\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أعوذُ باللّٰهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم\\
\vspace*{5mm}
بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم وَ بِه نَستَعِینُ إنَّهُ خَیرُ مُوَفِّقٍ وَ مُعِینٍ.»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «الحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ العَالَمِینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی النَّیِّرِ الأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ العَالَمِ هَادِي السُّبُلِ وَ مُنجِي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ العَالَمِینَ أَبِي القَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «قال الله تبارک و تعالی فی کتاب الکریم: يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا {\Large{1}}؛»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «و قال الإمام أبومحمد الحسن العسکری:
لَيْسَتِ اَلْعِبَادَةُ كَثْرَةَ اَلصِّيَامِ وَ اَلصَّلاَةِ وَ إِنَّمَا اَلْعِبَادَةُ كَثْرَةُ اَلتَّفَكُّرِ فِي أَمْرِ اَللَّهِ{\Large{2}}؛»}
\end{center}
میلاد مسعود امام یازدهم امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) را تبریک عرض میکنیم.\\
عنوانی که در این وقت برای صحبت حقیر در نظر گرفته شده عنوان "بازخوانی حکمت صدرایی باتوجهبه نیاز جامعه اسلامی امروز" است. اگر مقداری مطالب شاید پراکنده گفته میشود عذرخواهی میکنم فرصت بیش از این به من وقت نداد که خیلی بتوانم مطالب را دستهبندی کنم. مطالب را بر اساس شمارگانی عرض میکنم که در ذهنها بهتر بنشیند.\\
مطلب اول اینکه حکمت صدرایی از دیدگاه ما یک نحله فلسفی و یک سیستم فلسفی است. اینکه ما در جهان اسلام چند نحله فلسفی داریم مورد اختلاف است که آیا حکمت مشاء را میتوان حکمت اسلامی نامید یا نه حکمت اشراق را میتوان حکمت صدرایی نامید یا نه و آیا حکمت اشراق نسبت به حکمت مشاء تفاوت جوهری دارد یا نه و آیا حکمت متعالی را میتوان یک نحله و مکتب و سیستم فلسفی دانست یا نه؟! نگاه ما بهتبع اساتیدمان این است که حکمت صدرایی نه حاشیهای بر حکمت مشاء است که برخی معتقدند، نه ترکیبی مزجی از دانشهای کلام، حکمتین مشاء و اشراق، عرفان، قرآن و سنت است؛ بلکه حکمت متعالیه صدرایی یک سیستم منضبط فلسفی است به معنای دقیق سیستم و یک مکتب و نحله مستقل فلسفی است و اما اینکه اسلامی بودنش به چه معناست به همان اختلاف مشهور و بحث مشهور برمیگردد که آیا اصولاً ما علم اسلامی داریم یا نه!\\
واژه علم دینی یا علم اسلامی لااقل پنج تفسیر و پنج معنا دارد که به برخی از این معانی و تفاسیر حکمت متعالیه، حکمت اسلامی و علم اسلامی است و در برخی از این تعابیر چنین نیست آنقدر خود یک نشست مستقل میطلبد.\\
به تعبیری دیگر کار صدرا کاری زنبورگانی است نه مورچگانی. مورچه جمعآوری دارد، تألیف دارد، گردآوری دارد. زنبور بر روی شهدهای مختلف گلهای مختلف مینشیند و خروجی جدید ارائه میکند. صدرا اگرچه از نقل یعنی قرآن و سنت، از شهود و عرفان، از حکمتین مشاء و اشراق و از دانش کلام بهره برده و فراوان بهره برده؛ اما حکمت او خروجی جدید است، یک پدیده نو است. یک سیستم نوین فلسفی است.\\
مطلب دوم، معنای این سخن ما این نیست که سیستم حکمت صدرایی کامل است. اعتقاد بر این است که معمولاً و غالباً مبدعان و مبتکران و مخترعان، نویسندگان موفقی در ارائه ابداع خود نیستند؛ یعنی گویا ذهن نمیتواند در دو وادی ابتکار، تأمل، ابداع و نوآوری همزمان با تنظیم، تنسیق و استنتاج با هم عمل کند. کمتر کسی پیدا میشود که در هر دو وادی موفق باشد؛ صدرا هم استثنا نیست. صدرا بهعنوان یک انسان دارای فکر جوّال مبدع مبتکر مخترع حرف نوآور، نتوانسته از مبانی خود بهصورت کامل استفاده کند.\\
برای مثال عرض میکنم استاد حضرت آیتالله فیاضی معتقد بودند که اگر فقط و فقط بخواهیم آثار مبحث وجود رابط را در حکمت صدرایی استخراج کنیم و بر اساس این آثار استخراج شده، حکمت صدایی را بازنگاری کنیم لااقل هفتاد درصد، چهره حکمت صدرایی متفاوت خواهد شد. پس صدرا فقط در همین یک بحث یعنی در بحث وجود رابط و مستقل نتوانسته یا نخواسته یا وقت اجازه نداده یا به همان مانعی که عرض کردم برخورده و از مبانی خود استفاده کامل را نکرده است. به این مطلب مرحوم شهید مطهری (رحمةاللهعلیه) تصریح دارد، حضرت استاد جوادی تصریح دارد، حضرت استاد فیاضی تصریح دارند و هر کس با حکمت صدرایی دمخور است به این مطلب اعتقاد دارد که صدرا به هر دلیل آنگونه که امروزه ما احساس میکنیم از مبانی خود در بناهای خود استفاده لازم را نبرده که اگر میبرد شاید چهره حکمت صدرایی گونهگون میشد؛ بنابراین ما در ارتباط با بازخوانی حکمت صدرایی که بخش اول عنوان بحث امروز است، بازخوانی حکمت صدرایی باتوجهبه نیاز جامعه اسلامی امروز، ما در ارتباط با بازخوانی حکمت صدرایی چند گام را مترتباً باید برداریم.\\
گام اول بازخوانی حکمت صدرایی باتوجهبه دادههای درونی این حکمت است؛\\
صدرالمتألهین در دوازده فصل پایانی علت و معلول، به وحدت شخصی وجود اعتقاد پیدا کرده است و میفرماید من با این گذر از علیت به وحدت شخصی وجود از وحدت تشکیکی به وحدت شخصی نه مسئله علیت را تکمیل کردم؛ بلکه حکمت را تتمیم کردم فلسفه را به نصاب تمامیت رساندم.\\
صدرا در این گذر و استفاده از این گذر در خصوص این مسئله حتی ده درصد آثار را پیگیری نکرد. یعنی امروز شاکله حکمت صدرایی شاکله تشکیک و وحدت تشکیکی و ذومراتب و ذودرجات بودن هستی و همین مباحثی است که ساختار حکمت صدرایی را تشکیل میدهد با اینکه فقط خصوص این مسئله اگر مورد عنایت قرار بگیرد و باتوجهبه بحث وحدت شخصی حکمت صدرایی بازخوانی بشود، زیرورو میشود حکمت صدرایی.\\
پس اولین گام بازخوانی حکمت صدایی بر اساس دادههای درونی است. در این گام به نظر میرسد این هشت یا نه موضوع از اهمیت و لزوم بررسی بیشتری برخوردار است.
