list_icon_blue

جلسه سوم واکسن گناه، تقوا

جلسه ۳ از ۵
اهل بیت (علیهم‌السلام)
رمضان
حسینیه پیروان مهدی
سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۲
جلسه سوم واکسن گناه، تقوا
list_icon_blue خلاصه جلسه
انسان همواره باید با دو بال بیم و امید حرکت کند. هدف استاد از این جلسه بیان این مسئله است که بر خلاف تصور عامه مردم دینداری و تقوا کار آسانی است و خداوند در این جلسه به بررسی الطاف الهی با سیر در آیات و روایات می‌پردازند. یکی از الطاف بزرگ الهی فطرت توحیدی و خداجوی آدمی است. از الطاف دیگر الهی ارسال انبیاء و اولیاء برای هدایت انسان به عنوان الگو و نمونه کامل برای رجوع به آن‌ها است. خداوند برای اعمال نیک ده برابر پداش می‌دهد ولی عقاب کار سیئة یک برابر است.
مکان حسینیه پیروان مهدی
زمان سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۲
مناسبت رمضان
شماره جلسه
جلسه ۳ از ۵
tag_icon_blue برچسب ها :
پسندیدم
video_icon_blue ویدیو سخنرانی
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \usepackage{xepersian} \begin{document} \large{ أَعوذُ باللّٰهِ مِنَ أَلْشَیْطانِ أَلْرَّجیم\\ بِسمِ اللهِ أَلْرَّحمٰنِ أَلْرَّحیم\\ أَلْحَمْدُ للّٰهِ ربِّ أَلْعالَمین وَ أَلْصَلاة وَ أَلْسَلام عَلَي اَلْنَيِّرِ اَلْأَعْظَم وَ نَتیجَة أَلْعالَم، هادي ألْسُبُل وَ مُنجي أَلبَشَر، سَیِّدَنا وَ مَولانا، حَبیبِ إِلهِ أَلْعالَمین، ابِاالقاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (ص) وَ عَلیٰ آلِهِ أَلطَّیِبینَ أَلطاهِرینَ أَلمَعصومینَ أَلمُکَرَّمین وَ لَعْنُ ألدائِم عَلیٰ أَعدائِهِم أَجمَعین مِنَ أَلان إِلیٰ قیامِ یَومِ أَلدّین.\\ قالَ الله تَعالیٰ فی کِتابِهِ أَلْکَریم: «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْر». }\\ \normalsize شب 21 ماه مبارک رمضان، شب شهادت مولای متقیان، ان شاء الله اسم ما در لیست شیعیان خالص حضرتش ثبت و ضبط باشد، به برکت صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ \large{اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.}\\ \normalsize انسان با دو بال بیم و امید حرکت می‌کند، اگر در وجود من فقط ترس حاکم باشد، کار پیش نمی‌رود. اگر فقط امید حاکم باشد باز هم کار پیش نمی‌رود. من می‌دانم اگر در کنکور شرکت کنم، هیچ رتبه‌ای نمی‌آورم، به درد هیچ دانشگاهی نمی‌خورم، یقیناً نا‌امید می‌شوم یا اگر نه، پدر من کسی است که هر رتبه‌ای بیاورم، او بهترین رتبه را برای من ثبت می‌کند، باز هم کاری پیش نمی‌رود.\\ ما با دو بال بیم و امید زندگی می‌کنیم. اگر امید در زندگی ما نباشد، رشد نمی‌کنیم. خب، بحث ما، بحث تقوا بود، امشب می‌خواهیم امید‌آفرینی کنیم، وقتی قرآن روی سر می‌گذاریم، بِکَ یا الله می‌گوییم، به درستی خدای متعال را به عنوان منبع امید و رجاء بتوانیم یاد کنیم.\\ گاهی گمان می‌شود دینداری کار سختی است، مخصوصاً در آخر‌الزمان. آن جمله مشهور چه است؟\\ گفت دینداری در آخر‌الزمان مثل نگه‌داشتن آتش کف‌دست است. ما می‌خواهیم امشب برعکسش را بگوییم، بگوییم تقوا، بگوییم دینداری کار آسانی است. اگر انسان راهش را بلد باشد، کار، کار آسانی است.\\ در حقیقت اگر ما الطاف خدای متعال به خودمان را بدانیم که خدا چه قدر در حق ما لطف کرده‌است که ما راهمان را راحت طی کنیم، راهمان را آسان طی کنیم، آن قدر امیدوار می‌شویم که یقیناَ این راه را به خوبی طی می‌کنیم. پس تقوا به یک معنا کار پیچیده‌ای نیست. من الطاف خدا را خدمت عزیزان خودم ذکر می‌کنم، حدود چهل مورد نوشتند، چند موردش را خدا روزی‌مان کند، خدا می‌داند. نفس من را یاری کنید به ذکر صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) و آل محمد (صلی الله علیه و آله).\\ \large{اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.}\\ \normalsize بعد از این الطافی که من ذکر می‌کنم، شما به من آمار بدهید آیا دینداری، خدامحوری، تقوا کار سختی است یا نه. \begin{enumerate} \item لطف اول، با این عنوان برویم جلو، لطف اول. ما قبل از این که به این دنیا بیاییم، یک جایی با خدا خلوت کردیم، خدا خودش را به ما نشان داده (است)، با ما حرف زده (است)، از ما عهد و پیمان گرفته (است)، اسم آن جا را عالم ذر یا عالم میثاق می‌گوییم. آیه‌اش در قرآن سوره مبارکه اعراف، آیه 172، ماه، ماه قرآن است.\\ \large{إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى.}\\ \normalsize خدا یک جایی همه بنی‌آدم را جمع کرده (است)، با این‌ها صحبت کرده (است). آن‌ها خدا را به چشم دل دیدند و این مکالمه بینشان اتفاق افتاده (است). خدا پرسیده (است) من پروردگار شما نیستم؟\\ همه ما گفتیم، هستی.