\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أعوذُ بالله مِنَ ألشَّیطانِ ألرَّجیم\\
\vspace*{5mm}
بِسمِ اللهِ ألرَّحمٰنِ ألرَّحیم»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «ألحَمْدُ لِلّٰهِ ربِّ ألعَالَمِینَ وَ ألصَّلوةُ وَ ألسَّلامُ عَلَی ألنَیِّرِ ألأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ ألعَالَمِ هَادِي ألسُّبُلِ وَ مُنجِي ألبَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ العَالَمِینَ أَبِي القَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»}
\end{center}
خوشبختیم که با موضوع "لزوم علم الاخلاق" در خدمت عزیزان هستیم.
\begin{center}
{\large «قال الله تعالی فی کتابه الکریم: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ {\Large{1}}؛»}\\
{\large «و قَالَ رَسُولُ الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ {\Large{2}}؛»}
\end{center}
عنوانی که برای ما انتخاب کرده بودند عنوان "ضرورت علم الاخلاق و پرداختن به علم اخلاق" بود و اینچنین گفته شده بود.\\
انشاءالله به این بحث در این فرصت کوتاه بتوانیم بپردازیم؛\\
باید مقدماتی را داشته باشم بعد هم به صلب بحث ورود کنم؛\\
پنج عنوان داریم که این پنج عنوان را باید از هم باز بشناسیم؛
\begin{enumerate}
\item
عنوان اول، فلسفه اخلاق یا فرااخلاق؛
\item
عنوان دوم، فلسفه علم اخلاق؛
\item
عنوان سوم، علم اخلاق نظری که ما امروز با این بحث کار داریم؛
\item
عنوان چهارم، علم اخلاق عملی؛
\item
عنوان پنجم درس اخلاق.
\end{enumerate}
این عناوین را باید تفاوتهایش را با هم در نظر بگیریم؛ بنابراین از آخرین عنوان شروع میکنم.\\
درس اخلاق متفاوت است با علم و عقل و تفاوتها این است؛\\
اول اینکه در علم اخلاق کسی که آن را ارائه میکند چه بهصورت سخن چه بهصورت نوشتار حتماً باید دانشمند باشد؛ اما در درس اخلاق گوینده میتواند بیسواد یا کمسواد باشد.\\
در عارفان کسانی داریم بیسواد مثل حبیب اعجمی (رحمتاللهعلیه) اسمش مشخصکننده است "اعجمی" است، امضاکردن بلد نبود؛ ولی انسان کامل است یا کمسواد مثل مرحوم سید هاشم حداد (رحمتاللهعلیه). بنده خودم شنیدم از علامه حسینی طهرانی (رحمتاللهعلیه) فرمودند: در هر نامه ایشان دو یا سه غلط املایی بود و سطح سوادشان تا سیوطی است.\\
لازم نیست که مدرّس درس اخلاق باسواد و ملا باشد درس حوزوی یا دانشگاه خوانده باشد؛\\
فرق دوم این است که در علم اخلاق، القاکننده بحثی که انجام میدهد حتماً اخلاقی است (به معنای اصطلاحی) که به این اصطلاح میرسیم؛ اما در درس اخلاق میتواند موضوع سخن و گفتار بهجای خُلق که یک اصطلاح است به معنای "ملکات راسخه در نفس" امور دیگری باشد؛ ممکن است بر رفتار تمرکز کند یا بر حال تمرکز کند. این دیگر اصطلاحاً علم اخلاق نیست؛ ولی درس اخلاق هست؛\\
فرق سوم این است که کسی که ملقی یا نویسنده علم اخلاق است ممکن است انسان خوبی نباشد، اصلاً ملحد است به خدا معتقد نیست؛ ولی کسی که میخواهد درس اخلاق بگوید حتماً باید خود صاحبنَفَس و نفس باشد تا بتواند تأثیرگذاری کند و تغییر ایجاد کند؛\\
فرق چهارم این است که علم اخلاق حداکثر ذهن را اقناع میکند؛ اما درس اخلاق جان را صفا میبخشد؛\\
فرق پنجم این است که علم اخلاق لزوماً به خدا نزدیک نمیکند؛اما درس اخلاق معمولاً به مبدأ هستی و خدا نزدیک میکند؛\\
فرق ششم این است که علم اخلاق لزوماً تغییر در رفتار ایجاد نمیکند؛
{\large «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ {\Large{3}}»،}
یقین داشتند رفتار، رفتار فرعونی است؛ اما در درس اخلاق معمولاً به تغییر در رفتار میانجامد.\\
مرحوم ملکی تبریزی در نجف از بازار رد میشدند کاسبی دم درب مغازه نشسته بود بلافاصله بلند شد بیاید مرحوم ملکی تبریزی را بزند رفیقش گفت: چهکار میکنی؟ گفت: این شیخ بلند شده و نجف آمده است، اینقدر شعور ندارد که لااقل در نجف مشروب نخورد! آمده در بازار نجف دارد راه میرود تلوتلو میخورد! آخر میخواستی تلخکی زهرمار کنی ایران زهرمار میکردی، چرا آمدی نجف! رفیقش گفت: ساکت! این شخص میرزا جواد آقاست الان درس اخلاق ملاحسین قلی همدانی بوده است و این تأثیر این درس اخلاق است که حالش حال طبیعی نیست؛ این درس اخلاق است و علم اخلاق نیست.\\
مرحوم شهید مطهری میفرمایند: رهبر راحل انقلاب شبهای پنجشنبه یا چهارشنبه در فیضیه درس اخلاقی داشتند، من که شرکت میکردم تا اواسط هفته آینده تأثیرش در من وجود داشت. این درس اخلاق است.\\
آنچه که برای حوزهها مورد نیاز اول است درس اخلاق است؛ یعنی اینکه یکی بیاید پشت این میز بنشیند و صاحبنفس باشد، بتواند جان را صفا بدهد، مخاطب را به خدا نزدیک کند، تغییر رفتاری ایجاد کند و رشد و تکاملی ایجاد کند. این را میگوییم درس اخلاق درحالیکه ممکن است آن آقا خیلی سواد هم نداشته باشد؛ اما اهل عمل، اهل عشق و اهل محبت بوده است.\\
ما در این بحث مطلقاً به درس اخلاق کار نداریم؛ زیرا بحث ما در ارتباط با علم اخلاق است.\\
پس در این بحث پنج عنوان داشتیم و من این پنج عنوان را مختصر توضیحی عرض میکنم؛\\
فلسفه اخلاق یا فرااخلاق علمی است که از مبادی تصوری و تصدیقی اخلاق بحث میکند؛ یعنی تصورات و مفاهیمی که در علم اخلاق و جملات اخلاقی به کار میرود اینها را باید توضیح بدهد و مسائلی را که پرداختن به تصدیقات و جملات اخلاقی متوقف بر آنها است بهعنوان مبدأ تصدیقی، اینها را باید بحث کنیم. بسیار علم مهم، بسیار علم موردتوجه، بسیار علم گستردهای است؛ یعنی بشر فقط در فیزیک، شیمی، ریاضی، موشک نقطه زن و نانو رشد نکرده است؛ بلکه در اینگونه مباحث هم رشد فراوانی داشته است.\\
فلسفه اخلاق امروزی یک رشته بهروز و گسترده است و شخصیتهای فراوان در دانشگاههای فراوان بحث جدی بحثهای متفاوت مطرح کردهاند.\\
یک بحثش را یک آقایی در ایران چند سال قبل به زبان بومی مطرح کرد و سه سال یا دو سال فضای فرهنگی کشور را به هم ریخت؛ یعنی دهها نقد و نظر در مورد او مطرح شد؛ در پاسخ به او مرحوم علامه حسینی طهرانی (رحمتاللهعلیه) کتاب نوشتند، آیتالله لاریجانی کتاب نوشته است، آیتالله عطاالله کریمی کتاب نوشته است و آقای حسین غفاری کتاب نوشتند و بحث مفصلی است که آیا "باید" از "هست" و "نباید" از "نیست" میجوشد یا نمیجوشد؟ هستونیست چه ارتباطی با بایدونباید دارد؟ بحث ارزش و بحثهای دیگر... یکیک جمله این مباحث فلسفه اخلاق بود که کشور را سه سال به هم ریخت. بحث، بحث مفصلی است و موردتوجه است.\\
فلسفه علم اخلاق یعنی یک دانشی که به تعبیر طلبگی ما راجع به رئوس ثمانیه درباره علم اخلاق حرف میزند. علم اخلاق یک علم است و فلسفه علم اخلاق، تاریخچه علم را بررسی میکند و تحولات علم و تطور این علم را بررسی میکند و هدف از علم اخلاق را به نظاره مینشیند، فایده از علم اخلاق را بررسی میکند، علمای بزرگ این علم را بررسی میکند مثل سایر فلسفههای مضاف؛ فلسفههای مضاف همان روس ثمانیه است. یک مقداری حکواصلاح شده است؛ مثلاً ما در رئوس ثمانیه متدولوژی و روششناسی نداشتیم؛ ولی در فلسفههای مضاف روششناسی اضافه شده است وگرنه گسترده شدن همان رئوس ثمانیه شده فلسفههای مضاف و هم اکنون فلسفه علم، فلسفه حقوق و... تا فلسفه سیاست داریم. به این مورد میگوییم فلسفه علم اخلاق.\\