\begin{enumerate}
\item
بحث اصالت وجود
\item
بحث تشکیک وجود
\item
بحث وحدت شخصی وجود
\item
بحث حرکت جوهری و زمان
\item
مبحث مفصل امر
\item
مبحث واقعیتمندی عدم
\item
مبحث وجود رابط
\item
مبحث معقولات ثانیه
\item
مسئله اقسام علل
\end{enumerate}
در این بازخوانی بهخاطر نکاتی که هر یک از این نوع بحث دارند باید دقت بیشتری در بازخوانی دادههای مربوط به این مباحث صورت بگیرد.\\
گام دوم بازخوانی حکمت صدرایی است بر اساس نوآوریهای پس از صدرا نوآوریهایی که شالوده حکمت صدرایی را به هم نمیریزد. \\
چیزی نگذشت که حکمت صدرایی گل کرد، بهعنوان یک نحله جدید بالا آمد و دلها را به خود جذب کرد. اساتید ما میگفتند حکمت اشراق نتوانست هیمنه حکمت مشاء را بشکند و چنین است؛ اما حکمت متعالیه در مدتی نهچندان دور هیمنه حکمت مشاء را شکست و دلها، مغزها و نوابغ به سمت این حکمت کشیده شدند؛ چون به تعبیر شهید ثانی در کتاب درایه،
{\large «لکلّ مجتهد نصیب»،}
طبیعی است تعدادی از این بزرگان که کم نیز نیستند مجتهد در حکمت بودند و چهبسا مجتهد مطلق.\\
این اجتهاد در حکمت معنایش این است مجتهد در حکمت متعالیه صدرایی بودند. مثلاینکه الان بگوییم آقا یک نفر مجتهد است در فقه شافعی، یک نفر مجتهد است در فقه مالکی؛ یعنی مجتهدند اما مجتهدان حکمت متعالیه، مجتهدان حکمت صدرایی. یعنی آن ساختار را پذیرفتند، سیستم را پذیرفتند، نحله و مکتب را پذیرفتند. حالا گوشهوکنار این نحله و این مکتب سخنانی دارند، نوآوریهایی دارند.\\
دو واحد درسی در دفتر تبلیغات در دو دوره مختلف برگزار شد با همین عنوان نوآوریهای پس از صدرا. ملقی بنده بودم و در آن دو واحد نوآوریهای حکمای پس از صدرا را که نوآوری دارند را، جمعآوری کردیم. احساس بر این شد که در بازخوانی حکمت صدایی ما حتماً باید به این نوآوریها توجه کنیم. بالاخره مرحوم، آقا علی حکیم در مبحث معاد نوآوری دارد این نوآوری را صدرا نداشته است. در کلمات صدرا هم نیست نه در بحث معاد که در بحث حمل، در بحث قضایا، در موارد مختلف حواشی جناب آقا علی بر اسفار جزو ممتّعترین حواشی است که برخی از این حواشی بهخاطر کثرة الإفادة تبدیل به یک رسانه مستقل شده و مورد مراجعه مرحوم علامه طباطبایی و در معاصرین حضرت آیتالله جوادی آملی و حضرت آیتالله مصباح است.\\
در بازخوانی حکمت صدرایی در گام دوم ما باید حتماً این نوآوریهای پسینی را موردتوجه قرار بدهیم که عرض کردم این نوآوریها شالودهشکن نیستند؛ یعنی به یک سیستم فلسفی جدید منجر نمیشود. سیستم همان سیستم صدراییست، حالا تکاملی یافته است. مثلاینکه ما بعد از جناب شیخ انصاری تا الان که من در خدمت شما هستم یک سیستم جدید اصولی نداریم. همه سر سفره شیخ هستند. تصریح مرحوم شهید مطهری (رحمةاللهعلیه) این است، درست هم فرموده است.\\
پس مجتهدان اصولی ما یعنی مجتهدان اصولی در سیستم اصولی شیخ انصاری. در حکمت صدرایی نیز همین است. طبیعی است اگر خواستیم حکمت صدرایی را بازخوانی کنیم باید حتماً آثار و لوازم این نوآوریها بهدقت موردتوجه و عنایت قرار بگیرند.\\
گام سوم در بازخوانی حکمت صدرایی، بازخوانی حکمت صدرایی بر اساس دستاوردهای جدید در علوم مرتبط است.\\ بههرحال خود حکمت صدرایی عرض کردم از کلام، از عرفان و از نقل بهره برده و ما در علوم مرتبط تکامل داشتیم، پیشرفت داشتیم. پزشکی ما پیشرفت کرده؛ چون تکنولوژی ما پیشرفت کرده طبیعی است. ما در علوم مرتبط اگر پیشرفت داشتیم، تکامل داشتیم. در این بازخوانی باید به این پیشرفتها و تکاملها نظر داشته باشیم. گاه ایجاد مسئله جدید شده که ما بر اساس مبانی صدرایی باید به آن مسئله جدید پاسخگو باشیم.\\
مثال عرض میکنم: معرفتشناسی؛ حکمت صدرایی پر است از دادههای معرفتشناسانه درست، اما معرفتشناسی بهعنوان یک رشته با رشد که در مغربزمین داشته در زمان صدرا مطرح نبوده بازخوانی. حکمت صدرایی باید باتوجهبه پیشرفتی باشد که در معرفتشناسی اتفاق افتاده است. علم و بهویژه علوم طبیعی نجوم، عرفان، فهمهای بهینه شده از کتاب و سنت که پس از صدرا انجام شده مورد دقت قرار گرفته، رسانه مستقل در مورد بعضی از این گزارههای دینی نوشته شده، تطبیق شده، تعمیق شده برای بازخوانی حکمت صدرایی حتماً باید ما به این امور هم توجه داشته باشیم در گام سوم.\\
اعتقاد ما بر این است که باز این امور شالودهشکن نیست؛ یعنی حکمت صدرایی را به یک حکمت جدیدی تبدیل نمیکند. ممکن است ما در موضوعی یا مسئلهای از حکمت صدرایی برای آن مسئله جواب نیابیم؛ اما این معنایش این نیست آنقدر مسئله بخواهد شالودهشکنی کند.\\
گام چهارم که این گام امشب بیشتر موردتوجه این جلسه است بازخوانی حکمت صدرایی است باتوجهبه نیاز جامعه اسلامی امروز؛ یعنی در سهگام گذشته ما بیشتر مباحث تئوریک را مدنظر داشتیم. بیشتر مباحثی که درونزا بود. در گام چهارم میخواهیم نگاهی به تأثیر حکمت صدرایی در حیات رفتاری آدمی در ساحت فرد و اجتماع داشته باشیم. با این دیدگاه حکمت صدرایی را مدنظر قرار میدهیم. تا این بحث پیش میآید طبیعی است اول باید نیازسنجی کنیم، بر اساس این نیازسنجی حالا حکمت صدرایی بازخوانی شود. به بحث نیازسنجی که میرسیم که عنوان بحث ما همین بود بازخوانی حکمت صدرایی باتوجهبه نیاز جامعه اسلامی امروز، سؤالاتی مطرح میشود که اول این سؤالات را پاسخ بدهیم.\\
سؤال اول اینکه اصولاً آیا حکمت صدرایی در هنگامه تولد، نگاهی یا نیمنگاهی به جامعه خویش داشته است؟ چون فرض این عنوان بحث این است که گویا در زمان تولد حکمت صدرایی، حکمت متعالیه نگاهی یا نیمنگاهی به جامعه زمان خود داشته است. آن نگاه به جامعه امروز جوابگو نیست و چون جوابگو نیست ما باید حکمت صدرایی را باتوجهبه نیاز جامعه امروزی بازخوانی کنیم.\\
در پاسخ این سؤال جوابی که میتوان داد این است که بدون شک بخشهایی از حکمت اسلامی صدرایی به جامعه زمان خویش نگاهی داشته و این مطلب امروزه با تحقیقاتی که شده جز مسلمات است گرچه ما این نگاه را حداکثری ندانیم؛ اما یک نگاه حداقلی در حکمت صدرایی بالمعنی العام، مراد ما از حکمت صدرایی، خصوص حکمت صدرایی نظری امور عامه مثلاً نیست. \\
بدون شک حکمت صدرایی با صدر و ساقه در زمانه خود نیمنگاهی به جامعه زمان خود داشته گرچه این نگاه حداکثری نبوده و ادعا این است که امروزه ما نسبت به جامعه اسلامی امروز که جامعه اسلامی امروز در دل مدرنیسم متولد شده و نسبت به گزارهها و دادههای مدرنیته حرف دارد میتوانیم بر اساس بازخوانی حکمت صدرایی در این ساحت از حکمت صدرایی استفاده داشته باشیم.\\
پس ادعا مشخص بشود چیست! ادعا این نیست که صدرا در زمان تکوین حکمت خود نگاه حداکثری به جامعه زمان خود داشته است. دو ادعا داریم؛\\
یک، صدرا در زمان تکوین حکمت خود نگاه به جامعه خود دارد گرچه نگاه حداقلی است و منظور حکمت صدرایی بالمعنی العام است، اشتباه نشود! و امروزه ما میتوانیم با بازخوانی حکمت صدرایی نگاه به جامعه امروز، جامعه اسلامی امروز داشته باشیم.\\
سؤال دوم اینکه آیا در این بحث که الان اشاره شد ما نیازمند بررسی مباحث پیشینی هستیم؟ جواب این است که بله! از باب نمونه عرض میکنم این بحث که مدتی هم کشور ما را درگیر کرد بحث ارتباط هست و باید یا نیست و نباید. بحث دانش و ارزش. این از مباحثی است که یقیناً در این بحث باید قبلاً پنبهاش زده بشود، بحث بشود. ما از حکمت صدرایی میخواهیم استفاده کنیم، حتی از بخشهای تئوریک و نظریاش و وقتی به جامعه میرسیم بحث در بایدها و نبایدها، شایدها و نشایدها بحث در سیاستگذاریها، راهبردهاست و طبیعی است اینگونه مباحث باید موردتوجه بوده باشد، اتخاذ مبنا بشود تا بتوانیم بر اساس آن بحث را پی بگیریم.\\
