\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ\\
بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِیمِ»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «الْحَمْدُ لِلّٰهِ ربِّ العَالَمِینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی النَیِّرِ الأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ العَالَمِ هَادِي السُّبُلِ وَ مُنجِي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ الْعَالَمِینَ أَبِي الْقَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «قال الله تعالی: «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ {\Large{1}}.»}
\end{center}
بحثی که در این جلسه شریف قرار بود ارائه کنم، عنوانش "جایگاه روایی تفسیر المیزان" است {\textbf{2}}. مطالب را در شمارگانی ارائه میکنم تا خودم بهتر با مطلب و ارائه مطلب انس بگیرم. \\
\\
\textbf{\Large{مطالب دهگانه مقدماتی در مورد المیزان}}
{\textbf{مطلب اول،}}
شکی نیست مأمور به تمسک و نه تشبث {\textbf{3}} به ثقلین هستیم. روایت ثقلین از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از روایات متواتر معنوی است؛ گرچه در لفظ اختلاف وجود دارد:
{\large
«انی تارک {\Large{4}} او مُخلِف {\Large{5}} أو مُخَلِّف {\Large{6}} فیکم الثَقَلین {\Large{7}} أو
الثِقْلین {\Large{8}} کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلو بعدی ابداً.»}
ثقل اکبر قرآن کریم است و ثقل اصغر عترت است. عترت مفسران حقیقی قرآن و معلمان سبک صحیح و کامل تفسیر قرآن هستند. \\
\\
\textbf{مطلب دوم،}
عدهای از علما اعتقاد دارند، مسلمانان بعد از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دست به دست هم دادند تا به این روایت نبوی عمل نکنند! سرّ مطلب این است که در این روایت آمده است که
{\large «إنّهما لَنْ یَفْتَرِقا حَتی یَرِدا عَلَيَّ الحَوْضَ.»}
قرآن و عترت از هم تفکیکناپذیر هستند. اینگونه گفته شده است که اهلسنت به قرآن تمسک کردند و شیعه به عترت تمسک کردند و عملاً هر دو به این روایت عمل نکردند؛ چون قرآن بدون عترت، قرآن نیست و عترت بدون قرآن، عترت نیست.\\
در کتاب نفیس "الکلام یجرُ الکلام" نوشته مرحوم آیتالله حاج سید احمد شبیری زنجانی {\textbf{9}} (پدر آقا موسی)، این مطلب نقل شده است که به گمانم از زبان آقا شیخ عبدالکریم حائری {\textbf{10}} نقل شده است. این مطلب را شفاهاً نیز از سیدنا الاستاذ مرحوم علامه حسینی طهرانی {\textbf{11}} شنیدم.\\
\\
\textbf{مطلب سوم،}
بدون شک بازگرداندن توجه به قرآن در عصر اخیر، وامدار علامه طباطبایی است؛ در این هیچ شکی نیست. تفسیرگویی در حوزههای علمیه در زمان مرحوم علامه طباطبایی علامت بیسوادی یا کمسوادی بود؛ یعنی کسانی بودند که فقه میگفتند و اصول میگفتند و فلسفه میگفتند. اما اگر کسی تفسیر میگفت، یعنی سواد کمی دارد، سواد زیادی ندارد.
لذا مرحوم آیتالله خویی {\textbf{12}} (رحمةاللهعلیه) درس تفسیر را شروع کردند و کتابی با عنوان "البیان فی تفسیر قرآن" نوشتند، ولی هر دو را رها کردند. با اینکه تا آخر عمر تمنا میکردند که کاش این کتاب را به پایان ببرند و یک دور تفسیر قرآن بنویسند، اما موفق نشدند. وقتی از ایشان خواسته شد، فرمودند: با شأن من و موقعیت من سازگار نیست. به ایشان گفته بودند که آقای طباطبایی هم درس شماست در درس مرحوم نایینی. آقای شیخ محمدحسین این کار را در قم انجام دادند. فرمودند: آقای طباطبایی تضحیه {\textbf{13}} کردهاند.
تفسیر گفتن در آن زمان، نوعی تضحیه کردن بود. ما اعتقاد داریم هنر تضحیه کردن در علامه طباطبایی معلول عرفان عملی ایشان و تأثرپذیری ایشان از شخصیت مرحوم آقای قاضی است. یعنی اگر نبود میشودگفت که مرحوم علامه طباطبایی اهل عرفان عملی و سلوک عملی بود، و اگر نبود که ایشان متأثر از شخصیت آقای قاضی بود، همان عرف حوزهها بر ایشان حاکم میشد. ایشان هم با آن شخصیت علمی فقهی و اصولی و فلسفی به این مسائل نمیپرداخت.\\
\\
\textbf{مطلب چهارم،}
مرحوم علامه طباطبایی (اعلیاللهمقامه) به گمان ما مبدع سبک تفسیر قرآن به قرآن هستند. دو نفر، یکی همعصر و دیگری متقدم بر ایشان، یکی شیعه و دیگری سنی، به این سبک تفسیری منصوب هستند. یکی مرحوم آقای شیخ غلامرضا یزدی که کتاب ایشان هم چاپ شد و دیگری ابنتیمیه {\textbf{15}}.
من با دقت هر دو اثر را مطالعه کردم. هیچکدام از این دو اثر، سبک تفسیر قرآن به قرآن نیست. نه کتاب مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی با اینکه مرحوم آیتالله بهجت کتاب ایشان را مصداق سبک تفسیر قرآن به قرآن میدانستند و ما با دلالت ایشان به این کتاب راه یافتیم و نه جناب ابنتیمیه ملعون که در مخالفت با شیعه شاید بینظیر باشد.
شاید قبل از مرحوم علامه طباطبایی، طبق گفته خود ایشان، مرحوم سید علی قاضی دارای این سبک تفسیری قرآن به قرآن بوده باشند. ظاهراً مرحوم آقای قاضی در این زمینه تألیفی هم دارند، اما تألیفی در دسترس نیست و ما اثری مکتوب یا ملفوظ از مرحوم آقای قاضی در این زمینه نداریم که ببینیم چقدر این ادعا که جناب آقای سید علی قاضی مفسر به سبک تفسیری قرآن به قرآن هستند، صحت دارد.
البته نقلقول، از خود مرحوم علامه طباطبایی است. این نقل تقریباً متفرد است به نقل مرحوم علامه حسینی طهرانی (رضواناللهتعالیعلیه).
مستحضر هستید میشود گفت که مرحوم آقای قاضی اهل فلسفه نبودند به تعبیر علامه طباطبایی؛ قاضی فلسفه نمیدانست و این صراحت کلام مرحوم علامه طباطبایی است. ولی اهل تفسیر بودهاند و ادعا هم این است که به سبک تفسیری قرآن به قرآن، اهل تفسیر بودهاند. اما ما در این زمینه اعتماد میکنیم به نقل علامه حسینی طهرانی از علامه طباطبایی. در غیر این صورت، چیزی در دست ما که این سبک را در او ببینیم، چه ملفوظ و چه مکتوب، وجود ندارد.
\textbf{مطلب پنجم،}
مرحوم علامه طباطبایی متهم است که در تفسیر المیزان به روایات یا به روایات تفسیری بیاعتنا یا کماعتنا بودهاند. این مطلب در میان اصحاب تفکیک {\textbf{16}} در خراسان مکرراً گفته شده و نوشته شده است. از جمله کسانی که بهصراحت این مطلب را بیان کردهاند، جناب آقای سید جعفر سیدان {\textbf{17}} هستند که در نوشتهها و گفتههای ایشان آمده است: "علامه طباطبایی در تفسیر قرآن انحرافات و مشکلاتی دارد که بهخاطر کماعتنایی به روایات است."
منشأ این اتهام به گمان من دو چیز است:
\begin{enumerate}
\item
\textbf{منشأ اول،}
فیلسوف بودن مرحوم علامه طباطبایی. گمان بر این شده است که چون ایشان فلسفهدان و دلداده فلسفه بودهاند، تفسیر ایشان به سبک فلسفی نگاشته شده است. وقتی تفسیر به سبک فلسفی نگاشته میشود، نویسنده نسبت به روایات کماعتنا یا بیاعتنا میشود.
\item
\textbf{منشأ دوم،}
سبک تفسیری این بزرگوار که سبک تفسیری قرآن به قرآن و سبک تدبر است. این سبک تداعیکننده نوعی قرآن بسندگی است، به این معنا که قرآن در دلالت خود کافی است و نیازی به روایت ندارد {\textbf{18}} و این خودبهخود نوعی کماعتنایی یا بیاعتنایی به روایات را به وجود میآورد.
\end{enumerate}
\textbf{مطلب ششم،}
این اتهام، اتهامی ناروا است. در مورد منشأ اول: مرحوم علامه طباطبایی لااقل در دو جا بهصراحت روش تفسیری فلسفی را تخطئه کردهاند؛ یکی در مقدمه المیزان و دیگری در جواب نامه سید هادی خسروشاهی {\textbf{19}} در کتاب «بررسیهای اسلامی» نقل کرده است. ایشان در جواب نامهای فرمودهاند روش تفسیر فلسفی را نمیپسندیم و در مقدمه المیزان نیز بهصراحت نقد کردیم.
گویا مرحوم علامه طباطبایی این روش را نوعی تحمیل بر قرآن و نوعی تفسیر به رأی میدانستند.
تمثل این روش در تفسیر مرحوم صدرالمتألهین {\textbf{20}} (رضوانالله تعالی علیه) است. مرحوم صدرا تفسیر مستقلی ندارند. بخشهایی از قرآن را تفسیر کردهاند {\textbf{21}} و مرحوم محسن بیدار این بخشها را جمعآوری کرده و مقدمه مفصلی بر آن نوشتهاند و در چند جلد چاپ شده است. اما صدرا یک دور تفسیر ندارد؛ با اینکه تفسیر ممتعی است؛ اما بحث، بحث روششناسانه است.
مرحوم علامه روش تفسیر فلسفی را صائب نمیبیند و به این مطلب بدون هیچگونه لکنتزبانی و با صراحت اعلام نظر کردهاند؛ لذا میبینید بحثٌ فلسفیها یا بحثٌ عقلیهای مرحوم علامه طباطبایی تعداد زیادی نیست و اصلاً قابلقیاس با بحثٌ رواییها نیست.
فلسفهدانی مرحوم علامه در عمق، ژرفا، زاویه دید و نگرش درست به عالموآدم تأثیر گذاشته است. اما اگر بخواهد روش فلسفی باشد، اینگونه نیست. بهصراحت میگوید روش من تفسیر قرآن به قرآن است و روش اهلبیت (علیهمالسلام) هم همین بوده است. معلم این روش، اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) هستند {\textbf{22}}. بله، شخصیت فلسفی ایشان مثل شخصیت عرفانیشان، ریاضیشان، وجودیشان و فقهی و اصولیشان در تفسیر او غیرمستقیم تأثیرگذار بوده است و باید هم تأثیرگذار میبود.
منشأ دوم اتهامی بیش نیست؛ مرحوم علامه طباطبایی بههیچوجه قائل به قرآن بسندگی نیستند. سبک تفسیر قرآن به قرآن به معنای قرآن بسندگی نیست. علامه طباطبایی از جهات گوناگون مفسر را در تفسیر قرآن نیازمند به روایات میبیند. چون این بحث مفصلی دارد و یک نشست مستقل میطلبد، باید در جای خود بحث شود.
در نقدی که حقیر به سه فردی که المیزان را نقد کرده بودند، یعنی مرحوم آیتالله معرفت {\textbf{23}} و مرحوم صادقی {\textbf{24}} و حضرت آقای سیدان، پاسخ دادم. این نقدها حدود ۲۰ یا ۲۵ سال قبل در مجله پژوهشهای قرآنی شماره ۱۳ و ۱۴ چاپ شد. آنجا مفصل به این بحث پرداختیم و قابل مراجعه است. دیگران هم پرداختند و سبک تدبر و سبک تفسیر قرآن به قرآن هرگز به معنای قرآن بسندگی نیست. علامه طباطبایی تفسیر را نیازمند به روایات میدانند ثبوتاً و اثباتاً؛
{\large «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ.»}
منتها این بحث مفصلی دارد که خود یک جلسه میطلبد.
{\textbf{مطلب هفتم،}}
ما معتقدیم که نهتنها علامه طباطبایی به روایات تفسیری کماعتنا یا بیاعتنا نیست، بلکه تنها تفسیر روایی مُمَنهج {\textbf{25}} و مُبَرمَج \textbf{26} و ساختارمند، شیعتاً و سنتاً، همان بحثٌ رواییها و تفسیرٌ روایی مذکور در تفسیر المیزان مرحوم علامه طباطبایی است. این ادعا مطرح است.
در زمینه بحثٌ روایی در تفسیر المیزان، ما در شیعه و سنی، کسی به اطلاع و تخصص خانم شادی نفیسی {\textbf{27}} نداریم. گرچه پایاننامه او بوده، اما تبدیل به کتاب شده است. این کتاب تحت عنوان "علامه طباطبایی و حدیث" بهترین کتابی است که در این زمینه نوشته شده است. یک جمله از کتاب ایشان انتخاب کردم این است: "بحثٌ رواییهای المیزان، دائرةالمعارفی منحصربهفرد از روایات تفسیری فریقین، همراه با نقادی آنها است." تکتک کلماتش قابلدفاع است. در کتاب مرحوم علامه طباطبایی و حدیث ادعا بر این است که تنها تفسیر قابلدفاع روایی از جهات مختلف و جامعترین تفسیر روایی شیعتاً و سنتاً تفسیر روایی است که در المیزان آمده است {\textbf{28}}.
یک موقع ما یک پیشنهادی دادیم که کسی انجام نداد. خودمان خواستیم انجام بدهیم، اما وقت نکردیم. این کار سختی هم نیست، مخصوصاً امروزه با این دستگاهها و نرمافزارها. گفتیم اگر کسی بیاید و بیست جلد المیزان را اینگونه تلخیص کند که آیات را بیاورد و بیان آنها را بیاورد و بحثٌ رواییها را بیاورد، میشود چهار جلد کتاب. اسمش میشود
{\large "تفسیر القرآن بثقلین".}
تفسیر مرحوم علامه طباطبایی این است که آیات بیاید و بیانها بیاید، سپس بحث رواییها بیاید و تمام. این میشود تفسیر القرآن بثقلین، این میشود مغز تفسیر المیزان. آنجاست که نشان داده میشود علامه طباطبایی در اعتنا به روایات و اعتنا به عترت در کنار قرآن چه گام بلندی برداشته است.
\textbf{مطلب هشتم،}
هنر مرحوم علامه طباطبایی این است که با سبک قرآن به قرآن اسمش را میگذاریم سبک تدبر، با این سبک از یک تک آیه یا چند آیه پاراگرافهایی درست میکند. چون ایشان آیات قرآن را از نظر مضمونی بخشبخش میکند و هر بخش را تفسیر میکند. حالا ممکن است یک آیه یا دو آیه یا چند آیه باشد.
مرحوم علامه طباطبایی (اعلیاللهمقامه) مطلبی را از دل آیات قرآنی بیرون کشیده است، بهگونهای که هر کس این بند یا آیه را میخواند و این بیانٌ را میبیند، میگوید قرآن همین را میگوید. آنقدر بیان مدلل و شیرین است که وقتی انسان بیان را ذیل یک فقره آیات میبیند، میگوید مطلب همین است. حال میخواهد شیعه باشد یا سنی؛ مستشرق اسلامشناس باشد یا قرآنپژوه یهودی یا مسیحی، فرقی نمیکند. کسی که با قرآن انسی دارد، تفسیر المیزان را میخواند و ذیل این آیات بیان را میبیند، میگوید قرآن همین است.
وقتی جلوتر میآید و به بحث روایی میرسد، میبیند که آنچه علامه طباطبایی از دل آیات قرآنی با سبک تدبر بیرون کشیده است، عیناً همان چیزی است که در روایات ائمه عصمت و طهارت (علیهمالسلام) است.
این ظرافت را یک مفسر وهابی فهمیده است و میگوید: "بهترین تفسیر قرآن، تفسیر المیزان است، لولا التّشیع؛ اگر تشیع نویسندهاش نبود. " قدیمیها راجع به کشاف {\textbf{29}}، همین را میگفتند. میگفتند: "بهترین تفسیر قرآن، کشاف است، لولا الاعتزال {\textbf{30}}. اگر زمخشری {\textbf{31}} معتزلی نبود." حالا این مفسر مینویسد: "بهترین تفسیر قرآن المیزان است، لولا التشیع. " میگوید: "تفسیر، بهترین تفسیر است. ولی علامه طباطبایی، علامه خبیثی است." نعوذبالله! میگوید: "وجه خباثتش چیست؟ وجه خباثتش این است که وقتی شما دارید المیزان را میخوانید و بیان را میخوانید، یعنی قرآن این را میگوید. حواست نیست ایشان به کجا اشاره میکند. وقتی به بحث روایی میرسی، میبینی که عجب! این نظر شیعه است! این نظر ائمه شیعه است!" ناخودآگاه علامه طباطبایی قرائت شیعی از قرآن را جا انداخته است، بدون اینکه بخواهد این اسناد را مستقیم داشته باشد.
علامه طباطبایی معتقد به آنچه که نوشته است، بوده و نخواسته که تحمیل بکند. غیر از این باشد، باید تعجب کنید؛ چون پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است که
{\large «و انهما لن یفترقا»،}
قرآن و عترت بههمتنیده هستند.
نوشتهای دارم تحت عنوان «تطابق الثقلین». اعتقاد ما بر این است که علوم قرآنی موجود ما، علوم قرآنی سنی است متأسفانه، علوم قرآنی شیعی نیست. بد هم هست که اینگونه است. خدا رحمت کند شهید ثانی را که کتابی نوشت به نام «درایة الحدیث.» پسر ایشان، صاحب معالم، آقای شیخ حسن {\textbf{32}}، به پدرش نوشت که بابا، اینی که شما نوشتهای درایه سنی است. انواعی از حدیث در این درایه نوشتهای که اصلاً در حدیث شیعی وجود ندارد، چون کپی کردهای از درایه اهلسنت. بعد خودش درایه شیعی نوشته است، مقدمه «منتقی الجمان {\textbf{33}}.»
