list_icon_blue

ولادت امام هادی علیه السلام

اهل بیت (علیهم‌السلام)
ولادت امام هادی علیه السلام
جلسه خانگی
سه شنبه ۰۷ مهر ۱۳۹۴
ولادت امام هادی علیه السلام
list_icon_blue خلاصه جلسه
آیت الله شیخ علی رضایی تهرانی در این مجلس در شام میلاد امام واجب التعظیم، امام هادی (علیه السلام)، به بیان روایت منقول از حضرت عبد‌العظیم حسنی (علیه السلام) که در آن دین خود را بر امام هادی (علیه السلام) عرضه کرده و خواستار نظر ایشان نسبت به دین خود بودند پرداخته و هفت محور این روایت را مورد واکاوی قرار می‌دهند. بحث اصول دین و فروع دین در این روایت مشهود است. استاد در ادامه به بیان داستانی از کرامات امام هادی (علیه السلام) در جریان خادم مخصوص متوکل عباسی و شیعه شدن او می‌پردازند.
مکان جلسه خانگی
زمان سه شنبه ۰۷ مهر ۱۳۹۴
مناسبت ولادت امام هادی علیه السلام
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \usepackage{xepersian} \begin{document} \\ {\large «سلام علیکم و رحمة الله و برکاته\\ أعوذُ بأللّٰهِ مِنَ ألشَّیطانِ ألرَّجیم\\ بِسمِ اللهِ ألرَّحمٰنِ ألرَّحیم\\ الحَمدُ للّٰهِ ربِّ ألعالَمین وَ الصَلاة وَ السَلام عَلَي النَیِّرِ الاعظَم وَ نَتیجَة العالَم، هادي السُّبُلِ وَ مُنجي البَشَر\\ سَیِّدِنا وَ مَولانا حَبیبِ إلهِ الْعالَمین، ابِي القاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)\\ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین وَ اللَعنُ الدائِم عَلیٰ اعدائِهِم اجمَعین مِنَ ألان إلیٰ قیامِ یَومِ الدِّین»،}\\ {\large «قالَ الإمامُ ألهادي (علیه السلام): اَلدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ».}\\ شام میلاد امام علی الهادی (علیه السلام) و طبق نقل مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) است. ان‌شاء‌الله به زودی زائر مرقد منورش در سامرا بوده باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ فرصت ما کوتاه و شب هم مقداری گذشته است، در این مجلس روایتی را از امام هادی (علیه السلام) خدمت عزیزان ترجمه می‌کنم و بعد هم ان‌شاء‌الله عرض ارادتی خدمت حضرت خواهیم داشت و دعا خواهم کرد.\\ یکی از امامزادگان عالی‌مقامی که در کشور ما محترم است، به خصوص در شهر تهران، حضرت عبد‌العظیم حسنی (سلام الله علیه) است. امامزادگان ما درجات مختلفی دارند، بعضی از علما هستند و بعضی از انسان‌های عادی هستند. چه این که از نظر مذهب ما در میان امامزادگان سنی داریم، زیدی داریم، هفت امامی داریم، واقفی داریم و شیعه اثنی‌عشری هم داریم. در میان امامزادگان شیعه به رتبت حضرت عبد‌العظیم حسنی (علیه السلام) کم داریم. چه این که گاه بعضی امامزاده هم نبودند اما مورد غبطه بودند. ما چند‌روزی قبل نیشابور بودیم، جای عزیزان خالی، به زیارت فضل بن شاذان رفتیم. در مورد فضل از معصوم روایت داریم که امام هادی (علیه السلام) فرمودند: «من غبطه می‌خورم به اهل خراسان به خاطر اینکه فضل در میان آن‌ها زندگی می‌کند».\\ {\large «إنِّي لَأغبطُ خراسانُ وَ أهلَهُ »،} یا {\large «أهل خراسان لِمَکانِ فَضل».} چه قدر انسان باید بزرگ باشد که امام معصومی رشک ببرد به اهل خراسان به خاطر اینکه کسی مثل فضل بن شاذان در میان آن‌ها است. متأسفانه نیشابور به جای اینکه با محوریت فضل بن شاذان مثلاً یا امامزاده محروق شکل بگیرد، مرکز شهر این‌ها نیستند، این‌ها یک‌مقداری جدا افتاده‌اند. حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) از فرزندان امام مجتبی (علیه السلام) است، با چهار واسطه به امام مجتبی (علیه السلام) می‌رسند، بسیار بزرگ است. از معدود راویانی است که یک کار ابتکاری انجام داده است، البته اختصاص به امام هادی (علیه السلام) و به جناب عبد‌العظیم حسنی (علیه السلام) هم ندارد. تعداد کمی از راویان این کار را کردند و آن کار این است، خدمت امام معصوم (علیه السلام) آمدند و دین خود را بر امام عرضه داشتند و این کار بسیار مفیدی است، چرا؟\\ چون گاهی وقت‌ها انسان سال‌ها چیزی را گمان دارد، خیال دارد، تصور دارد اما وقتی که بر یک انسان خبره عرضه می‌کند، می‌بیند نه، اعتقاد او، اعتقاد درستی نبوده است. لذا اینکه هر‌از‌گاهی انسان دین خود را بر فرد عالم، دانشمند عرضه کند، ارزشمند است.\\ امروز روایات {\large «أعرِضُ عَلَیکَ دیني، عَرَضتُ عَلَیهِ دیني»،} را در نرم‌افزار می‌دیدم. دیدم در بعضی از این روایات، راوی خدمت امام معصوم (علیه السلام) آمده است. می‌گوید که من می‌خواهم دینم را بر تو عرضه کنم، حضرت می‌گوید برای اینکه من تو را به عنوان شیعه واقعی، ولی خودم قبول کنم؟\\ می‌گوید: «بله».\\ حضرت می‌گوید که {\large «هاتِ»،} عرضه کن. عرضه که می‌کند، بعد حضرت می‌گوید که درست است، این همان دین من و دین آبا و اجداد من است. روایت را از رو می‌خوانم. امام هادی (علیه السلام) نشسته است، حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) به خدمت امام می‌رسد، خودش دارد نقل می‌کند، {\large «فَلَمّا بَصُرَ بی، قالَ لی: مَرحَبا بِک یا أبَا القاسِمِ، أنتَ وَلِیُّنا حَقَّاً».}\\ به من خوش‌آمد گفت، فرمودند که تو واقعاً شیعه ما هستی، ولی ما هستی، دوست ما هستی. وارد حرم حضرت عبد‌العظیم (علیه السلام) که می‌شویم، از طرف روبروی صورت، این عبارت روی کاشی نوشته شده، {\large «أنتَ وَلِیُّنا حَقَّاً»،} خب، این نکته اول که انسان به مقامی برسد که معصوم ولایت او را تصدیق کند، این ارزشمند است.\\ {\large «فَقُلتُ لَهُ یابنَ رَسولِ اللّهِ، إنّی اُریدُ أن أعرِضَ عَلَیک دینی»،} به حضرت گفتم که آقا من می‌خواهم دینم را بر شما عرضه کنم.\\ {\large «فَإِن کانَ مَرضِیا ثَبَتُّ عَلَیهِ حَتّی ألقَی اللهَ عَزَّ و جَلَّ»،} اگر مرضی شما است، پسندیده است، من ثابت‌قدم بمانم تا موقعی که خدا را ملاقات می‌کنم که این هم نکته دیگری در روایات است. حالا اگر دین من پسندیده است، مهم آن است که من این دین پسندیده را نگه‌دارم. در روایات داریم {\large «إنَّما ملاکُ ألأمورِ خَواتیمُها»،} مناط کار آن عاقبت‌بخیری است، پایان کار است، آن مهم است. استاد ما حضرت آقای رضازاده می‌فرمودند که یک طلبه‌ای در زمان ما بود، این تمام مستحبات را انجام می‌داد. واجبات که بماند، نماز و روزه...