نگاه ما این است که "باید" از "هست" میجوشد، "نباید" از "نیست" میجوشد، "شاید" از "هست" میجوشد، "نشاید" از "نیست" میجوشد و بین اینها تولید و تبادل وجود دارد، منتها با شرایط خاص خودش؛ این همان بحث مشهوری است که شاید دو سال در یک برههای فضای فرهنگی کشور را در بر گرفت.\\
سؤال سوم این است که آیا معنای حکمت صدرایی، خصوص فلسفه صدرایی است یا شامل مباحث نقلی صدرا هم میشود؟ مثل تفسیر، مثل شرح اصول کافی؟\\
در جواب این سؤال اینگونه عرض کنیم که اولاً عدهای معتقدند صدرا هرچه نوشته فلسفه نوشته است. تفسیر قرآن فلسفه است؟ شرح اصول کافی او هم فلسفه است. با این نگاه که جواب روشن است، اگر گفتیم صدرا هر چه نوشته فلسفه است و ما میخواهیم از فلسفه صدرایی در این زمینه استفاده کنیم طبیعی است باید از تفسیر صدرا هم استفاده کنیم، از شرح اصول کافی صدرا هم استفاده کنیم. مرحوم علامه طباطبایی (رحمةاللهعلیه) در مقدمه المیزان تصریح دارند که یعنی تلویح کالتصریح که سبک مرحوم صدرالمتألهین در تفسیر قرآن، سبک فلسفی است. ما نگاهمان این است که اینگونه نیست که صدرا هرچه نوشته فلسفه نوشته است. نه. صدرا فقه را خوب خوانده، اصول را خوب خوانده، به فقه و اصول مسلط است. روایت را خوب میفهمد و ذوق عرفی صدرا خوب است، ولی این نکته هست که وظیفه خود را تبیین این ساحت میدانسته و لذا سبک تفسیری او سبک فلسفی است گرچه تفسیر او فلسفه نیست؛ تفسیر او تفسیر است. سبک شرح اصول کافی او سبک فلسفی است گرچه شرح او شرح روایت است فلسفه نیست؛ ولی ما وقتی حکمت صدرایی را میخواهیم در این زمینه بازخوانی کنیم حتماً باید مباحث نقلی صدرا هم موردنظر باشد.\\
سرّش آن است که ما وقتی میگوییم عنوان بحث این بود بازخوانی حکمت صدرایی باتوجهبه نیاز جامعه امروز، بخشی از نیاز جامعه امروز مباحثی است که صدرا به برکت حکمتش در مباحث نقلیه خود نقل کرده و موردتوجه قرار داده است. شاید برای دوستان و عزیزان قابلتوجه باشد مرحوم مجلسی بهعنوان یک به قول خودش نه اخباری و نه اصولی یا نیمه اخباری نیمه اصولی، و یک خریط فن حدیث، در مرآةالعقول، شرح اصول کافی و بحارالانوار، مکرراً از صدرالمتألهین در شرح روایات بهره گرفته و از صدرا هم باعظمت یاد میکند. وقتی کسی مثل جناب مجلسی دارد از این مباحث صدرا استفاده میکند پس طبیعی است که ما هم میتوانیم استفاده کنیم؛ چون بحث نیاز جامعه امروز است. یعنی بحث در دل مباحث عملی و در دل مباحث اجتماعی رفته است.\\
سؤال دیگر این است که اصولاً این بحث چقدر ضرورت دارد؟ چرا باید بحث کنیم از بازخوانی حکمت صدرایی باتوجهبه نیاز جامعه اسلامی امروز؟ به نظر میرسد که باتوجهبه اینکه فلسفه امروز زیربنای همه نظامهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است و ما نظام اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نداریم که زیر بنای فلسفی نداشته باشد حتماً اگر بخواهیم در این ساحت قدم بگذاریم، باید نحلهای حکمی ما را پشتیبانی کند و فعلاً جایگزینی برای حکمت صدایی نداریم؛ یعنی قله نحلههای حکمی حکمت متعالیه است و اصلاً جایگزین ندارد و همین است منشأ تأکید مقام معظم رهبری بر اینکه حتماً باید فلسفه آن هم فلسفه صدرایی در امتداد اجتماعی و سیاسی خود را متجلی کند.\\
سرّ این حتمیت هم همین است که چون جایگزینی برای این حکمت نداریم. گاهی با بعضی از اصحاب تفکیک که صحبتی داشتیم میگفتیم شما یک موقع میگویید اصلاً نیازی به مباحث فلسفی نیست، یک موقع میگویید هست. گفت نه نیاز هست. ولی آن مباحث عقلی و فلسفی که از آیات و روایات استخراج بشود. من عرض کردم شما مباحث عقلی و فلسفی مستخرج از آیات و روایات را که بهصورت یک سیستم و مکتب و یک نحله درآمده باشد به من بدهید، من میآیم آن را با دادههای حکمت صدرایی بررسی میکنم، میبینم چه مقدارش مطابق است هرچه مطابق نبود میگذارم کنار. کو؟ از آقایان خواستیم یک واژه عقل فطری را معنا کنند. شش سال طول کشید هنوز خبری نیست. عقل فطری یعنی چه در مقابل عقل فلسفه؟ پس آنچه که در دست ماست بهعنوان زیر بنای بسیاری از امور که در بحث مقداری باز میکنم حکمت صدرایی است بهعنوان حکمت قائد و سائق موجود در جهان اسلام.\\
سؤال اینجاست که آیا ما میتوانیم با بازخوانی حکمت صدرایی، مثلاً فلسفه اخلاق متعالی بنویسیم؟ فلسفه سیاست متعالیه بنویسیم؟ پاسخ این است که این ادعا را نداریم. امکان آن را نافی نیستیم؛ اما این ادعا را نداریم. ادعای ایجاب کلی نداریم؛ اما نفی سلب کلی میکنیم. یعنی چه؟ یعنی ادعا این است که یقیناً حکمت صدرایی تأثیرگذاری ژرف دارد؛ اما آیا در حدی باشد که ما بتوانیم بر اساس آن منطبق بر قواعد علم، فرض کنید فلسفه اخلاق متعالی داشته باشیم یا فلسفه سیاست متعالی داشته باشیم، این ادعا را نداریم.\\
بر اساس آنچه که گفته شد ما بحث را اینگونه ادامه میدهیم. چهار گام برای بازخوانی حکمت صدرایی گفته شد، گام چهارم این بود بازخوانی حکمت صدرایی باتوجهبه نیاز جامعه اسلامی امروز. قهراً باید نیاز جامعه اسلامی امروز را بفهمیم که بتوانیم بر اساس آن نسبت به حکمت صدرایی، بازخوانی داشته باشیم. همانطور که تأکید کردم در هیچ یک از این بازخوانیها مقصود تحریف حکمت صدرایی نیست، روی این تأکید داریم. مقصود استفاده از استعدادهای نهفته در حکمت صدرایی است. به این معنا که آنچه که خروجی این بحث میشود بهگونهای باشد که فیلسوف حقگرا، آزاداندیش، دغدغهمند دین و جامعهای مثل صدرا اگر آن را ببیند آن را منطبق با حکمت خود بیابد. شاگردان مکتب، شاگردان فکری این مکتب اگر دیدند بگویند بله این بر اساس معانی حکمت صدرایی بالاآمده و نوشته شده است.\\
نیازهای جامعه اسلامی را من اینگونه فهرست کردم؛
نیاز اول، عرضه دین اسلام بهصورت یک سیستم منسجم یعنی عرضه دین اسلام با یک بههمپیوستگی منطقی با همان تعریفی که ما از سیستم میشناسیم.\\
دوم، عرضه دین اسلام بهصورت یک برنامه زندگی در همه ساحتها یعنی گستره گسترده.\\
سوم، عرضه دین اسلام بهصورت یک برنامه نظام ساز در همه ساحتهای لازم.\\
چهارم، عرضه دین اسلام بهصورت یک برنامه تمدنساز در جهان امروز.\\
تا بحث تمدن پیش میآید ما معتقد به حرف مقام معظم رهبری هستیم. مراد ما از تمدن مغز تمدن است نه پوسته تمدن. هر تمدنی مغزی دارد و پوستهای. مغز تمدن همان است که به مباحث انسان و انسانسازی برمیگردد. ایشان در سفری که به بجنورد خراسان شمالی داشتند تفکیک کردند گفتند کشور دارد به سمت تمدن میرود؛ اما بیشتر به سمت پوسته دارد میرود تا مغز. ما در حکمت صدرایی و در بازخوانی حکمت صدرایی توقع آن است که برسیم به یک برنامه تمدنساز در جهان امروز و بیشتر با عنایت به ساحت مغز تمدن نه پوسته تمدن.\\
برای اینکه به اینها برسیم باید کارهایی روی حکمت صدرایی در این بازخوانی بر اساس نیازها صورت بگیرد، من این کارها را فهرست کردم؛\\
اول، احیای بخشهای مغفول یا کمتر توجه شده حکمت صدرایی. حکمت صدرایی گستره گستردهای دارد. بخشهایی از آن مغفول است یا کمتر به آن توجه شده است. مثال عرض میکنم حکمت عملی صدرا؛ در هر سه بخش اخلاق فردی، تدبیر منزل، سیاست مُدُن. اخیراً همتی در حوزهها شد، آقای لکزایی چیزی نوشتند، آقای طوسی چیزی نوشتند. مقالاتی نوشته شد ولی چهارصد سال این مغفول بود، مورد غفلت بود و کم نیست مواضع مغفول یا کمتر توجه شده حکمت صدرایی به همان معنای عامش. پس احیای این بخشهای مغفول کار اول است و من خدمت عزیزان عرض بکنم هر بخشی از بخشهای مغفول را که قدم بگذاریم کار مشکل است؛ چون جاده، جاده آسفالت نیست. جاده خاکیست یعنی انسان باید بسازد، مکوّن باشد از دل حکمت صدرایی و این واقعاً کار میبرد. ممکن است بعضی از این بخشها بیست سال از یک نفر وقت بگیرد.