حضرت آیتالله شبیری میفرمودند که تنها درایه شیعه مقدمه منتقی الجمان است. این مشکل در علوم قرآنی هم پیدا شده است. علوم قرآنی ما نمادش چیست؟ «الاتقان» متعلق به جناب سیوطی {\textbf{34}}، «البرهان» متعلق به جناب زرکشی {\textbf{35}} و حداکثر کتاب «الطویل» آقای معرفت. اما اینها درایه سنی است.
یک خاطره از خودم نقل کنم؛ من رفتم خدمت آیتالله معرفت. قم که بودم، ایشان من را نمیشناخت. به ایشان عرض کردم که طلبهای هستم و این درسها را خواندهام و میخواهم علوم قرآنی کار کنم. ایشان گفتند: کار کن. من گفتم: چهکار کنم؟ شما متخصص هستید. ایشان گفتند که یکی از این انواع علوم قرآنی «الاتقان» را بردارید و کار کنید. عرض کردم خدمتشان که
{\large «ما نزل علی لسان بعض الصحابه»}
خوب است؟ گفتند: نه، نه، آن نه.
حالا
{\large «ما نزل علی لسان بعض الصحابه»}
چیست؟ یک علم قرآنی است و دو روایت در آن است، مضمونشان این است؛ عمر شب چیزی گفت و صبح بر اساس گفته عمر آیه نازل شد. گفتند: نه، نه. گفتم: السیفی و الشتایی و اللیلی و النهاری خوب است؟ گفتند: نه، نه، آن هم نه.
السیفی و الشتایی یعنی چه؟ یعنی چه آیاتی در زمستان نازل شده است و چه آیاتی در تابستان نازل شده است! گفتم: جناب استاد، شما که به من میگویید یکی از این انواع را ببر و کارکن، منی که تازهکار هستم و غیرحرفهای، این را یک موقع میروم و کار میکنم. اینگونه به من نگویید. آدم زرنگی بود. ایشان گفت: تو که از در وارد شدی، من فهمیدم تو خیلی چیزی میفهمی، لذا اعتماد کردم و حالا اینگونه توجیه کردند.
حالا
{\large «ما نزل علی لسان بعض صحابه»}
داریم،
{\large «تطابق الثقلین»}
نداریم. مگر حدیث ثقلین متواتر نیست؟ آمدیم بحث کنیم تا ببینیم
{\large «و انهما لن یفترقا»}
در چه نقاطی با هم تطابق دارند. ۲۲ یا ۲۳ مورد را نوشتم. یقیناً بیشتر است. اسالیب القرآن نداریم. اسلوبهای ابداعی قرآن که دستکم بیست مورد آن را مرحوم علامه طباطبایی در المیزان ذکر کردهاند، این را نداریم.
این مفسر وهابی میگوید که آقای طباطبایی زرنگ است. از دل قرآن مطلب را بیرون کشیده است و هر که ولو مستشرق قرآنشناس باشد، میگوید که قرآن همین را میگوید. نمیداند که چند صفحه بعد به بحث روایی که برسد، مشخص میشود که آنچه از دل قرآن بیرون کشیده شده، مفاد روایات شیعه است.
\textbf{مطلب نهم،}
مرحوم علامه طباطبایی نهتنها به روایات تفسیری، بلکه به مطلق روایات اعتنا دارند.
مستحضر هستید که یکی از نقاط ضعف حوزههای ما بیاعتنایی یا کماعتنایی شدید به حدیث است. ما حدیث نه میخوانیم و نه بلد هستیم.
به فقه میرسیم مجبور هستیم روایات فقهی را بدانیم. اگر احیاناً به اعتقادات برسیم، مجبور هستیم که روایات اعتقادی را بدانیم. اما حدیث به ما هو حدیث در حوزهها مرده است.
مرحوم علامه طباطبایی (رضواناللهعلیه) بهشدت اعتنا به حدیث دارند. عبارت خود ایشان را بخوانیم: «من اول در روایات بحارالانوار بسیار فحص و تتبع کردم» - علامه طباطبایی با آن تواضع شدید وقتی میگوید بسیار فحص و تتبع کردم، بفهمید یعنی چه؟ «من اول در روایات بحارالانوار بسیار فحص و تتبع کردم که از این راه کاری کرده باشیم و درباره روایات تعریفی در موضوع خاص داشته باشیم. بعد در تلفیق آیات و روایات زحمت بسیار کشیدهایم تا اینکه به فکر افتادیم بر قرآن تفسیری بنویسیم.» ایشان جای دیگری فرمودند که «من قبل از نگارش تفسیر المیزان سه دور بحارالانوار را خواندم.» صد جلد کتاب را!
این آدم به روایات کماعتنا است؟! فقط بحثٌ رواییهای المیزان است؟ نخیر؛ ایشان شروع کردند بر بحارالانوار، تعلیقه زدند و هفت جلد تعلیقه زدند. وسواسان خناسان نگذاشتند که این تعلیق نوشته بشود. استاد ما، مرحوم علامه حسینی طهرانی، حیفه و غصه میخوردند و ازتهدل آه میکشیدند که این چه نعمتی بود از دست دادیم. اگر ما یک دور بحارالانوار داشتیم با تعلیقات علامه طباطبایی... نگذاشتند که این کار انجام بشود. تعلیقات بر اصول کافی، تصحیح وسائلالشیعه، کسی که شأن و جایگاهش تصحیح نبود.
خودم شنیدم از استادمان مرحوم آیتالله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی {\textbf{36}}. ایشان فرمودند مرحوم علامه طباطبایی درس بحارالانوار داشتند. در این درس خیلی مؤدب حاضر میشدند. بحارالانوار را میبوسیدند و باز میکردند سپس کلمهبهکلمه، سند و متن روایات را میخواندند، بدون هیچ تعجیلی، کلمهبهکلمه توضیح میدادند. این آدم به روایات بیاعتنا یا کماعتنا است؟!
قبل از اینکه المیزان را بنویسند، روایات را موضوعبندی کرده و آیات را ضمیمه کردند. هفت جلد کتاب نوشتند که این کتابها چاپ شده {\textbf{37}} و الحمدلله قابل استفاده است. رسائل سبک توحیدیه {\textbf{38}} از بهترین کتابهای مرحوم علامه طباطبایی است.
\textbf{مطلب دهم،}
متأسفانه، تفسیر روایی المیزان کمتر مورد توجه قرار گرفته و عمدتاً به بخش سبک تفسیری قرآن به قرآن المیزان پرداخته شده است. کمتر به بخش بحث روایی و سبک تفسیری مرحوم علامه، تفسیر روایی مرحوم علامه، توجه شده است.
یکی از کسانی که در این زمینه تفطنی داشتهاند، حضرت آیتالله سبحانی {\textbf{39}} است که خود ایشان مفسر گرانقدری هستند. ایشان نوشتهاند: خدمت دومی که المیزان انجام داده این است مشکلات احادیثی را که پیرامون آیات قرآن وارد شدهاند، حل کرده و در ضمن حل مشکلات، احادیثی را که با ظواهر و نصوص قرآن موافق نیستند به دستور پیشوایان معصوم (علیهمالسلام) طرح کرده و آنها را غیرصحیح خوانده است.
ایشان جای دیگری نوشتهاند در مورد اسرائیلیات {\textbf{40}}: یکی از ارزشمندترین خدمات استاد در تفسیر، داوری پیرامون این احادیث است که بهصورت محققانه، صحیح را از باطل جدا کرده و حقایق ناب را در اختیار مخاطب آن کتاب قرار داده است. به زاویهای از زوایای بحثٌ رواییهای مرحوم علامه طباطبایی ایشان متفطن شدهاند و آن پالایش روایات تفسیری از اسرائیلیات است. کاری که در "برهان {\textbf{41}}" نشده است، در "منهج الصادقین {\textbf{42}}" نشده است، در تفاسیر روایی مشهور نشده است و در "الدرالمنثور {\textbf{43}}" نشده است: نقد، بررسی، تطبیق و تحلیل.\\
\\
{\textbf{\Large{مطالب اصلی در مورد المیزان}}}\\
\\
\textbf{اهتمام علامه طباطبایی به سند و متن احادیث}
اگر بخواهیم بعد از این ده مقدمه، بحث را پیگیری کنیم، باید در دو فضا بهصورت مصداقی ادامه دهیم؛ فضای اول سند احادیث است و فضای دوم متن احادیث.
حدیث مرکبی است از سند و متن. مرحوم علامه طباطبایی، در تفسیرشان هم به سند و هم به متن اعتنا دارند. ما نیز هر دو را مورد توجه قرار میدهیم.
اولاً تلاش مرحوم علامه طباطبایی این بوده است که بحثٌ روایی با سایر مباحث خلط نشود. یکی از روحیات مرحوم علامه طباطبایی این بود که طبق نقل استادمان مرحوم علامه حسینی طهرانی در "مهر تابان"، ایشان بهشدت بدشان میآمد از کسانی که مباحث را با هم خلط میکنند. در این زمینه، عاشق مرحوم فیض کاشانی بودند. فیض کاشانی به یک روایت میرسد، اخباری میشود. به فلسفه میرسد، فیلسوف میشود. به عرفان میرسد، عارف میشود. به تفسیر میرسد، مفسر میشود. البته سبک تفسیر او روایی است. به فقه میرسد، فقیه میشود، طبق نظر خودشان که چیزی بین اخباریت و اصولیت است.
علامه طباطبایی بدشان میآمد وقتی کسی یک بحث فلسفی مطرح میکند و وقتی کم میآورد، به روایت و آیه قرآن میچسبد. در تمام کتابهای بدایه و نهایه، شما یک آیه یا روایت پیدا نمیکنید. هر علمی به جای خود با روش خود. این از هنرهای مرحوم علامه طباطبایی بود. ایشان در حاشیه کفایه، یک اصولی است. در بدایه و نهایه، یک فیلسوف است. در المیزان، یک مفسر است. این هنرمندی است.
مرحوم علامه طباطبایی این قانون کلیشان بود. اذیت میشدند اگر کسی مطالب را با هم خلط کند. در مباحثاتی که با شاگردانشان داشتند، اگر شاگرد برای اثبات مطلب شعری میخواند، ایشان میفرمودند: «ما هم از این اشعار بلدیم، عمداً شعر نمیخوانیم.»
استاد ما، مرحوم آیتالله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی، نقل کردند که ایشان عرفان نظری تدریس نمیکردند. هر چقدر به ایشان اصرار کردیم، قبول نکرد. تنها کتاب عرفانی که ایشان تدریس کردند، تمهیدالقواعد {\textbf{44}} بود. تمهیدالقواعد (بنده تدریس کردم، حاشیه هم بر آن دارم) یک کتابی است بین فلسفه و عرفان. میتوانیم به او بگوییم سقف الفلسفه و کف العرفان. اینگونه کتابی نیمی فلسفی و عرفانی است. فصوص {\textbf{45}} یا مصباحالأنس {\textbf{46}} را تدریس نکردند.
آقای یحیی انصاری گفتند من از ایشان پرسیدم چرا این کتابها را تدریس نمیکنند. گفتند که این کتابها مشتمل بر مباحث ذوقی است و من از نجف تلاش کردم ذهن خودم را برهانی نگه دارم و برهانی حفظ کنم. میترسم که اگر این کتابها را تدریس کنم، این ذهن صددرصد برهانی دستخوش تغییر شود. دقت داشتم. مثل ابن سینا که گفت من در عمرم رمان نخواندهام، چون رمان ذهن فلسفی را تحتتأثیر قرار میدهد. رمان میگویند احساس را بالا میبرد و تعقل را پایین میآورد. آقای طباطبایی، عرفان نظری تدریس نکردند مبادا آن ذهن پولادین ریاضی و فلسفی که بر بدایه و نهایه و روش رئالیسم، خود را نشان میدهد، تحتتأثیر قرار گیرد.
پس مطلب اول عدم اختلاط است. ایشان سبکشان، سبک تفسیر قرآن به قرآن است. تفسیر قرآن به قرآن متجلی بر بیانهای المیزان است. البته چون در تفسیر، پرداختن به روایات را لازم میدانند، بحثٌ روایی هم دارند، فراوان هم دارند. شاید اگر بحث رواییهای المیزان جمع شود، چند جلد باشد؛ ولی جدا، بیانٌ تمام میشود، حالا بحثٌ روایی مطرح میشود.
مطلب دوم، مرحوم علامه طباطبایی بحث رواییها را چند جور در المیزان مطرح کردهاند. در اکثر موارد، بندی از آیات را ذکر میکنند، سبک تفسیر قرآن به قرآن را تحت عنوان بیان پی میگیرند و سپس بهصورت مستقل بحث روایی را ذکر میکنند.
نتیجه چیست؟ نتیجه این است که اگر در ذیل آیه، روایتی وجود نداشته باشد، مرحوم علامه طباطبایی هم بحثٌ روایی ندارند.
ما دو نگرش در روایات تفسیری داریم. نگرش اول این است که در تراث حدیثی ما، کجا روایتی آیهای را تفسیر کرده است؛ لغتی را در این آیه معنا کرده است، ترکیبی را توضیح داده است، جری، تطبیق و بهصورت کلی در ضمن خود آیهای را تفسیر کرده است. تمام کتابهای تفسیری روایی ما با همین دید جلو رفتهاند، چه شیعه، چه سنی، چه "الدرالمنثور"، چه تفسیر قمّی {\textbf{47}}، چه تفسیر عیاشی {\textbf{48}}، چه مجمعالبیان {\textbf{49}}، چه برهان، چه منهج الصادقین، فرقی نمیکند.
نگرش جدیدی به روایات تفسیری اخیراً در حوزهها مطرح شده است. این نگرش قابل تأمل است و کتاب هم بر آن نوشته شده است. در این نگرش، نیازی نیست که در تفسیر روایی اکتفا کنیم به روایاتی که ذیل یک آیه وارد شده است و آیه را تفسیر میکند. بلکه مضمونی را در نظر بگیریم. مثلاً خداوند متعال فرموده است که
{\large «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ.»}
همه روایات باب توکل و محبت اینجا کاربرد دارد و باید دیده شود.
{\large «ان الله یحب»،}
محبت
{\large «المتوکلین»،}
التوکل. این یک نگرش جدید است.
{\large «اتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ {\Large{50}}»،}
همه روایات بحث تقوا و تعلیم و علم اینجا کاربرد دارد. من نباید بروم و بگردم و ببینم، زیر آیه
{\large «اتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ»،}
قال الصادق (علیهالسلام) و قال الباقر (علیهالسلام) دارد، یا نه! که امام باقر (علیهالسلام) فرموده باشد:
{\large «قوله تعالی: «اتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ»»،}
یعنی نه، همین که امام باقر (علیهالسلام) تقوا را توضیح داده، و علم را تبیین کرده است، همین که در روایت عنوان بصری {\textbf{51}}، امام صادق (علیهالسلام) آمده است و فرموده که:
{\large «و اطلب العلم باستعماله»،}
{\large «و استفهم الله یفهمک»،}
اینها همه تفسیر
{\large «اتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ»}
است. نگرش جدید است.
اگر با این نگرش پیش برویم، تفسیر روایی ما دیگر یک جلد، دو جلد، سه جلد و چهار جلد نخواهد بود. این روش جدید در قم بهشدت پیگیری میشود و کتاب هم در این زمینه داریم.
اما علامه طباطبایی نگرش اول را در نظر دارد؛ لذا اگر در ذیل آیهای روایت نداشتیم، ذیل آن آیه علامه بحثٌ روایی ندارند. \\
\\
{\textbf{\Large{کیفیت بحث رواییها}}}
\begin{enumerate}
\item
اکثر آیات ذیل بیانٌ، اگر روایتی داشته باشد، مرحوم علامه طباطبایی بحثٌ روایی را دارند.
\item
بهندرت بیش از یک بحثٌ روایی دارند؛ مثلاً ذیل آیات ۴۲ تا ۶۰ سوره آلعمران، یک بحثٌ روایی دارند، صفحه ۲۱۴ تا ۲۱۹ تمام میشود و سپس میگویند: بحث روایی آخر
{\large «فی معنی المُحدَث.»}
این دو بحثٌ روایی میشود. صفحه ۲۱۹ تا صفحه ۲۲۲ نیز مشابه این مورد را ایشان در جلد ۳ صفحه ۲۳۰ تا ۲۳۵ دارند.
\item
بهندرت در ضمن پرداختن به جوانب مختلف یک موضوع ایشان بحث روایی را بدون برجستهسازی روایی بودن آن میآورند؛ موضوع را از جوانب مختلف بررسی میکنند: تاریخی، عقلی، عرفانی، روایی. مثل جلد ۱۳ صفحه ۷۴ و ۷۵.
\item
بهندرت در ضمن بیان به مسئله روایی اشارهای دارند مثل جلد ۵ صفحه ۱۶۷ ذیل آیه ۵۱ تا ۵۴ سوره مائده یا ذیل سوره انشراح جلد ۲۰ صفحه ۱۱۴.