\\ ما متوجه شدیم که این بی‌دین شده است و در حدی بی‌دین شده است که در روز عید فطر و عید قربان روزه گرفته است. ایشان گفتند که من در کوچه و بازار، او را دیدم، به او گفتم که درست است، بی‌دین شدی؟\\ گفت: «بله».\\ گفتم: «تو چه کردی؟».\\ گفت: «من همه حرام‌های الهی را به جا آوردم، حرامی نبوده که من مرتکب نشوم».\\ ایشان گفتند: «من شنیدم تو روز عید فطر و قربان هم روزه گرفتی؟».\\ گفت: «بله».\\ گفتم: «چرا؟، لذتی که ندارد».\\ گفت: «به خاطر اینکه من وقتی که اعتقاد داشتم همه کارهای خوب را کردم، حالا هم که برگشتم، تصمیم گرفتم همه کارهایی را که آن موقع انجام نمی‌دادم، انجام بدهم چون اعتقاد من بر این است».\\ این را بدبختی می‌گویند، فرمود: {\large «إنَّما ملاکُ ألأمورِ خَواتیمُها».}\\ در جنگ، یک نفر داشت می‌جنگید، زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، خیلی عالی (می‌جنگید)، اصحاب خوششان آمد، این چه قدر رشیدانه می‌جنگد. به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گفتند که {\large «یا رسول الله أنظُرِ ألرَّجُل»،} ببین چه کارها دارد می‌کند. رسول الله (صلی الله علیه و آله) یک نگاهی کردند، فرمودند: {\large «إنَّما هُوَ مِن أهلَ ألنَّار»،} او دوزخی است، جل الخالق...\\ یک آدم مسلمان، کنار پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، زیر پرچم پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دارد می‌جنگد، جوری که دیگران غبطه می‌خورند، فرمود که این {\large «مِن أهلَ ألنَّار»} است.\\ خب پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، {\large «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ»،} گتره حرف نمی‌زند. مسلمانان در نخ این رفتند، دیدند بله، مجروح شد، روی زمین افتاد. خب، در آن گیراگیر جنگ، بعضی از مسلمانان خودشان را نزدیک این رساندند، دیدند این دارد حرف می‌زند. تا مسلمان‌ها را دید، گفت که شما خیال کردید من به خاطر خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) جنگیدم؟\\ من از عصبیت قبیله‌ای دفاع کردم، از عربیت دفاع کردم، الان هم طاقت رنج را ندارم، من مجروح هستم، خنجری از چکمه‌اش درآورد، در قلبش زد، خودش را کشت، خودکشی کرد.\\ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: {\large «إنَّما هُوَ مِن أهلَ ألنَّار»،} ملاک عاقبت امر است. گفت که یا بن رسول الله، دینم را می‌خواهم عرضه کنم، اگر مرضی شما است، بگویید روی آن بمانم تا روزی که با خدا ملاقات می‌کنم.\\ {\large «فَقالَ: هاتِ یا أبَا القاسِم»،} بگو، می‌شنوم.\\ من روایت شریف را محوربندی کردم، هفت محور یا شش محور در این روایت وجود دارد. یک‌موقعی ما بررسی کردیم، این که در بچگی به ما یاد می‌دهند اصول دین چند تا است؟\\ پنج تا. توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد روز قیامت یا به ما می‌گویند که آقا فروع دین چند تا است؟\\ می‌گوییم که ده تا، نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تولی و تبری. این را بزرگان از کجا درآورده‌اند، ورد زبان ما شده است. پدر به پسر، پدر به دختر، مادر به پسر، مادر به دختر، از امثال این روایت درآوردند. این شش، هفت محوری که در این روایت از طرف عبد‌العظیم حسنی (علیه السلام)، نقل شده، دقیقاً یک دور اصول دین و فروع دین است.\\ یعنی از توحید و خداشناسی شروع می‌شود، بعد نبوت است، بعد امام‌شناسی است، بعد هم آخر‌الزمان‌شناسی است که ادامه امامت است، بعد معاد‌شناسی است، بعد هم احکام (است) که احکام هم همان فروع دین است. دقیقاً همان‌هایی که ما به بچه‌هایمان یاد می‌دهیم، فقط نکات و ظرایفی دارد که آن‌مقداری که وقت به ما اجازه بدهد (عرض می‌کنیم)، چون می‌خواهیم یک داستانی هم از امام هادی (علیه السلام) نقل کنیم، خدمت عزیزان عرض می‌کنم.\\ {\large «فَقالَ: هاتِ یا أبَا القاسِم»،} امام هادی (علیه السلام) فرمود که بگو.\\ {\large «فَقُلتُ: إنّی أقولُ»،} من به این مطالب قائلم، به این مطالب اعتقاد دارم:\\ {\large «إنَّ اللهَ تَبارَک وتَعالی، واحِدٌ لَیسَ کمِثلِهِ شَیءٌ، خارِجٌ عَنِ الحَدَّینِ، حَدِّ الإِبطالِ وحَدِّ التَّشبیهِ».}\\ گفت که آقا من معتقدم خدای متعال یکتا است، یگانه است، مثل ندارد، نظیر ندارد، شبیه ندارد. یکی از بیچارگی‌هایی که ما اخیراً می‌بینیم در این شبکه‌های مجازی و در این سایت‌های مجازی دیده می‌شود، اشعار غلو‌آمیزی است که حالا بین عده‌ای (رد و بدل می‌شود). چیزی که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) از آن بری هستند. در همین کتاب توحید که من دارم از آن برایتان نقل می‌کنم که این کتاب توحید به تعبیر استاد ما از نهج‌البلاغه از نظر سند قوی‌تر است. یعنی ما مثل این کتاب شاید در کتب شیعه نداشته باشیم، حتی از کافی مستندتر است. کتاب مال شیخ صدوق است به نام توحید، توحید صدوق. این کتاب بی‌نظیر است. استاد ما که استاد اساتید عصر ما است، یعنی حضرت آیت الله جوادی آملی، این کتاب را شروع به تدریس کردند و درس را تعطیل کردند و گفتند که من از عهده برنمی‌آیم. ایشان گفتند که مطلب علمی‌ای نیست که من از عهده آن برنیایم، شفا، اسفار، برهان شفا، گفتند که اما حرف اهل‌بیت (علیهم السلام) آن قدر سنگین است که نمی‌شود شرح کرد. کتاب، بسیار کتاب ارزشمندی است. روایت هم به قول ما طلبه‌ها از باب تقریر است، یعنی کسی خدمت امام معصوم (علیه السلام) بیاید، مطلبی را بگوید، حضرت بگوید درست است.\\ این مثل این است که خود امام معصوم (علیه السلام) فرمودند. خب، گفت که آقا، من به وحدت پروردگار قائلم، من قائل به توحید هستم. خدا را من خارج از دو حد می‌دانم، {\large «حَدِّ الإِبطالِ وحَدِّ التَّشبیهِ»} یعنی چه؟