list_icon_blue

عید غدیر خم، بحث جریان غدیر

اهل بیت (علیهم‌السلام)
عید سعید غدیر خم
جلسه خانگی
سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷
عید غدیر خم، بحث جریان غدیر
list_icon_blue خلاصه جلسه
آخرین حج پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله و سلم) چند نام دارد: حجة الوداع، حجة البلاغ، حجة الاتمام. خطبه‌ی غدیر به‌ اندازه یک صفحه کتاب بیشتر نیست و در جلد اول کتاب الغدیر علامه امینی آمده است؛ اما این خطبه زمانش طولانی شد چون پیامبر دستور دادند تپه مصنوعی با بارها بسازند تا منبری شود و هر ده متر به ده متر، کلمه کلمه خطبه را می‌گفتند تا با تکرار آن به گوش همه جمعیت برسد. برای جلوگیری از انکار ولایت حضرت علی (علیه‌السلام) پیامبر سه شبانه‌روز کاروان‌ها را در غدیر نگه داشتند. منطقه غدیر چهارراه جدا شدن کاروان‌ها بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) خیمه‌ای برپا کردند و تک‌تک افراد حتی زن‌ها با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کردند. خطبه غدیر ابتدا حمد و ستایش خدا است و هر کس خدا او را هدایت کند هرگز گمراه نمی‌شود. پیامبر فرمودند هیچ پیغمبری به‌اندازه من اذیت نشد که به نظر علامه طباطبایی این به اذیت و آزار منافقین برمی‌گردد.
مکان جلسه خانگی
زمان سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷
مناسبت عید سعید غدیر خم
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \usepackage{xepersian} \begin{document} \\ {\large «أعوذُ بأللّٰهِ مِنَ ألشَّیطانِ ألرَّجیم\\ بِسمِ اللهِ ألرَّحمٰنِ ألرَّحیم\\ الحَمدُ للّٰهِ ربِّ ألعالَمین وَ الصَّلاة وَ السَلام عَلَي سَیِّدِنا وَ مَولانا حَبیبِ إلهِ الْعالَمین، العبد المؤیّد و الرَّسولِ المُسَدَّد، المُصطَفی الأمجَد ابِي القاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین وَ اللَعنُ الدائِم عَلیٰ اعدائِهِم اجمَعین مِنَ ألان إلیٰ قیامِ یَومِ الدِّین».}\\ {\large «قالَ رسول الله (صلی الله علیه و آله: إن الله مولاي وأنا مولى المؤمنين و أولى بهم من أنفسهم، من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله».} شب عیدالله اکبر، عید سعید غدیر، عید ولایت، خداوند ان‌شاءالله در دو دنیا دست ما را از دامن ولایت کوتاه نکند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ {\large «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\ عید سعید غدیر یادآور عید ولایت است. پیغمبر گرامی اسلام بعد از هجرت به مدینه یک‌بار بیشتر حج به‌جا نیاوردند، عمره به‌جا آورده‌اند اما حج یک‌بار بیشتر مشرف نشدند. حجی که پیغمبر (سلام‌الله‌علیه) مشرف شدند چند نام پیدا کرد، بعضی از این نام‌هایش را ما آشنا هستیم، بعضی از این نام‌ها را آشنا نیستیم، نام حج رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) عبارت شد از حجة الوداع.\\ نام حج رسول‌الله (صلی الله علیه و آله)، تنها حجی که پیغمبر بعد از هجرت به مدینه انجام دادند حجة الوداع است. چرا به آن حجة الوداع گفتند؟\\ چون در این حج پیغمبر با مردم خداحافظی کرد و خبر داد که به‌زودی از دنیا خواهد رفت. این نام را همه بلد هستید، حجة الوداع. دو نام دیگر هم هست که ما این دو نام را معمولاً آگاه نیستیم، به این حج حجة البلاغ هم گفته‌اند، حجة الاتمام هم گفته‌اند. شیعه باید این دو نام دیگر را هم بلد باشد.\\ چرا به این حج حجة البلاغ هم گفته‌اند؟\\ به خاطر اینکه آیه نازل شد {\large «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک. وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ 1»،} گفت ای پیغمبر ما آنچه را که به تو گفته‌شده تبلیغ کن که اگر تبلیغ نکنی رسالت خود را انجام ندادی. چون آیه آمد که‌ای پیغمبر ما تبلیغ کن آنچه به تو گفته‌شده را، لذا نام این حج پیغمبر حجة البلاغ شد.\\ نام دیگر این حج پیغمبر حجة الاتمام است. چرا به این حج حجة الاتمام گفته‌اند؟ \\ چون آیه نازل شد {\large «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلَامَ دِینًا 2».}\\ وقتی جریان ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تمام شد آیه آمد که امروز دین خدا کامل شد، امروز دین خدا تمام شد. حجی که پیغمبر گرامی اسلام انجام دادند به یک میتینگ و یک نشست پرجمعیت و یک شهادت دسته‌جمعی بیشتر شبیه بود تا به یک حج. مستحضرید هنوز که هنوز است بااینکه جمعیت بشر از آن زمان تا الآن تغییر فراوانی کرده است اما درعین‌حال صد هزار نفر جمعیت جمعیتِ زیادی است. الآن وقتی می‌خواهیم جمعیت زیادی را ما مثال بزنیم می‌گوییم ورزشگاه صدهزارنفری آزادی. اگر در فیلم‌ها دیده باشید این ورزشگاه وقتی پُر می‌شود چه مقدار جمعیت حضور دارند! در افرادی که با پیغمبر (صلی الله علیه و آله) از مدینه به سمت مکه آمدند این‌که تعدادشان چه مقدار بوده است اختلاف است صدهزارنفری، صد و چهارده هزار، صدوبیست و چهار هزار و بیشتر گفته‌شده است؛ ولی یک اشتباه این‌جا در ذهن ما نباشد و آن اینکه این افراد کسانی بودند که با پیغمبر از مدینه رفتند، بسیاری در راه به پیغمبر ملحق شدند، تعداد