list_icon_blue

نشست واکاوی کتاب معیار اخلاق اسلامی جامع السعادات، قوت‌ها‌ و ضعف‌ها

اخلاق اسلامی
بزرگداشت ملا محمد‌مهدی نراقی
مجمع عالی حکمت اسلامی مشهد
چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۷
نشست واکاوی کتاب معیار اخلاق اسلامی جامع السعادات، قوت‌ها‌ و ضعف‌ها
list_icon_blue خلاصه جلسه
استاد رضایی تهرانی در این نشست علمی بحث اخلاق اسلامی با توجه به کتاب "جامع‌السعادات" را مورد بررسی قرار داده‌اند. این اخلاق بر پایه نظریه ارسطو استوار است که توسط علمای مسلمان پذیرفته شده و با آموزه‌های دینی ترکیب شده است. ارسطو اخلاق را بر پایه سعادت، فضیلت و اعتدال تعریف می‌کند. او معتقد است انسان با رعایت حد وسط در رفتارها به سعادت می‌رسد. مرحوم ملا مهدی نراقی در کتاب "جامع‌السعادات" نظریه ارسطو را با آیات و روایات اسلامی ترکیب کرده و اخلاقی الهی و اسلامی ارائه داده است. این کتاب به دلیل استفاده از آیات و روایات، تکمیل نظریه ارسطو، و ارائه اخلاقی عرفانی و عملی، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. برخی اشکالات نظریه ارسطو در کتاب باقی مانده و همچنین استفاده از روایات ضعیف و عدم استناد کافی به منابع قوی دینی از نقاط ضعف آن است. کتاب معراج‌السعادة تلخیصی از جامع‌السعادات است، اما برخی مطالب در آن وجود ندارد و نیاز به بازنویسی برای مخاطبان امروزی دارد. اخلاق اسلامی می‌تواند در حل مسائل روان‌شناسی مانند وسواس مؤثر باشد، اما روان‌شناسی غربی بر پایه تعاریف متفاوتی از انسان استوار است.
دسته بندی اخلاق اسلامی
مکان مجمع عالی حکمت اسلامی مشهد
زمان چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۷
مناسبت بزرگداشت ملا محمد‌مهدی نراقی
video_icon_blue ویدیو سخنرانی
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \begin{center} {\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم\\ \vspace*{5mm} بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم.»} \end{center} \begin{center} {\large «الحَمْدُلِلّٰهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَليٰ رَسُولِ اللهِ وَ آلِه آلِ اللهِ وَ اللَّعْنُ عَليٰ أَعْدَائِهِمْ أَعْدَاءِ اللهِ إِليٰ یَوْمِ لِقَاءِ اللهِ؛»} \end{center} \begin{center} {\large «قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ {\Large{1}}.»} \end{center} ما در این بحث با واژه ترکیبی اخلاق اسلامی سروکار داریم: «واکاوی کتاب معیار "اخلاق اسلامی" \{جامع‌السعادات؛ قوت‌ها و ضعف‌ها\}.»\\ اینکه آیا ما اخلاق اسلامی داریم یا خیر؟ زیر مجموعه بحث دیگری است که آیا ما علم دینی و علم اسلامی داریم یا نداریم؟ در ارتباط با آن بحث، هر مبنایی اتخاذ کردیم، در این بحث هم همان مبنا را مدنظر قرار می‌دهیم.\\ اگر گفتیم؛ مثلاً فقه اسلامی یعنی فقه مسلمانان، حکمت اسلامی یعنی حکمت مسلمان، در اینجا هم می‌گوییم اخلاق اسلامی یعنی اخلاق مسلمانان. اگر گفتیم: خیر! ما علم اخلاق اسلامی در متن دین داریم، مثل اینکه علم فقه و حقوق اسلامی در متن دین داریم و علم حکمت اسلامی در متن دین داریم، همان حرف را اینجا نیز می‌زنیم. علم با پسوند اسلامی، اعم از فقه اسلامی، حقوق اسلامی، فلسفه اسلامی، اخلاق اسلامی فرق نمی‌کند.\\ پنج معنا برای آن شده است که از این معانی پنج‌گانه، سه معنا قابل‌دفاع است. البته ازآنجاکه این یک بحثی است که مستقیماً به مبحث ما مربوط نیست و خود احتیاج به بررسی مفصل و مجزایی دارد، بیش از این، به این بحث نمی‌پردازیم.\\ رأی ما در موارد مشابه این است که اگر مقصود از پسوند اسلامی این باشد که ما علمی را با شاخصه‌هایی که امروز از علم مصطلح می‌دانیم، در متن دین داریم، این قابل‌پذیرش و قابل‌قبول نیست. اما اگر مقصود این باشد که ما آموزه‌ها و گزاره‌هایی در متن دین داریم که آنها می‌توانند با فهم متخصصان اسلامی، دست‌مایه تکوین یک علم بشوند، این را معتقد هستیم، چه در بحث فلسفه اسلامی، چه در بحث اخلاق اسلامی، چه در بحث فقه و حقوق اسلامی و نظایر آن.\\ نهایت اینکه چه علمی، چه درصدی از آموزه‌ها را در متن دین دارد؟ به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی، فقه و حقوق و اخلاق از مجموعه علومی هستند که بیشترین درصد آموزه‌های دینی را برای تکوین یک علم اسلامی به آن معنایی که الان در بالا ذکر نمودم، به خود اختصاص دادند.\\ مطلب دوم اینکه گفتیم: واکاوی کتاب معیار اخلاق اسلامی. آیا این ادعا قابل‌دفاع است یا خیر؟ یعنی آیا جامع‌السعادات کتاب معیار شده یا خیر؟ ظاهراً در این زمینه اختلافی وجود دارد، ولی بسیاری از دانشمندان اسلامی به کتاب جامع‌السعادات، با همین نگاه می‌نگرند. لااقل در بین رده متوسط‌ها. یعنی اگر مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: «در کتاب‌های مختصر: کتاب ابن مسکویه، در کتاب‌های متوسط: کتاب مرحوم نراقی، در کتاب‌های مطوّل: کتاب مرحوم فیض بهترین هستند»، این بهترین می‌تواند معنای معیار بودن را هم داشته باشد.\\ طهارة الأعراق جناب ابن مسکویه، جامع‌السعادات جناب نراقی و إحیاء الإحیاء یا المحجة البیضاء جناب فیض کاشانی. لااقل در سطح کتاب‌های متوسط اخلاق اسلامی، جامع‌السعادات می‌تواند چنین باشد. شاهد دیگر بر معیار بودن این کتاب، اقبالی است که بزرگان شیعه بر این کتاب داشتند. مرحوم حیدر کابلی، یک دور بر این کتاب تحشیه زده است. مرحوم امام خمینی (رحمةالله‌علیه) این کتاب، پیوسته دستشان بوده است. سیدنا الأستاذ مرحوم علامه حسینی طهرانی در نجف یک دور کامل این کتاب را مطالعه کردند و از همه مهم‌تر اینکه تلخیصی از این کتاب به زبان فارسی، کتاب دستی اخلاق حوزه‌های علمیه بوده است. یعنی کتاب معراج‌السعادة، به‌عنوان کتاب اخلاق دم‌دستی استاد و شاگرد، سالیان سال و قرن‌ها در حوزه‌ها وجود داشته است.