list_icon_blue

رسانه واقعه، جلسه 2

جلسه ۲ از ۴
اخلاق اسلامی
-
مرکز سیمای استان اصفهان
چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۲
رسانه واقعه، جلسه 2
list_icon_blue خلاصه جلسه
در این جلسه که به همت سازمان آرامستان‌های استان اصفهان برگزار شده است، استاد رضایی تهرانی به بررسی انواع مرگ در روایات و عبارات اولیای خدا می‌پردازد. مرگ سفید، سرخ، سبز و سیاه را مفهوم‌شناسی کرده و سپس در توضیح هر یک بیاناتی ارائه داشته‌اند. در پایان به مناسبت اشارتی به بحث جهاد اکبر و جهاد اصغر و تفاوت‌های آن دو با یکدیگر بیان شده است.
دسته بندی اخلاق اسلامی
مکان مرکز سیمای استان اصفهان
زمان چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۲
مناسبت -
شماره جلسه
جلسه ۲ از ۴
پسندیدم
video_icon_blue ویدیو سخنرانی
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \begin{center} {\large «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرِّحَیمِ»} \end{center} {\large{\textbf{زرنگ واقعی کیست؟}}}\\ در عرف و میان عموم انسان‌ها معمولاً به کسی که می‌داند چه چیزی را کِی بخرد تا بعداً که گران می‌شود سود ببرد، می‌گویند زرنگ. یا به کسی که از تفریح‌ها و خوشی‌های خودش می‌زند تا رتبه خوب کنکور و مدارج علمی را کسب کند، نابغه و باهوش اطلاق می‌شود. ولی به نظر شما حقیقتاً زرنگ‌ترین انسان کیست؟ خوب است که این سؤال را از امیرالمؤمنین، علی (علیه‌السلام) بپرسیم. ایشان در جواب این سؤال می‌فرمایند: {\large «اَکیَسُ الناسِ أشَدُّهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ {\Large{1}}.»} زرنگ‌ترین انسان‌ها، کَیِس‌ترین {\textbf{2}} انسان‌ها، کسی است که بیش از همه یاد مرگ می‌کند و مرگ را جلوی چشمش دارد. به مناسبت این‌گونه تعبیرات، در آیات و روایات تفحصی {\textbf{3}} شد و بحثی رقم خورد تحت عنوان «زرنگی‌های دینی». سِرّ قضیه همان است که در روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) آمده است که دو گونه زرنگ داریم؛ کسانی که زرنگ دنیایی‌اند و کسانی که زرنگ‌های دینی و آخرتی هستند. امام معصوم (علیه‌السلام) فرمود: {\large «إنّما الکَيِّس، کَيِّسُ الآخِرَةِ {\Large{4}}.»} زرنگ واقعی کسی است که برای مسائل آخرتی و دینی زرنگ باشد. به لطف خدای متعال و به قلم این حقیر، کتابی در این زمینه با همین عنوان «زرنگی‌های دینی» نوشته شد که الحمدلله در دست طبع است و به‌زودی مصادیق این زرنگی‌های دینی موردتوجه و دقت خوانندگان این کتاب قرار خواهد گرفت. {\large «اَکیَسُ الناس»،} زرنگ‌ترینِ مردم کسی است که بیشتر از همگان یاد مرگ باشد.\\ \\ {\large{\textbf{مرگ اختیاری و مقدمات آن }}}\\ مرگ را ما همیشه این‌گونه می‌فهمیدیم که انسان بعد از مدتی زندگی، جان خود را از دست می‌دهد و می‌میرد که {\large «کُلُّ نَفس ذَائِقَةُ ٱلمَوتِ {\Large{5}}.»