\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\usepackage{xepersian}
\begin{document}
\\
{\large «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}\\
سلام علیکم و رحمة الله.\\
{\large «أعوذُ بأللّٰهِ مِنَ ألشَّیطانِ ألرَّجیم\\
بِسمِ اللهِ ألرَّحمٰنِ ألرَّحیم\\
الحَمدُ للّٰهِ ربِّ ألعالَمین وَ الصَلاة وَ السَلام عَلَي النَیِّرِ الاعظَم وَ نَتیجَة العالَم، هادي السُّبُلِ وَ مُنجي البَشَر سَیِّدِنا وَ مَولانا حَبیبِ إلهِ الْعالَمین، ابِي القاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین وَ اللَعنُ الدائِم عَلیٰ اعدائِهِم اجمَعین مِنَ الان إلیٰ قیامِ یَومِ الدِّین».}\\
{\large «قال الله تعالی فی کتابه الکریم:\\
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي 1».}\\
شب عید ولایت، در شب غدیر خم شب مولا امیرالمؤمنان (سلام الله علیه) انشاءالله به زودی در نجف اشرف زائر قبر منورش باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\
خب منبری که بالای منبر میرود معمولاً رسم بر این است که یک ربع اول مردم هم گوش میدهند، هم دل میدهند، یک ربع دوم مردم گوش میدهند، دل نمیدهند. یک ربع سوم، نه گوش میدهند، نه دل میدهند. یک ربع آخر فحش میدهند. انشاءالله به آن بخش فحشش نمیرسد، دیر هم کردیم، گمان نمی کردیم مسیر این قدر طولانی باشد، ببخشید از این که مقداری تأخیر شد. باز هم به گل روی امیرمؤمنان (سلام الله علیه) صلوات محمدی ختم کنید.\\
آیات قرآن را که بررسی می کنیم در مورد غدیر خم یک واقعیت تلخی خودش را به ما نشان میدهد و آن واقعیت تلخ این است که گویا پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) می ترسیده که بخواهد امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به عنوان جانشین خودش تعیین کند. آیات قرآن به ما این را میگوید، خدای متعال در قرآن نقل میکند که
{\large «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ 2»،}
اگر این کار را نکنی، بیست و چند سال زحمت رسالتت هدر است. میرویم سراغ روایات، میبینیم روایات به ما میگوید از سرزمین مکه و منا که امسال ما حاجیهای ایرانی توفیق نداشتیم برویم؛ یعنی عربستان توفیق نداشت که بخواهد میزبانی ما را داشته باشد. از آن جا پیامبر (صلی الله علیه و آله) مرتب مورد امر جبرئیل بود، جبرئیل میگفت یا رسول الله بگو، میگفت چشم یک ذره صبر کن. باز میگفت یا رسول الله بگو، میگفت چشم یک ذره صبر کن. این یک ذره صبر کن ها کشید، کشید تا این جمعیت 120 هزار نفره برگشتند به سمت مدینه، دیگر نزدیک جایی رسیدند که مفرق طرق بود، راهها جدا میشد، عدهای میرفتند یمن، عدهای میرفتند طائف، عدهای مدینه، اینجا که رسیدند دیگر امر پروردگار امر شدید و عجیب شد که این کار باید انجام بشود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم تن دادند به این کار و این کار را انجام دادند.\\
خب عجیب است، ما وقتی تاریخ پیامبر را میخوانیم یک چیزهای عجیب و غریبی میبینیم، مثلاً میگوید پیامبر (صلی الله علیه و آله) وضو که میگرفت یک قطره آب وضویش روی زمین نمیافتاد. مسلمانان نمیگذاشتند این آب به زمین بیفتد، دستهایشان را میگرفتند زیر این آب، از آب برکت به سر و صورتشان میمالیدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتی سلمانی موهایش را کوتاه میکرد، یک دانه مویش روی زمین نمیافتاد، میریختند مسلمانها مو را برمیداشتند و این موها را تقسیم میکردند برای تبرک. یعنی این قدر مسلمانان رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) را دوست داشتند. پس چه خبر بوده و چرا پیامبر، چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حذر داشته، کَأَنَّ میترسید از این که بخواهد امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به جانشینی خودش نصب کند؟\\
3 تا عامل را من امشب عرض می کنم، 3 تا علت را یاد بگیرید، بعد نسبت به مسائل روز خودمان یکمقداری مشابهسازی کنیم و بعد هم انشاءالله دعایتان کنم به شرط یک صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\
