود
{\large «وَكَلَهُ اللَهُ إلَي النَّاسِ 6»،}
خدا ميگويد دنبال رضايت خلق است ولي من ديگر به تو كاري ندارم، افسار تو را روي دوش تو مياندازم برو بگرد، بچرخ تا بچرخيم. خدا نكند خداي متعال چيزي را رها كند.
\end{enumerate}
\\
اولِ دعاي ابوحمزه چه بود
{\large «اِلهي لا تُؤَدِّبْني بِعُقُوبَتِكَ ، وَ لا تَمْكُرْ بي في حيلَتِكَ 7»،}
خدا به بعضيها اصلاً كار ندارد، ولشان كرده است.\\
{\large «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ 8»،}
حالا اين كساني كه دارند در هتلهاي مثلاً بعضي از ايالتهاي آمريكا شب تا صبح ميرقصند و ميخوانند و ميخوردند و ميچرند
{\large «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ 9».}\\
اينها در ديد پروردگار رهاشده هستند،
{\large «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ».}\\
يك انساني آمده است، با عملكرد خودش، خودش را پستتر از حيوان كرده است؛ خدا هم به حيوان كاري ندارد. ما ثقلان هستيم، انسان و جن سنگينوزن هستند، حيوان سنگينوزن نيست، درخت سنگينوزن نيست، آسمان و زمين وزني ندارند. وزن در جهان هستي مال من است و مال جن است؛ خلاص!\\
اگر كسي به دست خودش اين جان ارزشمند خودش را لگدكوب كرد، از حيوان پستتر شد، خدا با او كاري ندارد. فرمود خداي متعال افسارش را روي دوشش مياندازد ميگويد برو، تو به دنبال رضايت خلق من بودي برو از همانها بگير، با همانها بِچَر و با همانها باش.\\
چهارم از آفات شهرت، من تا شهرت پيدا كردم، دشمن پيدا ميكنم. ديگران هم بخواهند پابهپاي من مشهور شوند، رقبا به جان هم ميافتند، ديگران با من دشمني ميكنند، چرا؟\\ چون شناخته شدم، چون ديده شدم، چون موردتوجه قرار گرفتم. از قديم گفتند يك دشمن زياد است، صد دوست كم است. گمنامي اين خوبي را دارد كه دشمنان من كم ميشود.\\
پنجم، اشتغال ذهني پيدا ميكنم. ذهنم مشغول ميشود. خدا رحمت كند يك طلبهاي در قم بود به آيتالله بروجردي نامه نوشت، تقاضايي داشت، خيلي خوشخط بود. مرحوم آيتالله حاج شيخ حسن نوري برادر حضرت آيتالله حاج شيخ حسين نوري كه حضرت آيتالله نوري الآن از مراجع تقليد هستند برادر ايشان. مرحوم آقاي بروجردي خيلي خوشسليقه بود، خيلي خوشذوق بود. فرمودند که اين طلبه را بياوريد من با او كار دارم. او را آوردند، خط خودت است؟\\
گفت: «بله».\\
خط كار كردي؟\\
فرمودند: «كموبيش».\\
ديگر مرحوم آقاي بروجردي رهايش نكرد، ميرزا بنويس مرحوم آقاي بروجردي شد، نامههاي بروجردي را او مينوشت، به مرحوم آقاي بروجردي خيلي نزديك شد. اين آيتالله حاج شيخ حسن نوري نقل ميكند، ميگويد مرحوم آقاي بروجردي چند بار من از ايشان شنيدم ميفرمود ما تا وقتي در بروجرد بوديم مال خودمان بوديم، وقتي قم آمديم، مرجعيت عامه پيدا كرديم، ايران، بلكه جهان شيعه مقلد ما شد، گرفتار شديم. ايشان به دوره بروجردش غبطه ميخورد. در دورهای در بروجرد، هم مجتهد بود و هم مرجع بود؛ اما در سطح شهر بروجرد و اطراف بود. فرمودند آن موقع مال خودمان بوديم حالا كه مال خودمان نيستيم.\\
