\documentclass[a4paper,12pt]{article}
\begin{document}
\begin{center}
{\large «أعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ\\
بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِیمِ.»\\
«الحَمْدُ للّٰه رَبِّ العَالَمِینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی النَیِّرِ الأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ العَالَمِ، هَادِي السُّبُلِ وَ مُنجِي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ العَالَمِینَ أَبِي القَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»}\\
{\large «قَالَ اللهُ تَعَالَی فِی مُحکَمِ کِتَابِه: ...وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَىٰ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ {\Large{1}}.»}
\end{center}
شب هفتم محرمالحرام، شب دردانه اباعبدالله (سلاماللهعلیه) است؛ انشاءالله کودکان و نوزادان ما با محبت علی و آل علی (علیهمالسلام) رشد کنند و از گزند بلاهای آخرالزمان مصون و محفوظ بمانند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه).\\
عرض کردیم اگر بخواهیم در این دنیا در جهاد با نفس و جهاد اکبر پیروز باشیم، یکی از مهمترین و لازمترین کارها این است که اهل عبادت و اهل طاعت یعنی بنده و شما، طاعتها و عبادات خود را اندک بینگاریم؛ چندان عملکرد مثبت ما به چشم ما بزرگ جلوه نکند.
چطور اندک انگاری کنیم؟ سه راه را در جلسات پیشین عرض کردم؛\\
راه چهارم این است که بدانیم همین مقدار کار نیکی که از ما سر میزند، همین مقدار کارهای خوبی که ما انجام میدهیم توفیقش از طرف خدای متعال است. اینکه در روایت امام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود:
{\large «التَّوفِیقُ خَیرُ رَفِیقٍ {\Large{2}}»،}
بهترین همراه انسان توفیق پروردگار است برای این است که اگر توفیق الهی نباشد ما به کار خیر موفق نمیشویم. آیهای که در صدر سخن قرائت کردم آیه عجیبی است، جزوه آیاتی است که انسان را میلرزاند، اگر فضل پروردگار و رحمت پروردگار به تعبیر من توفیق خدای متعال نباشد شیطان نمیگذارد یک انسان نجات پیدا کند و نفس نمیگذارد یک انسان مذکّی بشود و پاک بشود، آیه است و روایت نیست تا بتوانیم در سندش تشکیک کنیم. اگر فضل و رحمت الهی نباشد حتی انبیا، اوصیا، اولیا، شهدا و صالحان همه میلغزند و همه از طهارت دور میمانند.\\
نظیر آیه بیست و یکم سوره نور در قرآن کریم آیه هشتاد و سوم سوره نساء است آن آیه تهدیدش در این حد نیست...\\
{\large «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا{\Large{3}}؛»}
اگر فضل و رحمت الهی نباشد شما دنبال راه شیطان میروید، پیروان شیطان میشوید شما هم میشوید مثل اکثریت، اکثریت انسانها پیرو و دنبالرو شیطاناند.\\
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله بهجت (ره) را یک روز بعد از درس فقه فرمودند: حضرت نوح نشسته بود، شیطان آمد به دیدن حضرت نوح (سلاماللهعلیه)، انبیا فرشتگان را میبینند، اجنه را میبینند، شیطان را میبینند؛ شیطان آمد به دیدن حضرت نوح (سلاماللهعلیه) به نوح عرضه داشت: جناب نوح تو که به مناجات خدا میپردازی در مقام مناجات یک پیغام از طرف من به خدا برسان؛ نوح (سلاماللهعلیه) فرمودند: من چه به خدا بگویم؟ گفت: به خدا بگو خدایا قبلاً تو یک آدمی آفریدی و یک امر به سجدهای کردی و حالا ما تخلفی کردیم و سجدهای نکردیم، سالیانی گذشته و دعوا قدیمی شده بیا و از این مطلب بگذر! دعوای من شیطان با خدای رحمان تمام بشود؛ نوح گفت: من میگویم و پیام تو را میرسانم. من دارم مطلب را از آیتالله بهجت (ره) نقل میکنم، ایشان میفرمودند: جناب حضرت نوح (سلاماللهعلیه) که به مقام مناجات نشست وقتی مناجاتش تمام شد، آنقدر این مقام لذیذ است که انسان همه چیز یادش میرود.\\
قرآن میگوید: جناب موسی (سلاماللهعلیه) وقتی رفت کوه طور قرار سی شب بود، از سی شب تبدیل شد به چهل شب که شما در دهه اول ماه ذیالحجه در نماز خواندید:
{\large «وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً {\Large{4}}»،}
چون مقام، مقام مناجات بود روایت میفرماید:
{\large «لَم یَأکُل وَ لَم یَشرِب وَ لَم یَنَم»،}
موسی (سلاماللهعلیه) در این چهل شبانهروز در کوه طور نخورد، نخوابید و نیاشامید؛ زیرا مقام، مقام خورد و خوراک و آشامیدن نیست؛ اولیای الهی هم در این دنیا وقتی به مقام فنا و به تجلی ذاتی میرسند همین حال به ایشان دست میدهد، روزها میگذرد خوابوخوراک و آشامیدن ندارند، اصلاً منقطعاند از این عالم، نه از این عالم بلکه از عالم برزخ و عالم عقل نیز منقطعاند.\\
