list_icon_blue

سخنرانی دهه اول محرم‌الحرام 1439، بحث امامت، جلسه 7

جلسه ۷ از ۱۲
اهل بیت (علیهم‌السلام)
دهه اول محرم
مسجد جامع دانشگاه شیراز
چهارشنبه ۰۵ مهر ۱۳۹۶
سخنرانی دهه اول محرم‌الحرام 1439، بحث امامت، جلسه 7
list_icon_blue خلاصه جلسه
حضرت آیت‌الله رضایی تهرانی در این جلسه که دومین جلسه از بحث امامت در این دهه محرم است با استناد به آیات و روایات، به تبیین پنج مفهوم کلیدی نبوت، وصایت، خلافت، ولایت و امامت می‌پردازند. ایشان با تأکید بر اینکه درک صحیح امامت مستلزم فهم دقیق این مصطلحات در اصطلاح دینی است، تفاوت‌های دیدگاه شیعه و اهل تسنن در مورد خلافت را برمی‌شمارد. ولایت به عنوان اوج قرب و اتصال بنده به خداوند، مقامی دانسته شده که البته انحصاری نیست اما انبیاء و اوصیاء به دلیل برخورداری از موهبت عصمت، در اوج آن قرار دارند. در ادامه، امامت به عنوان مقامی فراتر از نبوت و وصایت معرفی می‌شود که کنه آن برای بشر قابل درک نیست و موهبتی الهی است که به اعطای خداوند و پس از امتحانات سخت، همچون آنچه بر ابراهیم (علیه‌السلام) گذشت، عطا می‌گردد. حضرت استاد با اشاره به وقایع عاشورا و مقام امام حسین (علیه‌السلام)، نتیجه می‌گیرد که ائمه (علیهم‌السلام) اولیای کامل الهی و مجرای فیض و توحیدند و شهادت آنان تجلی بالاترین درجه تسلیم در برابر اراده خداوند است.
مکان مسجد جامع دانشگاه شیراز
زمان چهارشنبه ۰۵ مهر ۱۳۹۶
مناسبت دهه اول محرم
شماره جلسه
جلسه ۷ از ۱۲
پسندیدم
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \begin{center} {\large «أعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ\\ بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِیمِ\\ الحَمْدُ للّٰه رَبِّ العَالَمِینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی النَیِّرِ الأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ العَالَمِ، هَادِي السُّبُلِ وَ مُنجِي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ العَالَمِینَ أَبِي القَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»} \end{center} \begin{center} {\large «قال رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ {\Large{1}}؛»} \end{center} شب هفتم ماه محرم‌الحرام، ایام حزن و اندوه آل الله، ان‌شاءالله خدای متعال در این دنیا توفیق زیارتشان و در آن دنیا توفیق شفاعتشان را روزی ما کند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)؛\\ بحثی را که از دیشب آغاز کردیم در این مجلس محترم بر اساس وعده‌ای که سال گذشته داشتیم بحث امامت بود.\\ عزیزی تذکر دادند که مقداری سطح گفتاری بحث را پایین‌تر بیاوریم تا استفاده بیشتر باشد؛ واقعیتش من تلاش خودم را می‌کنم، منتهی گاهی وقت‌ها خود سطح مطلب بالا است؛ مثلاً فرض کنید اگر ما بخواهیم در این مجلس بحث جبر و تفویض را مطرح کنیم و بحث امر بین الامرین را بیان کنیم؛ من مکرر گفتم بحث امر بین الامرین به‌یقین به‌مراتب سنگین‌تر از نظریه نسبیّت انیشتین است!\\ نظریه نسبیت انیشتین نظریه‌ای است که خود نظریه سنگین است، هر کاری کنیم مطلب سنگین است.\\ مباحث امامت نیز در بخشی از آن وقتی غور می‌کنیم و درونش وارد می‌شویم از سنگینی خودش برخوردار است.\\ تلاشم خواهم کرد به روان‌ترین بیان بازگو کنم تا که قبول افتد و چه در نظر آید.\\ داشتیم مقدمات بحث امامت را خدمت سروران عرض می‌کردیم یکی از مقدمات این بحث این است که ما باید پنج واژه را بازخوانی کنیم.\\ اگر می‌خواهیم بحث امامت را خوب بفهمیم این پنج واژه را باید بازخوانی کنیم؛ واژگان عبارت هستند از: نبوت، وصایت، ولایت، خلافت و امامت.\\ این پنج کلمه را باید در عرف دین نه در عرف لغت‌نامه‌ها و در عرف لغت عرب، در اصطلاح دین معنایش را بدانیم.\\ اما نبوت؛ نبی به کسی گفته می‌شود که با خدا توسط وحی به معنای عام ارتباطی ویژه دارد.\\ انبیا چه تعدادشان را طبق روایت مرحوم شیخ صدوق در خصال ۱۲۴ هزار دانسته است، همه‌شان از رأس تا ذیل کسانی هستند که یک ارتباط ویژه‌ای با خدا دارند به نام وحی.\\ طبق روایاتی که شیعه نقل کرده است ما پنج گونه وحی داریم پس پنج گونه پیغمبر داریم؛ اما پنج گونه پیغمبر: یک پیغمبری که فقط برای خود و خانواده خود پیغمبر است، محدوده پیامبری او خود و خانواده‌اش است؛ دوم خود، خانواده و شهر خود؛ سوم خود، خانواده، شهر و اطراف شهر؛ قرآن کریم راجع به بعضی از انبیا فرمود:\\ {\large «وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَىٰ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ {\Large{2}}؛»}\\ ما فلان پیغمبر را فرستادیم برای صد هزار نفر، گستره نبوتش خانواده و شهر و اطراف شهر است.