خدا رحمت كند امامجمعه پيشين اين شهر را مرحوم آقاي ايماني (رحمة الله عليه)، من يك محرم يازده روز محضر ايشان صبحها در مدرسه امام اميرالمؤمنين(عليهالسلام) منبر رفتم. بعد از منبرها ايشان گفتند ميخواهم تو را ببينم. من هم با ايشان كار داشتم، خدمت ايشان رفتيم. صحبتهايي شد من جمله من يك سؤال از ايشان كردم، سؤال اين بود، گفتم آقا من نوشتهجاتي دارم، تأليفاتي دارم، تدريسهايي دارم، من هم خودم كارهايي دارم، دارم اينها را تكميل ميكنم، آرامآرام چاپ ميكنم؛ اما از آنطرف به من نمايندگي رهبري در يكي از استانها پيشنهادشده است، چهكار كنم؟\\
شما سالها است نمايندهي رهبري هستيد، امامجمعه هستيد. ايشان فرمودند نه ميگويم برو، نه ميگويم نرو. يك نكته به تو ميگويم اگر اين مسئوليت را قبول كردي نه عمرت براي خودت است، نه زندگي شخصيات ديگر مال خودت است؛ حتي ذهن تو و تفكرات تو ديگر كاتاليز است، يعني تو را میشود كاتاليز كرد. ذهن تو هم مالِ خودت نيست، اينقدر مسئوليت سنگين است!\\
گرفتار ميشوي، ديگر از خير آن تأليفات و تدريسات و اينها (نیست)، بايد بگذري، نميتواني. درست ميگويد، اشتهار، اشتغال ذهني ميآورد.\\
خب، يكي از مشكلات اشتهار اين زندگي سخت است. بسياري از كساني كه شهرت دارند با محافظ زندگي ميكنند و اينها زندگي سختي دارند. شهيد فخريزاده را خدا رحمت كند، خودش داشت رانندگي ميكرد. ما پرسيديم، خب اين كار خلاف امنيت است چرا ايشان خودش رانندگي ميكرد؟، مگر راننده نداشت؟، مگر تيم حفاظت نداشت؟\\
آن عزيزي كه به ايشان نزديك بود ميگفت شما نميدانيد اين كساني كه مشهور هستند و با محافظ زندگي ميكنند، بسيار زندگي تلخي دارند!\\
لذا حفاظت گريز هستند، محافظ گريز هستند، ميخواهند مال خودشان باشند. اشكالات اشتهار يكي دو تا نيست. امام باقر (عليهالسلام) به جابر فرمود: «جابر اگر گمنامي داري، اين گمنامي را حفظ كن، سعي كن آن را غنيمت بداني، به دنبال شهرت خواسته نباش. اگر هم شهرت ناخواسته به سراغ تو آمد، تلاش كن مديريت كني». \\
راهحل چيست؟\\
بههرحال عدهاي در طول زندگي مشتهر ميشوند، بخواهيم يا نخواهيم. راهحل چيست؟\\
من راهحل را از ديدگاه دين خدمت عزيزان خودم عرض ميكنم:
\begin{enumerate}
\item
اولاً گفتيم دنبال شهرت خواسته نباشيم. ما دنبال آن نرويم. ما نباشیم دنبال ديده شدن، مطرحشدن، شناخته شدن، مريد پيدا كردن.
\item
اگر شهرت ناخواسته آمد در آتش آن ندميم، به دنبال گسترش او نباشيم. آن مقداري كه ضرورتاً آمده است، آمده است، من نخواهم آن را مدام گسترده كنم، مدام بگسترانم مدام در اين آتش بدمم.