\\ \large{أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ.} \normalsize ما با خدا رفیق قدیمی هستیم، سابقه آشنایی داریم، سابقه‌مان هم طولانی است.\\ امام معصوم (علیه‌السلام) فرمود: «اگر آن برنامه نبود، \large{لا یَعْرِفُ أَحَدٌ رَبَّه».} \normalsize در این دنیا هیچ‌کس خدا را نمی‌شناخت. اگر بنده، خدا را می‌شناسم، شما خدا را می‌شناسید چون ما یک سابقه ملاقات و گفت‌وگوی پیشینی داریم، البته یادمان رفته (است)، خیلی چیز‌ها را در این دنیا یادمان رفته (‌است)، اگر در مسیر الهی قرار بگیریم، یواش‌یواش یادمان می‌آید.\\ \item لطف دوم، خدا آمده (است) در اثر آن آشنایی پیشین در درون من یک فطرت توحیدی قرار داده (است). ببینید چرخ‌دنده‌ها اگر بخواهد با هم خوب بچرخد و کار کند، این چرخ‌دنده‌ها باید روغن‌کاری شود. چرا در ماشین روغن می‌ریزیم، ماهی یک بار هم عوض می‌کنیم. شش‌هزار تا که رفت، باید عوضش کنی. روغن خاصیتش را از دست می‌دهد، این چرخ‌دنده‌ها خوب کار نمی‌کند.\\ خب، گاهی اوقات در بعضی از صنایع پیچیده مثل موشک، مثل بعضی از قطعات هواپیما، فکر بشر کار کرده (است)، آمده این آهنی را که ساخته (است)، این فولادی را که ساخته (است)، آلیاژش را جوری طراحی کرده (است) که روغن با این آهن ترکیب شده است، یک پیچ شده (است)، یک مهره شده (است). چرا این کار را کرده (است)؟\\ چون این قطعه، قطعه‌ای نیست بین زمین و آسمان تو بتوانی روغن‌کاری‌اش کنی. روغن در داخل این فولاد، آلیاژش را ترکیب کرده (است). خدا با بنده و شما هم این کار را کرده (است)، یعنی چه؟\\ یعنی خدای متعال خودش را در وجود ما کاشته (است)، به این فطرت توحیدی می‌گوییم. آیه‌اش چیست، آیه قبل را به آن آیه میثاق می‌گوییم.\\ قرآن کریم اسم‌های متعددی دارد، سور قرآن یک اسم لااقل دارند، بعضی‌ها دو اسم، بعضی‌ها بیشتر اما آیات قرآن، 6600 تا، بسیاری‌اش اسم ندارد، آیاتی که مهم است اسم دارد. آیه قبلی را به آن آیه میثاق می‌گفتیم، این را آیه فطرت می‌گوییم.\\ \large{فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها، لا تَبْديلَ لِخَلْقِ الله، ذلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ.}\\ \normalsize سوره مبارکه رم، آیه 30.\\ خدای متعال در سرشت من نهفته‌است، من در درون خود مشرک نیستم، من در درون خود کافر نیستم، من در درون خود صلوی یا صنمی نیستم، من در درون خود موحد هستم. این روایت را از پیغمبر (صلی الله علیه و اله) هم شیعه نقل کرده (است)، هم اهل سنت (نقل کرده‌است) که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: \large{«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ».} \normalsize هر بچه‌ای به دنیا می‌آید، موحد به دنیا می‌آید. ما قبل از این که از مشهد خدمت شما برسیم، شب ولادت امام مجتبیٰ (علیه‌السلام)، هفدهمین نوه ما به دنیا آمد. این دختر (است)، ناز‌دختر (است). من گرفته‌بودم در بیمارستان در گوش این اذان و اقامه بگویم، به این صورت نگاه می‌کردم، به این سیرت (نگاه می‌کردم)، خدا چه کار کرده‌است. آن (چیزی) که در رحم مادر قرار می‌گیرد، با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شود، با چشم مسلح شما باید این اسپرم و اووم را ببینید. آن وقت در این چیزی که با چشم مسلح دیده نمی‌شود، قلب هست، ریه هست، کبد هست، مغز هست، استخوان هست، رگ هست، پی هست، عصب هست. اعصاب بنده را اگر یک نخ کنند، کنار هم بگذارند، از کره زمین به ماه می‌رسد، درست؟\\ حالا غیر از این‌ها خدا هست، توحید هست. خدای متعال در وجود من توحید را گذاشت، من ذاتاً موحدم.\\ پیغمبر فرمود: «هر مولودی به دنیا می‌آید موحد به دنیا می‌آید». این پدر و مادران، مسیحی می‌کنند، مجوسی می‌کنند، یهودی می‌کنند. این لطف دوم (که بیان شد).\\ \item لطف سوم، بنده و شما از شکم مادر که به دنیا می‌آییم، هیچی را بلد نیستیم. دودوتا، چهارتا را هم بلد نیستیم، هیچی نمی‌دانیم. این در بخش علم حصولی است، علم حوزه و دانشگاه اما وقتی در رذائل و فضائل می‌رسیم، وقتی به باید‌ها و نباید‌ها می‌رسیم، می‌بینیم خدا فرمود این جا دیگر تو بی‌سواد نیستی، ملای ملا هستی، آیه‌اش چه بود؟\\ با من بخوانید، فرمود: \large{«وَنَفْسٍ وَ مَا سَوَّىٰهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَىٰهَا».} \normalsize از آن لحظه‌ای که تو را آفریدم، فجور را، تقوا را به تو الهام کردم. خوبی را می‌فهمی، بدی را می‌فهمی. بینید بی‌دینی سخت است یا تقوا سخت است؟\\ تقوا سخت است یا طغوی (یعنی طغیان) سخت است؟\\ داری لطف‌های الهی را (می‌بینی)، قبلاً با من صحبت کرده‌است، خودش را به من نشان داده‌است. در فطرت من توحید را گذاشته (است)، در سرشت من خودش را جای داده‌است. بعد هم اول تولد، کوله‌باری از فجور و تقوا را به من الهام کرده‌است، \large{فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَىٰهَا.}\\ \normalsize \item لطف چهارم، ما یک نفس داریم؟\\ نه، لااقل پنج تا نفس داریم. با من بشمار.\\ \begin{enumerate} \item نفس اماره \item نفس لوامه \item نفس مطمئنه \item نفس راضیه \item نفس مرضیه \end{enumerate} \\ آن دوتای اولش، غیر‌اکتسابی است، خدا به آدم داده (است)، یکی از الطاف الهی نفس لوامه است. عجیب است، ابراهیم (علیه‌السلام) زده بت‌ها را شکسته‌است، گرفتندش که تو از غیبت ما استفاده کردی، ما بیرون شهر رفته‌بودیم، زدی بت‌ها را شکستی.\\ ابراهیم (علیه‌السلام) گفت: «من بت‌ها را شکستم؟».\\ گفتند: «آره دیگر، همه بت‌ها شکسته‌است».\\ گفت: «بت را با چی می‌شکانند؟».\\ گفتند: «با تبر».\\ گفت: «ببینید تبر روی دوش که است؟».\\ تبر را کجا گذاشته‌بود، بچه‌ها؟\\ (روی) دوش بت بزرگ (گذاشته‌بود).\\ گفت: «تبر که روی دوش این است، از این بپرسید».\\ گفتند: «این‌ها که حرف نمی‌زنند، بت هستند».\\ (حضرت ابراهیم) فرمود: «خدای شما کسی است که حرف نمی‌زند، از خودش قدرت دفاع ندارد، می‌شکنندش آخ و وای نمی‌کند، این چه خدایی است؟». کافرِ مشرکِ پیغمبر‌سوز است، همین‌ها می‌خواستند ابراهیم (علیه‌السلام) را بسوزانند اما آن جا می‌گوید: \large{«فَرَجَعوا إلیٰ أَنْفُسِهِمْ».} \normalsize یک لحظه این نفس لوامه کار خودش را کرد. نفس لوامه را خدا به من و شما داده‌است. یک روز نماز صبحت قضا می‌شود، آن روز اعصاب نداری. در یک مجلسی نشستی، از دهانت غیبت درمی‌رود، ناراحت هستی. چشمت نامحرم را رصد کرده (است)، اذیت هستی. این نفس لوامه را خدا داده‌است.\\ تعبیر لقب ابن‌ملجم (لعنة الله علیه) چیست؟، که می‌داند؟، که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) این لقب را به او داد.\\ أَشقي أَلْآخَرین، أَشقي أَلْآخَرین یعنی چه؟\\ شقی‌ترین انسان‌ها که در آخر‌الزمان زندگی می‌کنند. کسی که ناقه ثمود را نابود کرد، أَشْقي‌أَلاولین شد، ابن‌ملجم أَشْقي‌أَلآخَرین شد. این أَشقي أَلْآخَرین (را) گرفتندش، از باب کنده واردش کردند. شب نوزدهم، سحر، جلوی امیر‌المومنین (علیه‌السلام) ایستاد. حالا، مردم هم زده بودندش، تف بر صورتش انداخته‌بودند، کتک هم مفصل خورده‌بود. حضرت هم چون نایشان رفته‌بود، آرام حرف می‌زدند.\\ فرمودند: «من برای تو امام بدی بودم؟، من عطای تو را چند برابر ندادم؟، من به تو محبت نکردم؟، من تو را بر دیگران ترجیح ندادم؟، این جزای من بود؟».\\ ابن‌ملجم است (ولی) یک لحظه اشک‌هایش جاری شد، یک جمله را گفت: \large{«أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ».} \normalsize تو می‌خواهی کسی را که آتشی بوده (است)، جهنمی بوده (است)، نجات بدهی؟\\ ابن‌ملجم هم یک لحظه پشیمان (می‌شود)، این را نفس لوامه می‌گوییم. خدای متعال دارد ما را مدیریت می‌کند، آن وقت می‌گویی دینداری سخت است. به تو نفس لوامه داده‌است، درست کنی، برگردی، بفهمی. این هم لطف چهارم (که بیان شد).\\ \item لطف پنجم، خدا فرستاد ما را در این عالم، ولمان کرد؟\\ نه، اولش به صورت مردد گفت: \large{«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکُمْ مِنِّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ».} \normalsize وقتی آدم و شیطان و حوا سه‌تایی از بهشت رانده شدند، فرمود که شاید من یک کاری برایتان کردم، شاید من یک هدایتی برایتان بفرستم و فرستاد.\\ عزیزان من، این هدایت چه است؟\\ انبیاء، اوصیاء، مبلغان دین خدا، الگو‌های برتر.\\ می‌گویی آقا من نگاه به که کنم، جلو بروم؟\\ می‌گوید به علی ابن ابطالب (علیه‌السلام). مگر نمی‌گویی \large{أَلْسَلامُ عَلَیْک یا میزانُ أَعمال.} \normalsize می‌گویی من به که نگاه کنم، مثل او زندگی کنم؟\\ می‌گوید: \large{«لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللَّهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كانَ يَرجُو اللَّهَ وَاليَومَ الآخِرَ».}\\ \normalsize پیغمبر (صلی الله علیه و آله) داری، به پیفمبرت نگاه کن. خدا لطف کرده (است) برای ما انبیاء و اوصیاء فرستاده‌است، ما را رها نکرده (است)، ما را ول نکرده (است).\\ فرمود: \large{«وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِير».}\\ \normalsize هیچ امتی نبودند مگر خدا برایشان نذیری، بشیری فرستاده (است). خیلی عجیب است، امیر‌المومنین (علیه‌السلام) مثل امشبی دارد از دنیا می‌رود. باید گریزی هم به امیر‌المومنین (علیه‌السلام) بزنیم دیگر. قطرات عرق بر پیشانی‌اش نشست، فرمود: «از برادرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم مومن موقع ارتحال، پیشانی‌اش مانند مروارید تر عرق می‌کند».