حضرت نوح (سلاماللهعلیه) به مقام مناجات نشسته، لذت مقام مناجات او را گرفته است و یادش رفت و تمام شد؛ خدای متعال در پایان فرمود: ای نوح یک خبری و یک مطلبی قرار بود تو به ما برسانی! یادش آمد و گفت: درست است خدایا شیطان از ما خواسته است به شما پیغامی بدهیم، پیغام نیز این است با اینکه تو میدانی؛ ولی من پیغام را میگویم؛ شیطان گفت: حالا ما یک دعوایی داشتیم و تمام شد دیگر دعوا قدیمی شد، دیگر آدم که نباید کینه شتری داشته باشد، خدای متعال فرمود به شیطان بگو: خدا فرمود: من از گناه تو در میگذرم و از گناه کسانی که تا این مدت تو آنها را اغوا کردی از آنها هم در میگذرم تو را هم به مقامی برتر از آن مقامی که داشتی برمیگردانم؛ چون شیطان شش هزار سال عبادت کرده بود و معلم ملائکه بود، آخوند ملائکه بود؛ روایت میگوید: برای ملائکه منبر میرفت و سخنرانی میکرد. فرمود: به آن مقامی که داشتی تو را برمیگردانم یک شرط دارد و آن شرطش این است بروی سر قبر جناب آدم و به قبر او سجده کنی؛\\
قبر حضرت آدم (سلاماللهعلیه) اکنون در نجف است به همین دلیل وقتی شما وارد حرم مطهر امیرالمؤمنین (سلاماللهعلیه) میشوید عرضه میدارید:
{\large «السَّلَامُ عَلَیکَ وَ عَلَی أَبَوَیکَ آدَمَ وَ نُوحٍ»،}
سلام بر تو و بر دو پدر تو حضرت آدم و حضرت نوح (سلاماللهعلیهم) به وصیت خود آدم آنجا منتقل شده ولی وقتی حضرت آدم فوت کرده قبرش در کوه ابوقبیس کنار کعبه بوده است و از آنجا به نجف منتقل شده است {\textbf{5}}.\\
شیطان منتظر جواب حضرت نوح (سلاماللهعلیه) است، وقتی که از مقام مناجات برگشت، شیطان جلو آمد، تا شیطان وارد شد، نوح (سلاماللهعلیه) فرمود:
{\large «البشارة، البشارة»}
سپس پیام خدا را منتقل کرد که خدا فرموده تو را میآمرزم و به مقام قبلی برمیگردانم و هر کسی را که تو اغوا کردی میآمرزد؛ اما شرطش این است بروی به قبر جناب آدم سجده کنی؛ تا این جمله را گفت، شیطان ناراحت شد و گفت: این را ببین! ما وقتی زنده بود به او سجده نکردیم بعد از سالها برویم به قبرش سجده کنیم! ما کار خودمان را میکنیم خدا هم کار خودش را بکند.\\
آیتالله بهجت میفرمودند شیطان یک جمله دیگر هم اضافه کرد و آن اینکه شیطان گفت: آن موقعی که ما برای آدم سجده نکردیم خدا عِدّه و عُدّه داشت و من شیطان کسی را نداشتم، الان عده و عده من از خدا بیشتر است اگر کمتر نباشد مریدهای ما بیشتر از مریدهای خدا هستند این آیه قرآن است:
{\large «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا؛»}
اگر فضل و رحمت الهی نبود همه شما میشدید شیطاندوست الّا افراد بسیار اندک.\\
از این آیه ترسانندهتر آیه بیست و یکم سوره نور است:
{\large «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَىٰ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا»،}
اگر فضل و رحمت الهی نباشد یک نفر از شما پاک نمیماند.\\
چطور عبادات و طاعاتم را اندک انگاری کنم؟ بدانم اگر الان لباس سیاه تنم است و اگر الان در مسجد دانشگاه نشستم و اگر شب هفتم آمدم دستبهدامن علیاصغر (سلاماللهعلیه) بشوم و اگر الان نماز جماعت خواندم، نماز جماعتی که در روایت دارد اگر تعداد کسانی که اقتدا کردند به ۱۰ نفر بالغ بشود دیگر ثواب این نماز را هیچکسی جز خدا نمیتواند بنویسد تعبیر روایت این است اگر همه آبهای دنیا مرکب بشود، همه درختان دنیا قلم بشود، جن و انس و فرشته بنویسند، باز هم ثواب این نماز جماعتی که تعداد مأمومین از ده نفر متجاوز شده قابل نوشتن نیست {\textbf{6}}.\\
چرا من در این فضا به سر میبرم؟ او توفیق داده است؛ اکنون که ما اینجا نشستیم لازم نیست برویم آمریکا و ایالت لاسوگاس، نه! همین دوقدمی خودمان، در شهر دبی یا آنطرفتر سواحل ترکیه یا اینطرفتر بعضی از هتلهای بحرین بروید ببینید چه خبر است! نه خدایی! نه دینی! نه ایمانی! نه عقلی! تو اگر مشروب خوردی، عقل برایت نمیماند، لایعقل در خیابان راه میافتی عربده میکشی فرق بین زن و مادر و خواهرت نمیگذاری.\\
اگر من در مسیر هستم این را بدانم که اگر توفیق الهی نبود اینگونه نبود پس طاعتم را اندک بشمارم او را از خدای متعال ببینم لذا است که این دعا را گفتند زیاد بخوانید
{\large « اَللَّهُمَّ اُرْزُقْنَا تَوْفِيقَ اَلطَّاعَةِ وَ بُعْدَ اَلْمَعْصِيَةِ وَ صِدْقَ اَلنِّيَّةِ وَ عِرْفَانَ اَلْحُرْمَةِ {\Large{7}}.»}
از دعاهای منسوب به امام غایب ما است که خدایا توفیق بدهد؛ شاعر گفت:
\begin{center}
دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار
\hspace*{2.5cm}
ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست {\textbf{8}}
\end{center}
و همچنین:
\begin{center}
گوهرِ پاک بِباید که شود قابلِ فیض
\hspace*{2.5cm}
ور نه هر سنگ و گِلی، لؤلؤ و مرجان نشود{\textbf{9}}
\end{center}
این "دولت بی خون دل" جایی است که توفیق الهی رفیق بشود و اگر توفیق الهی آمد انسان رشد میکند؛\\
پنجم اگر میخواهم طاعات و عباداتم را کم بشمارم باید بدانم بالاترین عبادات و طاعات ما با یک دیدگاه دیگر عین قصور و معصیت است؛\\