\\ چهارم پیغمبری که برای همه مردم پیغمبر است؛ اما به‌صورت موقت، دین او نسخ می‌شود؛ مثل ابراهیم، موسی، عیسی (علیهم‌السلام).\\ پنجم پیامبری که برای همه مردم پیامبر است و دین او نیز نسخ نمی‌شود، خاتم است؛ یعنی پایان‌بخش سلسله انبیا است.\\ وحی به معنای عامش نیز پنج گونه است، وحی اصطلاح خاص هم دارد؛ اما معنای عامش ابتدا آن‌طور که باز در روایات ما آمده است از رؤیای صادقه شروع می‌شود؛ انبیا خواب‌هایشان خواب صادقه است، بعد از القای در قلب این چه مطلب به آنها الهام می‌شود در دلشان می‌افتد شروع می‌شود؛ گاه وحی با تکلم با خدا است؛\\ {\large «وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَىٰ تَكْلِيمًا {\Large{3}}.»}\\ موسی (علیه‌السلام) با خدای متعال و خدا با موسی سخن گفت و کلیم‌الله شد. چهارم گاهی وحی با فرو فرستادن ملک است؛ فرشته می‌آید که رأس فرشتگان نازل‌کننده وحی جبرئیل امین است و لذا ما در مسجدالنبی (خدا ان‌شاءالله روزی‌تان کند) در زاویه ضریح مطهر که روبروی باب جبرئیل است، مقام جبرئیل (علیه‌السلام) است، آنجا مستحب است انسان دو رکعت نماز بخواند و یک دعایی دارد در آن دعا خیلی از حضرت جبرئیل (علیه‌السلام) تعریف شده است، به‌عنوان کسی که ملک موکل وحی الهی است بر انبیا.\\ پنجم وحی‌ای ا‌ست که ما از آن تعبیر می‌کنیم به تجلی ذاتی یا وحی ای که در ارتباط فنای فی الله است؛ آن ارتباطی که هیچ واسطه‌ای دیگر بین خدا و بین پیغمبر نیست، صورت می‌گیرد، جبرئیلی در کار نیست، ارتباط، ارتباط مستقیمِ مستقیم است که این معنای پنجم اصطلاح خاص وحی هم است؛ یعنی گاهی به آن ارتباط مستقیم وحی گفته می‌شود.\\ این در ارتباط با واژه نبوت آمدیم سراغ واژه وصایت.\\ پیامبران وقتی از دنیا می‌رفتند وصی داشتند. سرّ این وصایت هم این بود از پیغمبری تا پیغمبر دیگر، اول دین خدا الگو می‌خواست، دوم مبلغ می‌خواست، سوم هادی می‌خواست، سوم این سه عنصر هدایت، الگو بودن و مبلغ دین بودن احتیاج به فردی داشت؛ این کس در نبود انبیا، اوصیا هستند، جانشینان انبیاء هستند، وصی وحی به او صورت نمی‌گیرد به معنای خاص؛ یعنی چه؟\\ یعنی تکلم خدا با او نیست به معنای سوم، فرشته هم بر او نازل نمی‌شود به معنای چهارم؛ ولی رؤیای صادقه دارد، الهام قلبی دارد و چون به مقام کمال رسیده است تجلی ذاتی هم هست؛ یعنی بی‌واسطه هم با خدا در ارتباط است؛ ولی خدا به او فرشته نمی‌فرستد.\\ پیغمبر (سلام‌الله‌علیه) که از دنیا رفتند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داشتند جنازه ایشان را غسل می‌دادند و دیگران داشتند در سقیفه توطئه می‌کردند، حضرت در غسل رسول خدا (علیه‌السلام) یک جمله‌ای دارند شیرین، فرمودند جانم فدای تو:\\ «\{{\large بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي طِبْتَ حَيّاً وَ طِبْتَ مَيِّتاً}\}{\large اِنْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ أَحَدٍ {\Large{4}}.»}\\ تو کسی هستی که با رفتن تو چیزی از آسمان قطع شد که با رفتن هیچ‌کس قطع نشده است و آن وحی آسمانی است؛ یعنی دیگر کسی که ملک بر او نازل بشود و بخواهد وحی آسمانی را بیاورد نه!\\ این نیست و آمدن ملک تمام شد با رفتن رسول خدا. چه اینکه تکلم خدا این هم با وصی انجام نمی‌شود؛ اما رؤیای صادق مثل‌اینکه الهام قلبی یا آن تجلی ذاتی و مقام فنا و مقام مخلَصین البته در مورد اوصیا نیز هست.\\ تعداد انبیاء را ۱۲۴ هزار گفتند؛ اما از تعداد اوصیا ما خبری نداریم من گشتم ببینم روایتی، خبری، چیزی پیدا می‌کنم؟!\\ یک جمله از مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی داریم که ایشان در جایی نوشتند شاید در برابر هر یک پیغمبر ما ۱۰ تا وسیله و ولی داشتیم من نمی‌دانم آیا ایشان مستندی داشتند یا صرف یک حدسی است که ایشان فرمودند. قهراً اگر مستند داشته باشد ارزشمند است پس طبیعتاً اگر این مطلب درست باشد ما در کنار ۱۲۴ هزار پیغمبر یک میلیون و ۲۴۰ هزار وصی پیغمبر خواهیم داشت. فقط شما پیغمبر ما را در نظر بگیرید ۱۲ وصی دارد که اول سخن روایتش را خواندم:\\ {\large «الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ {\Large{5}}؛»}\\ از روایاتی که اهل‌سنت در صحاح خودشان نقل کردند و در تفسیر او فرو ماندند و بزرگانشان تصریح کردند که این باب روایت را نتوانستیم تطبیق کنیم، نتوانستیم مصداق‌یابی کنیم!