فراوانی از یمن با امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) پیوستند و یک مقدار زیادی از مردم هم در خود مکه و اطراف مکه وجود داشتند لذا جمعیت قریب به دویست هزار نفر بود. یعنی یک حجی که با دویست هزار نفر انسان انجام‌شده و پیغمبر اعمال حج را قدم‌به‌قدم وجب‌به‌وجب به مردم آموختند. خب، عمل حج تمام‌شده است، جبرئیل امین نازل‌شده است که ‌ای پیغمبر ما آنچه را که باید ابلاغ کنی ابلاغ کن. رسول گرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله) احساس می‌کردند اگر آنچه را که جبرئیل خواسته است ابلاغ کنند احتمال دارد درگیری پیش بیاید، اختلاف پیش بیاید و در پایان عمر پیغمبر تمام آنچه را که رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) زحمت‌کشیده است از بین برود؛ چون از این مطلب می‌ترسیدند پیغمبر درنگ می‌کردند کار را انجام نمی‌دادند. میانه راه آیه نازل شد، آیه‌ای که همه شما بلد هستید {\large «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک»،} باید تبلیغ کنی، {\large «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ »،} اگر آنچه را که گفته‌شده است تبلیغ نکنی، 23 سال زحمت تو هدر (می‌رود) و کأن هیچ رسالت خدا را انجام ندادی. بعد هم خدای متعال فرمود {\large «وَاللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ 1»،} نترس خدا حافظ و نگهبان تو است. خدا تو را نگهداری می‌کند. این دستور که نازل شد پیغمبر گرامی اسلام آمدند دستور نزول دادند در منطقه غدیر خم، کسانی که مکه رفتند اگر مدینه‌بعد بودند و ابتدا مکه رفتند از جحفه محرم شدند. بنده از جحفه تابه‌حال محرم شدم. منطقه غدیر خم منطقه‌ای نزدیک به جحفه است، مسجدی هم در آن‌جا وجود داشته است که این مسجد را بعداً وهابی‌ها خدا لعنتشان کند، تخریب کردند. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در این‌جا بساط جریان غدیر را راه انداختند، نکاتی در ارتباط با این جریان هست که شاید کمتر مورد تذکر قرار می‌گیرد و کمتر به گوش‌ها خورده است من این نکات را بیشتر می‌خواهم موردتوجه قرار دهم.\\ اولاً خطبۀ غدیر پیغمبر خطبه طولانی‌ای نیست. این خطبه‌هایی که اخیراً به‌صورت کتاب درآمده است چهل صفحه، سی صفحه به نام خطبه غدیریه، این خطبه‌ها هیچ‌کدام سند مستند و سندِ درست ندارد. مضمون این خطبه‌ها هم نشان می‌دهد که خطبه‌ها دروغ ساخته‌شده است چون چیزهایی در این خطبه‌ها آمده است که در آن زمان اصلاً برای امت اسلامی قابل‌گفتن نبوده است، قابل‌ذکر نبوده است!\\ خطبه‌ای که پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در غدیر خم خواندند حدوداً یک صفحۀ کتاب است که این خطبه را مرحوم علامه امینی (رحمة الله علیه) در جلد اول الغدیر، خطبه را ذکر کرده است و ما خطبه را با هم مرور خواهیم کرد.\\ پس اگر خطبه کوتاه بوده است، چرا جریان غدیر، خطبه و سخنرانی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یک مقدار طول کشیده است؟\\ به خاطر اینکه تاریخ برای ما گزارش کرده است پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) برای اینکه صدایشان به همه برسد چند کار کرده‌اند:\\ اولاً دستور دادند هر چه بار و هر چه جول و پلاسی که بر روی شتران می‌انداختند وجود داشت، مردم این‌ها را جمع کردند، روی‌هم ریختند به یک تپه تبدیل شد که پیغمبر بالای این تپه بروند. منبری که نبوده است، کوه و تپه طبیعی هم وجود نداشته است، پیغمبر یک تپه مصنوعی درست کرده بود؛ یعنی بارها را، بارهای غیر لازم را پیغمبر خواستند مردم روی‌هم قرار دادند، پیغمبر بالای این تپه مصنوعی رفتند برای سخنرانی کردن. خب، جمعیتی که دور پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نشستند، بیش از صد هزار نفر بودند. الآن ما اگر بخواهیم یک جمعیت صدهزارنفری را با بلندگو پوشش بدهیم مشکل داریم!\\ مخصوصاً اگر فضا، فضای باز باشد، الآن بلندگو هم نباشد چون فضا بسته است من که صحبت کنم صدایم به شما می‌رسد؛ ولی اگر داخل خیابان برویم، همین جمعیت با همین فاصله بنشینید من بخواهم صحبت کنم چند برابر باید داد بزنم چون فضا باز است. پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) صد هزار نفر جمعیت دور حضرت نشسته‌اند، یک مقدار هم پراکنده نشسته‌اند، چون آفتاب بسیار سوزان (بوده است)، دارد بعضی‌ها در سایه شترانشان نشسته بودند برای اینکه یک مقدار از سوزندگی آسمان و هوا بکاهند. حالا پیغمبر اینجا چه کرده است؟\\ این را شاید بعضی نشنیده باشند. رسول گرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله) طبق نقل تاریخ آمدند ده متر به ده متر به ده متر به ده متر از هر طرف افرادی را که صدای بلند داشتند مثل عباس عمویشان قرار دادند، از چهار طرف تعداد فراوانی بلندگوی انسانی، بلندگوی طبیعی پیغمبر ایجاد کردند که وقتی سخنرانی می‌کند، به این‌ها هم فرمودند، فرمودند هر یک کلمه که من گفتم شما همان کلمه را تکرار کنید. پیغمبر یک کلمه می‌فرمود اولین نفر بلند می‌گفت، اطرافیانش می‌شنیدند، دومین نفر همان را تکرار می‌کرد، اطرافیانش می‌شنیدند، سومین نفر، چهارمین نفر تا صدا به انتهای جمعیت برسد. اینکه می‌بینید یک صفحه خطبه غدیریه که مرحوم علامه امینی در الغدیر جلد یک ذکر کردند قریب به دو ساعت، دو ساعت و نیم طول کشیده است، مال این قسمت قضیه است؛ یعنی مال این است که پیغمبر کلمه کلمه می‌فرمودند و این بلندگوهای انسانی این صداها را بین مردم پخش می‌کردند. خب این یک مطلب.