\\ یعنی نه می‌توانم او را به موجودی از موجودات تشبیه کنم، نه می‌توانم بگویم عقل من تعطیل است، هیچی نمی‌فهمم. هر دو گروه در مسلمانان هستند، باورتان نمی‌شود، نود درصد مسلمانان در اهل سنت، امروزه از نظر اعتقادی اشعری هستند و این اشاعره یکی از اعتقاداتشان این است که خدا جسم است. خودم دیدم، در یکی از نوشته‌ها بن‌باز، این بن‌باز فعلی نه، بن‌باز قبلی لعنت الله علیهما، در یک جلسه خصوصی گفته بود ما قائل هستیم به این که خدا جسم است، اعتقاد ما این است که خدا جسم دارد ولی این را مطرح نمی‌کنیم، چون جهان اسلام امروزه تحمل ندارد. حالا آن‌ها می‌گویند که شما اهل تقیه هستید، نه آن‌ها خودشان هم اهل تقیه هستند، بعضی چیز‌ها را نمی‌گویند، گفته بود که نگویید.\\ دیدید دیگر، در این تحلیل‌هایی که برای کشتاری که در منا انجام شد، خدا مسببینش را لعنت کند، مسئول بهداشتشان در‌آمده گفته که چیزی نبود، قضاء و قدر بود. این یک انحراف فکری است. وقتی کسی اشعری بود، یعنی جبری است، وقتی جبری بود، معنایش این است که هر چه در عالم انجام می‌شود کار خدا است، به ما چه ربطی دارد. ما مثل عروسک‌های خیمه شب‌بازی هستیم، ما هیچ اراده‌ای نداریم، اراده، اراده او است. 4776 نفر کشته شدند، خدا کشته، من پادشاه شدم، خدا من را پادشاه کرده، اصلاً اراده بشری نقشی ندارد. آن انحراف عقیدتی است که این‌جا خودش را نشان می‌دهد. حضرت عبد‌العظیم (علیه السلام) می‌گوید، گفتم که من قائل به تشبیه نیستم، خدا را به هیچ موجودی شبیه نمی‌سازم. قائل به ابطال هم نیستم که بگویم ما از خداشناسی، صفات الهی چیزی نمی‌فهمیم، ذهن تعطیل، نه، نه از معطله هستم و نه از مبطله و نه از مشبهه هستم. ولی معتقدم که {\large «وإنَّهُ لَیسَ بِجِسمٍ ولا صورَةٍ، ولا عَرَضٍ ولا جَوهَرٍ»،} خدا جسم نیست، صورت ندارد، عرض نیست، جوهر نیست، پس چه؟\\ {\large «بَل هُوَ مُجَسِّمُ الأَجسامِ»،} جسم را او آفریده است، {\large «ومُصَوِّرُ الصُّوَرِ»،} صورت‌ها را او آفریده، {\large «خالِقُ الأَعراضِ وَالجَواهِرِ، ورَبُّ کلِّ شَیءٍ ومالِکهُ وجاعِلُهُ ومُحدِثُهُ»،} همه چیز را خدا آفریده و مالک او است.\\ خدا مرحوم علامه طباطبایی را رحمت کند که بحث زیبایی در المیزان دارد که خدا مالک است، ما هم مالکیم. ما دو نوع ملکیت داریم: یک موقع من می‌گویم که من مالک این تلفن‌همراه هستم، خب، امشب اگر همین را معامله کردم، مال حاج‌عباس‌آقا شد، دیگر مال من نیست، یعنی ملکیت از بین رفت؛ این را ملکیت اعتباری می‌گویند.\\ من مالک قوای خودم هستم، حافظه خودم، ذاکره خودم، استعدادات خودم؛ این که دیگر قابل معامله نیست، این جزئی از هستی من است.\\ سوال مرحوم علامه طباطبایی این است، خدا مالک همه موجودات است، ملکیتش که اعتباری نیست؛ مثل این نیست که این موبایل مال من است، این کتاب مال من است. اگر ملکیت او اعتباری نیست و حقیقی است؛ باید یک ربط حقیقی با همه موجودات داشته باشد. این است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: {\large «وإنَّ روحَ المُؤمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصالاً بِروحِ اللّه ِ مِنِ اتِّصالِ شُعاعِ الشَّمسِ بِها»،} چه جور نور خورشید به خورشید متصل است، روح انسان مومن به همین کیفیت به خدای متعال ارتباط دارد. خودش در قرآن فرمود: {\large «وَ نَفَختُ فیهِ مِن روحي»،} موجودات با خدا ارتباط وجودی دارند، {\large «وَ هُوَ مَعَکُم أینَ ما کُنتُم»،} بریده نیستند. خب این بخش توحید، سربسته (عرض شد).\\ سراغ بخش نبوت آمد، خیلی مختصر، {\large «وأنَّ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله) عَبدُهُ ورَسولُهُ خاتَمُ النَّبِیینَ، فَلا نَبِی بَعدَهُ إلی یومِ القِیامَةِ»،} پیغمبر (صلی الله علیه و آله) عبد پروردگار است، بنده او است و رسول و فرستاده او است و بعد از او هم رسولی نیست، پیغمبری نیست، کسی دیگر بعد از او نباید ادعای رسالت کند.\\ همین اخیر در مشهد یک سید خل‌مشنگی را ما مطلع شدیم که به مریدانش گفته بود که من در مقام بندگی از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بالاتر هستم. به صراحت گفته بود که من معصوم پانزدهم است، من شوهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) هستم.\\ یا یک بدبختی ما توانستیم این مریدان را، آن هم نه همه‌شان را، چهار، پنج نفرشان را از دهان این سید بگیریم و بکشیم. حالا الحمدلله خلع لباس شد به هر حال.\\ حضار: مریدانش از او بدتر بودند...\\ نه، چون با اجنه و ارواح خبیثه در ارتباط بود، برای این‌ها از امور غیبیه می‌گفت، در امور غیبیه هم چون دست‌ها خالی است، طرف بلافاصله ارادت پیدا می‌کند، ارادت هم یعنی خریت، آدم باید ببیند افسارش را به دست که می‌دهد، مهم این است، اگر یک عارف کاملی است، یک چیزی، یک فرد خل‌مشنگی مثل این باشد (به درد نمی‌خورد).\\ می‌خواهم بگویم الان هم این مقوله‌ها هست، ما اگر یک کتاب راجع به متنبی‌ها بنویسیم، متنبی‌ها یعنی کسانی که پیغمبر نبودند، بعد از پیغمبر ما (صلی الله علیه و آله) ادعای نبوت کردند، خودش یک کتاب است. خود متنبی که از قدر‌ترین شاعران عرب است، از این جهت به او متنبی می‌گویند. یک برهه‌ای ادعای نبوت کرده و انصافاً هم از شعرای درجه‌یک است. داستان‌هایی هم دارد، شاید خدمتتان گفتم. زمان مأمون یک نفر ادعای نبوت کرد، او را پیش مأمون آوردند، سر مأمون شلوغ بود، کشور به‌هم‌ریخته بود. پیش مأمون او را آوردند، به مأمون دم در گفتند که این آقا ادعای پیغمبری کرده است.\\ (مأمون) گفت: «فعلاً او را ببرید، سرمان شلوغ است».\\ گفتند که آقا او را کجا ببریم؟\\ گفت: «ببرید یک جا جایش بدهید».\\ این‌ها هم او را آوردند، جا نبود، در آشپزخانه او را گذاشتند. یک هفته بعد مأمون یادش افتاد یک همچنین کسی بوده، گفت: «او را بیاورید».\\ او را آوردند، گفت: «تو پیغمبری؟».\\ گفت: «بله».\\ گفت: «به تو جبرئیل نازل می‌شود؟».\\ گفت: «بله».\\ گفت: «اخیراً هم نازل شده است؟».\\ گفت: «بله».\\ (مأمون) گفت: «چه به تو گفته است؟».\\ گفت: «به من گفته است که جای تو در آشپزخانه دربار خوب است، تکان نخور، همین‌جا بمان که همه نوع غذا هست».\\ باز در مورد همین مأمون داریم که یک نفر ادعای پیغمبری کرد، اورا آوردند.\\ پرسیدند، پیغمبری؟\\ گفت: «بله».\\ (مأمون) گفت: «جبرئیل به تو وحی می‌کند».\\ گفت: «بله».\\ گفت: «اگر راست می‌گویی الان در ذهن من چه می‌گذرد؟».\\ گفت: «در ذهن تو این می‌گذرد که من دروغگو هستم».