\\ این روایت که پیغمبر (علیه‌السلام) فرمودند: امامان بعد از من دوازده نفر هستند و همه از قریش هستند اینها شروع کردند به شمردن ماندند چه کنند؟!\\ بعضی‌ها گفتند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، یزید و آمدند جلو یعنی یزید شد از امامان! بعضی دیدند این‌جوری که نمی‌شود!\\ گفتند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن بن علی؛ چون امام حسن شش ماه خلافت کردند. دیگر یزید را ول کردند!\\ گفتند: معاویه، عمر بن عبدالعزیز!\\ باز ول کردند! متوکل!\\ یعنی ماندند در تفسیر این روایت چه کنند!\\ این روایت نبوی که هم شیعه نقل دارد هم سنی!\\ فقط و فقط بر مذهب اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و بر مذهب شیعه اثناعشری منطبق است.\\ پس وصی پیغمبر کسی است که جانشین پیغمبر است و ان‌شاءالله خواهیم گفت می‌رسیم که ما معتقدیم وصایت مثل نبوت امری آسمانی است؛ یعنی {\large «اگر اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ {\LARGE{6}}؛»}\\ همان‌گونه:\\ {\large «أعلم حیث یجعل وصایته!»}\\ خدا می‌داند وصی موسی (علیه‌السلام) چه کسی باید باشد، وصی عیسی (علیه‌السلام) چه کسی باید باشد، وصی پیغمبر ما چه کسی باید باشد، علتش را هم عرض خواهیم کرد.\\ آمدیم سراغ واژه خلافت؛ ما در بحث واژه خلافت باز یک اختلاف اساسی با برادران اهل‌سنت داریم ما می‌گوییم خلافت مساوی است با وصایت؛ وصی پیغمبر خلیفه اوست، خلیفه پیغمبر وصی اوست؛ اما اهل‌سنت چنین معتقد نیستند؛ چون به وصایت معتقد نیستند؛ قهراً خلافت را هم جور دیگر معنی می‌کنند که حالا به نظر اهل‌سنت می‌رسیم.\\ آنها معتقدند هر کس رسید به قدرت خلیفه است! به هر وسیله‌ای که رسید! کودتا کرد! با خون‌ریزی رسید! با بیعت عامه مردم رسید! با بیعت خواص و به تعبیر خودشان اهل حل و عقد یعنی فرهیختگان رسید! اجماعی صورت گرفت! خلیفه قبلی وصیت کرد! مثل‌اینکه معاویه وصیت کرد یزید خلیفه باشد؛ مثل‌اینکه ابوبکر وصیت کرد عمر خلیفه باشد؛\\ می‌گویند: راه‌های مختلف دارد هر کس به قدرت رسید این خلیفه الله و خلیفه رسول‌الله است لکن ما می‌گوییم خلافت مساوی است با وصایت؛ اگر کسی وصی و جانشین است خلیفه نیز هست، اگر نه نه!\\ آمدیم سراغ واژه چهارم ولایت؛ یعنی چه؟\\ ولایت در فرهنگ شیعه یعنی یک انسانی در مسیر تکامل آن‌قدر بالا برود، بالا برود، بالا برود! که به جایی برسد که بین او و خدای متعال حجابی باقی نماند.\\ شاید بهترین تفسیر برای ولایت تفسیر راغب در مفردات قرآن است.\\ مرحوم علامه طباطبایی (رحمت‌الله‌علیه) می‌فرمودند: راغب اصفهانی در کتاب مفردات قرآن کاری در حد اعجاز کرده است. آن‌قدر این کتاب متقن نوشته شده است!\\ راغب در مفردات نوشته است:\\ {\large «الولایة و الولایة صیرورة الشیئین واحدا بحیث لایکون بینهما ما لیس منهما {\Large{7}}؛»}\\ ولایت یعنی دو چیزی چنان به هم نزدیک بشوند که هیچ حجاب و فاصله بینشان نماند.\\ اگر یک انسانی توانست به جایی برسد که بین او و بین خدایش هیچ حجاب و واسطه‌ای نباشد به این می‌گوییم ولی‌الله.\\ الحمدلله خدا را شاکریم که مقام ولایت مقام اختصاصی نیست؛ به این معنا که این معنای از ولایت به‌یقین در انبیا، اوصیا و ائمه است؛ اما ویژه آن‌ها نیست؛ یعنی ممکن است یک عاشق راه خدایی مثل مرحوم ملا حسینقلی همدانی، مثل مرحوم آقای قاضی (رحمت‌الله‌علیهم) این مسیر را طی کند و به مقام ولایت برسد.\\ برای عزیزانی که اهل تحقیق و دقت‌اند مرحوم علامه طباطبایی (رحمت‌الله‌علیه) کتابی دارند به نام رسالة الولایة. استاد ما حضرت آیت‌الله جوادی آملی (حفظه‌الله) این کتاب را مفصل به فارسی شرح کردند.\\ خود ایشان می‌فرمودند: علامه طباطبایی سه تا زندگی‌نامه دارد، زندگی‌نامه اول یک خود نگاشت است، یک صفحه است اگر جستجویی کنید می‌بینید در اینترنت هم هست. خود آقای طباطبایی وقتی مشهور شدند و از همه عالم برای ایشان نامه می‌نوشتند که آقا ما شما را نمی‌شناسیم! خودتان را تعریف کنید!\\ ایشان در دو صفحه خودنگاشتی دارد، زندگی خودش را نوشته است.\\ دیگر فرمودند: دومین زندگی‌نامه آقای طباطبایی شاگردان ایشان هستند. گفت به شاگرد نگاه کن استاد را بفهم کیست!\\ شما نهج‌البلاغه را که می‌بینید می‌فهمید رسول خدا (علیه‌السلام) یعنی چه!