چه زیبا گفت سعدی شیرازی:
\begin{center}
عاصيان از گناه توبه كنند
\hspace*{2.5cm}
عارفان از عبادت استغفار{\textbf{10}}
\end{center}
فردی
{\large «بِکَ یَا الله»}
میگوید برای غفران آن دختربازیهایش، بر آن غیبتهایش، بر آن تهمتهایش؛ اما عارفان از عبادت استغفار دارند و عارف دارد عبادات قبلیاش را عین قصور میبیند.\\
خدا رحمت کند بزرگ فقهای شیعه مرحوم شیخ انصاری (ره) را، سه مرتبه در طول عمر نمازهای واجب خود را قضا کرد. شیخ انصاری کسی نیست که مشکل قرائت داشته باشد، کسی نیست مشکل طهارت لباس داشته باشد؛ در فقهای شیعه اگر بینظیر نباشد کمنظیر است. مسئله خوب میداند نمازهایش را با توجه خوانده است؛ اما مقام آمده بالاتر حالا یک نگاه به نمازهای قبلیاش میکند میبیند که نماز نبوده است؛ باز یک مقدار رفته بالاتر و نگاه به اعمال قبلیاش میکند میبیند اینکه نماز نبوده است؛ سه بار نمازهایش را تکرار کرده چرا؟\\
چون
{\large «حَسَنَاتُ اَلْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ اَلْمُقَرَّبِينَ {\Large{11}}»،}
خوبیهای انسانهای خوب نسبت به مقربین نوعی معصیت و گناه لذا در سیروسلوک الی الله هم اوایل سیر شما اجازه داری کارهایی انجام بدهی اما وقتی بالاتر میروی همین کارهای خوبت گناه حساب میشود.\\
من برای اینکه به شما یک مقداری انس ذهنی بدهم عرض میکنم؛ شما سیسال نماز شب نمیخوانی برایت اصلاً مهم نیست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یک شب حق نداشت که نماز شب او ترک بشود، نماز شب بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واجب بود.
«\{{\large بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا {\Large{12}}}\}.»\\
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز شب برای او مثل نماز صبح برای من بود؛ چطور من نماز صبحم نباید قضا بشود، پیغمبر نماز شبش نباید قضا میشد و حق نداشت نماز شبش قضا بشود؛ چرا؟ چون پیغمبر خداست. فرمود:
{\large «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا {\Large{13}}»،}
اهل تهجد باش! اهل بیدارخوابی سحر باش!
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه طوری نماز شب میخواند؟ ما آمدیم یک موقع تقلید کنیم بیش از سه شب نتوانستیم ادامه بدهیم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از نماز عشا یک غذایی میخورد و میخوابید؛ اول نیمهشب بلند میشد و چهار رکعت نماز میخواند، دونماز دورکعتی با سورههای مفصل (مفصل سورههایی است که از سورههای طولانی کوتاهتر است؛ ولی خیلی هم کوتاه نیست به آنها میگویند "مفصلات")؛ دومرتبه میخوابید و یک ساعت یا یک ساعت و نیم بعد بلند میشد و وضو میگرفت و چهار رکعت دیگر نماز شب میخواند باز با سورههای مفصلات سپس دوباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میخوابید و یک ساعت و نیم یا دو ساعت مانده به اذان صبح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلند میشد و باقی نماز شب را میخواند و دیگر هم نمیخوابید تا زمان خواب قیلوله به این میگوییم تهجد داشتن و بیدارخوابی؛ نه یک شب و دو شب! نه یک سال و دو سال! بلکه در طول عمر؛ این میشود
{\large «عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا.»}\\
قرآن فرمود: ما میدانیم تو که اینکاره هستی، یک عده از اطرافیان تو نیز اینکاره هستند؛ علی (علیهالسلام) اینکاره است، سلمان اینکاره است، ابوذر اینگونه است، مقداد اینجوری است و عمار اینگونه است اینها مثل تو زندگی میکنند و سبک زندگیشان سبک زندگی تو است.\\
من یک موقع به خانواده از باب شوخی جدی گفتم موقعی که اولیا خدا خواب شبانهشان را زدند و دارند برای تهجد بیدار میشوند، ما تازه داریم آن موقع میخوابیم! یک و نیم نصف شب تازه میخواهیم برویم سراغ خواب؛ ولی او خوابیده و میخواهد بلند شود و نماز شب بخواند؛ من تازه از گوشی فارغ شدم و میخواهم بخوابم؛ اصلاً به تعبیر مشهدیها زندگیها وَرچُوپِّه شده است و اصلاً دَمَرُو شده است.\\
قاعده خواب این است،
{\large «کَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ یُصَلِّی العِشَاءَ وَ یَأکُلُ العَشَاءَ وَ یَأوِی إِلَی فِرَاشِه {\Large{14}}»،}
نماز عشاء را میخواند و یک ساعت و بیست دقیقه بعد از مغرب نماز عشا میخواند، چند لقمهای میخورد سپس در رختخواب بود؛ ساعتی که ما تازه میخواهیم بخوابیم و بخوابیم تا نه یا ده صبح! این خواب، خواب رحمانی نیست. خواب رحمانی خواب آغاز شب است.\\
آنچه از عبادات و طاعات انجام دادهایم را باید اندک بشماریم؛ چرا؟ چون همین مقدار را که داریم، اولاً توفیق الهی ببینیم، ثانیاً عین قصور و معصیت است، اگر یک مقدار خدا به ما لطف کند بالا برویم از این نمازها خجالت میکشیم، از این روزهها خجالت میکشیم.