\end{enumerate}
علامه طباطبایی فقرهای از آیات را ذکر میکنند، بیانٌ تفسیر قرآن به قرآن است و سپس اگر ذیل آیه روایت یا روایاتی داریم، تحت عنوان بحثٌ روایی، به آن میپردازند.\\
\\
{\textbf{\Large{گزیدهگویی}}}
مطلب سوم، در بحثٌ رواییها، مرحوم علامه طباطبایی گزیدهگویی دارند و اهل تطویل نیستند. سِرّ این گزیدهگوییها چیست؟
\begin{enumerate}
\item
\textbf{سستی پارهای از روایات تفسیری؛} سوره احقاف، داستانی است که جنیانی خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و قرآن را شنیدند و ایمان آوردند. در جلد ۱۸ صفحه ۲۲۰، ایشان میفرمایند که اینجا روایت زیاد داشتیم؛ اما سست بود، لذا به تک روایت بسنده کردند. یک روایت از تفسیر قمی نقل میکنند. در مورد داستان جناب الیسع و ذا الکفل که دو پیامبر هستند و میدانید ذا الکفل در عراق دفن هستند، در جلد ۱۷ صفحه ۲۱۶ هم همین کار را میکنند. میگویند روایات سست است، بنابراین به یکی بسنده میکنیم. گزیدهگویی کردهاند؛ چون روایات باب سست بودهاند. گاهی آن روایتی که مشهور است را انتخاب میکنند و گاه معتبرترین را. \\
زحمت انسانها نباید هدر برود. کل روایات باب را دیده و تحلیل کردهاند و دیدهاند که همه سست است. تطبیق کردهاند و بهترین آنها را انتخاب کردهاند. من فقط المیزان را برمیدارم و باز میکنم و میبینم که در بحثٌ روایی، روایت آمده است، پشتصحنه را خبر ندارم. \\
به تعبیر شاعر میگوید:\\
{\large «یَری النّاسَ دُهناً فی قَواریرَ صافیاً »}\\
{\large «و لم ندرِ ما یَجری علی رأسِ سِمسِم {\Large{52}}»}\\
پشت شیشه مغازه، شما یک روغن کنجد میبینید و میگویید بهبه، با این میشود یک نیمرو زد چه شود؟! اما آن کنجد بیچاره زیر سنگ آسیاب، پدر و مادر و خواهر و برادرش درآمده است تا این روغن درآمده است. \\
گفتند که علامه طباطبایی به روایات بیاعتناست. دهانت بشکند! بیاعتناست؟ ایشان پیر شدهاند در روایات اهلبیت (علیهمالسلام)؛ و خودکشی کردهاند در روایات اهلبیت (علیهمالسلام)، تصریح میکنند معتبرترین روایت را انتخاب کردهاند.\\
در جلد ۱۶ صفحه ۲۱، جلد ۹ صفحه ۱۶۷، جلد ۱۳ صفحه ۱۶۹، گاهی روایات را دیده و تطبیق کردهاند و آمدهاند بگردند ببینند کدام روایت مورد اتفاق است. روایت سست بوده است، اما آن روایت مورد اتفاق اهل فریقین بوده است یا در شیعه مورد اتفاق بوده است، آن را انتخاب پس یک عامل گزیدهگویی، سستی روایات است.
\item
\textbf{اجتناب از تکرار ملالآور؛}
تفسیر علامه طباطبایی، تفسیر روایی نیست؛ تفسیر قرآن به قرآن و سبک تدبر است. وضعش برای تفسیر روایی نیست و لذا ایشان از تکرار ملالآور میپرهیزند. تا میخواهد تکرار روایت باعث ملال شود، اکتفا میکند. جلد ۵ صفحه ۶۷ ذیل آیه ۱۳۰ سوره نساء، جلد ۵ صفحه ۳۴، جلد ۱۶ صفحه ۲۲۱، جلد ۱۳ صفحه ۲۱۶، صراحتاً میگویند: روایت باقیاش هم همین است، چرا تکرار کنیم؟
\item
\textbf{روایاتی که از صلب بحث تفسیری خارج هستند؛}
چون مصداق جری و تطبیق هستند. علامه طباطبایی به جری و تطبیق بهشدت در المیزان نظر دارند. هر جا که روایات به سمت جری و تطبیق میروند، یکی را نقل میکنند و میگویند که باقیاش جری و تطبیق است.\\
جری و تطبیق {\textbf{53}} یعنی بیان مصداق. حالا اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودهاند این مراد شیعیان ما هستند، این بیان مصداق است یا فرمودهاند از این آیه مراد ما هستیم. برخی از روایات جری و تطبیق هستند و بیان مصداق. وقتی جریان تطبیق میشود، از صلب بحث تفسیر خارج میشود. ایشان به آن بسنده میکنند. جلد ۱۷ صفحه ۲۸۶.
\item
\textbf{خارج بودن از صلب بحث تفسیری به اعتبار تخصصیشدن؛}
ما ۵۰۰ یا ۷۰۰ یا ۱۰۰۰ علی الإختلاف آیات الاحکام داریم. تعداد فراوانی آیات الاعتقاد داریم. ذیل این آیات الاعتقاد یا آیات الاحکام، صدها روایت است که این روایات در جواهر مکان دارند، نه در کتاب تفسیری که سبکش تفسیر قرآن به قرآن است؛ لذا علامه طباطبایی وقتی بحث تخصصی میشود، یک یا دو یا سه تا روایت نقل میکند و میگوید: باقی سخن در فقه است. یا باقی سخن در کلام است. مثلاً در بحث خمس، جلد ۹ صفحه ۱۰۶ صراحتاً این مطلب را عرض میدارند.
\item
\textbf{بیارتباط بودن روایات در تفاسیر ذیل برخی از آیات با مضمون آیات؛} علامه طباطبایی هرچه فکر میکنند، میگویند این روایات با مضمون آیات سازگار نیست. مثل روایاتی که در مورد آیات نخستین سوره حجرات آمده است. جلد ۱۸ صفحه ۳۷، جلد ۱۱ صفحه ۲۵۴، جلد ۱۷ صفحه ۱۸۶. ایشان میگویند: این روایات تعجبآور است که چرا ذیل این آیه آورده شده است. میگویند تناسبی با این آیه ندارد. \\
پس مرحوم علامه طباطبایی در بحث رواییها، گزیدهگویی دارند و این گزیدهگویی این پنج علت را در خود دارد. \\
یک تذکر قابلذکر اینجا است و آن اینکه در یک مورد مرحوم علامه طباطبایی از این دیلم و روش و منهاج خود دست برداشتهاند و آن در گزارش تاریخ اسلام است. به گزارش تاریخ اسلامی میرسیم، ایشان روایت را هر چند طولانی، ذکر میکنند. مثلاً از صفحه ۲۹۰ تا ۳۰۴، چند صفحه روایت نقل میکنند در باب جنگ احزاب. یا در جلد ۱۸، صفحه ۲۹۳ تا ۲۹۸، ۵ صفحه روایت نقل میکنند در فتح خیبر. یا در جلد ۱۹، صفحه ۲۰۷ تا ۲۰۹ و ۲۴۳ تا ۲۴۵. جلد ۲۰ صفحه ۳۶۲ تا ۳۶۴، ۳۷۷ تا ۳۸۳. هر جا میرسیم به تاریخ اسلام و گزارش تفسیری داریم، مرحوم علامه این گزارش را نقل میکنند. به دیگر سخن، پیش از اینکه به نقل مغازی {\textbf{54}}، یا نقل طبری {\textbf{55}}، اعتماد کنند، به نقل روایت اعتماد میکنند. \\
یکی از مشکلاتی در میان طلاب روشنفکر داریم، همین است. یک آقای تاریخدان که انصافاً در تاریخ کارکرده ولی زمینه روشنفکری دارد، به من در قم میگفت: کل کشتهشدههای لشکر عمر بن سعد طبق نقل طبری، ۸۴ نفر بوده است. میگفت من به این معتقدم. گفتم: آقا روایت میگوید در حمله اول حضرت علیاکبر (سلاماللهعلیه) به لشکر دشمن، ۲۰۰ نفر کشته شدند. گفت که \{حالا\} روایت بگوید.\\
این یعنی چه؟ یعنی در گزارش تاریخ، ایشان به گزارش طبری اعتماد دارد، اما به روایت اعتماد ندارد و این متأسفانه در دانشگاههای ما فراوان است و در حوزهها هم کمابیش رخنه میکند. به اسم اینکه این بحث علمی نیست.\\
علامه طباطبایی تنها استثنای گزیدهگوییشان در این مورد، تاریخ اسلام است. به تاریخ اسلام میرسند، روایت هر چند طولانی باشد، روایت را معیار قرار میدهند و ذکر میکنند.
\item
\textbf{تلخیص طوایف روایات است؛}
در یک موضوع، چند طایفه روایت داریم. مرحوم علامه طباطبایی این طایفهها را تلخیص کرده و بعد تطبیق کردهاند.
\end{enumerate}
از این بحث بگذریم و به بحث رواییهای مرحوم علامه بپردازیم.\\
\\
{\textbf{\Large{منابع حدیثی}}}
\textbf{مطلب چهارم،}
منابع حدیثی علامه طباطبایی در بحثٌ روایی چه کتابهایی است؟ طبق تحقیقاتی که جناب اوسی و خانم نفیسی انجام دادهاند، بیش از ۲۰۰ کتاب بهعنوان منبع روایات در المیزان استفاده شده است. در میان این منابع، اگر بخواهیم بارم بگیریم، در اهلسنت، ایشان بیشترین نقل را از "الدرالمنثور" داشتهاند. در شیعه، ایشان بیشترین نقل را از "تفسیر عیاشی"، "تفسیر قمی"، "مجمعالبیان" شیخ طبرسی و "کافی {\textbf{56}}" داشتهاند. "کافی" یکی از کتابهای حدیثی مهم ماست و آن سه کتاب دیگر عمدتاً تفسیر هستند.
مجمعالبیان و تفسیر عیاشی خیلی حرف و سخن ندارند، گرچه اسناد تفسیر عیاشی هم معمولاً تام و کامل نیست. اما در مورد تفسیر قمی و اعتبار آن، حرفوحدیث زیادی وجود دارد.\\
\\
\textbf{نکته}
شاید از بهترین کسانی که در این زمینه تحقیق کرده است، مرحوم حاج شیخ ملاحسین نوری {\textbf{57}} باشد. عزیزان اگر خواستند این بحث را ببینند، در خاتمه مستدرک مرحوم نوری آمده است.
در زمینه بحث منابع، این ادعا موردتوجه است که گاهی اوقات مرحوم علامه، منبع را مبهم ذکر میکنند. مثلاً میگویند: "در طرق اهلسنت آمده است" یا "در روایات فریقین آمده است". ولی در ۹۸ درصد موارد، منبع را ذکر میکنند؛ اما فقط نام کتاب را و نه جلد و صفحه و آن نیز طبق نسخهای مرحوم علامه داشتند، البته همیشه هم نسخه برای کتابهای خودشان نبوده است.
ما در مشهد استادی داشتیم، استاد دانشگاه و حوزه بود، مرحوم آقای جورابچی یا شیخ جعفر زاهدی {\textbf{58}}. من پیش ایشان منطق منظومه خواندم. ایشان کتابباز و ثروتمند بود و کتابخانه غنی داشت که وقف آستان قدس کرد. ایشان گفت که علامه طباطبایی میآمدند خانه ما و گاهی چند روز در طبقه بالا میماندند ایشان بچه هم نداشتند و خانه ساکت بود و ایشان با کتابخانه انس داشتند و از آن استفاده میکردند.
ایشان غالباً نام کتاب را ذکر میکنند نه جلد و نه صفحه. ولی این نکته قابلتوجه است که به تعدد نقل یک روایت نظر دارند و تلاششان این است که اتفاق فریقین را در نقل قالب روایت نشان دهند. مثلاً دارند از "معانی الاخبار {\textbf{59}}" نقل میکنند، در "تفسیر خزائن هستی {\textbf{60}}" ، نظیر این را در "الدرالمنثور" نقل میکنند. جلد ۱۲ صفحه ۱۴۸.\\
\\
\textbf{چند نکته}
\begin{enumerate}
\item
\textbf{تفسیر المیزان را میتوان یک تفسیر تقریبی نامید؛}
ما در جهان اسلام دو مطلب روبهروی هم داریم: جریان تقریب و جریان برائت. برائتیها به وحدتیها فحش میدهند و وحدتیها برائتیها را تعییر میکنند. وحدتیها قائل به تقریب هستند. ما میتوانیم تفسیر المیزان را نمادی از تقریب بدانیم. ایشان در بحثٌ روایی بهشدت به روایات "الدرالمنثور" اعتنا دارند و معمولاً روایاتی را نقل میکنند که همراه با روایات شیعه است و بهگونهای این دو فرقه بزرگ اسلامی را به هم نزدیک میکنند.
\item
\textbf{اختلاف ما جعفریها با چهار مذهب دیگر کمتر است؛ } اگر مذاهب مهم اسلامی را چهار یا پنج مذهب بدانیم، چهار مذهب اهلسنت (حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی) و مذهب شیعه، (این تحقیق شده است که عرض میکنم) اختلاف ما جعفریها با این چهار مذهب کمتر است از اختلاف هر یک از این مذاهب با سایر مذاهب؛ یعنی ما بیاییم احناف را با حنبلیها، مالکیها و شافعیها بسنجیم. مالکیها را با احناف و شافعیها و حنبلیها بسنجیم. حنبلیها را با احناف، مالکیها و شافعیها بسنجیم. بهطوریکه اختلاف درون مذهبی آنها در فقه بیشتر از اختلافی است جعفریها با تکتک اینها یا همه اینها داریم. \\
یکی از بهترین کتابهایی که چاپ شده است کتاب ابن رشد {\textbf{61}} است. مجمع عالی تقریب {\textbf{62}}، و مجمع اهلبیت (علیهمالسلام) این کتاب را چاپ کردهاند و در این چاپ جدید نظرات شیعه در کنار مذاهب چهارگانه اهلسنت نشسته است. من این کار را تطبیقی انجام دادهام.
\end{enumerate}
اهلبیت (علیهمالسلام) بر این نکته تأکید دارند که تقریب را باید یک راهبُرد دانست نه یک راهکار؛ بنابراین المیزان یک تفسیر تقریبی است.\\
\\
\textbf{\Large{سرّ مقارنه و تطبیق چیست؟}}
\begin{enumerate}
\item
\textbf{روایات بسیاری از کتب عامه در کتب شیعه وارد شدهاند؛}
بهخصوص در ساحت عرفان و اخلاق و اینگونه مسائل. ما کتاب حدیثی، فقط حدیثی شیعه خیلی کم داریم. اختلاف داریم، شما تنبیه الخواطر {\textbf{63}} مجموعه ورّام را ببینید چه خبر است. اسرار الصلاة مرحوم شهید ثانی {\textbf{64}} را ببینید چه خبر است.
\item
\textbf{افراد مقبول الطرفین زیاد داریم؛}
مثل ابان {\textbf{65}} که شیعه و سنی هر دو او را قبول دارند و از او نقل میکنند.
\item
\textbf{راویان فراوانی از شیعه در اسناد اهلسنت و بالعکس هستند؛}
در "المراجعات" مرحوم سید شرفالدین، راویان شیعی را که در کتب اصلی اهلسنت آمده است، حدود صد راوی را جمع کردهاند. برخی از آنها در کتب اهلسنت پر روایت هستند. مرحوم شیخ سلیم {\textbf{66}} میگوید اگر اجازه بدهید من برای همین قسمت نامه شما، یک اسم بگذارم. مثلاً "اسناد الشیعه فی اسناد السنة". (نام کتاب را دقیق یادم نیست).
\end{enumerate}
البته آیتالله سید موسی شبیری زنجانی در "جرعهای از دریا{\textbf{67}}" اشکالی دارد. ایشان میگوید: شیعه دو اصطلاح دارد. یک، جعفری و دو،
{\large «من یُفَضِّلُ علیاً علی عثمان و ان قَبِل الشیخین.»}
ما میگوییم شیعه بالمعنیالأخص و بالمعنی الأعم. ایشان میگوید شیعه در این راویان، شیعه بالمعنی الأعم است؛ یعنی
{\large «من یفضل علی عثمان و ان قبل الشیخین.»}
با اینکه مرحوم سید شرفالدین خیال کرده است که شیعه بالمعنیالأخص است، این نقد آیتالله سید موسی شبیری زنجانی است.
در نتیجه، خواستیم بگوییم که کتاب مرحوم علامه طباطبایی، تفسیر تقریبی است و خدمتی در این زمینه کرده است که در سایر تفاسیر نیست.\\
\\
\textbf{\Large{چند نکته در بحث روایی}}
شاید مهمترین بحث این قسمت و آن گزارش اسناد روایات است. در بحثٌ روایی المیزان چند نکته را عرض کنم؛
اولاً علامه طباطبایی اهتمام به ذکر سند ندارد. شما در بحثٌ روایی المیزان خیلی سند نمیبینید. چرا خیلی سند نمیبینید؟ خودشان گفتهاند:
{\large «و فی الکافی، بإسناده عن أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن فضالة بن أیوب عن یحیی الحلبی عن عبد الله بن سلیمان عن أبی جعفر (علیهالسلام): فی قوله تعالی: إِنَّ آیَةَ مُلْكِه - إلی قوله تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَة - قال: کانت تحمله فی صورة البقرة.»}
روایت از کافی است. مرحوم علامه سند ذکر کردهاند. سند هم خیلی بد نیست. این عبارت را ببینید از آقای طباطبایی، جلد دو صفحه ۳۱۳:
{\large «و اعلم أن الوجه فی ذکر سند هذا الحدیث مع أنه لیس من دأب الکتاب ذلک لأن إسقاط الأسانید فیه إنما هو لمکان موافقة القرآن و معه لا حاجة إلی ذکر سند الحدیث.»}
چرا ما احادیث را نمیآوریم؟ ولی اینجا آوردیم؟ میگوید: بهخاطر اینکه احادیثی که در بحثٌ رواییها ذکر میکنیم، مضمونش با آیات قرآن منطبق است. روایاتی که مضمونش با آیات قرآن منطبق است، سند لازم ندارد. اینجا چون مضمونش با آیه قرآن مرتبط نیست، چون داشت
{\large «تحمله فی صورة البقرة»}
که این در قرآن کریم نیست، لذا سند را ذکر میکند.
معنی این جمله چیست؟ معنای این جمله این است که آقای طباطبایی، اصل اولیه برای او در بحثٌ رواییها عدم ذکر سندها است. اگر جایی سند ذکر کرد، معنایش این خواهد بود که یک مشکلی وجود دارد؛ لذا در ادامه میگویند:
{\large «أما فیما لا یطرد فیه الموافقة و لا یتأتی التطبیق فلا بد من ذکر الإسناد، و نحن مع ذلک نختار للإیراد روایات صحیحة الإسناد أو مؤیدة بالقرائن.»}
نکته آخر این است میگویند ما سند ذکر نمیکنیم اگر
{\large «لا یطرد فیه الموافقة و لا یتأتی التطبیق.»}
اینجا (که روایت ناسازگار با مضمون است) سند ذکر میکنیم. تازه در اینجایی که داریم سند ذکر میکنیم،
{\large «و نحن مع ذلک نختار للإیراد روایات صحیحة الإسناد أو مؤیدة بالقرائن.»}
ما روایاتی میآوریم، یا صحیحة الإسناد است یا محفوف به قرائن است.
این نکته بسیار مهمی است. البته باید کار آماری بشود که علامه طباطبایی چقدر به این مطلبی که اینجا فرمودهاند، پایبند ماندهاند. اما اگر حسنظن داشته باشیم که حسنظن داریم، آقای طباطبایی، روایاتی را که ذکر میکنند در بحثٌ روایی نیاز به ذکر سند نمیبینند، چون موافق با مضمون قرآن است. حالا آنجایی موافق نیست یا کاملاً موافق نیستند، در این موارد هم سند صحیح پیدا میکنند یا لااقل روایت محفوف به قرائن قطعی است.
