list_icon_blue

دهه اول محرم‌الحرام بحث جهاد اکبر، جلسه 6

جلسه ۶ از ۱۰
اهل بیت (علیهم‌السلام)
دهه اول محرم
مسجد جامع دانشگاه شیراز
پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳
دهه اول محرم‌الحرام بحث جهاد اکبر، جلسه 6
list_icon_blue خلاصه جلسه
حضرت استاد رضایی تهرانی در این جلسه و در ادامه بحث جلسه گذشته روش‌های اندک‌انگاری و کم‌شمردن طاعات و عبادات در مسیر جهاد اکبر و مبارزه با نفس را بررسی می‌کنند. باید بدانیم که خدای متعال به عبادات ما هیچ نیازی نداشته و ما به هر شکلی هم که عبادت کنیم، نمی‌توانیم آنگونه که حق عبادت خدا است را به جای آوریم؛ حضرت استاد اطلاعاتی تکمیلی در این باره را خدمت عزاداران سیدالشهدا (علیه‌السلام) ارائه می‌کنند.
مکان مسجد جامع دانشگاه شیراز
زمان پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳
مناسبت دهه اول محرم
شماره جلسه
جلسه ۶ از ۱۰
voice_icon_blue صوت سخنرانی
دریافت صوت
audio_icon_darkBlue audio_icon_darkBlue
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
۰۰:۰۰
pencil_icon_blue متن سخنرانی
دریافت PDF
\documentclass[a4paper,12pt]{article} \begin{document} \begin{center} {\large «أعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ\\ بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِیمِ.»\\ «الحَمْدُ للّٰه رَبِّ العَالَمِینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی النَیِّرِ الأَعْظَمِ وَ نَتِیجَةِ العَالَمِ، هَادِي السُّبُلِ وَ مُنجِي البَشَرِ سَیِّدِنا وَ مَولَانَا حَبِیبِ إِلهِ العَالَمِینَ أَبِي القَاسِمِ المُصطَفیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِینَ المُکَرَّمِینَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلیٰ أَعدَائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلیٰ قِیَامِ یَومِ الدِّینِ؛»}\\ {\large «قَالَ اللهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ الکَرِیمِ: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ {\Large{1}}.»} \end{center} شب ششم محرم‌الحرام شب قاسم بن الحسن (علیهما‌السلام)، ان‌شاءالله به آبروی این نوجوان کریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نوجوانان ما در پناه امام‌زمان (علیه‌السلام) از بلاهای آخرالزمان و فتن دوران، مصون و محفوظ باشند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)؛\\ اگر ما صبح عاشورا در کربلا می‌بودیم و می‌رفتیم در تلّی که بعداً مشهور شد به تلّ زینبیه می‌ایستادیم و دو جناح حسینی و یزیدی را نگاه می‌کردیم و از ما سؤال می‌شد که فرق بین این دو جبهه چیست؟ فرق بین جبهه یزیدی با جبهه حسینی چیست؟ و می‌خواستیم دقیق پاسخگو باشیم باید این‌گونه به این پرسش پاسخ می‌دادیم که این جناح یزیدیان شکست‌خوردگان در جهاد اکبرند گرچه به‌ظاهر پیروزان در صحنه نبردند و این جناح حسینیان پیروزان در جهاد اکبرند گرچه به‌ظاهر شکست‌خورده در نبردند.\\ اگر ما بعد از ۱۴۰۰ سال در این مسجد دانشگاه بحث می‌کنیم که چه تفاوت‌هایی است میان جهاد اصغر و جهاد اکبر و نوزده تفاوت را بیان می‌کنیم و اهمیت جهاد با نفس را مورد دقت قرار می‌دهیم، برای این است که خیلی از کسانی که در جبهه یزیدی بودند خود را محقّ می‌دانستند و همان موقع به‌صراحت گفتند و نوشتند: {\large «إن الحسين قتل بسيف جده لأنه خرج على إمام زمانه (يزيد) {\Large{2}}.»} حسین از دین جدش بیرون‌شد و با شمشیر جدش کشته شد، کسانی که حسین را کشتند نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، قرآن می‌خواندند و کشته‌های خودشان را که دفن کردند با آداب دفن مسلمان دفن کردند، با یک اعتقاد در صحرای کربلا حاضر شده و مسیر را اشتباه رفته است و در جهاد اکبر شکست‌خورده است، پس برای اینکه مبادا یزیدی بیندیشیم و به‌ظاهر حسینی جلوه کنیم باید شاخصه‌های جبهه حق و جناح باطل را بفهمیم تا درست عمل کنیم.\\ یکی از راه‌های پیروزی در جهاد اکبر را که دیشب عرض کردم این بود که ما در طول زندگی با کمال تلاشی که باید در راه تقرب به پروردگار داشته باشیم، تلاش کنیم هیچ واجبی از ما فوت نشود، هیچ حرامی را مرتکب نشویم و حتی‌الامکان مستحبات و مکروهات را مراعات کنیم؛ اما باید این طاعات و عبادات خود را اندک انگاری کنیم و کم بشماریم. مبادا به این عبادات و طاعات غرّه شویم و این مسئله مهمی است.\\ چطور من طاعات و عباداتم را کم بشمارم که بدان غره نشوم؟ شش یا هفت راه را من نوشتم، البته خدمت عزیزان خودم درس پس می‌دهم.\\ راه اول این بود که بدانم چه از نظر عقلی یعنی از نظر کلام و فلسفه و چه از نظر نقلی یعنی قرآن و سنت هیچ موجودی نمی‌تواند حق عبادت خدا را به جا آورد.