\\ (مأمون) گفت: «نه، این یکی را راست گفت».\\ با این انسان‌ها عالمی داشتیم. حالا این‌ها را الان ما بر آن می‌خندیم ولی نظایرش فراوان است. ما الان در عراق، من خودم نجف بودم، یک موکب آمد، یک هیئتی آمد. یک پرچم دستشان بود که ما مقلدین و مریدین سید خراسانی هستیم. یکی از آن‌ها را خواستم، گفتم که سید خراسانی قیام کرده است؟\\ گفت: «بله، سید خراسانی الان در عراق می‌گردد».\\ یکی از دوستان که حالا اطلاعاتی داشتند، سوال کردم که این سید خراسانی که است، چه است؟\\ گفتند که کدام؟\\ گفتم که مگر یکی بیشتر است؟\\ گفتند: «سیزده تا سید خراسانی داریم».\\ نبوت تمام (شد)، سراغ امامت آمد، {\large «وأقولُ: إنَّ الإِمامَ وَالخَلیفَةَ ووَلِی الأَمرِ بَعدَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِی بنُ أبی طالِبٍ (علیه السلام)»،} امام، خلیفه، ولی‌امر، بعد از پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، امیرالمومنین، علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.\\ {\large «ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَینُ ثُمَّ عَلِی بنُ الحُسَینِ».} همه را شمرده، رسیده {\large «ثُمَّ أنتَ یا مَولای».} امام هادی (علیه السلام) امام دهم است. به این‌جا که رسید، گفت {\large «ثُمَّ أنتَ یا مَولای»،} بعد شما (امام هستی).\\ {\large «فَقالَ (علیه السلام)»،} خود امام این‌جا زبان به سخن گشود. فرمودند: {\large «ومِن بَعدِی الحَسَنُ ابنی»،} بعد از من حسن، پسر من (امام است).\\ با اینکه می‌دانید در میان شیعه عده‌ای معتقد بودند سید محمد (علیه السلام) امام می‌شود. سید محمدی که در بلد دفن است، بسیار هم عالی‌مقام است. جوهره امامت را دارد گرچه امام نیست، مثل حضرت علی اکبر (علیه السلام) است. بزرگان می‌گویند که حضرت علی اکبر (علیه السلام) جوهره امامت را داشت گرچه امام نشد. مثل اسماعیل است، اسماعیل پسر امام صادق (علیه السلام) جوهره امامت را داشت گرچه امام نبود. لذا در بلد ما برای زیارت رفته بودیم، دیدم یک شعری در آن بالا نوشته شده است: \begin{center} إنَّ الإِمامَةَ إِن عَدَتکَ فَلَم تَکُن \hspace*{3.5cm} تَعدُو کَلّا رِفعَةً وَ مَقاماً \end{center} \\ اگر امامت از تو رد شد، نه به خاطر اینکه امامت مقام بلندی بود، تو پایین بودی، نه. در فضل تو همین کافی است که اگر بداء نبود، تو جانشین پدرت بودی.\\ چون جریان امامت امام عسکری (علیه السلام) داستانی دارد. فرمود که بعد از من حسن پسر من امام است.\\ {\large «فَکیفَ لِلنّاسِ بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ؟»،} مردم با جانشین حسن (علیه السلام) چه می‌کنند؟\\ {\large «فَقُلتُ: وکیفَ ذاک یا مَولای؟»،} پرسیدم که مگر چطور می‌شود؟، مگر امام دوازدهم چگونه می‌شود؟\\ {\large «قالَ: لِأَ نَّهُ لا یری شَخصُهُ ولا یحِلُّ ذِکرُهُ بِاسمِهِ»،} چون آن دوازدهمی که بعد از حسن (علیه السلام) می‌آید، خودش را کسی نمی‌بیند، نام او را هم با اسم جایز نیست برده شود. حالا اختلافی است، چون یقیناً در یک برهه‌ای بردن نام امام حرام بوده است، در غیبت صغری، آیا این حرمت باقی مانده یا موضوع چون عوض شده، حرمت هم از بین رفته، اختلاف است بین فقها که هنوز ما نمی‌توانیم نام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ببریم یا اینکه می‌توانیم نام حضرت را ببریم. حالا حداقل در این روایت آمده که امام هادی (علیه السلام) فرمود که نباید نام او را برد، اسم او را نباید برد، {\large «حَتّی یخرُجَ»،} تا زمانی که خروج می‌کند.\\ {\large «فَیملَأَ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کما مُلِئَت جَوراً وظُلما»،} زمین را پر از عدل و داد می‌کند، وقتی که پر از ظلم و جور شده است.\\ می‌خواهم نکات روایت را داشته باشم.\\ {\large «فَقُلتُ: أقرَرتُ».}\\ این را یک شیعه خالص می‌گویند، بلافاصله می‌گوید که به امام اعلام کردم که من قبول دارم، اقرار دارم. هنوز امام عسکری (علیه السلام) نیامده که عبد‌العظیم حسنی (علیه السلام) بخواهد با او بیعت کند. امام زمانی به ظاهر متولد نشده، می‌گوید که آقا قبول کردم، چشم آقا. شما می‌گویید امام بعد از شما امام عسکری (علیه السلام) است، پذیرفتم. بعد از او امامی است، نامش را نمی‌شود برد، پذیرفتم.\\ {\large «وأقولُ»،} ادامه داد، این بحث دوست و دشمن شناسی یا همان تولی و تبری است که از بس بحث تولی و تبری مهم بوده است، حضرت عبد‌العظیم حسنی (علیه السلام) در بحث احکام نیاورده است، در بحث احکام‌شناسی نیاورده است، در بحث امام‌شناسی و پایان امام‌شناسی ذکر کرده است.\\ می‌گوید که به حضرت عرض کردم، {\large «إنَّ وَلِیهُم وَلِی الله، وعَدُوَّهُم عَدُوُّ الله، وطاعَتَهُم طاعَةُ الله، ومَعصِیتَهُم مَعصِیةُ الله».}\\ من معتقدم دوست این‌ها دوست خدا است، دشمن این‌ها دشمن خدا است، طاعت این‌ها طاعت خدا است، معصیت این‌ها معصیت خدا است. این دوازده امام را اطاعت کردی، خدا را اطاعت کردی، معصیتشان کردید، خدا را معصیت کردید، کسی با این‌ها دوست است (با خدا دوست است)، کسی با این‌ها دشمن است (با خدا دشمن است).\\ در یک روایتی دیدم، حضرت فرمودند که می‌خواهی عاقبت‌بخیر شوی، سه تا کار کن، کار سومش این بود؛ فرمود که هر کس به گونه‌ای خودش را به ما نسبت می‌دهد، برو با او دوست باش، به او محبت داشته باش، به او علاقه داشته باش.\\ من در راهپیمایی اربعین نبودم، دوستانی که بودند، می‌گفتند که یهودی آمده بود، مسیحی آمده بود، سنی آمده بود، شیعه که هیچ دیگر، فراوان بود. همه این‌ها را دوست داشته باش، به این‌ها اهمیت بده.\\ فرمود که {\large «یَنتَحِلُ مَوَدَّتَنا»،} اصلاً مودت ما را به خودش بسته است، حالا ممکن است آن طور هم که باید دلداده نیست، فرمود که این را علاقه داشته باش، اگر می‌خواهی عاقبت‌بخیر شوی.\\ {\large «إنْ أرَدْتَ أنْ یخْتِمَ بِخَیرٍ عَمَلُک حَتَّی تُقْبَضَ وَ أنْتَ فِی أفْضَلِ الأعْمَالِ».}\\ می‌خواهی در حالی قبض روح شوی که عاقبت‌بخیر، در بهترین حال به سر می‌بری، اینگونه باشد که این کار را بکنی.\\ خب، توحید تمام شد، نبوت و امام‌شناسی تمام شد، سراغ معاد‌شناسی آمد.