list_icon_blue

رسانه واقعه، جلسه 4

جلسه ۴ از ۷
اخلاق اسلامی
-
مرکز سیمای استان اصفهان
پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
رسانه واقعه، جلسه 4
list_icon_blue خلاصه جلسه
در این جلسه که به همت سازمان آرامستان‌های استان اصفهان برگزار شده است، آیت‌الله شیخ علی رضایی تهرانی در این جلسه بیان داشتند که مرگ در واقع انتقالی است از یک‌عالم به عالم دیگر و به معنای کامل‌شدن قوس صعود است که انسان از خداوند به‌سوی او بازمی‌گردد. بدون مرگ، این فرایند تکامل بی‌معنا خواهد بود. نکته‌ای که بر آن تأکید شده این است که خلقت انسان‌ها و دنیا به‌هیچ‌وجه بیهوده و عبث نیست، بلکه به دلیل و هدفی مشخص خلق شده‌اند که برگشت به‌سوی خداوند و رسیدن به کمال نهایی است. انسان به دلیل شناخت اسماء الهی مسجود ملائکه می‌شود و خلقت انسان به‌عنوان زیباترین و عظیم‌ترین مخلوق خداوند معرفی شده است. این مقام و مرتبه انسان تنها از طریق مرگ و انتقال به عوالم بالاتر قابل‌تفسیر است. ایشان به بحثی درباره اهمیت کار و تلاش انسان برای رسیدن به تعالی و کمال بیاناتی ارائه می‌کنند که انسان باید همیشه در حال حرکت و ارتقا باشد و کارهای خوبی انجام دهد تا به درجات بالاتر ایمان و کمال برسد. در بخش دیگری از این سخنان به داستان حکیم هیدجی اشاره شده که پس از تجربه مرگ اختیاری، روش زندگی خود را تغییر داد و نیمی از وقتش را به سلوک و مراقبه پرداخت.
دسته بندی اخلاق اسلامی
مکان مرکز سیمای استان اصفهان
زمان پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
مناسبت -
شماره جلسه
جلسه ۴ از ۷
tag_icon_blue برچسب ها :
پسندیدم
video_icon_blue ویدیو سخنرانی
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \begin{center} {\large «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرِّحَیمِ»} \end{center} {\large{\textbf{نقش مرگ در تکامل انسان و هدفمندی خلقت}}} ما وقتی فیضِ الهی را در نظر می‌گیریم، می‌بینیم فیض، خطِ ممتد و مستقیم نیست؛ فیض به‌صورت دو قوس تصویر می‌شود. یعنی خدای متعال که در رأس است، فیضی دارد که این فیض، یک قوس نزول دارد و یک قوس صعود دارد؛ بنابراین تعبیر می‌کنیم به قوسَین، قوس نزول و قوس صعود. معمولاً هم قوس نزول را در تصویر بیرونی، چپ در نظر می‌گیرند و قوس صعود را راست در نظر می‌گیرند. به دیگر سخن، ما عوالمی داریم که قبل از دنیاست و به دنیا که رسیدیم، به‌عنوان اَظلم العَوالِم، تاریک‌ترینِ دنیاها و انتهایی‌ترین عالم از قوس نزول است. سپس قوس صعود شروع می‌شود. اگر فیض، به‌صورت امتدادی بود، مرگ معنا نداشت؛ ولی چون فیضِ الهی دایره‌گونه است و قوس نزول و قوس صعود دارد، یک حالت رفت‌وبرگشتی در کار است. پس {\large «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ {\Large{1}}»} و {\large «فَفِرُّوا الی اللَّهِ {\Large{2}}»،} از خدا به خدا بگریزید. چون ما از خدا هستیم و به‌سوی خدا رهسپار هستیم. پس در این فرآیند، فقدان مرگ بی‌معنا است. چرا؟ چون مرگ عبارت شد از انتقال از عالمی به عالم دیگر. پس اگر مرگ نباشد، اصلاً قوس صعود معنا ندارد. یعنی خدای متعال باید من را بیافریند و من هم در همین دنیا خالدانه و جاودانه زیست کنم و هیچ‌گاه به‌سوی خدای متعال باز نگردم. خدا می‌گوید این کار عبث و لغو است. {\large «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ {\Large{3}}»،} خیال می‌کنید ما شما را بیهوده آفریدیم؟ عبث آفریدیم؟ شما به‌سوی ما باز نمی‌گردید؟ {\large «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِينَ {\Large{4}}»،} فرموده ما بازی نکرده‌ایم، بلکه {\large «مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ {\Large{5}}»،} آسمان و زمین به‌حق آفریده شده است. یعنی چه به‌حق آفریده شده است؟ این مطلب را در ادامه خواهیم گفت.\\ \\ {\large{\textbf{حقانیت خلقت و ظهور اسم اعظم الهی}}} خدای متعال ذاتی دارد که ما در مورد ذات پروردگار هیچ نقشی نداشته‌ایم. خدا بوده و هست و خواهد بود. ما هم در این بودن او هیچ نقشی نداریم. خدای متعال همان‌طور که ذاتی دارد، اسماء و صفاتی هم دارد. باز ما در ارتباط با اسماء و صفات الهی هیچ نقشی نداریم. خدا بوده است و اَسماء و صفاتی هم داشته است. این اسماء و صفات الهی مظهر می‌طلبد. اسم واحد، اسم احد، اسم عالم، اسم قادر و همه اسماء. ازجمله اسمایی که مظهر می‌طلبد، اسم اعظم است. معنا ندارد که اسماء جزئی خدا مظهر بخواهد، اسماء کلیِ خدا مظهر بخواهد، اما اسم اعظم خدا مظهر نخواهد. مظهرِ اسمِ اعظم الهی، انسان است. بنده و شما آیت‌الله‌العظمی هستیم، نشانه بزرگ خدا هستیم، مظهر اسم اعظم الهی هستیم. همه اسماء الهی مظهر می‌خواهد به‌جز اسم مستأثر {\textbf{6}}، اسم مستأثر متعلق به خودش است و هیچ‌کس هم از آن خبری ندارد و فقط می‌دانیم که نمی‌دانیم. وگرنه ما می‌توانیم مظهر همه اسماء و صفات الهی باشیم و به همین خاطر است که مسجود ملائکه می‌شویم. با وجود این‌که ملائکه در قرب به خدا بی‌نظیر هستند. مسجود ملائکه می‌شویم چون اسم‌های الهی را بلد هستیم. {\large «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا {\Large{7}}»،} من چون اسماء را یاد گرفته‌ام، مظهر همه اسماء الهی شده‌ام، فرشته قادر نبوده است به درک حقیقت من. چه این که در آیه امانت {\textbf{8}}، این‌چنین است {\large «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ»،} ما امانت را بر آسمان‌ها، بر زمین، بر کوه‌ها، بر همه عرضه کردیم، {\large «فَأَبَيْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا»،} پا پس کشیدند، ترسیدند، {\large «وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ»،} پا پس کشیدند و این امانت را برداشت. امانتی که آسمان‌های هفت‌گانه نتوانستند بردارند، من برداشتم و بنابراین ما معتقد هستیم انسان، زیباترین مخلوق، پرتحمل‌ترین مخلوق، گسترده‌ترین مخلوق و عظیم‌ترین مخلوق الهی است. خدا به خودش گفته است دست‌مریزاد، فقط در همین یک جا است که پس از این‌که خلقتی صورت گرفت، خدا نگاهی کرد و فرمود چه آفریدم! وقتی بنده و شما را آفرید، فرمود چه آفریدم! وگرنه در خلقت فرشتگان و در خلقت آسمان‌ها این تعبیر نیست. فقط در خلقت انسان است که فرمود: {\large «أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ {\Large{9}}»،} پس اگر در اینجا او {\large «أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»} است، من هم {\large «أَحْسَنُ الْمَخلوقین {\Large{10}}»} می‌شوم. این {\large «أَحْسَن المَخلوق»} بودن جز با مرگ قابل‌تفسیر نیست. انتقال از عالمی به عالم دیگر. بروم عوالم بالا، تا کجا؟ من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالَمی می‌کشم از برای تو {\textbf{11}}. به جایی می‌رسد که وقتی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد بالا می‌رود، جبرئیل می‌ایستد. پیغمبر فرمود: «برادرم اینجا جایی نیست که من را تنها بگذاری.» عرضه داشت: {\large «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ {\Large{12}}»،} یک بندانگشت بالاتر بیایم، می‌سوزم. باید ادامه را تنها بروی که آنجا دیگر جای من نیست؛ بنابراین محبوب‌ترینِ خلائق پیش خدا، به یک معنا گاهی فرشتگان‌اند. {\large «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً {\Large{13}}»،} اما وقتی بنده و شما را می‌آفریند و این فرشتگان یک سؤال می‌کنند، سؤال تفهُمی می‌کنند که چه داری می‌آفرینی؟ قاتل؟ مُفسد؟ {\large «یَسْفِكُ الدِّمَاءَ {\Large{14}}»?} خدای متعال بر آنها خشم کرد. تعبیر این است که همه‌ی آن‌ها را از دور عرش راند و بعد فرشتگان افتادند به ناله و زاری. خدای متعال بیت‌المعمور را در آسمان چهارم آفرید که فرشتگان سالیان سال دور بیت‌المعمور، همچون کعبه، می‌گشتند و از خدا عذرخواهی می‌کردند. امام معصوم (علیه‌السلام) فرمود که دور کعبه می‌چرخیم، چون زیر بیت‌المعمور است. چرا بیت‌المعمور؟ چون زیر عرش الهی است. ما وقتی در حال طواف هستیم، در حقیقت داریم دور عرش می‌چرخیم.\\ \\ {\large{\textbf{کار و تعالی انسان}}} این انسان چرا این‌قدر عزیز است؟ به‌خاطر قوس صعودش. قوس صعود هم اگر مرگی در کار نباشد، معنادار نیست، بلکه با این انتقال، با این حرکت درجه به درجه و مرحله‌به‌مرحله بالا می‌رود و می‌شود سلمان. فرمود سلمان در درجه دهم از ایمان است، ابوذر در درجه نهم از ایمان است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: {\large «اعْمَلُوا وَ الْعَمَلُ یُرْفَعُ {\Large{15}}»،} کار کنید تا هستید و نفس می‌کشید، کار کنید که کار است که انسان را بالا می‌برد. {\large «اسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ {|Large{16}}»،} و {\large «وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ {\Large{17}}»،} دعای کمیل را که هر شب جمعه همه می‌خوانیم، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در آن می‌فرماید: {\large «وَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فی خَشْیَتِکَ وَالدَّوامَ فِی الاْتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ حَتّی سْرَحَ اِلَيْكَ فی مَیادینِ السّابِقينَ وَ اُسْرِعَ اِلَيْكَ فِی الْبارِزينَ(المبادرین)وَ اَشْتاقَ اِلی قُرْبِكَ فِی الْمُشْتاقينَ وَ اَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلصينَ وَ اَخافَكَ مَخافَةَ الْمُوقِنينَ {\Large{18}}.»