\\ مطلب دوم، قبل از اینکه حالا خطبه را یک مروری با هم بکنیم، پیغمبر گرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله) بعدازاینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را معرفی کردند و به ولایت نصب کردند، برای اینکه هیچ‌کس بعد انکار نکند، توجیه نکند، یک کارِ دیگری هم انجام دادند و آن اینکه جمعیت را سه شبانه‌روز در صحرای غدیر نگه‌داشته‌اند. حالا جمعیتی که با پیغمبر حج به‌جا آورده است برای اینکه به خانه برگردد، غدیر خم هم جایی است که کاروان‌ها از هم جدا می‌شدند. شامی‌ها به سمت شام می‌رفتند، یمنی‌ها به‌طرف یمن می‌رفتند، کسانی که مال قبایل اطراف حجاز بودند به همان سمت می‌رفتند، در حقیقت جایی که مَفرق طُرُق بوده است، چهارراه جدا شدن قافله‌ها از هم، این‌جا پیغمبر جریان را ایجاد کردند. سه شبانه‌روز، پیغمبر مردم را نگه‌داشته‌اند که چه‌کار کنند؟\\ خیمه‌ای را برپا کردند امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) درحالی‌که عمامه‌ای که پیغمبر بر روی سرش بسته بود؛ چون پیغمبر در جریان غدیر روی همان پَلاس‌های شترها امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بالا کشید و عمامه بر سر امیرالمؤمنین (علیه السلام) بست، با همان عمامه پیغمبر امیرالمؤمنین را در خیمه نشاندند، دستور دادند مسلمان‌ها به ستون یک بایستند به ترتیب تک‌تک وارد بشوند تا وارد خیمه می‌شوند یک جمله بگویند، بگویند {\large «السلام علیک یا امیرالمؤمنین»،} بعد جلو بیایند دوزانو بنشینند با امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) بیعت کنند، یعنی دست بدهند و بعد بلند شوند بیرون بروند، نفر بعدی (بیاید) و همین‌طوری ستون یک ادامه داشته باشد و همین کار سه شبانه‌روز وقت گرفت. خب، زن‌ها هم بیعت کردند. زن‌ها چه طور بیعت کرده‌اند؟ \\ پیغمبر دستور دادند یک تشت بزرگ آب آماده کردند به امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) فرمودند دستتان را در این تشت بگذارید، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه‌السلام) فرمود دستت را در این تشت آب بگذار. امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) هم دست را در این تشت آب گذاشتند، دست حضرت که در این تشت گذاشته شد، دست را کشیدند، این تشت را بردند در یک خیمه مستقل دیگر گذاشتند. خانم‌ها به ستون یک می‌آمدند وارد این خیمه می‌شدند، دستشان را برهنه می‌کردند، وارد این آب می‌کردند و به این وسیله با امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) بیعت می‌کردند؛ چون دست دادن مرد نامحرم با زن نامحرم در اسلام حرام است و این کار جایز نیست، نمی‌شود انجام بشود و لذا است به این وسیله زن‌ها با امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) بیعت کردند. این برنامه عملی پیغمبر (سلام‌الله‌علیه) سه شبانه‌روز طول کشید.\\ من یک موقع روی تاریخ فکر می‌کردم این صد هزار نفر جمعیت صبحانه نمی‌خواستند؟!، ناهار نمی‌خواستند؟!، شام نمی‌خواستند؟!، جا برای خواب نمی‌خواستند؟!، دستشویی نداشتند؟!، وضو نمی‌گرفتند؟!، نماز نمی‌خواستند بخوانند؟!، الآن ادارۀ صد هزار جمعیت با این ‌همه امکانات کار مشکلی است. چه طور پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در وسط بیابان سوزان مردم را نگه‌داشته است؟!، چرا؟\\ می‌خواهد چنان این واقعه در ذهن‌ها بماند، چنان این واقعه در ذهن‌ها حک بشود که هیچ قابل زدوده شدن نباشد؛ و همین‌جا من در پرانتز خدمت عزیزان عرض کنم اگر می‌بینید 70 روز از فوت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گذشت. 18 ذی‌الحجه تا 28 صفر چند روز می‌شود؟\\ دقیقاً 70 روز می‌شود. 18 ذی‌الحجه تا 18 محرم یک ماه، تا 18 صفر دو ماه، تا 28 صفر 70 روز. اگر می‌بینید در طول 70 روز یعنی دو ماه و ده روز دشمن کاری کرده است که توانسته این واقعه را نابود کند، زیر خاک پنهان کند و این‌جور خلافت را غصب کند. اگر می‌بینید، این نشان می‌دهد کار کارِ هفتاد روزِ نبوده است. بعدها امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند که این کار کارِ هفتاد روز نبود، در هفتاد روز نمی‌شود یک برنامه صدهزارنفری را که سه روز طول کشیده است شما پنهان کنید، زیر خاک کنید، این کار یک کارِ هفت ساله بود، هفده ساله بود، نطفه‌اش در حقیقت در مکه ریخته شد و در زمان خود امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) و پیغمبر وقتی در مکه بودند جریان نفاق شکل گرفت و این نفاق توانست بعداً کاری را که باید انجام بدهد، انجام بدهد. پرانتز ما بسته شود.