\\ {\large «وأقولُ»،} عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) دین خودش را عرضه می‌کند.\\ {\large «إنَّ المِعراجَ حَقٌّ»،} معراج پیغمبر (صلی الله علیه و آله) حق است، حالا اقلش در روایات هفتاد بار گفته شده است که هفتاد بار هم عدد کثرت است. معراجی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از مسجد‌الاقصی رفتند، انبیاء پشت‌سر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نماز خواندند، یک بار بوده است اما معراج‌های پیغمبر (صلی الله علیه و آله) تا هفتاد بار اقلش است که هفتاد هم گفتند عدد دال بر کثرت است. مثل این که بچه اذیت می‌کند، مادرش به او می‌گوید که صد بار به تو گفتم این کار را نکن. این صد بار به معنی این نیست که 101 بار نگفتم، یعنی خیلی به تو گفتم. هفتاد هم در روایت معراج دال بر کثرت است. اهل‌بیت (علیهم السلام) فرمودند که ما هم معراج می‌رویم، بلکه فرمودند: «شیعیان ما هم بعضی‌هایشان معراج دارند».\\ خدا مرحوم میرداماد (اعلی الله مقامه)، استاد صدرالمتأالهین را رحمت کند. می‌گوید که بعد از نماز صبح نشسته بود، ذکرم در آن ایام این بود که یا غَنی و یا مُغَني، از اسامی الهی، یا یا غَنی و یا مُغْنی، الان شک کردم. گفتند که مشغول این ذکر بودم، دیدم روح از بدنم جدا شد، من را بالا برند. می‌گوید که رفتم، رفتم، بهشت را دیدم، دوزخ را دیدم، عوالم دیدم، داستانش را نقل می‌کند.\\ نظیر این حال را مرحوم سید بن طاووس می‌گوید، می‌گوید که نشسته بودم؛ ظاهراً در کاظمین بوده، روبروی گنبد، متوجه بودم، دیدم روح از بدنم جدا شد، رفت. بعد تعبیر سید بن طاووس این است، می‌گوید که من را جاهایی بردند و چیز‌هایی آموختند از آن علوم شهودی که لا یوصف است، اصلاً نمی‌شود گفت، گفتنی نیست. این نوعی معراج است دیگر، برای اولیاء الهی.\\ فرمود: {\large «إنَّ المِعراجَ حَقٌّ، وَالمُساءَلَةَ فِی القَبرِ حَقٌّ»،} در قبر از انسان سوال می‌کنند.\\ {\large «وإنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ، وَالنّارَ حَقٌّ»،} در روایات داریم، اگر شیعه‌ای معتقد نباشد بهشت و دوزخ الآن آفریده شده، از شیعیان ما نیست. بهشت الآن هست، جهنم الآن هست، این نص قرآن است. قرآن می‌گوید که الآن آتش بر اهل آتش احاطه دارد؛ اسم فاعل ظهور در تلبس به مبداء در حال دارد. فرمود که {\large «وَالصِّراطَ حَقٌّ»،} صراط حق است، {\large «وَالمیزانَ حَقٌّ»،} ترازو و کشش اعمال حق است.\\ {\large «وإنَّ السّاعَةَ آتِیةٌ لا رَیبَ فیها»،} روز قیامت می‌‌آید، شکی در آن نیست.\\ {\large «وإنَّ اللّهَ یبعَثُ مَن فِی القُبورِ»،} خدای متعال انسان‌ها را از قبر بیرون می‌کشد، این بحث معادشناسی است.\\ خب ببینید، عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) که می‌گوید این‌ها حق است، این‌ها را اعتقاد دارد، در عمل هم به آن اعتقاد دارد. می‌گفت که در هند یک میلیارد و اندی ما نفوس داریم، مجموع پرونده‌های قضایی آن‌ها دو میلیون است. در ایران 75 میلیون، 80 میلیون نفوس داریم، پانزده میلیون پرونده داریم، باعث شرم است. خب، ما می‌دانیم در پرونده‌های قضایی معمولاً یکی حق است، یکی باطل است. اگر من می‌دانم که {\large «أنَّ المُساءَلَةَ فِی القَبرِ حَقٌّ»،} باید در قبر جواب بدهم، باید آن دنیا جواب بدهم، میزان حق است، صراط حق است، قیامت حق است، خب چرا به قاضی بکشد؟\\ خودم باید حق طرف را بدهم. این همه تعلل در دادن حقوق مردم، این همه مردم‌آزاری، این همه اذیت، چرا اینطور است؟\\\ گفت که یک میلیارد و اندی جمعیت دارد، دو میلیون پرونده دارد. ما در کشورمان، کشور شیعه امیرالمومنین (علیه السلام)، پانزده میلیون پرونده داریم، خوب نیست.\\ اگر اعتقاد به معاد باشد، یکی از علما راجع به یک شخصی گفته بود، کَأَنَّ طوری زندگی می‌کند کَأَنَّ یقین دارد قیامتی نیست، این‌طوری حق مردم را می‌خورد. آن وقت به خصوص در جاهایی که بزنگاه بی‌دینی است، مثل اختلاف خانوادگی. حالا این دختر و پسر با هم خوب بودند، به هر دلیلی به هم زدند. این دو خانواده کَأَنَّ موش و گربه، کأَنَّ سگ و گربه. بنشینید با هم حل کنید، یک اتهاماتی می‌زنند، یک بی‌دینی‌هایی می‌کنند، انسان نمی‌داند چه می‌شود. تا دو ماه قبل برای هم می‌مردند، این‌جا‌ها است که نشان می‌دهد فرق ما با حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) چه است. این است که آن انسان چون به این حرف‌ها معتقد است و عمل می‌کند، فرمود که زیارت قبرش بروی، {\large «من زارَ عَبدالعَظیمِ الحَسَنی(علیه السلام) بِرِی کَمَن زارَ الحُسَین (علیه السلام) بِکَربَلا».}\\ بالاتر بروم، فرمود که {\large «وَ مَن زارَ الحُسَین(علیه السلام) بِکَربَلا، کَمَن زارَ الله في عَرشِه».}\\ نتیجه، یعنی {\large «من زارَ عَبدالعَظیمِ الحَسَنی(علیه السلام) بِرِی، کَمَن زارَ الله في عَرشِه».}\\ این است که استاد ما مرحوم علامه طهرانی (اعلی الله مقامه) می‌فرمودند: «یاد ندارم در کنار مرقد عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) دعایی کرده باشم که مستجاب نشده باشد». چون اعتقاد دارد. \\ خب، سراغ احکام آمد، فرمود که {\large «إنَّ الفَرائِضَ الواجِبَةَ بَعدَ الوِلایةِ»،} ماشاءالله، واجبات بعد از ولایت، یعنی اگر ولایت اهل‌بیت (علیهم السلام) بود، این‌ها هم واجب است، اگر ولایت اهل‌بیت (علیهم السلام) نبود، شاعر چه گفت؟\\ به منکر علی (علیه السلام) بگو نماز خود قضا کند.\\ فرمود که بعد از ولایت، {\large «الصَّلاةُ وَالزَّکاةُ»،} که در این زکات، خمس هم نهفته است، {\large «وَالصَّومُ وَالحَجُّ وَالجِهادُ وَالأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهی عَنِ المُنکرِ»،} که من به نظرم می‌رسد کمبود این فرائض در لسان حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) برای ماها این دو‌تای آخر است. یعنی نماز الحمدلله می‌خوانیم، روزه می‌گیریم، خمس را معمولاً متیدنین می‌دهند، گرچه در خمس بعضی از خانواده‌ها می‌لنگند. زکات در کشور نبود، الحمدلله همت کردند، تقریباً کم‌و‌بیش درست شده است. برای جهاد در جنگ هشت‌ساله نشان دادیم که اهل جهاد هستیم الحمدلله اما در امر به معروف و نهی از منکر می‌لنگیم. این همه دولت‌ها آمدند طرح عفاف و حجاب (دادند)، هیچ‌کاری هم نشد. می‌گوید که اگر ما اهل امر به معروف و نهی از منکر بودیم، طرح عفاف و حجاب نمی‌خواست. من کاسب برخورد می‌کردم، به این معنا که به خانم بدحجاب تذکر می‌دادم. من راننده تاکسی، من پزشک در مطب، من روحانی در مجلس، هر کسی به اندازه خود (تذکر می‌داد). این زن بی‌حجاب یا بدحجاب که به خیابان و بازار می‌آید، عشوه درمی‌آورد و خودنمایی می‌کند چون خریدار دارد. اگر ببیند اخم است و ناراحتی است و دیگران را دارد اذیت می‌کند، نمی‌کند...