} من را چنان به عمل وابدار که تا در دنیا هستم در حال دویدن باشم. اخیراً مقام معظم رهبری در یک سخنرانی می‌فرمودند که تا هستیم باید کار کنیم، باید بدویم، وقتی نیستیم که نیستیم، اما تا هستیم باید کار کنیم. یاد داستان استادم افتادم. آیت‌الله جوادی آملی برای درمان سردرد رفته بودند انگلستان. ایشان سردرد و میگرن شدیدی داشتند. دکتر فوق‌تخصص به ایشان گفته بود که شما ساعت تفریحتان را چه می‌کنید؟ آقا سؤال را متوجه نمی‌شدند، چون غربی‌ها برای تفریحشان خیلی حساب باز می‌کنند. ایشان فرمودند به دکتر بگویید من وقتی چشم‌هایم باز است روی کتاب است، وقتی چشم‌هایم روی کتاب نیست یعنی من خواب هستم. آن‌قدر اهل مطالعه، آن‌قدر دقیقه و ثانیه عمر حساب شده است. یک روز بنده در درس استاد حسن‌زاده حاضر بودم که دیدم ایشان نالان و خیلی ناراحت بودند. چه شده بود؟ یک آقایی آمده بود جلوی خانه ایشان و گفته بود ده دقیقه وقت می‌خواهم. آقا فرمودند من پنج دقیقه هم روی آن می‌گذارم، یک ربع بیایید داخل. آقا آمده بود داخل و دو ساعت نشسته بود. تا یک ماه، حضرت آقای حسن‌زاده برای این دو ساعت که به حرف لغو گذشته بود می‌نالید. آن وقت من پنج ساعت پای دستگاه می‌نشینم، از این کانال بی‌محتوا به آن صفحه بی‌محتوا. این یعنی من قدر خودم را نمی‌دانم {\large «حَبَّذا نَومُ الأکیاسِ و إفطارُهُم {\Large{19}}.»} خودم را دارم ارزان می‌فروشم. بنابراین چرایی مرگ همین است که اصلاً اگر مرگ نباشد، تکاملی نیست. من باید بتوانم هر روز بمیرم و هر روز زنده بشوم. اهل‌بیت (علیهم‌السلام) فرموده‌اند که اگر کسی هر روز اهل کمال نبود، کلاه سرش رفته است.\\ \\ {\large{\textbf{داستان تکان‌دهنده حکیم هیدجی}}} ما شخصی بزرگی در تهران داشتیم، به نام مرحوم هیدَجی (رضوان‌الله تعالی علیه)؛ ایشان عالمِ حکیمِ فیلسوفِی است که تُرک¬زبان است. مستحضرید که مرحوم هیدجی در زبان ترکی، به‌خصوص مرثیه‌های اهل‌بیت، اشعاری دارد که ترک‌زبان‌ها معتقدند در زبان ترکی بی‌نظیر است؛ البته به فارسی هم ایشان شعر دارد. ایشان یک حاشیه {\textbf{20}} خوبی هم بر کتاب منظومه مرحوم حاج ملا هادی سبزواری دارد؛ ایشان تا آخر عمر هم ازدواج نکردند و در مدرسه علمیه به سر می‌بردند. هر طلبه‌ای هر درسی از ایشان طلب می‌کرد، ایشان تدریس می‌کردند و آن‌قدر متواضع بود که از شرح امثله تا اسفار می‌گفت، از لمعه تا درس خارج فقه می‌گفت؛ برای ایشان تفاوتی نداشت که آن درس در چه سطحی باشد و هدف این بود که دستی از طلاب بگیرد و کمکی به آنها کند. مرحوم هیدجی (رضوان‌الله تعالی علیه) در ضمن مباحث حکمی، بر این مطلب اصرار می‌کرد که اصلاً مرگ اختیاری از نظر فلسفی نه معنا دارد و نه ممکن است؛ زیرا نفس یا به بدن تعلق دارد یا تعلق ندارد. اگر تعلق دارد که شخص زنده است و اگر تعلق نداشت و قرار شد نفس از بدن قطع ارتباط کند، شخص مرده است. در این صورت دیگر اختیاری برای شخص نیست و تمام شده است و باید گفت: {\large «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ {\Large{21}}»،} خیلی هم روی این مطلب اصرار داشت. خودش نقل می‌کند که شب هنگام نشسته بودم در حجره و مشغول مطالعه بودم که پیرمردی با گیوه وارد شد، گیوه را هم داخل آورد، نشست و سلام کرد. جواب سلام دادم. گفت: «جناب شیخ، این حرف‌ها به شما چه ربطی دارد؟» گفتم: «کدام حرف‌ها؟» گفت: «این که آیا مرگ اختیاری داریم، نداریم، جناب شیخ این به شما چه ارتباطی دارد؟» ایشان می‌گویند به من برخورد و گفتم: «به تو چه ارتباط دارد؟ ما محصل هستیم، ما مدرس هستیم، ما عالم هستیم، ما حکیم هستیم، رشته ما این است و باید بحث کنیم.» گفت: «یعنی شما مرگ اختیاری را قبول نداری؟» گفتم: «نه. قبول ندارم!» گفت: «چرا؟» گفتم: «برهان عقلی می‌گوید مرگ اختیاری ممکن نیست.» پیرمرد گفت: «حتماً؟» مرحوم شیخ گفت: «حتماً!» خود مرحوم هیدجی نقل می‌کند که این پیرمرد گیوه‌هایش را گذاشت زیر سرش و دراز کشید. گفت: {\large «بسم‌الله الرحمن الرحیم»،} و مُرد! مرحوم هیدجی می‌فرمایند که من خیلی جدی نگرفتم. چند دقیقه گذشت، آمدم گوشم را روی قلبش گذاشتم و دیدم نمی‌زند. نبضش را گرفتم و دیدم نمی‌زند. باز خیلی جدی نگرفتم. مدتی گذشت که دیدم بدن دارد سرد می‌شود! ترسیدم. پریدم وسط حیات مدرسه و داد زدم که طلاب آمدند پرسیدند چه شده است؟ گفتم: «بدبخت شدم! آن پیرمرد آمده در حجره ما و مرده است. فردا حکومت، من را دستگیر می‌کند به جرم این که کسی را کشته‌ام؛ زندان و حبس!» طلاب آمدند و دیدند بله! واقعا آن پیرمرد مرده است و رفتند از مسجد کنار مدرسه تابوتی آوردند. خادم مدرسه را احضار کردند، کفن آماده کردند که پیرمرد را کفن‌پیچ کنند و درون تابوت بگذارند و شهادت‌نامه بنویسند که این پیرمرد خودش آمده است و خودش مرده است و ما او را نکشتیم. این کارها را انجام دادند. آمدند جنازه را بردارند و داخل تابوت بگذارند که پیرمرد بلند شد نشست. گفت که سلام‌علیکم! مرحوم هیدجی می‌گوید من فقط هاج‌وواج مانده بودم و نمی‌دانستم به او فحش بدهم یا نه! رو کرد به من گفت: «جناب شیخ، به مرگ اختیاری ایمان آوردی؟» گفتم: بله که ایمان آوردم، ولی تو با این کاری که کردی من را نیمه‌جان کردی! اهل مدرسه می‌گویند که از آن شب به بعد، شیوه مرحوم هیدجی عوض شد. نیمی از اوقات، مشغول به درس و بحث و مدرسه و کلاس بود و نیمی از اوقات را به سلوک و توجه و قرائت قرآن و مراقبه و محاسبه و مشارطه می‌پرداخت. داستان عجیب فوت ایشان نشان می‌دهد که تا کجا پیشرفت کردند؛ شب‌هنگام همه طلبه‌ها را جمع کردند، شیرینی خریده بودند، شربت درست کرده بودند. هرچه طلبه‌ها می‌خواستند بروند و به درس‌هایشان برسند، ایشان می‌گفت: «نه، امشب را باشید.» و تا نصف شب بگووبخند برقرار بود. بعد فرمودند: «فردا بیایید دنبالِ من برای درس.» فردای آن روز هرچقدر در زدند کسی در را باز نمی‌کند. طلاب در را باز کردند و دیدند مرحوم هیدجی خوابیده است، یک ملحفه سفید، روی خودش کشیده است. روی کاغذ نوشته: «به‌هیچ‌عنوان راضی نیستم کسی برای من گریه کند، هیچ نیازی به هیچ مراسمی هم ندارم، یک مقداری پول دست کسی دارم، بگیرید و سوری به پا کنید. من به محبوب خودم رسیدم.» ایشان کسی است که خودش به مرگ اختیاری رسیده است، پس راه مرگ اختیاری هم یک راه خاص است که انسان با اعمال پر از شرک و ریا و اعمالی که خلوص و اخلاص در آنها چنان که باید باشد نیست، به مرگ اختیاری نمی‌توان رسید.