عنوان سوم فلسفه اخلاق را اجمالاً اشاره کردم و فلسفه علم اخلاق را اجمالاً اشاره کردم حال به بیان علم اخلاق نظری میپردازم.\\
علم اخلاق نظری را ما شرقیها یک نگاه به آن داریم و غربیها نگاه دیگری دارند؛ نگاه ما شرقیها بهتبع ارسطو این است که علم اخلاق علمی است که بحث میکند از رذائل و فضائل بهعنوان خُلق؛ خُلق یعنی چه؟ خلق یعنی ملکات آن صفتی که در وجود آدمی چنان راسخ شود که فعلوانفعال از او راحت صورت بپذیرد. به این میگوییم خُلق یا ملکه در مقابل حال.\\
از دیدگاه ما علم اخلاق علمی است که بحث میکند از آن ملکات حسنه یا سیئه و از آن خلق یا اخلاق یا صفات ثابت در نفس که این صفات یا فضیلت است؛ مانند شجاعت یا رذیلت است؛ مانند جبن یا فضیلت است مانند جود یا رذیلت است مانند بخل و از این صفات و ملکات، رفتار بهسهولت صادر میشود.\\
هدف این علم چیست؟ آراستن نفس به اخلاق پسندیده؛ یعنی فضایل و دوری نفس از اخلاق ناپسند؛ یعنی رذائل.\\
طبیعی است این تعریف و فایده مبتنی بر انسانشناسی است. ما در نفسشناسی فلسفی یا انسانشناسی فلسفی اصالت را به روح میدهیم و حقیقت آدمی روح او است و باید نسبت به روح آنچه که باید اتفاق بیفتد، اتفاق بیفتد؛ بر اساس آن مبانی که انسان با ملکات خویش انسان است، اتحاد علم و عامل و معلوم، اتحاد عمل و عامل، آن مبانی انسانشناسی است که فیلسوف اخلاق اسلامی را به اینجا رسانده است.\\
در نظر غربیها این محدودیت برداشته شده یعنی چه؟ یعنی از نظر غربیها علم اخلاق لزوماً نیازی نیست بحث کند از خلق، از ملکات، از آن صفات ثابت رذائل و فضایل در نفس. نه! علم اخلاق بحث میکند از دو چیز، اول، افعال اختیاری؛ دوم، حالات اختیاری. از ملکات نیز بحث میکند نه اینکه نکند؛ ولی هدفگذاریاش بحث از ملکات نیست؛ بلکه از رفتار است و حالآنکه در علم اخلاق مصطلح ما رفتار اولاً و بالذات اصلاً موردتوجه و عنایت نیست؛ بلکه ملکات موردتوجه و عنایت است. رفتار را بهعنوان مقدمهساز ملکات میبینند و بهعنوان اینکه بر اثر تکرار آنها ملکه ایجاد میشود میبینند.\\
رفتار را که میفهمیم؛ اما حالت را چه تعریف میکنند؟ حالت را میگویند یک وضعیتی است در روح آدمی مانند مثلاً ترس یا گرایش به چیزی و لذا است که در دایره علم اخلاق بهاصطلاح امروز مغربزمینیان گستره علم اخلاق از آنچه که ما در مشرقزمین بهعنوان علم اخلاق میشناختیم و وارث ارسطو در این زمینه بودیم بسی گستردهتر است.\\
موضوع علم اخلاق در اخلاق ما میشود ملکات انسانی، فضایل و رذائل یا با تعبیر دقیقتر نفس آدمی به اعتبار اتصافش به فضایل و رذائل بهعنوان ملکه اما وقتی میرویم سراغ علم اخلاق در نظر غربیان موضوع میشود حالات اختیاری، افعال اختیاری و این را موضوع دانستند و به دو بخش تقسیم کردند: مفاهیم ارزشی خوب و بد؛ مفاهیم الزامی بایدونباید، وظیفه درست و نادرست، پس محمول در علم اخلاق معمول از این هفت مفهوم بیرون نیست موضوع هم ما میگوییم ملکات ولی آنها میگویند حالات و افعال اختیاری.\\
یک بازگشتی من به علم اخلاق خواهم داشت؛ چون هنوز بحث ما در آغاز کار است بهعنوان چهارم علم اخلاق عملی بپردازم.
علم اخلاق عملی همان است که از او امروزه تعبیر میکنیم به تعلیموتربیت یعنی در حقیقت علمی است که از شیوههای عملی آراسته شدن به صفات نیکو و پسندیده و زدوده شدن صفات ناپسند صحبت میکند در حقیقت علم اخلاق عملی از راههای سلوک و وصول به اهداف و مقاصد علم اخلاق نظری بحث میکند. دقیقاً مثل تفاوتی که ما بین عرفان نظری و عرفان عملی میبینیم. بین عرفان نظری و عرفان عملی تفاوت است. نماد عرفان نظری تمهیدالقواعد و فصوصالحکم و مصباحالأنس است و نماد عرفان عملی منازلالسائرین است پس دو مقوله است در یکی مبانی و جهانبینی عارف بررسی میشود و در یکی بر اساس آن جهانبینی کیفیت رسیدن به آنچه که در علم عرفان نظری گفته شده است موردتوجه قرار میگیرد، میشود سیروسلوک عملی.\\
ما در اخلاق علمی از نظر علمی شیوههای رسیدن به اهداف اخلاق علمی را بررسی میکنیم. البته در عرفان نظری و عرفان عملی معمولاً از هم جدا است؛ ولی در اخلاق اینگونه نیست و معمولاً علمای اخلاقی مسلمان این دو را درهمتنیده بحث کردند؛ یعنی شما سری به جامعالسعادات بزنید این دو درهمتنیده بحث شده یا به معراجالسعادة سر بزنید این دو درهمتنیده بحث شده است؛ یعنی خیلی علم اخلاق نظری و علم اخلاق عملی را از هم جدا نکردهاند.\\
تا اینجا پنج عنوان را اجمالاً توضیح دادم یعنی گفتیم فلسفه اخلاق، فلسفه علم اخلاق، علم اخلاق نظری، علم اخلاق عملی و درس اخلاق.\\
ما در این بحث با عنوان سوم کار داریم؛ یعنی با علم اخلاق نظری کار داریم و این را میخواهیم در موردش سخن بگوییم.\\
در گذشته دور، تمام دانشهای برهانی را یعنی دانشهایی که به معنای درست کلمه برهان در آنها قابلاجرا بوده به حکمت نام مینهادند. پسوند هم نداشتیم و بعدها آمدند برای آن پسوند حکمت بالمعنی الاعم یعنی تمام دانشهایی که در آن دانشها برهان به معنی صحیح کلمه قابل اجرا بوده است. نماد برهان چیست؟ منطق خواندیم که نماد برهان یک جمله است؛ یعنی نماد کل منطق یک جمله است چون در منطق بخش تصورات مقدمه بخش تصدیقات است و بخش تصدیقات گل سرسبدش برهان است و برهان نمادش یک جمله است و همه منطق در یک جمله خلاصه میشود: الف ب است؛ ب ج است در نتیجه الف ج است.\\
تمام منطق همین است و این زبان مشترک انسانی است و این را از انسان بگیری در جنگل زندگی میکند و در جامعه حیوانی است نه جامعه انسانی!\\
علومی که این مسئله در آنها به معنای درست جاری بوده است؛ یعنی الف ب است؛ ب ج است پس الف ج است این را میگفتیم حکمت.\\
حکمت را به دو بخش تقسیم میکردیم: حکمت نظری و حکمت عملی؛ حکمت نظری یافتن آنچه که هست و آنگونه که هست و حکمت عملی ساختن آنچه که بایسته است و شایسته است، میباشد.\\
حکمت نظری را سه بخش میکردند: الهیات؛ ریاضیات و طبیعیات. حکمت عملی را نیز سه بخش میکردند: اخلاق شخصی؛ تدبیر منزل؛ سیاست مُدُن.\\
اخلاقی که ما داریم در موردش بحث میکنیم یکی از این شش مورد بوده است؛ یعنی حکمت نظری؛ الهی، ریاضی و طبیعی که خود ریاضی چهار بخش داشته است که یک بخشش موسیقی است و مراد موسیقی علمی است. حکمت عملی سه بخش داشته است؛ اخلاق شخصی، تدبیر خانواده یا تدبیر منزل و سیاست مدن یا روابط بینالملل.\\
اخلاقی که الان در موردش بحث میکنیم مورد چهارم است؛ یعنی آن اخلاق شخصی؛ یعنی جناب سقراط که پدر فلسفه اخلاق و اخلاق بهحساب میآید، جناب افلاطون شاگرد برجسته او و جناب ارسطو شاگرد برجسته افلاطون، اینها اخلاق را در همین بحث چهارم یعنی اخلاق شخصی مطرح میکردند.\\
اسلام وقتی گسترده شد نسبت به دانشهایی که با آنها روبرو شد چند جور برخورد دارد. یکی از برخوردها این بود که اگر دانش، دانشی بود که میدید دارای اسلوب و روی اساس است و فقط ویرایش لازم دارد این کار را میکرد؛ یعنی دانش را در خود جذب میکرد و خروجی بیرون میداد.\\
