\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\usepackage{xepersian}
\begin{document}
\large{
\\
أَعوذُ باللّٰهِ مِنَ أَلْشَیْطانِ أَلْرَّجیم\\
بِسمِ اللهِ أَلْرَّحمٰنِ أَلْرَّحیم\\
أَلْحَمْدُ للّٰهِ ربِّ أَلْعالَمین وَ أَلْصَلاة وَ أَلْسَلام عَلَيٰ سَیِّدَنا وَ مَولانا، حَبیبِ إِلهِ أَلْعالَمین، ابِاالقاسِم المُصطَفیٰ مُحَمَّد (ص)، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَ عَلیٰ آلِهِ أَلطَّیِبینَ أَلطاهِرینَ أَلمَعصومینَ أَلمُکَرَّمین وَ لَعْنُ ألدائِم عَلیٰ أَعدائِهِم أَجمَعین مِنَ أَلان إِلیٰ قیامِ یَومِ أَلدّین\\
قالَ اللهُ تبارَک وَ تَعالیٰ: «لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ إِذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ».}\\
\normalsize
مبعث سیدالرسل، خاتمالانبیا، رسول گرامی اسلام را بر همه بینندگان عزیز و شنوندگان محترم تهنیت عرض میکنیم. از این جلسه بنا بر این شده (است) که ما پرسشهایی عرفانی را مورد پاسخ قرار بدهیم و بتوانیم به این وسیله بخشی از شبهات را پاسخگو باشیم.\\
یکی از سوالاتی که خیلی مورد توجه قرار گرفته و به اعتبار این که ما در خدمت استاد مرحوم علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی حدوداً پانزده سال شاگردی کردیم، از ما زیاد سوال میشود، این پرسش است که دو عبارت در کتاب نور مجرد، جلد یک، صفحه 329 در مورد علامه طهرانی گفته شده (است) که این دو عبارت نسبت به آنها اشکال و سوال وجود دارد.\\
اولین عبارت این است که مرحوم علامه طهرانی فرمودند: «تسلط من بر نفوس مثل تسلط امیرالمومنین (علیهالسلام) است و از خیر و شر نفوس مطلع و آگاهم».\\
و عبارت دوم این که فرمودند: «من در خودم صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را میبینم».\\
در ارتباط با این دو جمله شبهات، سوالات فراوان مطرح است که امشب به او خواهیم پرداخت. اولین مطلب آن است که این اشکال را میتوانیم به شش یا هفت پرسش یا اشکال تجزیه و تحلیل کنیم و جدا، جدا پاسخگو باشیم.\\
من ابتدا اشکالات را عرض میکنم و بعد تک، تک به پاسخ آنها میپردازیم.\\
\begin{enumerate}
\item
اشکال اول آن است که اصولاً راهی که مرحوم علامه طهرانی طی کردند و در آن گام زدند یعنی عرفان چون بدین ادعاها و گفتههایی میانجامد راه باطلی است و نباید این مسیر را طی کرد.
\item
اشکال دوم این است که سَلَّمنا که راه عرفان، راه صحیحی باشد، به صورت کلی عرفان را بپذیریم ولی بگوییم مصداقاً این راهی که از میان راههای منتسب به عرفان، علامه طهرانی طی کردند، راه عرفان واقعی نبوده که سر از چنین ادعاهایی در آورده (است).
\item
اشکال سوم این است که بر فرض علامه طهرانی به چنین اعتقاد باطلی به زعم سوالکنندگان رسیده است چرا در محاسبة النفس شبانه یا محاسبة النفس هفتگی یا ماهیانه به این غلط بودن اعتقاد و منافی بودن این اعتقاد با مبانی شیعه پی نبردند.
\item
اشکال یا سوال چهارم این است که بر فرض علامه طهرانی به چنین اعتقاد باطلی رسیدهاند، چرا آن را بازگو کردند،
\large{لَیْسَ کُلُّ ما یُعْلَم یُقال،}
\normalsize
چرا به دیگران گفتند.
\item
اشکال پنجم این است که بر فرض به دیگری گفته است، چرا دیگری آن را نشر و پخش کرده (است) و در کتاب عمومی نگاشته (است).
\item
اشکال ششم این است که بر فرض این مطلب پخش شده (است)، چرا گروهی در صدد تئوریزهکردن این مطلب باطل هستند. مطلب باطل را باید اعلام کرد باطل است و کسی نباید مطلب باطل را تئوریزه کند.
\item
آخرین سوال که در حقیقت پاسخ این سوال، پاسخ اصلی خواهد بود این است که کسانی که ادعای حقانیت این دو مطلب را دارند و آن را تئوریزه میکنند، چه دلیلی بر اثبات این مطلب دارند.\\
\end{enumerate}
\\
ما به ترتیبی که اشکالات مطرح شد، اشکالات را پاسخ میگوییم البته اصل بحث باید در پاسخ اشکال هفتم مورد توجه قرار گیرد.
نسبت به اشکال اول، اشکال این بود که راهی که مرحوم آقا سید محمد حسین طهرانی، علامه طهرانی در آن گام زده (است)، راه عرفان، راه باطلی است.\\
ما محصول و خروجی را باید ببینیم، راه عرفان چون به این گونه مسائل منتهی میشود، راه صحیحی نیست. قهراً این راه را نباید رفت.
در مقام پاسخ عرض میکنیم اولاً راه عرفان، راه اشباع فطرت توحیدی در ساحت عاطفه و گرایشات قلبی است. ما برای آدمی کنشهای فیزیکی، کنشهای فکری و کنشهای عاطفی و عشقی و احساسی میفهمیم یعنی ابعاد وجودی انسان را در این سه ساحت در نظر میگیریم. راه عرفان به عنوان راهی که کنشها و واکنشهای عاطفی، احساسی، عاشقانه در وجود انسان را مدیریت میکند، هیچ گریزی و گزیری از آن وجود ندارد. صدها آیه و روایت بر حقانیت این راه شهادت میدهد که خود بحث مفصلی است باید در جلسه مستقل بدان بپردازیم. اگر بخواهیم اجمالاً رفرنس داشته باشیم، مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی در کتاب لقاء الله، مرحوم عبدالصمد همدانی در کتاب بحرالمعارف، مرحوم علامه بحرالعلوم در رساله منسوب به ایشان، مرحومین علامه طباطبایی و علامه طهرانی در رساله لباللباب بلکه در همین کتاب نور مجرد در مجلدات به خصوص اول و دوم، فراوان آیات و روایات در زمینه حقانیت راه عرفان در آنها مطرح شده است. ما هم کتابی تحت عنوان مستندسازی آموزههای عرفان شیعی داریم که هفتاد آموزه عرفانی را در سطح خرد یا کلان در آیات و روایات استناددهی و مستندسازی کردیم، این اولاً.\\
ثانیاً، بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) و اهلبیت (علیهمالسلام) در این مسیر قدم زدند. این که بگوییم بسیاری، نسبت به مجموع اصحاب کم (هستند) ولی فی حد نفسه زیادند.\\
ما از اینها در عرف به اصطلاح به اصحاب سِر تعبیر میکنیم. پیامبر (ص) اصحاب سِر دارد، امیرالمومنین (علیهالسلام)، امام مجتبیٰ (علیهالسلام)، سیدالشهدا (علیهالسلام)، همه ائمه (علیهمالسلام) اسرار سر دارند. سلمان صاحب سِر رسول خدا (ص) است، کمیل صاحب سِر امیرالمومنین (ع) است، میثم صاحب سِر امیرالمومنین (ع) است تا به جابر ابن یزید جعفی برسیم، صاحب سِر امام باقر (علیهالسلام) است، معنای صاحب سِر یعنی همین.\\