\\ و من دیدم، من این را در محتضرهای فراوانی از شیعیان امیر‌المومنین (علیه‌السلام) دیدم. عرق بر پیشانی امیر‌المومنین (علیه‌السلام) نشست، یک جمله گفت، فرمود: \large{«لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعمَلِ أَلْعٰمِلُونَ».} \normalsize هر که می‌خواهد عمل کند، مثل علی (علیه‌السلام) عمل کند. بعد فرمود: \large{«وَ لَکُم فيَّ أُسْوَة».}\\ \normalsize من الگوی شما هستم، به من نگاه کنید، من را امام خودتان بدانید. نفس این که خدا 124 هزار پیغمبر فرستاده‌است، یک جمله از امام باقر (علیه‌السلام) است، ما هر جایی این جمله را نمی‌خوانیم، مرحوم مجلسی در کافی دارد.\\ امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: \large{«لَوْلا مُحَمَّدٌ وَ الْاوْصِياءُ مِنْ وُلْدِهِ لَكُنْتُمْ حَيارى‌، كَالْبَهائِمِ».}\\ \normalsize اگر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و آل پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نبودند، شما هیچی بلد نبودید، چه می‌دانستید شما. امروز تاریخ‌نگاران، جامعه‌شناسان به اتفاق می‌گویند، به اتفاق می‌گویند اگر سلسله نورانی انبیاء نبود، تمدنی وجود نداشت، هیچ تمدنی وجود نداشت. ما تمدن را وامدار انبیاء هستیم، این هم لطف الهی (است). هم مبلغ برای دینش فرستاده (است)، هم الگو فرستاده (است).\\ \item لطف ششم، حالا شروع کردیم راه افتادن به سمت خدا، بالاخره سختی‌های خودش هم دارد.\\ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که یکی از الطاف الهی این است، ببینید در زندگی‌تان تجربه کرده‌اید یا نه، همه‌تان تجربه کردید.\\ (پیغمبر) فرمود: \large{«ألا و إنَّ لِرَبِّكُم في أيّامِ دَهرِكُم نَفَحاتٍ، الا فَتَعَرِّضوا لَها فلا تَشقَونَها».}\\ \normalsize مردم، هر از چندگاهی از ملکوت، از جانب بهشت یک نسیمی می‌وزد، این نسیم را بچسب. ما شب نوزدهم این جا حضور داشتیم، اشکی که این جمعیت ریخت، ضجه‌ای که این جمعیت زد، رفتید بیرون احساس سبکی نکردید؟\\ این را دیدی، این را بچسب. یکی از خاطرات شیرین من همیشه این است، مقید هستم خدا توفیق بدهد، نماز عید فطر می‌خوانم، حالا گاهی مأموم بودم، گاهی امام بودم. چه مأموم بودم، چه امام، از اول قنوت اول، می‌بینی همه شانه‌ها دارد می‌لرزد.\\ \large{اللّٰهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَالْعَظَمَةِ، وَأَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ.}\\ \normalsize یک ماه روزه گرفته‌است، شب‌ها بیداری کشیده‌است، بالاخره سه شب احیاء پشت‌سر گذاشته‌است، پاک شده‌است، آمده (است) عیدی بگیرد، \large{اللّٰهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَالْعَظَمَة.} \normalsize فرمود این حال را بچسب، این حال را بگیر. خدا رحمت کند، پیرمرد اهل دلی بود، فوت کرد، مرحوم آقای مشکاتی، اصالتاً هم ترک بود. پشت‌سر مرحوم علامه طهرانی به نماز جماعت ایستاده‌بود، خودش هم برای من نقل کرد. گفت: «پشت‌سر مرحوم علامه به نماز جماعت ایستاده‌بودم، آن روز هم با سختی آمده‌بودم، خودم را به نماز جماعت رسانده‌بودم». البته ایشان سال‌ها اهل سیر و سلوک بود، حالاتی داشت.\\ گفت که یکدفعه دیدم مثل این که شیشه مسجد بشکند، یک سنگریزه‌ای از بیرون بیاید، برود گوش چپ من. از در مسجد قائم (عجل الله تعالی فرجه) آمد، در گوش من رفت. تا این سنگریزه در گوش من رفت، دیدم من هر چه در اطراف، صدا هست می‌شنوم، یک، با معنا می‌شنوم، دو، قاطی هم نمی‌شود. هر چه در کوچه دارند می‌گویند، در خیابان دارند می‌گویند، مغازه‌داران دارند می‌گویند، آن‌هایی که در صحن مسجد هستند، همه در گوش من هست. یک، دارم با معنا می‌شنوم، قاطی هم نمی‌شود. خدایا این چه حالی است؟\\ گفت که دیگر نمازم را به هر جور بود تمام کردم، در تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) این حال رفت. بعد از نماز خدمت استادم مرحوم علامه طهرانی آمدم، حالم را نقل کردم، لبخندی زدند، فرمودند: «آقای مشکاتی چرا نگهش نداشتی».\\ \large{ألا و إنَّ لِرَبِّكُم (في أيّامِ دَهرِكُم نَفَحاتٍ).}\\ \normalsize کربلا پیاده اربعین می‌روی، از شارع عباسیه وارد می‌شوی، تمام وجودت دارد می‌گرید، این را نگه دار.\\ (پیغمبر) فرمود: «گهگاه از ملکوت، از آسمان، نفحه جان‌بخشی می‌آید». این نفحات جان‌بخش دینداری را آسان می‌کند.\\ \item لطف هفتم، می‌خواهم بگویم چه قدر خدا به ما لطف کرده است، رجاء بالا بیاید.