در ارتباط با اخلاق، اسلام و علمای اسلامی این کار را کردند؛ یعنی چه؟ یعنی وقتی روبرو شدند با اخلاق ارسطویی دیدند اخلاق ارسطویی مبنا دارد، فکر پشتوانه آن است و اسلوب دارد و بر اساس این اسلوب و مبنا قابل قبول است و با دین نهتنها در تعارض نیست؛ بلکه دین مؤیدات و شواهدی نسبت به او دارد؛ لذا این را پذیرفتند، گستردند، ویرایش کردند و تکامل بخشیدند؛ لذا بدون شک پدر اخلاق اسلامی اخلاق ارسطویی است و همچنین بدون شک پدر فلسفه اسلامی، فلسفه ارسطویی است و منافاتی هم ندارد.\\
البته پدر فیزیک فعلی فیزیک ارسطویی است در این نیز شکی نیست لکن آنقدر فیزیک فعلی جلو رفته و فیزیک نیوتونی جلو رفته است که اگر ارسطو سر از خاک بردارد باورش نمیشود این فیزیک ادامه فیزیک او است.\\
پدر اخلاق اسلامی نیز اخلاق ارسطویی است البته در ساختار اخلاق بهاندازه فیزیک تغییر نکرده است؛ یعنی الان اگر ارسطو سر از خاک بردارد یک نگاه به جامعالسعادات بکند میگوید نه این همان اخلاق خود من است.\\
اگر یادتان باشد یک نکتهای ما عرض کردیم که اخلاق زیرمجموعه حکمت است و حکمت علم برهانی است و لذا ماندگار شده است؛ یعنی ارسطو آمده کاری که کرده کشف بوده نه خلق و ایجاد.\\
کاری که ارسطو در منطق کرد، چهکار بود؟
\begin{center}
{\large «ألّفه الحکیم رسطالیس
\hspace*{2.5cm}
میراث ذیالقرنین القدیس {\Large{4}}»}
\end{center}
ارسطو در منطق چه کرد؟ ما یک اختراع داریم و یک اکتشاف؛ بین این دو فرق است و ارسطو در منطق اختراع ندارد؛ بلکه اکتشاف دارد؛ یعنی چه؟ یعنی بررسی کرده که بشر آنگاه که میاندیشد، اگر درست بیندیشد در این قالبهای منطقی میاندیشد و این را کشف کرده است. نظیر کاری که خلیل بن احمد فراهیدی مؤسس علم عروض کرد که بررسی کرد و گفت که عرب آنگاه که شعر میگوید در این هفده بحر شعر میگوید پس چیزی نساخت؛ بلکه کشف کرد؛ یعنی یک واقعیت موجود را کشف کرد.\\
ارسطو در منطق کاشف است نه مخترع! گفت انسان آنگاه که میاندیشد اگر درست بیندیشد در این قالبها میاندیشد که یا شکل اول است یا شکل دوم است یا شکل سوم است یا شکل چهارم است یا قیاس اقترانی یا قیاس استثنایی است یا خَلف است یا افتراض است. کشف کرد و بعد این مکشوف را طبقهبندی و دستهبندی کرد دقیقاً این کار را ارسطو در اخلاق نیز کرده است. میگوید: انسان نفسی دارد، این نفس قوایی دارد، این قوا محرکاند و این تحریک وقتی به سمت فضائل و رذائل میرود باید از سیستم عدالت پیروی کند. عدالت یعنی حد وسط و حد وسط دو طرف افراطوتفریط دارد و طرف افراط و تفریط را مشخص کرد و این شد اخلاق ارسطویی.\\
مسلمانان و علمای مسلمان وقتی برخورد کردند با این اخلاق، دیدند درست است؛ یعنی قابلپذیرش است اولاً علم برهانی است و گذشته از اینکه برهان پشتیبان اوست، دیدند با مبانی اسلامی هم سازگار است.\\
یک اختلافی هست که گذشتگان مثل ارسطو، افلاطون و فیثاغورس شخصیتشان چیست؟ دو نظر بسیار متفاوت وجود دارد؛ بعضی معتقدند از انبیاء بودند؛ چون با اسامی یونانی خوانده میشدند، نبوتشان مجهول ماند؛ بعضی معتقدند نهتنها از انبیاء نبودند حتی توحید را هم به آن نرسیده بودند، گرچه مبدأ و خدا را قبول دارند؛ اما اهل توحید نیستند.\\
آنچه که قابلتوجه است این است که در برخی از دریافتهای عرفانی قرن اخیر مثل آنچه که مرحوم حاج سید محمدحسن الهی تبریزی در تبریز با شاگردشان مرحوم ادیبالعلماء داشتند و روح افلاطون و ارسطو را احضار میکردند، این گزارشها، گزارشهایی است که الهی بودن آن شخصیتها را تأیید میکند و اینکه اهل توحید بودند و اهل معرفت بودند بههرحال آنچه که مهم است این است که علمای ما با اخلاق ارسطویی برخوردی اینچنین داشتهاند. اصول و مبانی و ساختار را پذیرفتند؛ ولی ویرایش، تکمیل و تصحیح کردند و نقاط ضعفش را کنار گذاشتند و به نقاط قوتش پرداختند.\\
در اخلاق اسلامی کتاب معیار را جامعالسعادات میدانیم؛ به تعبیر علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در مختصرات کتاب طهارةالأعراق ابن مسکویه و در متوسطات کتاب جامعالسعادات مرحوم نراقی و در مطولات کتاب احیاءالعلوم و یا المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء که تهذیب کتاب قبلی است و نویسنده آن مرحوم فیض است. این سه کتاب معیارند و بین این سه کتاب، کتابی که میتواند معیار اخلاق اسلامی باشد، کتاب جامعالسعادات است.\\
مرحوم علامه حسینی طهرانی (اعلیاللهمقامه) میفرمودند: «من در نجف یک دور این کتاب را بادقت خواندم.» رهبر راحل انقلاب نیز به این کتاب بسیار اعتقاد داشت.\\
اگر عزیزان دقت کرده باشند در مقدمه این کتاب که مرحوم مظفر نوشته است آمده است: دو چیز زمینهساز نگارش کتاب جامعالسعادات شد:
{\large « الأول طغيان التصوف من جهة و طغيان التفكك الأخلاقي عند العامة من جهة أخرى و أنهما هما اللذان ألجآه إلى أن يرشد الناس إلى الاعتدال في السلوك الأخلاقي المستقى من منابعه الشرعية {\Large{5}}؛»}
یکی اینکه تصوف طغیان کرده بود و باید کنترل میشد؛ دوم اینکه در جامعه اسلامی ناهنجاریهای اخلاقی زیاد شده بود پس این دو باعث شد مرحوم علامه میرزا مهدی نراقی دست به قلم ببرد و این کتاب را بنویسد.\\
اگر کتاب را با دقت بنگریم درمییابیم که از اول تا آخر بر اساس نظریه وسط و طرف پایهریزی شده است البته با اینکه کتاب، کتاب معیار است؛ ولی نقاط قوت و ضعفی دارد. مدتها قبل (شاید بیست سال قبل) کتاب جامعالسعادات را برداشتم و در یک جدولی پیاده کردم تا در حقیقت نموداری از آن داشته باشم.\\
کتاب جامعالسعادات یک مقدمه و سه باب دارد؛ در مقدمه سیزده فصل داریم؛ عناوین فصول را بیان میکنیم؛
{\large «انقسام حقیقت الانسان و حالاته بالاعتبار؛ تجرد النفس و بقائها؛ تلذذ النفس و تعلمها؛ فضائل الاخلاق و رذائلها؛ الاخلاق الذمیمة تحجب عن الفضائل؛ العمل نفس الجزاء؛»}
ما این مورد آخر را در اخلاق ارسطویی نداریم و نظر ماست. برخورد علمای مسلمان با اخلاق ارسطویی برخورد منفعلانه محض نیست، فعلوانفعال با هم است و ویرایش، تصحیح و تکمیل میکنند.\\
{\large «تأثیر المزاج علی الاخلاق؛ تأثیر التربیة علی الاخلاق؛ شرف علم الاخلاق لشرف موضوعه و غایته؛ تعریف النفس و اسمائها و قواها الاربع؛ الاقوال فی الخیر و السعادة و التوفیق بینهما؛ لا تحصل السعادة الا باصلاح جمیع صفات والقوی دائماً بازاء کل واحدة من القوی الاربع لذة و ألم.»}
این سیزده عنوان در باب اول است.\\
در باب دوم ایشان آمده است اقسام اخلاق را بررسی کرده که پنج فصل دارد، اجناس
{\large «الفضائل الاربع؛ و الاقوال فی حقیقة العدالة؛»}
عدالت یعنی چه؟
{\large «تحقیق الوسط و الطرف؛»}
که نظریه ارسطو است،
{\large «الفرق بین الرذیلة و الفضیلة؛ العدالة اشرف الفضائل.»}
این موارد عناوین باب دوم است.\\
باب سوم تازه شروع در علم اخلاق است و قبلیها همه مقدمه بود. چرا آن مقدمات گفته شد؟ چون میخواهد ویرایش بشود، در اخلاق ارسطویی اگر آن مقدمات دانسته نشود این ویرایش صورت نمیگیرد.