دوم، بازخوانی یا بازتولید فلسفههای مضاف همگن با فلسفه بر اساس حکمت صدرایی است که در این زمینه هم تلاشهایی شده است. بالاخره فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست، فلسفه حقوق، آن فلسفههایی که با فلسفه عام بیشتر مرتبط است باید باز تولید بشود یا بر اساس دادههای صدرایی بازخوانی بشود. آن چهار گام را نباید فراموش کرد.\\
سوم، بازخوانی عرفان اسلامی چه در بخش نظر و چه در بخش عمل بر اساس حکمت صدرایی. مستحضرید صدرا به گردن اهل عرفان حق دارد چه اینکه اهل عرفان به گردن صدرا حق دارند و این حق از دو جهت است. حقی که صدرا به گردن اهل عرفان دارد اتقان بخشی به عرفان است. نمونه عرض میکنم؛ هشت تا برهان بر وحدت شخصی وجود در تمهیدالقواعد ذکر شده که همهاش مخدوش است. دو تا برهان صدرا در اسفار ذکر کرده در بحث علیت که هر دو قابلتوجه و هر دو مورداستفاده هستند. این اتقان بخشی است و لذا صدرا اصلاً نگاه عرفان را متعالی کرد. یعنی عرفان قائل بود میگفت ما قائلیم به
{\large «"طور وراء طور العقل".»}
یک جاهایی است عقل نمیفهمد. صدرا گفت این معنا ندارد. شهود را پایین نمیکشیم؛ ولی عقل را بالا میکشیم.
اصلاً عرفان یک اصطلاحاتی دارد در کتابهای مصطلحات عرفانی به نام المسئله الغامضه. میروید در اصطلاحات صوفیه جناب کاشانی، این المسئله الغامضه را میخوانید، ببینید چه میخواهد بگوید. میخواهد بگوید این بحث در عرفان گفته میشود؛ ولی فهم نمیشود.
\begin{center}
حلوای طنطنانی تا نخوری ندانی
\end{center}
قابلفهم نیست، قابلادراک نیست. صدرا میگوید الحمدلله برای ذهن من المسئله الغامضه وجود ندارد. عرفان را میکشیم بالا و مبرهن میکنیم.\\
ما در این بازخوانی حتماً باید عرفانی را که میخواهیم عرضه کنیم مبتنی بر حکمت صدرایی، یعنی با همان شیوه با همان بیان با همان استدلال اتقان بخشی کنیم.\\
چهارم، امتدادبخشی حکمت صدرایی در ساحت اجتماعی و عملی. بر این مسئله حضرت آیتالله خامنهای (حفظه الله تعالی) بسیار تأکید دارند. بسیار هم مسئله مشکلی است.\\
یک نشستی را در همین زمینه با عنوان "نشست تأثیر حکمت صدرایی بر حیات اعتقادی و رفتاری انسان" در دفتر تبلیغات خراسان داشتیم {\textbf{3}}.\\
آنجا هم بنده یک سخنرانی داشتم که خیلی از من وقت گرفت؛ چون همه مطالب ساختنی بود. یعنی من به یاد نمیآورم آنجا یک ارجاع داده باشم، یادم نیست! فکر باید درگیر بشود که مثلاً حرکت جوهری در حیات فردی و اجتماعی انسان چه تأثیری دارد؟ این اعتقاد میخواهد چهکار کند؟ در چه بحثهایی چالش ایجاد کند؟ چه مواردی را تقویت کند؟ چه چیزهایی را ضعیف کند؟ ولی لازم است و باید این کار انجام شود. حرکتهایی شروع شده، گرچه همه این حرکتها حرکتهایی ابتدایی است.\\
پنجم، استفاده بهینه از حکمت صدرایی در فبک
\{فلسفه برای کودکان.\}\\
مستحضرید ما در جهان امروز، فلسفه برای کودک داریم که بهشدت موردتوجه و گسترده است و غربیها در حال کار روی این مسئله هستند. در کشور ما هم روی این مسئله دارد کار میشود و متأسفانه جلوداران این مسئله خیلی به حکمت اسلامی اعتقادی ندارند با اینکه ما
معتقدیم میتوانیم از حکمت متعالیه و حکمت صدرایی در این زمینه استفاده لازم را داشته باشیم.\\
ششم، نقد نحلههای حکمی رقیب که خود آنها زیربنای تفکر مدرنیسم و پسامدرن بوده و هستند. در اینکه دوره مدرنیسم تمام شده ما به پسامدرن وارد شدیم یا نه و اصلاً پسامدرن یعنی چه و معنایش چیست، چه خصوصیاتی دارد و آیا شاخصه اصلیاش تغییر است یا خیر؟ تغییر کل شیء و عدم اعتقاد به هر نوع ثباتی یا شاخصش چیز دیگری است حرفوحدیث زیاد است؛ ولی یقیناً اگر به دوره پسامدرن نرسیده باشیم، معتقدیم که در دوره مدرنیسم هستیم. حال یا آخرش هستیم یا وسطش.\\
ما اعتقادمان بر این است که مدرنیسم روی شانههای فلسفه نشسته است. حکمت صدرایی یک حکمت رقیب متعالی است؛ یعنی بهخوبی میتواند نبرد کند، بهخوبی میتواند کشتی بگیرد و ما با این دیدگاه به حکمت صدرایی قبلاً که هیچ نگاهی نداشتیم. خدا مرحوم آقا علی حکیم را رحمت کند که این قضیه را برای اولینبار مطرح کردند آن هم چند سطر در بدایع الحکم. الحمدلله در زمان ما ازاینجهت مقالات و پایاننامههای متعددی نوشته شده گرچه از عمق و ژرفا خیلی برخوردار نیست؛ مثلاً نظریات
\{آلفرد نورث\} وایتهد {\textbf{4}} راجع به زمان را با نظریات جناب صدرا راجع به زمان بررسی کنیم خوب است. بسیار انجام شده من هم در این زمینه یک تفحصی داشتم. عمق کمی دارد؛ اما اصل این شروع، شروع موفق و خوبی باید باشد. ما بتوانیم با این ابزار بسیار کارآمد، نظریات رقیب را نقد کنیم و برتر بودن نظریه حکمت اسلامی را، حکمت صدرایی را نشان بدهیم.\\
هفتم، بازخوانی منطق بر اساس بازخوانی حکمت صدرایی بهعنوان معیار سنجش تفکر سقیم و سلیم؛\\
منطق یک علم پولادین است. جناب ابنسینا که به حق اولین منطقی عالم اسلام است بهصراحت میگوید من بعضی جاها کاری کردهام؛ ولی در مورد منطق نه! ما در مورد منطق خیلی حرف نداریم هرچه که ارسطو بگوید و هرچه که ارسطو گفته است؛ چون منطق هم کشف بود و اختراع نبود؛ یعنی بشر آنگونه که میاندیشد، آنگاه که میاندیشد در چه قالبهایی درست و در چه قالبهایی غلط میاندیشد، چه در بخش معرف چه در بخش حجت.\\
نگاه کنید از زمان ارسطو تا زمان ما خیلی منطق دست نخورده است. اگر منطق بخواهد دست بخورد یکی از راههای مفیدش استفاده از دستاوردهای حکمی در فلسفه صدراییست که بهعنوان پایه مباحث منطقی در منطق مطرح است و این شدنی است. مخصوصاً باتوجهبه بعضی از نوآوریهای پسا صدرایی. اصلاً آقا علی حکیم در بحث حمل حرف دارد، در بحث وجود رابط حرف دارد. امروزه حضرت آقای جوادی بر اساس عرفان صدرایی یک نوع حمل جدید ایجاد میکنند و این را میدهند دست منطقی و میگویند راجع به این هم بحث کنید.\\
ما اگر بخواهیم بازخوانی در منطق داشته باشیم که یک علم پولادین است باید از راه فلسفه باشد چون میدانید در حقیقت دادههای اولیه منطق را فلسفه باید تعبیر کند؛ فلسفه یک بحثی دارد به نام
{\large «الموجود اما واحد و اما کثیر،»}
وقتی میرسد به
{\large «الموجود الواحد تعریف،»}
اقسام و احکام دارد. به اقسام که میرسد میگوید
{\large «الوحده علی قسمین؛ وحدة محضة و وحدة علی کثرة.»}
{\large «وحدة علی کثرة»}
میشود اتحاد، اینهمانی و
{\large «هو هویت.»}
این میشود معیار حمل، این میشود قضیه، این میشود معیار علم چون شما قضیه نداشته باشید علم ندارید.\\
آن وقت قضیه را میدهد دست منطقی، میگوید تو اقسام قضیه را بیان کن. به اعتبار سور، موضوع، محمولش و رابط بیان کن. ما اگر آمدیم در حمل حرف جدیدی داشتیم، در بحث قضیه حرف جدید داریم. در منطق داریم دست میبریم. این بازخوانی منطق است و برایناساس بازخوانی بسیار لازم است؛ چون منطق معیار تفکر سقیم از سلیم است.\\
فلسفه است که میگوید این مطلبی که منطقی میگوید که مفهوم در ذهن دو قسم است یا جزئی یا کلی غلط است. این حرف که مفاهیم کلی در ذهن یا مشککاند یا متواطی غلط است.