یعنی کسی که به ظاهربینی اکتفا نکرده و در مسیر سلوک الی الله، در مسیر عرفان قدم زده (است). حالا مثل سلمانی به درجه دهم ایمان رسیده (است)، مثل ابوذری به درجه نهم ایمان رسیده (است) ولی این مسیر را طی کردند. اگر این راه، باطل بود مورد توجه اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) و اصحاب سر قرار نمیگرفت.\\
ثالثاً، ما در میان امامزادگانی از امامزادگان متأخر افرادی داریم، بیش از ده نفر که اصلاً در عرف مردم ملقب به صوفی (هستند). این افراد را استاد محقق، استاد تاریخ، ادیان، حضرت آقای غلامرضا جلالی در کتاب مکاتب عرفانی شیعه و مدارس عرفانی شیعه مورد توجه قرار داده است، ما هم در کتاب ارادت این اشخاص را نام بردیم، اسم بردیم و گفتیم اینها ملقب به این لقب بودند. اینها کسانی بودند که در مردم شهره بودند که اهل سیر و سلوکند، اهل معنا (هستند)، اهل باطند.\\
رابعاً، راه عرفان مورد تاکید دو پیشوای بزرگ انقلاب اسلامی، هم رهبر راحل هم مقام معظم رهبری است و اگر این راه باطل بود، این راه، مبنای انقلاب قرار نمیگرفت و حال این که این مسیر را مبنای انفلاب اسلامی ایران میدانیم. شخصیت عرفانی این دو بزرگ است که توانسته این چنین اثری، تولید و مدیریت کند. پس راه عرفان راهی است که گریزی و گزیری از آن نیست، جایگزین هم ندارد. دین دارای ابعادی است، انسان هم دارای ابعادی است. بخشی از ابعاد وجودی انسان، بخش ساحت قلب و گرایشات سلوکی و عرفانی او است. بخشی از دین هم در صدد تأمین همین ساحت وجودی آدمی است. معنا ندارد دینی که برای یک دستشوییرفتن حدود چهل دستور دارد، برای گرایشات قلبی، مکاشفات روحی، مکاشفات سری که بسیاری از مردم گاه به خاطر صفای نفس با این مسائل آشنا هستند، هیچ سخنی و حرفی و دستوری نداشتهباشد. در یک جلسه دیگری ما به این مطلب، قبلاً و پیش از این اشاره کردیم.\\
اشکال دوم، گفتند سَلَّمنا راه عرفان، راه صحیحی است ولی مصداقاً مسیری که علامه طهرانی رفته (است) چون به این گونه کلمات منتهی شده (است)، مصداقاً آن مسیر، مسیر عرفان نبوده (است).\\
پاسخ این است که اولاً شخصیت علامه طهرانی یک شخصیت مربوط به سدههای گذشته نیست، ایشان از شخصیتهای معاصر ما است. همه فرزندان ایشان الان زندهاند، اکثر شاگردان ایشان الان زندهاند، تا چندی قبل بعضی از اساتید ایشان در قید حیات بودند، رفقای ایشان زندهاند. سیره علمی و عملی ایشان در دسترس است. بیت پدری ایشان بیت علم، جهاد و تشیع راستین، پدر ایشان یکی از اوتاد اربعه تهران در زمان رضاخان و از مجاهدان و مبارزان (بودند). پدربزرگ ایشان از بزرگان حوزه سامرا و حوزه نجف و دارای نسبتی با مرحوم میرزای شیرازی (بودند).\\
اساتید ایشان مرحوم آیت الله بروجردی، مرحوم آقای شیخ حسین حلی، آقا بزرگ تهرانی، مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم آقای سید محمود شاهرودی، آقای سید عبدالهادی شیرازی (بودند).
همبحثهای ایشان آیت الله سیستانی، آیت الله سعید که در تهران در مسجد جامع بازار مشغول فعالیت بودند. ملاقاتهای ایشان با دو بزرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی هم مرحوم امام هم حضرت مقام معظم رهبری.
شخصیت ایشان یک شخصیت در هاله ابهام نیست که بگوییم مسیری که ایشان طی کرده (است)، مسیر درستی نبوده (است). مسیری است که اساتید اینها (هستند)، شاگردان مشهودند، همبحثها مشخصند، ارتباطات معلوم است.\\
ثانیاً، خواهیم گفت آن چه که از ایشان نقل شده (است)، سخن حقی است که بر زبان ایشان جاری شده (است) و چون سخن، سخن حق است معنا ندارد گفته بشود چون سخن باطل است پس مصداقا راهی که ایشان رفته، راه درستی نیست.\\
ثالثاً، بر فرض این سخن منقول از ایشان غلط باشد، این دو جملهای که نقل کردیم. بطلان یک یا دو سخن ملازمهای با بطلان یک علم، عرفان نظری یا یک مسیر تربیتی، عرفان عملی ندارد.\\
ما الان در جواهر صاحب جواهر در بحث کُر داریم، مرحوم صاحب جواهر نکتهای و مطلبی دارد که برای هیچ انسان شیعی قابل پذیرش نیست. حرف ایشان این است، اگر ما بین کُر بِالمساحة با کُر بالوَزن اختلاف میبینیم و این اختلاف مورد توجه اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) نبوده (است)، شاید در این زمینه اهلبیت (علیهالسلام) جاهل بودند، نعوذُ بِالله.\\
یک کسی این جمله مرحوم صاحب جواهر را بگیرد، بگوید فقه شیعه بر باد (است) یا مسیر فقهی صاحب جواهر بر باد (است). این انصاف نیست. سخن، سخن حقی است که علامه طهرانی فرمودند، بر فرض سخن باطلی میبود، استنتاج این که مسیر، مسیر باطلی است مفهوماً یا مصداقاً، این استنتاج، استنتاج صحیحی نیست.\\
اشکال سوم، گفتند علامه طهرانی بر فرض به چنین اعتقادی رسیده (است) چون اعتقاد باطل است، اگر ایشان مورد عنایت اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) بود، باید در محاسبةالنفس میفهمید که این اعتقاد غلط است و با مبانی شیعه سازگار نیست.
جواب یک کلمه است، اثبات خواهیم کرد که این اعتقاد غلط نیست که اگر غلط میبود، یقیناً اولیاء در این گونه موارد مورد تذکار قرار میگیرند.\\
اشکال چهارم، گفتند بر فرض به چنین اعتقاد ناصحیحی علامه طهرانی رسیده، چرا او را بازگو کرده (است).\
خب پاسخ روشن است. اولاً گفتیم این اعتقاد، اعتقاد باطل نیست. ثانیاً در طول مدت عمر، عمر هفتادساله ایشان این مطلب را فقط به یک نفر که از اخص اقرباء ایشان بوده و از بهترین شاگردان ایشان به حساب میآمده (است)، یعنی (به) فرزند ارشدشان گفتند و به هیچ کس دیگری نگفتند. مطلب را جار نزدند. به یک نفر یک بار یا دو بار گفته شده (است).\\
پس این که به دیگران گفته (است)، معنایش این نیست که حالا برداشتند روزانه، هفتگی، ماهیانه به این بگو به آن بگو. در تهران بگو، در قم بگو، در اصفهان بگو، چون ایشان در همه این شهرها ارادتمندانی داشتند.\\
هیچکس از شاگردان ایشان جز فرزند ارشدشان، آن هم در یک جریانی که جریان را خواهیم گفت، این مطلب را از ایشان نشنیده (است).