\\ وقتی متعلم این فرد است معلم دیگر کیست! شاگردان آقای طباطبایی، مرحوم شهید مطهری، مرحوم شهید بهشتی (رحمت‌الله‌علیهم)، حضرات آیات جوادی (حفظه‌الله)، حسن‌زاده، مصباح (رحمت‌الله‌علیه)؛ خود مقام معظم رهبری (حفظه‌الله) خدمت آقای طباطبایی (رحمت‌الله‌علیه) فلسفه خواندند.\\ بعد ایشان می‌فرمودند: ایشان یک زندگی‌نامه سومی دارد برتر و آن همین رسالة الولایة است!\\ عمقی که این رسالة الولایة دارد در المیزان هم دیده نمی‌شود!\\ اصلاً آقای طباطبایی (رحمت‌الله‌علیه) گویا قدم‌به‌قدم مکشوفات، مشاهدات، صیادی‌های خود را به رقم و به قلم کشیده است. مسیری را که با ریاضت رفته از نجف، سهله‌ها، مسجد کوفه‌ها، پیاده‌روی‌های بین سهله و کوفه، این رشد روحی و معنوی را ایشان به قلم کشیده با زبان برهان و با زبان قرآن و سنت.\\ من به‌خصوص به جوان‌ترها و تحصیل‌کرده‌ها توصیه می‌کنم این شرح فخیم حضرت آیت‌الله جوادی (حفظه‌الله) را بر رسالة الولایة بگیرید و بخوانید. ایشان آنجا این مطلب را اثبات می‌کند که ولایت به این معنا بر همه انسان‌ها ممکن است و شما هم می‌توانید.\\ زنان هم می‌توانند، مردان هم می‌توانند؛ راه رسیدن به قرب الهی به‌گونه‌ای که بین آدمی و بین پروردگار هیچ حجابی باقی نماند و انسان پای بر فرق فرقدان بنهد، پای بر فرق فرشتگان بنهد، بر هیچ‌کس بسته نیست.\\ راه نیز راه مشخصی است همان راهی است که اسمش را امروزه تعبیر می‌کنیم به سیروسلوک!\\ همه انبیای الهی ولی‌الله هستند، همه اوصیای الهی ولی‌الله هستند. فرقشان با آیت‌الله قاضی، با ملا حسینقلی همدانی چیست؟\\ انبیاء و اوصیاء یک موهبتی دارند به نام نبوت و به نام وصایت. بزرگان ما که به مقام کمال رسیدند این موهبت را ندارند؛ آقای قاضی (رحمت‌الله‌علیه) نبی نیست، وصی هم نیست؛ ولی ولی‌الله است و به‌خاطر اینکه همین موهبت را فاقد است احتمال سهو در او هست، احتمال نسیان در او هست، احتمال خطا در او هست؛ ولی وسیع نیست.\\ امام‌زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) هزار و چند سال عمر کرده است؛ ولی دریغ از یک مکروه، نه یک حرام! دریغ از یک ترک اولی! دریغ از یک خلاف مروت! مطلقاً! چون وصی پیغمبر است، چون حجت خداست؛ اما یک کسی که با زحمت به مقام ولایت می‌رسد اگر هم نوعی عصمت اختیاری پیدا کند؛ ولی سهو، نسیان، خطا و اینها از او ممکن است صادر بشود.\\ رسیدیم به مقام امامت؛ موضوع بحث این شب‌های ما است. از ادله‌ای که ما در کتاب‌های تهذیب، کافی یا کتاب‌های دیگر، به‌ویژه در خود قرآن کریم داریم به دست می‌آید مقام امامت از آن چهار مورد دیگر بالاتر است؛ یعنی از نبوت، وصایت، ولایت و خلافت بالاتر است. یک مقام عجیبی است که کنه‌اش برای ما معلوم نیست!\\ در مورد نبوت مرحوم علامه طباطبایی (رحمت‌الله‌علیه) می‌فرماید حقیقتش را شما نمی‌فهمید!\\ ایشان از وحی تعبیر می‌کند به "شعور مرموز".\\ ما انسان‌ها هفت نوع ادراک، هفت نوع آگاهی، هفت نوع دریافت و فهم داریم؛ اما همه در این هفت نوع دریافت شریک نیستند، ما ادراک حسی داریم الحمدلله همه این ادراک را دارند، ولی کور یک نوعش را ندارد، کر یک نوع ادراک حسی را ندارد؛ ولی معمول انسان‌ها همه این ادراک‌ها را دارند؛ می‌شنوند، می‌بویند، لمس می‌کنند، اولین نوع ادراک حسی است.\\ دوم ادراک خیالی داریم؛ من الان چشمم را ببندم شما در ذهنم هستید، ادراک خیالی است، این را نیز همه دارند، \\ سوم ادراک وهمی داریم، وهم به معنای فلسفی نه معنای عرفی؛\\ چهارم ادراک عقلی داریم؛\\ پنجم ادراک سلوکی داریم؛\\ ششم ادراک عرفانی داریم؛\\ هفتم ادراک وحیانی داریم؛ \\ این ادراک هفتم مخصوص انبیاست. این را آقای طباطبایی می‌گوید: "شعور مرموز"؛ چیست؟\\ حقیقتش بر ما معلوم نیست! ما وحی را نمی‌توانیم تحلیل کنیم.\\ پیغمبر روی قوی‌ترین شترها نشسته است وحی که بر آن حضرت نازل می‌شود شتر می‌خوابد روی زمین! در خانه نشسته است وحی که بر او نازل می‌شود بدن عرق می‌کند و گویا پیغمبر بر زمین رها می‌شود!\\ پیغمبر ولو می‌شود!\\ بن استخوان‌ها درد می‌کند که اصطلاحاً در علوم قرآنی به آن می‌گویند برحاء الوحی! سنگینی وحی! نمی‌فهمیم چه شد؟ \\ نمی‌گیریم! این حالت را نیز دیگران گزارش کردند، نه اینکه پیغمبر در آن حال خودش گزارش کرده باشد.\\ اگر وحی و نبوت را خوب نفهمیدیم به‌طریق‌اولی ما مقام امامت را خوب نمی‌فهمیم!