\\ \\ {\large{\textbf{تکلیف انسان، شرافت است}}} آیا کسی بوده است که به خدا مشورت داده باشد که خدایا انسان را بیافرین یا نیافرین؟! خیر. به دیگر سخن، عالم بر اساس نقشه الهی طراحی شده است، نقشه‌ای که از ذات خدا می‌جوشد. خدا ذات و اسماء و صفاتی متناسب با ذات دارد، فعلی و افعالی متناسب با این ذات دارد. بخشی از این فعل، وجود گل سرسبد عالم خلقت، انسان است که شاید از لطیف‌ترین تعبیرات قرآنی که حقیقتش هم تا الان برای بشر مشخص نشده است این جمله است که فرمود: {\large «َنَفَختُ فِیهِ مِن رُّوحِي {\Large{22}}»،} از روح خودم در او دمیده‌ام. یوزپلنگ‌ها میلیون‌ها سال است زندگی می‌کنند، ولی کوچک‌ترین تغییری در زندگی‌شان ایجاد نشده است. فیل‌ها هم همین‌طور، گربه‌سان‌ها هم همین‌طور! اما این انسان است که سانتریفیوژ {\textbf{23}} می‌سازد، این انسان است که اسفار اربعه‌اش {\textbf{24}} تکمیل می‌شود، این انسان است که مثل آقای قاضی در وادی‌السلام نشسته است، طلبه هم نشسته است، ماری نزدیک می‌شود و طلبه می‌ترسد. می‌گوید: {\large «مُت به اِذنِ الله {\Large{25}}»،} مار خشک می‌شود. بلند می‌شوند می‌روند حرم، طلبه برمی‌گردد به وادی‌السلام و با پا به مار می‌زند تا امتحان کند که مرده است. برمی‌گردد به سمت حرم، در دالان حرم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آقای قاضی را می‌بیند. آقای قاضی می‌فرمایند: «امتحان هم کردی پسرم؟!» این انسان است و نمی‌شود خدا باشد و آفرینش هم داشته باشد و همه اسمائش مظهر داشته باشد، ولی اسم اعظم او مظهر نداشته باشد! بنابراین ما تکلیف را حقیقتاً تشریف می‌بینیم. واژه تکلیف مقداری غلط‌انداز است. خدای متعال به دختر در ۹ سالگی و به پسر در ۱۵ سالگی می‌گوید من تو را مشرف کرده‌ام به این که با من ارتباط داشته باشی. من این نعمت و حق را بر الاغ‌ها ندارم، بر گاوها هم ندارم، بر گیاهان هم ندارم، تو سوگلیِ من هستی. راجع به حضرت موسی (علیه‌السلام) فرمود: {\large «اصْطنَعْتُكَ لِنَفْسِي {\Large{26}}»،} تو را برای خودم آفریده‌ام. این فقط راجع به حضرت موسی نیست، مربوط به انسان است. در حدیث قدسی است که فرمود: {\large «خَلَقْتُ الْأَشْیآءَ لِأَجْلِک، وَ خَلَقْتُک لِأَجْلی {\Large{27}}»،} من همه اشیا را برای تو آفریده‌ام، تو را برای خودم آفریده‌ام. کم‌فروشی نکن، آن جمله امام صادق (علیه‌السلام) مشهور است که فرمودند: {\large «اِنما اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ فَلاَ تُسْکِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَیْرَ اَللَّهِ {\Large{28}}»،} قلب آدمی حرم خدا هست، در حرم خدا، غیر خدا را راه مده. \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item سوره بقره، آیه 156. «كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مى‌گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‌گرديم.» \item سوره ذاریات، آیه 50. «پس به سوى خدا بگريزيد كه من شما را از طرف او بيم‌دهنده‌اى آشكارم.» \item سوره مومنون، آیه 115. «آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‌ايم