\\ اینها شواهدی است بر اینکه کتاب به‌عنوان کتاب معیار اخلاق اسلامی شناخته شده و بسیاری از بزرگان تأکید دارند و تصریح که این کتاب، تا کنون بدیل و جایگزین پیدا نکرده است.\\ نکته سوم: اینکه شخصیت مؤلف این کتاب یعنی مرحوم ملا مهدی نراقی، از شخصیت‌هایی است که ما اصطلاحاً در حوزه‌ها بدان‌ها شخصیت‌های ذوفنون می‌گوییم. شخصیت‌های ذوفنون دو دسته‌اند: یک دسته شخصیت‌های ذوفنون متوسط یا مادون متوسط. یک دسته شخصیت‌های ذوفنون عالی و در قله. شخصیت‌های ذوفنون عالی و در قله، کسانی هستند که گر چه ذوفنون‌اند اما در هر رشته به تعبیر استاد حسن‌زاده آملی، مرد فن، در هر فن گویا مرد همان فن است. مانند شیخ بهایی، فیض کاشانی، ملا مهدی نراقی، علامه حلّی و محقق طوسی (خواجه نصیر طوسی).\\ مرحوم ملا مهدی نراقی از این دسته است، یعنی حکیم علی‌الاطلاق که از حواشی وی بر شفا کاملاً مشخص است. فقیه علی‌الاطلاق که از کتاب معتمد وی کاملاً مشخص است. اصولی کم‌نظیر، مفسر گران‌قدر، هیوی و ریاضی‌دان بسیار عالی‌مقام و عالم اخلاقی کم بدیل یا بی‌بدیلی است. در حوزه‌ها از این‌گونه بزرگان، قبلاً تعبیر می‌شد به جامع المعقول و المنقول. یعنی أستا‌ذ الفنّین، چه معقول و چه منقول.\\ البته در ارتباط با مرحوم نراقی باید یک کلمه اضافه کنیم و بگوییم: جامع المنقول و المعقول و المشهود. زیرا مرحوم علامه طباطبایی معتقد هستند هر دو نراقی هم ملا مهدی (پدر) و هم ملااحمد (پسر)، انسان کامل هستند. یعنی نه فقط اهل سلوک‌اند، بلکه اهل کمال‌اند.\\ و ما می‌دانیم انسان کامل، کالکبریت الأحمر است. در هر قرنی یک نفر یا دو نفر، پیدا بشود یا نشود! و مرحوم علامه طباطبایی ره می‌فرماید از آثار ایشان به دست می‌آید که این دو هر دو کامل هستند.\\ یکی از این آثار که به کمال آن‌ها تلمیحی دارد، اشعاری است که بین مرحوم ملا مهدی نراقی با مرحوم بحرالعلوم در نجف ردوبدل شده است. مرحوم نراقی نامه می‌نویسد برای هم‌شاگردی‌اش که هر دو پیش مرحوم آقا یعنی مرحوم وحید بهبهانی درس خواندند، نامه می‌نویسد، شعر می‌نویسد: \begin{center} {\large «ألا قُل لِسُكّانِ دارِ الحَبيبِ \hspace*{2.5cm} هَنيئًا لَكُم فى الجَنانِ‌الخُلودُ\\ أفِيضُوا علينا مِنَ الماءِ فَيضًا \hspace*{2.5cm} فَنَحنُ عِطاشٌ و أنتم وُرودٌ {\Large{2}}»} \end{center} به مرحوم بحرالعلوم می‌گوید: شما کنار مرقد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در بهشت و کنار سلسبیل هستید، یک جرعه‌ای هم به ما بدهید. «\{{\large وَنَادَىٰ أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ}\}{\large َأَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ}\{{\large أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ {\Large{3}}}\}.» آیه‌ای است که جهنمی‌ها به بهشتی‌ها می‌گویند به ما بچشانید.\\ جواب مرحوم بحرالعلوم به مرحوم ملا مهدی نراقی این است: \begin{center} {\large «ألاقُل لِمَولى يَرَى من بَعيدٍ \hspace*{2.5cm} دِيارَالحَبيِبِ بِعَينِِِ الشُّهُود\\ لك الفضلُ من غائبٍ شاهدٍ \hspace*{2.5cm} على شاهدٍ غائبٍ بالصُّدُود\\ فَنَحنُ عَلَى الماءِ نَشكُوا الظَّما \hspace*{2.5cm} و فُزتُم على بُعدكم بِالوُرُود {\Large{4}}.»} \end{center} می‌گوید ما کنار قبر علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) هستیم، تشنه‌ایم، تو در نراق که یکی از روستاهای کاشان است، نشسته‌ای؛ ولی سیر هستی، تو باید به ما \{آب حیات\} بدهی!\\ به‌هرحال این نکته در زندگی مرحوم ملا مهدی نراقی تا چندی پیش مغفول بود وایشان تنها به‌عنوان یک رجل فقیه، یا حداکثر اخلاقی شناخته می‌شد. اینکه حکیم باشد و حکمت وی در حد حاشیه بر شفا باشد و اینکه عارف باشد و در عرفانش در حد کمال و انسان کامل باشد، این از ابعادی است که نسبتاً متأخر شناخته شد.\\ نکته چهارم: اینکه بزرگان اهل حکمت، حکمت بالمعنی الاعم را به دو بخش و هر بخشی را به سه بخش تقسیم می‌کردند. البته ارسطو تقسیم دیگری دارد، ابن‌سینا هم در بعضی از آثارش تقسیم دیگری دارد. ولی مشهور حکمت را یا نظری می‌دانستند و یا عملی. حکمت نظری را به طبیعیات، ریاضیات و الهیات و حکمت عملی را به تدبیر، به اخلاق فردی، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم می‌کردند. موضوع کتاب جامع‌السعادات اخلاق فردی است؛ بنابراین در کتاب، موضوع حکمت نظری نیست مطلقاً، چه طبیعیات، چه ریاضیات، چه الهیات. از حکمت عملی هم موضوع، فقط و فقط اخلاق فردی است، یعنی ما از تدبیر منزل و سیاست مدن، جز اشاراتی، مستقیماً صحبتی نداریم. پس مرحوم ملا مهدی نراقی، از ابعاض و اجزای حکمت عملی، فقط از اخلاق فردی سخن گفته است.\\ نکته پنجم: این نکته پایان‌بخش این بحث بنده در مقدمات است. زیرساخت طرح مرحوم نراقی در کتاب جامع‌السعادات، طرح اخلاقی جناب ارسطو است. در مورد طرح اخلاقی جناب ارسطو، صدها بلکه هزاران صفحه گفته و نوشته شده، خوانده شده و تحلیل شده و انصافاً با تمام ضعف‌هایی که این طرح دارد، هنوز امروزه جزو به‌روزترین و قوی‌ترین طرح‌های اخلاقی است.\\ اگر بخواهیم به طرح اخلاقی جناب ارسطو مستقیم و مفصل بپردازیم، بحث مجزایی نیاز دارد. بنده نکاتی را در ارتباط با این طرح ذکر می‌کنم، چون نیازمند به این هستیم که طرح ارسطو را در بحث اخلاق بدانیم تا متوجه شویم قوت‌ها و ضعف‌های کار مرحوم نراقی چطور رقم خورده است؟ \begin{enumerate} \item یک: ارسطو برجسته‌ترین فیلسوف یونان باستان است. جناب ابن الرئیس وقتی می‌خواهد ارسطو را با افلاطون مقایسه کند، می‌گوید اگر آنچه که از افلاطون به دست ما رسیده، همه آن چیزی باشد که او می‌دانسته و می‌نوشته و می‌خوانده، فبضاعته فی العلم مزجاه: افلاطون خیلی ملا نبوده است. اما در مورد ارسطو نظر متفاوتی دارد. به بحث منطق که می‌رسد می‌گوید ببینید! چند هزار سال گذشته، کاری که من در منطق کردم، حداکثر تنظیم است، زیرا ارسطو برای ما حرفی برای گفتن در منطق نگذاشته است.