\\ نمی‌فهمیم یک شخصیتی مثل حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) که قرآن کریم یک جمله‌ای درباره او دارد درباره هیچ‌کس این‌گونه جمله ندارد، بدتان نیاید این جمله را بگویم، شاید قبلاً هم از من شنیدید، خدای متعال در قرآن کریم راجع به ابراهیم (علیه‌السلام) می‌فرماید: انسان‌ها دو دسته‌اند در یک تقسیم‌بندی، یک تقسیم‌بندی ثنائی انسان‌ها دو دسته‌اند!\\‌ می‌فرماید: انسان‌ها یا ابراهیمی‌اند یا منگل! نیمه‌خل!\\ نترس بگو: خل!\\ هر انسانی ابراهیمی نیست منگل است و مشکل دارد!\\ آیه این است:\\ {\large «وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ {\Large{8}}؛»}\\ الان من از شما بپرسم سفیه یعنی چه؟\\ می‌گویید: یک آدم کم‌عقل! لذا در فقه ما هم احکامی دارد اگر یک آدمی سفیه است یعنی نمی‌داند پولش را چه جوری خرج کند، حق ندارید پولش را بدهید دستش!\\ آدم سفیه را باید دیگران برایش خرج کنند؛ چون این فرد بلد نیست و آتش می‌زند به مالش!\\ کم دارد!\\ منگل است!\\ نیمه‌خل است!\\ فرمود: انسان اگر ابراهیمی بود که هیچ! اگر نبود سفیه، خل و منگل است! نص آیه قرآن است. چه کسی اعراض می‌کند عن ملت ابراهیم و از آیین ابراهیم؟\\ مگر کسی که سفیه است و نفسش را به سفاهت کشانده است؛ یعنی این‌قدر که آیین درخشانی است! و لذا پیغمبر ما خاتم‌النبیین است؛ اما ابراهیمی است، پیغمبر ما جزء پیامبران ابراهیمی است.\\ حالا حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) با این مقام که اگر من به دنبال آن نباشم در منطق قرآن من سفیه هستم!\\ همین آدمی که رفته حج هر کاری کرده من باید انجام بدهم!\\ شیطان را سنگ زده من نیز باید سنگ بزنم، آنجا کبش کشته، من نیز باید گوسفند بکشم یا گاو بکشم یا شتر بکشم!\\ هفت دور، دور خانه خدا چرخیده من نیز باید بچرخم!\\ حالا خدا رحم کرده هفت دور چرخیده اگر هفتاد دور چرخیده بود چه‌کار می‌کردید!\\ پا برای آدم نمی‌ماند. حالا اگر کبش نیامده بود و واقعاً اسماعیل را ذبح کرده بود و خدا فرموده بود: همه انسان‌ها بیایند منا و بروند در کوه فرزند پسرشان را ذبح کنند!\\ به نظرم علی می‌ماند و حوضش!\\ من یکی که مسلمان نبودم یقیناً!\\ منطق قرآن این است می‌گوید: ما چه زمانی به ابراهیم (علیه‌السلام) آن مقام امامت را دادیم؟!\\ بعد از سی‌سال پیغمبری، هفت امتحان پس داده است که یکی از این امتحان‌ها ذبح اسماعیل (علیه‌السلام) است، اینها که انجام شد حالا مقام امامت را به او اعطا کرد!\\ پس این مقام خیلی برتر از نبوت است؛ لذا اگر بخواهیم نسبت‌سنجی کنیم آیا هر پیغمبری امام است؟\\ خیر!\\ اکثر انبیاء امام نیستند. آیا هر امامی پیغمبر است؟\\ خیر!\\ ائمه دوازده‌گانه ما امام هستند؛ اما پیغمبر نیستند. یک کسی هم مثل رسول خدا (علیه‌السلام) مثل ابراهیم (علیه‌السلام) هم پیغمبر و هم امام است؛ ولی این را می‌دانیم که مقام امامت در فرهنگ قرآن کریم، در فرهنگ روایات نبوی و در فرهنگ روایات شیعی به‌مراتب از مقام نبوت بالاتر است؛ حقیقتش هم بر ما دقیقاً مشخص نیست!\\ چه اینکه حقیقت وحی نیز بر ما معلوم نیست؛ نباید ناراحت باشیم؛ زیرا میلیاردها مجهول انسان دارد، این نیز روی میلیاردها مبهم در زندگی ما است.\\ یک پزشکی به من می‌گفت: ما در دردهای کمر مثلاً سی نوع درد را بازشناسی کردیم! می‌نویسیم یک درد دیسک تا سی درد؛ بعد 31N یعنی صدها درد کمر داریم کسی هم نمی‌فهمد عاملش چیست! اگر نمی‌دانی به جایی برنمی‌خورد!\\ گفتند: یک منبری بود هفتاد پله داشت!\\ چون قدیم که بلندگو نبود آخوند می‌رفت بالای بالای منبر صدا بپیچد تا مردم بشنوند!\\ هفتاد پله داشت!\\ ابن جوزی رفته بود بالای منبر هفتاد پله‌ای شروع کرد صحبت‌کردن. یکی از پای منبری سؤالی کرد!\\ تصورش این بود که گویا روحانی باید همه مسائل را بداند!\\ ابن جوزی گفت: نمی‌دانم!\\ سؤال دوم، گفت: نمی‌دانم!\\ سؤال سوم، گفت: بلد نیستم!\\ گفت: تو که بلد نیستی هفتاد تا پله رفتی بالا؟!\\ گفت: خاک بر سرت! این هفتاد تا پله به‌خاطر علم من است اگر به‌خاطر جهلم باشد هفتاد هزار پله لازم است! \\ یک عزیزی ما داشتیم می‌گفت: زمان شاه من جلوی دانشگاه تهران داشتم راه می‌رفتم یک دانشجویی جلوی من را گرفت!\\ گفت: حاج‌آقا سلام‌علیکم!\\ گفتم: علیکم‌السلام! \\ گفت: اپیستمولوژی {\textbf{9}} چیست؟\\ آن موقع این‌ها خیلی مرسوم بود!\\ گفتم: نمی‌دانم!\\ گفت: سوسیالیسم یعنی چه؟\\ گفتم: نمی‌دانم!\\ گفت پس این چیست روی سرت گذاشتی؟!\\ از دوستان شوخ ماست!\\ اصفهانی الاصل!\\ ایشان می‌گفتند: من عمامه را برداشتم گذاشتم سرش گفتم: بگو: {\large «إن کان الذکر کالأنثی و الأنثی کالخنثی»،} یعنی چه؟