\\ حالا این یک بحث قضیه است، رشوه‌اش همین است، رانتش همین است، مسائل مالی و اختلاف‌هایش همین است، در امر به معروف و نهی از منکر می‌لغزیم متأسفانه. بعد عواملی هم دارد.\\ فرمود: {\large «إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ و النَّهيَ عَنِ المُنكَرِ لَم يُقَرِّبا أجَلاً، و لَم يُباعِدا رِزقا»،} فرمود که نه مرگ کسی را جلو می‌اندازد، نه روزی کسی را می‌برد. می‌گوید که حاج‌آقا اینطوری برخورد کنم، به خصوص خانم‌ها نمی‌آیند از من خرید کنند، این یعنی چه؟\\ می‌گوید که رزاق این خانم است که دارد می‌آید، او نیست که در آن بالا نشسته است.\\ {\large «فَقالَ عَلِی بنُ مُحَمَّدٍ (علیه السلام)»،} امام هادی (علیه السلام) فرمود که {\large «یا أبَا القاسِمِ»،} جناب عبدالعظیم، {\large «هذا وَاللهِ»،} قسم خوردند، به خدا قسم این که تو گفتی، {\large «دینُ اللهِ الَّذِی ارتَضاهُ لِعِبادِهِ»،} دین خدا است. {\large «فَاثبُت عَلَیهِ»،} خوب بچسب، محکم بگیر، این دین را داشته باش.\\ {\large «ثَبَّتَک اللّهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وفِی الآخِرَةِ».}\\ نثار روح امام هادی (علیه السلام) و حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) صلواتی ختم کنید.\\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».}\\ شب امام هادی (علیه السلام) است، دین پسندیده را از دیدگاه امام هادی (علیه السلام) تقریراً به قول ما طلبه‌ها فهمیدیم. من یک نمونه امام‌شناسی عرض کنم، فرصت را غنیمت بشمارم.\\ یحیی بن هرثمه از نوکر‌های متوکل است، می‌گوید که {\large «دَعَانِي الْمُتَوَكِّلُ»،} متوکل عباسی من را خواست. متوکل عباسی (لعنت الله علیه) از خبیث‌ترین حکمای بنی‌عباس است، خیلی خبیث است، چندین بار حرم مطهر امام حسین (علیه السلام) را با خاک یکسان کرد. دلقکی را آورده، ادا و اطوار درمی‌آورده، تئاتر امیر‌المومنین (علیه السلام) را بازی می‌کرد. یعنی یک متکا در لباسش می‌گذاشته، سرش هم می‌تراشیده، به هوای اینکه امیرالمومنین (علیه السلام) اصلع بودند، یک‌مقداری شکم داشتند. سر همین هم جانش را از دست داده، یعنی در همین دلقک‌بازی‌ها پسرش غیرت کرده، به پدر گفته این‌ها فامیل تو هستند، علی بن ابیطالب (علیه السلام) را می‌خواهی توهین کنی، تو توهین کن نه این مردک. آن هم یک شعر ناموسی خوانده و یک فحش داده، ظاهراً مست بوده است. همان شب پسر متوکل پیش یکی از علما رفته است، گفته من می‌خواهم پدرم را بکشم، این به علی بن ابیطالب (علیه السلام) توهین می‌کند. او هم به آن گفته واجب است بکشی ولی عمرت کم می‌شود، همین هم شد. متوکل را کشت، شش ماه بیشتر حکومت نکرد و فوت کرد. خیلی آدم خبیثی است. متوکل یحیی بن هرثمه را خواسته، {\large «قالَ: اخْتَرْ ثَلَاثَمِائَةِ رَجُلٍ مِمَّنْ تُرِيدُ»،} سیصد تا مرد خبره و قوی انتخاب کن، {\large «وَ اخْرُجُوا إِلَى الْكُوفَةِ»،} به کوفه بروید. {\large «فَخَلِّفُوا أَثْقَالَكُمْ فِيهَا»،} بارتان را در کوفه بگذارید، روایت نکته دارد. کوفه همیشه برای خلفا دغدغه‌آور بوده است، مرکز شیعی بوده است. به این‌ها گفته که کوفه بروید، یک مانور قدرت بیایید، بخشی از سلاح‌هایتان، اسب‌هایتان، بارتان را آن‌جا بگذارید، یعنی ما برمی‌گردیم که کسی یک موقع بر این کاری که می‌خواهید بکنید موی دماغ شما نشود. کوفه را که ترساندید، {\large «فأخرجوا إلي ألمَدینة، وَ اخْرُجُوا عَلَى طَرِيقِ الْبَادِيَةِ إِلَى الْمَدِينَةِ»،} از راه بادیه، از راه بیابان، مدینه بروید.\\ {\large «فَأَحْضِرُوا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا ع إِلَى عِنْدِي مُكَرَّماً مُعَظَّماً مُبَجَّلًا»،} گفت که بروید امام هادی (علیه السلام) را پیش من در بغداد بیاورید ولی با احترام، با تعظیم. سیصد نفر با دستیار راست خلیفه بروند امام هادی (علیه السلام) را بردارند، از طریق بیابان بیایند. جناب یحیی بن هرثمه راوی روایت است. می‌گوید که ما رفتیم، در اصحاب من که با من می‌آمدند، یک نفر بود که از خوارج بود و این سردار نظامی بود.\\ {\large «وَ كَانَ فِي أَصْحَابِي قَائِدٌ مِنَ الشُّرَاةِ»،} یک سردار نظامی ولی از خوارج، عقیده، عقیده خوارج (لعنت الله علیهم).\\ {\large «وَ كَانَ لِي كَاتِبٌ يَتَشَيَّعُ»،} یک دستیار کاتب و نویسنده‌ای من داشتم، میرزابنویسی داشتیم، این شیعه بود، میل به تشیع داشت. سردار جنگی، خوارجی (بود)، نویسنده و دستیار من شیعی (بود).\\ {\large «وَ أَنَا عَلَى مَذْهَبِ الْحَشْوِيَّةِ»،} من هم جبری‌مسلک بودم چون می‌دانید متوکل، معتزله را ریشه‌کن کرد. عملاً اشاعره و جبریه را متوکل بالا برد و ضرر هم برای ما داشت. معتزله به ما نزدیک‌ترند، عدلیه از اهل‌سنت به ما نزدیک‌ترند. متوکل، معتزله را نابود کرد و اشاعره را بالا آورد.\\ خب، می‌گوید که بین راه که می‌آمدیم، این جناب خارجی، این سردار، با این میرزا‌بنویس ما حرفشان شد، شروع به مناظره کردن با هم کردند. همینطور که می‌آمدیم من هم گوش می‌کردم که خستگی راه به تنم نماند. عرب یک مثلی دارد، دو نفر که با هم راه می‌افتند، می‌گوید که {\large «تَحمِلُني أو أحمِلُک»،} تو من را کول می‌کنی یا من تو را کول کنم؟\\ معنی‌اش این است که تو سر صحبت را باز می‌کنی یا من که سفر به انسان سنگین تمام نشود.\\ می‌گوید که این سردار خارجی با این میرزا‌بنویس شروع به حرف زدن کردند، ما هم گوش می‌کردیم.