\\ جناب افلاطون در منطق، یک جزء منطق را نوشته است، یعنی از همه منطق، مغالطات و از مغالطات نیز مغالطه به اشتراک لفظ. اما جناب ارسطو آن‌قدر پروپیمان نوشته که ابن سینا می‌گوید کار من تنظیم است. ابن سینا در مقابل هیچ‌کسی معجب نیست، اما در مورد ارسطو معجب است و لذا معلم اول نامیده شد. ارسطو بی شک برجسته‌ترین فیلسوف یونان باستان است. \item دو: برخی شالوده‌های اصلی را که جناب ارسطو در زمینه اخلاق نظری ارائه کرده، تا الان مورد پذیرش اکثر فلاسفه و اخلاقیون قرار گرفته است. \item سه: در علم اخلاق، غیر از مقالات و اشاراتی که جناب ارسطو در سایر نوشته‌های خود دارد، سه کتاب نیز به وی منسوب است. \item چهار: مشهورترین اثر جناب ارسطو در اخلاق، کتاب نیکوماخوس {\textbf{5}} است که به پسرش که به همین نام بوده اهدا کرده است، اسم پدر و پسر جناب ارسطو، نیکوماخوس است. \item پنج: ترجمه عربی فعلی این کتاب مشهور، توسط اسحاق بن حنین در قرن سوم هجری احتمالاً انجام شده است. \item شش: جناب ابوعلی مسکویه کتاب تهذیب الاخلاق و تطهیر الأعراق را با استعانت از کتب اخلاقی ارسطو نوشته، لذا ارسطویی‌ترین کتاب اخلاقیون مسلمان ما همین کتاب تهذیب الاخلاق است. \item هفت: عرفاً، اهل حدیث، اهل کلام، در تقریر مسائل اخلاقی حتی از جنبه‌های نظری هیچ استفاده‌ای از روش ارسطو نکرده‌اند. حکماً و اخلاقیون ما استفاده نموده‌اند، ولیکن اهل عرفان، اهل حدیث و اهل کلام در این زمینه استفاده‌ای ندارند. \item هشت: مرحوم خواجه دو تألیف اخلاقی دارد: یکی بر اساس نظر حکماً و قهراً ارسطو، یکی بر اساس نظر عرفا. وی اخلاق ناصری را بر اساس نظر ارسطو و اوصاف الاشراف را بر اساس نظر عرفان نوشته است. البته اوصاف الاشراف، بیشتر عرفان عملی است، نه عرفان نظری. \item نهم: معیار اخلاق ارسطویی همان معیارهایی است که نزد عامه مردم به صاعقه‌های فطری انسانی پذیرفته شده است. در حقیقت، لب‌اللباب کتاب نیکوماخوس جناب ارسطو تحلیلی از مرتکزات ذات اخلاقی مردم که توسط ارسطو استنباط شده و بعد هم طبقه‌بندی‌شده است. نظیر کاری که جناب ارسطو در منطق انجام داده است. منطق را عین مردم گسترده است. ارسطو گفته است: مردم آن‌گونه که فکر می‌کنند اگر درست فکر کنند در این قالب‌ها فکر می‌کنند: یا قیاس اقترانی، یا قیاس استثنایی، یا شکل اول، یا قیاس خلف و مردم آن گونه که می‌اندیشند، اگر غلط بیندیشند، معمولاً در این قالب‌های مغالطه مشی می‌کنند. ارسطو در این معیار که عرض کردیم که بحث از مرتکزات مردمی است، یک مقداری افراط هم نموده، یعنی امروزه لااقل تاریخ‌نویسان فیلسوف و تاریخ‌نویسان فلسفه معتقدند که جناب ارسطو به تعدد آلهة معتقد است و تعدد آلهة را در مباحث اخلاقی‌اش مورد استناد قرار داده است. \item دهم: ارسطو می‌گوید هر هنر و تجسس علمی، هر فعل اختیاری را به‌سوی خیری دارد. پس خیر آن است که همه چیز به‌سوی آن گرایش دارد. یعنی هدف، خیر می‌شود. سپس می‌گوید؛ چون خیر‌ها متعدد هستند، ما باید به‌سوی خیر اعلا رو نماییم. خیر اعلا، خیری است که فی‌حدذاته و به‌خاطر خودش آن را بخواهیم و نگاه ما به آن، نگاه استقلالی باشد، نگاه ما به او دیگر نگاه عالی نباشد.\\ معنی این دو جمله اخیری که آوردم چیست؟ یعنی ارسطو می‌خواهد بگوید ما در خیرها هم باید خیرگرا باشیم. نه‌تنها باید خیرگرا باشیم، بلکه در خیرها هم اخیَر را بگیریم. سپس ارسطو می‌گوید خیر اعلا، سعادت است. سعادت به‌خودی‌خود مطلوب است، نه اینکه مقدمه‌ای برای امر دیگر باشد. \end{enumerate} امروزه در بحث فلسفه اخلاق، در مکاتبی که وجود دارد، یکی از مکاتب مشهور، سعادت گروی در کنار لذت‌گروی و سودگروی است و علمای اسلامی بالاجماع در این نظریات سعادت محور هستند، یعنی علمای اسلامی جزو مکاتب سعادت گرا به حساب می‌آیند. اخیراً حرف‌وحدیث شده که عده‌ای از دوستان و بزرگان می‌گویند: خیر! اگر بخواهیم اخلاق اسلامی را از نظر غایت مدنظر بداریم، باید بگوییم اخلاق اسلامی، ترکیبی است. نیم‌نگاهی به لذت دارد، نیم‌نگاهی به سود و نیم‌نگاهی به سعادت دارد. ولی این نظر خیلی مدافع ندارد، پس به نظر جناب ارسطو خیر اعلا، سعادت است، چون سعادت چیزی است که خودبه‌خود مطلوب و مقدمه عمل دیگری نیست.\\ بنابراین، همان‌گونه که هر موجودی خیرش در فعلش نهفته است، انسان هم خیرش در وظیفه و کردارش نهفته است. ارسطو می‌گوید نمی‌توان پذیرفت که برای هر موجودی وظیفه و کاری در عالم تعریف شده باشد، اما طبیعت انسانی کار ویژه‌ای نداشته باشد. این کار ویژه، کاری که انسان در آن کار، با گیاه مشترک است، نیست، کاری که انسان با آن کار با حیوان مشترک است، نیست. کار ویژه آدمی، کاری است که ناشی از انسانیت او، یعنی قوه ناطقه وی باشد. پس جنبه عقلانی است. پس کاری که بایسته است به‌عنوان کار ویژه آدمی در نظر گرفته شود و آن کاری که می‌خواهد انسان را به آن هدف، یعنی سعادت برساند، باید کاری باشد که ویژه آدمی، نه مشترک با حیوان یا گیاه باشد و آن کار چیزی جز فضیلت نیست.\\ ما باید از راه فضائل که کار ویژه آدمی است برسیم به سعادت. ارسطو می‌گوید: سعادت انسان یعنی عمل بر طبق عقل، قوه ناطقه و قوه عاقله، همراه با فضیلت، آن هم در تمام عمر و سعادت، نیکوترین، زیباترین و مطبوع‌ترین امور است و این صفات در مورد سعادت، ذاتی می‌باشد. سعادتی نداریم که نیکوترین، زیباترین و یا مطبوع‌ترین نباشد.\\ این اوصاف در افعال، توأم با فضیلت پیدا می‌شود؛ لذا فقط افعال توأم با فضیلت است که انسان را به سعادت می‌کشاند. سپس ارسطو ادامه می‌دهد و می‌گوید در تکمیل سعادت، خیرهای خارجی هم دخیل هستند. پس اموری چون زشت، عقیم و رفقای بد، در سعادت انسان تأثیر می‌گذارد؛ لذا اگر کسی رفیق بد دارد، با اینکه رفیق یک چیزی است بیرون از انسان، اما این در سعادت آدمی می‌تواند نقش داشته باشد.