پس بحث جار زدن نبوده، بحث به یک نفر در یک واقعه خاص، گفتن است.\\
ثالثاً باز کردن مطالب حقه بلند عرفانی برای کسانی که کشش دارند، سیره اهلبیت (علیهمالسلام) است. روایت ما الحَقیقة از کمیل، روایت مشهوری است.\\
امیرالمومنین (علیهالسلام) فرمودند: «تو با حقیقت چه کار داری؟، تو را چه به حقیقت».\\
(کمیل) چه گفت؟\\
عرضه داشت
\large{أَوَ لَسْتُ صاحِبَ سِرّک،}
\normalsize
من صاحب سِر تو نیستم؟\\
که بعد حضرت آن روایت بلند را که یک جلد کتاب شرح لازم دارد به کمیل فرمودند.\\
جابر این یزید جعفی هفتادهزار حدیث یا پنجاههزار حدیث، دو نقل است، از امام باقر (علیهالسلام) شنیده (است) و اینها را امام باقر (علیهالسلام) فقط به جابر گفته است اما به جابر گفته (است)، به هیچ کس غیر جابر هم نگفته (است). حالا اگر یک مطلبی است، مرحوم علامه طهرانی یک نفر را صاحب کشش میبینند و به او مطلبی را یک بار یا دو بار میگویند، این تبعیت از سیره اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) است.\\
به دیگر سخن، همه نفوس، خوراک لازم دارند، اگر کسی است که کشش معارفی را دارد به او گفته میشود و اگر هم ندارد گفته نمیشود و لذا معارفی سلمان میدانست که اگر ابوذر میدانست میگفت
\large{رَحِم الله مَنْ قاتِلَ سَلْمان یا کَفَرَ سَلْمان.}
\normalsize
ولی به سلمان گفتند، سلمان میداند گرچه ابوذر ندانست.\\
اشکال پنجم، گفتند آقا بر فرض به دیگری گفته (است)، یعنی به فرزند ارشدشان گفتهاند، چرا ایشان نشر و پخش کردند، مطلب، مطلب خصوصی بوده (است). به یک نفر یک بار یا دو بار (گفتند)، چرا این در کتاب عمومی نگاشته شده (است).\\
پاسخ این است که اولاً بر فرض این اشکال پنجم وارد باشد، این اشکال، به علامه طهرانی نیست، نباید این اشکال را به علامه طهرانی وارد کرد. این اشکال به کسی است که شنیده (است) نه اشکال به علامه طهرانی.\\
ثانیاً ناقل زنده است، آقای حاج سید محمد صادق، حضرت آیت الله زنده است. تا آن جا که من مطلعم یک نفر از ناقدان و منتقدان تا کنون از خود ایشان سوال نکردند، حَیٌ یُرْزَق. بروند سوال کنند، بگویند چرا آقا شما این مطلب را نقل کردی، تا ایشان ادله و توجیهات خودشان را بیان کنند.\\
روایت میگوید چه؟\\
میگوید اگر مومن کاری کرد که به ظاهر ناهنجار بود تا هفتاد بار باید توجیه کنی، از خود او باید بپرسی، سخن خود او را باید بشنوی.\\
ثالثاً ظن حقیر این است که به خاطر گسترش عرفان در ایران و منطقه بلکه جهان به برکت انقلاب خمینی کبیر و بعد هم خلف بر حقشان مقام معظم رهبری، احساس بر این شده (است) که برخی از اسرار و مطالبی که گویا در برههای مگو بوده (است)، قابلیت پیدا کرده (است) که بگو بشود.\\
شما در این برنامهای که سیما پخش کرد، دیدید، زندگی پس از زندگی، مطالبی گفته شد که مطالب مگو بود. من اخیراً شیراز بودم، عزیزی کتابی به من داد به نام شنود، کتاب را خواندم مال یکی از بچههای اطلاعات، عملیات است که مننژیت گرفته (است)، در کما رفته، ده روز در کما بوده (است). آن جا مطلبی نوشته (است)، نوشته من شنیده بودم مرحوم آیت الله بهجت فرموده بودند: «من برخی از افراد را که نگاه میکنم، با یک نگاه از ازل تا ابد اینها را میفهمم». ایشان نوشته (است) من در آن ده روز مکرر این حال برایم پیش آمد.
وقتی به آن عالم برزخ صعود میکردم، افرادی را میدیدم و ازل تا ابدشان را میدیدم. خب، قال کنید، سر و صدا کنید، بگویید یعنی چه، از ازل تا ابد دیدن مال ائمه (علیهمالسلام) است. نه، جامعه در این حد رسیده (است) که برخی از مکاشفات، مشاهدات بزرگان را بتواند هضم کند، فهم کند، کژتابی فهم هم برایش پیدا نشود.
رابعاً، همین کتاب با همین مطالب مورد تایید مقام معظم رهبری قرار گرفته (است).\\
ایشان نه یک بار، بیش از یک بار از این کتاب و مطالب او تعریف کردند و فرمودند مثل کتاب روح مجرد که وقتی به دست گرفتم تا تمام نکردم، کتاب دیگری مطالعه نکردم، نور مجرد هم چنین بود. مطلبی اگر آن قدر مستنکر است که در هر کتابی باشد آن کتاب باید مورد طرد قرار بگیرد، معنا ندارد مورد تایید مقام معظم رهبری قرار بگیرد بدون این که بخواهند استثنایی بکنند، بدون این که بخواهند صفحهای را، جایی را مورد استثنا قرار دهند.\\
اشکال ششم، گفتند آقا بر فرض این مطلب پخش شده (است)، گروهی چرا در صدد تئوریزهکردن این مطلب باطل هستند؟\\
پاسخ مشخص است. اولاً گفتیم کسانی که در صدد تئوریزهکردن این مطلب هستند، این مطلب را باطل نمیدانند. ثانیاً، اتفاقاً چون مطلب را حق میدانند در صدد تبیین تئوری این مطلب هستند که جلوی کژفهمیها، اگر کژفهمی باشد و عناد نباشد و تعمد تخریب نباشد، گرفته بشود.\\
در حقیقت آن چه که گفته شد مقدمهای بر این مطلب اصلی بود یعنی کسانی که این مطلب مرحوم علامه طهرانی را حق میدانند و او را احیاناً تئوریزه میکنند، چه دلیلی بر اثبات دارند.\\
در پاسخ این سوال، یک مقدمه عرض کنیم و بعد پاسخها را به نظاره بنشینیم. مقدمه این است که این دو مطلبی که گفته شد و من متن مطلب را از کتاب نور مجرد نوشتم، یکی زیرمجموعه دیگری است.\\
عبارت این بود، تسلط من بر نفوس مثل تسلط امیرالمومنین (علیهالسلام) است و از خیر و شر نفوس مطلع و آگاهم.\\
این مطلب زیر مجموعه این مطلب است، من در خودم صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را میبینم. یکی از صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) تسلط بر نفوس، اطلاع از خیر و شر و سعادت و شقاوت افراد بود.\\
مرحوم علامه فرمودند: «من در خودم صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را میبینم». حالا زیرمجموعهاش یکیاش این میشود که تسلط من بر نفوس مثل تسلط امیرالمومنین (علیهالسلام) است و من از خیر و شر نفوس مطلع و آگاهم.\\
خب، پس مطلب اول زیرمجموعه مطلب دوم شد. این مطلب دوم دو بار برای فرزند ارشد گفته شده (است) و این دو بار نقل، فرق داشته (است).\\
یک بار مرحوم علامه فرمودند: «من در خودم صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را میبینم».\\
یک بار فرمودند: «من در خودم صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را به نحو اضعف میبینم».\\
قاعده اطلاق و تقیید، قاعده اجمال و تبیین اقتضا میکند ما نقل اول را به نقل دوم برگردانیم. نتیجه این میشود که من این جا نوشتم.\\
نتیجه این میشود مرحوم علامه طهرانی این جوری گفتند، فرمودند چه؟\\ من در خودم صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را به نحو اضعف میبینم که یکی از این صفات، تسلط بر نفوس و اطلاع از خیر و شر نفوس است که من در خودم صفت تسلط بر نفوس و اطلاع از خیر و شر نفوس را به نحو اضعف میبینم، این محصول شد، ما با این محصول کار داریم.\\
علامه طهرانی میگوید آقا من وجداناً صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را به نحو اضعف میبینم. حضرت در اوج، من پایین (هستم).\\
یکی از صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) این بود، حضرت از خیر و شر نفوس آگاه بود، تسلط علی (علیهالسلام) بر نفوس داشت، نفوس را میفهمید، خیر و شر را میدانست، من هم به نحو اضعف این صفت را در خود میبینم، ما با این ادعا کار داریم. میخواهیم ببینیم این ادعا حق یا باطل است. \\
به گمان ما ادعا، ادعای حقی است، اختصاص به امیرالمومنین (علیهالسلام) هم ندارد. ما شواهد حقانیت این ادعا را به دو بخش عقلی و نقلی تقسیم کردیم که خدمت سروران خودم عرض میکنم اما ادله عقلی:\\
\begin{enumerate}
\item
ما در فلسفه گفتیم ما قائلیم به اشتراک معنوی وجود، با هفت دلیل اشتراک معنوی را اثبات کردیم و میدانیم کمالات وجود عین وجود است. پس کمالات وجود هم مشترک معنوی است. معنی مشترک معنوی یعنی چه؟\\
در کنار تشکیک، هم به اشتراک معنوی قائل شدیم هم به تشکیک وجود، معنی این دو آموزه فلسفی که هر دو مبرهن است، این است که صفات کمالی وجود را خدا دارد، من هم دارم، او به نحو اشد دارد من به نحو اضعف (دارم). چیز عجیب و غریبی نیست.\\
خدا عالم است، به همان معنا که خدا عالم است، من عالمم. خدا قادر است، به همان معنا که خدا قادر است، من قادرم. خدا حی است، به همان معنا که خدا حی است، من حی (هستم). چون اشتراک معنوی وجود است، معنا یکی است. بله، تشکیک، او در اوج است. علم واجب، واجب است. قدرت واجب، واجب است. حیات واجب، واجب است. من در ضعفم، علم من در حد خودم است.\\
خب سوال، اگر اشتراک با صفات الهی ممکن است، به نحو اشد و اضعف، اشتراک با صفات و کمالات انبیاء و اوصیاء به نحو اشد و اضعف ممکن نیست؟\\
\item
جواب دوم، ما در فلسفه خواندیم ادل دلیل بر وجود شیء، وقوع شیء است.\\
گفتم فخررازی کنار حوض نشست، بیست تا دلیل اقامه کرد این حوض آب ندارد. دیگر شاگردان داشتند باور میکردند. دستش را زیر آب زد، بالا آورد، گفت همه بیست تا دلیل من توهم بود، نخیر حوض آب دارد.