\\ گفت: نمی‌دانم!\\ گفت: چهار یا پنج تا از این عبارات بلغور کردم!\\ گفت: نمی‌دانم!\\ گفتم: مرد حسابی من هم در رشته خودم به‌اندازه خودم تلاشی کردم و زحمتی کشیدم! مگر قرار است هرکسی همه چیز بداند؟\\ ما اوایل که می‌آمدیم هیئت محبین موفق بودیم در خوابگاه‌های دانشجویی من استراحت می‌کردم، عزیزان دانشجو می‌آمدند و می‌رفتند! به جد شما قسم! من بعضی از رشته‌ها را اسمش را نشنیده بودم! این‌قدر رشته‌ها گاهی در دانشگاه متنوع است.\\ طبیعی است!\\ زیرا علم گسترده است؛ علم متنوع است؛ نباید توقع داشت همه‌کس همه چیز بداند! نه!\\ باید به متخصص رشته مراجعه کرد و از او گرفت.\\ برگردم سر اصل مطلب!\\ حقیقت مقام امامت برای ما معلوم نیست. ما از خواص و آثارش می‌فهمیم عجب مقامی است!\\ از آن خواص و آثار می‌فهمیم وگرنه حقیقت مقام امامت برای ما مشخص نیست. امام حتماً ولی‌الله است. هر ولی‌الله امام نیست؛ اما امام حتماً به مقام ولایت یعنی به آن درجه نهایی از ارتباط و تقرب به خدا رسیده است؛ علاوه بر این فضیلتش بر سایر اولیا این است که امام الأولیاء است، بزرگ اولیاء است.\\ چرا امام الأولیاء است؟\\ چون مقام امامت دارد و این موهبتی است، مقام نبوت موهبتی است، مقام امامت موهبتی است؛ یعنی در طول عالم از آدم تا خاتم، بشر نتوانسته یک فرمولی کشف کند که آن فرمول را من به کار ببرم!\\ خدا بگوید: پیغمبر یک فرمولی کشف کن تا آن فرمول را دیگران به کار ببرند!\\ امامت موهبت است و گتره نیست، البته می‌دانیم موهبت‌های الهی بی‌علت نیست؛ اما آن علت‌ها دقیقاً برای ما مشخص نیست، حدس‌هایی می‌زنیم، در دعای ندبه مطالبی گفته شده است:\\ {\large «َعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجاتِ هٰذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها {\Large{10}}؛»}\\ زهد در دنیا تأثیر دارد، خلوت با خدا چهل روز، چهل روز رفتن در غار حرا، در جبل النور نشستن تأثیر دارد؛ این‌ها هست؛ اما فرمولش برای بشر کشف شده نیست!\\ موهبت است و لذا امام ولی است؛ بلکه امام الاولیاء است. به‌خاطر اینکه علاوه بر اینکه مقام ولایت دارد، مقام امامت دارد.\\ نکته دیگر اینکه از دیدگاه ما حقیقت توحید و ولایت یکی است؛ استاد ما مرحوم علامه حسینی طهرانی (رحمت‌الله‌علیه) کتابی دارند هجده جلد به نام امام‌شناسی؛ جلد پنجم این کتاب حتماً باید خوانده بشود!\\ خود ایشان می‌فرمودند: خواندن جلد پنجم از نان شب بر مسلمان واجب‌تر است. خیلی خوب آنجا بحث ولایت را ایشان گسترده‌اند. ولایت و توحید یک حقیقت است؛ یعنی باطن ولایت توحید است، ظهور توحید ولایت است. خدای متعال آنگاه که تجلی می‌کند اولین جلوه و برترین جلوه او مقام ولایت است؛ چه اینکه حقیقت ولایت اهل‌بیت و اولیا چیزی جز توحید نیست.\\ اصلاً ولی‌الله یعنی کسی که به مقام توحید رسیده است و از توحید افعالی شروع کرده آرام‌آرام توحید صفاتی، توحید اسمائی بعد نیز خدا به آن توفیق داده به توحید ذاتی رسیده است و یک انسان موحد شده است. یک انسانی است که توحید را ذوق کرده و چشیده است.\\ بگذارید راحت بگویم!\\ 99 درصد ما مشرکیم!\\ آیه قرآن است:\\ {\large «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ {\Large{11}}؛»}\\ به خدا ایمان نمی‌آورند مگر اینکه اکثرشان مشرکند!\\ در آیه دیگر فرمود:\\ {\large «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ {\Large{12}}؛»}\\ ای مؤمنین بیاید ایمان بیاورید! این نشان می‌دهد شرک مخصوصاً شرک خفیّ بسیار بسیار عجیب است.\\ در روایات وقتی خواستند تشبیه کند، تمثیل کند که ما بفهمیم، فرموده است:\\ «\{{\large الشِّرْكُ أَخْفَى فِي هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنْ دَبِيبِ اَلنَّمْلَةِ اَلسَّوْدَاءِ}\}{\large عَلَى الصَّخْرَةِ الصَّمَّاءِ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ {\Large{13}}.»}\\ در یک شب تاریکِ تاریکِ تاریک روی یک سنگ سیاهِ سیاهِ سیاه یک مورچه سیاهِ سیاه در حال حرکت باشد، چه کسی می‌فهمد؟\\ کسی نمی‌فهمد!\\ شرک بسیار در وجود ما ریشه دارد! شرک خفیّ نه شرک جلی! مغفور نیز هست؛ یعنی بهشتی هستیم! این شرک انسان را به جهنم نمی‌برد! اگر این شرک می‌خواست انسان را جهنمی کند \{کسی بهشتی نبود جز عده قلیلی!\}\\ گفت: \begin{center} گر حکم شود که مست گیرند \hspace*{2.5cm} در شهر هر آنچه هست گیرند \end{center} با این شرک خفیّ انسان به خدا نمی‌رسد!