\\ فضیلت در انسان ملکه‌ای است که انسان را خوب می‌سازد و بر تبع آن اعمال خاص او را نیکو می‌سازد. یعنی افعال، تابعی از حالات و ملکات و نفسانیت آدمی است. از اینجا اخلاق دارد خودش را نشان می‌دهد. اخلاق می‌گوید من مستقیماً با رفتار و فعل، کار ندارم. من دنبال ریشه فعل هستم. این فعل از چه می‌جوشد؟ اگر فعل از فضیلت جوشید، حسَن و خوب است، اگر از رذیلت جوشید زشت و بد است. حاقّ نظر ارسطو این است که می‌گوید فضیلت هنگامی تحقق می‌پذیرد که انسان در افعال و انفعالاتش حد وسط را رعایت کند. حد وسط، نیز بیش از یکی نیست، لذا راه صواب هم بیش از یکی نیست.\\ اکنون به نظریه مرحوم علامه طباطبایی نزدیک می‌شویم. مرحوم علامه در بحث صراط مستقیم، در جلد اول المیزان می‌گویند صراط مستقیم یکی است. سُبُل، زیاد است، سبل سلام، فراوان است و سبل سلام به مقداری که از صراط مستقیم بهره دارد، مستقیم است؛ ولی صراط مستقیم یکی است و بزرگراه است و دوربرگردان هم ندارد. یعنی اگر انسانی به تعبیر علامه طباطبایی در صراط مستقیم قرار گرفت، لامحاله به سعادت می‌رسد، چون صراط مستقیم بازگشت ندارد و سبل سلام به مقدار برخورداری‌شان از صراط مستقیم، مستقیم‌اند که این مورد برای خودش بحثی دارد. ارسطو می‌گوید: حد وسط یکی بیش نیست، لذا راه صواب نیز یکی بیش نیست.\\ نکته دیگر: هر چیز، غیر از راه حد وسط، خطا است.\\ نکته دیگر: هر فعل و انفعالی، قبول حد وسط نمی‌کند، مثلاً به نظر ارسطو، عفت و شجاعت، افراط‌وتفریط ندارد.\\ ما گفتیم حد وسط، اما حد وسط یک مطلب حداکثری است. استثنا هم دارد، بعضی از فضائل هست که دو طرف افراط‌وتفریط ندارد، حد وسط قرار نمی‌گیرد، مانند عفت و شجاعت و یا مانند زنا، سرقت و آدمکشی. می‌گوید همه اینها رذیلت است و حد وسط ندارد. ارسطو می‌گوید فضیلت اخلاقی، حد وسط مناسب در شرایط گوناگون است. این حد وسط در شرایط گوناگون می‌تواند گوناگون باشد. به همین جهت می‌گوید بافضیلت بودن برای همیشه کار بسیار سختی است، نه به این معنا که عملاً سخت باشد، بلکه معرفتاً سخت است. اینکه من بدانم در شصت سال، هفتاد سال عمرم، همیشه آن حد وسطی که بین الافراط و التفریط است، در شرایط گوناگون چیست؟ اول انقلاب چه اقتضایی دارد؟ سال نود و هفت چه اقتضایی دارد؟ در هر کدام از این موارد، این حد وسط کجا قرار می‌گیرد؟ می‌گوید این کار آسانی نیست. انسان باید تلاش کند همیشه خودش را به اعتدال که همان حد وسط است، نزدیک کند.\\ جناب ارسطو معتقد است که حد وسط، همان اعتدال است، انسان دارای سه قوه است: قوه عاقله، قوه شهویه و قوه غضبیه. ملکات فراوانی به قوه عاقله گره می‌خورد، ملکات فراوانی به قوه غضبیه، و ملکات فراوانی نیز به قوه شهویه و این ملکات عمدتاً حالت افراط و تفریطی دارد. حالت افراط‌وتفریط، رذیلت است. آن حد وسط، فضیلت است. مثلاً شجاعت، خود، حد وسط است یک طرف آن جبن است و طرف دیگرش تهور و اقدام بدون فکر که هر دو اینها رذیلت می‌باشد. ولیکن شجاعت که بین جبن و تهور است، فضیلت است.\\ صفت عفت بین شر و خمودی قرار می‌دارد، شر و خمودی رذیلت، و عفت، فضیلت است.\\ بنابراین، نظر جناب ارسطو در یک جمله این شد: اخلاق، سعادت محور است، راه رسیدن به سعادت فضیلت محوری است. انسان باید دائماً با بررسی شرایط، حد وسط را تشخیص بدهد، خودش را به حد وسط نزدیک کند.\\ ارسطو می‌گوید اگر انسان این سه قوه عاقله، غضبیه و شهویه را مدیریت کرد، انسان اخلاقی می‌شود ولیکن اگر قوه غضبیه و شهویه، قوه عاقله را مدیریت کرد، این انسان، انسان غیراخلاقی می‌شود.\\ باید دقت شود که در معنای این سه قوه اشتباه نشود. شهویه یعنی جذب ملائم و غضبیه یعنی دفع منافر.\\ شهوت فقط منحصر به مسائل جنسی نیست. همچنین غضب، فقط به معنای چاقوکشی نمی‌باشد. بلکه اصطلاح اخلاقی است، قوه شهویه جذب ملایم می‌کند، قوه غضبیه دفع منافر می‌کند و کار قوه عاقله ناطقه، خردورزی و امرونهی است و ازآنجاکه عقل عملی مراد است، امرونهی نسبت به بایسته‌ها و نبایسته‌ها و نیز شایسته‌ها و نشایسته‌ها است. مرحوم شهید مطهری در باب کنترل این سه قوا مثال می‌زند و می‌گوید: یک انسانی سوار اسبی شده، یک سگ شکاری هم همراه اوست، سه حالت دارد: فرمان را به دست اسب بدهد، هر جا که سبزه ببینید، می‌خواهد بچرد، راکب به مقصد نمی‌رسد، اسب همان قوه شهویه است، اگر فرمان را دست این سگ شکاری بدهیم، سگ شکاری هر جا شکار ببیند و بخواهد صید کند، دور می‌شود و راکب به مقصد نمی‌رسد. اما اگر راکبی انسان باشد، یعنی آن قوه عاقله، هم اسب را مدیریت می‌کند که کجا بچرد و کجا نچرد و هم سگ را مدیریت می‌کند.\\ یک انسان متخلق متشرع، مدیریت می‌کند که کجا شهوتش، جذب ملایم کار کند و کجا غضبش، دفع منافر کار کند.\\ بنابراین، به‌صورت کلی اگر بخواهیم در نظر بگیریم، حد وسط برای قوه شهویه، عفت، برای قوه غضبیه، شجاعت و برای قوه عاقله، حکمت می‌شود و در نهایت، وقتی مجموع عفت و شجاعت و حکمت با هم ضمیمه می‌شود، عدالت می‌شود و لذا ارسطو عدالت‌محور است. عدالت، برآیند اعتدال است. وقتی قوا در وجود یک انسان اخلاقی، اعتدال پیدا کرد و این اعتدال به این است که آن قوه ناطقه، قوای دیگر را مدیریت کند، اگر اعتدال پیدا کرد، اسمش می‌شود یک انسان اخلاقی که دارد اخلاقی زندگی می‌کند.\\ گمان نمی‌کنم شاید کسی بتواند نظریه ارسطو را سریع‌تر از این که من به تصویر کشیدم، بیان کند. سعی کردم که اجمالی از نظر ارسطو ذکر کرده باشم.