\\ تعبیری که از امام کاظم (علیه‌السلام) خدمت عزیزان از کتاب کافی خواندیم این بود: {\large «عَلَيْكَ بِالْجِدِّ لَا تُخْرِجَنَّ نَفْسَكَ مِنَ حَدِّ اَلتَّقْصِيرِ فِي عِبَادَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَاعَتِهِ فَإِنَّ اَللَّهَ لاَ يُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِهِ {\Large{3}}»،} امام کاظم (علیه‌السلام) فرمود: تا می‌توانی بکوش و همیشه خود را نسبت به خدای متعال بدهکار بدان! چرا؟ چون خدا آن‌گونه که شایسته و بایسته است، عبادت نمی‌شود.\\ الحمدلله پای منبرها بزرگ شدید و اهل مطالعه هستید یک اشکال یا یک سؤال ممکن است در ذهن شریف شما جلوه کند و آن اینکه ما روایات دیگری نیز داریم؛ چون روایات می‌گوید خدا حق عبادت او قابل‌انجام است و خدا قابل عبادت است؛\\ دو تا روایت را بخوانم؛ امام حسین (علیه‌السلام) فرمود: {\large «وَ قَالَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام: مَنْ عَبَدَ اَللَّهَ حَقَّ عِبَادَتِهِ آتَاهُ اَللَّهُ فَوْقَ أَمَانِيِّهِ وَ كِفَايَتِهِ {\Large{4}}»،} اگر کسی خدا را آن‌گونه که شایسته و بایسته است عبادت کند خدا برتر از آنچه که آرزو دارد نصیبش می‌کند.\\ تو خودت را خالی کن برای پرستش، خودت را آماده ساز برای عبادت خدا، بالاتر از آنچه که می‌خواهی به در خواهد داد. در این روایت سیدالشهدا (علیه‌السلام) تعبیر این است: {\large «مَنْ عَبَدَ اَللَّهَ حَقَّ عِبَادَتِهِ؛»،} پس می‌شود خدا را آن‌گونه که هست و آن گونه که شایسته است، عبادت کرد؛\\ روایت دوم: {\large «وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرُ علیه‌السلام: لاَ يَكُونُ اَلْعَبْدُ عَابِداً لِلَّهِ حَقَّ عِبَادَتِهِ حَتَّى يَنْقَطِعَ عَنِ اَلْخَلْقِ كُلِّهِمْ إِلَيْهِ فَحِينَئِذٍ يَقُولُ هَذَا خَالِصٌ لِي فَيَقْبَلُهُ بِكَرَمِهِ {\Large{5}}.»} یعنی بنده و شما عابد خدای متعال آن‌گونه که شایسته خداست، نیستیم؛ مگر درصورتی‌که از همه ما سوی الله منقطع بشویم. این دعا که در مناجات شعبانیه است و خوب است در قنوتتان بخوانید تا در حق ما مستجاب بشود و همه شما حفظ هستید:\\ {\large «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ اَلاِنْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ اَلْقُلُوبِ حُجُبَ اَلنُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ اَلْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ {\Large{6}}.»} اگر این دعا در حق ما مستجاب شد و ما به کمال انقطاع رسیدیم. اینجا خدا می‌گوید: این بنده برای من خالص شده است پس خدا می‌گوید: {\large «يَقُولُ هَذَا خَالِصٌ لِي فَيَقْبَلُهُ بِكَرَمِهِ.»}\\ در این روایت نیز بحث از این است که آیا می‌شود خدا را حق پرستش عبادت کرد؟ آیا می‌شود خدا را آن‌چنان‌که شایسته است عبادت کرد؟\\ من اول شک داشتم این بحث را در این مجلس بگویم یا نگویم! گاهی انسان احساس می‌کند سطح بعضی از مباحث بالاست؛ خدا رحمت کند مرحوم آقای فاطمی‌نیا را، من دیده بودم گاهی وقت‌ها شک می‌کرد مطلب از سطح مخاطب بالاتر هست یا نیست؟ یواشکی بالای منبر با تسبیح استخاره می‌کرد، اگر خوب می‌آمد مطلب را می‌گفت وگرنه نمی‌گفت. ما استخاره نمی‌کنیم دل به دریا زدیم گفتیم ان‌شاءالله مخاطب مطلب را می‌کشد و می‌گیرد؟\\ روایت سیدالشهدا (علیه‌السلام) یک کبرای کلی است و اصلاً تعیین مصداق نکرده است؛ روایت امام حسین (علیه‌السلام) این بود: \begin{center} {\large «مَنْ عَبَدَ اَللَّهَ حَقَّ عِبَادَتِهِ آتَاهُ اَللَّهُ فَوْقَ أَمَانِيِّهِ وَ كِفَايَتِهِ.»} \end{center} اگر کسی خدا را حقّ العبادة عبادت کند، خدا بیشتر از آرزوهایش به او می‌دهد این روایت یک فتوای کلی است، یک مطلب کلی است، اصلاً تعیین مصداق نکرده است که چه کسی می‌تواند خدا را آن‌گونه که شایسته است، عبادت کند روایت امام باقر (علیه‌السلام) تعیین مصداق کرده و فرموده است: چه کسی می‌تواند خدا را آن‌گونه که شایسته است، عبادت کند. کسی که به کمال انقطاع رسیده، اینجا را یک‌ذره دقت کنید! انسانی که به کمال انقطاع برسد انسانی است که به تعبیر قرآن مُخلَص است نه مُخلِص، مُخلَص است، ذات او پاک شده است و این پاک‌شدن ذات با تجلی ذاتی است، با فناء فی الله است، با گذشتن از خود و با خدایی شدن است و اگر انسان به این درجه رسید، اگر دارد خدا را می‌پرستد، دارد خدا را وصف می‌کند، دارد با خدا انس می‌گیرد گویا خود خدا دارد با خودش انس می‌گیرد، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه مرتبه در عمرشان راجع به علی بن ابی‌طالب روحی له الفداء فرمودند: «\{{\large لاَ تَسُبُّوا عَلِيّاً}\}{\large فَإِنَّهُ فِي ذَاتِ اَللَّهِ مَمْسُوسٌ.»