\begin{center}
در نمازی یا که دعوا میکنی
\hspace*{2.5cm}
\{یا جوال و مال پیدا میکنی\}
\end{center}
آن نمازی که جناب حافظ سرود:
\begin{center}
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
\hspace*{2.5cm}
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد{\textbf{15}}
\end{center}
آن نماز نصیب بنده و شما نیست؛ آن نماز آیتالله بهجت (ره) است، آن نماز مرحوم علامه حسینی طهرانی (ره) است. چرا جوانهای ما نماز نمیخوانند؟ چرا آنقدر ما ترک صلات داریم؟ چون نفس انسان کار زور را نمیپسندد و این نماز به جان این جوان زور است؛ چرا از چلوکباب و شیشلیک خوشش میآید؟ از شربت بهلیمو خوشش میآید؟ چون با ذائقهاش میسازد؛ اگر من بتوانم برای این جوان دانشجو یا غیردانشجو نماز را شیرین کنم و بشود در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد، اگر تکهتکه بشود نمازش ترک نمیشود.\\
رأس زوال، ابوثمامه صائدی یادش است به امام حسین (علیهالسلام) عرض میکند: آقا وقت نماز است. حضرت دعایش میکند
{\large «جَعَلَکَ اللهُ مِنَ المُصَلِّینَ {\Large{16}}»،}
بارکالله میایستد در جنگ نماز میخواند.\\
در لیلةالهریر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در جنگ با معاویه و اصحاب معاویه هفتصد و ده نفر را به دست مبارک خود به درک واصل کردند؛ تعداد را از کجا فهمیدند؟ دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میدانستند حضرت هر یک نفر را که میکشد و به درک واصل میکند بلند تکبیر میگوید؛ تکبیرات حضرت را شمردند هفتصد و ده بار حضرت در لیلةالهریر تکبیر گفتند؛ وسط جنگ سجاده پهن کردند و نماز شبشان را خواندند. تیر نیز دارد از اطراف میرود؛ چرا؟ چون وارد نماز که میشود از غیر خدا غافل میشود، آن نماز نمازی است که پیکان از پای علی (علیهالسلام) در میآورند و نمیفهمد.\\
راهکار ششم اگر میخواهیم عباداتمان در نظرمان عجب ایجاد نکند، فرمودند: عبادات و طاعات خودتان را با برتر از خودتان بسنجید.
انسان اهل قیاس و سنجش است. شما از یک مکان غذا میگیرید، دفعه دیگر گور به گورتان کنند نمیگیرید؛ میگویند چرا؟ میگویی: گوشتش مزه ماندگی میداد و میروید از یک جای دیگر میگیرید و همیشه از همان مکان جدید غذا میگیرید؛ چرا؟ چون قیاس میکنید و میسنجید؛ ما با قیاس زندهایم ما با أهمّ و مهم زندهایم و به ما فرمودند: اگر میخواهید در جهاد اکبر پیروز باشید دو تا مقایسه را از دست ندهید؛\\
اول، در مسائل دنیوی به مادون خودتان نگاه کنید؛\\
دوم، در مسائل اخروی به مافوق خودتان نگاه کنید.\\
ملت ایران الان در حال تحریم و سختی است و اذیت میشویم سفرهها کوچک شده است و تورم بالاست؛ ولی هستند ملتهایی که بهمراتب از ما برترند. من چند سال قبل برای تبلیغ شهر صالحآباد سرخس رفته بودم؛ دیدم سالها یک لشکر از سپاه و یک لشکر از ارتش آنجاست؛ پرسیدم چه خبر است در این شهر مرزی؟ گفتند: مقام معظم رهبری (حفظهالله تعالی) فرمودند: آمریکاییها داعشیها را آوردند افغانستان و آنها احتمالاً قصد حمله دارند و اگر حمله کنند از این خط حمله میکنند و صالحآباد شهر کوچکی است و قدرت مقاومت ندارد و پس از آن دیگر شهری نیست و اگر بیایند تا مشهد میآیند و لذا سپاه و ارتش آنجا اردو زده بودند و آنجا مستقر بودند.\\
ببالید به این رهبر که در اوج سنین پیری؛ زیرا ایشان بالای هشتاد سال سن دارد و متولد 1318 هجری شمسی هستند با این حال حواسش به همهجا هست؛ خدا سایهاش را بر سر ملت اسلام مستدام بدارد.\\
بچههای سپاه میگفتند: ما دیدیم هر روز پنجاه یا شصت یا هفتاد نفر افغانی میآید اینطرف و ما دیپورت میکنیم آنطرف و دوباره فردا شصت نفر یا هفتاد نفر میآیند ما دیپورت میکنیم آن طرف! گفتیم برویم ببینیم چه خبر است! چرا اینقدر افغانی از آنطرف صالحآباد میآید اینطرف! کفش و کلاه کردیم برای تحقیق رفتیم آن طرف که رفتیم، دیدیم وضعیت چه خبر است! دیدیم ملت افغانی که آن طرف مرز زندگی میکنند برای اینکه شکم خود را سیر کنند از علوفه زمین استفاده میکنند و علف میخورند.\\