\item
ثالثاً تلاش كنم آينه باشم؛ يعني چه؟\\
يعني به ما فرمودند يكطوري زندگي كنيد كه اگر دور شما يك تعدادي به شما نگاه كردند اگر شما مطرح شديد، اين سه خصوصيت را داشته باشيد. بگذاريد روايتش را بخوانم. حواريين به عيسي گفتند
{\large «يَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ 10»،}
جناب عيسي ما با چه كسي رفتوآمد كنيم؟\\
فرمود با كساني كه سه تا خاصيت، سه تا صفت دارند:\\
{\large «قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ»،}
نگاهش كه ميكني ياد خدا بيفتي، نه ياد گناه بيفتي، نه ياد فيلمهاي ناهنجار بيفتي، نه ياد سفرهاي خارجي تفريحي پر گناه بيفتي، نه ياد جاه و مقام و شهرت بيفتي. خدا را براي تو تداعي كند.\\
{\large «وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ»،}
حرف ميزند به دانش تو اضافه شود، بينش تو اضافه شود.\\
{\large «وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَمَلُهُ»،}
به عملكرد او نگاه ميكني آخرت براي تو جلوهگر شود.\\
حالا اگر به هر دليلي من شهرتي پيدا كردم، من بهگونهاي عمل كنم كه زيردست من، كساني كه به من علاقه دارند، با نگاه به من، با كلام من، بهجاي اينكه من را محور ببينند، خدا را محور ببينند. مراجع تقليد ما اينچنين هستند. مراجع تقليد وقتي انسان به صحبتشان گوش ميكند وقتي عملكردشان را ميبيند، واقعاً ميبيند ياد خدا ميكند. مقام معظم رهبري اينطور است، زهد را انسان از ايشان ميآموزد، بصيرت را از ايشان ميآموزد، دنيا گريزي را از ايشان ميآموزد. در يكي از سخنرانيهايشان فرمودند، قسم خوردند و گفتند: «و الله آنها كه بايد بدانند ميدانند من در اين موقعيتي كه هستم هيچگونه تعلقي به اين مقام ندارم». باركالله. كل اساس زندگي ايشان هم در يك وانت جا ميشود. باركالله. پس اگر من مجتهد شدم سعي ميكنم آينه الهي باشم، خودنمايي نكنم، خدا نمايي كنم.
\item
چهارم، اگر به شهرت دچار شدم، اين جمله امام سجاد (عليهالسلام) در دعاي مكارم الاخلاق را دائماً بخوانم و به او عمل كنم. دعا اين است. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه.\\
{\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\
{\large «وَلا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلاّ حطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَها 11».}
خدايا هر يك درجه كه من را در چشم مردم بالا ميبري، به تعداد آن درجات من را در چشم خودم پايين بياور.\\
{\large «وَلا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلاّ حطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَها ادامه، وَلا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظاهِراً إِلاّ أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِها»،}
خدايا هر چه براي من عزت ظاهري توليد ميكني، ايجاد ميكني، به همان مقدار من را در درون خودم و نزد خودم خار كن، خودم را نبينم، خودم را كمترين ببينم، خودم را پستترين ببينم. اين جمله را امام سجاد (عليهالسلام) در سجده ميگفت:
{\large «و أَنَا بَعْدُ ياالهی»،}
چقدر تعبير شيرين است.\\
{\large «و أنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا 12»،}
خدايا من كه اينجا به سجده افتادم از همهي همهي همه پستتر هستم، از همهي همهي همه خردتر هستم،
{\large «مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»،}
خردلي بيش نيستم، از خردل هم پستتر هستم.\\
تا رئیس جمهور شد، مرحوم شهيد رجايي (رضوانالله تعالي عليه) را خدا رحمت كند، با اين دو گوش خودم شنيدم، از افتخار شما شيرازيها مرحوم آيتالله حاج شيخ محيالدين حائري شيرازي است، ايشان فرمودند که وقتي آقاي رجايي رئيسجمهور شد، چند روز بعد از آن من را خواست، خدمتشان رفتم، به من گفت آقاي حائري من تا وقتي رئيسجمهوري نبودم يك وضعيت داشتم، الآن وضعيت من فرق كرده است. حالا الآن شك كردم بعد از نخستوزيري ايشان بود یا بعد از رئيسجمهوري ايشان بود.\\
گفتند من محتاجم، هر روز بايد ساختمان ریاستجمهوري بيايي، نيم ساعت بايد به من خصوصي درس اخلاق بدهي، من نياز دارم. اين جمله امام سجاد (عليهالسلام) است،
{\large «وَلا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظاهِراً إِلاّ أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِها».}
\item
پنجمين راه درمان، در عظمت الهي و حقارت ماسوي الله انسان دائماً فكر كند، رئيسجمهور است، استاندار است، فرماندار است، رهبر است، رئيس بيمارستان است. دائماً اين را بينديشد كه عالم در پيشگاه عظمت الهي هيچ است. الآن داشتم به آقاي دكتر صادقپور ميگفتم، گفتم انسان الاغ باشد، نفهمد دنيا دست چه كسي است، ده دقيقه باران آمد سيل ايجاد شد، همان كسي كه ده دقيقه فرستاده است نميتواند 48 ساعت اين چنين بفرستد؟\\
شيراز ميبارد، مشهد ميبارد، تهران ميبارد، پيچش دست ديگري است. دارد خدايي ميكند، دارد خودنمايي ميكند، دارد ميگويد حواست به من باشد.\\
از شيرازيها پرسيدم گفتند از نوروز ما باران نداشتيم؛ يعني قرن بيست و يكم است، يعني هنوز انسان براي ضروريترين ضروريترين ضروريترين وسيله زنده ماندنش به ادامه حيات، نگاهش به آسمان است؛ يعني خودش هيچ غلطي نميتواند بكند. او گردن كشي ميكند!، سرفرازي ميكند! \\
فرمود اگر ميخواهي حقارتت را بتواني ببيني، عظمت الهي را ببين.