استثنای این قانون کلی عدم ذکر سند در المیزان فقط در یک مورد است و آن ذیل آیه ولایت است. ذیل آیه ولایت، ایشان هرچه روایت نقل میکنند، با سند ذکر میکنند. این استثنایی است که مرحوم علامه طباطبایی قائل میشوند. گویا چون بحث، بحثی اساسی است و میدانید مرحوم علامه معتقد است هرجا در قرآن کریم نعمت بهصورت مطلق ذکر شده است، یعنی ولایت؛ اصلاً نعمت مطلقه در قرآن ولایت است. چون در حقیقت اساس قرآن را ولایت، توحید، میبیند و لذا به آیه ولایت {\textbf{68}} میرسند، هرچه که روایت نقل میکنند، با سند نقل میکنند.
یک بحث دیگر را اجمالاً اشاره کنم. اگر پرسش و پاسخی هست در خدمت هستیم و در نهایت رونمایی کتاب "شرح تطبیقی کشفالمراد؛ مقارنه الهیات کلامی و الهیات حکمت متعالیه" نیز داریم انشاءالله.
ثانیاً مرحوم علامه طباطبایی بیش از سند، در بحث روایات، به متن اهمیت میدهد. امروزه در مباحث رجالی و در مباحث درایه، یک بحث بسیار مهمی است که غیر از اینکه ببینم نجاشی {\textbf{69}} چه گفته است و کشی {\textbf{70}} چه گفته است و علامه در خلاصه {\textbf{71}} چه گفته است و شیخ {\textbf{72}} چه گفته است، مامقانی {\textbf{73}} چه گفته است، حاج شیخ در قاموس {\textbf{74}} چه گفته است، بیایم و مثلاً بررسی کنیم، از متنی که یک راوی نقل میکند، شخصیت راوی را حدس بزنیم. چطور اکثار از اجلّاء جزء توثیقات عامه هست؛ بلندای مضمون متن، جزء توثیقات نیست؟
اتفاقاً این نکته بسیار حائز اهمیت است. بهعنوانمثال، ما دو شخصیت به نامهای عبدالله بن سنان و محمد بن سنان داریم. عبدالله بن سنان توثیق او اجماعی است و محمد بن سنان اختلافی. هرچه در زندگی محمد بن سنان میگردیم تا نقطهضعف او را بیابیم، میبینیم نقطهضعف او در این است که عمده روایاتش روایات معارفی است و این باعث شده که قمیها که نفی سهو از پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) را آغاز غلو میدانند، میخواهند بیایند و محمد بن سنان را و با آن روایات بلند معارفی توثیق بکنند به مشکل میخورند.
مرحوم علامه طباطبایی بهشدت در تصحیح و توثیق یک حدیث به متن نیز توجه دارند.
در ادامه بحث، ما معیارهای مشترک نقد روایات را با این دیدگاه بررسی میکنیم. یعنی میخواهیم روایتی را قطعنظر از سند بررسی کنیم و ببینیم چقدر قابلپذیرش است.\\
\\
{\textbf{\Large{محورهای نقد روایات}}}
\begin{enumerate}
\item
تعارض با قرآن دارد یا ندارد.
\item
تعارض با سنت دارد یا ندارد.
\item
تعارض با عقل دارد یا ندارد.
\item
تعارض با تاریخ دارد یا ندارد.
\item
تعارض با علم و دانش دارد یا ندارد.
\item
تعارض با واقعیت خارجی دارد یا ندارد.
\end{enumerate}
یکی از دغدغههای حوزهها، روایات پزشکی است. پزشکی تجربی است و قابل راستیآزمایی است. مثلاً استامینوفن که در همه جا تب را میبرد. اگر روایات پزشکی را بدون اعتقاد و تأثیرات ماورایی بررسی کنیم، یکی از راههای تصحیح آنها تجربه خارجی است. این روایت از امام صادق (علیهالسلام) میگوید فلان چیز را بخورید، اگر به ده هزار نفر در جاهای مختلف عالم بدهیم و نتیجه یکسان ببینیم، این تجربه خارجی است.
تصحیح یک روایت از نظر ثبوت و عدم ثبوت فقط مبتنی بر سند نیست. اگر تعارض با قرآن داشت یا تعارض با سنت قطعی داشت یا تعارض با عقل داشت، باید آن را کنار گذاشت.
خدا مرحوم علامه حسینی طهرانی را رحمت کند که ایشان نسبت به مکاشفات هم بهصراحت این را داشتند. مثلاً فردی مکاشفهای کرد، بزرگوار بود و او از شاگردان خوب مرحوم حداد {\textbf{75}} بود. مرحوم علامه حسینی طهرانی فرمود: این مکاشفه مخالف با عقل باشد، حجت نیست. زیرا عقل میگوید انسان در سلوک، استاد حی و زنده لازم دارد و این مخالف باعقل است
\{که بگویی استاد من هنوز مرحوم حداد است\}
بریز آن را بیرون، مخالف با تاریخ هم از آن موارد است و باید کنار گذاشت.
همه اینها را خانم نفیسی در کتابشان ذکر کردهاند و مصادیق آن را بیان کردهاند. مثلاً در ارتباط با تعارض با قرآن، مرحوم علامه طباطبایی مطلق قبول دارند که اگر روایتی مضمونش با نص یا ظاهر قرآن کریم مخالف بود، آن را باید کنار بگذاریم و این اختصاص به روایات متعارض هم ندارد. برخی خیال میکنند روایات متعارض باید بر قرآن عرضه شود، و بعد ما ببینیم که کدام یک از آنها به قرآن نزدیکتر است و این درست است، ولی متن روایات ما مطلق است. هرچه از ما نقل شده با قرآن منطبق کنید، با قرآن بسنجید، در بعضی از تعابیر دارد مخالف نباشد، در بعضی از تعابیر دارد موافق باشد، در بعضی از تعابیر دارد که یک شاهد هم نه! شاهدٌ او شاهدین، دو تا شاهد در قرآن داشته باشد که اینها مراتب بحث است و نمیخواهیم در این بحث ورود کنیم.
\begin{enumerate}
\item
تمام روایاتی که بهگونهای عصمت انبیا (علیهمالسلام) را میخواهد خدشهدار کند، ایشان کنار میگذارند و میگویند این روایات قابلقبول نیست؛ چون عصمت انبیا (علیهمالسلام) از نظر قرآن کریم ثابت شده است.
\item
بنده از مرحوم علامه حسینی طهرانی پرسیدم: آیا فرشته معصوم است؟ فرمودند: بله. پرسیدم: فطرس معصوم است یا نه؟ فرمودند اگر جریان فطرس از نظر روایی مسجل باشد، ما توجیه میکنیم. چون ظاهرش مخالف با قرآن است
{\large «لَّا یَعصُونَ ٱللَّهَ مَا أَمَرَهُم وَ یَفعَلُونَ مَا یُؤمَرُونَ {\Large{76}}»،}
عرض کردم توجیهش چیست؟ فرمودند: یا از موجودات نفسیه بوده یا بهگونهای تمثل بوده است. بالاخره فرشته معصوم است و لو فطرس باشد. تمام روایاتی که بهنوعی فرشتگان را تخطئه گناه و نافرمانی میکند، ایشان میگوید مخالف با قرآن کریم است و کنار میگذارد.
\item
تعارض با سنت قطعیة؛ ایشان میگویند اگر سنت قطعیه باشد، مطلق میپذیریم. اگر غیر قطعیه باشد، تفصیل میدهیم.
\item
تعارض با عقل؛ اگر حکم عقلی باشد، مطلق میپذیرند.
\item
تعارض با تاریخ، علم، واقعیت؛ فیالجمله میپذیرند.
\end{enumerate}
در تشویش متن هم تفصیلی دارند. تشویش متن یعنی چه؟ ما یک اضطراب در متن داریم؛ یعنی یک متن خودش مضطرب است. مثل آن روایات معایش العباد مرحوم ابن شعبه حرانی {\textbf{77}} در تحف نقل کرده است.
چون بحثٌ روایی است، این نکته را من عرض بکنم. آقای سید علیرضا حسینی {\textbf{78}} میگفت: عدهای افتادهاند به جان حدیث شیعه و میخواهند حدیث شیعه را ریشهکن بکنند. دستهایی در کار است، شما در این ساحت درگیر نیستید و من درگیر هستم. درست میگوید. اخیراً کانالها را ببینید. افتادهاند به جان کتاب تحفالعقول که اصلاً نویسنده این کتاب تحفالعقول از غلات است. اصلاً این کتاب را بریزید دور، تحفالعقول که اینهمه مورد اعتنا علمای ما بوده است. بعد آمدهاند و تطبیق میکنند و مقارنه میکنند که جای خودش را دارد.
آن معایش العباد اضطراب متنی دارد. این جا برای اضطراب متنی نیست، تشویش است. یعنی روایات متعدد داریم، این روایات متعدد همدیگر را نفی میکنند و با هم سازگار نیستند. مرحوم علامه در جاهای مختلف المیزان میفرمایند: خود این میتواند دلیل باشد به اینکه باید به همان مضمون قرآن بچسبیم و این روایات را کنار بگذاریم.
\begin{center}
{\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أَعْدَائَهُمْ أَجْمَعِینَ.»}
\end{center}
در ادامه استاد به پرسشهای مطرح شده پاسخ میدهند.\\
\\
پرسش حضار:\\
\\
نقل شده است مرحوم علامه طباطبایی در علوم قرآنی تخصص نداشتند و نظریهای که در تحریف قرآن
\{نسبت به تحریف ترتیب آیات\} داشتند بر همین اساس بوده است؛ نظر حضرتعالی چیست؟\\
\\
پاسخ استاد رضایی تهرانی:\\
\\
علوم قرآنی را پنج دسته میکنیم و هر کدام را نامی مینهیم یکی از علوم قرآنی علوم قرآنی است که به آن میگوییم علوم فی القرآن آن دسته از علوم قرآنی که ریشه در قرآن دارد علامه طباطبایی در آن متخصص است؛ مانند اعجاز قرآن، محکم و متشابه حتی ترتیل. بخشی از علوم قرآنی ریشه در خود قرآن دارد که در این علوم علامه طباطبایی متبحر است.
بخشی از علوم قرآنی مفسر در تفسیر قرآن با آن درگیر است مرحوم علامه طباطبایی عمدتاً در آن زمینهها کار کرده و به نتیجه رسیده است؛ البته گاه محصول کار ایشان را دیگران کار کردهاند و مشخص است و گاه محصول را دیگران کار نکردهاند؛ مثلاً اگر کسی با المیزان مأنوس باشد، نسبت به تأثیر سیاق در فهم معنا احساس میکند علامه طباطبایی متناقض عمل کرده است! گاهی محکم چسبیده به سیاق و گاهی سیاق را بالکل نادیده گرفته است. در آن دو آیهای که میفرماید جایش عوض شده است سیاق مؤثر است اصلاً سیاق را در این حد در نظر نمیگیرد و میگوید جایش اینجا نیست و جای دیگری بوده و آن جای دیگر را نمیگوید کجاست! ولی این نکته قابلتوجه علامه طباطبایی در حد قرآن در اسلام در علوم قرآنی کار کرده است. اما یک کار فوقتخصصی فقط در علوم قرآنی نه چنین چیزی نیست ما نیز گمان میکنیم ایشان در آنها ورود نکرده و گویا لازم نمیدیده است.
عرض کردم علوم قرآنی امروز ما علوم قرآن شیعی به معنای خاص نیست. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان به مباحث کرده این مباحث امروزه میتوانیم بهعنوان علوم قرآنی شیعی مطرح کنیم مثل اسالیب القرآن که ایشان این بحث را دارد و جمعآوری کردهام. پس اگر منظور این باشد که علوم قرآنی که ریشه در قرآن دارد ایشان در آن متخصص است و همچنین علوم قرآنی مفسر ناخودآگاه به آن نیازمند است در آنها نیز اتخاذ مبنا دارد اما بیایند مثلاینکه ایشان تفسیر و فلسفه تخصصی کار کرده است یک مثلاً نوع به نوع برهان یا اتقان زرکشی را اجتهادی کار کرده باشد ما نیز از ایشان چیزی ندیدیم.\\
\\
پرسش حضار:\\
\\
فرمودید مرحوم علامه طباطبایی تفسیر فلسفی از قرآن را نوعی تفسیر به رأی میدانند با اینکه خود ایشان در برخی موارد بحث فلسفی میکنند چگونه است؟\\
\\
پاسخ استاد رضایی تهرانی:\\
\\
اینگونه نیست؛ زیرا هیچ آیهای را مرحوم علامه طباطبایی با نگاه فلسفی تفسیر نکردهاند. ایشان هر جا بحث فلسفی دارند مستقلاً بحثٌ فلسفیٌّ میآورند.
سبک تفسیری علامه طباطبایی متجلی است در بیانهای ایشان بهگونهای که اگر کسی المیزان را چاپ کند فقط با بیانها یعنی تفسیر المیزان بر اساس سبک تفسیریاش نوشته شده است اگر چاپ کنه بیانها بهاضافه بحث رواییها اسمش را میتواند "تفسیر القرآن بالثقلین" بگذارد. بیش از آن بحث تاریخی اجتماعی مختلط عقلی فلسفی که کم است؛ زیرا بحث فلسفی زیاد ندارند؛ چون کاملاً این را تفکیک میکند و جدا میکند و با آن بخش بیانها که صلب بحث تفسیر است مخلوط نمیکند البته گفتم شخصیت فلسفی ایشان در آن بیانها تأثیرگذار است؛ اما اینکه بخواهد سبک تفسیر فلسفی را آنگونه که در تفسیر مرحوم ملاصدرا وجود دارد را سبک صحیح تفسیر بداند اینچنین نیست. به این صراحت نیز در دو جا ارجاع دادند که میشود مراجعه کرد.\\
\\
پرسش حضار:\\
\\
نسبت به مرحوم قاضی مطلبی نسبت داده میشود!\\
\\
پاسخ استاد رضایی تهرانی:\\
\\
این نقل ظاهراً نقل متقنی نیست گذشته از اینکه اگر هم نقل متقنی باشد؛ چون حکمت متعالی یک حکمتی است که در آن عرفان اشراق شده و کسی نفهمد مراد از فهم، فهم شهودی است به این اعتبار و الا شاگرد ایشان جناب آقای پارسا در کتابی که اخیراً چاپ کرده است میگوید از مرحوم علامه طباطبایی پرسیدم راجع به آیتالله قاضی که ایشان در فلسفه چطور بود؟ ایشان فرمودند: قاضی فلسفه نمیدانست! ما هم گزارش فلسفی خیلی از آقای قاضی نداریم البته فتوحات را میخوانده است و فتوحات را میفهمیده است و مرحوم حداد نیز فتوحات میخوانده است و مرحوم علامه حسینی طهرانی فرمودند: ایشان میفهمید و نقد میکرد.
این در حقیقت عرفان نظری و عرفان است؛ اما فلسفه، اسفار، شواهد الربوبیه و الاشارات و... معتقد بودند که آقای قاضی در این مقوله کار نکرده بودند. زندگی ایشان هم آن مقداری که برای ما حکایت شده، مانند استادهای فلسفی خود مثل مرحوم اصطهباناتی و بادکوبهای چیزی نقل نمیکند نه در تبریز نه در نجف.\\
\\
پرسش حضار:\\
\\
فرمایشهای شما پیرامون تفسیر المیزان بود لکن تفسیر البیان ایشان را چطور ارزیابی میکنید؟\\
\\
پاسخ استاد رضایی تهرانی:\\
\\
مرحوم علامه طباطبایی از ابتدا شروع کردند؛ چون احساس میکردند شاید نتوانند یک دور تفسیر کامل بنویسند، با یک شیوه خاصی آن تفسیر را نوشتند؛ ولی چاپ نشد و بعد از وفات ایشان چاپ شده است. آن تفسیر نیز با همین سبک است؛ ولی با تفاوتهایی. ولی آنچه در آن بحث داشتیم خصوص بحثٌرواییها یعنی تفسیر روایی موجود در المیزان بود تحلیل و بررسی آن کتاب خودش یک بحث مفصلی میطلبد.\\
\\
پرسش حضار:
اینکه فرمودید در روش مرحوم علامه طباطبایی هم ثبوتاً و هم اثباتاً تفسیر را منوط به روایات میدانند، مراد چیست؟\\
\\
پاسخ استاد رضایی تهرانی:\\
\\
مرحوم علامه طباطبایی دستکم در سه مورد تصریح دارند که فهم آیات قرآنی و تفسیر آن متوقف است بر روایات که یکی فروعات فقهی است، یکی جزئیات داستانهای قرآنی است و یکی جزئیات بحث معاد است. یک بحثی آنجا مطرح است که آیا این سه مورد در آنجا از باب انحصار یا تمثیل است؟ اگر از باب تمثیل باشد؛ یعنی مرحوم علامه طباطبایی قرآن را در بخشهای مهمی متوقف بر فهم روایات میداند این توقف معنیاش این نیست که قرآن از استقلال معنایی برخوردار نیست؛ قرآن استقلال معنایی دارد و اگر یک روایت نیز کنارش نباشد قرآن مفهوم است و خالی از هرگونه تعقید لفظی و معنوی است. معنا ندارد قرآن کریم بخواهد مبیّن هر چیزی باشد،
{\large «تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ»}
باشد؛ ولی برای خودش تبیان نباشد و لو باتوجهبه سبک و با درنظرگرفتن همه آیات، قرآن در آن معنای استقلالیاش خودکفاست اما این معنایش این نیست که در موارد متعددی قرآن برای تکمیل معنا، برای تفسیر معانی و ذکر مصادیق، محتاج به غیر نباشد تصریح روایات است که ایشان سه مورد را از باب تمثیل ذکر میکند.\\
\\
پرسش حضار:\\
\\
در بحث روایت فرمودید مرحوم علامه طباطبایی سند را ذکر نمیکنند؛ چون با مضمون آیه مطابقت دارد؛ در این صورت برداشت شخصی هر کسی از روایات و تفسیر به رأی چه میشود؟\\
\\
پاسخ استاد رضایی تهرانی:\\
\\
همین را گسترش بدهید به برداشت و فهم هر کسی در قرآن. ما در مباحث هرمنوتیکی این را مسجل میدانیم که ماییم و متن! بهویژه اگر متن مقدس باشد مشکلاتش چندبرابر است. به تعبیر آیتالله فیاضی ظهور از زمان حضرت آدم صفیّ الله تا کنون حجت بوده است. بههرحال ماییم و متن؛ چرا اجتهاد درش باز است؟ چرا آیتالله ناصر مکارم شیرازی بهصراحت نوشته است: اگر آقای طباطبایی نبود مطالب فراوانی از قرآن را ما نمیفهمیدیم! چون تا حالا نفهمیده بودیم! یک سید ترک تبریزی پیدا شده است و از دل قرآن دارد مطالبی بیرون میکشد که قبلاً بشر نتوانسته چنین کاری بکند. این هم در روایات است و هم در آیات و فرقی نمیکند. نکته این است که طبق آنچه که از ظاهر آیات بر اساس سبک تفسیر قرآن به قرآن فهم میشود اگر روایتی با او منطبق بود نیاز به بررسی سندی ندارد، البته اگر روایت نسبت به قرآن اضافهای یا کمبودی دارد مسئله متفاوت است. اگر بخواهم تنظیر کنم شما حکم ارشادی را چه تفسیر میکنید؟ اگر حکم عقل در جایی هست، اگر آیهای یا روایتی نیز بود این حکم ارشادی است و مولوی نیست. امروزه برخی در این حرف اشکال دارند و میگویند در همان جا هم دین میتواند رأی داشته باشد، این حرف دیگر است؛ ولی مشهور این را میگویند. گویا مرحوم علامه طباطبایی میگویند اگر چیزی قرآن نص یا ظاهر در آن است یا روایتی آمده است و همان را گفته است و سند نیاز ندارد.