{\large «الباب الثالث فی الفضائل و الرذائل»،}
یک مقدمه و چهار مقام دارد. در مقدمه، چهار فصل دارد، مقام اول
{\large «فی القوة العاقلة؛»}
مقام دوم
{\large «فی القوة الغضبیة؛»}
مقام سومش
{\large «فی القوة الشهویة؛»}
مقام چهارمش ترکیبی است، آنچه به همه قوای سه گانه مرتبط است.\\
در مقام اول پنج بحث دارد، جهل مرکب؛ شک و حیرت؛ شرک؛ خواطر نفسانی؛ مکر و حیل. در مقام دوم بیست و یک فصل دارد، بحث
{\large «قوه غضبیة؛ خوف؛ صغر النفس؛ دنائة الهمة؛ عدم الغیرة و الحمیّة؛ العجلة»}
تا آخر.\\
در مقام سوم که قوه شهویه است، یازده فصل دارد؛
{\large «حب الدنیا؛ حب المال؛ الغنا؛ الحرص؛ الطمع؛ البخل و...»}\\
چیزی که حالا مهم است این است که مرحوم نراقی تلاش کرده کاملاً مبانی اسلامی را بیاورد در اخلاق ارسطویی بگنجاند؛ مثلاً به بخل که رسیده است میگوید: علاج بخل انفاق است، اگر بخیلی و میخواهی بخل برطرف بشود به ضدش عمل کن و اهل انفاق باش. میگوید انفاق یا واجب است یا مستحب؛ به واجب میرسد، زکات، خمس، نفقة العیال را بحث میکند. به مستحب میرسد، صدقه، هدیه، ضیافت، حق معلوم، قرض،
{\large «انذار المعسر، وجوه الإعانات، البذل وقایة، الخیرات الجاریة؛»}
یعنی چه؟ یعنی هیچکدام از اینها شاید در اخلاق ارسطویی مطرح نیست؛ لذا اخلاق اسلامی گرچه پدربزرگش اخلاق ارسطویی است؛ ولی نسبت به اخلاق ارسطویی فعال است و منفعل نیست.\\
در مقام چهارم ایشان سیوچهار عنوان دارد که در این سیوچهار عنوان انسان دقت میکند بسیار از آن باز برمیگردد به مباحث دینی؛ مثلاً آخرین عنوان فسق است. فسق از رذائل ترکیبی است، نه فقط به قوه شهویه مربوط است، نه فقط به قوه غضبیه مربوط است و نه فقط به قوه عاقله مربوط است. به فسق که میرسد میگوید ضدش اطاعت است. حالا میآید از مواردی بحث میکند؛ مانند صلاة، طهارة، ذکر و دعا، تلاوة القرآن، صوم، حج و زیارة المشاهد اینها را ما در اخلاق ارسطویی نداریم.\\
مرحوم علامه طباطبایی میفرمودند: من نراقیین را، هم احمد و هم مهدی را انسان کامل میدانم.\\
بنده یک جلسه عصر خدمت مرحوم علامه حسینی طهرانی بودم، ایشان به مناسبت این داستان را فرمودند که مرحوم بحرالعلوم در نجف بود و مولی مهدی نراقی آمده بود ایران؛ نراق روستایی اطراف کاشان است و آنجا رفته بود.\\ در قدیم وجببهوجب کشور، مجتهدین و بزرگان بودند الان خلوت شده است و در شهرهای بزرگ نیز مجتهد کم است.\\
مرحوم ملا مهدی نراقی نامهای نوشت به مرحوم بحرالعلوم و در آن شعری نوشت:
\begin{center}
{\large «ألا قل لسكّان ذاك الحمى
\hspace*{2.5cm}
هنيئا لكم في الجنان الخلود»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «أفيضوا علينا من الماء فيضا
\hspace*{2.5cm}
فنحن عطاش و انتم ورود»}
\end{center}
گفت: شما نجف هستید (زیرا مرحوم بحرالعلوم نجف زندگی میکرد) گوارای شما باد که کنار قبر امیرالمؤمنین (سلاماللهعلیه) هستید ما اینجا تشنهایم و گوشه ایران افتادیم مقداری بر ما ببارید و فیض بریزید. مرحوم بحرالعلوم جواب دادند: مرحوم ملا مهدی نراقی دو بیت سرودند و ایشان سه بیت پاسخ دادند:
\begin{center}
{\large «ألا قل لمولى يرى من بعيد
\hspace*{2.5cm}
جمال الحبيب بعين الشهود»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «لك الفضل من غائب شاهد
\hspace*{2.5cm}
على شاهد غائب بالصدود»}
\end{center}
\begin{center}
{\large «فنحن على الماء نشكو الظماء
\hspace*{2.5cm}
و انتم على بعدكم بالورود {\Large{6}}»}
\end{center}
گفت: ما تشنهایم کنار دریا و شما با اینکه دور هستید؛ ولی سیراب میباشید.\\
مرحوم علامه حسینی طهرانی میفرمودند: این شعر نشان میدهد که مرحوم بحرالعلوم به مرحوم ملا مهدی نراقی معجب بوده است. خیلی شعر عجیبی است:
\begin{center}
{\large «فنحن على الماء نشكو الظماء
\hspace*{2.5cm}
و انتم على بعدكم بالورود»}
\end{center}
ما تشنهایم ولی شما با اینکه دورید در این دریا شناورید و سیراب هستید.\\
بههرحال آنچه که در نظریه ارسطو و بهتبع در نظریه اخلاق اسلامی مطرح است این است که ارسطوییان نگاهشان این است: هر فعل اختیاری، هر هنر، هر تجسس علمی رو بهسوی خیری دارد، پس خیر آن است که همه چیز بهسوی او گرایش دارد. انسان چون فرصت ندارد و خیرها متعدد است باید بهسوی خیر اعلی رو بیاورد و خیر اعلی خیری است که فیحدذاته مطلوب است و مقدمه چیز دیگری نیست.\\
ارسطو میگوید آن خیر اعلایی که انسان باید به دنبال او باشد و او چیزیست که فیحدذاته مطلوب است و مقدمه چیز دیگری نیست، چیست؟ میگوید: "سعادت".\\
مستحضرید امروزه در فلسفه اخلاق ما لذتگرایان، سودگرایان، وظیفهگرایان و... را داریم، انواع مختلف دارند. یکی میگوید آن خیر اعلی لذت است و برو دنبال لذت خود. معمولاً هم لذت را لذت شخصی معنا میکنند. یکی میگوید: خیر اعلی سود است پس برو دنبال سود خودت و باز معمولاً سود را بهصورت سود شخصی معنا میکنند. یکی میگوید: خیر اعلی وظیفه است. پس اینها مبانیشان اختلاف دارد.\\
ارسطو میگوید: انسان هر فعل اختیاریاش خیرگرا است و خیر چیزی است که امور بهسوی او گرایش دارد. خیرها متعدد است و انسان باید دنبال خیر اعلی باشد و خیر اعلی چیزی جز سعادت نیست. علامه طباطبایی میگوید: درست گفته است و اسلام نیز همین را میگوید.