ببینید عامل اولی که وجود داشت این بود که مردم راجع به خود نبوت و رسالت هم خیلی برایشان مطلب روشن نبود، یعنی چه؟\\
یعنی شما الان خودتان را نگاه نکنید با این همه معارف دینی که در ذهنتان دارید، از منبرها شنیدید، در کتابها خواندید، در رسانهها می بینید، مخصوصاً بعد از پیروزی جمهوری اسلامی ایران. در آن زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در یک محیطی به پیامبری رسیده بود که می پرسیدند که آقا شما پیامبری؟\\
میفرمود: «بله».\\
میگفت: «پس چرا غذا می خوری؟».\\
یعنی پیامبر شدی باید از گشنگی کَأَنَّ بمیری، میگفتند آقا تو پیامبری؟\\
میگفت که بله، می گفتند پس چرا در بازار راه می روی؟\\
{\large «مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ 3»،}
این چه پیامبری است که غذا میخورد، در بازار هم راه میرود!، این هم شد پیامبر؟!\\
اصلاً تصورشان این بود اگر کسی بخواهد بیاید از طرف خدا باید فرشته باشد، اصلاً باید بدن و جسم نداشته باشد، غذا نخورد، زن نگیرد، بچهدار نشود، حمام نرود، نمیدانم سنگ پا نکشد، کیسه نکشد، لیف نکشد، نمیدانم غذا نخورد؛ فکر این بود، نمیتوانستند تصور کنند بابا یک آدم که انسان است، یک طرفش بدن است اما یک طرفش هم ارتباط با علی اعلی و خدای متعال دارد. از یک دست می گیرد و با یک دست میدهد، این برایشان قابل تصور نبود پس اولین عامل اینکه خود نبوت برای مردم چندان جا نیفتاده بود، چه برسد به رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بعد چه برسد به وصایت رسول (صلی الله علیه و آله)، برایشان سخت بود، مشکل بود. یکی، دو تا نمونه عرض بکنم.\\
در جریان صلح حدیبیه، خب پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند بروند مکه برای عمره، مشرکین آمدند (راه را) بستند، گفتند نمی شود، چطور امسال جلوی راه ما ایرانیها را گرفتند، در صلح حدبیه هم جلوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را گرفتند بستند راه را. خب پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیک فرستاد مکه، عثمان را فرستاد، عثمان هم دیر کرد. نزدیک بود پیامبر آماده جنگ بشود چون پیک پیامبر را ممکن بود کشته باشند و بالاخره آن موقع پیک پیامبر بود، حالا بعداً هر کسی که شد، شد.\\
خب، در صلح حدیبیه قرار شد مصالحه کنند، صلح هم کردند و برگشتند. عمربنخطاب آمد جلو روبروی پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «تو پیامبری؟».\\
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «شک داری؟».\\
گفت: «بله که شک دارم».
فرمودند: «چرا شک داری؟».
گفت مگر تو به ما نگفتی ما میرویم عمره، ما میرویم زیارت میکنیم. خب این زیارت شد، ما که داریم وسط راه برمیگردیم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند که میرویم، زیارت هم میکنیم و عمل عمره را هم انجام میدهیم، منتها من به تو گفتم ما امسال می رویم؟\\
گفت که نه، نگفتی امسال. فرمودند که خب سال دیگر میرویم عمره، تو هم میآیی عمل عمره را هم انجام میدهی. شک دارد در نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله). دو، سه بار اهل سنت نقل کردند در این دعواهای زنانه عایشه میآمد جلو پیامبر (صلی الله علیه و آله) میگفت:
{\large «أأنت الذی تزعم أنک رسول الله 4»،}
تو هستی که خیال میکنی پیامبری؟\\
اصلاً از پیامبری یک تصور بدی داشتند.\\
یک کوزه آب داریم، جوانها دقت کنند، یک کوزه آب سرباز، یکی از این نه کوزههای لبتنگ، از کوزههای بزرگ گلی، پیامبر (صلی الله علیه و آله) گذاشته بودند درب خانه، وقتی میخواستند از خانه بروند بیرون، نگاه میکردند موهایشان را مرتب میکردند، ریششان را مرتب میکردند، چون میدانید مؤمن وقتی از خانه میآید بیرون باید آراسته باشد. خدا طبق روایت ما از مؤمن شلخته بدش میآید. جورابهایش بو بدهد، کفشهایش پاره و پوره باشد، لباسش کثیف باشد، موهایش بهمریخته باشد، مؤمن باید آراسته باشد. خب پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایستادند، سروصورتشان را درست کردند، همین عایشه رو کرد به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت:
{\large «أأنت رسول الله؟».}\\