ادل دلیل بر وقوع شیء، وجود شیء است. از صدها عالم شیعی ما اِخبار از غیب، اِخبار از آینده شخص، اِخبار از سعادت یا شقاوت شخص، حکایت داریم. مگر فقط علامه طهرانی است، مگر فقط یک مورد یا دو مورد است و ادل دلیل بر وجود شیء، وقوع شیء است. تذکرةهای علمای قدیم را نگاه کنید، کراماتشان را ببینید، اِخبارات غیبیشان را ببینید. به برکت تقوا، به برکت سلوک، به برکت عرفان انجام شده (است).\\
مرحوم قاضی نشسته (است)، مرحوم امام وارد میشود، خمینی کبیر، داخل میآید، بحث تعطیل میشود. ایشان به شاگردش میگویند آن کتاب را بیاور، کتاب را میآورد. شروع میکنند کتاب را ورق زدن، بخشی از کتاب را میخوانند که مربوط به یک بزرگی است که در مقابل شاهی قیام میکند. اول یاورانی پیدا نمیکند، بعد، پیدا میکند، بعد بر آن شاه غلبه میکند. یعنی تمام جریان انقلاب و آینده ایشان را دارد تبیین میکند. از مرحوم کشمیری برای (امام) تعریف کردند، یعنی از شخصیت آقای کشمیری برای مرحوم امام تعریف کردند. ایشان فرمودند: «من دو تا سوال دارم اگر ایشان جواب داد، من به او اعتقاد پیدا میکنم».\\
یکی از سوالات این بود که من کجا دفن میشوم؟\\
نجف دفن میشوم، آن موقع نجف بودند.\\
فرمودند: «نخیر شما نجف دفن نمیشوید».\\
یک خوابی هم داشتند، درست تعبیر کرده بودند. قبل از فوت مرحوم احمد ایشان گفته بودند پنجاه سال که عمری نیست، پنجاه سال، احمد هم سر پنجاه سالگی فوت کرد.\\
مگر اطلاع غیبی از کسی یا حالات او یا آینده او یا سعادت و شقاوتمندی او، این مگر ویژه این سخن مرحوم علامه طهرانی است. صدها مورد در تاریخ شیعی نظیر دارد، همه آنها معنایش یک کلمه است، یک انسان خودساخته مهذبی، صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را، صفات غیراختصاصی، بحث در امامت نیست، بحث در سیدالاوصیاء بودن نیست. صفات غیراختصاصی را، حضرت به نحو اعلیٰ دارد، اینها به نحو اضعف (دارند).\\
\item
ثالثاً، دهها نفر امروز بر روی کره خاکی تنفس میکنند که این صفت را در علامه طهرانی دیدند و تجربه کردند، مِنْهُم خود حقیر، نه یک مورد، چند مورد. مِنْهُم مقام معظم رهبری، ایشان فرمودند: «در جلسهای که من و علامه طهرانی بودیم و ثالثی نبود، جلسه دونفره بود. ایشان مطالبی (را) از من اشاره کردند و گفتند که هیچکس جز من و خدای من نمیدانست، کَأَنَّ نفس من را میدید».\\
پس این مطلبی که از علامه طهرانی حکایت شدهاست، الان هستند روی کرهخاکی کسانی که شهادت میدهند، میگویند بله چنین بود، نفس ما را میدید، بر نفس ما احاطه داشت، اطلاع داشت، میدانست ما چه میکنیم، چه نمیکنیم و این چیز پوشیدهای نیست، اختصاص به علامه طهرانی هم ندارد.\\
عرض کردم، حضرت آقای صدیقی، حجتالاسلاموالمسلمین (صدیقی) فرمودند: «من با ماشین در مسافرت بودم، در ماشین با خانواده دعوایی شد، سروصدایی شد. به مقصد رسیدیم، خدمت آیت الله بهجت رفتیم، ایشان با تندی فرمودند که انسان در سفر با عیالاتش دعوا نمیکند و مطلب را چنان گفتند که کأَنَّ ایشان در ماشین حضور داشتند.\\
میگوییم آی قال کنیم، آی جناب آقای بهجت اطلاع بر نفوس پیدا کرد. اینها کارهای پیشرفته سالکان را خدا نیست.\\
\item
چهارم، دلیل عقلی چهارم، به شهادت تمام کسانی که علامه طهرانی را میشناختند، اساتیدش، همبحثهایش، شاگردانش، فامیل، علامه طهرانی یک انسان صادقالقول بود، تصور گناه، گناه به معنی دروغ نمیکرد، ایشان اهل دروغ نبود.\\
ایشان ادعایی کردند، ادعا این است:\\
من به نحو اضعف، صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را که یکی از آنها آگاهی بر نفوس و سعادت و شقاوت نفوس است، یعنی خیر و شر نفوس، میفهمم.\\
اگر بگوییم این مطلب باطل است، داریم یکی از این سه ادعا را رقم میزنیم.\\
یا میگوییم علامه طهرانی دروغگو بودهاست، نعوذباللّٰه. اساتیدش، شاگردانش، همبحثیهایش، نامه آیت الله سیستانی به ایشان هست، تعبیرات آیت الله خویی در مورد ایشان هست، همه او را به طهارت و قداست میشناسند، دروغ، نعوذباللّٰه.\\
یا باید بگوییم علامه طهرانی بعد از آن همه درس و بحث و نبوغ و فقه و اصول و تفسیر و فلسفه و رجال و نجف و آیت الله بروجردی، یک انسان متوهمی بودهاست، توهم میزدهاست، نعوذباللّٰه. یک انسان متوهمی را مقام معظم رهبری بارها از ایشان تقاضای ملاقات میکند و وقتی ملاقات صورت میگیرد، مشعوف میشود و راجع به یک انسان متوهم تلفنگرام میزند و در آن تلفنگرام بعد از فوت ایشان، دوازده تا صفات میگوید که یکیاش این است
\large{هنیئاً لَه أَعدَّ الله لأَوْلیائه.}
\normalsize
یکیاش این است که ایشان اهل شهود بود، (اهل) تجربه حسی بود در مکاشفات و مشاهدات، این بیمعنا است.\\
یا باید بگوییم این حال، حال شیطانی بودهاست. در صورتی میشود بگوییم این حال، حال شیطانی است که این حرفی که ایشان زدهاست، دیگران نگفته باشند و ادله مثبتهای نداشتهباشد. داریم ادله عقلی و نقلی مثبته را میخوانیم، وقتی توجیه صحیح عاقلپسند دارد، معنا ندارد بخواهیم نعوذباللّٰه، حال را حال شیطانی بدانیم.\\
\item