فرمود: در مسائل دنیوی به مادون خودتان نگاه کنید؛ اما در مسائل اخروی به مافوق خودت نگاه کن و به بالادست خودت نگاه کن.\\
مرجع تقلیدی داریم در قم حضرت آیتالله حاج سید موسی شبیری زنجانی از افتخارات جهان شیعه در علم رجال است، بدون شک ایشان در کره خاکی بینظیر است؛ یعنی ما در این علم اسلامی مثل ایشان نداریم در فقاهت نیز ایشان مرجع مشکوک الاعلمیة است بسیار بزرگ است؛ ایشان پدری داشتند مرحوم احمد زنجانی رفیق ششدانگ مرحوم امام خمینی (ره) است. پدر آقای سید موسی یعنی آقای سید احمد فقیه بزرگ و در حد مرجعیت بود؛ ایشان یک خادم ترک داشتند، زنجانی بیسواد مطلق، کار آقا را انجام میداد، نامههایش را ببرد، پیامهایش را ببرد، خادم بود دیگر، فرموده بودند: من این آقا را کنار خودم نگه داشتم به دو منظور زیرا میخواهم به دو بخش یک روایت عمل کنم؛ این دو بخش یک روایت چیست؟ فرمود: روایت میگوید: در دنیا به مادون خود و در آخرت به مافوق خود نگاه کن {\textbf{17}}.\\
وقتی مصالح دنیایی پیش میآید من به این خادم نگاه میکنم، ببینم این چیزی ندارد منِ عبدالله همه چیز دارم و ببینید یک کسی در حد مرجعیت اما آن طرف سواد ندارد وقتی بحث آخرت میشود فرمود: این خادم در طول سال روزه است مگر در عید فطر و عید قربان و در روز عاشورا چون روزه مکروه است تا نزدیک غروب چیزی نمیخورد؛ ولی قصد روزه هم نمیکند. در طول سال سحرخیزیاش برجاست و در طول سال هر روز صدقه میدهد. فرمود: من این را کناردست خودم نگه داشتم در مسائل آخرتی به این نگاه کنم بگویم آقای سید احمد تو فقیهی نگاه کن یاد بگیر! این فرد سواد ندارد؛ اما پاک زندگی میکند.\\\
مرجع تقلید بزرگ حوزههای شیعه حضرت آیتالله حاج سید علی سیستانی (حفظهاللهتعالی) پدر بزرگواری داشتند، لکن پدر به سطح علمی پسر نیست؛ یعنی در حد مرجعیت نیست؛ ولی انسان متدین، فاضل و درسخوانده است و ایران زندگی میکردند. ایشان فرموده بودند: من تصمیم گرفتم یک عملی انجام بدهم تا امامزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ببینم و آن عمل این بود که با خودم گفتم هر شب، اول مغرب در شهر راه میافتم و خودم را به یک مسجدی میرسانم و هر شب در یک مسجد جدید نمازم را میخوانم؛ کار سختی است چهل شب شما تصمیم بگیرید به چهل مسجد سر بزنید و نماز مغرب و عشاء را آنجا بخوانید. فرمودند: روز سی و هفتم خوابیده بودم در خواب به من گفتند: آقای سیستانی میخواهی امامزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ببینی چرا به خودت زحمت میدهی! فردا فلان ساعت برو در فلان خیابان و در فلان کوچه و در فلان خانه و درب نزن! درب باز است و برو داخل خانه حضرت را ملاقات میکنی. (این داستان را خانمها بیشتر گوش بدهند آقایان نیز گوش بدهند؛ ولی خانمها بیشتر گوش بدهند!) میگوید: فردا آمدم خوشحال که حالا نظر من جواب داده است؛ وارد آن خیابان شدم، وارد آن کوچه شدم، دیدم خانهای قدیمی است درب خانه نیمهباز است و همانطور که به من گفته بودند درب نزدم و وارد خانه شدم و دیدم ورودی خانه اتاقی است و در اتاق تختی است و خانم محجبهای روی این تخت خوابیده است و کنار این تخت آقای من و شما حضرت حجت بن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نشسته سلام کردم، جواب سلام دادند، نشستم و بهمحض اینکه نشستم دهانم قفل شد، هیبت آقا من را گرفت و نتوانستم حرف بزنم، یک مقداری جلسه به سکوت گذشت؛ امامزمان (سلاماللهعلیه) فرمودند: مثل این خانم زندگی کنید ما به دیدار شما میآییم و لزومی ندارد دنبال ما بگردید! من دهانم قفل بود و هیچ نمیتوانستم بگویم و سکوت کردم و نشستم. آقا بلند شدند و رفتند. آقا که رفتند مدتی بعد دهان من باز شد، یکدفعه دیدم بچههای این خانم آمدند، تعجب کردند من اینجا چهکار میکنم! گفتم: من سیستانی هستم و من را شناختند و ایشان خیال کردند من برای عیادت آمدم؛ گفتم: من یک سؤال دارم: این مادر شما چه ویژگی و خصوصیاتی داشت؟ گفتند: هیچ! نمازش را اول وقت میخواند، روزههایش را میگرفت اهل بکاء بود، اهل گریه بود، اهل سحرخیزی بود. گفتم: نه! ویژگی خاصش چه بود؟ فکری کردند این به ذهنشان رسید: گفتند ما این را میدانیم در زمانی که رضاشاه ظالم طاغوت دستور داده بود هر خانمی از خانه بیرون برود پلیسها چادر از سر زنها بکشند که زنها را مکشفه بیرون بیایند و این اتفاق در این شهر مکرر افتاده بود؛ این خانم برای اینکه این اتفاق نیفتد و موی سر او را نامحرم نبیند پنج سال از خانه بیرون نرفت. عفت را ببینید! خانمها خوب گوش بدهند.\\
زینب کبری (سلاماللهعلیها) جلوی دروازه کوفه نان و خرما که پخش کردند اجازه نداد بچهها بخورند گفتند خانم یک چیزی از ما بخواه! فرمود: از ما پارچههایمان را گرفتند، پارچه به ما برسانید ما خودمان را بپوشانیم.\\
خانم هفتقلم آرایش کرده، ناخن کاشته، مژه کاشته، با کفش تق تقی و همه جای بدن معلوم! این میخواهد بشود نماینده حضرت زینب (سلاماللهعلیها)! نمیشود.\\
فرمود: نمیخواهد شما بیایید دنبال ما! درست زندگی کنید، بر عفت و بر غیرت آلرژی داشته باش! غیور باش! بد است من بر منبر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعضی از روایات را بگویم، به برخی برمیخورد. روایت این است:
«\{{\large وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنِّي أَتَعَجَّبُ مِمَّنْ يَضْرِبُ اِمْرَأَتَهُ وَ هُوَ بِالضَّرْبِ أَوْلَى مِنْهَا لاَ تَضْرِبُوا نِسَاءَكُمْ بِالْخَشَبِ فَإِنَّ فِيهِ اَلْقِصَاصَ وَ لَكِنِ اِضْرِبُوهُنَّ بِالْجُوعِ وَ اَلْعُرْيِ حَتَّى تَرْبَحُوا فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ أَيُّمَا رَجُلٍ رَضِيَ بِتَزَيُّنِ اِمْرَأَتِهِ وَ تَخْرُجَ مِنْ بَابِ دَارِهَا فَهُوَ دَيُّوثٌ وَ لاَ يَأْثَمُ مَنْ يُسَمِّيهِ دَيُّوثاً وَ اَلْمَرْأَةُ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ بَابِ دَارِهَا مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَ اَلزَّوْجُ بِذَاكَ رَاضٍ بُنِيَ لِزَوْجِهَا بِكُلِّ قَدَمٍ بَيْتٌ فِي اَلنَّارِ فَقَصِّرُوا أَجْنِحَةَ نِسَائِكُمْ وَ لاَ تُطَوِّلُوهَا فَإِنَّ فِي تَطْوِيلِ أَجْنِحَتِهَا نَدَامَةً وَ جَزَاؤُهَا اَلنَّارُ وَ فِي قَصْرِ أَجْنِحَتِهَا رِضًا وَ سُرُورٌ وَ دُخُولُ اَلْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَابٍ اِحْفَظُوا وَصِيَّتِي فِي أَمْرِ نِسَائِكُمْ حَتَّى تَنْجُوا مِنْ شِدَّةِ اَلْحِسَابِ وَ مَنْ لَمْ يَحْفَظْ وَصِيَّتِي فَمَا أَسْوَأَ حَالَهُ بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ قَالَ اَلنِّسَاءُ حَبَائِلُ اَلشَّيْطَانِ}\}.»\\
کسی که اجازه بدهد از ناموس او نامحرمی لذت ببرد؛ فرمود: این دیاثت دارد؛ دال، یاء، الف، ثاء سهنقطه، دیاثت اصطلاح دینی ماست؛ حالا بهعنوان فحش در نظر میگیریم فحش نیست. فرمود: تو اگر آنقدر بیغیرت شدی که حاضری با ناموس تو دیگری لذت ببرد و دیگری حال کند، تو دیاثت داری و از انسانیت افتادی.
اگر باید تلاش کنیم که عبادات ما اندک شمرده بشود، باید در مسائل نیک به بالاتر از خود نگاه کنیم.\\
آخرین مورد اگر میخواهیم اندک انگاری کنیم طاعتمان را بدانیم همین مقدار طاعات و عبادات معلوم نیست بماند یا نماند!\\
مَثَلهای فارسی ارتکاز را بیان میکند؛ مانند اینکه "جوجه را آخر پاییز میشمارند" این عبارت دیگر
{\large «"وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلْأَعْمَالَ بِخَوَاتِيمِهَا {\Large{18}}"»،}
روایت است که کارها با آخرش سنجیده میشود.