\item
ششم، داريم براي كساني كه گرفتار شهرت ميشوند عرض ميكنيم. فرمود با دروغ چاپلوسي هواداران برخورد كنيد. اين روايت از پيغمبر (صليالله عليه و آله) است،
{\large «احثوا التّراب فی وجوه المدّاحين 13»،}
اگر كسي دور شما چاپلوسي كرد خاك به صورتش بپاشيد، نگذاريد دور شما را يك جماعت چاپلوسي بگيرد. چاپلوسي اطرافيان از آفات شهرت است. بلهقربانگو، بادمجان دور قاب چين در دين تعريفنشده است.
{\large «احثوا التّراب فی وجوه المدّاحين».}\\
كسي كه دائماً دارد از تو خوبي ميگويد معناي كنايهاي دارد، دورش كن، جلوي عموم ضايعش كن. جلوي عموم او را بشكن، نگذاريد دور شما را بگيرد.\\
مرحوم امام (رحمة الله عليه) به چه صورت سخنراني ميكنند؟ \\
آقاي فخرالدين حجازي شروع به صحبت كردن كرد، نماينده اول مجلس ايران بود. شروع كرد يكچيزهايي گفتن و گفتن و گفتن، تا حرفش تمام شد امام فرمودند من از آقاي فخرالدين حجازي توقع نداشتم. به تعبير من اين چرتوپرتها چيست؟!\\
نظير اين كار را جناب آقاي مشكيني كرد، اماما، سرورا، سيدا؛ تمام شد. امام فرمودند من از آقاي مشكيني گله دارم، اين حرفها چيست ميزنيد؟\\
مكرر ميگفت به من خادم بگوييد بهتر از اين است كه به من رهبر بگوييد. در فرودگاه مهرآباد تا وارد تهران شد، ريختند دور او را گرفتند، يك ماشيني را آماده كرده بودند، یکدفعه گفتند، ايشان فرمودند چه خبر است مگر شاهنشاه آريامهر آمده است؟!\\
يك طلبه به ايران آمده است. نگذاريد دور شما (را بگيرند).\\
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) حاكم بودند، الانبار آمدند، كشاورزها كارشان را ول كردند از اسبها پايين آمدند، جلوي اميرالمؤمنين (عليهالسلام) شروع كردند به دویدن، پياده!\\
حضرت فرمود بايستيد، بايستيد. نهجالبلاغه حكمت 37 را ببينيد. اين چهكاري است ميكنيد؟\\
گفتند اين ادبي است كه ما در ارتباط با بزرگانمان انجام ميدهيم. حضرت فرمودند خب بیخود ميكنيد.\\
{\large «مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟ 14}».\\
حكمت 37 \\
{\large «فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا. فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ»،}
نه به نفع اميران شما است،
{\large «وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي [أُخْرَاكُمْ] آخِرَتِكُمْ؛ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّار».}
در اين دنيا به خودتان زحمت ميدهيد، در آخرت هم بدبخت ميشويد. حالا يك موقع شعائر میشود، دشمن ايستاده است ببيند آيا كسي از مقام معظم رهبري استقبال ميكند يا نه.\\
حالا تبريزيها میآیند صد تا گاو میكشند، آن شعائر اسلام ميشود. ولی اگر بحث شعائر مطرح نيست، تعبير اين است
{\large «خَرَجَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ عَلَى أَصْحَابِهِ وَ هُوَ رَاكِبٌ 15»،}
حضرت از منزل بيرون آمدند، سوار بودند،
{\large «فَمَشَوْا مَعَهُ فَالْتَفَتَ»،}
اصحاب پشت سر حضرت راه افتادند،
{\large «إِلَيْهِمْ فَقَالَ لَكُمْ حَاجَةٌ»،}
حضرت ايستاد، مردم با من كاري داريد دنبال من راه افتاديد؟\\
{\large «فَقَالُوا لاَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّا نُحِبُّ أَنْ نَمْشِيَ مَعَكَ»،}
دوست داريم خدمت شما باشيم.\\