{\large « فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ {\Large{7}}.»}
لذا وقتی انسان وارد بهشت میشود که انشاءالله میشود، میگوید:
{\large « وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ {\Large{8}}.»}
آنجا تازه میشود
{\large «أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ.»}\\
مرحوم علامه حسینی طهرانی میفرمودند: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یک جا فرمودند:
{\large «فُزْتُ وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ {\Large{9}}»،}
وقتی شمشیر آمد به فرق وصی رسول خدا (علیهما الصلوة و السلام) اصابت کرد، وقتی امضای آخر آمد و وعده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محقق شد؛ چون
{\large «اَلْأَعْمَالُ بِخَوَاتِيمِهَا {\Large{10}}»،}
لذا اخلاق ارسطویی و بهتبع اخلاق اسلامی نه لذتگرا است، نه سودگرا است، نه وظیفهگرا است؛ بلکه سعادت محور است.\\
به این مطلب ارسطو اکتفا نکرده است و میگوید: سعادت در چه متجلی است؟ میگوید: سعادت در حد وسط و اعتدال متجلی است. اگر انسان بتواند به عدالت برسد (به معنای عامش) و عدالت به یک معنا اسممصدر اعتدال است از نظر معنایی به لغت کار ندارم! مولود اعتدال عدالت است، اگر انسان به اعتدال و عدالت رسید یا به حد وسط رسید و از افراطوتفریط دور شد و به تعبیر قرآن امت وسط شد {\textbf{11}} و اگر امت وسط شد این انسان سعادتمند است.\\
ارسطو میگوید: حد وسط را بیش از یک چیز نیست! اگر برگردان کنیم به زبان قرآنی مرحوم علامه طباطبایی میگوید: صراط مستقیم یکی بیش نیست! صراط مستقیم یکی است، بزرگراه هم هست؛ یعنی دوربرگردان ندارد، چهارراه ندارد، چراغقرمز ندارد. یا درونش میافتی و میری تا آخر یا نمیافتی و در سُبُل گیر میکنی! صراط مستقیم یکی است. ارسطو میگوید: حد وسط یکی است و هر چیزی غیر از حد وسط خطاست و انسان باید تلاش کند هرچه میتواند خودش را به حد وسط نزدیک کند.\\
روایات خوفورجا را که میدیدم روایات فراوانی دارد. میگوید مؤمن باید بهاندازه خردلی خوفش بر رجایش زیاد نشود و بهاندازه خردلی هم رجایش بر خوفش زیاد نشود؛ بین الخوف و الرجاء! بین بیم و امید باشد {\textbf{12}}. در این زمینه متعدد روایت داریم؛ یعنی باید در این حد وسط بماند، اگر رجاء زیاد بشود از عمل میماند و اگر خوف زیاد بشود به یأس میکشد اگر به یأس منجر شد باز از عمل میماند و میگوید بالاتر از سیاهی رنگی نیست.\\
علم اخلاق ضرورتش که عنوان بحث ما نیز هست، از کجا به دست میآید؟ ضرورت هر چیزی بر اساس نتایج، آثار و کارکردهایش به دست میآید.\\
ده مطلب یادداشت کردم که به نظرم اگر به این ده مطلب دقت کنیم بحث ضرورت اخلاق را میفهمیم. در این نگاه بهخصوص علم الاخلاق نظر ندارم؛ بلکه اخلاق را بهصورت کلیتر دیدم.\\
اول، تأکیدی است که قرآن کریم بر تزکیه دارد و گاهی تزکیه را بر تعلیم مقدم میدارد؛ در آیهای که در صدر سخن قرائت کردم اینچنین بود:
{\large «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ؛ {\Large{13}}»}
پرورش مقدم بر آموزش است. تزکیه همان اخلاقی زیستن است؛\\
دوم، دستیابی به هدف بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ روایتی که در صدر سخن قرائت کردم:
{\large «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ {\Large{14}}.»}\\
سوم، رکن زندگی انسان مَدَنِیَّت است؛ انسان مَدَنِیّ بالطبع است، گرچه علامه طباطبایی (رحمتاللهعلیه) مخالف است؛ ولی مشهور این است. رکن مدنیّت نیز اخلاق است یعنی شما اخلاق را از بشر بگیرید تمدن را از دست دادید و تمدن را از انسان بگیرید فصل ممیز انسانیت رفته است؛ زیرا ما در حیوانات تمدن نداریم. در نزدیکترین حیوانات به انسان نیز تمدن نداریم. پس رکن رکین زندگی انسانی مدنیّت و تمدن است و رکن رکین تمدن اخلاق است؛\\
چهارم، ارتباط تنگاتنگ اخلاق و دین من نمونههایی را عرض کنم اهل تحقیق هستید و خودتان میتوانید باقیاش را در بیاورید:
{\large «لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ حَيَاءَ لَهُ، لاَ حَيَاءَ لِمَنْ لَا دِینَ لَهُ {\Large{15}}.»}
هر دو تعبیر را داریم. در آن تعبیر مشهور فرمود:
{\large «قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: لاَ يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ اَلْإِيمَانِ حَتَّى يَتْرُكَ اَلْكَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ {\Large{16}}.»}
اگر انسان دروغ را چه شوخی و چه جدی آن را ترک نکند طعم ایمان را نمیچشد؛\\
پنجم، اهلبیت (علیهمالسلام) فرمودند افضل اعمال قربی است؛ این را از کجا میفهمیم؟ \\
\{امیرالمؤمنین (علیهالسلام)\} فرمود:
\{{\large «حُسْنُ اَلْخُلُقِ خَيْرُ قَرِينٍ.»}\}\\
{\large «وَ عُنْوَانُ صَحِيفَةِ اَلْمُؤْمِنِ حُسْنُ خُلُقِهِ {\Large{17}}»،}
عنوان یعنی سربرگ و بالای بالای \{نامه عمل مؤمن حسن خلق است\}؛ منافاتی هم ندارد با روایت
\{{\large «عَنْ أَنَسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ:»}\}
{\large «عُنْوَانُ صَحِيفَةِ اَلْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ {\Large{18}}.»}
بحثی دارد در اینکه دلیل عدم منافات چیست؟ راجع بهعنوان صحیفه مؤمن پنج تعبیر داریم؛ به نظر ما قابلجمع است.\\
ششم، نخ تسبیح ارتباط انسانها با یکدیگر از هر دین و ملتی است؛ ادیان که یکی نمیشوند، انشاءالله زمان امامزمان (علیهالسلام) ادیان و مذاهب یکی میشود؛ ولی تا وقتی هستیم باید با هم زندگی کنیم. در مقام نظر "برهان"، در مقام عمل "اخلاق"؛ این دو را از دست بشر بگیریم، رفتیم داخل جنگل زندگی میکنیم. اخلاق انسانی نخ تسبیح ارتباط آدمیان با یکدیگر است؛\\
هفتم، با اخلاق، زینت اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) هستیم؛
{\large «كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لاَ تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ اِحْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ كُفُّوهَا عَنِ اَلْفُضُولِ وَ قَبِيحِ اَلْقَوْلِ {\Large{19}}.»}
ذیل این روایت ببینید آنچه که ذکر شده بهعنوان مصداق مصادیق اخلاقی است؛\\
هشتم، شبیهترین شدن به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
\{{\large «أَ لاَ أُخْبِرُكُمْ}\}{\large بِأَشْبَهِكُمْ بِي؟}\\
\{{\large قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ:}\}{\large أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً }\{{\large وَ أَلْيَنُكُمْ كَنَفاً وَ أَبَرُّكُمْ بِقَرَابَتِهِ وَ أَشَدُّكُمْ حُبّاً لِإِخْوَانِهِ فِي دِينِهِ وَ أَصْبَرُكُمْ عَلَى اَلْحَقِّ وَ أَكْظَمُكُمْ لِلْغَيْظِ وَ أَحْسَنُكُمْ عَفْواً وَ أَشَدُّكُمْ مِنْ نَفْسِهِ إِنْصَافاً فِي اَلرِّضَا وَ اَلْغَضَبِ {\Large{20}}}\}.»