} اما در عرفان اسلامی ما، چهار نوع مرگ، مرگ سبز یا مرگ اخضر، مرگ زرد، مرگ قرمز یا مرگ احمَر و مرگ سیاه را برمی‌شمرند. در واقع به‌جز مرگ قهری، مرگ اختیاری هم داریم که مقدمه‌هایی دارد. مرگ‌هایی که برای مرگ اختیاری مقدمه هستند را با نام‌های {\large «موت اَبْیَضْ»،} {\large «موت اَحْمَر»،} {\large «موت اَخْضَر»} و {\large «موت اَسْوَد»} می‌شناسیم.\\ \\ {\large{{\textbf{مرگ سفید}}}}\\ مرگ سفید در حقیقت عبارت است از «مهار طعام و شراب» و این که انسان بتواند شهوت خوراک خود را مدیریت کند. مستحضر هستید که یکی از مهم‌ترین بخش‌های زندگیِ ما که همه ما به آن مبتلا هستیم، از وقتی چشم باز می‌کنیم و شیر مادر را می‌خوریم تا وقت مرگ، مدیریت اَکل و شُرب {\textbf{6}} ماست، {\large «کُلُواْ و اشْرَبُواْ و لاَتُسْرِفُواْ {\Large{7}}»،} پیغمبر اسلام (سلام‌الله‌علیه) فرمودند: «اگر مادری شیر نداشت و خواستید برای بچه دایه بگیرید، دایه یهودی نگیرید، دایه نصرانی نگیرید.» زیرا {\large «فَاِنَ اللَبَن یَعدی {\Large{8}}»،} شیر صفات را منتقل می‌کند.\\ \\ {\large{\textbf{تأثیر خوراک در اخلاق انسان}}}\\ مرحوم شهید دستغیب در کتاب شیرینِ خود نوشته‌اند که یک کودک بسیار بیش‌فعالی بود که هرچه می‌کردند از عهده او برنمی‌آمدند. از عالمی پرسیدند که چرا این کودک چنین شده است؟ فرموده بود که ببینید از چه کسی شیر خورده است؟ کنکاش کرده و دیده بودند مادر این کودک سر زایمان مرده است، دایه‌ای پیدا نکرده‌اند و دو سال و اندی به این بچه شیر بز داده‌اند و به همین خاطر، روحیات بز که از درودیوار بالا می‌رود، به بچه منتقل شده است. به ما می‌گویند گوشت خوک نخور، چرا؟ می‌گویند بی‌غیرت می‌شوی. اگر گوشت خوک خوردی غیرتت از دست می‌رود. تنظیم مأکولات و مشروبات را که در عرفان از آن به «گرسنگیِ هدفمند» تعبیر می‌شود، {\large «موت اَبْیَضْ»} نامیده‌اند. پس مرگ سفید یعنی من نه‌تنها شکم‌بارگی نکنم، مقداری گرسنگی هم به خودم بدهم. پیغمبر (سلام‌الله‌علیه) فرمود: {\large «مَا مَلأ آدَمِيٌّ وِعَاءً شَرَّا مِنْ بَطْنِهِ {\Large{9}}.»} انسان هیچ ظرفی را پر نکرده است که بدتر از پرکردن شکمش باشد. وقتی انسان سیر شد و به این سیرشدن عادت کرد، صفات رذیلة فراوانی در وجودِ او جلوه می‌کند.\\ \\ {\large{\textbf{گرسنگی، نعمت الهی}}}\\ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه در نامه‌ای {\textbf{10}} به عثمان ابن حُنیف به‌صراحت نوشته‌اند: «به‌گونه‌ای به خود گرسنگی می‌دهم که وقتی «خود» نان خشکِ جُوین دید، بال در بیاورد.» بنابراین در لِسان {\textbf{11}} علما سه دستور آمده است: هر موقع غذا می‌خوردی خوشمزه‌ترین غذا را میل کن، هر موقع می‌خوابی روی پر قو بخواب، و امثال‌ذلک. گفتند: {\large «و لَسنا نَقدِرُ علی ذلک»،} ما چنین توانی نداریم. فرمود: «آن‌قدر به خودت گرسنگی