در ادامه رونمایی از کتاب "شرح تطبیقی کشفالمراد؛ مقارنه الهیات کلامی و الهیات حکمت متعالیه" برگزار شده است.\\
\\
\textbf{\Large{بیانات استاد به مناسبت رونمایی از کتاب}}
دانش کلام از دانشهایی است که در یک برههای در حوزههای علمیه معیار اعلمیت بوده است و متأسفانه از بین رفته است و از عمق جان عرض میکنم. اکنون دیگر اعلمیت در فقه نیز مطرح نیست؛ بلکه تبدیل به اعلمیت در اصول فقه تبدیل شده است. یک علم آلی به تعبیر مرحوم آیتالله بروجردی یک علم آلی متورم و مستثمن.
در زمان جناب سید مرتضی و شیخ طوسی این اعلمیت در کلام جزء شرایط اعلمیت بوده است.
من خودم شنیدم از مرحوم علامه حسینی طهرانی که فرمودند: دو کتاب است، یکی کلامی و یکی فلسفی اگر میگذاشتند جلوی یکی از مراجع قم (البته ایشان نام آن عالم را بردند) (که نفس شفافی دارد و آقا و بزرگوار است) نمیتوانستند فرقگذاری کنند بین این دو کتاب!
\{با اینکه دو دانش مختلف هستند و این مطلوب نیست.\}
نکته دوم این است که کاری را مرحوم خواجه نصیرالدین در دانش کلام کردند امروزه دعوا دارند در دانشگاهها و حوزهها که این کار خدمت بود یا خیانت! ما یک همایش مستقل در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان برگزار کردیم که آیا این فلسفی کردن کلام که توسط خواجه انجام شد آیا خدمت بود یا خیانت! ما معتقدیم خدمت بود که اگر نبود اکنون اثری از علم کلام باقی نمیماند و آنقدر این خدمت مؤثر بود که خواجه اهلسنت را هم به دنبال خود کشید؛ یعنی بعد از تجرید الاعتقاد جناب صاحب مقاصد هم آمده، جناب مواقف نیز، هم میر سید شریف آمده هم ملاسعد تفتازانی آمده، هم قوشجی آمده و دیگران؛ یعنی اهلسنت هم فهمیدند که اگر از همین مسیر حرکت نکنند کلاهشان پس معرکه است و این خدمت خواجه بود.
نکته سوم مرحوم آیتالله شعرانی و بهتبع، کموبیش استاد حسنزاده آملی معتقد بودند خواندن کتاب تجرید الاعتقاد با شرح مرحوم علامه حلی از واجبات است؛ چرا؟ گفتند طلبه باید کلام بداند و این کتاب بهترین کتاب است و بدیل ندارد و لذا باید خوانده بشود آن موقع المحاضرات آیتالله سبحانی و کتاب دکتر سعیدی مهر نیز نوشته نشده بود. میگفتند خواندن این کتاب واجب عینی است.
مشکلی که در این کتاب داریم چیست؟ مشکل این است که مرحوم خواجه کتاب را نوشته و کلام را به ساحت فلسفه کشیده است؛ اما چه فلسفهای؟ فلسفه مشاء! حداکثر بعضی بخشها حکمت اشراق است. ایشان در بحث علم واجب نظر شیخ اشراق را میپذیرد؛ اما آن موقع صدرالمتألهین و حکمت متعالیه نبوده است و لذا است که نیاز هست که دانش کلام را بکشیم به ساحت حکمت متعالی. این کتاب حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمدحسن وکیلی تلاش بر این داشته است که کموبیش این کار را انجام بدهد؛ یعنی یک گام به جلو داشته باشد. دیروز کتاب دیرهنگام به دست من رسید من نیز چون برای امروز داشتم بحث آماده میکردم نیم ساعت بیشتر نتوانستم کتاب را مطالعه کنم؛ ولی به نظرم لااقل بهعنوان گام نخستین قابلتقدیر است و ما باید این کار را بکنیم و از این بالاتر باید یک روزی کلام ما کشیده بشود به عرفان گرچه حکمت متعالیه اشراق عرفانی دارد؛ اما بالاخره یک روزی باید این کلام شیعی بیاید و به عرفان کشیده شود و ما از این ناحیه ضربهها خوردیم!
از قبل شیخ مفید تا کنون از دورماندن از روایات معارفی اهلبیت (علیهمالسلام) چهها که نکشیدیم و هنوز داریم میکشیم!
بههرحال قدم مبارکی بوده تبریک عرض میکنم به نویسنده محترم که در مجلس حاضرند و انشاءالله کماکان این قلم بتپد و تپش داشته باشد و بنویسد و بنگارد.
نکته آن است که یک کاری را غربیها میکنند به نظرم کار خوبی است انجام دهیم. مرحوم شیخ عباس قمی مفاتیحالجنان را نوشتند دیدند کمبود دارد زدند ملحق اول، دیدند کمبود دارد زدند ملحق دوم، چرا؟ که آن اصل تکان نخورد. میشد مرحوم شیخ عباس قمی تا قبل از فوتشان میشد مفاتیحالجنان ایشان بیست ویراست بخورد مشکلی هم ندارد.
فیلسوفی در غرب داشتیم که فوت کرده است. نود و چند سال عمر کرد کتابی نوشته بود در جوانی قبل از فوتش هشتادمین ویراست کتاب بیرون آمد؛ زیرا انسان و افکارش تکامل پیدا میکند و چهبسا اصلاً گاهی وقتها انسان در آخر عمر، اول عمرش را نقد میکند.
مهندس بازرگان در آخر عمر، دوره اول عمر خودش را نقد کرد، پیرمرد شد دید جوان و خام بوده است خودش را نقد کرده است.
اینکه بعضی از طلاب تلاش میکنیم یک اثر علمی را آنقدر نگه داریم تا یقین کنیم که هیچ مشکلی ندارد شاید کار درستی نباشد.
اکنون اگر بخواهیم آثار حضرت آیتالله شبیری زنجانی را بچینیم روی این میز! دیگر من از این پشت دیده نمیشوم! یکی از آثار ایشان تصحیح نجاشی است که چقدر عالی است به سهم خودم خیلی اصرار کردم که کتاب چاپ شود ایشان فرمودند یک دور دیگر آن را ببینم! با اینکه از ایشان با این کثرت اطلاعات بهخصوص در بحثهای رجالی خیلی چیزی در دست نداریم، اگر چاپ بشود بعد تجدیدنظر میشوند.
مرحوم علامه حسینی طهرانی نیز کتاب مهر تابان را نوشتند سپس چیزهایی اضافه کرده بودند.
دنبال نسخهای از رسائل بودم که در حاشیه آن مطالبی اضافه کرده بود. آن را از شیخهادی پیدا کردم و به قیمت شهریه سه ماه خریدم. مشکلی ندارد اشکالی ایجاد نمیکند بعضی میگویند خیلی تعجیل میشود نه در این عالمی که آنقدر داده و اطلاعات ریخته که همه گیجاند کدام را بگیرند ما هم باید خودمان را عرضه کنیم. تا مؤلف محترم تشریف بیاورند ما کتاب را از دست ایشان یکی هدیه گرفتیم پس یکی دیگر هم بگیریم! شما صلوات بفرمایید.
\begin{center}
{\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أَعْدَائَهُمْ أَجْمَعِینَ.»}
\end{center}
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
(قرآن کریم) سوره نحل آیه 44.
\item
این نشست مورخ ۲ جمادیالاولی 1445؛ در حسينيه مدرسه علمیه نورالرضا علیهالسلام، سطح 2 و 3 برگزار گردید.
\item
(المعجم الوسیط) ص 869: تمسک أی: مسک. مسک بالشی ای: اخذ به و تعلق و اعتصم. و فی المصباح ص 573: تمسکت ای: اخذت به و تعلقت و اعتصمت.\\
(مصباح المنیر) ص 302: تشبث به ای :علق.\\
لذا استاد میفرمایند ما نسبت به ثقلین باید اینطور باشیم که او را بچسبیم و رها نکنیم نه اینکه فقط علقه داشته باشیم.
\item
(تفسیر قمی) ج 1 ص173:\\
فَلَمَّا كَانَ آخِرُ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ التَّشْرِيقِ أَنْزَلَ: اللَّهُ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي- ثُمَّ نَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ- ثُمَّ قَالَ نَصَرَ اللَّهُ امْرَأً، سَمِعَ مَقَالَتِي- فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ، وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ، ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ- قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أخلص [إِخْلَاصُ] الْعَمَلِ لِلَّهِ، وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ لزم [لُزُومُ] جَمَاعَتِهِمْ- فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ، الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ، يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ وَ هُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ.\\
أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ، قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ كِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ- أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَإِصْبَعَيَّ هَاتَيْنِ، وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ- وَ جَمَعَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى، فَتَفْضُلَ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ، فَاجْتَمَعَ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ قَالُوا- يُرِيدُ مُحَمَّدٌ أَنْ يَجْعَلَ الْإِمَامَةَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ فَخَرَجَ أَرْبَعَةُ نَفَرٍ مِنْهُمْ إِلَى مَكَّةَ وَ دَخَلُوا الْكَعْبَةَ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا وَ كَتَبُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ كِتَاباً- إِنْ مَاتَ مُحَمَّدٌ أَوْ قُتِلَ أَنْ لَا يَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ أَبَداً- فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ فِي ذَلِكَ «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى- وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون.
\item
فقه القرآن ج 1 ص63.
\item
فقه القرآن ج 1 ص63.
\item
(تفسیر قمی) ج 1 ص 173.
\item
(تفسیر قمی) ج 1 ص 173.
\item
سید احمد شبیری زنجانی (۱۲۷۰ - ۱۳۵۲ش) فقیه شیعی و از اساتید حوزه علمیه قم. وی از دوستان نزدیک امام خمینی و از نزدیکان آیتالله حجت کوه کمرهای و عضو ارشد شورای استفتائات او بود. زنجانی سرپرستی مدرسه حجتیه قم را برعهده داشت. او مدتی امامجماعت مدرسه فیضیه و حرم حضرت معصومه (س) بود. کتاب الکلام یجر الکلام از آثار مشهور اوست. آیتالله سید موسی شبیری زنجانی از مراجع تقلید شیعه فرزند اوست.\\
کتاب «الکلام یَجُرُّ الکلام» کتابی کشکول مانند و شامل حکایات، داستانها، خاطرات، وقایع تاریخی و نکات تفسیری، کلامی و حدیثی بهجایمانده از این عالم گرانقدر است.
نویسنده در مقدمه میگوید: من روزی داشتم فکر میکردم، و این فکر همین طور از این شاخه به آن شاخه پرید تا جایی رسید که اصلاً هیچ ربطی به چیزی که اول داشتم به آن فکر میکردم نداشت. بعد با خودم فکر کردم اگر قرار باشد همین طور آدم این سلسله ی افکار و تداعی معانی را ادامه دهد، آخرش به چه چیزی ختم می شود؟ بعد با همین افکار متسلسل، این کتاب را نوشتم و اسمش را گذاشتم "الکلام یجرّ الکلام". (یعنی حرف، حرف می آورد.) (سيد احمد شبيري زنجاني).
\item
. (عبدالکریم حائری یزدی ) (۱۲۷۶ـ ۱۳۵۵ق) معروف به آیتالله مؤسس از مراجع تقلید شیعه، بنیانگذار و زعیم حوزه علمیه قم از سال ۱۳۰۱ش تا ۱۳۱۵ش بود.
حائری سالهای طولانی در حوزه علمیه کربلا، سامرا و نجف تحصیل کرد. او در سال ۱۳۳۳ق/۱۲۹۳ش برای همیشه به ایران بازگشت و در ابتدا به اداره حوزه علمیه اراک مشغول شد. آیتالله حائری در سال ۱۳۴۰ق (۱۳۰۱ش) به دعوت عالمان قم، به آن شهر رفت و با شکلدادن به حوزه علمیه قم و بر عهده گرفتن ریاست آن، در قم ماندگار شد.
\item
سید محمدحسین حسینی طهرانی (۱۳۴۵-۱۴۱۶ق) معروف به علامه طهرانی از شاگردان علامه طباطبایی و از عالمان شیعه در قرن چهاردهم و پانزدهم هجری قمری است. در عرفان خود را شاگرد سید هاشم حداد میخواند و کتاب روح مجرد را برای معرفی و پاسداشت او نگاشت و حداد را «انسان کامل» میدانست. حسینی طهرانی بیش از ۵۵ جلد کتاب نگاشته که بیشتر آن در سه مجموعه اللهشناسی، امامشناسی و معادشناسی جمعآوری شده است. وی همچنین کتابهایی درباره فاطمه دختر پیامبر اسلام (علیهماالسلام)، احیای حکومت اسلامی، تفسیر مواعظ اخلاقی و تفسیر پارهای از آیات و احادیث، همچون آیه نور و حدیث عنوان بصری دارد. (سید محمدحسین حسینی طهرانی)
\item
سید ابوالقاسم موسوی خویی (۱۲۷۸ش-۱۳۷۱ش) از مراجع تقلید شیعه، رجالی و نویسنده مجموعه ۲۳ جلدی معجم رجال الحدیث و همچنین صاحب اثر تفسیری البیان فی تفسیر القرآن بود. میرزای نائینی و محقق اصفهانی دو تن از برجستهترین استادان او در فقه و اصول فقه بودهاند. آغاز رسمی مرجعیت خویی پس از درگذشت سید حسین طباطبایی بروجردی دانسته شده و درگذشت سید محسن طباطبائی حکیم، آغاز مرجعیت وی مخصوصاً در عراق خوانده شده است. خویی، در طول هفتاد سال تدریس، یک دوره کامل درس خارج فقه و شش دوره درس خارج اصول فقه را تدریس کرده و یک دوره کوتاه هم به تدریس تفسیر قرآن پرداخت. عالمانی از جمله محمد اسحاق فیاض، سید محمدباقر صدر، میرزا جواد تبریزی، سید علی سیستانی، حسین وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، سید موسی صدر و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی از شاگردان خویی معرفی شدهاند.
البَیان فی تَفسیر القُرآن کتابی به زبان عربی در تفسیر و علوم قرآنی، این کتاب شامل برخی از مباحث علوم قرآنی از جمله اعجاز، تحریف، نَسْخ و نیز تفسیر سوره حمد است. بهرغم خواسته و هدف مؤلف در ارائه تفسیرِ سورههای دیگر قرآن، البیان فقط شامل تفسیر سوره حمد است. این مجموعه حاصل درسهای وی در حوزه علمیه نجف است. (سید ابوالقاسم موسوی خویی)
\item
(المعجم الوسیط) ص 535:\\
ضحی بالشاه: ذبحها\\
پس مراد آیتالله خویی این است که علامه طباطبایی خود را ذبح کردند.
\item
. حاج شیخ غلامرضا یزدی، از علمای وارسته یزد و از مجتهدان زمان خود، یار همدل و هم مباحثه آقا سید حسن نجفی قوچانی، و از شاگردان آخوند خراسانی، و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی صاحب عروةالوثقی، و از مبلغان بااخلاص که عمرش در خالصانه در راه تبلیغ دین گذاشت. متوفای ۱۳۸۰ هـ. ق.
گویا مراد استاد کتاب مفتاح علوم القرآن یا ترجمه نماز ایشان است. تأمل ( غلامرضایزدی)
\item
احمَد بن عَبدُالحَلیم معروف به ابنتَیْمِیّه حَرّانی (۶۶۱-۷۲۸ق) عالم حنبلی مذهب و اندیشمند تأثیرگذار سلفی بود. ابنتیمیه نزد افرادی همچون مجد بن عساکر تحصیل کرد. همچنین ابنکثیر و ابنقیم جوزیه از شاگردان او بودند. تألیفات ابنتیمیه را بیش از ۳۰۰ اثر ذکر کردهاند. وی در حوزههای مختلف علوم اسلامی مانند کلام، تفسیر، فقه و حدیث دیدگاههای خاصی دارد.\\
ابنتیمیه در حدود شصت مسئله بر خلاف اجماع نظر داده که برخی از آنها مربوط به اصولدین و برخی مربوط به فروع دین است؛ به همین دلیل علمای مذاهب چهارگانه اهلسنت و شیعه نقدها و ردیههای بسیاری بر آثار او نوشتهاند.\\
برخی از دیدگاههای وهابیت در اندیشههای ابنتیمیه ریشه دارد. ابنتیمیه، شیعیان را منشأ همه فتنهها در جهان اسلام معرفی میکرد و معتقد بود جنگ با آنها از جنگ با خوارج و مغولان مهمتر است. او به دلیل این اعتقاد، همراه با مغولان داوطلب جنگ با شیعیان دروزی در منطقه کِسرَوان شد.\\
احتمالاً مراد استاد از کتاب ابنتیمیه یکی از این کتب است: فضائل القرآن، اقسام القرآن، امثال القرآن، الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان، الکیلانیه، البغدادیه، القادریه، الازهریه، البعلبکیه و المصریه.تأمل (ابنتَیْمِیّه)
\item
(سایت عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت):\\
جریان تفکيک یا مکتب تفکیک در اصطلاح «مکتبي فکري ـ رفتاري است که توسّط مرحوم آیتالله میرزا مهدی اصفهانی در اواسط قرن چهاردهم هجري قمري در مشهد مقدّس تأسيس شد و پس از آن توسّط پيروان وي در مشهد، تهران، قم و.... استمرار يافت و اساس آن مخالفت جدی با عرفان و حکمت صدرایی و بياعتنائي به عقل و شهود عرفاني در کشف معارف اعتقادي و ضرورت بهرهگيري از نقل» ميباشد.