\begin{center}
{\large «کل المفاهیم علی السوائی
\hspace*{2.5cm}
فی نفی تشکیک علی الأنحائی»}
\end{center}
مفهوم ما و... فقط کلی است و فقط متواطی. مفهوم جزئی نداریم. مفهوم مشکک نیز نداریم. ما باید با این دستاورد صدرایی برگردیم منطق را بازخوانی کنیم. باز هنوز طلبه ما نخوانده که مفهوم یا متواطی است یا مشکک است، یا جزیی است یا کلی است.\\
{\large «ان امتنع فرض صدقه علی کثیرین فهو جزیی و إلّا فهو کلی.»}
ما این کار را نمیکنیم. این کار باید بشود.
{\large «فَکَم لَه مِن نَظیر.»}
\\
پس منطق بهعنوان معیار سنجش تفکر سقیم از سلیم باید بر اساس آخرین دستاوردهای حکمت صدرایی و پسا صدرایی بازخوانی بشود. این هم یک بحث که در این زمینه مطرح شد. \\
ما در حکمت صدرایی در عبارات صدرا گاه به عباراتی برمیخوریم که میتواند مبنا قرار بگیرد. مثلاً
\{در کتاب\}
مبدأ و معاد میفرماید:
{\large «الانسان مدنی بالطبع {\Large{5}}.»}
این را جناب ابنسینا هم دارند، علامه طباطبایی قبول ندارند. علامه طباطبایی انسان را مدنی بالطبع نمیداند. ولی مشهور حکما انسان را مدنی بالطبع میدانند.
{\large «الانسان مدنی بالطبع لاینطبع حیاته الّا بتمدّن و اجتماع و تعاون و لایمکن وجوده بالإنفراد {\Large{6}}.»}
\\
عبارت چقدر متین است!
{\large «لا ینتظم حیاته الا بتمدن و اجتماع و تعاون {\Large{7}}»}
سه محور اصلی یک جامعه
\{را بیان میکند.\}\\
تمدن، توسعه همهجانبه و مدنیّت است. تعاون، تقسیم کار، تبادل مدنی است. اجتماع، همزیستی مسالمتآمیز است.\\
\{اینگونه\} مباحث، مباحث روز است. \\
عبارت دیگری در اسفار است:
{\large «الحکمه هو الإقتداء بالخالق المتعالی فی السیاسة {\Large{8}}.»}
اصلاً تعریف حکمت این است. یعنی اگر یک جا بگوییم:
{\large «صیرورة الإنسان عالَماً عقلیاً مُضاهیاً للعالَم العینی»،}
یک جا هم میگوییم:
{\large «الاقتداء بالخالق المتعالی فی السیاسة {\Large{9}}.»}
این تعریف نیز از صدرا است.\\
یک نکته را عرض کنیم سپس بحث را پایان دهیم.\\
اکنون داریم در این فضا بحث میکنیم که از خود حکمت صدرایی و بازخوانی حکمت صدرایی، بازخوانیای که شالودهشکنی نمیکند، استفاده میکنیم. حالا در ادامه این بحث ممکن است یک سؤال مطرح باشد که برای این سؤال ما یک همایش هم در دفتر تبلیغات
\{خراسان\}
و مجمع عالی حکمت
\{شعبه مشهد\}
گرفتیم
\{با این موضوع\}
که آیا فرصت و زمان ایجاد یک نحله جدید حکمی و فلسفی رسیده است یا خیر؟ این موضوع بحث جلسه امروز نبود؛ اما خود این، یک بحث و یک جلسه میخواهد که آیا ما میتوانیم ادعا کنیم که آنقدر دادههای فراوان پیدا کردهایم، آنقدر دگرگونی و دگردیسی در حکمت صدرایی پیدا کردهایم که میتوانیم یک نحله جدید حکمی، حالا بر اساس آرای یک نفر مثلاً
\{آیتالله\}
فیاضی یا بر اساس تمام نوآوریهای پس از صدرا یا بر اساس تمام نوآوریها و دستاوردهای جدید معرفتشناسی و دستاوردهای جدید علم و دستاوردهای جدید عرفان و دستاوردهای جدید فهم صحیح و محکم از آیات و روایات، نحله جدید حکمی ایجاد کنیم یا خیر؟\\
این مورد اختلاف است. هر دو گروه هم روی مبانی خودشان خیلی محکماند. عدهای میگویند نهتنها وقتش شده، بلکه وقتش گذشته و دیر هم شده است و این کار باید سریعتر انجام بشود. عدهای میگویند نه! هنوز در حدی که ما بتوانیم مثل صدرا یک نحله بسازیم، یک سیستم بسازیم، یک مکتب بسازیم، حالا با آن فهمی که ما از سیستم داریم و این سیستم متلازم الأجزاء باشد نه متنافر الأجزاء و بتواند در ساحتهای مختلف خدمت بکند، میگویند ما هنوز به اینجا نرسیدهایم. بحث ما در جلسه امشب مبتنی بر نظر اول بود نه نظر دوم. یعنی چه؟ یعنی میخواهیم بگوییم هنوز با حفظ حکمت صدرا بدون شالودهشکنی و با بازخوانی حکمت صدرایی در چهار گام برسیم به این گام نهایی یعنی با بازخوانی حکمت صدرایی نیازهای جامعه امروز بهخصوص جامعه اسلامی امروز را موردتوجه و عنایت قرار بدهیم.\\
آخرین مطلب، مراد من از جامعه اسلامی امروز چیزی است که در جمهوری اسلامی موردتوجه است. ما جامعه اسلامی را جامعه عربستانی یا حکومت اسلام آمریکایی نمیبینیم. نه! جامعهای که واقعاً میخواهد بر اساس نظریات فقهی و دینی و الهی اداره بشود. برایناساس، قرآن و سنت و عقل سلیم معیار آن باشد.\\
زیادهگویی کردم، عذرخواهی میکنم.
\begin{center}
{\large «و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته\\.