بده که اگر نان خشک هم می‌خوری برای تو لذیذترین خوراک باشد.» برای خودت آن‌قدر خستگی از کار ایجاد کن و مرد کار باش و همان‌گونه که خدا فعال است تو هم فعال باش که وقتی می‌خوابی، روی سنگ هم خوابیدی یا اگر {\large «عَلَى حَسَکِ السُعْدَان {\Large{12}}»،} یعنی اگر روی خار هم خوابیدی، گویا روی پر قو خوابیده‌ای. این‌ها ریاضت‌هایی است که انسان باید حواسش به آن‌ها باشد. گرسنگی از نعمت‌های الهی است و بالاترین نوع گرسنگی در دینِ ما روزه است.\\ \\ {\large{\textbf{روزه صوم الدهر}}}\\ کلامی از پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله و سلم) به‌عنوان هدیه می‌توان به عزیزان عرضه داشت که پیغمبر فرمود: «می‌خواهید کاری کنید که (وقتی در) روز قیامت نامه عملتان را به دستتان دادند، ببینید در نامه عمل نوشته‌اند این آقا همه عمر روزه بوده است؟» گفتند بله یا رسول‌الله. فرمود: «سه روز در ماه را روزه بگیرید، این سه روز «صوم الدهر» است. اولین پنجشنبه ماه قمری، آخرین پنجشنبه ماه قمری، اولین چهارشنبه دهه وسط ماه قمری.» این سه روز که روزه گرفته بشود و انسان بر آن مداومت کند، روز قیامت وقتی پرونده عمل را به دست انسان می‌دهند، دیده می‌شود که انسان گویا همیشه روزه بوده است {\textbf{13}}. بنابراین قضای آن هم مستحب است. اگر انسان یک چهارشنبه یادش رفت، یا پنجشنبه‌ای مشکل داشت، قضای آن را بگیرد، مخصوصاً خانم‌ها که گاهی از نظر عادت ماهیانه به مشکل برمی‌خورند. به‌هرحال، «اندرون از طعام خالی دار، تا در او نور معرفت بینی {\textbf{14}}.» اگر انسان بتواند مقداری به خود گرسنگی بدهد، بنده شکم نباشد و شکم را در بند داشته باشد، از بسیاری از مشکلات که از همین شکم‌بارگی می‌جوشد نجات می‌یابد. این روایت از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: {\large «منْ وُقِيَ شَرَّ ثَلاَثٍ، فَقَدْ وُقِيَ اَلشَّرَّ کُلَّهُ؛ لَقْلَقِهِ وَ قَبْقَبِهِ وَ ذَبْذَبِهِ {\Large{15}}.»} اگر انسان از شرّ شکم و از شرّ زبان و از شرّ آنچه که مربوط به مسائل جنسی هست، خودش را حفظ کند، {\large «فَقَدْ وُقِيَ الشَّرَّ کُلَّهُ»،} این فرد جایگاهش وسط بهشت است. پس موت اَبْیَض یعنی انسان بتواند خوراک خود را مدیریت کند، حلال باشد، شُبهه‌ناک نباشد، به هنگام بخورد، تا کاملاً گرسنه نشده است نخورد و تا هنوز سیر نشده است، دست از غذا بکشد. الان یکی از بیماری‌های قرنِ ما، بیماری چاقی است که خود برای همه مریضی‌ها {\large «اُمُ الامراض {\Large{16}}»} است. چرا؟ چون بشر نمی‌تواند این نکته را مدیریت کند.\\ \\ {\large{\textbf{خاطره‌ای از مرحوم قاضی}}}\\ پایان‌بخش این بخش سخنِ من، داستان مرحوم آقای قاضی هست. آقای قاضی نقل می‌کنند که سه نفر وارد شهری شدند. دو نفر در آن شهر فامیل داشتند؛ ولی یک نفر از آن‌ها فامیلی نداشت. اولی خانه خاله رفت، دومی خانه عمه رفت و سومی بی‌جا ماند. رفت مسجد، گفت مهمان خدا می‌شوم. فردا برای ادامه سفر قرار داشتند. به هم که رسیدند گزارش کردند که چه شد. اولی گفت که خاله ما چه درست کرد، دومی گفت که عمه ما چه‌کار کرد و چه سفره‌آرایی و چه غذایی! به این بنده خدا گفتند که تو چه کردی؟ گفت: «ما شب تا به صبح گرسنگی خوردیم، در خانه خدا پذیرایی نشدیم.» مرحوم آقای قاضی فرمودند که بلافاصله خدای متعال به پیامبرِ آن زمان وحی فرستاد که خودت را به این سه نفر برسان و به این فرد سوم بگو: «ما در خزانه غیبِ خود گشتیم، هَدیه‌ای برتر از گرسنگی پیدا نکردیم؛ بنابراین تو را مهمان کردیم.» بنابراین شما ببینید خدای متعال در ماه رمضان بندگان را مهمان می‌کند. ماه، ماهِ ضیافت الله است، اما می‌گوید نخور، نَیاشام. می‌خواهد حیوانیت را در وجودِ من کم کند و روحانیت را در وجودِ من زیاد کند.\\ \\ {\large{\textbf{دستوری از ملا حسینقلی همدانی}}}\\ مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی نامه‌ای دارند به مرحوم کُمپانی که این دو از بزرگان علمای شیعه هستند. مُحَصَل دستورات ملا حسینقلی همدانی، استاد بزرگ عرفان را در آنجا نوشته است. نوشته است استادِ ما می‌فرمود: «سالک اول باید حیوانیت را تقلیل کند تا روحانیت در او بالا بیاید.» برای تقلیل حیوانیت یکی از اصول، تنظیمِ غذاست که ایشان می‌فرموده: دو وعده‌غذا، صبحگاهان و عصرگاهان و بین آن‌ها انسان تَنَقُل {\textbf{18}} نکند که بتواند شکم خود را مدیریت کند. این از موت اَبْیَض.\\ \\ {\large{\textbf{مرگ سبز}}}\\ موت اَخْضَر یا مرگ سبز، یعنی انسان در بندِ لباس نباشد. من دیده بودم در زمان طاغوت بعضی‌ها وارد مجلس می‌شوند و اگر صندلی و مبل نبود، برمی‌گشتند که مبادا خط اُتوی لباسشان از بین نرود! این که انسان در بند لباس نباشد، در بند این نباشد که گران‌قیمت، برند {\textbf{19}} و از فلان فروشگاه باشد، این همان موت اخضر است. گاهی برای تهیه لباس بعضی‌ها به خارج کشور سفر می‌کنند، ترکیه می‌روند تا لباس بخرند! نه، انسان مؤمن باید به پیغمبر اقتدا کند. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول مدت عمر، لباسشان از نظر جنس، ارزان‌ترین بود؛ ولی از نظر تمیزی پاکیزه‌ترین انسان مدینه بودند. تمیزی و معطر بودن با در قید لباس بودن متفاوت است. اگر انسان توانست از این قیدوبندها در پوشش بگذرد، این به موت اَخْضَر رسیده است.\\ \\ {\large{\textbf{بهترین لباس}}}\\ تعبیری از امام صادق (علیه‌السلام) هست که {\large «خَیْرُ لِبَاسِكَ مَا لَا یَشْغَلُكَ عَنِ اللَّهِ {\large{20}}»،} بهترین لباس تو آن است که تو را از خدا غافل نکند. در حقیقت ما اصلاً یک فرع فقهی {\textbf{21}} داریم که می‌گوید پوشیدنِ لباس شهرت حرام است. لباس شهرت چه لباسی است؟ لباسی که اگر شما پوشیدی و آمدی بیرون، هم خودت را مشغول کرده است و هم دیگران را. اگر انسان بخواهد ذهن خود را به این امور فرودستی متوجه بکند، از امور فرادستی می‌ماند.