\\ و اما از اینجا به مرحوم ملا مهدی نراقی سلام‌الله‌علیه می‌پردازیم. مرحوم ملا مهدی نراقی به نظر جناب ارسطو پایبند مانده است. من سال‌ها پیش جدولی را کشیدم که در حقیقت نمودار کتاب جامع‌السعادات است {\textbf{6}}. \\ در این جدول، مرحوم نراقی، مجموعاً سه باب دارند. الباب الاول دارای ۱۳ فصل است که این در حقیقت، مقدمه علم اخلاق می‌باشد. مباحث این باب، مباحث مقدمه‌ای است. \begin{enumerate} \item اینکه انسان چندبعدی است. \item نفس انسان، مجرد و لذا ثابت است. \item نفس، لذت و ألم دارد. \item اخلاق، فضایل و رذایل دارد. \item اخلاق ذمیمه، از فضائل جلوگیر می‌شود. \item عمل، نفس جزا است. \item مزاج بر اخلاق تأثیر دارد، لذا انسانی که دنبال اخلاق است، باید سالم باشد، مثلاً سوداوی و یا صفراوی نباشد. قبل از هر چیز، خودش را از نظر مزاج درست کرده باشد. \item تربیت بر اخلاق تأثیر دارد. \item شرف علم اخلاق به‌خاطر شرف موضوع و غایت آن است. \item نفس را، اسمائش را، قوایش را و قوای چهارگانه آن را بدانیم. \item سپس اقوال در مورد خیر و سعادت و جمع بین این اقوال. \item سعادت جز با اصلاح همه صفات و قوا، آن هم همیشه به دست نمی‌آید. \item به ازاء هر یک از قوای چهارگانه، لذتی داریم و ألمی. \end{enumerate} این سیزده مقدمه در باب اول بود و اما باب دوم با عنوان {\large «فی اقسام الاخلاق»،} در باب دوم پنج فصل داریم: \begin{enumerate} \item اجناس فضایل چهارگانه و اقوال در حقیقت عدالت. \item تحقیق وسط و طرف. اینکه بدانیم وسط و طرف یعنی چه. \item اجناس رذایل و انواع رذایل. \item فرق بین رذیلت و فضیلت. \item عدالت اشرف فضائل است. \end{enumerate} بنابراین، در باب دوم اخلاق را تقسیم‌بندی کردیم و اما صلب بحث در باب سوم است. باب سوم با عنوان {\large «الباب الثالث فی الفضائل و الرذائل و فیه مقدمة»،} دارای چهار مقام و یک مقدمه است. مرحوم نراقی، در این مقدمه چهار فصل دارد: \begin{enumerate} \item طریق حفظ اعتدال فضائل، طریق شناخت امراض نفسانی، اسباب امراض نفسانی، معالجه کلی برای مرض نفس چگونه انجام می‌شود. \item در مقام اول: {\large «فی القوة العاقلة»؛} \item مقام دوم: {\large «فی القوة الغضبیه»؛} \item مقام سوم: {\large «فی القوة الشهویه»‌‌؛} \item مقام چهارم: {\large «فی ما یتعلق باکثر من قوة.»} \end{enumerate} صلب بحث اینجا است. در مقام اول، بحث در قوه عاقله است: یک مقدمه دارد، پنج نوع جهل مرکب، شک و حیرت، شرک، خواطر نفسانی، مکر و حیل. البته در مقدمه‌اش جانب افراط را می‌گوید جربزه است، جانب افراط را می‌گوید جهل بسیط است. حد وسط را حکمت می‌داند که علم به حقایق است. سپس آداب تعلیم‌وتعلم و امثال‌ذلک.\\ و اما در مقام دوم: قوه غضبیه: در این باب بیست و یک رذیلت را ذکر می‌کند: خوف، صغر نفس، دنائت همت، عدم غیرت و حمیت، عجله، سوءظن به خالق و مخلوق، غضب، انتقام، عنف، سوء خلق به معنی اخص، حقد، عداوت ظاهره، ضرب و فحش و لعن و طعن، عجب و کبر، افتخار، بغی، ظلم، تزکیة النفس، خودستایی، عصبیت، کتمان حق، قساوت.\\ در مقام سوم که مقام بحث قوه شهویه است، یازده رذیلت را ذکر نموده است: حب الدنیا، حب المال، غنا، حرص، طمع، بخل، طلب حرام، غدر و خیانت، انواع فجور، خوض در باطل و تکلم بما لایعنی.\\ و اما مطلب قابل‌توجهی را که می‌خواهم ذکر کنم، این است که وقتی مرحوم نراقی به بحث «بخل» می‌رسد می‌گوید علاج آن انفاق است. چه انفاقی؟ می‌گوید واجب و مستحب. به مناسبت انفاق واجب، به بحث زکات و خمس و نفقه عیال وارد می‌شود. به مناسبت انفاق مستحب، به مبحث صدقه، هدیه، ضیافة الحق المعلوم، غرض، انذار معسر، وجوه الإعانات، البعض الوقایة ـ برای حفظ آبرو ببخشیم ـ الخیرات الجاریة. اینها هنرهای جامع‌السعادات است که در اخلاق ارسطویی نیست و به آن خواهیم پرداخت.\\ وقتی به مقام چهارم می‌رسد که مقام چهارم یعنی چه؟ یعنی ما یک سری فضایل و رذایل داریم که ترکیبی است، نه می‌توانیم بگوییم مال قوه شهویه است، نه می‌توانیم بگوییم مال قوه غضبیه است و نه می‌توانیم بگوییم مال قوه عاقله است. بلکه ترکیبی است.\\ در اینجا جناب نراقی سی و چهار نوع را ذکر می‌کند: حسد، ‌ ایذاء و اهانت، ترک اعانة المسلمین، التهاون و... . وقتی به فسق می‌رسد، می‌گوید طاعت، ضد فسق است. سپس به مناسبت اینکه طاعت، ضد فسق است، وارد عبادات می‌شود و اسرار العبادات را می‌نویسد: {\large «الطهارة، الصلاة، الذکر و الدعاء، تلاوة القرآن، الصوم، الحج، خاتمة فی زیارت المشاهد.»}\\ می‌توانیم به جد بگوییم جناب ملا مهدی نراقی به طرح ارسطویی پایبند مانده و ساختار، ساختار ارسطویی است و به همین منظور بود که در ابتدا یک مقدار منش ارسطو در اخلاق را، توضیح دادیم و اما به نقاط قوت و ضعف کتاب جامع‌السعادات می‌پردازم.\\ این تألیف، قوت‌هایی دارد. بعضی از اساتید ما معتقد هستند برخی از کتاب‌ها کالمعجز است. مثلاً المیزان این‌چنین است. هر گونه حساب کنیم می‌بینم اگر بنا شود اکنون المیزان نوشته شود، حتی اگر یک لجنه صدنفره تشکیل شود و سی‌سال کار کنند، باز هم چنین کتابی نوشته نمی‌شود، چطور ممکن است یک نفر این را بنویسد! مرحوم علامه طباطبایی (رحمت‌الله‌علیه)، خود دررابطه‌با کتاب مفردات راغب که کتابی یک‌جلدی در لغت قرآن است، می‌فرماید: «این کتاب، کالمعجز است.»\\ یعنی جناب راغب، آن‌قدر عمیق لغت‌شناسی نموده که فرمودند کاری که راغب در مفردات انجام داده، در حد اعجاز است.\\ همچنین کاری که مرحوم شهید مطهری (رحمت‌الله‌علیه) در حواشی بر روش رئالیسم کرد، کالمعجز می‌باشد. جناب آقای واعظ‌زاده خراسانی فرمودند: «هنگامی که مرحوم آقای طباطبایی (رحمت‌الله‌علیه) این حواشی را مطالعه کرده بودند و فرموده بودند: آقای شیخ مرتضی مطهری (رحمت‌الله‌علیه) در نگارش این حواشی خودکشی نموده است. این‌قدر به این ذهن فشار آورده بود.»\\ کتاب جامع‌السعادات نیز در نوع خود، کالمعجز است و لذا بدیل هم ندارد. در اینجا نقاط قوت این تألیف را ذکر می‌کنم: \begin{enumerate} \item مبنا قراردادن نظریه‌ای پذیرفته شده از طرف علمای مسلمان. عالمان اسلامی، بالاتفاق سعادت گروند، یعنی نظریه ارسطو را در بحث اخلاق پذیرفتند. اما آیا این نظریه ارسطو مبنای روایی و قرآنی هم دارد یا خیر؟