پنجم، از شأن نزول این جمله میفهمیم مطلب همین گونه بودهاست که ایشان گفتهاست. من چون کسانی که شأن نزول این داستان هستند، الان زندهاند، جز یک نفر که مهندسی بود و از دنیا رفتهاست، باقی زندهاند، اسم افراد را نمیآورم. تعدادی از کسانی که خودشان را به ایشان منتسب میکردند، سفر مکهای رفتهبودند، سفر، سفر خوبی نبود، گزارشات را من داشتم، چون در آن سفر بعضی از منسوبین ما با آنها بودند، با من نسبت سببی دارند، هیچ سفر خوبی نبود. به ظاهر هم علامه طهرانی هیچ اطلاعی از این که اینها در مدینه چه کردند، در مکه چه کردند، به ظاهر نداشتند، در حدی که در موردی پلیس سعودی دخالت کردهبود.\\
خب، تلاش اینها هم بر این بود که هیچ گزارشی از این سفر خدمت علامه نباشد. آمدند سال بعد برای سفر بروند، ایشان به فرزند ارشدشان فرمودند: «این سفر حجها، این سفر عمرهها روی هوا است، این سفرها، سفرهایی است که داعی نفسانی دارد. نخیر، چکش را بنویسند، بیاورند، کار دیگری بشود».\\
چک را گرفتند، به یک پدری که همزمان میخواسته است دو پسر طلبهاش را به نکاح و ازدواج برساند و صفرالکف بود که من آن آقا را میشناسم، فرزندانش را میشناسم، فرزندان فاضلی دارد، نمیخواهم بیش از این باز کنم. چک را گرفتند و این چک را بردند، شبانگاهان به پدر آن طلاب دادند، کار خیری که اصلاً قابل قیاس با آن حج روی هوا بودن نداشتهاست. اتفاقاً شأن نزول این مسئله که وقتی مرحوم علامه فرمودند که اینها به حج نروند. آقازاده ایشان میپرسد آقا در روایات آمدهاست مانع حج نشوید، شما چه طور به اینها گفتید نروند، وقتی سوال کردند، ایشان فرمودند: «سوال اینها از سر تادب و مصلحتاندیشی بودهاست، میخواستند ادبی به خرج بدهند یا نه واقعاً دنبال خیر و شرشان بودند».\\
گفتند: «نه آقا، واقعاً دنبال خیر و شرشان بودند».\\
این جا (علامه طهرانی) فرمودند: «من از نفوس به نحو اضعف مطلع هستم».\\
این جا (علامه طهرانی) فرمودند: «من خیر و شر افراد را میدانم، نخیر، نروند، این حجها روی هوا است».\\
با این که به ظاهر علامه نمیدانستند، ما میدانستیم، حج روی هوا بودهاست، چون گزارش را داشتیم اما علامه که به ظاهر نمیدانست. خود شأن نزول این عبارت نشان میدهد که تسلط بر نفوس به نحو اضعف وجود داشتهاست.\\
\item
ششم، داریم ادله عقلی را عرض میکنیم. عقل و انصاف حاکم هستند که برای تفسیر سخنی از شخصی باید همه سخنان او در آن موضوع مورد توجه قرار بگیرد. برای کسی که هجده جلد امامشناسی نوشتهاست، ده جلد فضائل امیرالمومنین (علیهالسلام) نوشتهاست، مادرش گوشش را سوراخ کردهاست، حلقه حیدری در او انداختهاست، به عنوان این که او غلام حیدر (علیهالسلام) است و ما میدیدیم وقتی نام امیرالمومنین (علیهالسلام) میآمد، چنان تخضع و تخشعی ایشان را فرامیگرفت و نه امیرالمومنین (علیهالسلام)، در مقابل این جمله که پسر ایشان پرسیدهاست، آقا میشود محيالدین را با حضرت رقیه (سلام الله علیها) قیاس کرد؟\\
فرمودند: «اصلاً، آن خاندان دیگرند، محيالدین تلاش کند، خودش را بتواند به این خاندان نزدیک کند، آنها شخص دیگر و کس دیگری هستند».\\
این تادب، اگر همه سخنان و رفتار عملی و کارکرد زندگی او را ببینیم، میفهمیم سخن این است که بر اثر متابعت اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)، خدای متعال (به او) نوری دادهاست که با این نور تسلطی بر نفوس به نحو اضعف هست و خیر و شر افراد را میتوانند ببینند.\\
\item
هفتم، بعضی از افراد با قوت حدس میتوانند خیر و شر افراد را ببینند.\\
مکاشفه برتر است یا قوت حدس؟\\
مثال بزنم، در اولین برخوردهایی که مرحوم آیت الله مصباح یزدی با رئیسجمهور پیشین، جناب آقای احمدینژاد داشتند، ایشان تا این دو را با هم دیدهبودند، فرمودهبودند: «این، او را زمین میزند».
این یعنی مشایی، او یعنی احمدینژاد، این طور نشد؟\\
بگوییم آی آقا، ایشان دارد پیشگویی میکند، آقا ایشان کَأَنَّ از سعادت و شقاوت افراد آگاه است، نه، قوه حدس میتواند این گونه ببیند.\\
مقام معظم رهبری چه قدر تا حالا پیشبینی داشتند. سید حسن نصرالله چه قدر تا حالا پیشبینی داشتند و چه قدر اینها به واقع (تبدیل شدهاست).\\
بگوییم آی ایشان علم غیب ادعا کرد که گفت: «25 سال آینده اسرائیل نیست». نه، اگر قوت حدس این کار را میکند، حالا کشف و شهود و چشم باطن نمیتواند این کار را بکند؟\\
\item
هشتم، پایانبخش این بخش ما باشد. انسان کامل در عرف عرفان ازل، مقاماتی بسیار عالی دارد که این گونه امور جزو مقامات بسیار عالی او نیست. انسان کامل به مقای فناء فی الله میرسد، به مقام بقاءباللّٰه میرسد. میگوییم، به مقام قربین میرسد، قرب نوافل و قرب فرائض، این که حالا یک اطلاعی از نفسی داشتهباشد، از عملکردی داشتهباشد، سعادت و شقاوت او را بفهمد و این را از باطن بفهمد به برکت تبعیت از اهلبیت (علیهمالسلام) بفهمد، این جزو مقامات عالیه این اشخاص نیست، چه این که جزو مقامات عالیه اهلبیت (علیهمالسلام) هم نیست، آنها مقامشان و مقاماتشان با صفات اختصاصی گره خوردهاست. این صفت از صفات اختصاصی اهلبیت (علیهمالسلام) نیست.