\\ \\ {\large{\textbf{داستانی از حضرت امیر «علیه‌السلام»}}}\\ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با قنبر رفتند بازار، دو لباس خریدند، یکی سه درهمی و دیگری دو درهمی. حضرت، لباس سه درهمی را به قنبر دادند. قنبر گفت: {\large «انْتَ أَوْلَى بِهِ تَصْعَدُ اَلْمِنْبَرَ وَ تَخْطُبُ اَلنَّاس {\Large{22}}»،} شما بالای منبر می‌روی و برای مردم سخنرانی می‌کنی، این لباس برازنده شماست. حضرت فرمودند: تو جوان هستی، از من سنی گذشته است. دو درهمی را خودشان برداشتند و همان جا پوشیدند. {\large «کُم»،} یعنی آستین لباس، بلند بود. درآوردند و به صاحب مغازه دادند و گفتند: «کوتاهش کن، از اضافه‌اش برای ایتام کلاه درست کن» فروشنده هم کوتاه کرد و خواست کلاه درست کند. حضرت لباس را پوشیدند که فروشنده، حضرت را صدا کرد که آقا بیا می‌خواهم سر پارچه لباستان را داخل بگذارم. حضرت فرمودند: {\large «فَقَالَ اَلْغُلاَمُ هَلُمَّ أَکُفَّهُ قَالَ دَعْهُ کَمَا هُوَ فَإِنَّ اَلْأَمْرَ أَسْرَعُ مِنْ ذَلِكَ»،} رها کن، ما مسافریم، خیلی کار داریم، کارهایی مهم‌تر از این‌ها. پس این‌که انسان بخواهد در قید این موارد باشد و اهل چشم‌وهم‌چشمی باشد، مثلاً با این لباس یک‌بار عروسی رفته، دیگر تا آخر عمرش عروسی نمی‌رود با این لباس، این‌ها با مبانی دینیِ ما سازگار نیست. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نامه به عثمان بن حنیف نوشتند: {\large «إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكکتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ {\Large{23}}»،} من دوتا لباس بیشتر ندارم، یک زمستانی و یک تابستانی، والسلام و نامه تمام. این را موت اَخْضَر می‌گوییم.\\ \\ {\large{\textbf{مرگ سیاه}}}\\ موت أسود یا مرگ سیاه، این است که انسان بتواند اذیت خلق را تحمل کند، بتواند آزار دیگران را تحمل کند. \\ \\ {\large{\textbf{همسایه‌داری در فرهنگ اسلامی}}}\\ همسایه‌داری بسیار در دین ما تأکید شده است، آن‌قدر که اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند که آهسته‌آهسته داشتیم گمان می‌کردیم {\large «مَا زَالَ جَبْرَئِيلُ یُوصِينِي بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُ {\Large{24}}»،} همسایه از همسایه ارث می‌برد. متأسفانه بر اساس فرهنگ غربی، ما از همسایه خود هیچ خبری نداریم. یعنی گاهی در یک ساختمان که بیست واحد آپارتمان ساخته شده است، می‌بینید بیست سال است با هم دیگر زندگی می‌کنند و گاهی همدیگر را اصلاً نمی‌شناسند. این فرهنگ دینیِ ما نیست. تا چهل خانه از اطراف، همسایه من است و من باید از غم و غصه او، از داشت و نداشتِ او مطلع باشم، باید به او کمک کنم. فرموده‌اند که یکی از مصادیق همسایه‌داری تحمل آزار و اذیت او است. گاهی وقت‌ها همسایه