چه کسی از همه به من شبیهتر است؟ هر کسی حسن خلقش بیشتر است و اخلاقش بهتر است؛\\
نهم، این را یکذره باید دقت کنید، اخلاق به فقه عمقبخشی میکند و به اعتقادات امتدادبخشی میکند؛ ما دین را از گذشته سه بخش میکردیم، اعتقادات، اخلاقیات و فروع عملی و فقه. این وسط اخلاق کارش چه بود؟ اخلاق میآید امتدادبخشی میکند به اعتقادات و عمقبخشی میکند به فقه، فقه بدون اخلاق مریض و ناقص است.\\
جمع طلبگی است بهجایی هم برنمیخورد! اینجا میشود بعضی از حرفها را زد! از وقتی دین ما شد فقه فقط و فقه ما شد احکام الزامی فقط، کثیری از بخشهای دین خفت و جامعه ضرر کرد. تا رسیدیم به احکام غیرالزامی رفتیم سراغ تسامح در ادله سنن. در غیرالزامی رفتیم سراغ اینکه در اینگونه مباحث سند لازم نیست دیده شود یعنی بحث به یک معنا بازاری شد. دین یک سیستم بههمپیوسته است. اگر دینی را به یک بخشش چسبیدید، میشود مثل تنیسبازها، میگویند تنیسبازها دست تخصصی آنها از همه جای بدنشان گندهتر است. عمده این دست کار کرده و باقی بدن کار نکرده است. چند کتاب در تراز جواهرالکلام در عرفان داریم؟ چند کتاب در تراز جواهرالکلام در اخلاق داریم؟ یعنی بحث اجتهادی داشته باشد، یعنی آیات و روایات بیاید در مباحث اخلاقی بحث اجتهادی بشود. بر همین نظریه ارسطو چند بحث اجتهادی به نوع اجتهاد جواهری شده است؟\\
اگر بخواهیم امتداد ببخشیم به اعتقادیات و عمق ببخشیم به فقه و احکام عملی، کار اخلاق است.\\
دهم، (آخرین بحث را عرض بکنم) اگر بخواهیم اهمیت اخلاق را در نظر بگیریم پرتکرارترین واژگان در همه زبانها واژگان اخلاقی است و زبان نماد تفکر یک ملت است. واژگانی مانند خوب، بد، درست، نادرست، باید، نباید، ارزش و بیارزش شما اینها را از یک زبان بگیرید پنجاه یا شصت درصد زبان از بین میرود، این نشان میدهد چقدر ما با اخلاق کار داریم! هیچ منافاتی ندارد اگر ما در صدد این هستیم که با درس اخلاق خودمان را رشد بدهیم و علم اخلاق را نیز بهعنوان یک علم بهخوبی بدانیم مخصوصاً باتوجهبه اینکه امروزه چه بخواهیم و چه نخواهیم دانشگاهها، مراکز علمی و دپارتمانهای فراوان در این زمینه دارند کار میکنند و فعالاند و منتظر رشد ما هم نمیمانند و کارشان را انجام میدهند و رشد میکنند و در نهایت فکر جامعه ما را میگیرد.\\
من یک نکته را عرض بکنم خدمتتان، ما یک سری طلبه داریم که به مسیر طلبگی آمدهاند. چرا طلبه شده است؟ کسی روی او تأثیرگذاری کرده است. چه کسی روی این آقا تأثیرگذاری کرده است؟ بررسی میکنیم به این نتیجه میرسیم که شاگرد شاگرد پروفسور هانری کُربَن {\textbf{21}} آثاری دارد آن آثار به فارسی ترجمه شده سپس آن ترجمه در دانشگاه ما تدریس شده و آن تدریس باعث شده این دانشجو گفته است من باید بروم حوزه درس بخوانم! درصورتیکه حرفهای خوب هانری کربن سخنان علامه طباطبایی (رحمتاللهعلیه) است؛ ولی نتوانستیم مباحثمان را بهگونهای ارائه کنیم که در کنار ثبوت و جذابیت ثبوتی، جذابیت اثباتی هم داشته باشد.\\
در بحث اخلاق نیز همین است، باید علم اخلاق را بدانیم، بفهمیم، یاد بگیریم و بهعنوان یکی از علوم ارائه کنیم.
من یک نکته را عرض بکنم شاید یک جلسه دیگری مستقلاً نیاز داشته باشد آنچه که در ارتباط با اخلاق اسلامی گفتیم قرائت مشهور است. در زمانه ما حضرت آیتالله علامه مصباح یزدی و برخی دیگر از عزیزان قرائت دیگری از اخلاق اسلامی دارند و میگویند: اخلاق اسلامی را باید بر اساس ارتباطات بچینیم نه بر اساس قوای آدمی. این میشود باز برگه نمودار
{\large «رابطه الانسان الاخلاق الفردی مع نفسه، مع غیره، مع سایر المخلوقات، مع الله تعالی، مع سایر المخلوقات المشارکین فی النوع، مع غیر اللمشارکین فی النوع، المشارکین فی النوع لهم خصوصیة، الدین، المذهب، القرابة، العلم و...»}\\
این خودش یک بحثی است که این نگاه جدید در بحث اخلاق قابل پذیرش است یا نه؟ و چقدر قابل دفاع است.\\
یک نظریه سوم که نظریه ترکیبی است؛ یعنی باید بین آن قرائت قبل و این قرائت جدید بهصورت ترکیبی عمل کرد. این نیز خودش بحث مفصلی دارد. زیادهگویی کردم و عذرخواهی میکنم.\\
من خدمت عزیزانی که بنده را دعوت کردند برای صحبت، گفتم طلبهها درس اخلاق میخواهند که من اهلش نیستم پس ما علم اخلاق میگوییم که خب خیلی معلوم نیست طرفی از آن بسته بشود.\\
ببخشید بههرحال زیادهگویی شد
{\large «صلّوا علی محمد و آل محمد.»}\\
\\
دبیر جلسه:\\
خیلی ممنون از بیاناتتان، حضار چند سؤال پرسیدند.
یکی دررابطهبا سیر مطالعاتی اخلاق، همین علم اخلاق، هم در کتبش و هم در هنگام شروعش و درساً و بحثاً چگونه باید باشد؟\\
یک سؤال دیگری که پرسیدند شاید به این مطلب برگردد اینکه مرحوم ملاحسین قلی همدانی نقل شده که کتاب کشف الغطاء عن وجوه مراسم الاهتداء تألیف مرحوم محمدحسن قزوینی را بر جامعالسعادات بهعنوان کتابدرسی ترجیح میدادند.\\
\\
پاسخ استاد:\\
در ارتباط با مباحث فلسفه اخلاق فعلاً بهترین کتابی که در سطح شما میتواند مطرح باشد این کتابی که من با خودم آوردم است. "فلسفه اخلاق" نوشته حجتالاسلاموالمسلمین مجتبی مصباح پسر حضرت آیتالله علامه مصباح یزدی تقریباً فعلاً در سطح شما روانترین و جامعترین کتاب این کتاب است؛ یعنی خیلی میتواند دستتان را بگیرد تا نسبت به مباحث فلسفه اخلاق بتوانید یک گامی بردارید. این کتاب از کتابهای طرح ولایت است که برای دانشجوهای نخبه و بسیجی تدریس میشده است.
در ارتباط با علم اخلاق همانطور که اعتقاد خودم را عرض کردم در قدیم، طلاب برای علم اخلاق وقتی شروع میکردند از آدابالمتعلمین شروع میکردند بعد از آدابالمتعلمین، منیة المرید را میخواندند و بعد از منیة المرید، معراجالسعادة میشد کتاب دمدستیشان و قدیمیها اصطلاحشان این بود میگفتند معراجالسعادة کتاب بالینی است؛ یعنی شب باید کنار متکای طلبه باشد و شبی دو صفحهای بخواند. بعد از آن میآمدند سراغ جامعالسعادات و با جامعالسعادات مأنوس بودند و بعد از آن نوبت میرسید به المحجة البیضاء.\\
من راجع به المحجة البیضاء نظرم را گفتم که المحجة البیضاء چهل کتاب در یک کتاب است. ترجمه نیز شده است با نام "راه روشن" و انصاف این است که ما در جهان اسلام در تقریر مباحث اخلاقی بهمانند غزالی نداریم.\\
حضرت آیتالله سید عزالدین حسینی زنجانی (رحمتاللهعلیه) میفرمودند: قلمش سحّار است. این نکته درست است. غزالی برترین اخلاق نویس علمای اسلامی ما است و لذا آنقدر این کتاب ارزشمند بود که علمای ما دیدند این را نمیشود نادیده گرفت و لذا مرحوم فیض آمده احیاءالعلوم را به نام المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، تهذیب کرده است.\\
حضرت آیتالله سید عزالدین حسینی زنجانی (رحمتاللهعلیه) میفرمودند: مرحوم فیض آمده احیاءالعلوم را غربال کرده است؛ اما هنوز نیاز به یک الک دیگر مانده است.\\
این مطلب درست است که غربال شده لکن الک نشده؛ یعنی اگر کسی بخواهد یک کار عظیمی روی اخلاق بکند باید المحجة البیضاء فیض را غربال و دومرتبه الک کند.\\
در بحث علم اخلاق به نظر من اینها کافی است البته کیمیای سعادت نیز هست و همچنین کتابهای دیگر هست؛ کتابهای اخلاقی که اخیراً نوشته شده است نیز قابلاستفاده است. منتها در علم اخلاق عمده کتب اصلی همین موارد است که خدمتتان عرض کردم.\\
آن مطلبی که از مرحوم ملا حسینقلی همدانی نقل شد را من نشنیدم و اولینبار دارم میشنوم، اگر نقل معتبر باشد نظر مرحوم ملا حسینقلی همدانی ارزشمند است ولی مستحضرید که مرحوم همدانی در این نظر متفرد هستند و شاید نظرشان نظر مشهور نیست. مشهور کتاب معیار اخلاق اسلامی شیعی را جامعالسعادات میدانند.\\
میدانید که اخلاق اسلامی بهتدریج به عرفان نزدیک شده است و از عرفان تأثیر پذیرفت در حدی که اخیراً طرح جدیدی جناب
\{آیتالله\} یزدانپناه ارائه کردند بهعنوان اخلاق عرفانی که خود این طرح و احیاناً نقدها و تأییدهایی که میتواند داشته باشد شاید یک جلسه نیاز داشته باشد و این مطلب یک طرح جدیدی است که حوزه قم فعلاً دارد روی آن کار میکند.