\\ تو پیامبری؟\\ فکر میکرد که پیامبر کسی است که باید شلخته باشد، موهایش مرتب نباشد. پس اولین مشکل اینکه اینها نبوت را نفهمیده بودند، میگفتند چرا راه میرود، چرا میخوابد، چرا زن میگیرد، چرا میخورد، این یک نکته (که بیان شد).\\
خب، مشکل دوم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) میترسید امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به جای خودش نصب کند به این برمیگشت که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نظام، نظام قبایلی بود. همین الان در عراق نظام قبایلی است، در عربستان نظام قبایلی است، در لیبی به شدت نظام قبایلی است، ما نظام قبیلهای را الان نمیفهمیم چون مبتلااش نیستیم. در نظام قبیلهای این قدر ارتباطات بههمپیوسته است که خدا میداند. سالیان سال بین اوس و خزرج جنگ بود، 40 سال این دو تا قبیله زدند روی سر هم، اوسی ها و خزرجی ها، علت آن چه بود؟\\
سر اینکه شتری رفته بود در مزرعه از علف دیگری خورده بود، طرف آمده بود شتر را کشته بود، صاحبان شتر آمده بودند شتر طرف مقابل را کشته بودند، شترکُشی شروع شده بود کشیده بود به آدمکشی، از شترکشی رسیده بود به آدمکشی، خب این آدم کشی چه قدر طول کشید؟\\
40 سال پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد این دعوا را حل کرد، حل شد؟\\
نه نشد، اصلاً حق امیرالمؤمنین (علیه السلام) چرا خورده شد؟\\
سر قبیلهبازی، یعنی مهاجرین آمدند، انصار آمدند، انصار گفتند ما، مهاجرین گفتند چرا شما، ما. اوس و خزرجیها آمدند گفتند چرا مهاجر و انصار، ما. شد دعوای قبیلهای، خب چه میخواهم بگویم؟\\
در نگاه قبیلهای وقتی قرار شد امیرالمؤمنین (علیه السلام) بشود حاکم، فکرشان این نبود که علی ابن ابیطالب (علیه السلام) به عنوان یک انسان فرهیخته دارد حاکم میشود. میگفتند یک آدمی است
\begin{enumerate}
\item
از قریش است
\item
از بنی هاشم است
\item
از بنی عبدالمطلب است
\item
پسر عمویش است
\item
دامادش است، این را میخواهد به گُرده ما سوار کند.
\end{enumerate}
\\
تاریخ عرض کنم، میدانید در غدیر خم پیغمبر (سلام الله علیه) امروزیها میگویند میتینگ، یک همایش تشکیل داد. یعنی 100 هزار نفر را 3 شبانه روز در آفتاب گرم عربستان و حجاز نگه داشت، 100 هزار نفر 3 شبانه روز. آن موقع هم مثل الان نبود، چه بخورند، کجا بخوابند، سخت بود. خب نگه داشت چه کار کرد؟\\
2 تا خیمه برپا کرد یک خیمه امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشستند، یک خیمه هم آوردند یک ظرف بزرگ آب، یک تشت آب (قرار دادند)؛ به علی ابن ابیطالب (علیه السلام)، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که دستت را بگذار این داخل. دستش را امیرالمؤمنین (علیه السلام) کرد داخل این آب و بیرون آورد، این آبی را که دست علی ابن ابیطالب (علیه السلام) داخلش رفته بود، بردند در یک خیمه دیگری گذاشتند، جلوی خیمهای که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خیمه نشسته بود، مردها به ستون یک به یک ایستادند و جلوی خیمهای که آن تشتی که آبش دست علی در او رفته بود، زن ها به ستون یک به یک ایستادند. 2 تا صف دوکیلومتری تشکیل شد. دستور این بود تک تک مردها وارد بشوند بگویند السلام علیک یا امیرالمؤمنین (علیه السلام). میدانید لقب امیرالمؤمنین مال علی ابن ابیطالب (علیه السلام) است. یعنی پسفردا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انشاءالله، انشاءالله ظهور کرد، ما هم ظهور حضرت را درک کردیم، خیلی هم نزدیک است انشاءالله. من به شما مژده بدهم که تقریباً اغلب نشانههای ظهور (محقق شده است)، من کتاب دارم در مورد نشانههای آخرالزمان اغلب 99 درصد محقق شده تا الآن. امام زمان (علیه السلام) وقتی ظهور کنند، میدانید ما به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم نمیتوانیم بگوییم امیرالمؤمنین. من دیدم در این خیابانهای مشهد، حالا این شاندیز شما را خبر ندارم، در این خیابانهای مشهد خب تابلوهایی بلند زدند بعضی از این تابلوها این جمله رویش است، نوشته فقط حیدر امیرالمؤمنین است، درست است، فقط حیدر امیرالمؤمنین است. ما به امام حسن (علیه السلام) نمیگوییم امیرالمؤمنین، به امام حسین (علیه السلام) نمی گوییم امیرالمؤمنین، به امام زمان (علیه السلام) هم با اینکه حاکم میشود نمیگوییم امیرالمؤمنین؛ این وصف مال علی ابن ابیطالب (علیه السلام) است.\\