\\ این دو تا مطلب است!\\ به بهشت می‌رسد، با حورالعین است. \newpage \begin{center} {\large «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ {\Large{14}}؛»} \end{center} ولیّ خدا شدن باید تمام شرک‌های خفیّ کنار گذاشته شود.\\ همه نوشتند ساعت‌های آغازین و ساعت‌های پایانی روز عاشورا، جنیان آمدند، ملائکه آمدند، ملک مأمور باد آمد، ملک مأمور زلزله آمد، ملک مأمور باران آمد، همه این‌ها آمدند و خودشان را به امام حسین (علیه‌السلام) عرضه کردند، اختیار نیز با حضرت بود اگر اراده می‌کرد حسین بن علی (علیهماالسلام) کار دشمن تمام بود؛ اصلاً نیاز به ملک نداشت با یک اراده تصرف می‌کرد؛ فرزندان سیدالشهداء (علیه‌السلام) اشاره کردند به شیر روی پرده، از سه نفر از ائمه نقل شده (سلام‌الله‌علیهم)، یکی امام هادی (علیه‌السلام) است نزد متوکل لعنةالله‌علیه که حضرت اشاره کرد به شیر روی پرده دوکلمه گفت:\\ {\large « يَا أَسَدَ اَللَّهِ! خُذْ عَدُوَّ اَللَّهِ! {\Large{15}}.»}\\ متوکل ساحر آورده است، امام هادی (علیه‌السلام) می‌خواهد نان بردارد، نان می‌آید بالا!\\ می‌خواهد بگیرد می‌رود پایین!\\ با سحر دارد نان را حرکت می‌دهد؛ یک نگاه تندی امام هادی (علیه‌السلام) به او کردند!\\ با امامت بازی می‌کنی؟!\\ یک نگاه کردند به شیر روی پرده، اسدالله! این شیر آمد پایین و مجسم شد این فرد را خورد و نوشتند تا چهل روز متوکل تب کرده بود! گلاب به رویتان خودش را خراب می‌کرد!\\ ائمه (علیهم‌السلام) این‌گونه هستند؛ اما چون در توحید به سر می‌برند جمله‌شان همان است که شما در لحظات پایانی شنیدید امام حسین (علیه‌السلام) زیر خنجر دشمن چه فرمود: \\ {\large «الهی صبراً علی قضائک، تسلیماً لأمرک، لا معبود سواک {\Large{16}}.»}\\ این‌چنین است حسین بن علی (علیه‌السلام) با آن مقام ولایت!\\ تسلیمش و صبوری‌اش این‌گونه است. \begin{center} {\large «صلی الله علیه یا اباعبدالله.»} \end{center} شب فرزند خردسال سیدالشهداء (علیه‌السلام) است، معمولاً بچه‌ها چون خیلی رقیق‌القلب هستند زود جواب می‌دهند، زود پاسخ می‌دهند. اینکه علی‌اصغر سیدالشهداء (علیهما‌السلام) مشهور شده به باب الحوائج إلی الله به دلیل همین است.\\ تمام کسانی که مقتل علی‌اصغر (سلام‌الله‌علیه) را نوشتند نام مبارک حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام) را با یک پسوند ذکر کردند و آن کلمه رضیع است؛ یعنی شیرخوار! که حالا بین ما مشهور شده که شش‌ماهه بوده معنی شش‌ماهه بودن این است که حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام) از اول کربلایی است؛ یعنی یا بین راه به دنیا آمده یا یک مدت اندکی قبل از حرکت امام حسین (علیه‌السلام) از مدینه؛ اصلاً از اول حسینی است و خیلی هم اباعبدالله این فرزند را دوست دارد.\\ اینکه حضرت در لحظات آخر یاد می‌کند و برمی‌گردد، با اینکه قبل از رفتن خداحافظی کرده است و بچه‌ها را دیده است، این مال آن دلتنگی اباعبدالله (علیه‌السلام) است که می‌آید در خیمه و می‌فرماید:\\ {\large «إیتونی}\{{\large نَاوِلِينِي}\}{\large وَلَدِيَ اَلصَّغِيرَ}{\large حَتَّى أُوَدِّعَهُ‌ {\Large{17}}}.»\\ مال این دلتنگی است.\\ مادر این فرزند را نیز خیلی دوست دارد، هم رباب (علیها‌السلام) را حضرت خیلی دوست دارد، هم علی‌اصغر (علیه‌السلام) را و عجیب است این محبت طرفینی است؛ یعنی در میان همسران اباعبدالله (علیه‌السلام)، خویشاوندان اباعبدالله (علیه‌السلام)، هیچ‌کس مثل رباب سیدالشهداء (علیه‌السلام) را دوست ندارد.\\ همه مقاتل نوشتند: بعد از عاشورا این خانم یک سال از زیر آفتاب در سایه نیامد، این صورت پوست انداخته بود، سیاه شده بود، یک یا دو بار امام سجاد (علیه‌السلام) به رباب (علیها‌السلام) عرضه داشت: خانم بس است دیگر بیاید داخل!\\ فرمودند: خودم دیدم بدن حسین در آفتاب بود.\\ یک سال غذای پختنی نخورد!\\ گفت: خودم شاهد بودم که حسینم گرسنه بود به میدان رفت. این محبت طرفینی است!\\ همه رفتند، یعنی هیچ‌کس نمانده است؛ امام (علیه‌السلام) هم یک مبارزه‌ای کرده و دومرتبه برگشته {\large «یا اختاه ایتینی بولدی الرضیع!»}\\ زینب جان آن کودک خردسالم را بیاور یک‌بار دیگر ببینم.\\ من امسال نوه خردسال از دست دادم، خدا به من توفیق بده بتوانم روضه را بخوانم!\\ بچه را آوردند دادند دست بابا!\\ طبق نقل برخی از مقاتل وضعیتی سیدالشهدا (علیه‌السلام) از این بچه از تشنگی دید (امام حجت خداست) به هم ریخت!