\\ ببینید ما در طول عمرمان گناهانی داریم، شکی نداریم. ثواب‌هایی هم داریم، آن هم شکی نداریم. خدای رحیمِ رحمانِ مهربان آمده (است)، گفته (است)، ثواب‌هایت را ده تا حساب می‌کنم، گناهانت را یکی. آیه‌اش را برایتان بخوانم:\\ \large{مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمثالِها، وَمَن جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجزىٰ إِلّا مِثلَها وَ هُم لا يُظلَمونَ.}\\ \normalsize آیه 160، سوره انعام.\\ عجیب است، بچه‌ها ما چند شب در ماه رمضان احیا می‌گیریم؟\\ سه شب، سی شب ما احیا گرفتیم.\\ چند روز در ماه رمضان روزه می‌گیریم؟\\ 30 روز یا 29 روز، بعضی از ماه‌ها 29 روز است، یعنی 300 روز روزه گرفتیم. \\ آن وقت این جا است که آن جمله امام سجاد (علیه‌السلام) بدن انسان را می‌لرزاند، جمله را امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده‌است. امام صادق (علیه‌السلام) از قول امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود که \large{كانَ عليُّ بنُ الحسينِ (علیه‌السلام) یَقول،} \normalsize طلاب در مجلس هستند، ظرائف را می‌فهمند. \large{كانَ عليُّ بنُ الحسينِ (علیه‌السلام) یَقول} \normalsize یعنی امام سجاد (علیه‌السلام) دائماً می‌گفت، هر هفته می‌گفت، هر ماه می‌گفت. کانَ ماضی استمراری است. چه می‌فرمود؟\\ می‌فرمود: \large{«وَيْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ».}\\ \normalsize وای بر آن کسی که آن قدر آدم بدی باشد که یکانش بر دهگانش بچربد. خیلی انسان باید (بد باشد که یکانش بر دهگانش بچربد). یک‌میلیون خوبی کردی، ده‌میلیون شده‌است، ده‌میلیون خوبی کردی، صد‌میلیون شده‌است. صد‌میلیون خوبی کردی، یک‌میلیارد شده‌است. حالا چه قدر تو باید بدبخت باشی که آن یک دانه، یک دانه، یک دانه گناهانت آن قدر زیاد باشد، روز قیامت که این پرونده بد تو را سنگین کند. پس دینداری راحت است، چه از این بهتر (است). یک بار صدقه دادم، ده بار حساب شده‌است. یک بار حج رفتم، ده بار حساب شده‌است، یک شب احیاء آمدم، ده شب حساب شده‌است.\\ \item لطف هشتم، چه قدر خدای ما مهربان است. فرمود که در طول عمر تو خیلی چیز‌ها به ذهنت می‌آید. نوجوانی، جوانی گناه به ذهنت می‌آید، ثواب هم به ذهنت می‌آید. خب، اولاً تا ثواب را نیت کردی در نامه عملت می‌نویسند.\\ شب هفدهم ماه رمضان چه مناسبتی دارد، چه کسی می‌داند؟\\ طلبه‌ها نگویید. شب هفدهم ماه رمضان گذشت، شب یکی از جنگ‌های مهم اسلام است، 313 نفر هم در آن جنگ بودند.\\ (استاد خطاب به جواب حضار می‌فرمایند) بدر، بارک‌الله، شب جنگ بدر.\\ شب هفدهم ماه رمضان بنشین، بگو یا رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) کاش بودم در رکابت می‌جنگیدم. بلافاصله در نامه اعمالت می‌نویسند این آقا، این پسر، این دختر، این خانم، فرقی نمی‌کند، این در جنگ بدر حضور داشته‌است.\\ ما موقعی که یاد کربلا می‌کنیم، چه جمله‌ای باید بگوییم؟\\ \large{یا لَیْتَني کُنْتِ مَعَکُم،} \normalsize خلاص شد، بلافاصله در نامه اعمال ما نوشتند ما با حسین ابن علی ابن ابیطالب (علیه‌السلام) بودیم. چه دینی از این بهتر (است).\\ شما زیارت اربعین می‌روید دیگر، بچه‌ها پایه‌گذار زیارت اربعین در اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که بود؟\\ جابر ابن عبدالله انصاری.\\ با که سر قبر امام حسین (علیه‌السلام) رفت؟\\ عطیه کوفی.\\ این عطیه عصا‌کش جابر است ولی مفسر است، از مفسران بزرگ است. این جابر که بوده است که عطیه مفسرِ معلمِ فقیه عصا‌کش او شده است. سر قبر اباعبدالله (علیه‌السلام) نشستند، اول اشک ریخته (است)، گریه کرده (است)، زیارت خوانده (است)، بعد روی قبر اصحاب اباعبدالله (علیه‌السلام) زد، پایین پای امام حسین (علیهالسلام)، عرضه داشت، من با شما در هر بلندی بودم، در هر پستی، هر تیری که انداختید، هر شمشیری که زدید، هر نیزه‌ای که زدید.\\ عطیه به او برخورد، گفت: «جناب جابر، این‌ها زن‌هایشان بیوه شدند، بچه‌هایشان یتیم شدند، بین سر و بدنشان جدایی شد، الان سر‌هایشان شام است، آن وقت تو می‌گویی ما با شما بودیم، در همه ثواب‌هایتان شریک هستیم».\\ (جابر) گفت: «ساکت، \large{فَإِنّي سَمِعْتُ حَبیبي رسول الله،} \normalsize من از حبیبم پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که اگر کسی نیت عمل قومی را داشته‌باشد، با آن‌ها محشور است و با آن‌ها شریک است و من و اصحابم همان نیتی را داریم که اصحاب حسین (علیه‌السلام) داشتند».\\ برای خوتان ثواب جمع کنید. می‌گویید ای کاش من بودم موسی (علیه‌السلام) را کمک می‌کردم، در اصحاب موسی (علیه‌السلام) می‌روی. ای کاش من از حواریون عیسیٰ (علیه‌السلام) بودم، از عیسیٰ (علیه‌السلام) دفاع می‌کردم، در حواریون عیسیٰ (علیه‌السلام) می‌روی. بگو ای کاش من کنار امیر‌المومنین (علیه‌السلام) در جمل و صفین و نهروان بودم، می‌جنگیدم، در اصحاب امیر‌المومنین (علیه‌السلام) می‌روی.