} علی یک انسان فانی است، علی یک انسانی است که در خدا غرق شده است، روایت قرب نوافل و قرب فرایض چه به ما یاد می‌دهد: {\large «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ:... وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا اِفْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ {\Large{7}}.»} انسان بالا می‌رود، بالا می‌رود، بالا می‌رود، به کمال انقطاع می‌رسد سپس به آنجا که رسید دستش می‌شود دست خدا و زبانش می‌شود زبان خدا و گوشش می‌شود گوش خدا؛\\ این روایت را هم شیعه و هم اهل‌سنت نقل دارد، سند صحیح است و دلالت آن صریح و خیلی واضح است؛ اگر انسانی به اینجا رسید، آن وقت اگر دارد خدا را وصف می‌کند می‌شود این آیه قرآن: {\large «سبحان‌الله عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ {\Large{8}}»،} هر کس خدا را توصیف کند توصیفش به درد خودش می‌خورد، این توصیف، توصیف خدا نیست؛ ولی اگر مُخلَصین مثل پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مثل علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام)، مثل سیدالشهدا (علیه‌السلام) خدا را وصف کرد این وصف، وصف خداست؛ چرا؟ چون وصف‌کننده در حقیقت زبانش زبان خدایی است.\\ این روزها شما زیارت عاشورا می‌خوانید فقط نخوانید و رد بشوید یک مقدار به معنا توجه کنید، شما در زیارت سیدالشهدا (علیه‌السلام) چه می‌گویید به حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام)؟\\ {\large «السَّلَامُ عَلَیکُم یَا ثَارَ اللهِ وَ إبنَ ثَارِه»،} سلام بر تو ای خون خدا و پسر خون خدا؛ مگر خدا بدن دارد؟ مگر خدا رگ دارد؟ مگر خدا قلب دارد؟ کبد دارد؟ خون دارد؟ پس چطور می‌گوییم سلام بر تو ای خون خدا؟! همان‌گونه که به علی ابن ابی‌طالب (علیه‌السلام) می‌گوییم: یدالله، عین‌الله؛\\ خدا رحمت کند آیت‌الله بهجت را مکرّر می‌شد که می‌آمدند سر درس می‌نشستند و نصیحت می‌کردند یکی از نصیحت‌هایشان این بود می‌فرمودند: از عین‌الله الناظرة غافل نباشید از چشم بینای خدا غفلت نکنید مرادشان چه کسی بود؟ منظور امام‌زمان (عجل الله تعالی فرجه) بود.\\ پس مطلب همان است؛ یعنی هیچ‌کس تا وقتی به مقام قرب نوافل و فرایض نرسد مخلص نشود و از خود تهی نشود و از خدا پر نشود که گفت: \begin{center} چنان پر شد فضای سینه از دوست \hspace*{2.5cm} که فکر خویش گم شد از ضمیرم {\textbf{9}} \end{center} این نمی‌تواند خدا را حق العبادة عبادت کند، این جواب این شبهه و جواب این اشکال بود لکن یک جواب سطح پایین‌تر نیز بدهیم و آن اینکه انسان اگر در حد توان انسانی خدا را عبادت کرد، همین مقدار را خدا به‌عنوان حق العبادة پذیرفته است؛ امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: اگر حاجتی دارم و برآورده شود حمدی برای خدا انجام می‌دهم که احدی مثل این حمد را نتواند انجام بدهد. حاجت حضرت انجام شد، منتظر بودند بچه‌های حضرت، امام صادق (علیه‌السلام) و دیگر فرزندان ببینند آقا چه حمدی انجام می‌دهد! حضرت فرمودند: {\large «بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب‌العالمین»} و سکوت کردند. پرسیدند: آقا همین؟! حق حمد خدا همین بود؟! فرمود: بله! چرا؟ به تعبیر من در بحث طلبگی الف و لام "الحمد"، الف و لام جنس است؛ یعنی جنس حمد مال خداست و سنخ حمد مال خداست. این کالا فقط برای خداست و تمام شد. این شد حق حمد پروردگار. فرمودند: من حق حمد خدا را به جا آوردم؛ یعنی چه؟ یعنی سنخ حمد را و جنس حمد را و این کالا را ویژه خدا ساختم این نیز پاسخ دوم بود.\\ راه‌های اندک انگاری و کم انگاشتن عبادات را عرض می‌کنیم که این در جهاد اکبر بسیار سلاح برنده‌ای است من محاسنم را و موی سرم را در راه پرستش سفید کردم؛ ولی هرگز نباید این طاعات و عبادات را از خود ببینم.\\ خدا رحمت کند ما در مشهد یک آقایی داشتیم او به یک مطلب شهره شد نام خانوادگی‌اش کُرمی بود؛ می‌گفتند حاج کرمی این حاج کرمی اولین باری که رفته بود مسجدالحرام خانه خدا را دیده بود، آن موقع این ساختمان‌های اطراف مسجدالحرام نبود من رفته بودم، آن موقع شما وارد مسجدالحرام می‌شدید، عظمت بیت تو را می‌گرفت، آل سعود آمده است دورتادور مسجدالحرام ساختمان‌های هفتاد یا هشتاد طبقه ساخته است که خانه را کوچک کند و خانه خدا را از چشم بیندازد؛ لذا روایت می‌گوید: امام‌زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر موقع ظهور کند تمام خانه‌هایی را که ارتفاعش از کعبه بالاتر است از نظر متراژ کوتاه می‌کند و سر خانه‌ها را می‌زند؛ کعبه باید بلندترین خانه در حجاز یعنی در مکه باشد، این متن روایات ماست؛ حاج کرمی رفته بود داخل مسجدالحرام طواف کرده بود به او چسبیده بود، آمده بود زیر ناودان طلا که روایت می‌گوید: زیر ناودان خودت را بچسبان به پرده کعبه آنجا دعا مستجاب است {\textbf{10}}؛ درحالی‌که اشک ریزان و آه سوزانی داشت گفته بود: خدایا خیلی این خانه تو به من چسبید، حالا آمدم و صدبار دوست دارم بیایم خانه تو را ببینم، دوستانش می‌گفتند: ایشان در طول زندگی‌اش به‌گونه‌ای شد که قضاوقدر گشت و او مدیر کاروان شد و در آن موقع می‌گفتند: حمله‌دار شد، حمله‌دار یعنی مدیر کاروان صد سفر رفت عربستان، رفت زیارت خانه خدا، از صدمین سفر که برگشت سه ماه بعد فوت کرد.