آزار و اذیتی دارد، این که دادوبیداد کنی و پای قانون را وسط بکشی درست نیست. خصوصاً که زندگی‌های شهری امروز برعکس خانه‌های قدیم که خانه‌های افقی بود، عمودی است. بنده از استاد حضرت علامه حسن‌زاده (رحمة‌الله‌علیه) شنیدم، فرمودند: «آقا شما در راه خدا بگو خدایا آمده‌ام، از سر صدق بگو آمده‌ام، ببین بلایا شروع می‌شود.» روایت داریم که سرعت رسیدن بلا به مؤمن، مثل سیلی است که از سر کوه می‌آید {\textbf{25}}. یعنی این‌قدر سریع به او می‌رسد. تعبیر {\large «أَلْبَلآءُ لِلْوِلاءِ»،} هم ناظر به همین معناست که بلا متعلق به ولایت است. مرد عرب پیش رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، گفت: {\large «یا رسول‌الله اِنی اُحِبُکَ»،} دوستت دارم. حضرت فرمودند: «دیگر چه؟» گفت: {\large «و اُحِبُ علیا»،} علی را هم دوست دارم. فرمودند: «دیگر چه؟» گفت: {\large «و اُحِبُ فاطمهَ»،} فاطمه را هم دوست دارم. حضرت فرمودند: «دیگر چه؟» گفت: {\large «و اُحِبُ هذینِ وَلدین»،} این دوتا آقازاده را هم دوست دارم. تمام کسانی که ما به «خمسه‌ی اصحاب کسا» می‌شناسیم را نام برد. حضرت فرمودند: {\large «اِذا اِستَعِد للبلاء {\Large{26}}»،} اگر این است، آماده باش! ازدرودیوار برایت می‌بارد. خلاصه مقصودمان چیست؟ چهل سال است، چهل و چهار سال است، ملت ایران گفته‌اند «یا الله»، از درودیوار دارند بر او می‌زنند، باید بایستد. به این ایستادن می‌گوییم {\large «موت أسود.»}\\ {\large{\textbf{مرگ سرخ}}}\\ از همه این سه مهم‌تر، «موت احمر» یا مرگ سرخ است. موت احمر یعنی مخالفت با هوای نفس. همان مخالفت با هوای نفسی که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن به «جهاد اکبر»، در مقابل جهاد اصغر، تعبیر کردند. بیست فرق بین جهاد اکبر و جهاد اصغر وجود دارد، من فهرست کرده‌ام که یکی دو تا از آن‌ها را عرض می‌کنم. \\ \\ {\large{\textbf{تفاوت‌های جهاد اکبر با جهاد اصغر}}} در جهاد اصغر دشمن بیرون از تو است، درونِ تو نیست؛ در جهاد اکبر دشمن درونِ تو است، با خودت باید بجنگی. در جهاد اصغر دشمن یا کشته می‌شود یا اسیر می‌شود، اما در جهاد اکبر شما باید با دشمن طوری کنار بیایی که بخواهی آن را یک‌عمر مدیریت کنی، این‌گونه نیست که کار یک‌طرفه بشود. فرمود: {\large «إِنَّ اَلْمُوقِنِينَ لَعَلَى خَطَرٍ عَظِيمٍ»،} اهل یقین نیز در خطر عظیم هستند. به تعبیر شاعر: «در رَهِ عشق از آن‌سوی فنا صد خطر است {\textbf{27}}.» در همان نامه امیرمؤمنان به عثمان بن حنیف، فرمود: {\ «هی نَفسِي أرُوضُها بِالتَّقوى»،} منِ علی ابن ابی‌طالب هم دارم ریاضت می‌کشم. ریاضت هم یعنی ورزش، همان‌طور که جسم ما برای سلامتی نیاز به ورزش دارد، روحِ ما هم برای سلامتی نیاز به ورزش دارد. ورزشِ روح، همان مخالفت با هوای نفس هست. آن‌قدر این مخالفت با هوای نفس اثرگذار است که هِندو از آن اثر می‌بیند، بودایی