\\ \begin{enumerate} \item امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) قبل از جریان غدیر به امامت و ولایت نصب شده بود. \item بعد از جریان غدیر هم باز پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) را به امامت و خلافت معرفی کرد. اما از قبل و بعد گل سرسبد معرفی‌های پیغمبر، گل سرسبد معرفی‌های پیغمبر مال روز غدیر است. روز اولی که پیغمبر دعوتش را آشکار کرد فرمود که علی وزیر من و خلیفه من است. \end{enumerate} \\ امیرالمؤمنین (سلام‌ الله‌ علیه) می‌فرماید من یک پسر سیزده‌ساله بودم و آن‌قدر سنگین بود این مطلب برای قریش که قریشی‌ها بلند شدند و آمدند به ابوطالب گفتند که آقای ابوطالب تو یک پیرمرد هفتاد ساله حواست باشد از بچه سیزده‌ساله‌ات باید حرف ‌گوش ‌کنی؛ یعنی مسخره کردند پیغمبر را. از روز اول شروع تبلیغ اسلام، نصب امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) به خلافت شروع شد، مرتب هم تکرار شد، بعد از غدیر هم تکرار شد؛ اما در غدیر یک برنامه‌ای بود که در طول تاریخ هیچ‌کسی نتواند انکار کند، قابل‌انکار نباشد.\\ اینکه مرحوم علام امینی ده جلد کتاب می‌نویسند، در غدیر صدها نفر از صحابۀ پیغمبر، تابعین پیغمبر، شعرا، علما، عرفا، هنرمندان، کسانی را که به این واقعه تصریح کردند را ذکر می‌کنند که من جلد اول غدیر مرحوم امینی در دستم است و اینکه می‌بینید این کتاب وقتی نوشته می‌شود صدها نفر به او تقریظ می‌زنند، مقدمه می‌زنند، سنی، شیعه، مسیحی، یهودی، حتی سیاستمدارها، بعضی از رئیس‌جمهورها، مال این است که مطلب ازنظر تاریخی مسلم است.\\ حالا سخنرانی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر چیست؟\\ خیلی سخنرانی کوتاهی است. من بخشی از این سخنرانی را برایتان ترجمه کنم به‌شرط یک صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ سخنرانی ما در یک محیطی که برای من گرم است انجام می‌شود؛ ولی هیچ صلوات شما صلواتِ گرمی نبود، به یاد ظهر ماه رمضان افتادیم. یک صلوات شب عید ختم بفرمایید.\\ فرمود: {\large «الحمد الله نحمده ونستعینه، ونومن به»،} اول حمد خدا و کمک از خدا و ایمان به خدا {\large «ونتوکل علیه»،} ما بر خدا توکل داریم. این سخنرانی رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است. فرض کنید روز غدیر پای سخنرانی رسول گرامی نشستید، اول سخنرانی پیغمبر یک جمله‌ای گفت که تا آخر کسانی که زرنگ بودند قضیه را خواندند، فرمود {\large «ونعوذ بالله من شرور أنفسنا، و من سیئات أعمالنا»،} ما به خدا پناه می‌بریم از اینکه نفس ما بخواهد به ما کار زشت یاد بدهد. ما پناه می‌بریم به خدا از اینکه گناهان ما بخواهد ما را زمین‌گیر کند.\\ {\large «الذی لا هادی لمن أضل، ولا مضل لمن هدی»،} خدایی که اگر او کسی را گمراه کرد، هیچ‌کسی نمی‌تواند او را هدایت کند، اگر او کسی را هدایت کرد، هیچ‌کسی نمی‌تواند او را گمراه کند. همه نوشتند، نوشتند عمر بن خطاب جز اولین کسانی بود که جلو آمد با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کرد، دست داد گفت: {\large «بَخٍ بَخٍ یا علی، أصْبَحْتَ وَأَمْسَیتَ مولی کل مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ 3»،} یعنی خوش به حالت، آقای ما، سرور ما شدی. اما در عین حال از همان اول خطبه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دارد می‌فرماید که اگر کسی را خدای متعال گمراه کرد، این دیگر هدایت نمی‌شود. در همین جریان حج پیغمبر، عرب‌ها رسمشان این بود وقتی مُحرِم می‌شدند تا اعمال حج تمام نمی‌شد دیگر محرِم بودند، خلاص!\\ پیغمبر در این حج وقتی اعمال عمره تمتع به‌جا آورده شد فرمود که همه از احرام‌ها بیرون بروند؛ همین!\\ آن عُمَر جلو آمد گفت که ما از احرام بیرون برویم، بعد هم پیش زنانمان برویم، بعد هم آب غسل از سروصورتمان بچکد، این حج شد؟!\\ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند که این جبرئیل است، او دارد به امر می‌کند او داردبه من امر می‌کند که من این کار را بکنم. باورش نشد. پیغمبر به او فرمودند عُمَر تو به این قضیه ایمان نخواهی آورد تا روز قیامت. لذا تا به حکومت رسید یک سال که گذشت یک قطعنامه صادر کرد یک بخشنامه صادر کرد گفت دو تا متعه، دو تا تمتع در عصر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود، من حرام می‌کنم و کسی انجام بدهد عقاب می‌کنم، یکی متع صیغه، یکی هم متع حج، حج تمتع بی حج تمتع. این است که پیغمبر فرمود: {\large «و لاهادی لمن الضل»،} اگر کسی را خدا گمراه کند، کسی نمی‌تواند او را هدایت کند. بعد فرمود: {\large «وأشهد أن لا إله إلا الله»،} شهادت می‌دهم خدا یکی است {\large «وأن محمدا عبده ورسوله».}\\ سؤال، مگر پیغمبر هم باید شهادت بدهد که خودش پیغمبر است؟\\ بله. پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، این نکته‌ای است که خدمتتان عرض می‌کنم. پیغمبر گرامی اسلام یک شخصیت حقیقی دارد، یک شخصیت حقوقی، شخصیت حقیقی‌اش باید به شخصیت حقوقی‌اش ایمان بیاورد. الآن مقام معظم رهبری یک شخصیت حقیقی دارد، یک شخصیت حقوقی، شخصیت حقیقی‌اش سید علی خامنه‌ای است، شخصیت حقوقی‌اش ولی امر مسلمین است. اگر به‌عنوان ولی امر مسلمین حکمی بکند فتوایی بدهد اول باید خودش انجام بدهد. شخصیت حقیقی باید زیرمجموعه شخصیت حقوقی باشد. اگر پیغمبر به‌عنوان رسول خدا حکمی کرد، فتوایی داد، تصمیمی گرفت اول خودش باید انجام دهد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند که من یک شخصیت حقیقی دارم، یک شخصیت حقوقی، شخصیت حقیقی‌ام حرف‌گوش‌کن شخصیت حقوقی من است، یعنی من اگر به شما امری بکنم اول خودم انجام می‌دهم، اگر نهیی کردم، اول خودم ترک می‌کنم، این‌جور نیست به شما بگویم خودم انجام ندهم، نه این‌طور نیست، هرگز این‌طوری نیست.