خب این مردها که جلوی خیمه ایستادند، دست بگذارند روی سینه، به ستون یک به یک وارد بشوند بگویند السلام علیک یا امیرالمؤمنین. بعداً بیایند با امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک نفر، یک نفر بیعت کنند، یعنی دست بدهند به عنوان بیعت. خانمها چه کار کنند؟\\
خانم ها از دری که تشت آبی که دست علی به او خورده (و در آن خیمه قرار دارد) وارد بشوند بگویند السلام علیک یا امیرالمؤمنین، به عنوان بیعت دستشان را بکنند داخل این آب، دست راست را و بیرون بیاورند. 3 شبانه روز پیامبر (صلی الله علیه و آله) همه را معطل کرد. من یک تعبیری بدی دارم حالا منبر (جای طرح آن) نیست، این صندلی روی منبر ما، چون خیلی مقدس است هرچیزی جرئت نمیکنیم بگوییم، روی صندلی یک ذره راحتتر هستیم. ببخشید من اینطوری تعبیر میکنم، چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) این کار را کرد؟ \\
امیرالمؤمنین (علیه السلام) را برد روی یک تپهای از بار و بُنه، دستش را گرفت برد بالا گفت
{\large «مَن کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه 5»،}
3 شبانه روز مردم را معطل کرد چرا؟\\
برای اینکه هر کسی که دیگر از او خرتر هم نبود بفهمد، هر که دیگر از او الاغتر هم نبود بفهمد. بعد نگویند آقا این ولی یعنی دوست، مولا یعنی دوست و بعد هم پیامبر (صلی الله علیه و آله) 100 هزار نفر را جمع کرد که بگوید بابا این علی (علیه السلام) را دوست داشته باشید بالاخره آدم خوبی است. نه، خطبه خوانده، فرمود من اولی به شما نیستم؟\\
گفتند که بله، تو اولی به ما هستی. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به کسی میگفت این زن برای تو نیست، تمام بود، طلاق احتیاج نداشت، معصوم است، نماینده خدا است. اگر میگفت این خانه برای تو نیست، تمام است. اگر میگفت این خانه را باید بدهی به فلانی، تمام است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم البته عادلانه کار میکند. ولی ولایت دارد، ولایت بر جان، ولایت بر مال پیامبر (صلی الله علیه و آله) ولی است؛ فرمود من ولی نیستم؟\\
گفتند که بله، فرمود هر کس من ولی او هستم این علی ولی اوست.\\
خب چه چیزی می خواهم بگویم؟\\
نکته را داشته باشید، جریان تمام شد، بار و بُنهها را بستند، کاروانها میخواهند حرکت کنند. خود پیامبر (سلام الله علیه) میخواهد حرکت کند. یک مردکی آمد دم درب خیمه رسول خدا، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را صدا زد، یا رسول الله!\\
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود بله، گفت که کار دارم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که بیا داخل. گفت نه شما تشریف بیاورید بیرون. ظاهر قضیه از روایات است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند جلوی درب خیمه، چه میگویی؟\\
گفت که یک سؤال دارم، بپرسم یا نپرسم؟\\
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «بپرس، سؤال کردن خوب است». من مکرر گفتم روی منبرهایم، شبهه داخل ذهنت نگه ندار، سؤال در ذهنت نگه ندار. شیطان یک موقع فریبت داده، مدتی ماهواره فارسی نگاه کردی، در این ماهواره هم پر از شبهه بوده، یک آخوند پیدا کن بپرس، یک مرد سیاسی پیدا کن بپرس، یک آدم مطلع پیدا کن و بپرس، سؤالاتت را بپرس، نگذار در ذهنت انباشته بشود، ویروس است، سؤالاتت را بپرس جوابت را بگیر.
برای خودم هم پیش آمده، سر ظهر در اوج گرمای تابستان، چندسال قبل داشتم در خیابان میرفتم، نزدیک خانه ما یک جوانی دست من را گرفت، گفت که حاجآقا سؤال دارم. گفتم از صبح تا حالا 4 ساعت تدریس کردم، الآن گرسنه و تشنه دارم میروم خانه، بعداً بیا جوابت را بدهم. گفت که نه حاجآقا اگر جواب ندهی، من الان کافر میشوم. یا ابوالفضل (علیه السلام)، خب بگو ببینیم چی می گویی.\\
گفت این چه خدای ظالمی است که ما داریم؟\\
اعوذ بالله، عجب گیری کردیم سر ظهری، گفتیم حالا چرا این خدا ظالم شد؟\\
گفت ببین از من اجازه نگرفته من را آفریده، گفتم خب، گفت 15 سال شدی تکلیف، بکن، نکن، نکن، بکن ...\\