خیلی از کسانی که آمدند حسین (علیهالسلام) کشی، در صفین زیر پرچم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودند و آمدند حسین (علیهالسلام) را کشتند.\\
آن وقت حری که جلوی اباعبدالله را گرفته است و سیدالشهدا (علیهالسلام) را دعوت نکرده برای آمدن به کوفه عاقبتبهخیر میشود.\\
من میدانم این عباداتم میماند؟ از کجا اطلاع دارم؟ لذا فرمود: نناز به عبادتت و این دعا را هم تکرار کن:
{\large «أللهُمَّ إجعَل عَوَاقِبَ أُمُورِنَا خَیراً.»}
\begin{center}
{\large «صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علی روحک و جسدک؛»}
\end{center}
شب دردانه اباعبدالله علیاصغر (سلاماللهعلیه) است خدا رحمت کند و بر علو درجاتش بیفزاید، تهران زیارت حضرت عبدالعظیم الحسنی (سلاماللهعلیه) رفتید حتماً سر قبر این بزرگ بروید، مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حقشناس اهلدل، اهل سلوکی، اهل مکاشفات و اهل مشاهدات بود؛ تهران جگرگوشههای خودش را از دست داد و یکی از جگرگوشههای شهر تهران ایشان بود. شیخ عبدالکریم حقشناس گفتن حاجتی داشتم به دلم افتاد برای روا شدن این حاجت چهل شبانهروز یعنی یک اربعین زیارت عاشورا بخوانم، روز سی و هفتم مشکلات در حدی زیاد شد که فراموش کردم و اربعین شکست. در سیروسلوک میگویند شکستن اربعین مثل شکستن نماز است یا شروع نکن یا شروع میکنی همت کن به پایان ببری. اربعین نباید شکسته بشود. گفتند: اربعین که شکست دلم هم شکست، زارزار شروع کردم اشک ریختن که چرا اربعین من شکست در همین حال اشک و گریه بودم در عالم مکاشفه دیدم سیدالشهدا (علیهالسلام) عبا بر دوش آمدند جلو فرمودند: آقای شیخ عبدالکریم چه شده است چرا گریه میکنی؟ گفتم: آقا شما بهتر از من میدانید اربعینی گرفته بودم، چلهای گرفته بودم از زیارت عاشورا فراموش کردم و یادم رفته است، حاجتی داشتم این اربعین را برای آن حاجت گرفته بودم.\\
فرمودند: شیخ عبدالکریم در اینگونه موارد چرا متوسل نمیشوی به آیت عظمای کربلا؟\\
پرسیدم: آقاجان آیت عظمای کربلا کیست؟ عبا را کنار زدند قنداق علیاصغر (علیهالسلام) را دست گرفتند.\\
چقدر تعبیر شیرین است "آیت عظمای کربلا" است. ابنعربی در کتابش نوشته است: اصلاً اهلبیت (علیهمالسلام) کودک ندارند و کوچک ندارند
{\large «کُلُّهُم کَبِیرٌ»،}
ذاتاً بزرگاند آقا هستند، آقازاده هستند.
فرمود: چرا به آیت عظمای کربلا توسل نکردی!
امشب میخواهیم برویم درب خانه آیت عظمای کربلا این کودک کوچکی که با دستهای کوچکش گرههای بزرگ را باز میکند.\\
برادر سکینه خاتون است خیلی این مادر حسینی است؛ امام حسین (سلاماللهعلیه) که از دنیا رفت یک سال هر روز از اول طلوع آفتاب میرفت زیر آفتاب مینشست. امام سجاد (علیهالسلام) عرضه داشت رباب کافی است دیگر! حسین (علیهالسلام) رفت؛ فرمود چه جور از زیر آفتاب بیایم بیرون؟ خودم دیدم جنازهاش زیر آفتاب مانده بود.\\
خیلی امام حسین (علیهالسلام) را دوست دارد و این محبت طرفینی است، سیدالشهدا (علیهالسلام) هم این عیال را خیلی دوست دارند. وقتی وارد مجلس عبیدالله بن زیاد (لعنهالله) شد همین جناب رباب وقتی غفلتی پیش آمد در جلسه پرید رأس اباعبدالله (علیهالسلام) را برداشت به سروصورتش بوسه زد یک مقدار در سینه گذاشت بعد در ظرف گذاشت. بعد از مدتی زینب کبری (سلاماللهعلیها) پرسید: رباب این چه کاری بود شما در مجلس نامحرم کردید؟ فرمود: خبر از دل من که نداشتی! لحظه آخر حسین (علیهالسلام) آمد با شما خداحافظی کرد و شما محرم بودید و رفتید در آغوش حسین (علیهالسلام) اما ما عیال حضرت بودیم و خجالت کشیدیم این بر دل من مانده بود یکبار دیگر پسر پیغمبر را در آغوش بگیرد.\\
روز عاشوراست سیدالشهدا آمده برای دشمن شروع کرده سخنگفتن سخنانی که جگر را میسوزاند:
{\large «هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنِی؟ هَل مِن ذَابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ اللهِ؟ هَل مِن مُغِیثٍ یُغِیثُنَا؟»،}