\\ امام حسین (علیه‌السلام) به هم ریخت!\\ آنچه که نقل کردند این است که علی‌اصغر تلظّی می‌کرد؛ یعنی این زبان \{را دور لب‌ها می‌گرداند\}.\\ دو جور نقل شده است یک نقل این است که امام حسین (علیه‌السلام) همان جا بود دم خیام حرم بچه را گرفت وقتی بچه را به این حال دید خواست اول بچه را ببوسد؛ مقاتل نوشتند هنوز لب اباعبدالله (علیه‌السلام) به‌صورت علی نرسیده بود امام حسین (علیه‌السلام) دید این \{سر از\} گردن آویزان شد!\\ چه پیش آمد؟!\\ خدا لعنت کند حرمله را؛ در قیام مختار وقتی می‌رسیدند خدمت امام سجاد (علیه‌السلام) در مدینه عرض می‌کردند: آقا مختار دارد چه می‌کند!\\ حضرت یک جمله می‌فرمود: حرمله زنده است؟!\\ چه کرده با دل اهل‌بیت (علیهم‌السلام)...\\ مقاتل نوشتند بچه را داد به زینب کبری (علیها‌السلام) دست‌ها را زیر این خون‌ها گرفت و سه کار کرد، مقداری از این خون را به آسمان پاشید، پایین نیامد! کجا رفت؟\\ خدا می‌داند!\\ مقداری از این خون را به قنداق علی‌اصغر (علیه‌السلام) مالید و مقداری را بر سروصورت خود مالید.\\ گویا قرار بر این است که رباب (علیها‌السلام) چیزی نفهمد، رباب (علیها‌السلام) متوجه نشود.\\ بعضی‌ها نوشتند آرام‌آرام آمد پشت خیمه!\\ بچه را می‌خواهد دفن کند، صدایی آمد مهلاً مهلاً یا ابن الزهرا!\\ جمله نیز یک کلمه بود: حسین جان! یک‌بار دیگر می‌خواهم بچه‌ام را ببینم، علی را در حال سلامت دیدم در حال شهادت می‌خواهم ببینم.\\ امروز خانواده شهید حججی چه حالی داشتند؟\\ با اینها مصاحبه می‌کردند به من گفتند از بدن این شهید هفت کیلو و نیم استخوان برگشته است؛ یعنی داعشی‌ها سوزاندند این جسد را!\\ رباب (علیها‌السلام) عرضه داشت: یا ابن رسول‌الله درست است که شما امام هستید؛ اما من نیز طاقتم زیاد است! می‌خواهم بچه‌ام را ببینم؛ امام حسین (علیه‌السلام) عبا را کنار زد...\\ دست‌هایت را بیاور بالا سه مرتبه بگو: یا حسین... \begin{center} {\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.»} \end{center} \newpage \begin{center} {\Large{فهرست منابع}} \end{center} \begin{enumerate} \item رسولی، هاشم، ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، و آشتیانی، محمدحسین. بدون تاریخ. المناقب. ۴ ج. قم - ایران: علامه، ج 1، ص 295. \item سوره صافات، آیه 147. \item سوره نساء، آیه 164. \item استادولی، حسین، غفاری، علی‌‌اکبر، و مفید، محمد بن محمد. ۱۴۰۳-۱۳۶۲. ... ... الأمالي. ۱ ج. قم - ایران: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، ص 103. \item رسولی، هاشم، ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، و آشتیانی، محمدحسین. بدون تاریخ. المناقب. ۴ ج. قم - ایران: علامه، ج 1، ص 295. \item سوره انعام، آیه 124. \item با اندک تغییری؛ أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، و داوودی، صفوان عدنان. ۱۴۱۲-۱۹۹۲. مفردات ألفاظ القرآن. ۱ ج. بیروت - لبنان: دار الشامیة، ص 885. \item سوره بقره، آیه 130. \item Epistemology. \item ابن‌مشهدی، محمد بن جعفر، و قیومی اصفهانی، جواد. ۱۴۱۹-۱۳۷۷. المزار الکبير. ۱ ج. قم - ایران: نشر القيوم، ص 574. \item سوره یوسف، آیه 106. \item سوره نساء، آیه 136. \item فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، علامه، ضیاءالدین، و فقیه ایمانی، کمال. ۱۴۰۶-۱۳۶۵. الوافي. ۲۶ ج. اصفهان - ایران: مکتبة الإمام أميرالمؤمنين علي (عليه السلام) العامة، ج 8، ص 1084. \item سوره محمد، آیه 15. \item با اندک تغییری؛ بحرانی، هاشم بن سلیمان، مولائی‌نیا همدانی، عزت‌الله، کریم، فارس حسون، بنیاد معارف اسلامی، و طهرانی، عبادالله. ۱۴۱۳. مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر. ۸ ج. قم - ایران: بنیاد معارف اسلامی، ج 7، ص 472؛ به نقل از امام کاظم علیه السلام با تعبیر یا اسد الله خذ عدو الله نیز وارد شده است؛ ابن‌بابویه، محمد بن علی، و کمره‌‌ای، محمدباقر. ۱۳۷۶. أمالی شیخ صدوق. ۱ ج. تهران - ایران: کتابچی، ص 148. \item با اندک تغییری؛ مقرم، عبدالرزاق. ۱۳۳۶-۱۳۷۶. مقتل الحسين عليه السلام. ۱ ج. نجف اشرف - عراق: دار الکتب الإسلامیة، ص 331. \item با اندک تغییری؛ فهری زنجانی، احمد، و ابن‌طاووس، علی بن موسی. بدون تاریخ. اللهوف علی قتلی الطفوف، یا، آهی سوزان بر مزار شهیدان. ۱ ج. تهران - ایران: جهان، ص 117. \end{enumerate} \end{document}