گفتم خب، گفته است نکنی هم میاندازم داخل آتش.\\
پیشانیاش را بوس کردم، گفتم همین که آمدی سؤال می کنی معلوم است آدم خوبی هستی، نمیگذاری شبهه در ذهنت بماند. گفت حاجآقا جواب؟\\
گفتم که چشم، سرتان را درد نیاورم، جواب ما 2 ساعت و نیم طول کشید. ما آن روز ناهارمان را شام خوردیم. گفتم عزیز من خدا از تو اجازه نگرفت که تو را خلق کند، مگر تو بودی که از تو اجازه بگیرد؟\\
حرفها میزنی، یک چیز بگو که به تو نخندند. تو معدوم بودی، نبودی، از عدم خدا اجازه بگیرد، یعنی چه؟\\
من نبودم، عجب از من اجازه نگرفت و من را آفرید، کجا بودی؟\\
مثل بچهها وقتی بابا دارد دعوایشان میکند، برود پیش مادرش میگوید که مادر یک بابای دیگری نبود بگیری. این بچه این قدر نمیفهمد که اگر بابا کسی دیگری بود، این هم این نبود، این کسی دیگری میشد. خب این خیال میکند بوده که خدا از او اجازه بگیرد. گفتم اولاً، ثانیاً میگوید خدا چرا تکلیف کرده، خواسته تو با حیوان فرق کنی، ولی خدا به درختها، به آبها، به کوهها، به ستارهها، به سیارهها و به حیوانات کاری ندارد؛ خلق کرده، کاری به آنها ندارد. میخواهد تو را با خودش مرتبط کند، میخواهد به رتبه الاغ نباشی، میخواهی به رتبه الاغ باشی؟\\
میخواهی به رتبه شیر و پلنگ باشی؟\\
تکلیف یعنی من با تو کار دارم، یعنی تو سوگلی عالم هستی، تو تاج سر سبد خلقت هستی. بعد هم خدا تو را نمیسوزاند، خدا میگوید من یک جهنمی دارم، این شیوه آتش است، مال یتیم آتش است، فیلم ناهنجار آتش است، ترانه آتش است، ربا آتش است. دارم به تو میگویم من تو را نمیسوزانم. قرآن به صراحت میگوید هر کسی در عمل خودش زندگی میکند. نماز شب و نماز و حرم امام رضا (علیه السلام) حورالعین است، غیبت و تهمت و جِر زدن و نمیدانم کلاه سر مردم گذاشتن (آتش است). ما اصلاً یکی از این اعیاد بود خیلی مشهد شلوغ بود، با خانواده تماس گرفتیم با تاکسی برویم حرم. خب ماشینمان را پارک کردیم دم فلکه ضد، چون بعد مسیر از آن طرف بود. سوار تاکسی شدیم آمدیم حرم، بعد هم سوار تاکسی شدیم برگردیم. در برگشتن یک تاکسیرانی ما را سوار کرد، ماشینش هم لندهور، تا نشستیم گفت که حاجآقا من یک مشکل دارم، گفتم بفرمایید. گفت حاجآقا من یک مادر دارم این شیطان است. یا ابوالفضل (علیه السلام)!\\
به مادرش می گفت عفریت است. گفت یک خانه داریم، از بابا به من و مادرم رسیده، میخواهم بیرونش کنم از این خانه برادرهایم نمی گذارند. گفتم تو می گویی مال مادر هم هست، میخواهی بیرونش کنی؟\\
گفتم بدبخت، همین است که وضعت این است. به نظرم پیکانش 3 میلیون نمیارزید. گفتم همین است که بدبخت هستی، توهین به پدر و مادر خدا میگوید آتش است، ترانه خدا میگوید آتش است، نگاه به نامحرم، نگاه به فیلم بد، نگاه به عکس بد، میگوید آتش است. من دارم به تو میگویم خودت، خودت را آتش نزن. خدا احدی را جهنم نمیبرد، هرکس جهنم برود خودش میرود نص صریح قرآن است هر دوتایش،
{\large «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ 6».}\\
بگذرم، گفت یا رسول الله به ما گفتی نماز بخوانید، گفتیم چشم، گفتی روزه بگیرید، گفتیم چشم، گفتی زکات بده، گفتیم چشم، گفتی جهاد کنید، گفتیم چشم. الان گفتی بیایید برویم حج واجب، گفتیم چشم. همه این کارهایی که گفتی کردیم، راضی نشدی به همه این زحمات که ما کشیدیم تا اینکه آمدی برادرت را، یعنی پسر عمویت را، یعنی دامادت را میخواهی بعد از خودت روی گرده ما سوار کنی؟ \\
میدانید وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) 35 سالش بود، 35 سال سنی نیست، این جوان است. بعضی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) 70-80 سالشان بود، پیامبر فرمود: «حالا سؤالت را بگو».\\
گفت که سؤالم این است، این کاری که کردی کار تو بود یا از طرف خدا بود؟\\
ببین، میگویم پیامبر را نمیشناسند آمده به پیامبر تهمت دارد میزند که تو با هوای نفست نعوذ بالله داری کار میکنی. پیامبر (صلی الله علیه و آله) دیدند به این چه بگویند، اشاره کردند به پشتسرشان، او که نمیدیدید، چشم باطن نداشت. فرمودند:
{\large «هذا جبرئیل أمَرَنی بذلک»،}