این صحبتها که گفته شد حرم به هم ریخت و ضجه زنان بالا رفت و سیدالشهدا مقید است که در عاشورا چیزی که بوی شکست و ذلت در آن باشد پیدا نشود؛ قبلاً هم گفته بود: حق ندارید بلند گریه کنید.\\
برگشته است دومرتبه تکرار کند آمد درب خیمه نهیب زد: مگر نگفتم تا من زنده هستم و حتی بعد از شهادت من بلندبلند گریه نکنید! حرفهایش را زده است وقتی میخواهد برگردد صدای گریه شنیده است، مادرش را خطاب نکرد بلکه فرمود:
{\large «أُختَاه زَینَب إِیتِینِی بِوَلَدِی الرَّضِیعِ حَتَّی أُوَدِّعَهُ {\Large{19}}»،}
بچه کوچکم را بیاور، آن کودک خردسالم را بیاور، علیاصغر از اول کربلایی بوده یا در راه به دنیا آمده یا چند روزی بیشتر در مدینه نبوده متولد شده است، آقا راه افتاده علیاصغر را آوردند دست اباعبدالله (علیهالسلام)، من مقتل برایت میخوانم روضهخوان نیاز نداری نمیدانم در صورت علی چه دیده است که شروع کرد به این بچه نگاهکردن.\\
تعبیر بعضی مقاتل این است:
{\large «وَ کَانَ عَلیٌّ یَتَلَظَّی»،}
علیاصغر (علیهالسلام) این زبانش را درآورده است. بچه را آورد بالا ببوسد خدا لعنت کند حرمله را که نگذاشت این بوسه شکل بگیرد.
{\large «فَذَبَحَهُ مِنَ الأُذُنِ إِلَی الأُذُنِ»،}
کودک را داده دست خواهرش زینب دستها را پر از خون کرده به آسمان پاشیده بدون اینکه کسی در داخل خیمه متوجه بشود جنازه علی را گرفته است و آرام آمده کاری انجام بدهد، بعضی مقاتل اینجور نوشتند: با غلاف شمشیر گودالی کند علی را دفن کند یکدفعه صدایی شنید، رباب دارد صدا میزند: مهلاً مهلاً حسین جان من مادر هستم، بگذار یکبار دیگر کودکم را ببینم.\\
این صدای مهلاً مهلاً مقداری بعد تکرار شد، یکدفعه دیدند زینب کبری (سلاماللهعلیها) صدا میزند.\\
قصد زیارت کن سه مرتبه بگو یا حسین (علیهالسلام).
\newpage
\begin{center}
\Large{فهرست منابع}
\end{center}
\begin{enumerate}
\item
سوره نور، آیه 21.
\item
این جمله مشهور در منابع روایی بهعنوان روایت وجود ندارد لکن مضمون آن در روایات شیعه یافت میشود. برای مطالعه بیشتر ر.ک به محمدی ریشهری، محمد، و شیخی، حمیدرضا. ۱۳۸۹. میزان الحکمة (با ترجمه فارسی). ۱۴ ج. قم ایران: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر، ج 13، ص 328.
\item
سوره نساء، آیه 83.
\item
سوره اعراف، آیه 142.
\item
طوسی، محمد بن حسن، خرسان، حسن، خرسان، حسن، آخوندی، محمد، و آخوندی، علی. ۱۳۶۵. تهذيب الأحكام في شرح المقنعة للشیخ مفید رضوان الله علیه. ۱۰ ج. تهران ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 6، ص 22.
\item
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 85، ص 14 و 15.
\item
. کفعمی، ابراهیم بن علی. ۱۴۰۵. المصباح. ۱ ج. قم - ایران: الشريف الرضي، ص 280.
\item
دیوان اشعار حافظ، غزل شماره 74.
\item
دیوان اشعار حافظ، غزل شماره 227.
\item
سعدی، مصلح بن عبدالله، و خزائلی، محمد. ۱۳۶۳. شرح گلستان. ۱ ج. ایران: جاويدان، ص 313.
\item
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 25، ص 205.
\item
سوره مزمل، آیه 1-4.
\item
سوره إسراء، آیه 79.
\item
با اندک تغییری؛ ابن اثیر، مبارک بن محمد، ارناووط، عبدالقادر، و عیون، بشیر محمد. ۱۳–۱۳۸۹ب.م. جامع الأصول في أحاديث الرسول. ۱۲ ج. [بی جا] - [بی جا]: مکتبة الحلواني، ج 6، ص 102.
\item
دیوان اشعار حافظ، غزل شماره 173.
\item
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایتالله، غفاری، علیاکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 45، ص 21.
\item
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : إِيَّاكَ أَنْ تُطْمِحَ بَصَرَكَ إِلَى مَنْ فَوْقَكَ؛ غفاری، علیاکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 137.
\item
بحرانی، هاشم بن سلیمان، و بنیاد بعثت. واحد تحقیقات اسلامی. ۱۴۱۵. البرهان في تفسير القرآن. ۵ ج. قم - ایران: مؤسسة البعثة. مرکز الطباعة و النشر، ج 2، ص 663.
\item
با اندک تغییری، فهری زنجانی، احمد، و ابنطاووس، علی بن موسی. بدون تاریخ. اللهوف علی قتلی الطفوف. ۱ ج. تهران - ایران: جهان، ص 117.
\end{enumerate}
\end{document}