\end{enumerate}
\\
از این بخش گذشتیم، سراغ ادله نقلی برویم. مراد من از ادله نقلی این نیست که من به تکتک اینها بخواهم استناد اثباتی کنم. میخواهم بگویم مجموع این ادله نقلی، دست به دست هم میدهد و این گمان و یقین را برای انسان ایجاد میکند که در این زمینه حرف مرحوم علامه طهرانی، حرف باطلی نیست.\\
\begin{enumerate}
\item
دلیل اول،
\large{ قالَ اللهُ تَعالیٰ: «صِبْغَةَ الله وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً».}\\
\normalsize
انسان میتواند رنگ خدایی بگیرد، رنگ انبیایی نمیتواند بگیرد؟\\
میشود الهی بشود، نبوی نمیشود؟، علوی نمیشود؟\\
این خداییشدن آن قدر منع ایجاد نمیکند که خدایی که عالمالغیب است، من هم در حدی عالمالغیب باشم، مشکلی ایجاد میکند؟\\
\item
ثانیاً، پیغمبر فرمود:
\large{«إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ اِسْماً مِائَةً إِلاَّ وَاحِداً، مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ اَلْجَنَّةَ».}\\
\normalsize
خدا 99 اسم دارد، هر کس این اسمها را احصاء کند، وارد بهشت میشود. خب، مَنْ أَحْصَاهَا یعنی بنشینیم بشماریم؟\\
اول افطار اسماء الهی را میخوانند، ما هم یک دور بخوانیم؟\\
علما گفتند: «نه، مَنْ أَحْصَاهَا یعنی مَنْ تَخَلَّق بِها».\\
یکی از اسماء الهی عالمالغیببودن است، تخلق به او این است که من هم علمغیبی پیدا کنم، توحید صدوق صفحه 194.\\
اگر کسی به صفات الهی متخلق شد، به تعبیر روایت أَحْصَاهَا، حالا خدای متعال منتی بر او بگذارد، این صفات را در وجود او اثربخشی کند، مشکلی دارد؟\\
ما در عرفان نظری در اصطلاحات، اینها را اصطلاح میدانیم، عبدالغفّار، عبد الستّار، عبدالرَّزاق، سالک وقتی عبدالمُمیت میشود، میمیراند. وقتی عبدالمحیي میشود، احیاء میکند.\\
آقای قاضی به آن مار میگوید که مُتْ، میمیرد. آقای شیخ حسنعلی نخودکی جوان مردم را که دو ساعت است مردهاست، در آب غرق شدهاست، زنده میکند. تا برسد بشود عبدالله، عبدالله که شد، هر کاری از او برمیآید. حالا این میخواهد یک اطلاعی داشتهباشد، طرف پشت پرده چه کردهاست، یا سعادمند است یا شقاوتمند است، مشکلی ایجاد میشود؟\\
\item
سوم، روایات فراوانی داریم، لسانش این است که فلانی که از شیعیان خالص میباشد،
\large{مِنا أَهلَأَلْبَیْت،}
\normalsize
راجع به سلمان که همه شنیدیم،
\large{سَلْمانُ مِنّا أَهلَأَلْبَیْت.}\\
\normalsize
یک کتاب مستقل من در این زمینه دارم، تمام موارد لَیْسَ مِنّا، تمام موارد مِنّا، مقدمه مفصلی دارد، هم مفهوماً و هم مصداقاً افراد فراوانی است، فقط سلمان نیست.\\
طرف از بنیامیه است، شیعه خالص است، آمدهاست به حضرت میگوید: «من از بنیامیهام، ناراحتم».\\
حضرت میفرمایند: «تو مِنّا أَهلَأَلْبَیْت هستی».\\
کسی مِنّا أَهلَأَلْبَیْت باشد، پشت دیوار را نبیند؟\\
چه فرقی با کسی که مِنّا أَهلَأَلْبَیْت نیست، کرد؟\\
و به کسانی مِنّا أَهلَأَلْبَیْت گفتند که الان داریم تورق تاریخی میکنیم که همه اهل دل هستند، اهل سلوک هستند، اهل معنا هستند.\\
\item
چهارم، روایت قربین که از مظلومترین روایات ما است. شیعه نقل دارد، اهلسنت هم نقل دارد. روایت قربین میگوید من خدایی میشوم،
\large{
لاَ يَزَالُ يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدِي أَلْمؤمِن بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ أَلَّتِي یَمشي بِه یا رِجْلَهُ أَلَّذي،}
\normalsize
حالا من شک دارم.\\
اینها به عنوان نمونه است یعنی خدا در وجود او حاکم میشود. میشود من به جایی برسم، خدا در وجود من حاکم بشود، خیر و شر افراد را نفهمم، عملکرد آنها را ندانم، دیوار برای من حائل باشد؟\\
میگوید این در تعبیر دیگر این است
\large{و بِى يُبْصِرُ فَبِى يَسْمَعُ،}
\normalsize
من هم در وجود او دارم میشنوم، من هم در وجود او دارم میبینم.
مشکلی به علامه طهرانی پس از سیسال سلوک با آن اساتیدی مثل آقای سید جمال گلپایگانی، علامه طباطبایی، مرحوم آقای شیخ محمدجواد انصاری به این جا برسد.\\
\item
خب، پنجم، آیه قرآن داریم،
\large{إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ،}\\
\normalsize
در این مطلب نشانههایی برای متوسمین است. متوسمین در روایات ما اینگونه تفسیر شدهاست:\\
کسانی که به نور الهی میبینند، اوج، اهلبیت (علیهمالسلام) است اما اختصاص به آنها ندارد.\\
پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
\large{« اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّه».}
\normalsize
بپرهیزید از فراست مومن، او با نور خدایی میبیند.\\
\large{اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ،}
\normalsize
محاسن، جلد یک، صفحه 131.\\
فراوان به این مضمون (داریم)، حالا یک کسی مثل علامه طهرانی بِنُورِ اَللَّه دارد میبیند که دارد این کسی که خودش را به ایشان منتسب میکند، مدینه دارد در هتل چه میکند، مکه دارد در هتل چه میکند. دفعه بعد میخواهد برود، میگوید: «این حجها روی هوا است، نخیر، پولش را بدهند صرف کار خیر دیگری بکنید».\\
عجبی دارد؟\\
\large{اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ.}\\
\normalsize
عزیزی الان در تهران است، با ما رفاقت دارد، گفت قاچاق نجف رفتم، با سختی رسیدم خدمت آن موقع میگفتند حاجآقا روحالله، با سختی (رسیدم).\\
گفت: «وارد شدم، تا وارد شدم، هیبت ایشان من را گرفت. یک گوشه نشستم، سکوت، ایشان هم سکوت، دیدم خب سکوت است. نیمساعت بعد بلند شدم، خواستم بروم، ایشان با دست اشاره کرد بیا. آمدم، دست من را گرفت. گفت که عزیز دلم، تو نماز نمیخوانی، نماز بخوان. فلان کار را میکنی، نکن. نماز نمیخوانی، بخوان».\\
بگوییم وا اسلاماه دیگر، نه، هیمنه بر نفس است، اطلاع از نفس است، اطلاع از غیب است.\\
\item
ششم، داریم تقریب میکنیم.\\
امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
\large{«مَنْ خَتَمَ الْقُرآنَ، فَکأَنما أُدْرِجَتِ النبُوةُ بَینَ جَنْبَیهِ وَ لکنهُ لا یوحی إِلَیهِ».}\\
\normalsize
کسی قرآن را ختم کند، کَأَنَّ در درون خود نبوت را دارد، فقط به او وحی نمیشود. یک کسی مثل علامه طهرانی است که چهار جلد ملکوت قرآن مینویسد، تقریباً اکثر آیات قرآن را حفظ است، با قرآن دارد زندگی میکند. آنقدر در نامههایش استشهاد قرآنی دارد که علامه میلانی فرمودهبودند: «ایشان حافظ قرآن است؟». عمر را در راه قرآن و عترت قدم زدهاست، حالا اگر بشود
\large{کأَنما أُدْرِجَتِ النبُوةُ بَینَ جَنْبَیهِ وَ لکنهُ لا یوحی إِلَیهِ}
\normalsize
و این
\large{أُدْرِجَتِ النبُوةُ}
\normalsize
باعث بشود بخواهد حالا سعادت و شقاوت کسی را ببیند، از غیب کسی خبر بدهد، به جایی برمیخورد؟\\
\item
هفتم، حدیث مشهور قدسی،
\large{عَبْدِي أَطِعْنِي حَتّيٰ أَجْعَلْكَ مِثْلِي، أَنَا حَيٌّ لاَ أَمُوتُ أَجْعَلُكَ حَيّاً لاَ تَمُوتُ، أَنَا غَنِيٌّ لاَ أَفْتَقِرُ أَجْعَلُكَ غَنِيّاً لاَ تَفْتَقِرُ، أَنَا مَهْمَا أَشَاءُ يَكُونُ أَجْعَلُكَ مَهْمَا تَشَاءُ تَکونُ.}\\
\normalsize
الجواهر السنية في الأحاديث القدسية، صفحه 709.\\
\large{عَبْدِي أَطِعْنِي أَجْعَلْكَ مِثْلِي،}
\normalsize
من هر چه میگویم، میشود، تو هر چه بگویی میشود. یعنی این جا برای مومن بهشت میشود چون در بهشت این چنین است.\\
\large{لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ،}
\normalsize
انسان با اراده کار میکند. اولیاء خدا این جا با اراده کار میکنند، میخواهد بفهمد، میفهمد. بر دیگران غیب است، برای او غیب نیست. یک شخصیتی مثل آقا سید محمدحسین، حالا بعد سیسال ریاضت و زحمت و سلوک، حالا به این جا برسد که تسلطی بر نفس و نفوسی داشتهباشد، خیر و شر آنها را بداند، مثل امیرالمومنین (علیهالسلام) به نحوٍ اضعف (باشد)، مثل سیدالشهداء (علیهالسلام) به نحوٍ اضعف (باشد)، مثل امام سجاد (علیهالسلام) به نحوٍ اضعف (باشد)، به کجا برمیخورد؟\\
\item
هشتم، پیغمبر فرمود، دو تا روایت است، بعضیاش را شیعه، بعضیاش را سنی نقل دارند:
\large{«لولا أنَّ الشَّياطينَ يَحُومونَ على قُلوبِ بَني آدمَ لَنَظَروا إلى مَلَكوتِ السَّماوات».}
\normalsize
اگر شیاطین دور دل بنیآدم نچرخند، ملکوت را میبینند.\\
یک روایت (که عرض شد)، روایت دیگر، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
\large{«لَوْ لا تَكْثیرٌ فی كَلامِكُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِكُمْ لَرَاَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ».}
\normalsize
اگر پرحرف نبودید، اگر جمعیت خاطر داشتید، پراکندهخاطر نبودید، هر چه من میدیدم، میدیدید، هر چه من میشنیدم، میشنیدید. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) غیب میبیند، فرمود که تو هم این دو کار را بکن، میبینی. کاری کن، وارداتت، صادراتت، فرودگاه قلبت، فقط خدا و امور خدایی بنشیند، تو هم میفهمی و تو هم میبینی.\\
روایت اول را محجة ألبیضاء، جلد دو، صفحه 125 نقل دارد، فیض (نویسنده). \\
روایت دوم را مرحوم نراقی در جامعالسعادات دارد.