جبرئیل به من دستور داد که من این کار را بکنم که آیاتش هم در قرآن هست. این مرد ناراحت شد، پشتش را کرد به پیامبر (صلی الله علیه و آله)، معلوم است بیادب هم بوده است. پشتش را کرد به پیامبر (صلی الله علیه و آله)، شروع کرد دعا کردن بر علیه خودش، گفت خدایا اگر این چیزی که این آقا میگوید از طرف تو است و این آقا دارد راست میگوید، نعوذ بالله پیامبر (صلی الله علیه و آله) که دروغ نمیگوید، اگر این آقا راست میگوید یک عذابی نازل بشود؛ من دیگر نمیخواهم زنده بمانم. سخنش تمام نشده بود بعضی روایات میگوید صاعقه، بعضی از روایات میگوید سنگی از آسمان آمد خورد به فرق سرش، به فرق خورد از دُبُـر بیرون آمد، دو تیکه شد، آیه تکرار شد
{\large «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ 7».}\\
ببینید من می خواهم بگویم اصلاً در نظام قبیلهای رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) طور دیگری تفسیر میشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفتارش (برای آنها) مورد اشکال بود. نمیخواهم وقت شما را بگیرم، یک نمونه دیگری عرض کنم، کار تمام است. از آخرین جنگهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) انجام دادند جنگ حنین است، سخت هم بود، خیلی سخت، 12 هزار نفر در مقابل پیامبر ایستاده بودند، آن هم چه، در قلاع و قلعههای سر به فلک کشیده. طائف خیلی جنگ سختی بود، خب خدا لطف کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیروز شد. اسیر گرفت، شتر گرفت، گاو گرفت، گوسفند گرفت، غنیمت فراوان، این غنایم که آمد دست پیامبر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند که این غنایم مال کسانی که تازهمسلمان هستند، در مکه یک هفته بود مسلمان شده بودند، چیزی نبود مسلمان شده بودند. انصار به آنها برخورد، شروع کردند نق زدند. عزیزان من اگر رهبری تصمیمی گرفت نق نزنید، بپذیرید. این تجربه تاریخ است اگر رهبری تصمیمی گرفت، نق نزنید، بپذیرید. اخیراً مقام معظم رهبری فرمودند که من مسئولین کشوری را خواستم استدلال کردم برای اینها که آقا رابطه با آمریکا سم است، مذاکره با آمریکا در مسائل منطقه مانند یمن و سوریه سم است، آمریکا یک ابرقدرت بیرحم است. دیروز حمله کرده به اسم حمله به داعش 90 تا سرباز سوریه را کشته، لعنت الله علیه، 90 تا (سرباز را کشته است). خب رهبری افراد را بخواهد که توجیه کند و استدلال کند، باید بگوید آقا نظر من این است و آنها هم عمل کنند، نمیکنند، اذیت میکنند مقام معظم رهبری را. خبرها رسید به پیامبر (صلی الله علیه و آله) که انصار دارند نق میزنند. خوب دقت کنید پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند که همه جمع بشوند، همه جمع شدند، همه نشستند و (بعضیها هم) ایستادند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هر کس غیر از انصار است برود». نصف جمعیت رفتند، انصار نشستند، انصار کسانی بودند که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه جا داده بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که شما میگویید یا من بگویم. گفتند یا رسول الله شما بفرمایید. فرمودند خب شما به ذهنتان رسیده که من آمدم پیش شما، غریب بودم، وحید بودم، از شهر خودم رانده بودم، جا نداشتم، خانه نداشتم، مکان نداشتم، سلاح نداشتم، شما آمدید به من پناه دادید، جا دادید، درست است؟\\
گفتند که بله. گفت حالا در ذهنتان این است، حالا که من خویشاوندانم را در مکه دیدم، به این تازهمسلمانها هر چه گاو و گوسفند و شتر و مال بود دادم به اینها، درست است؟ \\
گفتند درست است یا رسول الله.\\
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که من یک جمله میگویم. گفتند که بگو. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که خب شما این فکر را نکردید، این مکیها که دارند به مکه برمیگردند، با چه دارند بر می گردند؟\\
با غنیمت گاو و شتر، درست؟\\
ولی شما به جای گاو و شتر دارید رسول خدا را با خودتان میبرید، پیامبر خدا دارد میآید با شما، شعور داشته باشید. چند روز پیش چه دعایی بلندی را خواندیم؟\\
دعای مال امام حسین (علیه السلام)، دعای چه بود؟\\
عرفه، درست شد.