و اينكه شما به‌سوی ما بازگردانيده نمى‌‏شويد.» \item سوره انبیاء، آیه 16. «و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم.» \item سوره دخان، آیه 39. «آنها را جز به حق نيافريده‏ايم ليكن بيشترشان نمى‏ دانند.» \item آنچه برای خود برگزیده شده‌است. \item سوره بقره، آیه 31. «و [خدا] همه نام‌ها را به آدم آموخت‏ سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى‌گوييد از اسامى اينها به من خبر دهيد.» \item سوره احزاب، آیه 72. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرديم، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و انسان آن را برداشت، راستى او ستمگرى نادان بود.» \item سوره مؤمنون، آیه 14. «آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم، پس آن علقه را مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوان‌هايى ساختيم. بعد استخوان‌ها را با گوشتى پوشانيديم، آنگاه آفرينشى ديگر پديد آورديم. آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.» \item برترینِ آفریدگان. \item غزلیات حافظ، غزل شماره 411. \item بحار الأنوار، جلد ۱۸، صفحه ۳۸۲. \item سوره نازعات، آیه 5. «و كار را تدبير مى‌كنند.» \item سوره بقره، آیه 30. «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت، گفتند آيا در آن كسى را مى‌گمارى كه در آن فساد انگيزد و خون‌‌ها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو تنزيه مى‌كنيم و به تقديست مى‌‏پردازيم؟ فرمود من چيزى مى‌دانم كه شما نمی‌دانید.» \item نهج‌البلاغه، خطبه 230. \item سوره بقره، آیه 148. «و براى هر كسى قبله‏ اى است كه وى روى خود را به آن مى‌گرداند. پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد هركجا كه باشيد خداوند همگى شما را مى‌‏آورد، در حقيقت ‏خدا بر همه چيز تواناست.» \item سوره آل‌عمران، آیه 133. «و براى نيل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنايش آسمانها و زمين است، براى پرهيزگاران آماده شده‌است بشتابيد.» \item و کوشش در راستاى پروایت و دوام در پیوستن به خدمتت را به من ارزانى دار تا به سویت برانم در میدان‌های پیشتازان و به سویت بشتابم در میان شتابندگان و به کوى قربت آیم در میان مشتاقان و همانند مخلصان به تو نزدیک شوم و چون یقین آوردگان از جاه تو بهراسم. \item نهج‌البلاغه، حکمت 145. \item مقابل متن، نقد یا شرحي که بر متن نويسند. \item سوره بقره، آیه 156 «كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مى‌گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‌گرديم». \item سوره ص، آیه 72. «پس زمانی که اندامش را درست و نیکو نمودم و از روح خود در او دمیدم، برای او سجده کنید.» \item گریزانه. \item عنوان‌ اثر گران‌قدر و معروف‌ ملاصدرای‌ شیرازی‌ است. این نام‌گذاری ناظر به مراحل چهارگانه سیر تکامل انسان است. \item بمیر به اذن خداوند. \item سوره طه، آیه 41. «و تو را براى خود پروردم.» \item کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۷۱۰. \item بحار الأنوار، جلد ۶۷، صفحه ۲۵. \end{enumerate} \end{document}