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.»}
\end{center}
\textbf{\Large{معرفی کتاب}}\\
دو تا کتاب من آوردهام از باب نمونه، "درآمدی بر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین" که با اینکه این کتاب حدود مثلاً دویست و شش صفحه است اما درآمدی به نظر میآید. یعنی مشخص بشود که چقدر هنوز بحث نپخته است با اینکه چندین سال نویسندهاش زحمت کشیده است.\\
"درآمدی به اخلاق فلسفی در حکمت متعالیه" که باز این هم همین حدود صفحه دارد. دیگر کتاب آقای لکزایی را هم همراهمان نیاوردهایم. این کتاب، کتاب بسیار ارزشمندیست به نام "سیاست حکمت متعالیه".\\
الحمدلله در زمینه بحثی که امشب عرض شد گامهای بسیار مفیدی برداشته شده است. گرچه ما در گامهای آغازین هستیم؛ ولی الحمدلله گامهای خوبی برداشته شده و ضرورت ادامه دارد.\\
\\
\textbf{\large{پرسش و پاسخ}}\\
\\
\textbf{\large{سؤال یکی از حضار:}}\\
\\
ارتباطی که گفتید بحث بازخوانی حکمت صدرایی با علوم روز، شبکهاش را تابهحال کسی توانسته در بیاورد؟ که مثلاً ما فلسفه را میخواهیم کار کنیم با چه علومی ارتباط دارد؟\\
\\
\textbf{\large{ پاسخ استاد رضایی تهرانی:}}\\
\\
یکی از مباحث قابلتوجه بحث ارتباط علم و فلسفه است که فلسفه با علم چه ترابطی دارد؟ از کسانی که در متأخرین نسبتاً خوب به این بحث پرداخته جناب آقای عبودیت، در درآمدی بر حکمت صدرایی نسبتاً بحث را خوب مطرح کرده است. \\
اصولاً نکته قابلتوجه این است که ما مباحث فلسفه را به دو بخش تقسیم میکنیم؛ بخش اول، مباحث فلسفه صرف، مباحث فلسفه محض مثل بحث اصالت وجود و بخش دوم، مباحث فلسفی دخیله.\\
از قدیم فیلسوفان ما مباحث فلسفی دخیل را میگفتند، اولاً این مباحث، مباحث درجهدو فلسفه است و ثانیاً این مباحث صحت و سقمش مبنی بر آن اصول موضوعه است. تا وقتی آن اصل موضوعه سرپا است، بحث ما هم سرپا است. اگر آن اصل موضوعه سرپا نبود، بحث ما هم سرپا نیست.\\
مثال عرض کنم، ما ماهیت را بر اساس نظر مشهور تقسیم میکردیم به جوهر و عرض. جوهر را تقسیم میکردیم به جواهر خمسه. عرض را تقسیم میکردیم به اعراض تسعه.\\ اینها کارهایی بود که انجام میدادیم. حالا بشر آمد این وسط چیزی پیدا کرد به نام انرژی یا همان الطاقه. از قدیم میگفتند مقولات عشر حصرش استقرایی است، هیچکس حصر مقولات عشر را عقلی نمیداند؛ معنی حصر استقرائی چیست؟ یعنی قابل زیادشدن و کمشدن است. علم آمد انرژی را پیدا کرد، فیلسوف این انرژی را از علم میگیرد و میبیند باید آن را کجا بگذارد.\\
حضرت علامه طباطبایی (رحمهاللهعلیه) که به این بحث در کتاب نهایةالحکمة میپردازند، میفرمایند اگر چیزی به نام انرژی داشته باشیم با این تعریفی که از انرژی داریم علیالقاعده باید بعد از جوهر و قبل از جسم باشد. این برمیگردد به اینکه علم نسبت بین جسم و انرژی را چه تعریف میکند آن هم باتوجهبه اینکه جسم فلسفی با جسم فیزیکی و طبیعی متفاوت است. آن نسبتی را که علم بین انرژی و جسم و انرژی و ماده فیلسوف طرح میکند را، فیلسوف میگیرد، بر اساس آن میآید میسنجد که انرژی عرض است یا جوهر؟ اگر جوهر است کجا قرار میگیرد؟ یک جوهر مستقل در کنار نفس و عقل و ماده و صورت و جسم یعنی جواهر میشود؟\\
یا نه یک چیزی است که در سلسله طولی قبل الجسم است و بعد الجوهر؟ این دادوستد بین فلسفه و علم وجود دارد. مثال دیگر بزنم. در حقیقتِ جسم، پنج نظر است. نظر مشهور در فلسفه اسلامی، نظر ماده و صورت بود. قائلین به ماده و صورت چه میگفتند؟ میگفتند: این تکه چوب یک واحد متصل است. اتصالش که محسوس است اصلاً؛ لذا چون اتصال محسوس است میگفتند؛ چون قابل قطعشدن است قابل فصل است، برهان فصل و وصل جاری است. برهان فصل و وصل میگوید پس هیولا هم اینجا داریم. حالا اگر علم آمد تکنولوژی آمد و فهمیدیم نه آقا این قطعه چوب یک واحد متصل ظاهری است این قطعه چوب مثل یکمشت شن است. اتمها یا کوارکها یا... در حقیقت فاصله است بین هستهشان یا بین نوترون و پروتون آنها و در حقیقت اینگونه نیست که این یکتکه چوب متصل باشد. فلسفه میآید میگوید حرف شما درست است، قبول. علم مسلم قطعی است، علم طبیعی علم برهانیست تجربه پشتوانه برهان دارد پس پذیرفتند. میگوییم دست از نظریه ماده و صورت بر میداری؟ میگوید نه! ماده و صورت تا الان توی این تکه چوب بود، میبرم در آن اتم.\\
میگویم آن حجم دارد. بعد باز به جوهر فرد نرسیدم. به جزء لایتجزی نرسیدم. علم آمد دو نظریه اتمیسم و ماده و صورت را که دو نظر متقابل در نظر گرفته میشد ادغام کرد شد یک نظر. حالا اگر فردا آمدیم علم از این نظریه دست برداشت. فیلسوف میگوید من اصل موضوعی کار کردهام؛ لذا مرحوم آقای مطهری یکی از پیشنهاداتشان در کتابهای فلسفیشان این است. میگوید یکی همت کند مسائل دخیله را از مسائل غیر دخیله جدا کند که ما از اول حسابمان را مشخص کنیم. هی تفکیکی توی سر ما نزند بگوید
\{مباحث\}
فلکی
\{در فلسفه\}
پرید، پس الهیات
\{فلسفی\}
هم پریده است. میگوییم نه! از اول تمامی حکما به تبعیت از جناب شیخ گفتند فلکیات حدسیات است که ما دسترسی نداریم. اگر قائلیم افلاک غیر قابل خلق و التیاماند، حدسیات است. حالا که آمدیم فهمیدیم نه انسان رفت روی کره ماه پیاده شد دید خلق و التیام ممکن هست، اگر فلکیات رفت در فلسفه هیچ مشکلی برایمان ایجاد نمیشود. اصل موضوعی رفته است، بهتبع احکام تابعهاش یا میرود یا بازخوانی میشود. الان سؤال شما این است که آیا کسی آمده ببیند چه قسمتهایی از علم امروز به کدام بخشهای فلسفه دستاندازی میکند؟ من اینگونه فهمیدم!\\
جواب این است که بنده خبری ندارم. من این کار را نکردهام. کس دیگری انجام داده یا نه! نمیدانم. ولی از کارهایی است که باید حتماً انجام بشود؛ لذا اگر انسان دقت کرده باشد من در گام سوم بازخوانی چه عرض کردم؟ گفتم در گام سوم حتماً باید دادههای علمی موردتوجه قرار بگیرد. چون در این زمینه پیشرفت زیاد داریم.\\
\\
\textbf{\large{سؤال یکی از حضار:}}\\
\\
در زمینه مثلاً مسائل فلکی، جسم و مباحث فیزیکی حرفی هست؟ مثلاً در اصل فلسفه؟ \\
\\
\textbf{\large{ پاسخ استاد رضایی تهرانی:}}\\
\\
جاهای مختلفی است من مثال خدمتتان عرض میکنم. شما در اشکالات وجود ذهنی ببینید علامه طباطبایی چه میگویند. یکی از اشکالات این است. میگوید چطور