من چون کتاب کشف الغطاء عن وجوه مراسم الاهتداء را ندیدم و ندارم، نمیتوانم اصلاً ارزشگذاری کنم. \\
\\
دبیر جلسه:\\
پرسیدند که با این بیان، اخلاق تسبیح تمدن است پس باتوجهبه این نکته فضای غرب که پیشرفتهایی در فضای تمدنی داشتند چگونه با این فضای اخلاقیشان جمع میشود؟\\
\\
پاسخ استاد:\\
اولاً خود آنها هم بسیار به نظر خودشان تلاش دارند که اخلاقی عمل بکنند؛ ولی چون حاکمان سیاستمداراناند و متخلقان به تعبیر جناب فارابی: اگر رئیس دولت یک فرد حکیم بود ما با یک دولت مواجهیم اما اگر رئیس دولت شد مأمون و هارون یک دولت دیگری داریم؛ چون حاکمان سیاستمداراناند و آنها متأسفانه بههیچوجه اخلاقمدار نیستند و آنها جامعه را رقم میزنند وگرنه متفکران آنها هم تلاش دارند اگر بتوانند جامعه را به سمت اخلاق ببرند؛ ولی اخلاق غربی متأثر از مبانی غرب است.\\
راحت خدمتتان بگویم: جنگ جهانی اول و دوم ریشه در اخلاق داشت؛ یعنی ریشه در نظریه ماکیاولی {\textbf{22}} داشت و نظریه ماکیاولی ریشه در نظریه نیچه {\textbf{23}} دارد و نیچه چه میگوید؟ نیچه میگوید ما اخلاق را باید از طبیعت بگیریم در طبیعت مظلوم مقهور است. در طبیعت شیر گورخر را میخورد پس قدرتهای بزرگ باید قدرتهای کوچک را بخورند؛ لذا همین میشود که وقتی انگلستان میآید در هندوستان از هندیها حق توحش میگیرد و میگوید من که اینجا آمدم و دارم زندگی میکنم حق توحش باید بگیرم؛ در ایران نیز میگرفتند.\\
این ریشه در چه دارد؟ ریشه در نظریه نیچه دارد. نیچه میگوید: من اخلاق را از دل طبیعت میگیرم و در طبیعت مظلوم مقهور و نابود است پس در اخلاق باید اینطور باشد.
پس اخلاق که میگوییم مرادمان اخلاقی متناسب با جهانشناسی و انسانشناسی غرب است؛ ولی بر آن اساسی که بدنه و جامعه متفکرانشان هستند نه حاکمان و سیاستمدارانشان! آنها نیز سعی میکنند اخلاقی عمل کنند.\\
یک نمونه عرض کنم: هماکنون آمریکا به یک معنا مرکز بیاخلاقی دنیا است. بیش از پنجاهدرصد بیمارستانهای آمریکا مردمی اداره میشود؛ یعنی دولت برای آن هیچگونه هزینه نمیدهد باورتان نمیشود؟ در انگلستان در آمریکا چه مقدار مجامع خیریه داریم؟ فراوان غذای گرم، لباس میدهند و منتها چون حاکمان دستاندرکارند و آنها بیاخلاق هستند و سیاست غالب است مشکل پیدا میشود.\\
\\
دبیر جلسه:\\
یک سؤال روایی پرسیدند که روایت
{\large «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ؛ {\Large{24}}»}
از جهت سندی ضعیف است و از طرفی میدانیم که هدف بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چیز دیگری بوده است.\\
\\
پاسخ استاد:\\
جواب این است که مبنای ما در این زمینه مبنای آیتالله جوادی آملی است؛ مبنای ایشان چیست؟ ایشان میگوید چطور در فقه روایاتی داریم که هیچ صحت سندی ندارد؛ بلکه ضعف سندی دارد؛ ولی الفقهاء أرسلوها إرسال المسلّمات پس به آن روایت عمل میکنیم.\\
خدا رحمت کند مرحوم شیخ انصاری را، کل مکاسب بیع و خیارات را نه مکاسب محرمه را به بخش مکاسب محرمه کار ندارم؛ همه مکاسب بیع و خیارات را مرحوم شیخ انصاری با چند روایت این بخش عظیم را سامان داده است که ده روایت نمیشود، در مکاسب محرمه نیز که اول مکاسب محرمه مرحوم شیخ نقل میکند از تحفالعقول است که جزء اضعف روایات است سنداً و مضموناً و اصلاً تشویش مضمونی دارد؛ ولی شیخ با همین دارد مکاسب محرمه میسازد. پس یک مبنا داریم که چطور اگر فقیه روایت ضعیف السند را أرسلوها إرسال المسلّمات، حجت میشود. حالا عرفان آمد و عرفایی مانند قاضیها، طباطباییها، ملا حسینقلیها، احمد بن فهد حلیها و سید بن طاووسها، یک روایت را که سند ضعیف دارد أرسلوها إرسال المسلّمات، مثل چه؟ مثل روایت کنز مخفی، در اخلاق روایت
{\large «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ؛ {\Large{25}}»،}
از طرف علمای اخلاق أرسلوها إرسال المسلّمات.\\
\\
دبیر جلسه:\\
پرسیدند پیگیری مباحث اخلاقی غیرحوزوی و فضای روشنفکرها و غربیها؛ مثلاً صوت دروس آقای مصطفی ملکیان یا عبدالکریم سروش یا غیره به نظرتان چطور است؟ آیا باید پیگیری بشود یا خیر؟\\
\\
پاسخ استاد:\\
برای چه کسی؟ برای بنده واجب است؛ اما برای شما حرام است.\\
این برای کسی است که در مقطعی است که بتواند نظر داشته باشد و اجتهاداً بتواند حرف بزند پس یک بچه طلبه هرگز نباید سمت این دروس برود بهخاطر اینکه نابود میشود.