{\large «فَقَالَ لَهُمُ اِنْصَرِفُوا»،}
دنبال كارتان برويد،
{\large «فَإِنْ مَشَى اَلْمَاشِي مَعَ اَلرَّاكِبِ مَفْسَدَةٌ لِلرَّاكِبِ وَ مَذَلَّةٌ لِلْمَاشِي»،}
دنبال يكي راه افتادن باعث ميشود او خراب ميشود، آن كسي هم كه دنبال او راه ميرود، ذليل ميشود، من را خراب ميكنيد، خودتان را هم ذليل ميكنيد.\\
اين سنت در علماي ما هم بوده است، مرحوم امام هيچگاه اجازه نمیداد كسي پشت سرش راه برود. علامه طباطبايي هيچكسي را اجازه نمیداد پشت سرش راه برود، دو نفر راه ميافتادند، ميايستاد، ميگفت كاري داريد؟\\
ميگفتند سؤال داريم. گفت که بپرسيد. سؤال ميپرسيدند، جواب ميداد، میگفت که بفرماييد برويد. انسان نبايد اجازه بدهد شيطان بر گردن او سوار شود. نبايد انسان اجازه بدهد كه خدايي ناكرده اجتهاد باعث بدبختي او شود.
\item
بر همين اساس است، آخرين مطلب، ما در اسلام اگر چيزي مايه شهرت در جامعه بشود حرام ميدانيم. لباس شهرت حرام است. مركب شهرت حرام است. شما لباسي بپوشي يا آنقدر در چشم باشد از خوبي يا آنقدر در چشم باشد از بدي، هر دو تا حرام است. ماشيني سوار شوي يا آنقدر عالي باشد از خوبي يا آنقدر نسبت به شخصيت تو از بدي پست باشد، هر دو تا حرام است. البته زمان به زمان فرق ميكند. پيش امام صادق (عليهالسلام) نشسته بودند، به آقا رو كرد گفت که آقا اميرالمؤمنين (عليهالسلام) لباس خشن ميپوشيد شما لباس نرم پوشيدي، آن درست است؟، اين درست است؟\\
حضرت فرمودند که اگر علي بن ابيطالب (عليهالسلام) الآن ميبود آن لباس را ديگر نميپوشيد، چون اگر آن لباس را ميپوشيد لباس شهرت بود، لباس شهرت حرام است. يعني اسلام نخواسته است من یک تميزي از ديگران داشته باشم، در چشم قرار بگيرم، موردتوجه قرار بگيرم، آفت است. امام باقر (عليهالسلام) فرمود که جابر اگر گمنام هستي اين گمنامي را قدر بدان، اگر هم مشهور شدي مواظب باش آفات شهرت دامن تو را نگيرد.
\end{enumerate}
\\
{\large «صَلَّي اللهُ عَلَیْکَ یا أَباعبدالله»}\\
خب فرمودند شب وروديه است، مثل فردايي سيد و سالار شهيدان وارد كربلا شده است. سرزمين هم شناختهشده است، اين يعني چه؟\\
يعني اميرالمؤمنين (عليهالسلام) دارد از صفين برميگردد، به این سرزمین رسید، تاريخ ميگويد خودش را از روي اسب زمين انداخت، شروع به اشك ريختن کرد، جملاتي را بر زبان آوردند. خب، لشكر تعجب كردند، حضرت كه بلند شدند، گفتند آقا چيست؟\\
فرمود منازل العشاق، اينجا يكسري عاشق خونشان روي زمين ريخته ميشود.\\
قبلها نام كربلا را رسول خدا (صليالله عليه آله) براي ام سلمه گفته است، براي أم أيمن گفته است. در خاندان عصمت و طهارت (علیهمالسلام) كم و بيش مطرح است و لذا هنگام شهادت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) طبق برخي از روايات زينب كبري (سلامالله عليها) تقاضا كرد، مجلس دعوت شد، از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) يك سؤال كرد، سؤالي گفت عزيز جان، پدر جان يك روايتي را أم أيمن در ارتباط با حسين (علیه السلام) فرموده است، ميخواستم از خودتان بشنوم، از دو لب مباركتان بشنوم. حال اميرالمؤمنين (عليهالسلام) اجازه نميداد، حال زينب كبري (سلامالله عليها) هم اجازه نميداد، جملهاي كه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود اين بود دخترم،