\\ این متن روایات ما است. کار بد را نمی‌نویسند، اگر نیت فقط نیت بماند، کار بد نوشته نمی‌شود. حالا در جوانی و نوجوانی یک‌سری نیت‌های بدی در ذهنت بود، نباید باشد ولی حالا اگر نیت بدی به ذهن آمد، این نیت در نامه عمل نوشته نمی‌شود. نیت خوبت در نامه عمل نوشته شد، نیت بدت در نامه عمل نوشته نشد، آن وقت دینداری سخت است؟\\ هر ثوابت را ده تا حساب کردند، هر گناهت را یکی حساب کردند، آن وقت دینداری سخت است؟\\ لذا است که، از این بالاتر بگوییم، لطف دیگر، من دیگر عدد را کنار بگذارم، نه تنها نیتت را حساب می‌کنند، ثواب نیتت را از عمل خارجی بیشتر می‌دانند.\\ تعبیر این است:\\ \large{نیَة أَلمؤمنِ خَیْرُ مِّنْ عَمَلِه،} \normalsize پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود یا \large{نیَة أَلمؤمنِ أَفْضَل مِنْ عَمَلِه،} \normalsize اهل‌بیت (علیهم‌السلام) فرمودند، یعنی چه؟\\ یعنی نیت من از عمل من بالاتر است، چرا این جوری است؟\\ چون اولاً نیت به اخلاص نزدیک‌تر است. ما عمل خارجی که انجام می‌دهیم، دیشب در روضه‌ها داشتیم که حالا اگر روضه‌خوان هم نیستی، حسینیه (را) جارو کن، درست است.\\ ممکن است حسینیه را جارو کنم، کسی ببیند، دلم بلغزد، اطاعتم کم بشود ولی نیت این طور نیست، نیت خالص است. نیت به اخلاص نزدیک‌تر است، لذا نیت مومن از عمل بهتر شد.\\ دوم، عمل بروز خارجی دارد، نیت پنهان است، خدا عمل پنهان را دوست دارد.\\ سوم، عمل گاهی انجام نمی‌شود، می‌خواهم امسال اربعین بروم، نمی‌شود ولی نیت همیشه انجام می‌شود.\\ چهارم، نیت به دل گره می‌خورد، عمارت دل است، عمل عمارت اعضاء و جوارح است. دل، سلطان است. نیت من را از عملم بیشتر حساب کرده‌است. یواش‌یواش باید بحثم را جمع کنم، این نهمی را گوش کنید. \item لطف نهم، خدا آمده‌است بر کار‌های کوچکِ کوچکِ کوچک، پاداش‌های بزرگِ بزرگِ بزرگ داده (است)، که این کار را می‌کند؟\\ بر اعمال کوچک، پاداش‌های بزرگ (می‌دهد). مثال، گفت آقا نماز جماعت رفتی، یک نفر بود، ثوابش آن‌قدر است. دو تا بود آن‌قدر است، سه تا بود آن‌قدر است، چهار تا این‌قدر، پنج تا این‌قدر، تا به ده تا می‌رسد. تعداد مأمومین که به ده تا رسید، تعبیر روایات ما این است. می‌گوید: «اگر همه دریاهای عالم مرکب بشود، همه درختان عالم قلم بشود، جن و انس و ملک بنویسند، ثواب یک رکعتش را نمی‌توانند بنویسند.\\ چرا مرحوم امام فرموده‌بودند طلبه‌ای که به رکوع اول نماز جماعت رسید، از طلبگی بیرون می‌رود، می‌گوید من طلبگی نمی‌خوانم. طلبه باید با دیگر مردم فرق کند، باید زرنگ باشد، باید بجنبد. قدرت خدا، من در مسجد رفتم، یازده نفریم، امام با ده تا مأموم (هستیم)، هر رکعت نماز من را خدا آن‌قدر ثواب می‌دهد، جن و انس (نمی‌توانند بنویسند). آن وقت شما می‌گویی این ثواب‌ها از کجا می‌آید، کجا می‌رود. من یک کلمه اشاره کنم، نمی‌خواهم بحث معاد را بگویم، نمی‌خواهم، ته دنیا هنوز بدست نیامده‌است، یعنی ما عالم ماده را نمی‌دانیم تا کجاست. چند میلیون میلیارد ما کهکشان داریم، نمی‌دانیم. چند تریلیارد تریلیون ستاره داریم، نمی‌دانیم. خدای متعال تمام این‌ها را مسکونی می‌کند، اعتقاد معادتان درست می‌شود. همه این‌ها مسکونی می‌شود، همه این‌ها به هم پیوسته می‌شود، همه آن‌ها دارای اکسیژن می‌شوند، آن هم چه اکسیژنی، این بهشت خدا می‌شود. بهشتیان هم که کم هستند الحمدللّٰه، تا دلتان بخواهد جهنمی داریم. به هر کس چه قدر می‌رسد؟\\ به هر کس آن‌قدر می‌رسد که دیگر در یکی از کاخ‌ها، وقتی طرف همه اهل بهشت را میهمانی می‌دهد، هنوز کاخ، نصفش خالی است. می‌گوید این ثواب‌ها کجا (است)، حالا مگر برای خدا کاری دارد. الان ما در کره‌زمین داریم زندگی می‌کنیم، هفده نوع حرکت داریم، می‌فهمیم؟\\ سنگ‌هایی از آسمان می‌بارد به اندازه فرض کنید صد‌برابر این حسینیه، جو نمی‌گذارد، پودر می‌شود، آذرخش می‌شود، ما می‌بینیم. بعد استاد ما فرمود: «این آسمان وقتی بهشت می‌شود، تازه عَرْضُها أَلْسُماوات، قرآن می‌گوید عرضش سماوات است چون ملکوت هم اضافه‌اش می‌شود».\\ ملک این‌چنینی با آن ملکوت، حالا به سازنده حسینیه، حالا به خدمتگزاران این حسینیه می‌خواهند بدهند، چه قدر می‌شود؟\\ آن‌قدر می‌شود که آن فرشته خدا (گفت)، برایتان گفتم.\\ گفت: «خدایا می‌خواهم انتهای بهشتت را ببینم».\\ (خدا) گفت: «نمی‌شود».\\ (فرشته) اصرار کرد. (خدا) گفت: «باشد».\\ هفتاد‌هزار بال به فرشته داد که این معنای کنایی دارد. پرید، پرید، پرید بال‌هایش سوخت.\\ گفت: «خدایا انتهایش را ندیدم». هفتاد‌هزار بال دیگر به او داد. پرید، پرید بال‌ها سوخت.\\ گفت: «خدایا ندیدم». هفتاد‌هزار (بال به او داد). بار سوم، بال‌هایش داشت می‌سوخت، انتهای بهشت را پیدا کرد. دید یک دیواری و یک قصری (است)، روی دیوار نشست. حوریه‌ای سر از قصر درآورد، گفت: «تو این جا چه کار می‌کنی؟».