\\ {\large «فَلَمَّا صِرْنَا إِلَى وَسَطِ الطَّرِيقِ‌»،} وسط بیابان، بر بیابان که رسیدیم، {\large «قَالَ الشَّارِي لِلْكَاتِبِ»،} این فرد خارجی به این میرزا‌بنویس ما که شیعه بود، گفت که امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) به قول شما، او امیرالمومنین نگفت.\\ {\large «أَ لَيْسَ مِنْ قَوْلِ صَاحِبِكُمْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»،} امام شما علی بن ابیطالب (علیه السلام) این روایت را نگفته است؟\\ چون می‌دانید، خوارج چون اول خودشان از اصحاب امیرالمومنین (علیه السلام) بودند، به کلمات امیرالمومنین (علیه السلام) آشنا بودند و نسل به نسل (به آن‌ها) می‌رسید.\\ گفت که علی بن ابیطالب (علیه السلام) نگفته که {\large «لَيْسَ مِنَ‌ الْأَرْضِ بُقْعَةٌ إِلَّا وَ هِيَ قَبْرٌ أَوْ سَتَكُونُ قَبْراً»،} هیچ‌ جایی از کره خاکی نیست، هیچ بخشی از کره خاکی نیست الا اینکه یا الان قبری آن‌جا است یا بعداً کسی آن‌جا دفن می‌شود. این آقای میرزا‌بنویس شیعه گفت: «درست است، این روایت از امیرالمومنین (علیه السلام) است».\\ این آقای خارجی رو به یحیی بن هرثمه، دستیار متوکل کرد، گفت که ببین امامشان چه گفته است. وسط این بر بیابان که حشره زنده نمی‌ماند، مورچه این‌جا از تشنگی هلاک می‌شود، این‌جا قبر کسی هست؟\\ این‌جا کسی دفن می‌شود؟\\ هیچ، می‌گوید که به مدینه رسیدیم و خدمت امام هادی (علیه السلام) رفتیم و پیام متوکل که در نامه‌ای بود من خدمت حضرت دادم، حضرت فرمودند: {\large «لَيْسَ مِنْ جِهَتِي خِلَافٌ»،} من هیچ مخالفتی ندارم، بنده آماده هستم، هر موقع شما آماده بودید، بنده هم آماده هستم، می‌رویم.\\ می‌گوید فردایش که خدمت حضرت رفتم، ببینم که آماده هستند یا نه، دیدم امام هادی (علیه السلام) هر چه خیاط در مدینه بوده جمع کرده، یک‌سری پشم و لباس‌های کت و کلفت آورده، به این خیاط‌ها می‌گوید که بردار شما برای ما ژاکت بدوز، کلاه‌هایی از پشم بدوز.\\ می‌گود که من تعجب کردم، مسیر ما از مدینه تا بغداد ده روز بیشتر نیست، هوا هم تموز است یعنی تابستان است، اوج گرما است.\\ پیش خودم گفتم این آقا سفر نرفته است، خیال می‌کند در هر سفری باید همه چیز را با خودش ببرد. خیال می‌کند چمدان را باید همیشه پر کرد، نمی‌داند که الآن وقت آستین‌کوتاه است، الآن وقت لباده نیست. می‌گوید که چیزی نگفتم، حضرت یک نگاهی به من کردند و فرمودند: «هر کاری در مدینه دارید انجام بدهید، فردا همین موقع حرکت است».\\ یحیی بن هرثمه می‌گوید که ما از خانه حضرت بیرون آمدیم، پیش خودم گفتم، ببین شیعیان چه کسی را امام قرار می‌دهند، اصلاً آداب سفر هم بلد نیست.\\ خب، فردا شد و حرکت کردیم، دیدم نه، حضرت تمام این لباده‌ها را دارد با خودش می‌آورد، آن‌ها را می‌کشد، سنگین روی شتر‌ها سوار کرده است.\\ {\large «فَخَرَجْتُ وَ أَنَا أَسْتَصْغِرُ فَهْمَهُ»،} گفتم این آقا چه قدر در اشتباه است، این چه کاری است، این لباس‌های سنگین، کت و کلفت.\\ خب، می‌گوید که آمدیم، آمدیم، در مسیر، همان مسیری که به مدینه رفته بودیم، رسیدیم به همان‌جایی که بر بیابان بود، داشتیم می‌رفتیم، تعبیر روایت شیرین است.\\ {\large «ارْتَفَعَتْ سَحَابَةٌ وَ اسْوَدَّتْ وَ أَرْعَدَتْ وَ أَبْرَقَتْ»،} یک ابر سیاهی از جلو آمد، بالای سر ما که رسید، رعد و برق، {\large «حَتَّى إِذَا صَارَتْ عَلَى رُءُوسِنَا أَرْسَلَتْ عَلَيْنَا بَرَداً مِثْلَ الصُّخُورِ»،} یک تگرگ‌های درشتی آمد.\\ حضرت هم به غلامانشان فرمودند که سریع خودتان را بپوشانید، این‌ها هم این لباده‌ها را روی دوششان انداختند و کلاه‌ها به سرشان و خودشان را کنار این شترها و اسب‌ها جمع کردند. تعبیر جناب یحیی بن هرثمه این است که حضزت لطف کردند، به یکی از غلامان فرمودند که یک دانه هم بده به یحیی تا بپوشد.\\ می‌گوید که این قدر این تگرگ و این سرما شدید بود که {\large «حَتَّى قَتَلَ مِنْ أَصْحَابِي ثَمَانِينَ رَجُلًا»،} از سیصد نفر، هشتاد نفر کشته شدند، مردند، {\large «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».} یعنی انسان نمی‌داند که مرگ کجا می‌آید. خیلی از عزیزانی که فردا دارند 130 نفر آن‌ها برمی‌گردند، این‌ها سالن گرفته بودند، بنر زده بودند، جنازه‌هایشان دارد برمی‌گردد. هیچی معلوم نیست.\\ آخر روایت است، حضرت فرمودند: {\large «فَقَالَ لِي يَا يَحْيَى انْزِلْ‌ أَنْتَ وَ مَنْ بَقِيَ مِنْ أَصْحَابِكَ لِيُدْفَنَ‌ مَنْ قَدْ مَاتَ مِنْ أَصْحَابِكَ»،} آن‌هایی که زنده ماندند بگو بیایند این هشتاد نفر را جمع کنند، بعد حضرت یک جمله گفتند، در خال زدند. فرمودند: {\large «فَهَكَذَا يَمْلَأُ اللَّهُ هَذِهِ الْبَرِّيَّةَ قُبُوراً»،} این طوری خدا جاهایی که باید قبر درست کند، قبر درست می‌کند. موقع رفتن شما به آن شیعه بیچاره خندیدید، گفتید که در این بر بیابان چه زندگی می‌کند که دفن شود. حالا نگاه کن، هشتاد تا الان دفن شد.\\ این طوری خدا قبر درست می‌کند.\\ استاد در پاسخ به سوال یکی از حضار راجع به کشته شدن خارجی می‌فرمایند: «اصلاً روایت در این زمینه ندارد».\\ {\large «فَرَمَيْتُ بِنَفْسِي عَنْ دَابَّتِي وَ عَدَوْتُ إِلَيْهِ فَقَبَّلْتُ رِكَابَهُ وَ رِجْلَهُ»،} می‌گوید که من خودم را از بالای دابه انداختم، دویدم، دستش را نبوسیدم، پایش را بوسیدم.\\ {\large «وَ قُلْتُ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّكُمْ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ قَدْ كُنْتُ كَافِراً وَ إِنَّنِي الْآنَ قَدْ أَسْلَمْتُ عَلَى يَدَيْكَ يَا مَوْلَايَ قَالَ يَحْيَى وَ تَشَيَّعْتُ».}\\ می‌گوید که من تا الآن کافر بودم، شما را نمی‌شناختم. مگر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نفرمود که {\large «مَن ماتَ وَ هُوَ لا يَعرفُ إمامَهُ ماتَ مِيتةً جاهليّةً»،} حالا شناختم، حالا فهمیدم، {\large «وَ تَشَيَّعْتُ وَ لَزِمْتُ خِدْمَتَهُ‌».}\\ ما یک حرفی که به اهل‌سنت می‌زنیم، می‌گوییم شما می‌گویید که مثلاً امام صادق (علیه السلام)، حالا یک عالمی مثل ابوحنیفه بود؟\\ می‌گویند: «بله، درست است». شاید خیلی‌هایشان می‌گویند که ابوحنیفه از امام صادق (علیه السلام) هم بالاتر بود. ما می‌گوییم همه این‌ها درست، امام جواد (علیه السلام) هفت‌ساله که یحیی بن اکثم را بیچاره می‌کند، کجا درس خوانده است؟