جناب حاجآقا سیدان در خصوص مکتب تفکیک میگوید: «مقصود از مکتب تفکیک جداسازی گفتههای بشری از معارف وحیانی و حفظ خلوص معارف و شناختهای اعتقادی مکتب اهلبیت، بهدوراز آمیختگی با نحلهها و مکتبهای فلسفی و عرفانی بشری است.»\\ عموم فقهای امامیه بر استقلال و غنای معارف وحیانی اعتقاد داشته و تفکیک این حقایق را از افکار بشری (فلسفی و عرفانی) ضروری میدانند. بدین جهت از این دیدگاه به «نظریه تفکیک» نام برده شده است. این مکتب، مکتب جدیدی نیست.\\
اين مکتب ازآنجاکه بر بياعتباري براهین عقلی و شهود عرفاني اصرار داشته و مکاتب بشري بر يکي از اين دو اساس استوارند، تأکيد ميکند که بايد ميان آموزههاي وحياني (کتاب و سنّت) و مکاتب بشري «تفکيک» نموده و تلاش کرد که يافتههاي بشري در کشف حقایق با آموزههاي وحياني آميخته نگردد و ازاینرو در دوره اخير، استاد محمدرضا حکيمي اين جريان را با نام «مکتب تفکيک» معرّفي نموده و اين اسم بر زبانها افتاد؛ گرچه برخي از پيروان اين جريان، این نام را مناسب ندانسته و معتقدند باید از عناويني چون «مکتب وحي» يا «مکتب معارفي خراسان» بهره گرفت.
مکتب تفکیک گرچه با اسم مکتب مشهور شده، ولی در حقیقت یک جریان اجتماعی است، زیرا یک مکتب فکری باید اصول یا نتایج یا روششناسی خاصی داشته باشد تا حافظ وحدت آن مکتب باشد، ولی در حدود یک قرنی که از تولد مکتب تفکیک گذشته است، نه روششناسی و نه اصول و نتایج مدعیان این مکتب یکسانی نداشته است.\\
اين جريان تا کنون مراحل گوناگوني را از جهت علمي و عملي پشت سر گذاشته و رويکردهاي مختلفي داشته که نميتوان ميان آنها نقطۀ مشترکي يافت مگر: «بياعتنائی به عقل و افراط در استفاده از نقل و مبارزه با فلسفه و عرفان.»\\
و البته به هر مخالفتی با فلسفه و عرفان هم جریان تفکیک گفته نمیشود، بلکه مهم آن است که از نظر تاریخی پیوندی وثیق با مؤسس این جریان اجتماعی مرحوم آیتالله میرزا مهدی اصفهانی داشته و شباهتی فکری بدیشان برساند.
\item
آیت الله سید جعفر سیدان (زاده ۱۳۱۳ شمسی در مشهد) از عالمان و اساتید معارف الهی در مشهد و برجستهترین چهره مکتب تفکیک در دوران معاصر است. (سيد جعفر سيدان)
\item
همان:\\
استاد سیّـدان: آن گونه که از بررسی این تفسیر به دست میآید، از آن جا که تفسیر المیزان در تفسیر آیات، روش تفسیر قرآن به قرآن را برگزیده و بنابراین بوده است که همه آیهها با خود آیات معنی شود، در مواردی به نظر میرسد، برخی از آیات که در کنار آن حدیثی رسیده است و آن آیه را تفسیر کرده است، به دلیل آن که حدیث مزبور موردتوجه قرار نگرفته است، آیه نیز آن گونه که مناسب بوده و در شأن این تفسیر بوده، تبیین نشده است.
\item
(سید هادی خسروشاهی )(۱۳۱۷-۱۳۹۸ش) مجتهد، نویسنده، مترجم و تاریخنگار شیعه بود. او در حوزه علمیه قم نزد آیتالله بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی شاگردی کرد و از استادان خود اجازه اجتهاد یا روایت دریافت نمود.\\
خسروشاهی از فعالان انقلاب اسلامی ایران بود و پیش از انقلاب ۱۳۵۷ش به دست حکومت پهلوی زندانی و تبعید شد. وی پس از انقلاب، دو سال نماینده امام خمینی در وزارت ارشاد بود و سپس به مدت پنج سال سفیر ایران در واتیکان شد. او همچنین نماینده مردم تهران دور اول و دوم مجلس خبرگان رهبری بود و سه سال نمایندگی ایران در مصر را برعهده داشت و در کنار آن فعالیتهای تقریب بینالمذاهبی هم انجام میداد.
\item
صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی یا مُلاصَدرا و صدرالمتألهین (۹۷۹ - ۱۰۴۵ هجری قمری) حکیم متأله و فیلسوف ایرانی سده یازدهم هجری قمری و بنیانگذار حکمت متعالیه است. کارهای او را میتوان نمایشدهنده نوعی تلفیق از هزار سال تفکر و اندیشه اسلامی پیش از زمان او بهحساب آورد. بسیاری از مراکز علمی در شهرهای ایران و جهان و نام برخی از خیابانهای شهرها همچون شیراز، تهران، مشهد، اصفهان، قزوین و یزد به نام این فیلسوف است. (ملاصدرا)
\item
رسالههای تفسیری ملاصدرا، عبارتاند از:\\
تفسیر آیةالکرسی (تاریخ اتمام آن: ۱۰۳۰، در قم).\\\
تفسیر سوره نور (تاریخنگارش: ۱۰۳۰). نسخه خطی این اثر به خط خود او موجود است.\\
تفسیر سوره طارق (تاریخ نگارش: ۱۰۳۰). نسخه خطی این اثر در کاشان در کتابخانه یکی از نوادگان دختری ملاصدرا موجود است. این تفسیر به طور جداگانه در تهران چاپ سنگی شده است.
تفسیر سوره اعلی، شامل «هفت تسبیح» (هفت بخش) که ملاصدرا در آن از تفسیر فخر رازی مطالب بسیاری نقل کرده است. این اثر در ۱۳۰۵ در پایان کتاب کشف الفوائد علامه حلّی چاپ سنگی شد.
تفسیر سوره زلزال که در آن به حرکت جوهری زمین اشاره کرده است.\
تفسیر سوره یس (تاریخ نگارش: ۱۰۳۰).\\
تفسیر سوره واقعه که در آن از حشر و معاد و معرفت بندگان در آخرت و مراتب آنان در سعادت و شقاوت سخن گفته است. این اثر در ۱۳۲۲ چاپ سنگی شد\\
تفسیر سوره حدید که در بخشهای متعددی از آن با عنوان «مکاشفه»، نکاتی حِکْمی و عرفانی درباره آیات قرآن آمده است.\\
تفسیر سوره جمعه که همچون تفسیر سوره واقعة مطالب عرفانی و ذوقی بیشتری، نسبت به دیگر آثار او دارد. نسخه خطی این اثر به خط مؤلف در کاشان در کتابخانه یکی از نوادگان دختری ملاصدرا موجود است.\\
تفسیر سوره سجده.\\
تفسیر سوره فاتحه.\\
تفسیر سوره بقره تا آیه ۶۶. نسخه خطی این اثر به خط مؤلف در کتابخانه مسجد اعظم قم موجود است. این اثر همراه با آیةالکرسی و سوره فاتحه در ۱۳۰۲ چاپ سنگی شد.\\
برخی از سورههای مجموعه تفسیری ملاصدرا به فارسی ترجمه شده است، از جمله تفسیر سورههای واقعة و جمعة و «طارق، اعلی و زلزال» و نور را محمد خواجوی در چهار مجلد چاپ کرده است. به ملاصدرا چند رساله در تفسیر سورههای ضُحی، طلاق و کافرون نسبت دادهاند.
\item
(المیزان)ج 1 ص12: هذا هو الصراط المستقیم و الصراط السوی الذی سلکه معلموا القرآن و هداته صلوات الله علیهم اجمعین. و سنضع ما تیسر لنا من بعون الله سبحانه من الکلام علی هذه الطریقه فی البحث عن الایات الشریفه فی ضمن بیانات قد اجتنبنا فیها عن ان نرکن الی حجه نظریه فلسفیه او فرضیه علمیه او الی مکاشفه عرفانیه.
\item
محمدهادی معرفت (۱۳۰۹-۱۳۸۵ش) از عالمان شیعه و محققان علوم قرآنی بود. در کربلا متولد شد و خاندانش از نوادگان شیخ عبدالعالی میسی هستند. تحصیلات حوزوی را در حوزههای علمیه کربلا، نجف و قم گذراند و سپس در کنار فقه و اصول، توان خود را در تفسیر و علوم قرآن گذارد. کتابهایی از وی در این عرصه باقی مانده، که مجموعه ده جلدی التمهید و صیانة القرآن من التحریف و التفسیر و المفسرون از جمله آنهاست. محمدهادی معرفت در دی ۱۳۸۵ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) به خاک سپرده شد. (محمد هادي معرفت)
\item
محمّد صادقی اصفهانی، معروف به صادقی تهرانی (زادٔ ۱ فروردین ۱۳۰۵ در تهران – درگذشته ۱ فروردین ۱۳۹۰ در قم) فرزند خطیب مشروطهخواه، رضا لسانالمحققین بود. صادقی از مراجع تقلید شیعه و مفسران و مترجمان قرآن بود و از ابوالقاسم خویی حکم اجتهاد داشت. صادقي محوریت علوم اسلامی را بر پایه قرآن میدانست و به نقد روشهای متداول در حوزههای علمیه شیعی پرداخت. تفسیر سیجلدی «الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه» نوشته اوست.
\item
(آذرتاش آذرنوش)ص 718:\\
منهاج: روش و سیره
\item
(المعجم الوسیط ) ص 52:\\
البرنامج فارسیته: برنامه.
\item
شادى نفيسى (متولد 1344ش)، دکتری علوم قرآن و حدیث از دانشگاه تربیت مدرس در سال 1381ش، نویسنده و پژوهشگر حوزه دین و استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران. (شادي نفيسي)
\item
شادی، نفیسی، علامه طباطبایی و حدیث (روششناسی و فهم حدیث از دیدگاه علامه طباطبایی در المیزان)، ص 99.
\item
نگاه زمخشری در دلالت آیات کریمه قرآن، نگاهی است ادبی و دقیق و فهم او از معانی آیات، فهمی است عمیق که از هیچ مکتب خاصی تأثیر نپذیرفته است (معرفت، ۱۳۸۰، ج۲، ص ۳۰۹). او همچنین در تفسیرش به انواعی از تأویل، مجاز و تمثیل تکیه کرده، آنچه را که در ظاهر، با عقل و اصول برگرفته از شرع، منافات داشت، به نحوی بر تمثیل و استعاره و مجاز حمل کرده است (فانی و خرمشاهی، پیشین، ج۲، ص ۳۱۵)؛ خصوصاً زمخشری از نظر گرایش فکری، نقطه مقابل اشاعره قرار دارد و اشاعره به دو دلیل، زبان نقد و ایراد بر او گشودند: یکی آنکه وی آشکارا، التزام خویش را به مکتب اعتزالی ابراز داشت و دیگر آنکه بسیاری از آیات قرآن را که با دلایل عقلی ناسازگار است، تأویل کرده است (همان)؛ اما اینکه او در تفسیرش به باورهای معتزله گرایش داشت و از آن به شیوه علمی دفاع میکرد، پرسشی است که مجال تحقیق و بررسی دارد؛ چه اینکه عدهای وی را از مدافعان عقاید معتزله برمیشمارند (همان، ج۱، ص ۷۴۰/ رضایی اصفهانی، ۱۳۷۵، ص ۴۵۴).\\
یکی از صاحبنظران معاصر در خصوص کشاف و نویسنده آن میگوید: «تفسیر [کشاف] در طول تفاسیر دیگر بیش از همه نمودار است و طی قرون متمادی بهعنوان کتاب درسی در مراکز علمی فریقین مورداستفاده قرار میگرفته و هنوز هم از رونق و رواجی جالب برخوردار است؛ اگرچه اشعریها نقدهایی ردیه گونه بر این تفسیر نگاشتند، چرا که زمخشری، معتزلانه میاندیشید و قهراً افکار و اندیشههای اعتزالی وی از سوی اشاعره ناخوشایند مینماید، لکن شروح و حواشی عدیده و شاید بیشمار که درباره این تفسیر تدوین شده، گویای این حقیقت است که تفسیر مذکور را مزایایی است که تفاسیر دیگر از آنها بیبهرهاند» (حجتی، ۱۳۷۵، ص ۱۰۴). آیتالله معرفت میگوید: «زمخشری (چنان که او را متهم کردهاند) از نظر مکتب اعتزال به آیات قرآن نمینگرد، بلکه نگاه او به قرآن، نگاه انسانی است آزاده، خردمند و فرهیخته که آیات قرآن را آمیخته با ذوق اصیل عربی، تفسیر و تحلیل میکند» (1380، ج۲، ص ۳۰۸)
\item
(فرهنگ جامع فرق اسلامی, سید حسن خمینی)از ص 1364تا 1370به صورت خلاصه:\\
این فرقه در اوایل قرن دوم توسط ابوحنیفه و اصل ابن عطا غزال و عمرو ابن عبید ابن باب ظاهر گردید و به پنج صل مبتنی است:\\
اول: توحید به این معنا که قدیم ذاتی با خداوند شریک نیست و لذا صفات ثبوتی عین ذات باریتعالی است.\\
دوم: عدل: خداوند بندگان را خلق کرد و امور بندگان را به ایشان سپرد.\\
سوم: وعید: کسی که گناه کبیره انجام دهد و از دنیا برود در آتش مخلد است.\\
چهارم: امربهمعروف و نهیازمنکر بهقدر استطاعت واجب است حتی با شمشیر!\\
پنجم: منزله بین المنزلتین: یعنی کسی که مرتکب گناه کبیره میشود نه مؤمناند و نه کافر بلکه فاسقاند و این را منزله بین المنزلتین نامید.
\item
محمود بن عمر زمخشری خوارزمى با کنیه ابوالقاسم، لقبگرفته و شهرتیافته به جارالله زَمَخشَری (۲۷ رجب ۴۶۷ - ۹ ذیالحجه ۵۳۸ ه.ق) مفسر و زبانشناس برجسته، ادیب و خطیب خوارزمی ایرانی بود که بر علوم گوناگون روزگار دانا بود و مؤلفی پُراثر شمرده میشود. مهمترین اثر او تفسیر کشاف است. (زمخشري)
\item
حسن بن زینالدین ملقب به جمالالدین و مشهور به صاحب معالم، (۹۵۹-۱۰۱۱ق) فرزند شهید ثانی، از فقهای شیعه قرن یازدهم قمری. مشهورترین کتاب او معالم الدین و ملاذ المجتهدین (معالم الاصول) است. (صاحب معالم)
\item
منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان، ابنشهید ثانی، حسن بن زین الدین، نامهای دیگر: بن الشهید الثانی، حسن بن زین الدین؛ ابو منصور جمال الدین حسن بن شهید ثانی؛ صاحب معالم قرن: 11 تاریخ وفات: ۱۰۱۱ ه.ق.
\item
حافظ جلالالدین عبدالرحمن بن ابیبكر سیوطی شافعی(۸۴۹-۹۱۱ق) از عالمان اهل تسنن و مؤلف آثار بسیار در حدیث و تاریخ و تفسیر و علوم دیگر است. وی نویسنده تفسیر مهم الدر المنثور في التفسير بالمأثور و نیز جامعترین کتاب درباره علوم قرآنی با نام الإتقان فی علوم القرآن است. (سيوطي)
\item
بدرالدین محمّد زَرکَشی (۷۴۵-۷۹۴ق/۱۳۴۴م - ۱۳۹۲م) فقیه شافعی، محدث و کاتب مصری ترکی مملوکیاصل در سده هشتم هجری بود. علم حدیث را در دمشق از ابن کثیر و فقه را در مدرسه شافعی در قاهره آموخت. به دلیل آنکه در جوانی گلدوزی یادگرفتهبود به الزرکشی مشهور گشت. (زركشي)
\item
یحیی انصاری شیرازی (۱۳۰۶-۱۳۹۳ش) از مجتهدان شیعه و از اساتید منطق، فلسفه، عرفان و اخلاق در حوزه علمیه قم بود. شهرت او ناشی از سالهای طولانی تدریس در حوزه علمیه و نیز ویژگیهای اخلاقی و زندگی زاهدانه اوست. او یکی از دوازده نفری است که پس از درگذشت آیت الله بروجردی، شایستگی امام خمینی را برای مرجعیت تأیید کردند. (يحيي انصاري شيرازي)
\item
احتمال زیاد مراد استاد کتاب تفسیر البیان فی الموافقة بین الحدیث و القرآن، میباشد.
\item
الرسائل التوحيديّة، جوهره همه آرا و انظار فلسفى و عرفانى حضرت علامه طباطبايى در توحيد است. اين مجموعه مشتمل است بر هفت رساله او در اين رسايل توحيد را در ذات، اسماء، افعال اثبات نموده و ظهور توحيد در وسايط بين حق و موجودات و ظهور توحيد در مرآت اتم كه انسان است، تبيين مىنمايد. اين رسايل براى اولینبار بعد از رحلت علامه و در سال 1415ق به زيور طبع آراسته شدهاند و قبل از آن هرگز به طبع نرسيده بود.\\
این مجموعه شامل رسالههای زیر است:\\
رسالة في التوحيد؛\\
رسالة في الأسماء؛\\
رسالة في أفعالالله؛\\
رسالة الوسائط؛\\
الإنسان قبل الدنيا؛\\
الإنسان في الدنيا؛\\
الإنسان بعد الدنيا.