{\large «ینطبع الکبیر فی الصغیر؟»}
\\
مغز من است که دادهها را میگیرد. مغز هم یک جسم است. یک امر مادی است. جوابی که فیلسوف میدهد چیست؟ میگوید این ابزار است. اینکه چطور میبینم کار چشم نیست، کار قوه بینایی است. قوه بینایی هم مجرد است. اینکه میشنوم کار گوش نیست. کار قوه شنوایی است. همه قوا مجردند.\\
فیلسوف میآید میگوید شما هر جور هم شنیدن را با گوش تصور کنی، من برهان اقامه میکنم این گوش نیست که میشنود. این ابزار است. البته
{\large «من فَقَدَ حسّاً، فقد فَقَدَ علماً.»}
ولی من اثبات میکنم آن چیزی که میشنود قوه شنوایی است و آن مجرد است. این تعامل باید دائماً بین علم و فلسفه باشد.\\
یکی از خوبیهای حکمت مشاء این است؛ چون جناب شیخ خودش ریاضیدان است، منجم است، خودش طبیعیدان است و خودش فیزیکدان است و خیلی از مثالهایش مثالهای طبیعی است؛ ولی مربوط به دوره خودش.\\
اما این سؤال شما که آیا علم و فلسفه امروز چه تعاملاتی بهصورت مصداقی با هم دارند و آیا کسی در این زمینه کارکرده است یا نه؟ بنده اطلاعی ندارم.\\
\\
\textbf{\large{سؤال یکی از حضار:}}\\
\\
در فرمایشهای شما نسبت بهضرورت این بحث، خیلی کوتاه از آن رد شدید. یعنی اینکه الان باتوجهبه آن تقسیمبندی اولیه که فلسفه از الهیات جدا میشود، از سیاست مدن و... و باتوجهبه اینکه ما فقه را داریم یا در بحث اعتقادات، روایات اعتقادی را داریم، خیلی ضرورتش ملموس نیست. چقدر ضرورت دارد که ما الان متمرکز بشویم و بخواهیم؛ مثلاً اخلاق را از فلسفه استخراج کنیم؟ یا سیاست را از آن در بیاوریم؟ مگر این را در فقه نداریم و نمیشود از آن استفاده کرد؟\\
\\
\textbf{\large{پاسخ استاد رضایی تهرانی:}}\\
\\
ببینید ما در فلسفههای مضاف، دادههای کلان داریم در محور خاص. ما این دادههای کلان در محور خاص را بهصورت برهانی از نقل نمیتوانیم بیرون بکشیم مگر بر اساس یک نظر و آن نظری است که خود صدرا دارد، قبل از صدرا هم کسی نگفته و بعد از صدرا هم متاسفانه بر آن خیلی کار نشده است. صدرا معتقد است که حرف معصوم (علیهالسلام) اگر استنادش مسجل باشد، دلالتش نص باشد، میتواند حد وسط برهان قرار بگیرد.\\
بهصراحت در جلد نهم اسفار این مطلب را دارد و این از افتخارات صدرا است. اگر سخن معصوم (علیهالسلام) سنداً متواتر یا کالمتواتر یعنی بهصورت قطعی و دلالتاً نص باشد میتواند حد وسط برهان قرار بگیرد ولی میدانید ما در استفاده از نقل بهخصوص در اصول و مبانی دستمان خیلی بسته است.\\
مثال عرض میکنم، تقریباً اجماع فقهای شیعه بوده است که در غیر فروع فقهیه خبر واحد، حجت نیست. خبر واحد را تعریف میکنیم. خبر واحد چیست؟ میگوید
{\large « ما لمیکن متواتراً و إن کان مستفیضاً.»}
همین که متواتر نباشد میشود خبر واحد. آنچه که ما در این مباحث مورد عنایتمان است فروع فقهی نیست. مباحث از فضای فروع فقهی بیرون میرود. از فضای فقهی که رفت بیرون استنادسازیاش به دین بسیار، بسیار مشکل است. به تعبیر استاد ما حضرت آیتالله جوادی آملی، شما از یک عبارت نقلی وقتی میخواهید مطلبی را استفاده کنید پانزده اصل عقلایی در کنارش است و هر کدام از این پانزده اصل عقلایی بخواهد اجرا بشود کلی زمینهسازی، پسوند و پیشوند نیاز دارد. وقتی بحث فروع فقهی است دلیل انسداد صغیر میآید در کنار ما، دست ما را میگیرد میبرد بالا. ما هستیم و خبر واحد. فردا خبر واحد را شما از فقه بگیرید فقه شیعه هیچی برایش نمیماند. هیچی که میگویم؛ یعنی پنج درصد میماند. اما وقتی میآییم در مباحثی که اصول
\{در مقابل فروع\}
است همه فقها به اجماع نوشتهاند. چرا میگویند انسان در اصول باید بهیقین قطعی برهانی کلامی برسد؟ سرّش آن است که دست در آن زمینهها بسته است؛ لذا کاری که باید بکنیم این است که ما باید بتوانیم از امثال حکمت صدرایی که حالا حکمت صدرایی حکمتی است که به تعبیر مقام معظم رهبری نویسندهاش کسی است که هفت سفر پیاده مکه رفته است، اهلدل، اهل تفسیر قرآن، اهل شرح اصول کافی و عدهای از امروزیها معتقدند، کسانی که با صدرا بد هستند که صدرا فیلسوف نیست! بلکه صدرا متکلم است و در بعضی از ساحتها درست میگویند.\\
مثلاً صدرا در مسائل معاد بیشتر متکلم است تا فیلسوف. بهصراحت این را عرض میکنیم. چون در بحث معاد دست عقل تقریباً کوتاه است، صدرا هم مجبور شده است؛ ولی چون در حقیقت ما داریم بهسوی تمدن میرویم و در تمدنسازی ما باید بتوانیم راهبردها را یعنی برویم سراغ گزارشهای نگرشساز و بعد گزارشهای راهبردی و در این گزارهها شما نمیتوانید به خبر واحد اکتفا کنید. طبیعی است که باید بهگونهای عمل کنید که بتوانید دفاع عقلانی بکنید.\\
\\
\textbf{\large{سؤال یکی از حضار:}}\\
\\
یعنی اینها از قرآن و از روایات قابلاستفاده نیست؟ قرآن، هم دلالتاً و هم سنداً یعنی گزارههای بهاصطلاح راهبردی و نگرشساز قابلاستفاده نیست؟\\
\\
\textbf{\large{پاسخ استاد رضایی تهرانی:}}\\
\\
میدانید مشکل سخن حضرتعالی چیست؟ مشکل سخن حضرتعالی این است که نوعی تقابل بین این دو قاعده میبینید.\\
من معتقدم به نظر حضرت آیتالله جوادی آملی یعنی بنده عقل و نقل را دو بازوی دین میدانم؛ لذا اصلاً تعبیر عقل و دین غلط است. تعبیر علم و دین غلط است.\\
عقل و نقل دو بازوی دین خدا است؛ زیرا امام کاظم (علیهالسلام) فرمود:
«\{{\large يَا هِشَامُ إِنَّ}\}{\large لِلَّهِ عَلَى اَلنَّاسِ حُجَّتَيْنِ }
{\large حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا اَلظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِيَاءُ وَ اَلْأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا اَلْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ {\Large{10}}.»}
عمل به برهان، عمل به قرآن است. چرا؟ چون در سیصد آیه خدای متعال به تفکر و نتایج تفکر امر کرده است. اینها دو چیز نیستند. این نظر را بهصورت گستردهتر که شاید آن گستردگی در این حد اثباتش مشکل باشد؛ ولی حضرت استاد جوادی آملی در کتاب هندسه معرفت دینی توضیح دادهاند.\\
اینگونه نیست که اگر با برهان روبرو شدیم با یک گزاره غیردینی روبرو هستیم. ما با گزاره دینی روبهرو هستیم.