\\ اینجا هم پیغمبر شهادت می‌دهد به اینکه خودش پیغمبر خدا است. بعد شروع کرد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مقدمه‌چینی کردن، فرمودند: {\large «یا أیها الناس! قد نبهنی لطیف و خبیر و اوشک أن ادعی فاجیب»،} فرمود که خدا به من خبر داده است که من به ‌زودی از بین شما رخت می‌بندم، مرگ من نزدیک است. مستحضرید پیغمبر ما 63 سال عمر کرد، چهل‌سالگی به نبوت رسیده است، 23 سال پیغمبر بوده است؛ اما بر پیغمبر در این 23 سال چه گذشته است که خودش فرمود: {\large «مَا أُوذِی نَبِی مِثْلَ مَا أُوذِیتُ 4»،} هیچ پیغمبری مثل من اذیت نشد. نوح پیغمبر 950 سال خلافت و پیغمبری داشت، خلافت خدا، خیلی هم جان کند؛ در روایت داریم 82 نفر بیشتر به او ایمان نیاوردند. 950 سال شما برای مردم روضه بخوانی، 82 نفر گریه کند از این سخت‌تر!\\ اما در عین ‌حال پیغمبر ما فرمود من بیشتر اذیت شدم. مرحوم علامi طباطبایی می‌فرماید که این مربوط به جریان منافقین است، منافقین خیلی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را اذیت کردند، کمر پیغمبر را شکستند!\\ حالا پیغمبر می‌فرماید من مرگم نزدیک است، خب حالا که مرگم نزدیک است از شما یک سؤال دارم {\large «وانی مسؤول وانتم مسؤولون»،} از من سؤال می‌کنند، از شما هم می‌پرسند، وقتی از شما سؤال کردند {\large «فماذا انتم قائلون؟»،} شما در حق من چه می‌گویید؟\\ صد هزار نفر جمعیت یکپارچه صدا زدند گفتند یا رسول‌الله {\large «نشهد أنک بلغت»،} ما شهادت می‌دهیم تو تبلیغ کردی، {\large «نصحت»،} موعظه کردی، {\large «و أدّیت ما علیک»،} کوشش کردی، خودت را از بین بردی برای هدایت ما، {\large «فجزاک اللّه خیرا»،} خداوند ان‌شاءالله پاداش خیر به تو بدهد. این اعتراف را که پیغمبر گرفت، حالا شروع کرد، یک سؤال دیگر کرد. فرمود که آیا شما شهادت می‌دهید لا إله إلا الله، من بنده و رسول خدا، جنت حق، نار حق، مرگ حق، همه اصول دین را استشهاد کرد و همه گفتند بلی {\large «نشهد بذلک»،} بله. بله ما همه این‌ها را قبول داریم. وقتی همه این‌ها قبول شد، پیغمبر یک سؤال دیگر کرد. فرمودند که فردا روز قیامت شما بر حوض کوثر وارد می‌شوید، فرمود حوض من بزرگی‌اش بین صنعا و بصری است. صنعا پایتخت یمن است، بصری یک روستایی است در شام، در دمشق، بین پایتخت یمن تا آن روستا فاصله فراوان است. یک حوضی که عرضش این است طولش هم پیغمبر نفرمود چقدر است و در این حوض فرمود به عدد ستارگان آسمان ظرف وجود دارد، همه شما در حوض کوثر بر من وارد می‌شوید؛ اما من با کدامِ یکی از شما ارتباط برقرار می‌کنم؟\\ فرمود: {\large «فانظُروا کیفَ تخلُفونی فی الثقلین»،} با کسانی که نسبت به ثقلین مهربان باشند، نسبت به ثقلین احترام داشته باشند. گویا اولین بار بود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) این واژه را به کار می‌برد، واژه ثقلین را؛ لذا {\large «فنادی مناد»،} یک نفر از وسط جمعیت فریاد کشید {\large «و ما الثقلان یا رسول‌الله؟».\\} ثقلین چه‌ها هستند؟\\ ثقل یعنی چیز گران‌بهای سنگین، چیز گران‌بهای سنگین را ثقل می‌گویند. پیغمبر فرمود که ببینید نسبت به این دو امر گران‌بهای سنگین شما چه می‌کنید؟\\ گفتند یا رسول‌الله ثقلان چیست؟\\ فرمود کتاب خدا و عترت من که خدا به من خبر داده است این دو از هم جدا نمی‌شوند تا حوض کوثر بر من وارد بشوند. لذا اگر کسی گفت من قرآن را می‌گیرم، به عترت چه کار دارم، این قرآن را هم نگرفته است. اگر گفت من عترت را می‌گیرم به قرآن چه کار دارم، این به عترت هم بی‌اعتنایی کرده است. یک شیعه امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمی‌شود ده سال بگذرد لای قرآن را باز نکند. روایت فراوانی از اهل‌بیت (علیهم السلام) داریم. فرمودند اگر هر کسی در خانه‌اش حداقل روزی 50 تا آیه نخواند شیعه نیست. کسی که در شبانه‌روز 50 تا آیه از کتاب خدا نخواند، این در تشیعش حرف است. قدیمی‌ها را خدا رحمت کند، ما زیاد می‌شناختیم سواد خواندن و نوشتن نداشت ولی قرآن‌خوان بود؛ یعنی این‌قدر غیرت دینی داشت، هنوز هستند بعضی از پیرمردها و پیرزن‌ها سواد ندارد اسم خودش را بنویسد، امضا بلد نیست، وقتی بانکی می‌رود، جایی می‌رود با استامپ انگشت می‌زند ولی قرآن را می‌خواند، دعا را می‌خواند، این اهمیت دادن به قرآن کریم است. فرمود این دو قرآن و عترت از هم جدا نمی‌شوند تا بر من بر حوض کوثر وارد بشوند. بعد پیغمبر یک قانون کلی گفت، فرمود: {\large «فَلاَ تَقَدَّمُوهُمَا فَتَهْلِکوا»،} از این دو تا جلو نیفتید. ما یک تعبیری در فارسی داریم می‌گوییم کاسه از آش، چه؟\\ داغ‌تر. از این‌ها جدا نیفتید.\\ من یک زائری داشتم در سفر روزه گرفته بود، به او گفتم آقا در سفر روزه حرام است. گفت حاج‌آقا نمی‌شود. گفتم نذر کردی؟