\\ لذا استاد ما می‌فرمودند: به خدا عدد نده! چرا بخیلی می‌کنی!\\ شما در دعاها چه می‌خوانید در ماه رمضان؟\\ همه شما حفظید: {\large «وَ أُرزُقنِی حَجَّ بَیتِکَ الحَرَامِ فِی عَامِی هذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ»،} این‌جوری بگو: خدایا امسال بروم سال دیگر هم بروم، سال بعدش نیز بروم؛ روایات ما گفته یک‌بار حج ثوابش چقدر است؟ دو بار چقدر است، سه بار چقدر است، هفت بار چقدر است، چهل بار چقدر است، هفتاد بار چقدر است؛ هر کدام ثواب‌هایش متفاوت است گفت از خدا می‌خواهی بی‌ادب بخواه بگو: {\large «وَ أُرزُقنِی حَجَّ بَیتِکَ الحَرَامِ فِی عَامِی هذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ»؛}\\ اندک انگاری عبادات و طاعات راه دومش این است که من بدانم نه‌تنها خدا حق عبادتش آن‌گونه که شایسته‌وبایسته است انجام نمی‌شود؛ من هر تلاشی هم بکنم عبادت من به‌اندازه قدوقواره خودم است به‌اندازه قدوقواره خودم است. حضرت سلیمان ملکی داشت که قرآن می‌گوید هیچ‌کس بعد از آن نداشت تنها سلطنتی که سلیمانی خواهد بود سلطنت امام زمان (علیه‌السلام) است، وگرنه سلطنت دیگری به‌مانند سلیمان نمی‌رسد؛ {\large «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ {\Large{11}}»،} بعد از آن کسی این سلطنت را نداشته باشد، انس و جن و همه کره خاکی در اختیارش، زبان پرندگان می‌دانست، باد در اختیار او بود، جلوس کرد جناب سلیمان و همه قرار شد برای حضرت سلیمان هدیه بیاورند، جنیان آوردند انسیان آوردند لشکری، کشوری و... دیدند از دور یک گنجشکی هم دارد می‌آید و این ضرب‌المثل عربی شد: \begin{center} {\large «جَائَت سُلَیمَانَ یَومَ العِیــدِ قَبّرَةٌ \hspace*{2.5cm} أَتَت بِفَخذِ جَرَادٍ کَانَ فِی فِیهَا»} \end{center} \begin{center} {\large «تَرَنَّمَت بِفَصِیحِ القَولِ وَ إعتَـذَرَت \hspace*{2.5cm} إِنَّ الهَدَایَا عَلَی مِقدَارِ مُهدِیهَا»} \end{center} یک ران ملخ به دهانش گرفته و این گنجشک آمد ران ملخ را جلوی حضرت سلیمان گذاشت، سلیمان فرمود: این چیست؟ گفت: آقا به قد و اندازه من نگاه کن بعد سؤال کن.\\ در مقام عبادت تمام زبان حال و قال ما باید به خدا این باشد: خدایا به قد و قیافه ما نگاه کن و بعد به عبادت ما نگاه کن.\\ ما را قرآن کریم وقتی توصیف می‌کند دو جور توصیف می‌کند؛ {\large «وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا {\Large{12}}»،} {\large «وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا {\Large{13}}»،} {\large «ضَعِيفًا»،} یعنی وقتی جنبه ناسوتی ما در نظر گرفته می‌شود ضعیفیم و ناتوانیم و عجولیم و عهد ما عهد نیست و بعد بگوییم: خدایا آنچه من در پیشگاه تو به ارمغان می‌آورم به‌اندازه خودم است و به‌اندازه تو نیست.\\ نکته معرفتی این است که دین از من خواسته این اندازه و ظرف را گسترش بدهم من این اندازه را بزرگ‌تر کنم.\\ علی ابن ابی‌طالب (علیهماالسلام) یک انسان مثل من و شما است؛ پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که پیغمبر خدا بود، فرمود: {\large «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ {\Large{14}}»،} این علی ابن ابی‌طالب (علیهماالسلام) یک کار کرده است، پیغمبری که {\large «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ {\Large{15}}»،} این مدال را به گردن او انداخته است و فرمود: {\large «َضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ اَلْخَنْدَقِ‌ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ اَلثَّقَلَيْنِ‌ {\Large{16}}»،} این ضربه شستی که علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) روز خندق به ملت کفر نشان داد از عبادت جن و انس تا روز قیامت برتر است؛ یعنی چه؟ یعنی من باید گستره برای عباداتم ایجاد کنم و باید عبادت را آن‌قدر خالص انجام دهم و آن‌قدر زیبا انجام دهم که این عبادت بزرگ و عظیم باشد و در پیش خدا عزیز باشد.\\ آن اشکی که مقام معظم رهبری در نماز میّت بر جنازه شهید سلیمانی (ره) ریخت قطره قطرش چقدر ارزش داشت؟ نایب امام‌زمان (علیه‌السلام) ولی‌فقیه مبسوط الید، آن‌قدر از عملکرد یک انسان راضی است که حالا وقتی می‌ایستد بر جنازه او نماز بخواند سه مرتبه می‌گوید: {\large «إِنَّا لَا نَعلَمُ مِنهُ إِلَّا خَیراً»} و زار می‌زند {\textbf{17}}، شهید سلیمانی (ره) در سازمان آب و فاضلاب کرمان کار می‌کرده است و بعد عضو سپاه شده است، برای خودش و عملکرد خودش گستره وجودی ایجاد کرد و آمد عبادتش را بر اساس وزن خودش ساخت؛ ولی وزن خودش را آورد بالا و این را از ما خواستند و قابل‌توجه است.\\ این نیز نکته معرفتی است که دین ما چون دین کامل است از هیچ‌چیز فروگذار نکرده است؛ یکی از کارهایی که دین ما از آن فروگذار نکرده این است که همیشه چیزهایی را که من باید گوش‌به‌زنگ باشم را کنار گوش من تکان می‌دهد تا من از یادم نرود، اصلاً یکی از چیزهایی که کنار گوش من تکان می‌دهد تا من هیچ موقع یادم نرود ذکر سبحان‌الله است، سبحان‌الله یعنی چه؟ سبحان‌الله یعنی خدا منزه است؛ یعنی چه؟ یعنی می‌گویم: خدایا من هر کسی باشم و هر کاری بکنم به قد و قامت تو نمی‌آید و به‌اندازه تو نیست؛\\ لذا به تعبیر استاد ما همیشه و همیشه در دین مبین اسلام معرفت و اعتراف هم‌آغوش‌اند، همیشه تکبیر و تحمید و تهلیل با تسبیح هم‌آغوش است؛ شما رکعت سوم نمازهای چهار رکعتی و سه رکعتی چه می‌خوانید؟ تسبیحات اربعه چیست؟ در تسبیحات اربعه قبل از اینکه بگویی و الحمدلله و لا إله الا الله و الله‌اکبر باید بگویی سبحان‌الله؛\\ در ذکر رکوع و سجده چه می‌گویی؟ می‌روی به رکوع می‌گویی: {\large «سبحان ربّی العظیم و بحمده»،} علما در کتاب‌های فقه نوشتند: ذکر رکوع یک کلمه است و همان کلمه بحمده است، ذکر سجده یک کلمه است و همان کلمه بحمده است و قبلش مقدمه آن است، بحمده جار و مجرور است؛ یعنی أنا مشغول بحمده، من در رکوع دارم خدا را حمد می‌کنم؛ ولی قبلش چه می‌گویم؟ خدایا تو از حمد من منزهی، سبحان ربی العظیم خدای بزرگ است و بحمده درحالی‌که من مشغول حمد او هستم می‌روم به سجده، سبحان ربّی الأعلی خدای بلندمرتبه منزه است و بحمده با اینکه من مشغول حمد او هستم این اعتراف باید همراه این تحمید باشد این سُبحَانَ باید اولش باشد و این را خدای متعال دوست دارد، خدای متعال دوست دارد بنده در پیشگاه او افتاده باشد.\\ مکرر برای شما گفتم سیدالساجدین (سلام‌الله‌علیه) که ما به او می‌گوییم زین‌العابدین زینت پرستندگان خدا، سیدالساجدین یعنی بزرگ و آقای سجده‌کنندگان؛\\ همه تاریخ‌نویس‌هایی که زندگی حضرت امام سجاد (علیه‌السلام) را نوشتند بیان کرده‌اند که حضرت یک کیسه داشت که در آن چه نگهداری می‌کرد؟\\ پینه! پینه سر زانو نه! پینه پیشانی؛ یعنی آن‌قدر سجده داشت که پوست اضافه می‌آورد و پوست اضافه جان ندارد با قیچی می‌چید و می‌ریخت در این کیسه آن‌قدر سجده می‌کرد که پوست اضافه می‌آورد و این پینه‌ها را در یک کیسه‌ای می‌ریخت و این پینه‌های پیشانی با حضرت دفن شد و این یک لقب به امام سجاد داد که در اشعار عرب آمده است، انسانی که دارای پینه‌های پیشانی است، بسیار سجده می‌کرد.\\ این امام سجاد (علیه‌السلام) یکی از حرف‌هایی که در سجده می‌زد که من یاد بگیرم این است: تعبیر کاملش را بگویم: {\large «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ اَلْأَقَلِّينَ، وَ أَذَلُّ اَلْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ اَلذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»،} خدایا من در پیشگاه تو از همه ذلیل‌ترم، از هر خردلی کوچک‌ترم و از هر چیزی ناچیزترم و این را از عمق جگرش می‌گفت. معصوم حجت خداست، زین‌العابدین ذو السفنات است؛ اما نه خودش و نه عبادتش را نمی‌بیند؛ چون می‌داند ممکن نمی‌تواند واجب را آن‌گونه که هست عبادت کند.\\ در حقیقت زبان ما باید پیامبرگونه به این دو یا سه عبارت دائماً مترنم باشد پیغمبر مکرراً، نه یک‌بار و نه ده بار و نه صدبار این جملات بر زبانش تکرار می‌شد و به خدای متعال عرضه می‌داشت: {\large «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ‌ {\Large{18}}»،} ما آن گونه که باید تو را نشناختیم و ما آن گونه که باید تو را عبادت نکردیم. {\large «لاَ أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ {\Large{19}}»،} ما نمی‌توانیم تو را مدح و ثنا کنیم پس خودت باید خودت را مدح و ثنا کنی؛ پس این عامل دوم است.