{\large «الحديث كما حدّثتك أمّ أيمن 16}»،
درست گفته است، كربلا اين خواهد بود، عاشورا اين خواهد بود، كشتاري خواهد شد، اسارتي خواهد بود. همهي اينها در ذهنها دارد ميچرخد، حالا وارد سرزمين كربلا شدهاند، وعدهها هم دارد تحقق پيدا ميكند. سيدالشهدا پرسيدند اينجا اسمش چيست؟\\
نینوا، اسم ديگر غاضريه، تا گفتند اينجا كربلا است، اشكهای ابا عبدالله (علیه السلام) جاري شد. چند تا جمله دارد فرمود که
{\large «هاهنا مناخ ركابنا 17»،}
اينجا مي گويند بارها را بياوريد،
{\large «و محطّ رحالنا»،}
خب تا اينجايش عالي بود؛ اينجا بايد بار بيندازيم، دو جمله حرم را به هم ريخت فرمود:
{\large «هاهنا مناخ ركابنا، و محطّ رحالنا، و مسفك دمائنا».}\\
اينجا خون ما را زمين ميريزد،
{\large «و مقتل رجالنا»}
اينجا است. من نميدانم با دل زينب كبري (سلامالله عليها) اين جمله چه كرد؛ اما بههرحال باعزت و احترام وارد كربلا شدند، دشمن تعرضي نداشت. اما همين خواهر روز يازدهم وقتي خواست از این سرزمین برود در مقاتل نوشتند همه خانمها را سوار كرد، امام سجاد (عليهالسلام) را كمك كرد، در كنار هر خانم يكي دو تا از بچهها را نشاند، به آنها سفارش كرد مواظب باشيد كه اين بچهها سرهاي بريده را نبينند. چقدر هم موفق عمل كردند، وقتي وارد مجلس يزيد شدند، سر اباعبدالله (علیه السلام) را ديدند تازه بچهها پرسيدند
{\large «عمة هذا رأس أبي؟».}\\
عمه جان اين سر سرِ كيست؟\\
مشخص است كه كنترلشده است، مواظب بودهاند. خب همه را سوار كردند حالا ميخواهد خودش سوار شود، دواندوان خودش را به جسد اباعبدالله (عليهالسلام) رساند، خودش را روي جنازه اباعبدالله (عليهالسلام) انداخت. من نميدانم چه كرده است؟\\
تعبير تاريخ اين است
{\large «فوالله ابكت كل عدو وسديد»،}
يكدفعه ديدم دوست گريه ميكند، دشمن گريه ميكند. ديدم بعضي از مقاتل نوشتند که شترها هم دارند گريه ميكنند.\\
\begin{center}
حال که ای همسفر، بی تو سفر میکنم
\hspace*{2.5cm}
زاد ره خویش را، اشك بصر ميكنم
\end{center}
\begin{center}
هر چه مرا ميزنند نام تو را ميبرم
\hspace*{2.5cm}
در عوض از دخترت، رفع خطر میکنم
\end{center}
بهقصد زيارت دستت را بالا بياور سه مرتبه بگو يا حسين (علیه السلام).
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد 75، صفحه 162
\item
تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد 1، صفحه 443
\item
تفسير نور الثقلين، جلد 1، صفحه 73
\item
تفسير نور الثقلين، جلد 3، صفحه 519
\item
الکافي، جلد 2، صفحه 372
\item
الامالی، شیخ صدوق، ص 200؛ بحارالانوار، مجلسی، ج 68، ص 208
\item
دعای ابو حمزه ثمالی
\item
سوره حشر، آیه 19
\item
سوره اعراف، آیه 179
\item
الکافي (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص 39
\item
مفاتيح الجنان القمي، الشيخ عباس ص 711
\item
دعای 47 صحیفه سجادیه
\item
شهاب الاخبار، ج 1، ص 319
\item
حکمت 37 نهج البلاغه، نسخه صبحی صالح
\item
المحاسن، جلد 2، صفحه 629
\item
عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد 17، صفحه 361
\item
عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد 17، صفحه 231
\end{enumerate}
\end{document}