\\ گفت: «نه». گفتم تو که نذر نکردی چه طور روزه می‌گیری؟ \\ گفت که حاج‌آقا دلم این‌جوری راه داده است که روزه بگیرم. این جلو افتادن از خدا و پیغمبر است. مریض است، دکتر به او گفته است روزه برای تو ضرر دارد بازهم می‌گیرد، همه فقها فتوا دادند، گفتند این اگر خوب شود، دومرتبه روزه‌هایش را باید بگیرد چون روزه‌هایی که گرفته است بدون فایده بوده است. برای اینکه کار حرام کرده است چون مریض نمی‌تواند روزه بگیرد.\\ پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود که از این‌ها جلو نیفتید. آدم از مرجع تقلیدش جلو بیفتد! انسان از امام معصومش جلو بیفتد!\\ از پیغمبرش جلو بیفتد!\\ فرمود از این‌ها جلو نیفتید، پشت سر آن‌ها حرکت کنید. از آن‌ها عقب هم نیفتید. ما در این سفری که عرفه کربلا مشرف بودیم خدا توفیق داد نجف خدمت آیت ‌الله سیستانی رفتیم، من ایشان را ندیده بودم، اولین باری بود که خدمتشان رفتم با یک جمع دوازده‌نفره. حاج‌آقای نبوی زحمت کشیدند وقت گرفتند، ما هم رفتیم. ایشان یک نیم ساعتی صحبت فرمودند، یک نکته خیلی خوبی در صحبت‌هایشان بود به ما هم فرمودند این را به مردم بگویید، فرمودند به ایرانی‌ها بگویید. فرمودند من در سخنرانی‌هایی که از رادیو معارف پخش می‌شود و من گاهی گوش می‌کنم و از ایران پخش می‌شود، ندیدم این مطلب را کسی بگوید؛ ولی شما این را به مردم بگویید. نکته خیلی خوبی بود. فرمودند به مردم بگویید که آقا امام نسبت به ما، امام معصوم نسبت به ما چه حکمی دارد؟\\ یک حکمش این است که امام معصوم محبوب ما است. الآن چرا اینجا جشن گرفته‌اند؟\\ چون امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دوست دارد و خانواده‌شان علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) را دوست دارند. چرا ما حرم امام رضا (علیه ‌السلام) می‌رویم درودیوار را می‌بوسیم؟\\ چرا طرف حاضر است بیست میلیون تومان بدهد خادم افتخاری امام رضا (علیه السلام) بشود؟\\ چون این‌ها را دوست دارد. فرمودند این خیلی خوب است، خیلی خوب است. آیت ‌الله سیستانی فرمودند ولی امام یک ارتباطی دیگری هم با ما دارد و آن ارتباط معلم و شاگرد است، مربی و متربی است. بعد مثال زدند، مثال خیلی خوبی. فرمودند که شما یک شاگردهایی را فرض کنید، این‌ها تا معلم وارد کلاس می‌شود از جا بلند شوند، جلو بیایند یکی‌یکی دست معلم را ببوسند، معلم در نظر آن‌ها خیلی محبوب باشد، معلم را دوست داشته باشند؛ اما همین ‌که معلم شروع به درس گفتن کرد شروع کنند با همدیگر حرف زدن، همین ‌که معلم شروع کرد معادله پای تخته را حل کردن، شروع کنند یکی‌یکی از کلاس بیرون رفتن، شروع کنند با همدیگر لطیفه گفتن و خندیدن. فرمودند این‌ها در حقیقت اگرچه دوستدار معلم هستند اما شاگردهای خوبی نیستند، فرمودند خیلی از ما شیعیان این‌طور هستیم؛ یعنی اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را دوست داریم اما شاگردهای خوبی نیستیم. امام سجاد (علیه‌السلام) نماز شبش سه ساعت طول می‌کشیده است ما نماز صبحمان را به‌زور می‌خوانیم؛ این یعنی شاگرد خوبی نیستیم. امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) از خوف خدا غش می‌کرده است، من حاضر نیستم از خوف خدا بعضی از محرمات را کنترل کنم و انجام ندهم. شما کمتر الآن تلفن همراهی سراغ دارید دست کسی باشد 4 تا موسیقی و 4 تا عکس زشت و 4 تا فیلم زشت در آن نباشد، این یعنی اسم من شیعه است، یعنی من دوستدار هستم اما دوستدارم، شاگرد خوبی نیستم. شاگرد خوب این است می‌گوید یا علی بن ابی‌طالب، من نگاه می‌کنم از همین ظاهر تو شروع می‌کنم، ظاهر تو چگونه بود؟\\ از آرایش سروصورت تو شروع می‌کنم، لباس تو، کفش تو، غذای تو، آب تو، زندگی تو، رفت‌وآمد تو.\\ من امروز داشتم زیارت غدیریه امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) را نگاه می‌کردم، خیلی برای من شیرین بود. در این زیارت غدیریه امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) حدود چهل صفت برای امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) ذکر شده است. صفت‌هایی که من هم می‌توانم انجام دهم. مثلاً یک صفتش این است تو خلیفه پیغمبری. خب این به من چه ربطی دارد. اما صفاتی که برای امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) ذکر شده است من هم می‌توانم به‌عنوان شیعه امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) انجام دهم، من چهل‌تا صفتش را این‌جا حدوداً نوشتم. با خودم فکر کردم برای سال آینده غدیر یک بانی پیدا کنیم در یک برگه آچار یا در دفترچه کوچک این چهل‌تا را با ترجمه روان بنویسیم، روز غدیر، شب غدیر بین مردم پخش‌کنیم. بگوییم بابا می‌توانید شما هم مثل امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) باشید. چقدر این صفات زیبا است. فرمود {\large «وأشهد أنک لم تزل للهوی مخالفا»،} می‌گوید یا علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) من شهادت می‌دهم تو همیشه با هوای نفست مخالفت کردی، {\large «وللتقی محالفا»،} همیشه هم سوگند تقوا بودی، یک ‌لحظه تقوایت را از دست ندادی، {\large «وعلی کظم الغیظ قادرا»،} تو آن‌قدر روی نفس خودت کار کرده بودی، در اوج خشم و غضب می‌توانستی خودت را کنترل کنی، {\large «وعن الناس عافیا»،} اگر کسی به تو بدی کرده بود، تو به‌راحتی از او می‌گذشتی، او را مورد بخشش قرار می‌دادی. شاعر چه گفت؟