\\ عامل اول این بود که بدانیم کسی نمی‌تواند آن‌گونه که خدا شایسته است خدا را عبادت کند و عامل دوم این است که بدانیم در عبادت خداوند خودکشی هم بکنیم همان ران ملخی‌ست که به محضر سلیمان می‌بریم و چیزی بیشتر از آن نیست؛\\ سوم از عوامل اندک انگاری این است که من بدانم همین عباداتی را که انجام می‌دهم خدای متعال به او هیچ نیازی ندارد؛\\ شما یک موقع به کسی خدمت می‌کنی که محتاج این خدمت است و این خدمت در چشمت می‌آید؛ ولی یک موقع به یک نفر خدمت می‌کنی که کاملاً از این خدمت در بی‌نیازی است و اصلاً نیازی به این خدمت ندارد؛ مثلاً یک آدمی است مولتی‌میلیاردر و حالا آمدی به ایشان پول دادی اصلاً این صدهزار تومان به چشمت نباید بیاید؛ چون نیازی به این صدهزار تومان ندارد؛\\ یک خانواده از قشر آسیب‌پذیر خودش به من می‌گفت که ما وصلت کرده بودیم به یک خانواده مولتی‌میلیاردر و آداب آنها را نمی‌دانستیم، قرض‌وقوله کردیم با خودمان یک‌دانه قالیچه‌های ابریشم نیم متر در هفتاد سانتی‌متری کادو کردیم و بردیم خدمت این خانواده‌ای که وصلت کرده بودیم، می‌گفت این‌ها باز کردند و گفتند: دست شما درد نکند و انداختند جلو درب دستشویی! خیلی به ما برخورد؛ زیرا ما قرض‌وقوله کردیم و سه ماه حقوقمان را جمع کردیم، یک‌دانه قالی ابریشمی گرفتیم؛ می‌گفت بعد به خانه این آقا که نگاه کردیم که فقط جکوزی‌اش مثلاً پنجاه متر است دیدیم نه واقعاً جای قالی در آن خانه همین درب دستشویی است و جای دیگر نیست.\\ من این را بدانم که خدای متعال نیازی ندارد.\\ خطبه همّام در وصف متقین از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را در نهج‌البلاغه بخوانید؛ یکی از جملات آن خطبه این است: «\{{\large فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ اَلْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ {\Large{20}}}\}.» خدا از عبادات ما بی‌نیاز است. \begin{center} گر جمله کائنات کافر گردند \hspace*{2.5cm} بر دامن کبریاش ننشیند گرد \end{center} اگر عبادت کردم مگر من به نفع خدا کار کردم؟ مگر چیزی بر او افزوده شد؟ تعبیر قرآن این است: {\large «مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَٰكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ}\{{\large وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ {\Large{21}}}\}.»\\ می‌خواهد شما پاک بشوید. اگر می‌گوید: روزه بگیر، اگر می‌گوید: نماز بخوان، اگر می‌گوید: از جگرت یک‌پنجم این مال را جدا کن و خمس بده، زکات بده، حج برو، می‌خواهد تو را پاک کند؛ لذا شرایط را به‌گونه‌ای جور می‌کند که تو پاک شوی.\\ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه فرمود: خدا بلد بود کعبه‌اش را بگذارد وسط شمال ایران، مگر او مناطق زمین را نمی‌شناخت! خدا می‌توانست کعبه را بگذارد وسط قاره سبز اروپا؛ اما نکردیم این کار را و یک جایی کعبه را گذاشته است که امسال در منا و عرفات دما پنجاه و سه درجه بوده است من زیاد دیدم گرمازده در منا و عرفات که اگر به دادش نرسند می‌میرد؛ زیرا گرمازدگی زودتر از سرمازدگی آدم را می‌کشد، در سرمازدگی اول انگشتانت سیاه می‌شود و بعد مچ دست سیاه می‌شود؛ ولی در گرمازدگی می‌میری.\\ خدا بلد بود کعبه‌اش را یک جای خوش‌آب‌وهوا بگذارد و نگذاشته است. اگر می‌گوید: روزه بگیر، خدا می‌توانست بگوید: آقا روزه بگیرید و روزه هم معنی‌اش این است که روزهای دیگر سه بار می‌خورید و وقتی روزه‌اید ده بار بخورید. نه! گفته است: نخور و نیاشام. \begin{center} اندرون از طعام خالی دار \hspace*{2.5cm} تا در او نور معرفت بینی {\textbf{22}} \end{center} خدا کار خودش را بلد است، پس خدای متعال اصلاً نیازی به عبادات من ندارد.\\ بحث ما نیمه‌تمام ماند تا شب آینده ان‌شاءالله. \begin{center} {\large «صلی الله علیک یا اباعبدالله.»} \end{center} خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله بهجت را بر گردن بنده که حق حیات دارند، خیلی از ایشان چیزی یاد گرفتیم، یکی از حرف‌هایی که از ایشان یاد داریم این است که ایشان می‌فرمودند: چند بار بگویم که بارها گفته‌ام، گاهی وقت‌ها ایشان لفظ‌قلم صحبت می‌کردند: من چند بار بگویم که بارها گفته‌ام که ما مستحباتی داریم در دین بسیار برتر از واجبات؛ این را من عرض می‌کنم که شاهدش این است که سلام‌کردن مستحب است؛ ولی جواب سلام واجب است. در سلام‌کردن از هفتاد ثواب آن، شصت و نه ثواب برای کسی است که سلام می‌کند؛ ولی جواب سلام یک ثواب دارد، با اینکه جواب سلام واجب است.\\ مرحوم آیت‌الله بهجت فرمودند: چقدر بگویم که برخی از مستحبات از هزاران واجب برتر است! سپس وقتی که می‌خواستند مصداق بیان کنند، فرمودند: یکی از این مستحبات اقامه عزای سید و سالار شهیدان است، شماها گریه‌هایتان را با دستمال پاک می‌کنید که ما گفتیم: برای گریه دستمال جدا داشته باشید با آن دستمال بینی خود را تمیز نکن. آن دستمال را هرجا نینداز، این را در کتاب نوشتم؛ چرا؟ چون اهل‌بیت (علیهم‌السلام) فرمودند: ظاهر این اشک‌ها را شما با دستمال داری جمع می‌کنی باطن تک‌تک این قطره‌ها را فرشتگان می‌برند برای تو ذخیره می‌کنند هر یک قطره‌اش کرورکرور آتش را خاموش می‌کند.