\item
جعفر سبحانی (متولد ۱۳۰۸ش) از مراجع تقلید شیعه و اساتید حوزه علمیه قم. وی در فقه، اصول، تفسیر و علم کلام تخصص دارد. سبحانی از مدیران دارالتبلیغ اسلامی و نویسندگان مجله مکتب اسلام در سالهای پیش از انقلاب اسلامی ایران و نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. وی مؤسس مرکز تخصصی کلام اسلامی در حوزه علمیه قم است و آثار متعددی درباره علوم اسلامی از جمله تفسیر، حدیث، فقه، اصول، کلام، تاریخ، فلسفه، ملل و نحل، رجال، درایه، علوم ادبی، دفاع از تشیع و نقد وهابیت نوشته است. کتابهای الموجز، فروغ ابدیت، منشور جاوید (تفسیر موضوعی قرآن)، آیین وهابیت، منشور عقاید امامیه و الهیات و معارف اسلامی از جمله آنهاست. برخی از آثار او مانند کتاب «المحاضرات فی الالهیات» از کتابهای درسی حوزههای علمیه بهشمار میرود. (آيت الله سبحاني)
\item
اِسرائیلیات اصطلاحی در معارف اسلامی، بهویژه در زمینه تفسیر و علوم حدیث، ناظر به روایات، قصص و مفاهیمی که نه در قرآن و احادیث نبوی، بلکه در تعالیم امتهای پیشین بهویژه بنیاسرائیل ریشه دارند و حاصل جریانی است از داستانسرایی، اسطورهپردازی و وجوهی دیگر از تعالیم غیراصیل که بهویژه در سدههای نخست هجری قمری توسط گروهی - بیشتر از یهودیان اسلام آورده - ساخته شده و به حاشیه آموزشهای مسلمانان راه یافته است.\\
نویسندگان مسلمان به هنگام نقل از منابع پیشینیان، گاه با استفاده از تعابیر صریحی چون «برخی از کتب پیشینیان» یا «کتب پیامبران» به بیان مطلب میپرداختهاند. البته در مواردی نیز بدون ذکر سرچشمه، سخن را بهصورت گفتار صحابه و تابعین، یا بهعبارتدیگر بهصورت احادیث موقوف نقل کردهاند.
\item
اَلبُرهان فى تَفسير القُرآن از مهمترین تفاسیر روایی شیعه، تألیف سید هاشم بحرانی (حدود ۱۰۵۰ق-۱۱۰۷ق یا ۱۱۰۹ق). نویسنده در این تفسیر بهتناسب آیات قرآن کریم، به موضوعات فقهی، قصص، احادیث نبوی و فضایل اهلبیت (ع) اشاره کرده است. بحرانی اخباری است و تفسیر وی با این رویکرد نوشته شده است. مفسران و پژوهشگران، اشکالات و انتقاداتی بر برخی مطالب آن وارد کردهاند.\\
این تفسیر فقط روایات تفسیری آیات قرآنی را گردآورده و مؤلف از تحلیل، ارزیابی و اجتهاد درباره معانی آیات که در تفاسیری مانند التبیان دیده میشود، پرهیز کرده است. (البرهان)
\item
تَفْسیر کبیر مَنْهَجُ الصّادقین فی إلْزامِ الْمُخالِفین تالیف ملا فتحالله کاشانی (متوفای ۹۸۸ق) از تفاسیر شیعه که در سال ۹۸۲ق به زبان فارسی و بنابر ادبیات قرن دهم، روان و سلیس نگاشته شده است. این کتاب تا مدتی تنها تفسیر فارسی متداول بود. ملا فتحالله کاشانی در تفسیر خود، مباحث مختلف کلامی، فقهی، ادبی و... را مطرح کرده است؛ اما مؤلف بیشتر بر استفاده از روایات اهل بیت در تفسیر خود اهتمام داشته؛ چنانکه برخی این تفسیر را از تفاسیر مأثور به شمار آوردهاند. (منهج الصالحين)
\item
تفسیر الدرالمنثور با نام کامل الدر المنثور فی التفسیر بالماثور و معروف به تفسیر سیوطی، از کتب تفسیری اهلسنت و اثر جلالالدین سیوطی از علمای قرن نهم است. (الدرالمنثور)
\item
تَمْهیدُ الْقَواعِدِ الاُصولیّة و الْعَرَبیّة لتَفریعِ الأحْکامِ الشَرعیّة، کتابی در علم اصول فقه و قواعد زبان عربی، تألیف شهید ثانی (متوفای ۹۶۵ق). این کتاب مورد توجه علما قرار گرفته و از معدود کتابهایی است که علمای شیعه در این باره نوشتهاند؛ از همین رو تاکنون شرحها و حواشی فراوانی بر آن نگاشته شده است.\\
(سایت عرفان و حکمت):\\
گفتار علامه حسنزاده درباره کتاب تمهیدالقواعد
و از جمله كسانى كه در نقش برهانى كردن مسائل عرفانى سهم بسزا دارند ابوحامد محمد اصفهانى معروف به تركه، و نبيره او على بن محمد بن محمد تركه معروف به ابن تركه و ملقب به صائن الدين است. ابوحامد رساله شريف قواعد التوحيد را در رد توهم شيخ اشراق سهروردى به اعتباريت وجود نوشته است، و به مسائل گرانقدر عرفانى اشاراتى لطیف كرده است. سپس ابن تركه آن را بهصورت قال اقول در شصت و پنج بند شرح كرده است و آن را تمهیدالقواعد ناميده است.
تمهیدالقواعد رسالهای بسيار سنگين و ژرف است و اولين كتاب درسى عرفانى است.\\
تمهیدالقواعد از همان اوايل تصنيف كتاب درسى و موردتوجه اهلفن بوده است. مثلاً طاوسى (يعقوب بن محمد بن على طاوسى) در عنوان دوم خاتمه كتاب كنه المراد فى وفق الاعداد كه در فايده مربعات وفقى بحث میکند رساله تمهیدالقواعد را ياد میکند و مؤلف آن را تقديس مینماید به بيانى كه در رساله عرفان و حكمت متعاليه آوردهایم.\\
در تمهیدالقواعد در اثبات وحدت مطلق وجود و وجوب آن، يعنى در اثبات تحقق عين وجود مشترك، و بهعبارتدیگر در وحدت شخصيه وجود كه موضوع علم شريف عرفان است بهخوبی بحث كرده است، و شبهههایی را كه بر موضوع علم عرفان ايراد کردهاند جواب داده است.\\
و همچنين در يكى از مسائل بسيار مهم فن عرفان كه وجود صمدى را اطلاق حقيقى احاطى است، و تميز محيط از محاطه به تعين احاطى است نه به تعين و تميز تقابلى كمال تمهر و تبحر خويش را ارائه داده است.\\
و در مسئله نفس نيز شبهههایی را كه در سیروسلوک نفسانى، و وجدان و شهود عرفانى ايراد کردهاند ما تن و شارح جواب میدهند. در آداب سیروسلوک راهنماییهایی دارند و در معنى مراقبت داد سخن را دادهاند. در تصفيه و تزكيه و فوايد و نتايج متفرع بر آن به نحو اجمل بحث کردهاند و رساله را به فایدهای بسيار ارزشمند پايان بردهاند كه ملاك تميز حق و باطل در مكاشفات سالك چيست؟\\
در تمهیدالقواعد بيان میشود كه تصفيه و تخليه در تكامل انسان به منزلت افاده نظر در طريق استدلال است، و نسبت بين فكر و حدس در طريق نظر مانند نسبت بين سلوك و جذبه در مسير عرفان است كه انسان در مسير تكامل از نظر و فكر ترقى میکند به حدس میرسد، و از سلوك به جذبه و از تدريج در حركت به طى دفعى زمینوزمان بلكه به مقامى اعلى و ارفع از اين امور.\\
و نيز در توقيفيت اسماء به مشرب عرفان خوب تحقيق فرموده است و بخصوص در بيان توحيد بنا بر عرف تحقيق كه عارف بالله بر آن است در كمال اتقان و ايقان بحث كرده است كه موحد به توحيد صمدى را از جمع بين تفرقه و جمع، و تنزيه از تنزيه و تشبيه چاره نيست و در اين امر عظيم كه غايت قصواى عروج توحيدى انسان است تمسك و تبرك جسته است به بيان كامل و جامع مأثور از كشاف حقايق امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق علیهالسلام كه «الجمع بلا تفرقة زندقة، و التفرقة بدون الجمع تعطيل، و الجمع بينهما توحيد».\\
و همچنين بسيارى از مسائل و فوايد علمى را به اختصار بلكه به رمز و ايما و اشاره در بردارد كه دال بر كثرت تضلع و تبحر ما تن و شارح در مباحث عقلى و حقايق عرفانى اند. و بالجمله محسنات اين متن و شرح وزين و رصين و وجيز و عزيز بسيار است، نگارنده آن را تا كنون چهار دوره تدريس كرده است، و آن را تصحيح و تحشيه كرده در دست طبع است. (تمهيد القواعد)
\item
کتاب فُصوص یا فُصوصالحِکَم اثر ابن عربی از کتب مشهور عرفان نظری است. فُصوص جمع واژه «فَص» است. یکی از معانی آن نگین است؛ اما فقط این معنا را ندارد. "ابن منظور"، در "لسان العرب"، و جمعی دیگر برای واژه "فص" چند معنا ذکر کردهاند که از جملۀ این معانی: اصل و جوهره هر چیز، جداکردن، تفصیلدادن، مفصل، نگین انگشتر، بخشی از هر چیز، است. "ابن فارض"، در "مقاییساللغة"، معنای "فص" را در اصل به معنای"فصل" میداند و معانی دیگر این ریشه را به این معنا برمیگرداند. هریک از این معانی که ذکر شد در مورد "فصوصالحکم" صادق است و ابن عربی به همۀ این معانی نظر دارد.\\
(سایت عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت):
علامه حسنزاده فرمودند: تنى چند از اساتيد بزرگوار ما رضوان الله تعالى عليهم كه در نجف اشرف از شاگردان نامدار اعجوبه دهر، آيه الله العظمى، عارف عظيم الشان، فقيه مجتهد عالیمقام، شاعر مفلق و صاحب مكاشفات و كرامات، جناب حاج سيد میرزاعلی آقاى قاضى تبريزى بودهاند كه شرححال ايشان در طبقات اعلام الشيعه تألیف علامه شيخ آقابزرگ تهرانى فیالجمله مذكور است، اين اساتيد براى ما از مرحوم قاضى حكايت میکردند كه آن جناب میفرمود:\\
بعد از مقام عصمت و امامت، در ميان رعيت احدى در معارف عرفانى و حقایق نفسانى در حد محيى الدين عربى نيست و كسى به او نمیرسد و نيز فرمود كه ملاصدرا هر چه دارد از محيى الدين دارد و در كنار سفره او نشسته است.\\
... نسبت فصوص به فتوحات نظير نسبت شواهد ربوبيه به اسفار در حكمت متعاليه، و نسبت اشارات به شفاء در حكمت مشاء است و در هر عصرى اوحدی از علما، قادر فهم و تدريس فصوص و فتوحات است.\\
... در اين صحف مكرمه سخن از انبیا و مرسلين و كلام حق سبحانه از قرآن مجيد در وصف آنان عنوان میشود كه بحث و استنباط از جهت ولايت آنان است نه از حيث نبوت و رسالت آنان و بعباره اخرى، سخن در نبوت مقامى است نه نبوت تشريعى.
در فصوصالحکم از بيست و هفت كلمه تامه الهيه سخن به ميان آورده است كه مراد بيست و هفت كلمه نوعيه است نه شخصيه زيرا كه هر سالك ولى در حد و قدر خود به حكمى از احكام يكى از آن انواع نوريه محكوم و منسوب است كه از آن تعبير به مشهد و يا مشرب، و يا عيسوى مشهد و مشرب است و هكذا چنانکه در فص عيسوى درباره عارف بسطامى گويد: نفخ فى النمله التى قتلها فحييت فعلم عند ذلك بمن ينفح فنفخ فكان عيسوى المشهد.\\
فصوصالحکم را به عربى و فارسى شروح بسيار است كه شرح علامه قيصرى كتاب درسى شده است. علماى متأخر بر آن تعليقات و حواشى بسيار دارند، مثل حواشى آقامیرزا محمدرضا قمشهای و حواشى ميرزا هاشم اشكورى و حواشى مرحوم استاد ميرزا سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى، و حواشى استاد آقامیرزا احمد آشتيانى و غيرهم و اين كمترين علاوه بر تصحيح و تعليقات بر شرح قيصرى، يك دوره فصوصالحکم را به فارسى شرح كرده است و تاكنون دو دوره كامل به تدريس آن توفيق يافته است.\\
شرح علامه قيصرى بسيار مفيد و كثير الفروع است و حائز اهميتى بسزا در مسائل عرفانى است و دوازده مقدمهای كه بر آن نوشته است خود به منزله مدخلى در مسائل صحف عرفانى است. (فصوص)
\item
مصباحالأنس با نام کامل «مصباحالأنس بین المعقول و المشهود» کتابی است در شرح مزجی شمسالدین محمد بن حمزه فَناری، مشهور به ابن فناری (۸۳۴ - ۷۵۱ق)، به زبان عربی، بر مهمترین اثر صدرالدین قونَوی؛ یعنی «مفتاح الغیب» یا «مفتاح غیب الجمع و الوجود»، از شاگردان نامدار محیالدین عربی. متن و شرح، هر دو، از منابع مهم عرفان نظری و از متون آموزشی در این رشته میباشند. شارح، به تأسی مؤلف مفتاح الغیب در تبیین قواعد کشفی به لسان عقل، سعی بلیغی نموده و کوشیده است تا هماهنگی عرفان و برهان و عقل و دل و شهود و نظر را نشان دهد.
(سایت عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت):
«مصباحالأنس» كه نام كامل آن، «مصباحالأنس بين المعقول و المشهود» است، شرحى است مزجى كه شمسالدین محمد بن حمزه فَنارى، مشهور به ابن فَنارى ( ۸۳۴- ۷۵۱ ق)، به زبان عربى، بر مهمترين اثر صدرالدین قونَوى؛ يعنى «مفتاح الغيب» يا «مفتاح غيب الجمع و الوجود» نگاشته است.\\
متن و شرح، هر دو، از منابع مهم عرفان نظرى و از متون آموزشى در اين رشته مىباشند.
شارح، همه عبارات متن را در شرح نياورده و آنچه را آورده، گاه، با تغييراتى همراه است و در مجموع، متن و شرح را بهگونهاى به هم آميخته كه جز با علايم و نشانهها تفكيك آنها از یکدیگر ممكن نيست.\\
شارح، در تبيين قواعد كشفى به لسان عقل، سعى بليغى نموده و كوشيده است تا هماهنگى عرفان و برهان و عقل و دل و شهود و نظر را نشان دهد و ازاينرو، كتاب را «مصباحالأنس بين المعقول و المشهود» ناميده و در اين جهت، به قدوة العارفين، صدرالدین قونوى تأسى نموده است، زيرا او نيز در بسيارى از آثار خود هماهنگى عرفان و برهان را نشان داده است.\\
شارح، كتاب را با مقدمهاى زيبا و پربار شروع مىكند و بعد از حمد و درود، به انگيزه خود در شرح، اشاره مىكند و مىگويد:\\
«چون از پراكندگى علماى ظاهر نفرت داشتم، زيرا كثرت شك و ترديد هواهاى ابناى علوم، بهاندازهای رسيد كه تطابق روشهاى ايشان، اميد نمىرفت و به موافقت بين علماى سلف و خلف در پردهبردارى از حقايق عقيده و گشودن لغزشهاى موجود در شريعت، اميدى نبود. همين، مرا برانگيخت تا عمیقاً به حقيقت مذاهب توحيد ذات و صفات بنگرم».\\
به همين خاطر، شارح، وادى اوهام را رها كرده و خواسته به آسمان حقيقت ارتقا پيدا كند، پس سر به آستان عارفان نهاد و انديشه خود را در وادى حقايق و معارف ايشان جولان داد، لذا كتاب «مفتاح غيب الجمع و الوجود» را براى تفكر و انديشه و شرح برگزيد و در اين شرح از كلمات جناب قونوى و اساتيد و شاگردان او بهره گرفت.
چنانكه از مقدمه شارح برمىآيد، تبيين و توضيح مقاصد و معانى عالى در كتاب «مفتاح الغيب» و نيز ايجاد انس و مؤالفت و هماهنگى بين عرفان و برهان، انگيزه و محرك اصلى او بر نگارش اين شرح بوده است. (مصباح الانس)
\item
تفسیر علی بن ابراهیم قمی مشهور به تفسیر قمی از تفاسیر کهن شیعی، اثر علی بن ابراهیم قمی (متوفای ۳۰۷ق) فقیه و محدث شیعه، معاصر امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) و از مشایخ و اساتید کلینی است. تفسیر وی از مصادر تفسیری شیعه و در زمره تفاسیر روایی است. برخی از محققان، انتساب این کتاب به علی بن ابراهیم را نپذیرفتهاند. (تفسير قمي)
\item
تفسیر عَیّاشی، تفسیری روایی از قرآن کریم، تألیف مفسر شیعی محمد بن مسعود عیاش السلمی السمرقندی معروف به عیاشی (درگذشت:۳۲۰ق)، از محدثان متقدم شیعی و معاصر کلینی در عصر غیبت صغری. این کتاب، جزء مصادر حدیثی شیعه محسوب میشود.\\
بر اساس مطالبی که از این تفسیر در آثار دورههای بعدی آمده، احتمالاً در اصل شامل تمامی قرآن بوده است، اما آنچه اکنون در دسترس است، از ابتدای سوره حمد تا آخر سوره کهف را در بر دارد.\\
وجه تمایز تفسیر عیاشی با تفسیر قمی و تفسیر فرات کوفی (دیگر تفاسیر روایی سدههای نخست)، توجه ویژه عیاشی به وجوه فقهی آیات الاحکام دانسته شده است. عیاشی به مسائل کلامی و فرقههای شیعی و غیر شیعی نیز پرداخته و روایاتی را در این باره آورده است. با این حال حذف اسانید و مرسل بودن احادیث، که توسط تدوینکننده و ناقلان آن صورت گرفته، از ارزش کتاب کاسته است. (تفسير عياشي)
\item
مجمعالبیان فی تفسیر القُرآن، از مهمترین تفاسیر قرآن کریم نوشته فضل بن حسن طبرسی (متوفای ۵۴۸ق) عالم دینی و مفسر شیعی. این تفسیر را دانشمندان شیعه و سنی ستوده و از آن بهعنوان یکی از منابع قدیم تفسیری یاد کردهاند. \\
مجمعالبیان از گونه تفاسیر ادبی قرآن است و پژوهشگران، اهمیت این اثر را در جامعیت، اتقان و استحکام مطالب، ترتیب دقیق، تفسیر روشن و سودمند و انصاف در نقد و بررسی آرا دانستهاند.\\
این تفسیر شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شأن نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. گفته شده طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. (تفسير مجمع البيان)
\item
(قرآن کریم) بقره آیه 282.