از آن اثر می‌بیند، مرتاضان از آن اثر می‌بینند. مرتاضی نشسته بود در ایستگاه قطار، مسئولین مربوطه می‌بینند قطار حرکت نمی‌کند، هرچقدر تلاش می‌کنند حرکت نمی‌کند، می‌فهمند اتفاقی افتاده است. می‌گردند این آقای مرتاض را پیدا می‌کنند. باعزت و احترام داخل قطار می‌آورند، یک کوپه خیلی خوب به او می‌دهند، حالا که راضی‌اش کردند او اراده‌اش را برمی‌دارد که قطار حرکت کند. این در ارتباط با مسیرهای غیرِالهی است، دیگر ببینید در مسیرهای الهی ریاضت چه می‌کند و چقدر می‌تواند انسان را رشد بدهد. پایه سیروسلوک هم ریاضت است که ریاضت را به «موت أحمر» تعبیر کرده‌اند. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی از غزوه برگشتند، فرمودند: {\large «رَجَعْتُمْ مِنَ اَلْجِهَادِ اَلْأَصْغَرِ إِلَى اَلْجِهَادِ اَلْأَكْبَرِ وَ هُوَ مُجَاهَدَةُ اَلنَّفْسِ {\Large{28}}»،} جهاد اکبر چیست؟ فرمودند: «مخالفت با هوای نفس». چرا به این‌ها مرگ گفتند؟ نکته اینجاست. مرگ عبارت شد از «انتقال». انسانی که به هریک از این‌ها بپردازد، از عالمی به عالم دیگر منتقل می‌شود و این مرگ‌ها انسان را رشد می‌دهد. زیرا مایه انتقال و مایه تکامل و رشد و تعالی است، پس از آنها تعبیر به مرگ شده است. \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item وسائل‌الشیعة ، جلد ۲، صفحه ۴۳۶. \item زیرک. \item پژوهش، واکاوی. \item الکافي، جلد ۴، صفحه ۵۵۷. \item سوره عنکبوت، آیه 57. «هر نفسى چشنده مرگ است، آنگاه به‌سوی ما بازگردانيده خواهید شد.» \item خوردن و نوشیدن. \item سوره اعراف، آیه 31. «ای فرزندان آدم! زیورهای خود را در مقام هر‌عبادت به خود برگیرید و بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید، که خدا مسرفان را دوست نمی‌دارد.». \item تفصیل وسائل‌الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد ۲۱، صفحه ۴۶۷. \item مستدرک‌الوسائل، جلد ۱۶، صفحه ۲۱۰. \item نهج‌البلاغه، نامه 45. \item گویش. \item نهج‌البلاغه، خطبه 224. \item الکافي، جلد ۴، صفحه ۹۰. \item گلستان سعدی، حکایت شماره 22. \item مستدرك الوسائل، جلد ۹، صفحه ۳۲. \item مادر بیماری‌ها. \item حاصل کلام، نتيجه‌ی کلام؛ بدست‌آمده. \item به طور گاه گاه خوردن. \item نمانام. \item مستدرك الوسائل، جلد ۳ ، صفحه ۳۲۴. \item مسئله‌ای فقهی که از اصول و قواعد فقهی بدست‌می‌آید. \item مستدرك الوسائل، جلد ۳، صفحه ۲۵۶. \item نهج‌البلاغه، نامه 45. \item تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد۹، صفحه۵۲. \item مستدرك الوسائل، جلد ۲، صفحه ۴۳۷. \item مجموعة ورّام، جلد ۱، صفحه ۲۲۳. \item غزلیات حافظ، غزل شماره 314. «در رَهِ عشق از آن سویِ فنا صد خطر است، تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رَستم.» \item بحار الأنوار، جلد ۶۴، صفحه ۳۶۰. \end{enumerate} \end{document}