\\ شب قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) است، شب عاشوراست سیدالشهدا (علیه‌السلام) سخنرانی کردند که بروید و چراغ‌ها را هم خاموش کنید تا کسی خجالت نکشد، چراغ‌ها خاموش شد سپس چراغ‌ها روشن شد دیدند همه هستند؛ حضرت فرمودند: اگر بمانید و هر کسی با من باشد فردا شهید می‌شود. نوجوان سیزده‌ساله امام مجتبی (علیه‌السلام) آخر جلسه نشسته است، شک کرد؛ چون سنش کم است، آیا این سخن آقا شامل او هم می‌شود یا نه؟! عرضه داشت: «\{{\large فَقَالَ لَهُ اَلْقَاسِمُ‌ اِبْنُ أَخِي اَلْحَسَنِ‌ يَا عَمِّ وَ أَنَا أُقْتَلُ؟}\}.» آیا من نیز کشته می‌شوم؟ «\{{\large فَأَشْفَقَ عَلَيْهِ}\}» امام حسین (علیه‌السلام) لختی سکوت کردند و بعد فرمودند: «\{{\large ثُمَّ قَالَ‌: يَا اِبْنَ أَخِي كَيْفَ اَلْمَوْتُ عِنْدَكَ؟}\}» مرگ در نظر تو چگونه است همه شما شنیدید عرض کرد: «\{{\large قَالَ‌: يَا عَمِّ أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ}\}» از عسل شیرین‌تر است، تربیت می‌کند، شیرمرد است، حضرت فرمودند: «\{{\large إِي وَ اَللَّهِ فَذَلِكَ أَحْلَى لاَ أَحَدٌ يُقْتَلُ مِنَ اَلرِّجَالِ مَعِي أَنْ تَبْلُوَ بَلاَءً عَظِيماً وَ اِبْنِي عَبْدُ اَللَّهِ‌ إِذَا خِفْتُ عَطَشاً}\}.»\\ قاسم جان تو هم کشته می‌شوی تو هم شهید می‌شوی تو که بماند عبدالله رضیع هم شهید می‌شود تا اسم عبدالله کودک شش‌ماهه آمد، بعضی مقاتل نوشتند قاسم تندوتیز نشست و یک جمله گفت جان اباعبدالله سوخت، عرضه داشت: «\{{\large يَا عَمِّ وَ يَصِلُونَ إِلَى اَلنِّسَاءِ حَتَّى يُقْتَلَ عَبْدُ اَللَّهِ‌ وَ هُوَ رَضِيعٌ}\}.» عمو جان یعنی دشمن به خیمه‌ها هم می‌رسد؟ فرمودند: «\{{\large فَقَالَ فِدَاكَ عَمُّكَ يُقْتَلُ عَبْدُ اَللَّهِ‌ إِذَا خِفْتُ عَطَشاً رُوحِي وَ صِرْتُ إِلَى خِيَامِنَا فَطَلَبْتُ مَا أُولِينَاهُ فَلاَ أَجِدُ {\Large{23}}}\}.» نه! من برمی‌گردم فرزندم را ببوسم و ببویم آن موقع عبدالله رضیع شهید می‌شود؛\\ خیلی خوشحال است، ما گزارشی شب عاشورا از حال قاسم (علیه‌السلام) نداریم که چه می‌کرده است؛ ولی علی‌القاعده خیلی خوشحال است؛ اما این خوشحالی دیری نپایید؛ چرا؟ چون بعد از علی‌اکبر (علیه‌السلام) آمد برای اینکه اذن میدان بگیرد، وقتی رسید خدمت اباعبدالله عمو جان اجازه می‌دهی منم بروم برای جنگ تعبیر این است: {\large «أَتَأذَنُ لِی یَا عَمَّاه فِی القِتَالِ؟»،} امام حسین (علیه‌السلام) فرمود: بیا جلو پسربرادرم قاسم آمد و این دو نفر همدیگر را در بغل گرفتند من مقتل می‌خوانم خودت می‌دانی! می‌گوید: {\large «إِعتَنَقَهُ وَ جَعَلَا يَبكِيانِ حَتَّى غُشِيَ عَلَيهِمَا»،} آن‌قدر این دو نفر گریستند که بی‌حال روی زمین افتادند؛ لختی گذشت به حال آمدند امام فرمود: نه! نمی‌گذارم بروی میدان در یک تناقض گیرکرده است؛ زیرا دیشب به من وعده شهادت داده است.\\ یادتان است زمان جنگ تحمیلی می‌گفتند: جمهوری اسلامی بچه می‌فرستد جبهه. تاریخ باید درست نوشته بشود، تاریخ باید بفهمد قاسم به جبر نرفته است؛\\ همه مقاتل اینجا را این‌طور نوشتند: «\{{\large ثُمَّ إستَأذَنَ الحُسَينَ عَلَيهِ‌السَّلَامُ فِي المُبَارَزَةِ فَأَبَى عَلَيهِ‌السَّلَامُ أَن يَأذَنَ لَهُ، فَلَم يَزَل الغُلَامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ وَ رِجلَيهِ حَتَّى أَذِنَ لَه}\}.» وقتی امام جدی گفت: نه! قاسم (علیه‌السلام) شروع کرد دست‌وپای امام حسین (علیه‌السلام) را بوسیدن. من نمی‌دانم این بوسه‌ها چه کار کرد آقا راضی شد فرمود: برو؛ ولی لباس مناسب بپوش؛ نه زره مناسب پیدا کرد و نه کلاه‌خود مناسب پیدا کرد؛ عمامه‌ای سر پیچیده آن‌قدر عجله دارد که دشمن نوشته بند یکی از دو کفش باز مانده بود و نبسته بود؛ «\{{\large خَرَجَ إِلَينَا غُلَامٌ كَأَنَّ وَجهَهُ شُقَّةُ قَمَر وَ فِي يَدِه السَّيفُ وَ عَلَيهِ قَمِيصٌ وَ إِزَارٌ وَ نَعلَانِ قَد إنقَطَعَ شَسعُ إِحدَاهُمَا مَا أَنسَى أَنَّهَا اليُسرَى}\}.» \begin{center} {\large «اني أنا القاسم من نسل علي\\ نحن و بيت اللّه أولى بالنبي\\ من شمر ذي الجوشن أو ابن الدعي»} \end{center} دشمن می‌گوید: ماه‌پاره‌ای آمده بود؛ «\{{\large فَقَاتَلَ قِتَالاً شَدِيداً حَتَّى قَتَلَ عَلَى صِغَرِه خَمسَةً وَ ثَلَاثِينَ رِجُلاً}\}.» در میدان با صغر سنش ۳۵ نفر را به درک واصل کرده است؛ خدا لعنت کند ابن نوفیل ازدی را «\{{\large قال: و اللّه لأشدّنّ عليه. فشدّ عليه فما ولّى وجهه حتى ضرب رأسه بالسيف فوقع الغلام لوجهه}\}.» گفت من داغ این جوان را به دل عمویش می‌نهم، آمد جلو از پشت سر با شمشیر به سر قاسم زد صدای قاسم بلند شد: {\large «فقال: يا عمّاه سیدالشهدا »،} آماده ایستاده لب خیمه نگاه می‌کند، {\large «قال: فجلى الحسين علیه‌السلام كما يجلي الصقر، ثم شد شدة ليث أغضب و ضرب عمراً بالسيف فاتقاه بالساعد فأطنها من لدن المرفق، فصاح صيحة سمع‌ها أهل العسكر، ثم تنحى عنه الحسين علیه‌السلام و حملت خيل أهل الكوفة ليستنقذوا عمراً من الحسين علیه‌السلام، فلما حملت الخيل استقبلته بصدورها و جالت فتوطأته فلم يرم حتى مات لعنه اللّه و أخزاه.»