\\ روایتی را صاحب معدن الجواهر، در کتاب خود نقل نموده، اگر این روایت، سنداً قابل‌استناد باشد، می‌تواند به‌عنوان مبنای نظریه ارسطو مطرح شود: {\large «عن علی علیه‌السلام: الفضائل الأربعة ـ فضائل چهارتا است ـ اولها الحکمة و قوام‌ها فی الفکر و ثانیها العفة و قوامها فی الشهوة و ثالثها القوة و قوامها فی الغضب و رابعها العدل و قوامها فی الاعتدال {\Large{7}}.»} تقریباً نود‌و‌هشت درصد، این روایت گویا اصلاً دارد نظریه ارسطو را بیان می‌کند.\\ بنابراین، اولین نقطه قوت کتاب جامع‌السعادات، مبنا قراردادن نظریه ایست که از طرف علمای مسلمان پذیرفته شده است. یعنی نظریه ارسطو ترکیبی بود از سعادت گروی، فضیلت محوری و اعتدال طلبی. \item دومین نقطه قوت کتاب جناب ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه)، اسلامیزه کردن و الهیزه کردن اخلاقی است که به‌نوعی سکولار بود. شما در اخلاق ارسطویی، بحث خدا پیغمبر نمی‌بینید، بحث فضیلت و سعادت است. مرحوم ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه) این اخلاق را الهیزه و اسلامیزه نموده و این کار بسیار سنگینی بوده که به‌خوبی از پس آن برآمده و انجام داده است. \item در ارتباط با همین مسئله، استفاده فراوان از آیات و روایات با قرائت شیعی حداکثری. جامع‌السعادات مملو از آیات و روایات است. البته به نقطه‌ضعف‌ها که برسم خواهم گفت، لذا اینجا تعبیر کردم با قرائت شیعی حداکثری. به قول عرب‌ها مئة فی المئة نیست. به ضبط نیست، ولی حداکثری است. \item تکمیل و تکامل بخشیدن به نظریه ارسطو. یعنی نظریه ارسطو نقایصی داشت که جناب ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه) این نقایص را برطرف کرده و به این نظریه تکامل بخشیده است. یعنی در نظر ارسطو نمانده و نظر را با ابداع و ابتکار بالا کشیده است. \item مزج اخلاق با عرفان و خارج‌کردن اخلاق از خشکی و بی‌روحی. اخلاق ارسطویی اخلاق بی‌روحی است. نظیر کتاب طهارة الأعراق ابن مسکویه است، انسان یکی دو صفحه که می‌خواند، خسته می‌شود. جناب ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه)، در حقیقت با تحفظ بر مبانی ارسطو، نوعی اخلاق نیمه عرفانی یا عرفان نیمه اخلاقی نوشت.\\ اهمیت کار وی در این است که تحفظ کرد، تکمیل کرد، تکامل بخشید و از خشکی و بی‌روحی اخلاق ارسطویی را در آورد. \item رفع عملی اشکالات نظریه ارسطو. مرحوم شهید مطهری (رحمت‌الله‌علیه) می‌فرمایند سه اشکال اساسی بر نظریه ارسطو مطرح بوده که این سه اشکال در جامع‌السعادات جواب داده شده است. ایشان در مجموعه آثار، این سه اشکال را مطرح می‌کنند و می‌گویند این اشکالات به ارسطو وارد است. به‌عنوان‌مثال، یکی از اشکالات این است: می‌گوید جناب ارسطو به مقصد در اخلاق اشاره کرده، اما مقصد را مصداق‌گذاری ننموده است. ارسطو می‌گوید: آقا فضیلت محور هستند، به سعادت برسند. مصداق سعادت چیست؟ جناب ملا مهدی است که در جامع‌السعادات اثبات می‌کند، مصداق سعادت، خدامحوری است، اگر پای خدا را از اخلاق بیرون کشیدیم، سعادت نخواهیم داشت، چون سعادت باید مطلوب بالذات باشد، هیچ‌چیزی جز مبدأ هستی، مطلوب بالذات نیست.\\ از نقاط قوّتی که مرحوم مظفر در مقدمه بر اخلاق نوشته، این است که ایشان می‌فرماید: نفس مطهر تأثیرگذار مرحوم نراقی، در متن جامع‌السعادات، موج می‌زند و لذا ایشان ادعای تحدی دارد.\\ واژه تحدی برای ما واژه روشنی است. یعنی چه؟ مرحوم مظفر می‌گوید من شرط می‌بندم و تحدی می‌کنم آدمی که ذاتاً خبیث نباشد و یک استعداد فی‌الجمله‌ای برای خیر داشته باشد، اگر چند صفحه از جامع‌السعادات را بخواند، متأثر می‌شود. یعنی گویا کلاس استاد درس رفته و به درس اخلاق، آن هم نه علم اخلاق، شرکت کرده است و این واقعاً قابل‌توجه است و رمز اینکه این کتاب از دست بزرگان ما نمی‌افتاد، همین امر بود. یعنی آن نفس مطهر نویسنده در مخاطب تأثیرگذار است. \item داشتن نیم‌نگاهی به وضع جامعه هدف و نگارش بر اساس نیاز جامعه و از سر وظیفه. مرحوم مظفر نیم‌نگاهی به جامعه هدف دارد. ایشان می‌نویسد: مرحوم ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه) جامع‌السعادات را زمانی نوشت که ما درگیر دو طغیان بودیم: {\large «طغیان التصوف من جهة الخواص و طغیان التفکک الاخلاقی من جهة الاخری.»}\\ ما در توده مردم، یک ولنگاری اخلاقی داشتیم. در خواص، تصوف منفی نفوذ کرده بود. این دو {\large «الجاه إلی أن یرشد الناس إلی الاعتدال فی السلوک الاخلاقی، المستقی من منابعه الشرعیة»،} مرحوم ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه) وقتی دید هم خواص آسیب دیدند و هم عوام آسیب دیدند، راه حال را در این دانست که هر دو گروه را به اعتدال بکشد. یعنی کسانی را که عاشق تصوف‌اند، از طغیان تصوف و افرادی که را ولنگاری اخلاقی در آنها نفوذ کرده از طغیان تفکک اخلاقی رهایی دهد. یعنی وظیفه محور بودن.\\ خداوند متعال، مرحوم شهید مطهری (رحمت‌الله‌علیه) را رحمت کند، ما در علمای اخیر در نگارش شاید به وظیفه محوری ایشان نداشتیم. ایشان یک جا نوشته‌اند: «من ادعا نمی‌کنم هر چه به نگارش درآوردم مفید است، ولی ادعا می‌کنم هر چه نوشته‌ام، در یک فضایی نوشتم که باید می‌نوشتم.» مثلاً ایشان دیده است بحث داستان برای کودک‌ونوجوان، در جامعه خلل دارد، کتاب داستان راستان را نوشته است. به ایشان اعتراض کردند در شأن کسی که حواشی اصول فلسفه می‌نویسد، نیست که داستان راستان بنویسد!\\ ایشان می‌گوید این اعتراضات باعث شد عزم من بیشتر جزم شود.