{\large «لِلَّهِ عَلَى اَلنَّاسِ حُجَّتَيْنِ {\Large{11}}.»}
حالا اگر آمدیم یک تقسیم وظایف کردیم گفتیم ما در این ساحتها بیشتر باید با عقل کار کنیم. خود اهلبیت (علیهمالسلام) گفتهاند، خود فهم فقهای ما این است.\\
امروزه چند تا نشست علمی در قم برگزار شده برایناساس که آیا ما میتوانیم بالاخره در غیر فروع فقهی بهگونهای حجیت خبر واحد را تأمین کنیم که اگر این انجام بشود بابی بر روی ما گسترده میشود.\\
مرحوم صدرالمتألهین چه کرده است؟ زرنگی کرده است و آقا علی حکیم زرنگی کرده است، در آن نظریه معاد آقا علی حکیم در سبیل الرشاد چهکار کرده است؟ ابتدا اسم نمیبرد. مفصل میآید بحث را طرح میکند، خوب که نظر خودش را از نظر برهانی به کرسی نشاند، حالا میگوید این مطلب در روایت امام (علیهالسلام) هم آمده است. چرا به روایت امام (علیهالسلام) همان ابتدا مستند نمیکند؟ چون بحث اعتقادی است و قابلاستناد به خبر واحد بهعنوان مثبت نیست.\\
ولی ما امروزه در مرجعیت که یکی از منابع در بحث معرفتشناسی است، میگوییم در بحث مرجعیت شما میتوانید الهام گیر باشید. طرف زیر درخت سیب نشسته سیب افتاده رسیده به گرانش زمین. ما در مقام برهان سازی حد وسط را از کجا میگیریم اللهاعلم. مرحوم صدرا زرنگی کرده است.\\
در مورد مرحوم علامه طباطبایی در المیزان آن نویسنده عربستانی نوشته است: بهترین تفسیر قرآن تفسیر المیزان است لولا التشیّع! اشاعره راجع به کشاف این را میگویند. میگویند بهترین تفسیر قرآن، تفسیر کشاف است لولا الإعتزال. اگر زمخشری معتزلی نبود.\\
گفته است بهترین تفسیر قرآن تفسیر المیزان است، لولا التشیّع. حیف که نویسندهاش شیعی است.\\
تعبیری که او دارد تعبیر نامناسبی است. میگوید که این علامه طباطبایی خیلی انسان بدی است، حالا او تعبیر دیگری دارد، خیلی تعبیر بدی است نمیخواهم آن تعبیر را به کار ببرم. میگوید چرا؟\\
میگوید بهخاطر اینکه آیات قرآن را میآورد میگوید بیانٌ. در بیانٌها علامه طباطبایی فقط و فقط قرآنی است. یعنی تفسیر قرآن به قرآن. میگوید آدم بیانٌ را که میخواند میگوید حقاً که این دسته آیات همین را میگوید، اصلاً غیر این را نمیگوید. همین است. یکذره میرود جلوتر میبیند علامه طباطبایی بحث را روایی کرد، این بیانٌ در روایت آمده است. هنر این است. شما بدون اینکه بگویی من از کجا دارم الهام میگیرم، از دل قرآن بحث را بیرون میکشید. بعد میگوید موید من این روایت است.\\
کاری که صدرا کرده همین است. صدرا مگر وحدت بالصرافه را از کجا گرفته است؟ از تعبیر
{\large «وَاحِدٌ لاَ بِعَدَدٍ {\Large{12}}.»}
لازم نیست آن اول بگوید قال امیرالمؤمنین (علیهالسلام). چون متکلم که نیست. میآید
{\large « وَاحِدٌ لاَ بِعَدَدٍ {\Large{13}}»}
را با برهان جا میاندازد، حالا میگوید روایت هم داریم. کاری که ما باید بکنیم در فلسفههای مضاف در این کاری که من به گردن حکمت متعالیه امشب گذاشتم این است که ما با همان شیوه صدرایی برویم سراغ بازخوانی حکمت صدرایی، باتوجهبه نیاز امروز جامعه جوری بحث را بچینیم که هر عاقلی میبیند، میپسندد، میفهمد در نحلههای رقیب حرف برای گفتن دارد.\\
این را ما از کجا الهام گرفتیم؟ از آیات، از روایات و از تفکر مستقل.\\
\\
\textbf{\large{سؤال یکی از حضار:}}\\
\\
یعنی زبان میشود زبان فلسفه؟\\
\\
\textbf{\large{پاسخ استاد رضایی تهرانی:}}\\
\\
اینطور نگوییم! بلکه بگوییم نوعی تاکتیکی عملکردن است. یعنی ما حساسیت برانگیزی نکردیم. عقل را به نقل فرونکاهیدیم، عقل، عقل مانده است؛ ولی ما در مقام الهامگیری برای بهدستآوردن حد وسط داریم استفاده میکنیم، بیشترین استفادهمان از قرآن است، از سنت است. مشکلی هم ایجاد نمیکند.\\
\\
\textbf{\large{سؤال یکی از حضار:}}\\
\\
در واقع فلسفه بینالاذهان میکند؟\\
\\
\textbf{\large{پاسخ استاد رضایی تهرانی:}}\\
\\
بله.\\
\\
\textbf{\large{سؤال یکی از حضار:}}\\
\\
فرمودید فلسفه به منطق خوراک میدهد و میتواند منطق را متحول کند. اما فلسفه در ساحت صور منطق که نمیتواند کاری انجام بدهد؛ چون صورتبندی منطق چیز مشخصی است، در باب مواد منطق شاید بتواند کاری انجام بدهد، درست است؟ در نرمافزار منطق میتواند نه در سختافزار منطق.\\
\\
\\
\textbf{\large{پاسخ استاد رضایی تهرانی:}}\\
\\
چرا در سختافزار هم نقش دارد. من خدمتتان مثال عرض میکنم، بخشی از قضایا در منطق قضایای سالبه هست یا نیست؟ \\
ما خیلی با قضایای سالبه کار داریم. در حقیقت قضایای سالبه پنج نظر است. این نظرهای پنجگانه در منطق تأثیرگذار است.\\
مثال عرض میکنم، مرحوم علامه طباطبایی میگوید ما در قضایای سالبه دو چیز داریم. حداکثر سه چیز؛ موضوع، محمول و یک سنجش. اصلاً حکم نداریم. عدم الحکم است. عدم الحکم است؟ ما عدم الحکم را حکم به عدم اعتبار میکنیم مجازاً و از این مجازها ما زیاد انجام میدهیم. میرویم پشت در میایستیم میگوییم شنیدم که نگفت. باید بگوییم نشنیدم که بگوید. میرویم چشم میچرانیم میگوییم دیدم که نبود. باید بگوییم ندیدم که باشد. میگوید شما در قضایای سالبه دارید مجاز تولید میکنید. درست شد؟ این در منطق ما تأثیرگذار است، در فهم قضایای سالبه ما تأثیرگذار است، در عکس نقیض ما تأثیرگذار است. خیلی جاها دستاندازی میکند. یعنی در صورت دستاندازی میکند.
پس فقط در ماده نیست؛ بلکه در صورت هم هست و این نگاه به منطق متأسفانه صورت نگرفته است. یعنی ما میتوانیم با بازخوانی حکمت صدرایی بخشهایی از منطق را تکان بدهیم و یک تکاملی در منطق فعلی ایجاد کنیم که این انجام نشده است.\\
من یکوقتی در جزوهای نوشتهام مواردی از آن را که به ذهنم رسیده، من جمع کردهام، نوشتهام یادم نیست چند مورد شده ولی میتوان این کار را کرد.
\begin{center}
{\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
سوره بقره، آیه 269.
\item
غفاری، علیاکبر، و ابنشعبه، حسن بن علی. ۱۳۶۳-۱۴۰۴. تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليهم. ۱ ج. قم - ایران: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، ص 488.
\item
برای اطلاع از این نشست به پیوند زیر مراجعه کنید:\\
{\large https://rezaeitehrani.ir/lectures/123}
\item
Alfred North Whitehead.
\item
صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم. بدون تاریخ. المبدأ و المعاد (ملاصدرا). ۱ ج. [بی جا] - [بی جا]: [بی نا]، ص 488.
\item
صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم. بدون تاریخ. المبدأ و المعاد (ملاصدرا). ۱ ج. [بی جا] - [بی جا]: [بی نا]، ص 488.
\item
صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم. بدون تاریخ. المبدأ و المعاد (ملاصدرا). ۱ ج. [بی جا] - [بی جا]: [بی نا]، ص 488.
\item
مظفر، محمد رضا، سبزواری، هادی بن مهدی، صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، طباطبایی، محمد حسین، نوری، علی بن جمشید، زنوزی، علی بن عبد الله، مدرس زنجانی، محمد بن معصوم علی، و واحد العین اصفهانی، اسماعیل بن محمد سمیع. ۱۹۸۱. الحکمة المتعالیة في الأسفار العقلیة الأربعة. ۹ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 3، ص 514.
\item
مظفر، محمد رضا، سبزواری، هادی بن مهدی، صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، طباطبایی، محمد حسین، نوری، علی بن جمشید، زنوزی، علی بن عبد الله، مدرس زنجانی، محمد بن معصوم علی، و واحد العین اصفهانی، اسماعیل بن محمد سمیع. ۱۹۸۱. الحکمة المتعالیة في الأسفار العقلیة الأربعة. ۹ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 3، ص 514.
\item
حر عاملی، محمد بن حسن، حسینی جلالی، محمدرضا، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۶. وسائل الشیعة. ۳۰ ج. قم - ایران: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ج 5، ص 206.
\item
حر عاملی، محمد بن حسن، حسینی جلالی، محمدرضا، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۶. وسائل الشیعة. ۳۰ ج. قم - ایران: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ج 5، ص 206.
\item
صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۳۶۶-۱۴۰۷. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة، ص 269.
\item
صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۳۶۶-۱۴۰۷. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة، ص 269.
\end{enumerate}
\end{document}