\\ (فرشته) گفت: «دارم عرض بهشت را می‌پیمایم».\\ (حوریه) گفت: «از اول تا این جا که آمدی، این یکی از کاخ‌های جعفر ابن ابیطالب است». یکی از کاخ‌های جعفر ابن ابیطالب (است).\\ آن وقت قربان قدرت خدا، نمی‌خواهم الان روضه بخوانم. این بهشت با این همه خاصیت‌ها که در روایت دارد برای یک عمل، هزار قصر، در هر قصر، هزار غرفه، در هر غرفه‌ای، هزار تخت، باقی‌اش هم چون جوان هستند، نمی‌گویم، فاکتور می‌گیرم، درست، پیرمرد‌ها به نظرم فهمیدند. جوان‌ها بیشتر فهمیدند، این‌ها زرنگ‌تر هستند دیگر، خب، درست.\\ می‌گوید که روز قیامت حسینی‌ها کنار اباعبدالله (علیه‌السلام) نشستند، بهشت نمی‌روند، می‌گویند جایمان خوب است. ما در کنار آقایمان نشستیم. روایتش در کامل‌الزیارات آمده‌است. ببینید، من یک موردش را گفتم، یک مورد دیگر عرض کنم، بحث من تمام شد، کارهای کوچک، ثواب بزرگ.\\ فرمود که برای مصیبت ما اگر کسی اشک در چشمش حلقه بزند، نه ببارد مثل پریشب که شما باریدید، مثل دیشب که باریدید. نه، \large{إِغرَوْرَقَت عَیناه،} \normalsize اشک در چشمانش حلقه بزند، \large{وَجَبَت لَهُ أَلْجَنَة،} \normalsize بهشت بر او واجب شد. می‌گویی آقا گریه‌ام نمی‌آید، می‌گوید تباکی کن.\\ \large{مَن بَکی أَو اَبکی أَو تَباکی وَجَبَت لَهُ أَلْجَنَة.}\\ \normalsize خودت را به حالت گریه‌کن دربیاور، بهشت بر تو واجب است.\\ آقای شیخ عبد‌الحسین واعظ مجتهدی بود که منبر می‌رفت. ما در میان منبری‌ها ملا کم داریم، چرا، این مشکل حوزه‌ها است، خیلی کم داریم. معمولاً طرف یا منبری می‌شود یا ملا. ملا‌ها منبری نمی‌شوند، منبری‌ها ملا نمی‌شوند. کم می‌شود هم ملا هم منبری باشد. آقای شیخ عبد‌الحسین مجتهد بود، منبری مراجع بود. ایشان به من گفت، مرحوم آقای خویی به من گفت: «ما تو را که می‌بینیم، دهانمان آب می‌افتد».\\ گفتم: «یعنی چه؟».\\ گفت: «یعنی من را که می‌بینند هوس روضه‌شنیدن می‌کنند».\\ دیدید مرحوم آقای کوثری می‌خواند، مرحوم امام چه طور گریه می‌کرد. یک مرجع تقلید، یک عارف، یک فیلسوف، یک فقیه چون فهمیده (است) اشک بر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) یعنی چه.\\ عمل به ظاهر ساده اما ثواب بی‌نظیر (است).\\ سوم، یک بیت شعر در مورد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) گفتی، \large{لِکُلِّ بیتٍ، بیتٌ في أَلْجَنَّة.} \normalsize یک بیت شعر برای اهل‌بیت (علیه‌السلام) شاعر گفت، این جایش در بهشت است. امام حسن مجتبیٰ (علیه‌السلام) بعد از صلح با معاویه عمروعاص را دید، گفت:«جلو بیا». (عمروعاص) آمد.\\ (امام حسن) گفت: «بیا یک معامله‌ای کنیم».\\ (عمروعاص) گفت: «چه معامله‌ای کنیم؟».\\ (امام حسن) گفت: «تو یک اشعاری برای معاویه فرستادی، وقتی حکومت مصر را به تو نداد. حکومت مصر را به دیگری داد به تو برخورد، یک اشعاری برای معاویه فرستادی، پدر معاویه را در آن اشعار درآوردی».\\ (عمروعاص) گفت: «بله».\\ (امام حسن) گفت: «در آن اشعار مفصل از امیر‌المومنین (علیه‌السلام) تعریف کردی».\\ (عمروعاص) گفت: «بله».\\ حضرت فرمودند: «بیا این ابیاتی را که مدح امیر‌المومنین (علیه‌السلام) را گفتی، این‌ها را به من بفروش».\\ قیمت هم بالا گفت نامرد. (عمروعاص) گفت: «هر بیتی یک دینار». یعنی یک سکه بهار آزادی، سکه چه قدر شده‌است؟، که خبر دارد؟، چند؟\\ پانزده میلیون، هر بیت پانزده میلیون.\\ (استاد خطاب به پاسخ‌های حضار می‌فرمایند) چه؟\\ 33 میلیون، اخبار را به نظر من عقب است، از نصف هم کمتر گفت. خب، درست، گفت آقا مثلاً هفتاد بیت می‌شود.\\ حضرت فرمود: «می‌دهم».\\ من ابیات را این جا دارم، فرصت نمی‌کنم (بخوانم)، چه قدر بلند گفته (است)، چه قدر این ابیات را بلند گفته (است).\\ حضرت به تعداد ابیات مدح امیر‌المومنین (علیه‌السلام) به او دینار دادند. خودش پرسید، این چه کاری است آقا شما می‌کنید.\\ (امام حسن) فرمودند: «علت دارد».\\ علتش چه بود؟\\ عمروعاص باید جهنمی باشد.\\ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) فرمودند: «هر یک بیت شعر در مدح ما، یک دانه خانه در بهشت است». (عمروعاص) نباید در بهشت خانه داشته‌باشد، \large{لِکُلِّ بیتٍ، بیتٌ في أَلْجَنَّة.} \normalsize صحبت من تمام شد. یک انگشتر عقیق دستت کن، قیمتش چه قدر است، ارزان هم بخر، از این صد‌هزار تومنی‌ها (بخر). هر یک رکعت نمازت، هفتصد رکعت است.\\ سخنم تمام، امام سجاد (علیه‌السلام) جلوی یزید ایستاده‌است، یزید دارد با او حرف می‌زند، یزید دید حضرت یک تسبیح تربت دارد، مدام دارد می‌چرخاند. یزید بدش آمد، گفت: «احترام من را نگه نمی‌داری، داریم حرف می‌زنیم، چرا با تسبیحت بازی می‌کنی؟».