\\ مرحوم علامه طباطبایی (رحمت‌الله‌علیه) نیز برای دینی بچه‌های دوره دبستان کتاب نوشتند. هر چند به اسم ایشان چاپ نشد و تنها اشاره‌ای به اسم ایشان شد، ولی مرحوم روزبه که با مرحوم علامه نسبت فامیلی هم پیدا کرده بود، نوشته را از آقای طباطبایی گرفت. یعنی نویسنده المیزان برای دینی بچه‌های دبستان کتاب می‌نویسد.\\ مرحوم ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه) نیز می‌گوید من بر اساس ضرورت دست‌به‌قلم بردم و نوشتم و لذا هم تصوف منحرف را من طرف خفیّ و با چراغ خاموش تخریب می‌کند و هم عرفان را بر اساس کتاب و سنت ترویج می‌نماید و مردم را نیز از رذائل اخلاقی به سمت اعتدال می‌کشد. \item از دیگر قوت‌های این کتاب، اشتمال آن بر ابتکارات است. به‌عنوان نمونه ذکر کنم، جناب ارسطو نظریه‌اش را گفت، اما مصداقاً حداکثر بیست درصد ارائه مصداق داشت و هشتاد درصد کار را مرحوم ملا مهدی نراقی در جامع‌السعادات انجام داد.\\ تفکیک‌کردن اجناس، تفکیک‌کردن انواع فضائل و رذائل، به‌دست‌آوردن طرف افراط‌وتفریط، و خود این را ادعا دارد در صفحه ۶۴ این چاپی که من دارم، ایشان به‌صراحت می‌فرماید: {\large «تنبیه! إعلم أنّ أحصاه الفواضل و الرذائل و ضبطهما و ادخال البعض فی البعض و الاشاره الی القوة موجبة لها علی ما فصل‌ها الّا ما یتعرّض له علماء الاخلاق»،} این که من بیایم فضائل و رذائل را احصا کنم و ضبط کنم و بگویم کدام در کدام وارد است، چه قوه‌ای زیر مجموعه چه قوه‌ای است، غضبیه است، شهویه است، ترکیبی است. می‌گوید این امر را علمای اخلاق نگفتند، بله، {\large «إنّما تعرّضوا لبعضها»،} می‌گوید بعضی از آن‌ها. من بودم این ابتکار و ابداع را انجام دادم و اگر کسی اهل این کار باشد، می‌بیند کار، چه کار سختی است، اینکه من بتوانم تشخیص بدهم چه رذیلتی مربوط به قوه شهویه است یا ترکیبی است؟ مربوط به قوه غضبیه است و یا ترکیبی است؟ سپس فضیلت این رذیلت را به دست آورم، دو طرف افراط‌وتفریط آن را به دست آورم.\\ این کار، کار آسانی نبود و مرحوم نراقی جان گذاشته است و سرّ اینکه کتاب ماندگار شده همین است. \end{enumerate} و اما به نقاط ضعف این کتاب می‌پردازم که البته شاید خیلی هم نشود اسم بعضی از آن‌ها را نقاط ضعف گذاشت، اما درعین‌حال می‌تواند مورد توجه باشد. \begin{enumerate} \item اولین نقطه‌ضعفی که می‌شود ادعا کرد، مبنایی است. یعنی احساس ما بر آن است که دین اسلام اگر با نگاه دقیق این‌چنینی مورد عنایت قرار بگیرد، می‌تواند بر اساس آیات و روایات، مبنایی دینی برای اخلاق به ما ارائه بدهد. اگر قرآن کریم «\{{\large وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ}\}{\large تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ}{\large وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ {\Large{8}}}.» است. آیا تبیان یک نظام اخلاقی نیست؟ یعنی جناب ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه) می‌توانست با این تسلطی که بر عقل و نقل و بر قرآن و سنت دارد، از دل قرآن و سنت، یک نظام اخلاقی بیرون بکشد. چه اینکه امروزه بعضی مثل جناب آقای مصباح (رحمت‌الله‌علیه) و حضرت آیت‌الله جوادی ادعای نظام دارند. اصلاً ترتیب را به هم زدند، یعنی اخلاق را روی ارتباطات بردند، ارتباط با خود، ارتباط با غیر، غیر: مافوق، مادون. مافوق: خدا، غیر خدا. مادون: یا هم رتبه، بگیرید جمادات، نباتات، گیاهان اصلاً بر اساس ارتباطات، یک چینشی دارند. بعضی به استناد روایت: {\large «هَلِ اَلدِّينُ إِلاَّ اَلْحُبُّ {\large{9}}»،} آیا دین چیزی جز حبّ است، مبنا را محبت قرار دادند؛\\ این اشکال، اشکال مبنایی است، یعنی مرحوم ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه) می‌توانسته و این قوت در وی بوده که از دل قرآن و سنت، یک نظام اخلاقی مستند به دین بیرون بکشد. \item اشکال دوم: التزام بیش از حد به نظریه ارسطو و قهراً تکیه زیاد بر ملکات و پرداختن کمتر و بهادادن کمتر به رفتارها است. می‌دانید ملکات کجا باید خودش را نشان بدهد؟\\ در رفتار و در دین ما بسیاری از مباحث اخلاقی روی رفتارها رقم خورده است. درست است ملکات ریشه است، اما روی رفتارها بیشتر است؛ {\large «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ {\Large{10}}»،} رفتار است؛ {\large «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ {\Large{11}}»،} رفتار است. چون خیلی به نظریه ارسطو ملتزم مانده، نه اینکه گذر نکرده و به رفتار نپرداخته، ولی بارم پرداختن به رفتارها نسبت به اصل بحث، کم است و این می‌تواند به‌عنوان یک نقد مطرح شود. \item نقد سوم بر جناب نراقی که این اشکال را مرحوم مظفر هم دارند، استفاده از روایات عامی و ضعیفه است و حال اینکه محتوای همان روایات، روایات صحیحه دارد. در کافی روایت دارد. در جایی که ما در محتوا، در کافی روایت داریم، چرا روایتی نقل کنیم که مثلاً مستندش جامع الاخبار است! به‌خصوص که ایشان یک محدث و حدیث‌شناس است و این مشکل فقط مشکل مرحوم ملا مهدی نراقی (رحمت‌الله‌علیه) هم نیست. وقتی ما می‌رسیم به بحث اخلاقیات، گویا دست و پاها شل می‌شود، دیگر خیلی سند موردتوجه نیست و حال اینکه، دو نکته را باید در نظر داشت:\\ نکته اول اینکه اگر بحث وارد مباحث فونداسیون اخلاق شد، آن دقت‌های سندی لازم است؛ لذا اگر من خواستم بگویم آقا! نظریه ارسطو درست است، چون امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: {\large «الفضائل أربعة»،} باید بروم ببینم این روایت، سندش چیست؟ دلالتش چیست؟ چون می‌خواهم فونداسیون اخلاق اسلامی بسازم. یک موقع می‌خواهم یک روایتی در ارتباط با یک گوشه‌ای از اخلاق بیاورم، مثلاً {\large «شرَح»،} در دین ما حکمش چیست، این یک بحث است. ولی یک موقع می‌خواهم به فونداسیون بپردازم، اینجا دیگر نمی‌شود به یکی دو روایت، آن هم روایت ضعیف استناد کرد.