\\ خدا مرحوم شهریار را رحمت کند. در آن شعر بلندی که مورد امضای امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) واقع شد مرحوم شهریار چه فرمود؟\\ فرمود آن‌کسی که به امام حسن (علیه ‌السلام) گفت به قاتل من حواست باشد علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) است. خیلی حرف است. فرمود {\large «وعن الناس عافیا، وإذا عصی الله ساخطا»،} وقتی خدا عصیان می‌شود تو خشم می‌کردی، {\large «و اذا اوطی الله راضیا»،} وقتی خدا اطاعت می‌شد تو خوشحال می‌شدی. خب این صفات را من هم می‌توانم داشته باشم. در کوچه و بازار دارم راه می‌روم می‌بینم بدحجاب‌ها راه می‌روند ناراحت باشم، نه لذت ببرم. وقتی دویست هزار نفر جمعیت کشید شلمچه رفت یاد شهدا کند خوشحال شوم. وقتی اطاعت خدا است خوشحال باشم. وقتی معصیت خدا است ناراحت باشم. خب بگذریم. من خطبه را تمام کنم، خطبه دارد تمام می‌شود.\\ خب، {\large «ثم أخذ بید علی»،} رسیدیم به شاه بیت خطبه. فرمود: {\large «ثم أخذ بید علی (علیه السلام) فرفعها حتی رؤی بیاض آباطهما»،} امیرالمؤمنین را خواست بالا برود، دست مبارک علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) را گرفت و بلند کرد. دست را به‌گونه‌ای بلند کرد که این آستین‌های عربی پایین آمد زیر بغل امیرالمؤمنین و زیر بغل رسول‌الله (علیهما السلام) دیده شد.\\ {\large «تعرفه القوم أجمعون».} مدتی حضرت این دست را نگه داشت، به‌گونه‌ای که همه شناختند، همه فهمیدند. چون همه افرادی که با پیغمبر بودند امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به‌خوبی نمی‌شناختند. چرا به‌خوبی نمی‌شناختند؟\\ به خاطر اینکه همه در مدینه نبودند، اطراف مدینه بودند، از قبایل مختلف بودند، بعضی‌ها تازه مسلمان بودند، تازه اسلام آورده بودند چون پیغمبر حج را حجة الوداع اعلام کرد آمده بودند. همه علی (علیه السلام) را شناختند.\\ {\large «فقال»،} اینجا اهل سنت حرف دارند، شیعه باید جواب این حرف را بلد باشد. برای اینکه حرف اهل سنت درست درنیاید پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خودش پیش پیش مقدمه‌چینی کرده است، فرمود {\large «ایها النّاس من اولی النّاس بالمؤمنین من انفسهم»،} پیغمبر یک سؤال کرد. عجیب است در سایر سخنرانی‌های پیغمبر، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) متکلم وحده است، خودش صحبت می‌کند. در این سخنرانی کوتاه غدیریه مرتب از مردم سؤال می‌کند. پیغمبر سؤال کرد مردم بگویید چه کسی نسبت به مردم از خودشان سزاوارتر و أولی است؟\\ ببینید این اولی بودن را من خدمتتان تذکر بدهم. فرض کنید من بر بچه‌ام ولایت دارم، یعنی اگر جایی خواست او با خواست من در تعارض بود، خواست من بر او مقدم است. بچه من می‌خواهد خانه همشیره‌اش برود می‌خواهد با دوچرخه برود، شهر شلوغ است من به او می‌گویم پسرم دوچرخه نه، پیاده باید بروی. خلاص! من می‌توانم این تصرف را در او داشته باشم چون من اولی او هستم. درست است؟\\ اولین سؤال پیغمبر این است چه کسی بر مؤمنین اولی است، از همه سزاوارتر است؟\\ مردم گفتند شما می‌دانید، ما نمی‌دانیم.\\ {\large «الله و رسوله أعلم»،} خدا و پیغمبر بهتر می‌دانند چه کسی بر مؤمنین سزاوارتر است. اینجا بود که پیغمبر فرمود: {\large «إن الله مولای»،} خدا مولای من است {\large «وأنا مولی المؤمنین»،} من مولای مؤمنین هستم، {\large «وأنا أولی بهم من أنفسهم»،} من از مردم به خودشان سزاوارترم، {\large «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»،} هر کس من مولای او هستم علی مولای او است. گفتند یک شیعه‌ای با یک سنی اصفهانی بحثشان شد. چون می‌دانید قبل از دوره صفویه خب کشور ما که عمدتاً سنی‌نشین بود. در زمان خلفای جور در صدر اسلام همین ایران به سنت همه جهان اسلام هفتادسال امیرالمؤمنین (علیه السلام) را روی منبرها لعنت می‌کردند، خدا لعنتشان کند. خدا غاصبین خلافت را لعنت کند. عمر بن عبدالعزیز این بدعت را برداشت، نامه نوشت به همه شهرها که دیگر هیچ‌کس حق ندارد روی منبر علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) را لعنت کند. نامه که به شهرها رسید، همه پذیرفتند الا اصفهان. اصفهانی‌ها گفتند ما به این کار عادت کردیم، ترک عادت موجب مرض است، شش ماه باید به ما وقت دهید. این را در تاریخ نوشتند که اصفهانی‌ها گفتند که ما عادت کردیم و چون عادت کردیم فرصت می‌خواهیم برای اینکه این را ترک کنیم و بزرگان ما امروز می‌گویند این دلیل بدی اصفهانی‌ها نیست، دلیل خوبی‌شان است که کار را با درنگ و با تأنی فکر می‌کنند ببینند؛ چون قضیه چه شد اگر کار اشتباه بود، چرا ما انجام می‌دادیم؟، اگر نبود پس چرا به ما گفته بودند کار خوبی است؟