\\ بچه‌های ما در کلاس سوم و چهارم، به آن‌ها بگوییم 9 ضربدر 8 چند می‌شود، پشت کله‌اش را می‌خاراند، هنوز جدول ضرب بلد نیست. حالا یک بچه هفت‌ساله در مجلس می‌نشیند، پدر یحیی بن اکثم که قاضی‌القضات جهان اسلام آن زمان است را درمی‌آورد. این یعنی امامت یک امر موهبتی است، یک امر ماورایی است، امری که قابل تحلیل مادی باشد به هر حال نیست. وقت ما تمام است، نمی‌دانیم پنج دقیقه می‌توانیم شعر بخوانیم یا وقت ما تمام است.\\ یک صلوات ختم بفرمایید.\\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».}\\ \begin{center} اهل ولا مرحبا وقت سرور آمده \hspace*{2.5cm} سینه سینای دل، مرکز طور آمده \end{center} \begin{center} ساقی توحید با جام طهور آمده \hspace*{2.2cm} جلوه گر از برج غیب آیت نور آمده \end{center} \begin{center} محو شده باطل و حق به ظهور آمده \hspace*{0.4cm} که گشته روشن به او چشم و دل خاص و عام \end{center} \\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».}\\ هر بندی که من می‌خوانم آخرش باید صلوات بفرستید. \begin{center} دهُم ولی خدا امام این نه وراق \hspace*{2.7cm} به علم او پایبند هشت جهان، هفت طاق \end{center} \begin{center} شش جهت و پنج حس بدو برد اشتیاق \hspace*{1.9cm} فتد در این چار ام بدون مهرش فراق \end{center} \begin{center} اگر دو عالم کند به مهر او اتفاق \hspace*{3cm} به ذات یکتا شود جحیم، دارالسلام \end{center} \\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».}\\ \begin{center} بیا به بیت الولا جمال داور ببین \hspace*{3cm} جمال داور نگر روی پیمبر ببین \end{center} \begin{center} کمال خیرالنسا، جلال حیدر ببین \hspace*{2.8cm} کنار ابن الرضا، رضای دیگر ببین \end{center} \begin{center} جواد را با گلی بهشت پرور ببین \hspace*{2.1cm} بهشت از این گل گرفت آبرو و احترام \end{center} \\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».} \begin{center} ابوالحسن کنیه و علی بود نام او \hspace*{3cm} ز حور، دل می‌برد کبوتر بام او \end{center} \begin{center} پرندگان هوا شیفته دام او \hspace*{3.3cm} درندگان زمین، اشک فشان، رام او \end{center} \\ زینب کذابه، حضرت به او فرمودند: «تو دختر امیرالمومنین (علیه السلام) هستی؟».\\ گفت: «بله».\\ فرمودند که درندگان (ذریه حضرت زهرا را) نمی‌خورند، برگشت. خود حضرت (در باغ شیر‌ها) رفتند، دور حضرت را گرفتند، اشک‌هایشان جاری بود. \begin{center} چشمة آب حیات جرعه‌ای از جام او \hspace*{2.8cm} الا الا تشنگان از او ستانید جام \end{center} \\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».}\\ دو تا بند دیگر به نیت کسانی که در این ایام، در منا درگذشتند. ثوابش به روح آن‌ها برسد.\\ \begin{center} پناه من کوی او، نگاه من سوی اوست \hspace*{2.2cm} کعبة من سامره، قبلة من روی اوست \end{center} \begin{center} رشته توحید من سلسلة موی اوست \hspace*{2.4cm} بهشت در سایه قامت دلجوی اوست \end{center} \begin{center} جهان هستی همه پر از هیاهوی اوست \hspace*{2.2cm} عالم خلقت کند در حرمش ازدحام \end{center} \\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».}\\ \begin{center} به هر کجا ساکنم مرا وطن سامره است \hspace*{2.2cm} تکلمم روز و شب به هر سخن سامره است \end{center} \begin{center} نقل سخن سامره، نُقل دهن سامره است \hspace*{2cm} مرا به جنت چه کار؟، بهشت من سامره است \end{center} \begin{center} که خاک آن مظهر حیّ زمن سامره است \hspace*{2.4cm} به صبحگاهش درود به شامگاهش سلام \end{center} \\ {\large «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد».}\\ تنها جایی که الان در عتبات مقدسه، خدا به شما روزی کند بروید، صبحانه و ناهار و شام و جای خواب، آن هم در حرم، با پتوی تمیز می‌دهند، سامرا است. به کوری چشم داعشی‌ها که چند بار تا حالا خواستند به این حرم حمله کنند. عزیزان می‌دانند، بالاترین درصد تشرف‌ها و ملاقات‌ با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، اگر بخواهیم بارم بدهیم، نمره بدهیم، اولین جا، سرداب مقدس است. آن وقت بعد از سرداب مقدس، بحث مسجد سهله مطرح است، بعد از مسجد سهله، عرفات مطرح است و همینطور حالا رده‌بندی می‌شود. محل ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و محل بزرگ شدن حضرت تا پنج، شش سالگی سامره است و لذا در سامرا بهترین افراد به ملاقات حضرت رسیدند. خدا ان‌شاء‌الله روزی کند به زودی سامرا باشیم.\\ {\large «بِاسْمِكَ الْعَظيمِ الاعْظَمِ الاعزِّ الاجَلِّ الاكْرَمِ، إلهی بإمامنا ألهادی (علیه السلام) یا الله».}\\ الهی به امام هادی (علیه السلام) دست ما را بگیر.\\ دستی که بقیع و سامره خراب کرد، دستی که حجاج را کشت، خانه‌خراب بفرما.\\ خدایا عزیزان درگذشته و تازه گذشته میهمان خاص خود و میهمانان سفره کرمت قرار بده.\\ توفیق حج مقبول، توفیق زیارت عتبات عالیات روزی ما بفرما.\\ شر دشمنان آمریکا، اسرائیل، انگلیس، یهودی‌ها، سلفی‌ها، تکفیری‌ها، داعشی‌ها و آل سعود به خودشان بازگردان.\\ خدایا هر کس برای دینت قدم می‌زند، نفس می‌زند، بالاخص مقام معظم رهبری موید و منصور بدار.\\ آنچه که به خوبان درگاهت دادی، به امام هادی (علیه السلام)، به ما عنایت بفرما.\\ اسباب اشتغال و ازدواج جوانان ما فراهم بفرما.\\ خدایا از صاحب این مجلس به کرمت قبول کن.\\ خدایا به حق امام هادی (علیه السلام)، ما را به زودی زائر قبر مطهرش قرار بده.\\ نمی‌دانم گنبد آقا ساخته شد یا نه، کسی خبر دارد؟\\ حضار: ساخته شد.\\ مطلا هم هست؟\\ حضار: بله.\\ خدا را شکر.\\ بارپروردگارا مرضی ما شفای عاجل عنایت بفرما.\\ اموات و درگذشتگان این جمع، گذشتگان صاحب این بیت، گذشتگان من حقیر بر سر سفره کرمت میهمان بفرما.\\ آنچه خواستیم و نخواستیم، صلاح ما در آن است، برای ما مقدر بفرما.\\ {\large «رَحِمَ الله مَن یَقرأ فاتِحة مَعَ صلوات».} \end{document}