}\\ بلافاصله مثل باز شکاری خودش را رساند اول انتقام گرفت از قاتل دست قاتل را برید و بدن او هم زیر سم اسب ستوران خرد شد آمد بالای سر قاسم ایستاد، تعبیر مقتل بخوانم: {\large «و انجلت الغبرة فإذا أنا بالحسين علیه‌السلام قائم على رأس الغلام و الغلام يفحص برجليه»،} وقتی غبار فرونشست دیدند سیدالشهدا (علیه‌السلام) بالای سر قاسم ایستاده است؛ این نوجوان امام حسن (علیه‌السلام) پایش را به زمین می‌کشد دو جمله گفته جان همه عاشقان حسینی را سوزانده است، امام حسین (علیه‌السلام) فرمود: {\large «بعداً لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة فيك جدك، ثم قال: عز و اللّه على عمك أن تدعوه فلا يجيبك أو يجيبك فلا ينفعك صوته {\Large{24}}.»}\\ پسربرادرم به خدا برای عمویت سخت است او را بخوانی و نتواند جواب دهد یا اگر جواب تو داد آن جواب برای تو مفید نباشد.\\ قصد زیارت کن سه مرتبه یا حسین (علیه‌السلام). \newpage \begin{center} \Large{فهرست منابع} \end{center} \begin{enumerate} \item سوره مائده آیه 105 \item مقرم، عبدالرزاق. ۱۴۲۶-۲۰۰۷. مقتل الحسین علیه السلام. ۱ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة الخرسان للمطبوعات، ص 25. \item غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 72. \item ورام، مسعود بن عیسی. بدون تاریخ. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام). ۲ ج. بیروت - لبنان: مکتبة الفقيه، ج 2، ص 108. \item ورام، مسعود بن عیسی. بدون تاریخ. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام). ۲ ج. بیروت - لبنان: مکتبة الفقيه، ج 2، ص 108. \item مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، و اعلمی، علاء الدین. ۱۴۲۳-۲۰۰۳. زاد المعاد. ۱ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ص 49. \item غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 2، ص 352-353. \item سوره صافات، آیه 159 و 160. \item دیوان حافظ، غزل شماره 332. \item علی بن موسی ‌(ع)، امام هشتم، و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. ۱۴۰۶. الفقه المنسوب للإمام الرضا علیه السلام و المشتهر بفقه الرضا. ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ص 222؛ و غفاری، علی‌‌اکبر، کلینی، محمد بن یعقوب، و آخوندی، محمد. ۱۳۶۳. الکافي. ۸ ج. تهران - ایران: دار الکتب الإسلامیة، ج 4، ص 452. \item سوره ص، آیه 35. \item سوره نساء، آیه 28. \item سوره إسراء، آیه 11. \item سوره کهف، آیه 110. \item سوره نجم، آیه 3. \item حر عاملی، محمد بن حسن، مرعشی، شهاب‌الدین، و اعلمی، علاء الدین. ۱۴۲۵–۲۰۰۴. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات. ۵ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ج 3، ص 456. \item برای نمایش اقامه نماز مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی) بر پیکر شهید سلیمانی (ره) میتوانید از طریق پیوند زیر اقدام کنید؛\\ https://khl.ink/f/44605. \item مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مسترحمی، هدایت‌‌الله، غفاری، علی‌‌اکبر، بهبودی، محمدباقر، مصباح یزدی، محمد تقی، محمودی، محمدباقر، خرسان، محمدمهدی، و دیگران. ۱۴۰۳. بحار الأنوار. ۱۱۱ ج. بیروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، ج 68، ص 23. \item ابن‌ابی‌جمهور، محمد بن زین‌الدین، مرعشی، شهاب‌الدین، و عراقی، مجتبی. ۱۴۰۳-۱۹۸۳. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية. ۴ ج. قم - ایران: مؤسسه سيد الشهداء (ع)، ج 4، ص 113. \item صالح، صبحی، شریف رضی، محمد بن حسین، و علی بن ابی طالب (ع)، امام اول. ۱۴۱۴. نهج البلاغة (صبحی الصالح). ۱ ج. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة، ص 303. \item سوره مائده، آیه 6. \item سعدی، مصلح بن عبدالله، و خزائلی، محمد. ۱۳۶۳. شرح گلستان. ۱ ج. ایران: جاويدان، ص 326. \item خصیبی، حسین بن حمدان. ۱۴۱۹-۱۹۹۹. الهداية الكبرى‌. ۱ ج. بیروت - لبنان: مؤسسة البلاغ، ص 204. \item قمی، عباس. ۱۳۷۹-۱۴۲۱. نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم. ۱ ج. قم - ایران: المکتبة الحيدرية، ص 292 و 293. \end{enumerate} \end{document}