خب امام حسین (علیه السلام) روز هشتم حرکت کرد به سمت کربلا، به سمت کوفه، خلق الله رفتند به سمت منا، خب نفهم بودند، جاهل بودند. تو باید دور محور امامت بچرخی، منا یک سرزمین است، امام حجت خدا است بر روی کره زمین، متوجه نمیشدند، بگذریم. پس اولین عامل اینها خود نبوت را هم نمیشناختند.\\
دومین عامل چون نظام قبیله ای بود عمل پیامبر (صلی الله علیه و آله) را حمل میکردند بر فامیلبازی و قبیلهبازی و علی (علیه السلام) پسر عمویش است، علی (علیه السلام) دامادش است که به صراحت هم گفتند، عذاب هم به یکی از آنها نازل شد.\\
سومین مشکلی که وجود داشت در اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) میخواست امیرالمؤمنین (علیه السلام) را سر دست بگیرد این بود که علی ابن ابیطالب، حیدر کرار (علیه السلام) تا دلت بخواهد آدم کشته بود، در جنگ بدر، در جنگ احد، در خیبر، در حنین و در آن موقع از یک قبیله یک نفر کشته میشد، قاتل تا 100 سال مبغوض آن قبیله بود. اینجا من دیدم الان نوشته که جلسه دعای ندبه، شما دعای ندبه دارید؟\\
برگزار میشود؟\\
صبحها، بارک الله، در دعای ندبه چی میخوانید؟\\
{\large «فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً، بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً وَ غَیْرَهُنَّ 8»،}
حقد بود، کینه بود، ببینید ما یکی از مشکلاتی که جمهوری اسلامی پیدا کرد این بود طرف بچهاش منافق بود، اعدام شد، مرد میخواهد (باشد) که این پدر بایستد بگوید درود بر نظام، منافق بود، حقش بود. طرف بچهاش میبینید 50 کیلو شیشه را این طرف، آن طرف کرده، اعدامش کردند طبق قانون، مرد میخواهد بایستد بگوید حقش بود، بچه من شیشهای بود، داشت صدها جوان را منحرف میکرد، معتاد می کرد. مرد میخواهد بگوید علی ابن ابیطالب (علیه السلام) بابای من را کشته، دستش درد نکند. عموی من را کشته، دستش درد نکند، پسر عموی من را کشت ... \\
اینطور نبودند، عمو مقدس بود، دایی مقدس بود، رئیس قبیله مقدس بود، افراد قبیله مقدس بودند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) خون ریخته بود. لذا به پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم گفتند، گفتند که آقا سینهها با علی صاف نمیشود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود، میدانم ولی امتحان یعنی همین، مگر امتحان یعنی چه؟\\
امتحان یعنی همین که انسان بتواند سینه را با ولی خدا صاف کند، خدا را شکر کنیم و شکر میکنیم با زحمات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بنده و شما الان امامشناس هستیم، الحمدلله امیرالمؤمنین (علیه السلام) میشناسیم، سیدالشهدا (علیه السلام) را میشناسیم، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میشناسیم، به امام معتقدیم، به غدیر معتقدیم. الحمدلله، واقعاً اگر نبود زحمات امام صادق و امام باقر (علیهما السلام) ما نمیتوانستیم این مقدار معارف داشته باشیم، به امام معتقدیم. الان همه شما رفتید زیارت امام رضا (علیه السلام) وقتی میخواهید وارد حرم مطهر بشویم، چه کار می کنید؟\\
اذن دخول، در این اذن دخول شما چه میگویید به امام رضا (علیه السلام)؟\\
میگویی
{\large «أشهد أنک تشهد مقامی»،}
آقا من این معرفت را پیدا کردم، یقین دارم که تو داری من را میبینی
{\large «و تسمعُ کلامی»،}
آقا یقین دارم تو داری صدایم را میشنوی. هزار سال قبل فوت کرده، اعتقاد من و تو این است داری من را میبینی داری صدای من را میشنوی،
{\large «و تردُّ جوابی»،}
جواب من را هم میدهی، قاطی هم نمیشود. نوروز 2 میلیون نفر جمعیت اینجا بود، یکی بچه میخواست، یکی زن میخواست، یکی خانه میخواست، یکی مدرک میخواست، یکی کار میخواست، یکی شغل میخواست، میگیرند و میروند، قاطی هم نمیشود. گفت که طرف رفته بود کنار حرم امام رضا(علیه السلام) یک دو، سه میلیاردی کم آورده بود، چسبیده بود به ضریح یا علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)، این دو، سه میلیاردی که کم آوردم را یک طوری درست کن. دید یکی چسبیده به ضریح گفت که آقا میخواهم بروم قائن، پول بلیط ندارم، گفت که آقاجان این هزار تومان را بگیر، سر امام رضا (علیه السلام) را شلوغ نکن، کار ما خیلی سنگین است، دو، سه میلیارد (میخواهم). بگیر، برو، تو یکی برو لااقل، نه نیازی نیست به این کار، چرا؟\\
چون آن کسی که آنجا نشسته مظهر
{\large «لایشغله شأنٌ عن شأن»}
است. بگذارید از امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک جمله بگویم، سخنم را تمام کنم.\\