\item
(روح مجرد ) ص 175.\\
"حدیث عنوان بصری" دستورالعملی ارزشمند برای پیروان طریق ائمه (ع) است که موردتوجه بسیاری از عرفا و سالکان بوده و مرحوم مجلسی آن را با دست خط شیخ بهایی مشاهده کرده و در کتاب بحارالانوار نقل کرده است. این روایت شامل سفارشهای امام صادق (ع) بهعنوان بصری و تمام طالبان سلوک الی الله است.\\
شاید برای خودسازی نتوان حدیثی کاملتر از این حدیث از امام صادق علیهالسلام پیدا نمود. چنانچه آیتالله سید علی قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهشهای نفسانی، به شاگردان و مریدان سیروسلوک الی الله دستور میدادند روایت عنوان بصری را بنویسند و بدان عمل کنند؛ یعنی، یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. علاوه بر این میفرمودند: باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفتهای یکی دو بار آن را مطالعه نمایند. این روایت، بسیار مهم است و حاوی مطالب جامعی در بیان کیفیت معاشرت و خلوت و کیفیت و مقدار غذا و کیفیت تحصیل علم و کیفیت حلم و مقدار شکیبایی و بردباری و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزهگویان، و بالاخره مقام عبودیت و تسلیم و رضا و وصول به اعلا ذروه عرفان و قله توحید است.
\item
مردم روغن شفاف کنجد را در جام میبینند اما نمیدانند چه بر سر کنجد آمده است.
\item
(المیزان)شمول مفاهیم ظاهری آیات، بر موارد مشابه را «جری» و شمول حکم آیات بر مطالب بطنی را «انطباق» گویند(المستفاد من کلام العلامه طباطبایی فی المیزان ج 3 ص 72-73)
\item
المغازی از مهمترین آثار محمد بن عمر واقدی مورخ و سیرهنویس سده دوم و سوم هجری است. در مقایسه با سیره ابن اسحاق، این کتاب از نظر وسعت و ارائه جزئیات بر اثر ابن اسحاق برتری دارد. واقدی برای نوشتن مغازی پیامبر اسلام، از تمام منابع شفاهی و مکتوب، اطلاعات نسبشناسان و بازدید از مناطق جنگی این نبردها استفاده کردهاست. بررسی برخی سندهای کتاب، نشاندهنده آن است که واقدی از منابع رسمی و احتمالاً مکتوب نیز استفاده کردهاست. مارسدن جونز آن را با مقدمهای درباره شرححال واقدی و سیرهنویسی در سال ۱۹۶۶ منتشر کرد. (المغازي)
\item
ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری مشهور به جریر طبری (زاده ۲۲۴ در آمل - درگذشته ۳۱۰ هجری قمری در بغداد) (۲۱۸-۳۰۱ هجری خورشیدی) (۸۳۹-۹۲۳ میلادی) همهچیزدان، مورخ، مفسر قرآن و فیلسوف ایرانی، مؤلف تاریخ طبری مشهور به پدر علم و تاریخ و تفسیر است.
\item
کافی یکی از مهمترین و معتبرترین کتابهای حدیثی شیعه اثر کلینی درگذشته ۳۲۹ هجری است. وی در مدت ۲۰ سال به درخواست شاگردانش این کتاب را گردآوری کردهاست. (كافي)
\item
شیخ میرزا حسین بن محمد تقی بن علی محمد نوری طبرسی (۱۲۵۴-۱۳۲۰ق) معروف به محدث نوری و حاجی نوری از محدثان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. شهرت محدث نوری بیشتر به سبب تالیف کتاب مستدرک الوسائل و بهویژه کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب است. او در کتاب اخیر کوشیده تا با استفاده از پارهای روایات ثابت کند که قرآن کریم گرچه عیناً کلام الهی است و چیزی بر آن افزوده نشده و تغییر نکرده اما آیاتی از آن پیش از جمعآوری به دلایلی حذف شده(تحریف به نقصان) و آنچه حذف شده، نزد اهل خود محفوظ است. انتشار این کتاب، باعث دردسرهایی برای محدث نوری شد و اعتراض عالمان شیعه و سنی را برانگیخت و آثار بسیاری در رد این نظریه نوشتند. (محدث نوري)
\item
علامه حاج شیخ جعفر زاهدی (جورابچی)، از شاگردان ممتاز مرحوم فقیه سبزواری و دریافتکننده اجازه اجتهاد از معظم له
علامه بزرگوار و حكيم فرزانه حاج شيخ جعفر زاهدى (جورابچى) يكى از اساتيد معقول و منقول دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه مشهد در 84 سالگى در جوار ثامنالحجج (ع) چشم از جهان فروبست.\\
استاد زاهدى در 10 ربيع الاول 1335ق. در مشهد مقدس ديده به جهان گشود. پدرش آقا محمود فرزند فرج اللّه اهل بروجرد است كه در مشهد مقدس اقامت نمود. (شيخ جعفر زاهدي)
\item
مَعانی الأخبار کتابی حدیثی است که توسط شیخ صدوق، محدث مشهور شیعه در قرن چهارم هجری، با موضوع فقه الحدیث تألیف شده است. این کتاب شامل مجموعه روایاتی از رسول خدا (ص) و ائمه معصومین است که در توضیح حدود پانصد اصطلاح قرآنی، روایی، کلامی و فقهی بیان شده است. صدوق در این کتاب برخی مطالب اعتقادی را با استدلال همراه کرده و گاه برخی روایات را با چند سند نقل کرده است و در مواردی نیز حدیث را بهصورت تقطیع شده نقل کرده است.
\item
خزائن القرآن اثـر سـلـطـان الـقراء سید محمود فرزند سید محمد بن سید مهدی بن عبدالفتاح علوی فاطمی حسنی حسینی، حافظ، قاری و از مفسران عصر قاجار میباشد. ایـن تـفـسیر به فارسی و به شیوه ادبی و با بهرهگیری از روایات و احادیث ائمه اطهار (علیهمالسّلام) نوشته شده است. در این تفسیر هر آیه به جنبه ادبی و لغوی و قراءآت و نحو آن توجه داشته است.\\
این مـفـسـر آثـار زیادی در فنون تفسیر و تجوید از خود باقی گذاشته است که بعضی از آنها به چاپ رسیده است از جمله تجوید حل الجواهر به فارسی و تجوید جواهر القرآن به عربی و تجوید التحفة المحمدیة که همگی آنها به چاپ رسیده است. (خزائن)
\item
ابن رُشد، ابوالولید محمد بن احمد بن محمد بن رشد، مشهور به حفید (نواده) فیلسوف، شارح و مفسر آثار ارسطو، فقیه و پزشک برجسته غرب اسلامی (اندلس) بود.\\
بدایه المجتهد و نهایه المقتصد، این کتاب در ۷ مجلد از جانب پژوهشگاه مطالعات تقریبی به چاپ رسیده و شامل ۶۷ مبحث فقهی است که از طهارت آغاز و با مبحث قضا پایان مییابد. (ابن رشد)
\item
مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در سال ۱۳۶۹ هجری شمسی با هدف بهبود روابط اسلامی تشکیل شد.\\
محمد واعظ زاده خراساني اولین دبیر کل این مجمع توسط سید علی خامنهای رهبر ایران منصوب شد. (مجمع جهاني تقريب)
\item
تَنبیهُ الخَواطِر و نُزهَةُ النَّواظِر معروف به مجموعه وَرّام کتابی با موضوع مواعظ و حِکَم اخلاقی تألیف وَرّام بن ابیفراس حلّی (درگذشت ۶۰۵ق) که به زبان عربی نوشته شده و ترجمههایی از آن به فارسی نیز موجود است. (تنبيه الخواطر)
\item
اسرار الصلاة - التنبیهات العلیة علی وظائف الصلاة القلبیة کتابی است در اسرار باطنی و آداب کارهای نماز از شهید ثانی -رحمت الله علیه - (اسرار الصلاة)
\item
ابان بن تغلب بن رُباح بَکری جُرَیری کِنْدی رَبَعی کوفی (درگذشت: ۱۴۱ق/۷۵۸م) ادیب، قاری، فقیه، مفسّر و از محدّثان بنام امامیه است. ابان بیشتر عمر خویش را نزد تابعین گذراند و از محضر درس آنان سود جست. او محضر امام سجاد (ع)، امام محمد باقر (ع) و امام صادق (ع) را درک کرد. گفتهاند که ۳۰/۰۰۰ حدیث از امام صادق (ع) روایت کرده است. (ابان بن تغلب)
\item
عبدالمجید سلیم در سال 1302ق در یکی از شـهرکهای «مـدینه الشهداء» به نام «میت شهالة» منوفیه مصر به دنیا آمد. عبدالمجید از اوان کودکی بـه تیزهوشی و زیرکی شناخته میشد و در سایۀ تربیت والدین، دوران کودکی را در روستای کوچک خود به دور از غوغاهای معمول و تأثیرات ناشی ازتهاجم خارجی و... گـذراند. وی هـمانند دیگـر کودکان روستا با خواندن و نوشتن ابتدایی آشنا شد. با این تفاوت که تربیت و آمـوزش وی بـا علاقه و انگیزه و جدیّت از سوی والدین پیگیری شد تا جایی که کل قرآن مجید را حفظ کرد. در سالهای آغازین قرن نوزدهم هـمزمان بـاگرایش جـوانان عربی و مصری به تحصیل علوم غربی عبدالمجید بار سفر را بست و به سوی دانشگاه الأزهر رهسپار شد. (شيخ سليم)
\item
جرعهای از دریا، نام کتابی است حاصل از بیان سید موسی شبیری زنجانی که در سه فصل (حواشی فارسی، حواشی عربی و طریقیّات) منتشر شدهاست.این اثر، خاطرات ناب و نشنیده بسیاری را از زندگانی علماء شیعه که مؤلف یا بشخصه یا به واسطه آن را شنیده یا دیدهاست را روایت میکند. سید علی خامنهای نیز از انتشار و چاپ این اثر استقبال کرد. (جرعهاي از دريا)
\item
(قرآن کریم)ایه 55 سوره مائده.
\item
احمد بن علی نَجاشی (۳۷۲ق-۴۵۰ق یا ۴۶۳ق) معروف به نجاشی و ابن کوفی، عالم شیعه در علم رجال است. او بیشتر عمر خود را در بغداد گذراند. شیخ مفید و شیخ صدوق از اساتید نجاشی بودند. کتاب فهرست اسماء مصنفی الشیعه معروف به رجال نجاشی از اولین منابع رجالی شیعه، از آثار اوست. (نجاشي)
\item
إختیارُ مَعرفَة الرّجال معروف به رِجال کَشّی یا معرفةُ النّاقلین، کتابی در علم رجال با موضوع معرفی و ارزیابی اصحاب و راویان امامان شیعه است. این کتاب را شیخ طوسی (۳۸۵ ـ ۴۶۰ق) از یک کتاب محمد بن عمر کشی (درگذشته حدود ۳۴۰ق) که اصل آن، اکنون موجود نیست، نقل کرده است. (كشي)
\item
خُلاصَةُ الأقْوال فی مَعْرفَةِ أحْوالِ الرّجال مشهور به رجال حِلّی، از اصول هشتگانه رجالی شیعه؛ اثر مشهور علامه حلی (متوفای ۷۲۶ هجری) در جرحوتعدیل راویان به تفکیک توثیق و تضعیف راویان. (خلاصه)
\item
رجال طوسی، که با نام الابواب هم شناخته میشود، از کتابهای اصلی رجال شیعه و تالیف شیخ طوسی(۴۶۰ق) است که بین سالهای ۴۲۳ تا ۴۳۶ق نوشته شده است. نویسنده، اصحاب پیامبر(ص) و ائمه(ع) را به ترتیب عصر و زمان آنها معرفی کرده است. سبک شیخ در این کتاب، با دیگر کتابهای رجالی همچون الفهرست خودش و رجال نجاشی، فرق دارد؛ او در این کتاب اسامی راویان از صحابه، راویان امیرالمؤمنین(ع)، راویان امام حسن(ع) و... را برای دسترسی آسان به ترتیب حروف الفبای عربی آورده و در آخر کتاب، نام کسانی را که از هیچ امامی روایت نقل نکردهاند آورده است. این کتاب در ۱۳ باب تنظیم شده که در آن، نام ۶۴۲۹ تن از راویان آمده است. (شيخ طوسي)
\item
عبدالله بن محمدحسن مامقانی(۱۲۹۰-۱۳۵۱ق) از رجالیان شیعه در قرن چهاردهم هجری قمری. مامقانی از علمای نجف بود که شاگردان بسیاری از جمله سید شهابالدین مرعشی نجفی را تربیت کرد. از او تألیفاتی بر جای مانده که تنقیح المقال از مهمترین آنها است. برپایی مجالس عزاداری و تأسیس کتابخانهای در نجف از فعالیتهای اجتماعی او به شمار میرود. (مامقاني)
\item
قاموسالرِجال یکی از کتابهای رجالی معاصر، نوشته علامه محقق حاج شیخ محمدتقی شیخ شوشتری، معروف به محمدتقی شوشتری میباشد. این کتاب رجالی به عربی نوشته شده است و مشتمل بر ۱۲ جلد میباشد. محتوای این کتاب شامل نقد بر کتاب تنقیح المقال (نوشته عبدالله مامقانی) است که جزو کتب رجالی محسوب میگردد. همچنین، در قاموسالرجال، نویسنده صاحب مبانی- آرای مستقلی میباشد که بر مبنای آن به طرح مبانی و آرای رجالیاش پرداخته است. (قاموس)
\item
سیدهاشم موسوى حَدّاد (۱۳۱۸ـ ۱۴۰۴ق)، عارف شیعى قرن چهاردهم و از شاگردان سید علی قاضی بود. او در کربلا و نجف به تحصیل علم پرداخت.\\
از حداد، نوشتهای جز چند نامه باقی نمانده و نظریات و حالاتش در کتاب روح مجرد - نوشته شاگردش سید محمدحسین حسینی طهرانی - بیان شده است. حداد از راه نعلبندی گذران زندگی میکرد. او به اشعار فارسى شمس مغربى، حافظ و مولوى علاقه فراوان داشت.\\
اعتقاد وی به وحدت وجود، نقل سخنان محیالدین ابنعربى، قرائت مثنوى جلالالدین مولوى، تمایلات عارفانه و... باعث انتقاد برخی بر او شد. (مرحوم حداد)
\item
سوره تحریم، آیه 6.
\item
حسن بن علی بن حسین بن شُعبَه حَرّانی مشهور به ابن شعبه حرانی از قدیمیترین محدثان شیعه و مؤلف کتاب تُحَفُالعقول است. بر اساس برداشت آقابزرگ تهرانی از رساله اخلاقِ حسین بن علی بن صادق بحرانی، ابن شعبه از کسانی است که شیخ مفید از وی نقل روایت کرده و همعصر شیخ صدوق بوده است؛ البته بر منابع رجالی، مفید از کسی به این نام، حدیثی نقل نکرده است.\\
این کتاب، با حجم کم مطالب سودمندی از آداب و سنن، نصایح، موعظهها، کلمات قصار، پند و اندرز و سفارشهای پیامبر اسلام و اهلبیتش دارد. در این کتاب، گزیدههایی از سخنان و روایات از پیامبر اسلام تا امام یازدهم شیعه در زمینههای گوناگون اعتقادی، اجتماعی، اخلاقی و فقهی و ... جمعآوری شده است.\\
مؤلف در مقدمه کتاب، بعد از اینکه انگیزه تألیف و شیوه کار خود را میگوید، مینویسد که:
من سندها را نیاوردم تا حجم کتاب بزرگ نشود و رعایت اختصار کردم، هرچند که بیشتر این احادیث را به طور سماع گرفتهام و چون بیشتر آنها آداب و حکمتهایی است که خود، گواه درستی و صحت انتساب است... لذا ارزش علمی کتاب، کم نشده است. (پایگاه اطلاعاتی کلام امامیه)
\item
جناب استاد سید علیرضا حسینی شیرازی از اواخر سال 1362 تحصیلات حوزوی را در مدرسهی علمیهی آقا باباخان شیراز آغاز کرد و در سال 1366 برای ادامهی تحصیل به قم مشرف شد. ایشان در درس خارج حضرات آیات میرزا جواد آقا تبریزی و شبیری زنجانی حاضر شد و همزمان به مطالعه مباحث پیراحدیثی پرداخت.
بعدها از طریق آیتالله شبیری زنجانی زمینهی آشنایی ایشان با دانشمند گرامی، حضرت حجتالاسلاموالمسلمین سید محمدجواد شبیری، فراهم شد. نتیجهی این آشنایی حضور در بخش رجال مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی در سال 1370 بهعنوان مسئول گروه رجال و همکاری با حجت¬الاسلام سید محمد جواد شبیری بود. یکی از رهاوردهای این همکاری تولید نرمافزار «درایة النور» است.\\
چندی بعد تحقیق و تصحیح بخش اسناد کتاب «الکافی» مرحوم کلینی از سوی مؤسسهی علمی فرهنگی دارالحدیث به ایشان واگذار شد. نگاهی به پانوشتهای این کتاب که در پیوند با اسناد احادیث است، بهروشنی نمایانگر ریزبینیها و ژرفنگریهای این دانشمند گرانمایه است (سيد عليرضا حسيني)
\end{enumerate}
\end{document}