برای آیتالله سید یدالله یزدانپناه، آیتالله شیخ غلامرضا فیاضی و حجتالاسلاموالمسلمین دکتر شیروانی واجب است؛ یعنی چه؟ یعنی یکی از مشکلاتی که حوزهها قبلاً نداشته و الان دارد این است که در گذشته حوزهها مهاجم بود؛ ولی الان مدافع خوبی هم نیست. یک کلمه احمد امین مصری نوشت شیعه نه مؤلِّف دارد نه مؤلَّف! یعنی نه تألیف دارد و نه مؤلف! یک کلمه گفت، سه تن از علما بلند شدند، مرحوم آقابزرگ "الذریعة الی تصانیف الشیعة" نوشت و گفت این تألیفات شیعه است. مرحوم سید محسن امین عاملی "أعیان الشیعة" نوشت و گفت این افراد مولِّفهای شیعه هستند و اینها باعث شد احمد امین مصری خفه شد.\\
حوزه مهاجم بود؛ اما ما اکنون مدافع خوبی هم نیستیم. پس یقیناً ما باید چالش کنیم، یقیناً ما باید درگیر بشویم، یقیناً ما باید جواب بدهیم؛ ولی وظیفه کسی است که از عهده بر میآید وگرنه برای طلبه مبتدی حرام است.\\
حوزه مهاجم بود؛ اما ما اکنون مدافع خوبی هم نیستیم. پس یقیناً ما باید چالش کنیم، یقیناً ما باید درگیر بشویم، یقیناً ما باید جواب بدهیم؛ ولی وظیفه کسی است که از عهده بر میآید وگرنه برای طلبه مبتدی حرام است.\\
\\
دبیر جلسه:\\
یک چیزی که در آن سیر مطالعاتی هم پرسیده شد اینجا فرد دیگری تأکید کرده است که بحث لزوم استاد در تحصیل علم اخلاق چقدر است؟ در کدام کتبش بیشتر با مباحثه یا با مباحثه و مطالعه میتوان تحصیل کرد؟\\
\\
پاسخ استاد:\\
عرض کنم خدمت شما که ببینید در اخلاق عملی انسان استاد نیاز ندارد، استاد بهتر هست؛ اما لازم نیست؛ اما در علم اخلاق مثل همه علوم اگر انسان بخواهد آن دانش را فنی یاد بگیرد بدون استاد ممکن نیست؛ یعنی یک سری ریزهکاریها هست که آن ریزهکاریها جز سینهبهسینه انتقال پیدا نمیکند.\\
مثالی بزنم زمانی ما در درس اسفار آیتالله جوادی آملی رسیدیم به بحث مراتب طولی ماهیت،
{\large «الشيء قرّر فأمكن فإحتاج فأوجب فأوجد فوجد فحدث {\Large{26}}.»}
پرسیدم که این بحث فقط اینجا مطرح میشود؟ فرمودند: نه! در هفت جا مطرح میشود. هفت جا را که توضیح دادند سپس فرمودند: این دیگر در کتاب نیست. الشيء قرّر در بحث ماهیت مطرح است تقرّر ماهوی؛ فأمكن در بحث مواد ثلاث است فإحتاج در بحث علیت است وجه حاجة المعلول إلی العلّة؛ فأوجب در بحث انواع ضرورت است. این دیگر در اسفار نیست و در منظومه نیست، هر علمی چنین است اگر انسان بخواهد بهصورت تخصصی در رشته اخلاق کار کند استاد نیاز دارد. مانند دکتر محسن جوادی و دیگران که در این زمینه سیسال کار کردند. اگر میخواهد اطلاعاتی داشته باشد این با مطالعه هم میشود و مشکلی ایجاد نمیکند.\\
\\
دبیر جلسه:\\
سؤال آخر اینکه فرق علم که از حیث نظری و چه از حیث عملی چیست؟\\
\\
پاسخ استاد:\\
چون در کتاب سیروسلوک طرحی نو در عرفان عملی شیعی به آن پرداختم بالجمله میشود مراجعه کرد و این دو دانش فرقهایی دارد؛ اما اصل فرق برمیگردد به موضوع آنها؛ یعنی ما اختلاف علوم را در اختلاف موضوعات میدانیم؛ ممکن است علوم قرابتهایی داشته باشند؛ اما این قرابتها مایه اتحاد آنها نیست اخلاق عملی با عرفان عملی قرابتهایی دارد اخلاق نظری با عرفان نظری قرابتهایی دارد؛ اما اینها مایه اتحاد نیست. تفاوت به چه برمیگردد؟ به موضوعات و بهتبع موضوعات به محمولات و غایات؛ مثال بزنم تمام هنر اخلاق در این است که شما به فضایل آراسته باشی و از رذائل دور باشی. فنا، بقا، اسفار اربعه، کشف و شهود به اینها کار ندارد و لذا اخلاق به یک معنا ساکن است؛ اما عرفان اینچنین نیست. فضای عرفان فضای حرکت، صیرورت، رشد و تکامل در جان و درون ذات و رسیدن به فنا، بقا و امثالذلک است؛ پس به موضوع و غایات و اهداف برمیگردد.\\
این جمله را من بگویم و بحث را تمام کنم: بزرگی در قم بود که این فرد ملا بود. مرحوم شیخ مرتضی حائری، ایشان پسر شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم بود گفت: من به این استاد که ملا بود گفتم: که تو ملا شدی چهکار کردی؟ به ما نیز یاد بده! گفت: تو پدرت مرجع تقلید است منم صد تومان قرض دارم آن موقع صد تومان مبلغ زیادی بود؛ مثلاً پنجاه میلیون الان بوده است شاید بیشتر بوده است. گفت: برو از پدرت صد تومان برای من بگیر بیا تا من بگم من چه جوری ملا شدم که تو هم عمل کنی تا ملا بشوی. رفتم به پدرم گفتم. پدرم گفت که چون طلبه فاضلی است و ملاست مشکلی ندارد صد تومان جور کرد و داد به من و من رفتم دادم به ایشان. عرض کردم: این مبلغ خدمت شما حالا بگویید چه جوری ملا شدید؟ گفت: یک جمله است! باید زبر را بگذاری زیر نرم و بیفتی درس بخوانی. گفتم: زبره زیر نرمه! گفت: آری!\\
طلاب قدیم اینجوری بودند یک متّکا میگذاشت زیر سینهاش و پاشنه پایش قرار میگرفت زیر کَپَلش این به پاشنه میگفت "زبر" و به کَپَل میگفت "نرم". گفت: باید زبر را بگذاری زیر نرم بیفتی روی کتاب و مطالعه کنی! حالا زبر را بگذارید زیر نرم و درس بخوانید.\\
از اینکه تحمل کردید، ببخشید، عذر میخواهم انشاءالله که بهترینها روزیتان بشود.
{\large «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.»}
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
سوره آل عمران، آیه 164.
\item
طبرسی، حسن بن فضل. ۱۳۷۰. مکارم الأخلاق. ۱ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ص 8.
\item
سوره نمل، آیه 14.
\item
سبزواری، هادی بن مهدی، حسن زاده آملی، حسن، و طالبی، مسعود. ۱۳۶۹. شرح المنظومة (تعلیقات حسن زاده). ۵ ج. تهران - ایران: نشر ناب، ج 1، ص 57.
\item
مظفر، محمد رضا، نراقی، مهدی بن ابی ذر، و کلانتر، محمد. بدون تاریخ. جامع السعادات. ۳ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ج 1، ص 10.
\item
استادی، رضا. ۱۳۸۲. شرح احوال و آثار ملامهدی نراقی و ملا احمد نراقی و خاندان ایشان. ۱ ج. تهران - ایران: کنگره بزرگداشت محققان ملا مهدی و ملا احمد نراقی، ص 62.
\item
سوره آلعمران، آیه 185.
\item
سوره فاطر، آیه 34.
\item
رسولی، هاشم، ابنشهرآشوب، محمد بن علی، و آشتیانی، محمدحسین. بدون تاریخ. المناقب (ابن شهر آشوب). ۴ ج. قم - ایران: علامه، ج 2، ص 119.
\item
ابنمشهدی، محمد بن جعفر، و قیومی اصفهانی، جواد. ۱۳۷۸-۱۴۱۹. المزار الکبير. ۱ ج. قم - ایران: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، ص 312.
\item
. سوره بقره، آیه 143.
\item
با اندک تغییری، عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ كَانَ أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلاَّ وَ فِي قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا؛ غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 71.
\item
سوره آل عمران، آیه 164.
\item
طبرسی، حسن بن فضل. ۱۳۷۰. مکارم الأخلاق. ۱ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ص 8.
\item
با اندک تغییری؛ غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 106.
\item
غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 340.
\item
غفاری، علیاکبر، و ابنشعبه، حسن بن علی. ۱۳۶۳-۱۴۰۴. تحف العقول. ۱ ج. قم - ایران: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، ص 200.
\item
رسولی، هاشم، ابنشهرآشوب، محمد بن علی، و آشتیانی، محمدحسین. بدون تاریخ. المناقب (ابن شهر آشوب). ۴ ج. قم - ایران: علامه، ج 2، ص 151.
\item
حر عاملی، محمد بن حسن، حسینی جلالی، محمدرضا، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۱۶. وسائل الشیعة. ۳۰ ج. قم - ایران: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ج 12، ص 193.
\item
غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 240.
\item
Henry Corbin.
\item
Niccolò di Bernardo dei Machiavelli.
\item
Friedrich Wilhelm Nietzsche.
\item
طبرسی، حسن بن فضل. ۱۳۷۰. مکارم الأخلاق. ۱ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ص 8.
\item
طبرسی، حسن بن فضل. ۱۳۷۰. مکارم الأخلاق. ۱ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ص 8.
\item
سبزواری، هادی بن مهدی، حسن زاده آملی، حسن، و طالبی، مسعود. ۱۳۶۹. شرح المنظومة (تعلیقات حسن زاده). ۵ ج. تهران - ایران: نشر ناب، ج 2، ص 268.
\end{enumerate}
\end{document}