\\ (امام سجاد) گفت: «بازی نمی‌کنم».\\ (یزید) گفت: «ذکر هم که نمی‌گویی».\\ (امام سجاد) گفت، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که کسی تسبیحی از تربت به دستش باشد، اول صبح، هفت صبح داری سر کار می‌روی، این یک جمله را بخواند، یک جمله عربی است. این را که خواند، تا شب هر چه این تسبیح را بچرخاند، ولو ذکر نگوید، ثواب ذکر برایش می‌نویسند.\\ مگر کاری دارد این تسبیح تربت دستت باشد. صبح تا شب می‌بینی دو‌هزار بار این چرخید، یعنی دو‌هزار دور تسبیح تو ذکر گفتی، با این که لبانت نگفته‌است. ثواب بزرگ بر عمل کوچک، سه روز در ماه روزه بگیر، خلاص، سه روز در ماه روزه گرفتی، پنجشنبه اول ماه قمری، پنجشنبه آخر ماه قمری، اولین چهارشنبه دهه وسط ماه قمری (روزه بگیر). این سه روز را روزه بگیر، قضا هم شد، قضا کن، چه می‌شود؟\\ نامه عملت را دستت می‌دهند، می‌بینی نوشته (است)، همه عمر روزه بود. اصلاً در فقه ما اسم این صوم‌الدهر است، سه روز در ماه، علتش چیست؟\\ چون هر یک روز را ده روز حساب می‌کنند، می‌گوید همه ماه، همه سال، همه عمر روزه بوده‌است.\\ این دین، سنگین است؟، تقوا کار مشکلی است؟\\ \end{enumerate} \\ خلاص، سخن من تمام (شد). از الطاف الهی، این که خدای متعال دو تا بابا برای ما قرار داده‌است که از پدر‌و‌مادر‌های ما مهربان‌تر هستند. این شعری که آخر عزاداری و روضه مداح‌ها می‌خوانند، خیلی من خوشم آمده‌است، خیلی شعر خوبی است. چه طور؟\\ ببینید پدر، محبت به فرزند دارد چه بخواهیم چه نخواهیم، پدر محبت به فرزند دارد.\\ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: \large{«أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة».} \normalsize من و علی (علیه‌السلام) دو پدر این امت هستیم. ما گاهی مدینه رفتیم، گاهی نجف رفتیم. \\ از شیرین‌ترین خطاب‌ها و زیارت‌نامه‌ها این جمله است:\\ روبروی صورت امیر‌المومنین (علیه‌السلام) بایست، بگو بابا سلام، \large{أَلْسلامُ عَلَیک یا أَبتاه،} \normalsize من پدر شما هستم.\\ از وقتی امیر‌المومنین (علیه‌السلام) ضربت خوردند تا وقتی مثل امشبی به شهادت رسیدند، چهل ساعت طول کشید. در در این چهل ساعت مکالماتی دارند، ملاقات‌هایی دارند، وصیت‌هایی دارند، گهگاهی کارهایی کردند. مثلاً در یکی از ملاقات‌ها، جمعیت در اتاق زیاد بود. فرمودند: «همه بروند، بنی‌فاطمه بمانند».\\ یعنی امام حسن (علیه‌السلام) بماند، امام حسین (علیه‌السلام) بماند، زینب کبریٰ (سلام الله علیها) بماند، ام‌کلثوم (سلام الله علیها) بماند. تک، تک این‌ها را خواستند جلو، سر و صورتشان را بوسیدند. شروع به صحبت‌کردن با این‌ها کردند. نفسم من خیلی نمی‌کشد، دو خط شعر برایت بخوانم، ذکر مصیبت آماده است.\\ یا امیر‌المومنین (علیه‌السلام)\\ \begin{center} با آنکه استقامت تو فرق می‌کند \hspace*{0.8cm} این روزها حکایت تو فرق می‌کند\\ \end{center} \\ ای مظلوم عالم\\ \begin{center} این جاست درد، دشمنت آخر غریبه نیست \hspace*{0.4cm} بعد از رسول غربت تو فرق می‌کند\\ \end{center} \\ وارد خانه شد، فاطمه (سلام االه علیها) دید چشمان علی (علیه‌السلام) اشکبار است. آقای من چرا گریه می‌کنی؟\\ فرمود: «تا دیروز سلامم نمی‌کردند، امروز سلام می‌کنم، جواب علی را نمی‌دهند».\\ بعد از رسول غربت تو فرق می‌کند\\ \begin{center} دستان حیدری تو را صبر بسته است \hspace*{0.5cm} با دیگران اسارت تو فرق می‌کند\\ \end{center} \begin{center} دستی که روی فاطمه‌ات را نشانه رفت \hspace*{0.5cm} فهمیده بود غیرت تو فرق می‌کند\\ \end{center} \begin{center} سیلی به روی ام ابیها تو را شکست \hspace*{0.5cm} آقای من مصیبت تو فرق می‌کند\\ \end{center} \\ حتیٰ سید‌الشهدا (علیه‌السلام) هم هیچ‌کدام از خانم‌های موجوده در حرم، در مقابل او سیلی نخوردند.\\ آقای من مصیبت تو فرق می‌کند...\\ \begin{center} گفتند بعد فاطمه از پا فتاده‌ای \hspace*{0.5cm} حق داشتی، امانت تو فرق می‌کند\\ \end{center} \begin{center} سی‌سال پیش این در و دیوار شاهدند \hspace*{0.5cm} اصلاً شب شهادت تو فرق می‌کند\\ \end{center} \\ شاعر درست گفته (است)، اما امام مجتبیٰ (علیه‌السلام) فرمود: \large{«لایَوْم کَیوْمِکَ یا أَباعَبدالله».}\\ \normalsize حسین‌جان، حسین‌جان....\\ امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «جد ما را با قتل صبر کشتند».\\ امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: «من پسر کسی هستم که با قتل صبر کشته شد».\\ گفتند: «آقا قتل صبر چه قتلی است؟».\\ (امام سجاد) فرمود: «حیوانی را داخل گودال می‌اندازند...».\\ حسین‌جان، حسین‌جان...\\ \end{document}