\item
نهم، داریم ادله نقلی را میخواهیم تقریب به ذهن کنیم. امام صادق فرمود: «پیغمبر (صلی الله علیه و اله) به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود:
\large{«یا فاطمة إِنَّ اَللَّهَ لَيَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَىٰ لِرِضَاكِ».}
\normalsize
فاطمهجان، خدا به خاطر غضب تو غضب میکند، به خاطر رضایت تو راضی میشود. مقام بلندی است، خدا با غضب کسی غضب کند، با رضایت کسی چه بشود؟\\
راضی بشود.\\
راوی میگوید:
\large{«فَجَاءَ صَنْدَلٌ».}\\
\normalsize
یکی از اشخاص به نام صندل، پیش امام صادق (علیهالسلام) آمد.\\
\large{فَقالَ لِجَعفر إِبن مُحَمَّد: «یا أَباعبدالله، آقا، إِنَّ هَؤُلَاءِ الشَّبَابَ يَجِيئُونَّا عَنْكَ بِأَحَادِيثَ مُنْكَرَةٍ».}\\
\normalsize
جوانان شیعه میآیند حرفهای عجیب و غریب میزنند.\\
\large{فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ (علیهالسلام): «وَ مَا ذَاكَ يَا صَنْدَلُ».}\\
\normalsize
یا صَندَل حرف عجیب و غریب چه بودهاست؟\\
\large{قَالَ: «جَاءَنَا عَنْكَ أَنَّكَ حَدَّثْتَهُمْ أَنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا».}\\
\normalsize
پیش ما آمدند، از طرف تو نقل میکننند که
\large{أَنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا.}\\
\normalsize
این برای فاطمه (سلام الله علیها) هم نتوانستهاست این را هضم کند، آنقدر آقای صندل عقب بودهاست.\\
امام صادق (علیهالسلام) چه فرمود؟\\
\large{فَقَالَ جَعْفَرٌ (علیهالسلام): «يَا صَنْدَلُ أَلَسْتُمْ رَوَيْتُمْ فِيمَا تَرْوُونَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَىٰ لَيَغْضَبُ لِغَضَبِ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ وَ يَرْضَىٰ لِرِضَاهُ».}\\
\normalsize
شما روایت ندارید که خدا با غضب عبد مومنش غضب میکند وَ يَرْضَىٰ لِرِضَاهُ.\\
روایت دارید دیگر، از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نقل میکنید، به شما رسیدهاست.\\
\large{فَقَالَ:«بَلَىٰ».}\\
\normalsize
(صندل گفت) چرا این روایت را داریم که خدا به خاطر غضب مومن غضب میکند، به خاطر رضایت مومن، رضایت به خرج میدهد.\\
\large{قَالَ: «فَمَا تُنْكِرُونَ أَنْ تَكُونَ فَاطِمَةُ علیهاالسلام مُؤْمِنَةً».}\\
\normalsize
میخواهی انکار کنی فاطمه (سلام الله علیها) مومنه بودهاست، یعنی چه؟\\
یعنی من مثل فاطمه (سلام الله علیها) شدم اگر مومن باشم، تو مثل فاطمه (سلام الله علیها) شدی اگر مومن باشی، آن خانم مثل فاطمه (سلام الله علیها) شد اگر مومنه باشد، روایت این است.\\
روایت میگوید: «خدا فقط برای غضب فاطمه (سلام الله علیها) غضب نمیکند، فقط برای رضایت فاطمه (سلام الله علیها) راضی نیست». رهبر معظم انقلاب بر کسی غضب کند، غضب میکند. مومن از کسی غضب کند، غضب میکند.\\
بگوییم وااسلاماه، امام صادق (علیهالسلام) چه فرمود، آمد دیگران را با فاطمه (سلام الله علیها) شریک کرد. بابا، ما تا حالا میگفتیم
\large{إِنَّ الله يَغْضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَة،}\\
\normalsize
فرمود نه، مومن هم این است.\\
بگو فاطمه بنحوٍ أَشدٍ وَ أَعلیٰ، مومن به نحو اضعف، خلاص، صفحه 384، امالی صدوق، صفحه 437، امالی شیخ طوسی.\\
\item
دهم، کلینی در کافی از امام رضا (علیهالسلام) نقل کردهاست، حدیث مشهوری است، فرمود:
\large{«لاَ يَكُونُ اَلْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ فِيهِ ثَلاَثُ خِصَالٍ».}\\
\normalsize
مومن، مومن نخواهد بود مگر اینکه در او سه خصلت باشد.\\
\large{سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ.}
\normalsize
سنت از ولی چیست؟\\
\large{وَ أَمَّا اَلسُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ،}
\normalsize
این است که
\large{فَالصَّبْرُ فِي اَلْبَأْسَاءِ وَ اَلضَّرَّاءِ.}\\
\normalsize
باید در خوشیها و سختیها صبور باشد.\\
کافی، جلد 3، صفحه 613.\\
این چه ربطی به بحث ما دارد؟\\
گفت که باید از امامش یاد بگیرد، چه باشد؟\\
صبور باشد. یعنی امامش صفت کمال دارد به نام صبر، آن هم باید صفت کمال داشتهباشد به نام صبر.\\
تا این جا که گفتیم، شما الان این جوری میگویید در امام بنحوٍ أَشدٍ وَ أَعلیٰ، در این مومن به نحو اضعف (وجود دارد).\\
امام صادق (علیهالسلام) میگوید: «نه، این جا این طوری نیست».\\
باز روایت برای کافی است، کافی از أَصحالکتب ما است.\\
امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
\large{«إِنَّا صُبَّرٌ وَ شِيعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا».}
\normalsize
ما صبور هستیم، شیعه از ما صبورتر است. وااسلاماه، امام صادق (علیهالسلام) من را در کمالی به نام صبر، برد بالادست خودش نشاند.