\\ این در حقیقت بدی اصفهانی‌ها نیست. حالا گفتند یک شیعه‌ای با یک سنی اصفهانی بحثش شده بود بحث به جریان غدیر کشید، سنی شروع به انکار کرد، شیعه شروع به اثبات کرد که بابا بله غدیری بوده است و پیغمبر (سلام ‌الله ‌علیه) دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفته است بالا برده است. گفت هان!\\ فهمیدم بابا قضیه این نیست که تو می‌گویی، قضیه این بود آنجا مردم جمع شده بودند شلوغ‌پلوغ بود امیرالمؤمنین هم بچه بود، یک‌دفعه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دید علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) به‌عنوان یک کودک، به‌عنوان یک بچه دارد زیر دست‌وپا له می‌شود، آمد دست علی را گرفت، بالا کشید گفت که های مردم بِچِه خفه شد. گفت جریان غدیر خم این بوده است که در حقیقت بِچِه خفه شد. خب شب عید غدیر شب صلوات است یک صلوات ختم بفرمایید.\\ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هر کس من مولای او هستم علی مولای او است». در همه روایاتی که این روایت را ذکر کردند، نوشتند {\large «یقولها ثلاث قرات»،} سه بار پیغمبر این را فرمود. احمد بن حنبل گفته است پیغمبر چهار بار این را تکرار کرد که همه شیرفهم شوند، بعد هم دعا کرده‌اند {\large «اللّهُمّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ و انْصُر مَنْ نَصَرهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَله، و اللّهُمّ حبّ من أحبّه و أبغضْ مَنْ أبْغَضَهُ»،} این جمله خیلی شیرین است، فرمودند: {\large «و أدر الحَقَّ معه حیث دارَ»،} فرمود خدایا من از تو می‌خواهم هر جا علی هست حق همان‌جا باشد. لذا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به عمار فرمود، فرمود عمار اگر همه مردم به یک سمت‌وسو می‌روند علی به یک سمت‌وسوی دیگر تو همان سمتی را برو که علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) می‌رود. فرمود: {\large «و أدر الحَقَّ معه حیث دارَ»،} بعد هم پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یک جمله گفتند، خطبه را تمام کردند فرمودند: {\large «علی فالیبلغ شاهده الغائب»،} آی مردم، آن‌هایی که هستند به آن‌هایی که نیستند گزارش کنند. من نمی‌دانم مسلمان‌ها آن موقع مگر چند نفر بودند؟\ 120 هزار نفرشان دارند مستقیماً می‌شنوند، اما پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند آن‌هایی که نیستند را بگویید که همه بدانند. همین علت شد که وقتی ابوبکر فرستاد زکات جمع کنند، مالک بن نویره گفت زکات را باید به کی بدهیم؟\\ گفتند به ابوبکر. گفت ما روز غدیر خم با علی (علیه السلام) بیعت کردیم، چرا باید به ابوبکر بدهیم؟\\ گفتند به‌هرحال حالا خبرهایی پیش‌آمده است، کارهایی شده است و ابوبکر خلیفه شده است، باید به ابوبکر داده شود. امتناع کرد گفت من به ابوبکر نمی‌دهم و همین امتناعش باعث این شد که گردن او را زدند و همان شب به ناموس او تجاوز کردند و دومین شهید اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) شد. یعنی دومین شهید راه خاندان عصمت و طهارت. در این راه اولین شهید محسن فرزند فاطمه (سلام ‌الله ‌علیها) است و دومین شهید جناب مالک بن نویره است. نه، مالک بن نویره زودتر شهید شده است.\\ یکی از حضار: قبل از حضرت زهرا (سلام ‌الله ‌علیها)؟\\ بله، بله، حضرت زهرا (سلام ‌الله ‌علیها) هفتاد روز یا نود روز طول کشید، مالک بن نویره این مقدار طول نکشید. خب دعا کنیم.\\ من این دفعه نجف به زائرم یک نکته‌ای گفتم خیلی خوشش آمد. گفتم ببینید امیرالمؤمنین (علیه السلام) چقدر مقام دارد که ما انسان‌ها دو تا بابابزرگ داریم. روایات می‌گوید ما دو تا بابا داریم یکی آدم یکی نوح (علهما السلام)، پدربزرگ ما آدم است چون در زمان حضرت نوح همه از بین رفتند، فقط ذریه نوح (علیه السلام) باقی ماندند. آن‌هم باز پدر ما است، ما پیغمبرزاده‌ایم، حواستان باشد، اگر امام‌زاده نیستیم، پیغمبرزاده‌ایم؛ یعنی ما فرزندان آدم و فرزندان نوح (علیهما السلام) هستیم. گفتم این دو تا بابابزرگ ما آدم و نوح که هر دو هم عمر طولانی داشتند این‌قدر زرنگ بودند، زرنگ بودند، آمدند قبر خودشان را کنار قبر امیرالمؤمنین (سلام ‌الله ‌علیه) کندند. لذا می‌گوییم {\large «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ وَ عَلَی ضَجِیعَیْکَ آدَمَ وَ نُوحٍ»،} خودشان این کار را کردند، 700 سال قبل از طوفان!\\ حضرت نوح (علیه السلام) قبر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را کنده است، قبر خودش را هم کنار او، قبر آدم هم کنار او، برای اینکه به این قبر تبرک بجویند. این است که ارواح مؤمنین همه در وادی‌السلام جمع می‌شوند. ما این دفعه از کربلا که برمی‌گشتیم بیاییم از پشت نجف آمدیم، من نمی‌دانستیم وادی‌السلام این‌قدر بزرگ است، یعنی خیلی قبرستان عظیمی است!\\ خیلی بزرگ است. \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item سوره مائده، آیه 67 \item سوره مائده، آیه 3 \item هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۸۲۹؛ فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ۱۴۱۰ق، ص۵۱۶؛ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۷. \item بحارالانوار مجلسی، ج۳۹، ص 56 \end{enumerate} \end{document}