\\ نکته دوم: اگر من روایتی با مضمون قوی دارم، چرا روایت ضعیفه نقل کنم! موارد متعددی است که روایاتی با مضمون قوی در کتاب‌های قوی و معتبر داریم و اینها نقل نشده و روایت ضعیفه نقل شده است. \item نقد چهارم: باقی‌ماندن برخی اشکالات بر نظریه ارسطو و بدون جواب ماندن آنها و نپرداختن به آنها می‌باشد. یعنی برخی از معایب نظریه ارسطویی قابل دفع و رفع بوده که در جامع‌السعادات این دفع و رفع صورت نگرفته است. به این معنا که اشکالاتی بر این نظریه وارد بوده و این اشکالات در عمل رفع نشده است. \item نقد پنجم: مستندسازی نکردن ریشه نظریه ارسطو با آموزه‌های دینی. باید بگوییم: جناب ملا مهدی نراقی! اگر می‌خواهید مبنای کتابتان را نظریه اخلاقی ارسطو بگذارید، یک بحث مفصل راجع به این باید بیاورید، چون دارید اسلامیزه می‌کنید.\\ بگوید آقا! این نظریه با دین سازگار است؛ لذا اخلاقیون اسلامی پذیرفتند. چرا من سعادت گرا هستم؟ چرا من به قوای اربعه قائل هستم؟ در ابتدا این بخش را اسلامیزه کنید، فونداسیون که اسلامیزه شد، در گام بعدی، در فروعات، خیلی مشکل ایجاد نمی‌کند. \end{enumerate} در پایان، اشاره‌ای نیز به نسبت بین جامع‌السعادات و معراج‌السعادة داشته باشم. معراج‌السعادة تقریباً تلخیص جامع‌السعادات است، ولی درعین‌حال نسبت بین این دو عموم و خصوص من وجه است. یعنی مطالب فراوانی در جامع‌السعادات هست که در معراج‌السعادة نیست. گذشته از مطلب فوق، عربی جامع‌السعادات، همچنان شیرین است، اما فارسی معراج‌السعادة، دیگر امروزه شیرین نیست و باید به قلم عصری، بازنویسی شود و اگر این امر تحقق یابد، بسیار پر اقبال است.\\ اکنون صدها، هزارها کتاب عالی داریم که زبان آن‌ها به‌خاطر گذر زمان، متفاوت شده ولی امروزه مردم آن قلم را متوجه نمی‌شوند، درحالی‌که نویسنده در عصر خودش زحمت کشیده است. مناسب است یک مؤسسه، تشکیل شود، پیشنهاد هم دادیم؛ ولی هیچ‌کس قبول مسئولیت نکرد. زیرا... \begin{center} درم‌داران عالم را کرم نیست \hspace*{2.5cm} کرم‌داران عالم را درم نیست \end{center} پول جایی هست که عقل و فکر و طرح نیست و طرح جایی هست که پول نیست. گفتیم یک لجنه ای تشکیل شود، این‌گونه کتاب‌ها را بازنگاری کند تا این کتاب مفید شود. اگر بخواهم به‌عنوان نمونه اشاره کنم مرحوم شعرانی کتابی دارد به نام دمع السجون که ترجمه نفس المهموم است. قلم، قلم سنگین عالمانه ادیبانه است. این کتاب را جوانی در تهران بازنویسی کرده است، نگارش آن چنان جذاب شده که خواننده مانند رمان، پیوسته مطالعه می‌کند. مطلب همان است، ولیکن بازنویسی شده است.\\ \\ {\textbf{\large{سؤال یکی از حضار}}}\\ \\ و اما اخلاقی که ما در جامع‌السعادات و معراج‌السعادة داریم، می‌تواند جوابگوی حل مسائل روان‌شناسی مانند بدبینی و... باشد؟\\ \\ {\textbf{\large{پاسخ استاد رضایی تهرانی}}}\\ \\ باید بگوییم روان‌شناسی موجود ما ریشه در روان‌شناسی غربی دارد. چند نفر از دوستان من روان‌پزشک و روان‌شناس هستند. موضوع روان‌شناسی در غرب، روان انسان است؛ ولی تعریف آن‌ها از انسان با ما متفاوت است. روانی که او دارد روی آن کار می‌کند، نه به روح مجرد و نه به \{{\large الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ}\}{\large أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ {\Large{12}}.»} معتقد است. چرا اخیراً می‌گویند مذهب در ساحت فردی، آرامش می‌آورد؟\\ روان‌شناسی انسان متدنّی و حیوان مترقی است، یعنی در روان‌شناسی، انسان گاهی به نحوی تعریف می‌شود که می‌شود حیوان مترقی و انسان متدنّی. البته در زمینه مسائل عملی موفقیت‌هایی داشتند. مثلاً فرض کنید در زمینه درمان وسواس. مرحوم نراقی در کتاب جامع‌السعادات {\textbf{13}} می‌گوید از نظر ما درمان وسواس ذکر شریف {\large «لا اله الّا الله»} است: {\large «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْوَسْوَسَةِ وَ إِنْ كَثُرَتْ فَقَالَ لاَ شَيْءَ فِيهَا تَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ {\Large{14}}»،} از امام صادق (علیه‌السلام) راجع به درمان وسواس، مخصوصاً اگر زیاد بشود، سؤال کردند. فرمودند: مشکلی ندارد، {\large «لا اله الا الله»} را زیاد بگو.\\ مرحوم آقای بهجت (رحمت‌الله‌علیه) هم هر کس در این زمینه به ایشان مراجعه می‌کرد، می‌گفتند: ذکر شریف {\large «لا اله الا الله»} را زیاد تکرار کن.\\ ما در دین، نگاهمان به این مقوله، چنین است، روایت هم داریم. ولی در روان‌شناسی، اصلاً روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و ذکر درمانی و این امور مطرح نیست، بلکه این مطلب را مورد بررسی قرار می‌دهند که وسواس با چه قسمت از مغز و روان انسان در ارتباط است؟ و می‌خواهد آن را به‌گونه‌ای برطرف کند و چون بحث تجربی هم هست، تا حدودی جواب هم می‌دهد. \begin{center} {\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.»} \end{center} \newpage \begin{center} {\Large{فهرست منابع}} \begin{enumerate} \item طبرسی، حسن بن فضل. ۱۳۷۰. مکارم الأخلاق. ۱ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ص 8. \item اعيان الشيعة، ج 10، ص 158-161. \item سوره اعراف، آیه ۵۰. \item الفوائد الرجالیه . السید بحر العلوم. الجزء ۱. ص۷۴. \item Nicomacus. \item برای مطالعه بیشتر ر.ک به مظفر، محمد رضا، نراقی، مهدی بن ابی ذر، و کلانتر، محمد. بدون تاریخ. جامع السعادات. ۳ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. \item معدن الجواهر، صفحه ۴۰. \item سوره نحل، آیه ۸۹. \item الخصال، ج 1، ص 21. \item سوره نحل، آیه ۸۹. \item الخصال، ج 1، ص 21. \item سوره رعد، آیه 28. \item معراج السعاده، صفحه ۱۳۱. \item الکافی، ج 2، ص 424. \end{enumerate} \end{center} \end{document}
picture_icon_blue آلبوم تصاویر
album picture item
album picture item
album picture item
album picture item
album picture item
album picture item