یک روز اصحاب نشسته بودند که امیرالمؤمنین را دو، سه روز است ندیدیم. یکی گفت دیشب حضرت میهمان ما بود، منزل ما بود. دومی گفت که این چه حرفی است، دیشب حضرت منزل ما بود. گفتند که حضرت دیشب منزل ما بود، منزل ما بود، کاشف به عمل آمد چهل نفر گفتند علی ابن ابیطالب (علیه السلام) دیشب خانه ما بود، چهل نفر. امام است، قدرت دارد، میتواند به گونهای عمل کند که چهل جا دیده میشود، با چهل نفر ارتباط میگیرد، قدرتش قدرت خدایی است و باید اینطور باشد، اگر نباشد که امام نیست، اگر اینطور نباشد امام نیست. طرف رفت به دیدن امام صادق (علیه السلام)، کنیز امام صادق (علیه السلام) آمد درب را باز کرد، این هم یک لحظه شیطان گولش زد، یک لحظه دست برد به سینه این خانم، این کنیز، یک فشاری داد گفت که مولایت را بگو فلانی دم درب است. خب قدیم هم خانهها بزرگ بود، مثل الان آپارتمان پنجاهمتری نبود، صدای امام صادق (علیه السلام) از آن آخر اتاق بلند شد، بیا داخل مادرت به عزایت بنشیند. آمد داخل گفت که این چه کاری بود که کردی؟\\
چرا دست روی سینه کنیز گذاشتی؟\\
گفت که آقا قصد شهوت نداشتم، قصد امتحان داشتم. فرمودند که بعد از چهل سال هنوز میخواهی ما را امتحان کنی؟\\
ما هم نبینیم، تو هم نبینی که مثل هم هستیم چه فرقی میکند؟\\
پیامبر (سلام الله علیه) در مثل فردایی دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بالا گرفت و گفت:
{\large «اللهم مَن کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه اللهم وال من والاه و هادٍ مَن هاداه و انصر مَن نَصَرَه و اخذل مَن خذلَه».}\\
قدر امامتان را بدانید، قدر رهبرتان را بدانید، قدر ولیتان را بدانید. همین همسایه ما جناب هندوستان 5 هزار مذهب در آن وجود دارد، یکیاش گاو پرستی است، مذاهبی که من خجالت میکشم که من بگویم که اینها چه میپرستند، خجالت میکشم. ما هم مذهبمان این است که بزرگ ما، آقای ما امیرالمؤمنان (سلام الله علیه) است، به حضرت گفت آقا ما شما را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم چه فرقی می کند؟\\
فرمود که دوست داشته باشید، دم حوض کوثر من سیرابت میکنم، دم پل صراط من ردت میکنم، موقعی که کتاب و نامه عمل میخواهد به دستها برسد، من نامهات را به دست راستت میدهم. گفت که آقا اضافه کن.\\
فرمود که در بهشت همنشین من هستی، با امیرالمؤمنین (علیه السلام)، کنار امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشستن، گفت که فردا در بهشت همنشین من هستی.\\
خب زیادهگویی کردم، فیض آماده است، چند تا دعایتان کنم، انشاءالله فیض میبرید.\\
خدایا در فرج آقا امام زمانمان تعجیل بفرما.\\
قلب حضرتش از ما راضی و خشنود بدار.\\
خدایا در این ایام عید خبر ظهور حضرتش روزی ما بفرما.\\
خیلی نزدیک است، حضرت آیت الله ناصری میفرمودند که حضرت آقای بهجت به من فرمودند یک آقایی است که با حضرت حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) ارتباط دارد، رابطه دارد و او از حضرت نقل میکردند که پیرمردها هم میبینند انشاءالله ظهور را، جوانها که بماند.\\
خدایا چشمان ما به جمال مهدی فاطمه روشن بفرما.\\
شر دشمنانش را به خودشان باز گردان.\\
رهبر ما، تاج سر ما، سایهاش بر سر جهان اسلام مستدام بدار.\\
خدیا آنچه به خوبان برگزارکنندگان غدیر دادی و میدهی، به ما عنایت بفرما.\\
الساعه به این بیت که هر ساله زحمت میکشند این عید را اینطور باشکوه برگزار میکنند، خدایا به کرمت قبول بفرما.\\
خدایا، بارالها هر کس با هر حاجتی به این مجلس آمده حاجتروا بفرما.\\
با نابودی آل سعود، حج واجب و عمره نصیب ما بگردان.\\
چشم ما به ضریح ساخته شده منور بفرما.\\
خدایا شر دشمنان، آمریکا، اسرائیل، انگلیس، داعشیها، تکفیریها، سلفیها به خودشان باز گردان.\\
شهدا، گذشتگان این جمع سر سفره غدیر، سر سفره امیرالمومنین (علیه السلام) میهمان بفرما.\\
خدایا در نسل و ذریه ما، جز عاشق خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) قرار مده.\\
خدایا اسباب ازدواج و اشتغال جوانان ما فراهم بفرما.\\
گذشتگان، شهدا، رهبر راحل سر سفره کرم علوی میهمان بفرما.\\
تا انشاءالله ادامه برنامه جلسه، نثار روح پرفتوح علی ابن ابیطالب (علیه السلام) هدیه کنید 3 صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\
{\large «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم».}
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
سوره مائده، آیه 3
\item
سوره مائده، آیه 67
\item
سوره فرقان، آیه 7
\item
الغزی الشافعی، ابو البرکات بدر الدین محمد بن محمد (متوفای۹۸۴ه)، المراح فی المزاح، ج۱، ص۱۰۸، تحقیق: بسام عبد الوهاب الجابی، ناشر:دار ابن حزم - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۸ه ۱۹۷۷م.
\item
شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، جلد۱، صفحه 108
\item
سوره بقره، آیه 286
\item
سوره معارج، آیه 1
\item
دعای ندبه
\end{enumerate}
\end{document}