حضرت تعلیل میکند، داد نزن، فرمود چرا.\\
\large{قُلْتُ:«جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ صَارَ شِيعَتُكُمْ أَصْبَرَ مِنْكُمْ قَالَ لِأَنَّا نَصْبِرُ عَلَى مَا نَعْلَمُ وَ شِيعَتُنَا يَصْبِرُونَ عَلَى مَا لاَ يَعْلَمُونَ».\\
(امام صادق) قَالَ: «لِأَنَّا نَصْبِرُ عَلَى مَا نَعْلَمُ وَ شِيعَتُنَا يَصْبِرُونَ عَلَى مَا لاَ يَعْلَمُون ».
}\\
\normalsize
ما صبرمان بر چیزهایی است که میدانیم، شیعه صبوری میکند احیاناً بر چیزی که نمیداند.\\
کافی، دارالحدیث، جلد 3، صفحه 242.\\
مرحوم مجلسی در مرآةالعقول، صفحه 144 از جلد هشت سه تا توجیح برای این روایت دارد و این سه تا توجیح، توضیح وجه اصبریت است، نمیخواهد وجه اصبریت را نادیده بگیرد. میگوید روایت درست (است)، مفهوم (است)، شیعه از اهلبیت (علیهمالسلام) صبورتر است. ناراحت نشو که بگو عجیب است که من در کمالی به نام صبر از اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) صبورتر هستم، متن روایت است. حالا ما گفتیم در یک کمالی، علامه طهرانی نسبت به امیرالمومنین (علیهالسلام) بوجهٍ أَضْعَف آن کمال را دارا است، ادعایی نکردیم.\\
\item
یازدهم، یکی از دعاهای جامعی که اهلبیت (علیهمالسلام) به ما یاد دادند، چیست؟\\
دستمان را بلند میکنیم، میگوییم:
\large{«اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِی فِی کلِّ خَیرٍ أَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) وَ آلَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله)».}\\
\normalsize
دیگر دعا چیست؟\\
که اینها در نماز عید فطر، در قنوت خوانده میشود، میگوییم:
\large{«اللّهُمَّ إنی أَسْئَلَکَ خَیرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ».\\
خَیرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ،
}
\normalsize
حالا، یکی از خیرهایی که خدا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و آل پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را در او وارد کردهاست و از اختصاصات نبوت یا امامت نیست، اطلاع از غیب است.\\
(در) امیرالمومنین (علیهالسلام) بنحوٍ أَعلیٰ، در آقای قاضی، در ملا حسینقلی همدانی، در مرحوم علامه طهرانی بنحوٍ أَضعف (وجود دارد). دعا دارد مستجاب میشود، نمیخواهی دعایت مستجاب شود؟\\
فِی کلِّ خَیرٍ، در هر خیری آنها را داخل کردی، یکی از خیرها اطلاع بر غیب است و این را خدای متعال به افرادی دادهاست و میدهد.
تعبیر قرآن چه بود؟\\
\large{أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.}\\
\normalsize
\item
آخرین مورد، قاعدهای داریم، قاعده قرآنی، به آن قاعده الحاق میگوییم. آیه این است،
\large{وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ، كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ،}
\normalsize
سوره طور، آیه 21. این را قاعده الحاق میگوییم، بحث هم دارد، در علم کلام بحث دارد، در علوم دیگر هم بحث دارد. صریح آیه این است، من اگر فرزند کسی هستم، پدر، پدربزرگ، جد، برو بالا، اگر ایمانی داشتهباشم
\large{أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ،}
\normalsize
ثوابهای آنها، فضائل آنها، کمالات آنها برای من نوشته میشود.\\
\large{وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ،}
\normalsize
از آنها چیزی کم نمیشود.\\
سید بزرگواری که در سیادت او شکی نیست، مرحوم علامه طهرانی، سلوک کردهاست، زحمت کشیدهاست، حالا بخشی از کمالاتی که به آنها دادند بنحوٍ أَضعف به او دادهاست. خودم از فرزند ارشد مرحوم علامه طهرانی شنیدم که ایشان فرمودند: «پدر این جمله را دو بار به من فرمودند، یک بار مطلق بود، یک بار فرمودند بنحوٍ أَضعف».\\
و ما گفتیم قاعده اصولی اقتضا میکند، ما حرف را کنار هم بگذاریم.\\
تسلط من بر نفوس مثل تسلط امیرالمومنین (علیهالسلام) است، آمد زیرمجموعه من در خودم صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را ادراک میکنم. این من در خودم صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را ادراک میکنم چه شد؟\\
من در خودم صفات امیرالمومنین (علیهالسلام) را به نحو اضعف ادراک میکنم، همه شما ادراک میکنید. \\
امیرالمومنین (علیهالسلام) متقی نبود؟\\
آیا ما نیمچه تقوایی نداریم؟\\
به نحو اضعف میشود.\\
اسلام نداشت؟، ایمان نداشت؟، ما نداریم؟\\
به نحو اضعف میشود. بلکه در بعضی از جاها میگوید به نحو اعلیٰ.\\
\large{إِنَّا صُبَّرٌ وَ شِيعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا.}\\
\normalsize
پس
\large{شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا، یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا}
\normalsize
و اصلاً، گمان میکنیم فقط اطلاع از مغیبات است، مرحوم علامه طهرانی نوشتند، من یکیدو بار در عمرم مسئلهای پیش آمد که حرف حق میزدم و همه دیگران در مقابل من ایستادند و من غربت و مظلومیت امیرالمومنین (علیهالسلام) را آن جا ذق کردم، چشیدم.\\
ملت ایران دارد مظلومیت امیرالمومنین (علیهالسلام) را میچشد. یک انقلاب کردهاست، مردمیترین انقلاب با یک بزرگی که دشمنانش میگویند: «از زمان هخامنشیان تا الان ملایی مثل خمینی نیامدهاست».\\
اخیراً از آن مردک مرتد صوت پخش شد، درست؟\\
گفت که اَلفَضل ما شَهِدت بِهِ اَلاعداء، درست؟\\
خب به جای این که دنیا بیاید بگوید بهبه طاغوت را کنار زدید، استبداد را کنار زدید، رو پای خودتان دارید میایستید، کمک کند، چهل سال است دارند ما را میزنند، 43 سال است، 44 سال است. غربت امیرالمومنین (علیهالسلام) را احساس میکند. بگوییم یا للعجب، نه، نه، نه. بابا آن غربت، میگوییم أَلسَلامُ عَلَیک، شما دارید میروید نجف، از طرف ما زیارت کنید، در زیارت حضرت داریم که یا أَولَ مَظلوم، او اول مظلوم است، ما هم مظلوم بنحوٍ أَضعف هستیم، مشکلی ایجاد نمیکند. این که ما خیال کنیم حالا یک چیزی گفته شدهاست، این نکته، نکته مهمی است، این مطلب یعنی اطلاع بر بخشی از مغیبات، تسلط بر بعضی از نفوس، دانستن بر خی حالات و افعال دیگران، این از مقامات اختصاصی اهلبیت (علیهمالسلام) نیست. عارفی، سالکی در حد علامه طهرانی، آمدهاست وجدانش را واگویه کردهاست، آن هم برای یک نفر، آن هم دو بار، نه در بوق کند، نه در بلندگو کند، نه هر روز بگوید، نه به این بگوید، نه به آن بگوید، بعدها منتشر شدهاست، حرف دیگری است. او مطلب را برای أًخصِ أًخصِ أًخصِ أًقرباء و فرزندان و شاگردانش یکیدو بار گفته (است)، خلاص، یک واقعیتی را گفتهاست، واقعیت عجیبوغریبی هم نیست. دیگران هم نظیرش را داشتند، به زبانهای مختلف گفتند و ما در علمای شیعه کم نداریم.\\
\end{enumerate}
\\
\large{اللّهُمَّ إرحَم ما قَبَرَ مِنّا وَ مَنْ قَبَرَ مِنّا مِن اولیاء و أَلْمؤمِنین بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَلْطاهرین.\\
صَلّوا عَلیٰ مُحَمَّدٍ و آل مُحَمَّدٍ.\\
}
\end{document}